۱۳۹۴ مرداد ۲, جمعه

گفت‌وگوی صریحی با آیت‌الله سیدمحمد خامنه‌ای


به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس، نشریه رمز عبور در هفتمین شماره خود، ‌گفت‌وگوی صریحی با آیت‌الله سیدمحمد خامنه‌ای انجام داده که متن کامل آن را در ادامه می‌خوانید.

تپه‌های سرسبز عباس آباد و دفتر بنیاد حکمت اسلامی صدرا در یک صبح بارانی پاییزی فضای خوبی برای یک گفت‌وگوی آرام با آیت‌الله سیدمحمد خامنه‌ای می‌ساخت اما پس از چند دقیقه گفت‌وگو دریافتم که در حال تجربه یکی از جنجالی‌ترین مصاحبه‌هایم هستم. بااقتداری که به نظر می‌رسید خانوادگی باشد، به سؤالاتی که پیشتر برایش فرستاده بودیم، پاسخ می‌داد و ما حیرت‌زده از این همه سخنان قاطع، صریح و مستدل!

این گفت‌وگو پس از آن انجام شد که «رمز عبور» در شماره‌های پیشین اش، روایتی شنیده نشده از وقایع سیاسی دهه 60 ارائه داد و این روایت مورد توجه آیت‌الله سیدمحمد خامنه‌ای قرار گرفته بود.

وی پس از پیگیری‌های فراوان، راضی به مصاحبه شد و تأکید داشت که این اظهارات را نه از منظر سیاسی، بلکه به دلیل ثبت آن در تاریخ و ضرورت ارائه نسخه‌ای واقعی و شفاف از حوادث آن روزها، بیان می‌دارد.

آیت‌الله تأکید می‌کند حرف‌ها و مستندات بسیار دیگری نیز دارد که اگر ضرورت ایجاب کند، آنها را نیز بازگو خواهد کرد.

ریشه‌های تمایل باند آقای هاشمی رفسنجانی برای ارتباط با امریکا از ابتدای پیروزی انقلاب چه بود؟

این موضوع ریشه عمیقی دارد و به نگاه آمریکا به نظام و انقلاب اسلامی برمی‌گردد، وقوع انقلاب اسلامی ایران برای غرب استکباری واقعه باورنکردنی و سنگین و گیج‌کننده بود. آمریکا به سبب سیاست غلط، نزدیک بین و عجولی که دارد بلافاصله برای براندازی انقلاب و نظام دست به کار شد. اول طرح کودتای22 بهمن 57 بود که عمل نکرد. بعد از آن بر سیاست مقابله سریع و نابودکننده انقلاب را پیش گرفت تا قبل از آن که موج انقلاب اسلامی ایران به ملل دیگر برسد آن را کسب کنند و مثل مصر چند سال گذشته، آن را به حال اول و بدتر از آن درآورند.
آمریکا به نفوذی‌های خود امید بسته بود

پس از آنکه با عنایت الهی طرح های آمریکا با شکست روبه رو شد، امید به نفوذی‌های خود در ایران بستند که بیشتر آنها در آن زمان در نهضت آزادی و جبهه ملی بودند. هوشیاری امام و عزم ملت مسلمان ایران باعث شد که گرچه قدری دیر شده بود ولی امام خمینی (ره) مهدی بازرگان را به کناری بگذارد و نهضت آزادی را که برای اسارت دوباره ملت نقشه ریخته بود، ابطال و برکنار کند.

امید بعد آمریکا به منافقین و بنی صدر بود که آنهم به شکست انجامید. در این بین و در تمام مدت، توجه اتاق فکر سیاست خارجی آمریکا و گروه صهیونیستی پشت سر آن، به راه دیگری هم بود، اول آنکه اگر شد امام را مستقیم یا غیر مستقیم از بین ببرند و شخصی مناسب و مورد قبول خود را نصب کنند و از آن راه به تدریج انقلاب را به تحلیل ببرند و ساقط کنند و اگر نشد با توجه به بیماری قلبی امام و امکان وقوع رحلت امام با صبر و تأمل به فکر جانشین امام باشند.

همه آگاهان می‌دانستند که جانشین امام یا شهید مطهری یا آقای منتظری و یا آقای بهشتی است

این فکر از اول انقلاب هم وجود داشت و شهید کردن شهید مطهری بر همین اساس بود چون به طور طبیعی همه آگاهان می‌دانستند که جانشین امام یا شهید مطهری یا آقای منتظری و یا آقای بهشتی است و دشمن فکر می‌کرد در صورتی که راهی با توافق با آنها پیدا نشود باید آنها را از سر راه برداشت، پس از شهادت استاد مطهری نگاه به سمت این 2 نفر دیگر رفت. آقای منتظری شخصاً دست دوستی با آمریکا نمی‌داد ولی در اطراف او کسانی بودند که با ساواک سابقه همکاری داشتند و به آمریکا ندای همکاری داده بودند.

مرحوم شهید بهشتی هم با وجود تمامیت‌خواهی باز مردی دشوار و علی رغم ظاهری لیبرالیستی، متدین و به انقلاب وفادار بود. و خودش را به غرب نمی‌فروخت و شهادت او نشان داد که اولاً از همکاری با وی مأیوس بودند ثانیاً مانع توجه و کار کردن آنها روی دیگران از جمله شیخ اکبر هاشمی می‌شد که آمریکا در گوشه چشم او را هم نامزد کرده بود و بخوبی نقاط ضعف او را می‌دانست. بنابراین گزینه مورد نظر فقط هاشمی و بیت مرحوم منتظری بود.

آمریکا همواره بیش از یک گزینه و نامزد را در نظر می‌گیرد

چون آمریکا طبق معمول همواره بیش از یک گزینه و نامزد را در نظر می‌گیرد و مستقلاً و بدون اطلاع دیگری روی او مطالعه می‌کند، همانطور که امروز هم یکی از دلایل وقوع سفر مک‌فارلین به ایران و میهمان هاشمی شدن او و بعد از آن افشای آن توسط بیت منتظری همین رقابت پنهانی بیت منتظری و حواشی هاشمی بر سر تماس و معامله و حتی قرارداد با آمریکا و اقمار او بود. یعنی سفر مک فارلین را بیت منتظری قاپیدن آمریکا توسط رقیب می‌دانستند و لذا پته هاشمی را بر آب زدند تا به تصور آنها از طرف امام مطرود و منزوی و حتی محاکمه و رسوا شود و خودشان در مقام طرف معامله با آمریکا باقی بمانند.

بخت با هاشمی یار بود که چند نفر نماینده وطن‌دوست احساس مسئولیت کردند و تن به قضا دادند و سؤال خود را مطرح کردند و با یک توطئه همه‌جانبه بلایی که رسیده بود از سر هاشمی گذشت و به آن چند نماینده مظلوم خورد و سیدمهدی هاشمی هم سرش را بر سر این قمار از دست داد و توسط گروه رقیب به محاکمه و اعدام سپرده شد.

باند هاشمی از مدت‌ها پیش با آمریکا ارتباط داشتند

چرا مک فارلین و هیأت همراه به تهران سفر کردند، تحلیل آمریکایی‌ها از این سفر چه بود؟

باند هاشمی از مدت‌ها پیش با آمریکا ارتباط داشتند مثلاً کنگرلو مشاور سیاسی میرحسین یکی از آنها بود. اقوام نزدیک هاشمی هم به اروپا در رفت و آمد بودند. اصل ارتباط هاشمی و اطرافیانش با آمریکا از چند طریق بود، اولاً ساواکی فراری محکوم به اعدامی قربانی‌فر که نقش دلال اسلحه را بازی می‌کرد و طرف سازمانی او همان مشاور موسوی بود، دوم برادرزاده هاشمی که به بهانه تهیه اسلحه با قربانی‌فر آشنایی پیدا کرده بود و مورد توجه آمریکایی‌ها و امید آنها به وساطت مستقیم قرار گرفته بود.

نهایتاً پس از مطالعات و بررسی‌هایی که دو طرف ایرانی و آمریکایی درباره نوعی توافق برای مدیریت آینده کشور کرده بودند، اصل توافق نهایی را که مهمترین قسمت روابط مذکور بود به همان ملاقات معروف مک فارلین معاون رئیس جمهور آمریکا با شخص اکبر هاشمی موکول کرده و برنامه سفر کاملاً محرمانه را تدوین و هتل اقامتگاه و امور امنیتی هم پیش‌بینی شده بود تمام این اقدامات از لحاظ ظاهری و به اصطلاح فیزیکی در پوشش معامله اسلحه و آزادسازی گروگان‌های آمریکایی در لبنان بود ولی عمق قضیه سری بود و فقط چند نفر اطلاع داشتند.

تحلیل آمریکایی تثبیت آینده نفوذشان در ایران و به تحلیل بردن تدریجی نظام اسلامی و انقلابی بود و با این سفر می‌خواستند به موضع مطمئنی برسند.

ملاقات مهم و محرمانه مک فارلین، برای محکم‌کاری و قرارداد رسمی با طرف ایرانی بود

در واقع ملاقات مهم و محرمانه مک فارلین، برای محکم‌کاری و قرارداد رسمی با طرف ایرانی بود و شاید به نظر آنها بیت منتظری مهره سوخته‌ای بود و گزینه هاشمی قطعی و تمام شده به نظرشان می‌رسید. هاشمی در ایران هم اطرافی یا اطرافیانی داشت که این ارتباط را در رقابت با بیت منتظری تقویت و تسریع می‌کردند و در مذاکرات تهران او را مترجم فیمابین معروف کردند و ارتباط او با ساواک در عراق را بیت منتظری قبلاً منتشر کرده و مدرک آن بطور گسترده در مجلس شورای اسلامی پخش کرده بودند که گویا با حمایت جریان رئیس مجلس ماست مالی شد.

موضوع حفظ آینده ایران بعد از امام موضوعی فوق سری بود که باید کاملاً محرمانه می‌ماند

موضوع اصلی ملاقات مک فارلین و ریسک سفر او که اگر کشف می‌شد کاخ سفید و حزب متبوع رئیس‌جمهور آمریکا ریگان را سخت در فشار قرار می‌داد، موضوع حفظ آینده ایران بعد از امام موضوعی فوق سری بود که باید کاملاً محرمانه میماند و جز اصحاب سرّ، باید حتی کنگره آمریکا و همه مقامات ایرانی ـ چه رسد به مجلس و امام ـ هم بویی نمی‌بردند.

در صورت قطعی شدن پیمان فیمابین، جان امام هم بیشتر به خطر می‌افتاد چون ممکن بود آمریکا عجولانه دست به جنایت دیگری بزند، همانطور که طرح ترور امام توسط قطب‌زاده یکی از آنها توطئه‌ها و از قرار شنیده‌ها ـ اصرار منافق نفوذی در ریاست جمهوری زمان مرحوم رجائی به نام کشمیری برای بردن کیف محرمانه به همراهی رجایی به ملاقات امام ـ که آقای سیداحمد خمینی اجازه بردن کیف بدون بازدید را نداده و جان امام را حفظ کرده بود ـ توطئه دیگر بود.

به هرحال، این ملاقات‌ها کاملاً حساب شده و امنیتی بود، مک فارلین با گذرنامه ایرلندی و با نام دروغی به ایران آمده بود. برای آنکه سفر او کشف نشود، به کمک یکی از همدستان آنها در سپاه آن روزگار، او را بدون عبور از گذرگاه‌های رسمی مستقیماً به هتل برده بودند، بدون آنکه کسی حتی مأمورین حساس دولتی متوجه شوند.

شخص دوم آمریکا حاضر نبود پیام و هدایای خود را به کس دیگری غیر از مقام بالا (رئیس مجلس) بدهد

پس از یک جلسه مقدماتی، قاعدتاً خود هاشمی وارد مذاکره شده بود چون مسلماً شخص دوم آمریکا حاضر نبود پیام و هدایای خود را به کس دیگری غیر از مقام بالا (رئیس مجلس) بدهد گر چه به دروغ این ملاقات را منکر شدند و گفتند که مک فارلین از اینکه با مقامات عالیه روبرو نشده عصبانی بوده. ولی خود هاشمی در جلسه غیر رسمی مجلس (که ضبط شده) پس از بروز فضاحت موضوع هرگز نگفت که ملاقاتی نکرده است بلکه گفت: حیف نگذاشتند که کار به آخر برسد چون این کار یک «فتح‌الفتوح» بود. اما به دروغ به امام وانمود کردند که مک فارلین بدون اطلاع دادن به ایرانی‌ها سرخود و محرمانه به ایران آمده و هتل گرفته و آرزوی ملاقات با هاشمی را داشته ولی حسرت آن را به دلش گذاشته‌اند و ناامید از ایران رفته که ادعایی نامعقول و غیر قابل قبول بود.

به امام وانمود کردند که این هیأت بلندپایه آمریکایی خودسرانه و بدون اطلاع مقامات ایرانی به فرودگاه تهران و سپس هتل آمده‌اند و گذرنامه تقلبی داشته‌اند و حال آنکه در گزارش‌ها و مصاحبه‌های بعدی هاشمی و هیأت مربوط ایرانی با تمام تناقض‌هایی که در گفتارشان هست، به این موضوع اقرار دارند که حداقل از یک سال پیش ازآن یعنی در سال 1364 این روابط برقرار بوده و ایرانی‌ها از خصوصیات سفر و حتی ساعت ورود آنها و اسامی واقعی افراد آمریکایی-اسرائیلی مطلع بوده‌اند و ساعت شماری می‌کرده‌اند. علم و اطلاع هیأت ایرانی به جعل گذرنامه و اقدام قضایی و جزایی نشدن مجرمین، گناه دیگر هیأت ایرانی است جرم جعل چند سال زندانی دارد. سعی و تلاش برای فریب امام و به اصطلاح قانونی «گزارش خلاف» دادن مأمور دولتی هم جرم است که بایستی دنبال می‌شد.

چه نیازی بود که شخص دوم آمریکا با آن همه ذلت و ترس و نگرانی و گذرنامه مجعول به تهران بیاید

چه نیازی بود که شخص دوم آمریکا با آن همه ذلت و ترس و نگرانی و گذرنامه مجعول به تهران بیاید. دولت آمریکا با زیرکی برای پنهان کردن اصل منظور از سفر (که نوعی توافق سیاسی برای رهبری پس از امام بود) به سرعت خودش موضوع کونتراها را مطرح کرد تا مهره‌های آینده سوخته نشوند و فقط موضوع یک تخلف از ناحیه کاخ سفید در برابر کنگره باشد و با مختصر مجازات سیاسی فراموش شود. و به همین دلیل بود که مک فارلین در برابر محاکمه در استیضاح خود در کنگره از ارائه مدارک مذاکره خودداری کرد و گویا به دروغ مدعی شده بود که مدارک از بین برده شده، و حتی تظاهر به خودکشی کرد. امّا اصل قضیه دلالی سیاسی و مهره‌سازی برای آینده جمهوری اسلامی ایران تمام نشد و شکل عوض کرد.

اطرافیان هاشمی او را به سمت ریاست جمهوری سوق دادند تا یک پله به رهبر شدن نزدیکتر شود

از جمله اطرافیان هاشمی او را به سمت ریاست جمهوری سوق دادند تا یک پله به رهبر شدن نزدیکتر شود و ضمناً مقدمات یک توافق قطعی را فراهم کنند، البته آمریکا از خامی و بی‌تجربگی طرف ایرانی استفاده‌های موردی هم می‌کرد از جمله آزادسازی گروگان‌های آمریکایی در لبنان. طی ریاست جمهوری هم زمزمه مادام‌العمر کردن ریاست جمهوری برای هاشمی هم شروع شد که با هوشیاری مقام معظم رهبری توطئه خنثی شد.

ریاست جمهوری هاشمی مقدمه‌ای برای هماهنگ‌سازی امور و زمینه‌سازی برای ایجاد پایگاه قدرت و خیز به سمت آرزوی دیرینه پس از فوت امام بود ولی قدری دیر شده بود و با حکمت و عنایت الهی و با تصمیم و رأی ناگهانی و تقریباً بی‌مقدمه مجلس خبرگان رهبری، آقای خامنه‌ای انتخاب شد و کار از کار گذشت و توطئه آمریکایی به راه دیگری افتاد که نمونه آن فتنه‌های سال‌های 78 و 88 است و این حکایت همچنان باقی است.

طبق اظهار خود هاشمی فقط چند نفر آن را می‌دانستد

سفر مک فارلین و هیأت مرکب آمریکایی- اسرائیلی به ایران کاملاً مخفی بود و کشف آن جرم بزرگی در چشم امام و مردم به حساب می‌آید و شاید اکبر هاشمی را برای همیشه از اهدافش دور می‌کرد به همین دلیل طبق اظهار خود هاشمی فقط چند نفر آن را می‌دانستد که یکی از آنها کنگرلو مشاور سیاسی نخست وزیر موسوی بود گرچه به احتمالی خود موسوی در جریان نبود. البته بعد از رسوایی به سرعت به یکی دو نفر سربسته و تحت عنوان کشف راهی جدید برای تهیه اسلحه مطالبی گفته بودند تا ادعا کنند که موضوع سری نبوده ولی با وجود این، وقتی ما از وزیر خارجه به طور خصوصی پرسیدیم که آیا از این سفر سری اطلاع داشته؟ جواب داد که به هیچ وجه اطلاع نداشته است.

یعنی شخصی غیر مسئول در روابط خارجی دست به ریسک بزرگی برای ایجاد رابطه صمیمی و خودمانی با دشمن انقلاب زده بود که مسئول‌ترین مقام‌های جمهوری اسلامی ایران از آن مطلقاً خبری نداشت و این اهمیت سرّی و محرمانه‌بودن آن را می‌رساند و علت سرّی بودن آن هم معلوم بود.

چرا باند مهدی هاشمی معدوم ماجرای سفر مک فارلین را افشا کرد؟

به علت افشاگری سید مهدی هاشمی اشاره کردم و نتیجه تعارض و جنگ پنهانی بیت آقای منتظری و باند اکبر هاشمی رفسنجانی و لو رفتن سفر مک فارلین به طرفیت هاشمی که از طرف سیدمهدی هاشمی انجام شده بود، انتقام از او به صورت به میان کشیدن پرونده سیدمهدی و محاکمه و اعدام او بود که نوعی زخم چشم و قدرت‌نمایی هم محسوب می‌شود، بعلاوه خود بیت آقای منتظری را از دور سیاست خارج می‌کرد.

روابط سری و نزاع اخیر این دو باند سابقه زیادی داشت. در اوایل که قرار جانشینی آقای منتظری در میان بود باند هاشمی و افرادی در جماران طمع داشتند که به این وسیله به اهدافشان برسند و با نام منتظری و رهبری او نفوذ و جایگاه خود را حفظ کنند ولی پس از مدتی متوجه شدند که سیدمهدی هاشمی و باند بیت منتظری حصاری دور او کشیده‌اند و کسی را در آن مجموعه راه نخواهند داد، وضع برگشت و حمله به سیدمهدی هاشمی شروع شد و موضوع قتل و شهادت مرحوم شمس آبادی و نگهداری اسلحه قاچاق و مانند اینها را مطرح کردند و با وسایطی مؤثر منتظری را بوسیله امام از قائم مقامی عزل و بیت او را زیر نظر قرار دادند، تا قدرت پس از امام دست آنها نیفتد و آن را در دست بگیرند.

شما از چه زمانی وارد این مسأله شدید و زمانی که 8 نماینده از آقای ولایتی سوال پرسیدند چه اطلاعاتی داشتند؟ دلیل سخنان امام خمینی که منجر به پس گرفتن سوالات شد، چه بود؟

من در آن ایام به حوزه انتخابیه خودم رفته بودم وقتی برگشتم این موضوع را شنیدم. ابتدا باور نمی‌کردم که چنین کار مهم خودسرانه‌ای بدون اذن امام و اطلاع افراد مسئول انجام شده باشد گر چه از مهمل‌کاری و بی‌منطقی طرف ایرانی عامل آن خبر داشتم. بلافاصله به تحقیق پرداختم و موضوع مسلم شد بیشتر نمایندگان دلسوز هم ناراحت بودند ولی اقدامی نکرده بودند.

نامه من باعث دستپاچگی رئیس مجلس و باند او شد

من شخصا طبق وظیفه خودم نامه‌ای با طرح یک سؤال کلّی به وزیر خارجه نوشتم دو نفر از دوستان هم مایل به امضا شدند. این موضوع باعث دستپاچگی رئیس مجلس و باند او شده بودند و با مشورت کسانی در جماران و دولت، توطئه‌ای کردند و سؤالاتی را که امام را عصبانی و ناراحت می‌کردند تهیه و به زور و اصرار برای امضا به دست افرادی داده بودند که به هشت نفر معروف شدند. پیش من هم آوردند من قبول نکردم که آن را امضا کنم ولی خیلی اصرار کردند که شما فقط یک امضا دارید اینجا 7 امضا هست همه را یک کاسه بکنید بهتر است. از دو نفر دیگر هم امضا گرفته بودند. من در آن شدت ناراحتی که از آن موضوع داشتم (که در واقع افتضاح ایران بود نه آمریکا ولی آن را وارونه جلوه دادند) قهراً امضا کردم و به دام آنها افتادم. شیاطین بلافاصله آن را به ضمیمه پیش فرض‌های دیگری، در موقع حساسی به امام دادند و حضرت امام را با این روش، عصبانی کردند و امام هم در یک سخنرانی به امضا کننده‌ها حمله شدید کردند و کار آنها را بدتر از کار اسرائیل دانستند.

وقتی من سخنرانی امام را شنیدم در منزل بودم بجای آنکه ناراحت شوم ،سجده شکر بجا آوردم و گفتم خدا را شکر که امام بار مسئولیت را بعد از این از دوش ما برداشت. ابتدا تصمیم گرفتم که از مجلس استعفا دهم ولی دیدم توهین به امام است و دلم راضی نشد. یکی از دوستان امضاکننده خیلی نگران به منزل ما آمد و پرسید که من چه خواهم کرد آیا صلاح هست به مجلس برویم یا نه؟

من به او آرامش دادم و گفتم ما کار درستی کرده‌ایم و نگرانی ندارد من روز مقرر به مجلس خواهم رفت. ولی با وجود شهامتی که این کار در آن جوّ شدید می‌خواست من راحت بودم گر چه حتی احتمال می‌دادم که در مجلس اولین فرد پاسداری که به محض ورود، اسلحه به روی من خواهد کشید.

عجیب این بود که همه پاسداران و حتی مستخدمان مجلس آن روز بطور بی‌سابقه‌ای با لبخند و شوخی و احوالپرسی با من روبرو شدند و حتی یکی از افراد هیچ وقت جواب سلام مرا نمی‌داد آن روز با روی خوش خودش به سلام مبادرت کرد و این وضع عجیب خیلی معنی داشت و بعدها هم برخی از خواص و عوام به امام نکاتی را گفته و حرف‌هایی زده بودند.


رئیس مجلس که شاید باور نمی‌کرد من در مجلس آن روز شرکت کنم و مرا هم ندیده بود، گفت: آقای خامنه‌ای نیامده!

از قضا آن روز در صحن مجلس طرح سؤال از قوه قضائیه مطرح بود و من یکی از سخنرانان و اولین سخنران موافق طرح بودم. منشی وقتی طرح را مطرح کرد و گفت آقای خامنه‌ای موافق اول صحبت کنند، رئیس مجلس که شاید باور نمی‌کرد من در مجلس آن روز شرکت کنم و مرا هم ندیده بود، گفت: آقای خامنه‌ای نیامده! منشی گفت: ایشان حضور دارند و من مشغول دفاع از طرح شدم.

هاشمی در این باره در سایت شخصی خودش با عبارت تحقیر‌آمیزی نوشته که آن روز «محمد خامنه‌ای» بدون آقا و سید و القاب رایج، خیلی ترسیده بود!گوینده این ادعا باید اینقدر شعور داشته باشد که کسی که ترسیده باشد آن گونه اول وقت به مجلس نمی‌آید و اولین نفر از طرحی که عنوان خطرناک «سؤال از قوه قضائیه» را دارد، دفاع نمی‌کند.

من آن روز چند بار وسوسه شدم گله‌ای از حضرت امام بکنم که شما خودتان به ما درس دادید که هر متهم فرضی حق دارد که پاسخ و دفاعش را در محکمه بگوید و بقول فقها «الغایب علی حجّته» پس چرا از ما نپرسیده ما را محکوم کردید و یا قصه دزدی را بگویم که از دیوار منزل کسی افتاده بود و پایش شکسته بود از صاحب خانه به دادگاه شکایت کرده بود که چرا دیوار بلندی ساخته؟ و عجیب آنکه دادگاه صاحبخانه را محکوم کرد نه دزد را ولی صبورانه گذشتم.

دلیل آنکه سؤالی را پس گرفتیم هم، نوعی احترام به اعتراض حضرت امام بود و هم نشان دادن مظلومیت این 8 نفر که با وجود ابراز غیرت ملی و اسلامی و انجام وظیفه در قالب قانون اساسی و قوانین دیگر، برای کار درستی که انجام داده بودند محکوم می‌شدند و شخص خاطی که دستش را بر خلاف قانون پنهانی در دست دشمن گذاشته بود از خطر مجازات فرار می‌کرد.

شنیدم بعدها افراد محترمی از حوزه و از بازار تهران به امام اعتراض کرده بودند و ایشان قول داده بود جبران کند. توده مردم هم هر جا به ما می‌رسیدند در مساجد و نماز جمعه به ما دلداری می‌دادند و ابراز حمایت می‌کردند، هیچکس جز معدود مزدوران هاشمی و خط نحس آنها به ما 8 نفر توهین نکرد و هدف آنها نه فقط 8 نفر بلکه به جناح معروف به 99 نفر مخالف موسوی بود و حتی کار به حمله به روزنامه رسالت و بازاریان رسید. همیشه تهمت طرفداری از مالکین و خوانین به این جماعت می‌زدند.

غیر از این فشار مصنوعی فحاشان باند هاشمی و موسوی و امثال آنها، هیچ فشاری به ما نرسید بلکه همان طور که گفتم جوّ سیاسی جامعه همه به نفع ما و خط امام بود و خط چپ که ادعای مخالفت با آمریکا و لیبرال‌ها را داشتند، مفتضح شده بودند که در جناح طرفداران آمریکا قرار گرفتهاند و به دروغ شعار می‌دهند.

اگر صلاح میدانید درباره ماجرای 99 نفر و رای منفی‌تان به نخست‌وزیری میرحسین موسوی هم بفرمایید.

درباره ماجرای 99 نفر نماینده مجلس که به نخست وزیری میرحسین موسوی در دور دوم نخست وزیریش رأی ندادند من قبلاً مطالبی گفته‌ام، حاصل موضوع این بود که رئیس جمهور وقت (آقای خامنه‌ای) با آن که در دوره اول ریاست قوه مجریه خود با علاقه و اصرار میرحسین موسوی را برای نخست وزیری انتخاب کرده بود ولی در دو سال اخیر آن دوره حرکات و اقداماتی سیاسی و اجتماعی و اداری از طرف موسوی پدید آمد که رئیس جمهور وقت احساس خطر برای نظام کرده و اندک اندک به این نتیجه رسیده بود که در دوره دوم او را انتخاب نکنند. موسوی با هاشمی و بخش‌هایی از جماران از جمله فرزند امام ارتباطاتی مستقیم و مؤثر ایجاد کرده بود و به محض اطلاع از نظر آقای خامنه‌ای به آنها متوسل شده بود که امام را واسطه قرار دهند و در نتیجه امام خمینی بدون آنکه دستور و امر شرعی یا قانونی بکند، برای حفظ مصلحت فرضی اظهار میل کرده بودند که موسوی بماند، گفته شد که به امام گفته بودند اگر موسوی نخست‌وزیر نشود در جبهه جنگ خلل وارد می‌شود و مدافعان جنگ طرفدار موسوی هستند.

اقلیت طرفدار هاشمی و موسوی آن را چماقی ساختند تا نمایندگان را مرعوب کنند

از این تمایل اخلاقی امام، غوغایی بزرگ بر پا کردند و در مجلس اقلیت طرفدار هاشمی و موسوی آن را چماقی ساختند تا نمایندگان را مرعوب کنند. عده‌ای از نمایندگان واقعاً به عدم صداقت و صلاحیت میرحسین موسوی و دروغ بودن تأثیر او در جبهه جنگ و روحیه سربازان علم داشتند، عده‌ای هم مردّد شده بودند.نتیجه تردیدهای نمایندگان این شد که عده‌ای، 99 نفر وظیفه خود را در این دانستند که به وی رأی ندهند با آنکه مرید و عاشق امام بودند ولی فریب اطرافیان و طرفداران موسوی را هم می‌دانستند.

خود من تا صبح روز رأی‌گیری در یک بن‌بست و برسر یک دو راهی قرار گرفته بودم از طرفی حقیقت امر و دروغی را که به امام گفته بودند می‌دانستم و از طرفی چهره امام در برابرم مجسم می‌شد و دلم بر مظلومیت او می‌سوخت و جرات به رأی مخالفت پیدا نمی‌کردم. اما اول صبح قبل از حرکت از منزل به خودم جنبیدم و تصمیم گرفتم دل یکدله کنم مخصوصاً عده زیادی از نمایندگان درباره رأیی که می‌خواستند بدهند همیشه با من مشورت می‌کردند و من باید برای آنها جواب داشتم، این بود که قرآن را برداشتم و استخاره کردم و جواب عجیبی آمد که تکلیف مرا روشن کرد. آخر آیه آمده بود که «حُرمَّت ذلک علی المؤمنین!»

گفتم که قطعاً رأی نخواهم داد

وقتی به مجلس وارد شدم بسیاری از نمایندگان که از نظر و رأی من پرسش می‌کردند گفتم که قطعاً رأی نخواهم داد، نتیجه رأی مجلس امضای نخست وزیری میرحسین موسوی شد منهای 99 نفر که رأی نداده بودند و بعدها هم امام با هوشیاری به عمق قضایا پی برده بود و شخص رئیس جمهور (آقای خامنه‌ای) هم بعدها گفته بود که ایشان هم نفر صدم بوده است.

انتخاب میرحسین در دوره دوم وزر و وبالی است که دامن همه را گرفت و ضایعات و صدماتی داشت که ظاهراً هنوز درباره آن چیزی نوشته نشده و یکی از سیئات هاشمی هم شمرده می‌شود، و یک نمونه و مصداق آن تحمیل پذیرش قطعنامه ضد جنگ به امام و امّت و کمک به صدام و به سیاست آمریکا بود.

تحلیل کلان شما از این ماجرا پس از گذشت نزدیک به 30 سال چیست و آیا ماجرای مک فارلین برای امروز، مخصوصاً اکنون که درگیر مذاکرات هسته ای هستیم درسی دارد؟

ماجرای ارتباط به ظاهر کاخ سفید با باند هاشمی، در واقع فقط ارتباط رئیس جمهور وقت آمریکا با ایرانی‌ها نبود بلکه حکومت در سایه و مدیران سیاست آمریکا که بیشترشان صهیونیست هستند دنبال آن بودند و هستند. یعنی با تغییر رئیس جمهوری آمریکا، آن سیاست از بین نرفت و به صورت‌های مختلف، از جمله کارگزاران ـ اصلاح‌طلبان و امثال آنها ـ خودش را نشان داد و فتنه 88 و فتنه آزمایشی سال 78 هم از جلوه‌های همان سیاست بوده است.

طرح مسأله خرید اسلحه از آمریکا، برای اداره جنگ یکی از سیاست‌های طرف ایرانی بود و مسأله کمک به کونتراهای ضد ساندنیست از سیاست‌های طرف آمریکایی و هر دو هدف اصلی مشترک را در پوشش قابل قبول و باورکردنی این دو بهانه دنبال می‌‌کردند.

دلایل و قراینی بر این حقیقت همیشه وجود داشته و گاه گاه تکرار می‌شود. حضور فعال و به اصطلاح تکیه‌گاه شدن هاشمی در همه وقایعی مثل فتنه سال 88 و قبل از آن و عدم انصراف او از پیگیری رسیدن به رهبری نظام و دفاع از اهداف و منافع آمریکا در نقل قول‌های دروغ از امام و اصرارهای چند ساله او در اتمام جنگ و باصطلاح نوشاندن جام زهر قطعنامه منحوس به امام و دیگر گفته‌ها و مصاحبه‌های مشابه دیگر و مخصوصاً روابط مستحکم دیپلماتیک و سیاسی با سعودی‌های خصم لدود ایران و شیعه، همه قراین و دلایلی عقل پسند بر وجود رابطه پنهانی و اصرار آمریکا بر به قدرت رساندن این شخص است.ده و فراموش شده، یک برنامه و سیاست دائمی آمریکاست و در هر مقطعی به صورتی خاص ظاهر و عمل می‌شود و در ایران هم از طرف افراد سست عنصر و وطن فروش همیشه استعداد همبستگی با آمریکا وجود داشته و خواهد داشت، بنابراین در همه مقاطع سیاسی باید منتظر نوعی نزدیکی با آمریکا و خیانت به ضرر ملت و نظام از طرف برخی افراد طرفدار تماس با آمریکا بود

حسن کروبی و اسراری که فاش نکرد

سرگه بارسقیان ـ تاریخ ایرانی:
حسن کروبی، فرزند ملا احمد و برادر مهدی کروبی به دلیل بیماری ریوی در سن ۷۳ سالگی در خارج از کشور درگذشت. او در دوران تبعید امام خمینی به نجف، از همراهان ایشان و به تعبیر کار‌شناس ساواک «یکی از پیشکاران وی» بود و طبق گزارش ساواک در آذر سال ۱۳۵۷ به طور محرمانه به تهران آمد و «از طرف خمینی ماموریت دارد که در تهران کارهایی انجام دهد.» حسن کروبی جزو ۲۴ نفر از فضلا و طلاب جوان مبارزی بود که با نام «روحانیون مبارز خارج از کشور – نجف اشرف» در خدمت امام بودند، در کنار روحانیون دیگری چون زیارتی، نیکنام، موسوی، شریعتی (شیخ الشریعه) و...

از نامه‌ای که امام در ۳۱ فروردین ۱۳۵۴ نوشت، معلوم می‌شود که حسن کروبی واسطه دریافت وجوهات از ایشان بود: «سابقاً حواله‌‏ای کرده بودید که به آقای آقا شیخ حسن کروبی بدهم و دادم. ثانیاً نوشته‌‏اید، و من نمی‌‏دانم غیر از آن است یا همان؟ مرقوم دارید و این تکرار‌ها موجب زحمت حضرتعالی و من است. بهتر آن است به آن‌ها بگویید به وسیلۀ دیگری بفرستند؛ مثل مثلاً آقای مدنی طرف آقای [نصرالله] خلخالی. راجع به آقای کروبی زود‌تر جواب بدهید، تکلیف معلوم شود.»

اما عمر مسئولیت‌های حسن کروبی پس از پیروزی انقلاب، به درازای مبارزات انقلابی او نبود؛ چند ماهی بیشتر دوام نیاورد. کروبی در آن چند ماه اول انقلاب با عنوان «سرپرست دفتر خانه‌سازی برای مستضعفین» فعالیت می‌کرد که در شرح وظایفش گفته می‌شد «چگونگی واگذاری خانه و زمین به متقاضیان و مردم سراسر کشور مورد رسیدگی قرار می‌گیرد.» دفتر خانه‌سازی از اول اردیبهشت ۱۳۵۸ مشغول به کار شد و تا آبان‌‌ همان سال حدود ۳۰ هزار متقاضی از آن درخواست خانه کردند که به گفته کروبی «درخواست ۲۰ هزار متقاضی مطرح و بررسی شده و به زودی به آن‌ها خانه یا زمین برای ساختمان خواهیم داد.»

طبق گزارش این دفتر تا آبان ۵۸ هزار خانواده شهید و مجروح و خانواده‌های مستضعف دیگر اسکان داده شد و بیش از ۱۵۰۰ قطعه زمین به متقاضیان واگذار شد و حدود ۱۵۰ هزار شغل ایجاد شده بود. طبق استدلال این دفتر، شرط واگذاری زمین به متقاضیان اینست که اگر ظرف سه ماه زمین دریافت شده را نسازند، زمین از آن‌ها پس گرفته می‌شود. این دفتر در مهرماه ۵۸ حدود پنج قرارداد با شرکت‌های مختلف برای ساخت خانه منعقد کرد که ارزشی بالغ بر ۲۵۰ میلیون تومان داشت و هر قرارداد برای ساخت ۲۵۰ تا ۳۰۰ واحد مسکونی بود. خانه‌دار شدن هم شرایطی داشت چنانکه متقاضی باید ۵ سال ساکن تهران باشد (مهاجرین به پایتخت مشمول دریافت خانه یا زمین نبودند) و کسانی در اولویت بودند که کارمند ثابت موسسه یا کارخانه باشند که از شهرستان به تهران اعزام شده و یا زمین و خانه نداشتند.

کروبی مدعی بود اگر امکانات بنیاد مستضعفین را در اختیار داشت، مشکل مسکن ۵۰ هزار خانواده را حل کرده بود و طرحی داشت که کلیه ساختمان‌های خالی مصادره شده و نشده را در اختیار مستضعفین قرار دهد: «شهرک غرب و شهرک اکباتان و دیگر ساختمان‌های مصادره شده سرمایه‌دارانی که فراری هستند بلاتکلیف افتاده است، در شرایط انقلابی نمی‌آیند قوانین خشک حقوقی را مطرح کنند، این‌ها باید از اول انقلاب کار ساختمانی شهرک اکباتان را تمام می‌کردند و در اختیار مستضعفین قرار می‌دادند و با این کار مقداری از مشکل مسکن حل شده بود. چون جامعه انقلابی ما نمی‌تواند بپذیرد خانواده‌ای که شهید یا مجروح دادند زجر بکشند، این‌ها باید از حالت سردرگمی بیرون بیایند و در جایی اسکان یابند و جامعه انقلابی ما نمی‌تواند قبول کند شخصی که فعالیت سیاسی داشت و سال‌ها در زندان بود اکنون در پارک‌ها بخوابد، کی مسئول این‌ها است؟ آیا این افراد باید در زندان بخوابند و یا در جایی اسکان داده شوند؟» (روزنامه اطلاعات، ۱۴ آبان ۱۳۵۸)

اتفاقی که در‌‌ همان ماه‌ها افتاد حمله برخی از دانشجویان به ساختمان‌های تهران برای اسکان در آن‌ها بود. دفتر خانه‌سازی هیاتی را مامور گفت‌و‌گو با مالکان ساختمان‌ها کرد و بعد از مدتی به آن‌ها گفته شد اگر ساختمان‌ها را اجاره می‌دهند، دفتر خانه‌سازی اجاره خواهد کرد و اگر قصد فروش دارند، دفتر خانه‌سازی خریدار است. کروبی از مالکان ساختمان‌ها خواست اجازه دهند دانشجویان در آنجا اسکان یابند و سرگردان نشوند. اما هدف بعدی دانشجویان هتل‌های شهر بود که به آن‌ها حمله کردند و مورد تائید کروبی قرار گرفت: «کارشان صحیح بود. دانشجو برای زندگی کردن محل و مکان می‌خواهد، با پاسدار فرستادن و حکم تخلیه دانشجویان را صادر کردن که مشکل حل نمی‌شود. بنیاد مستضعفین که تمام ساختمان‌های خالی و ثروت‌های مصادره شده طاغوتیان در اختیارش است. اگر حساب می‌کرد، وقتی که دانشگاه‌ها باز می‌گردد دانشجویان شهرستانی به خوابگاه احتیاج دارند و بنیاد پنج ساختمان مصادره شده را در اختیار بنیاد مسکن و یا دفتر خانه‌سازی قرار می‌داد، این وضع پیش نمی‌آمد. دانشجویی که از شهرستان برای تحصیل به تهران می‌آید و یک ماه برای یک اتاق خالی در شهر سرگردان می‌شود، باید چنین انتظاری را داشت که به هتل حمله کنند، هتل‌ها را تصرف کنند و ممکن است در ارتباط با این کار، حادثه ناگواری هم رخ بدهد. حادثه ناگوار در ارتباط به کار دانشجو نیست بلکه در ارتباط با آن نهاد‌ها و آن بنیادهایی که مسئولند و سهل‌انگاری می‌کنند و به موقع عمل انقلابیشان را انجام نمی‌دهند، باید تمام این‌ها را فکر می‌کردند. نباید ساختمان‌های مصادره شده را خالی نگه بدارند و ساختمان‌های ناتمامش را هم بگذارند زیر برف و باران از بین برود.» (اطلاعات، همان)

پس از مدتی، علی قدوسی، دادستان کل انقلاب اسلامی فعالیت دفتر خانه‌سازی برای انقلاب را «بدون هیچگونه اجازه از مراجع مسئول» خواند که با این پاسخ کروبی مواجه شد: «لازم است بدانید حتی در ارتجاعی‌ترین کشور‌ها، به هر شخصی این حق را می‌دهند که برای خدمت به مردم، موسسات غیرانتفاعی تاسیس نموده و در جهت رفاه خلق خدا گام بر می‌دارد... واگذاری زمین که توسط این دفتر انجام گرفته، یکی دیگر از ادله صدور حکم صادره می‌باشد، در صورتی که تاکنون زمینی را دفتر به متقاضی خود واگذار ننموده مگر اینکه صاحب زمین‌ها قبلا زمین را به دفتر واگذار کرده و دفتر، آن را پس از تفکیک و نقشه‌کشی و بالاخره خدمات لازمه در خدمت مردم قرار داده است. ضمنا مبالغی که تاکنون، دفتر از بعضی از متقاضیان زمین دریافت داشته، سرمایه شهرک‌هایی است که توسط این دفتر، در دست ساختمان قرار دارد.» (روزنامه اطلاعات، ۲۸ آبان ۱۳۵۸)

نهاد دیگر شهرداری تهران بود که دفتر خانه‌سازی را متهم به سوءاستفاده کرد که از متقاضیان پول می‌گیرد و به حساب شخصی خود واریز می‌کند. محمد توسلی گفت «کارهای آقای کروبی سرقت مسلحانه است»، و در پاسخ به درخواست کروبی برای انجام مناظره اعلام کرد حاضر است با مقامات مسئول به بحث بنشیند اما «حجت‌الاسلام کروبی یک متخلف است». منظور توسلی از مقامات مسئول وزارت مسکن و شهرسازی و بنیاد مسکن بود و گفت کروبی را به عنوان فرد مسئول نمی‌شناسد.

کروبی در پاسخ به توسلی گفت: «کار این دفتر در مقایسه با کاری که باید در جهت تامین مسکن انجام می‌گرفته ناچیز است ولی با توجه به کارشکنی‌های انجام شده وسعت و عظمت این کار پدیدار می‌شود ولی آنطور که از ظاهر قضایا بر می‌‌آید می‌خواهند به عناوین مختلف به ما ضربه بزنند، تهمت بزنند و این درست در زمانی است که کار بعد قانونی و مردمی‌تر به خود می‌گیرد.» او در دفاع از کارنامه مالی دفتر خانه‌سازی گفت: «در نقاطی که دفتر زمین داده اگر پولی گرفته شده به خاطر خدمات بوده و آن هم نه مبالغی که این‌ها می‌گویند بلکه مبلغ بسیار جزئی بود که صرف خانه‌سازی و شهرک‌سازی برای شهدا شده است که تماما برای ارائه آماده است.» (روزنامه بامداد امروز، ۲۴ دی ۱۳۵۸)

با وجودی که رهبر انقلاب پیام داده بود «به آقای حسن کروبی تلفن کنید و بگویید مقتضی است شما کار خودتان را با مشورت با آقای قدوسی یا سایر کسانی که در این عمل هستند هماهنگ کنید که موجب اشکال نشود، و حتماً از تشنج اجتناب نمایید» (۲۵ آبان ۱۳۵۸) و در حالی که کمیته مرکزی و دادستان انقلاب بار‌ها به کروبی درباره دفتر خانه‌سازی اخطار داده بودند اما نقطه پایان فعالیت این دفتر و عمر مسئولیت‌ها و فعالیت سیاسی کروبی، حمله پاسداران ستاد عملیاتی کمیته منطقه ۴ تهران و پاسداران کمیته مرکزی در ۲۵ دی ۱۳۵۸بود که به خلع سلاح ۶۰ نفر از افراد مسلح این دفا‌تر منجر شد. آیت‌الله محمدرضا مهدوی کنی، رئیس کمیته انقلاب اسلامی در بیانیه‌ای اعلام کرد: «بخاطر اعمال بی‌رویه و بی‌ضابطه عوامل فرصت‌طلب وابسته به دفتر خانه‌سازی و همچنین شکایات متعدد علیه این اعمال و نیز به دلیل اینکه از میان نهادهای انقلابی تنها سپاه پاسداران و کمیته‌های انقلاب اسلامی مجاز به فعالیت مسلحانه می‌باشند و وجود نیروهای مسلح وابسته به دفتر خانه‌سازی با وجود بار‌ها تذکر و اعلام سراسری دارای مجوز قانونی نبود لذا ستاد مرکزی کمیته انقلاب اسلامی این دفتر را منحل کرد... آقای حسن کروبی علیرغم مذاکرات مکرر هیچ‌وقت حاضر به پاکسازی دفتر و هماهنگی با بنیاد مسکن و سایر نهادهای انقلاب اسلامی نشده بود به همین خاطر باید به عنوان سرپرست دفتر پاسخگوی این اعمال باشد.» (روزنامه اطلاعات، ۲۵ دی ۱۳۵۸) روزنامه کیهان در‌‌ همان روز خبر داد که حسن کروبی تحت تعقیب قرار گرفته است.

مهدوی کنی پیش از آن به امام گفته بود: «از کارهای ناشایستی که به نام شما انجام می‌شود، همین کاری است که آقای حسن کروبی انجام می‌دهد. بالاخره اجازه بدهید من جلوی این کار‌ها را بگیرم.» او در خاطراتش نقل کرده: «من نمی‌دانم قصد ایشان چه بود، ولی برخی از افراد سودجو از همین‌ها سوءاستفاده کردند و زمین‌ها و خانه‌هایی را گرفتند. افرادی را به ما گزارش دادند که مثلا ماشین دارند، خانه دارند و چیزهای دیگر دارند و می‌رفتند خانه‌ها و آپارتمان‌های خالی و یا زمین‌ها را در خیابان ملاصدرای فعلی با اجاره ایشان می‌گرفتند. بعضی افراد زمین‌هایی (که الان خیلی قیمتی است البته آن زمان هم قیمتش نسبتا بالا بود) گرفتند که جزء مستضعفین نبودند. آدم‌هایی بودند که با زرنگی رفتند اینجا‌ها را گرفتند، البته در میان آن‌ها افراد مستضعف هم دیده می‌شد... اشکال کار در این بود که این شکل کار اصلا درست نبود، بر فرض حتی مستضعفین آنجا را می‌گرفتند ولی تقسیم اموال به این شکل، بدون اینکه یک حساب کتاب و آئین‌نامه و اجازه‌ای از مقام امامت و ولایت، اجازه‌ای از شورای انقلاب باشد، خلاف بود... آقای کروبی یک چنین حالتی پیدا کرده و به نام امام حساب باز کرده است. امام صریحا اعلام کردند من چنین حسابی را دستور ندادم، لذا به مردم اعلام می‌کنم که این کار خلاف رضایت امام است و کار درستی نیست. کارهایی هم که تا حالا شده از نظر دینی و قانونی صحیح نیست و من به ایشان هم اخطار می‌کنم که تا ۲۴ ساعت، کمیته خودش را منحل کند و نیروهای خودشان را با سلاح‌هایی که دارند تحویل کمیته مرکزی بدهند و اگر هم نکردند ما آن وقت ناگزیریم آن‌ها را خلع سلاح کنیم... فارسی یک روز به کمیته مرکزی آمد و اظهار داشت که آقای کروبی مرد خوبی است، روحانی خوبی است، به هر حال در انقلاب سهیم بوده، همرزم ما بوده؛ گرچه ممکن است اشتباهی هم در این جریانات کرده باشد، شما این را تعقیب نکنید. من گفتم من به سوابق ایشان کاری ندارم، بحث این است که یک کار خلافی انجام داده و باید پاسخگو باشد. ایشان تشریف بیاورند و به اشتباه خود اعتراف کنند و به مردم هم اعلام کنند و بگویند که اشتباه کردم، زمین‌هایی را هم که به مردم داده‌اند همه را برگردانند، چون همه را به نام ایشان تصرف کرده‌اند. این‌ها خودشان را مالک می‌دانند. وقتی که فردی کار خلافی را بکند و بعدا بگوید اشتباه کردم، ولی هنوز آثار جرم باقی باشد نمی‌شود او را مورد عفو قرار داد چون آثار اشتباهش محو نشده که از او بگذرند. هیچ حقوقی، هیچ فقهی، هیچ دینی این کار‌ها را به این صورت نمی‌پذیرد. بالاخره اگر کسی یک اشتباهی کرده باید اولا اعلام کند من اشتباه کردم، بعد آثار اشتباه را محو بکند تا توبه‌اش قبول بشود، لذا بنده گفتم این موضوع ربطی به من ندارد. این دیگر مربوط به قوه قضائیه است که باید ایشان را عفو کند یا امام باید عفو کند.»

سالی از انقلاب نگذشته، حسن کروبی از صحنه سیاسی کناره گرفت و نشانی از او نبود تا دو باری که آمریکایی‌ها سراغش رفتند و معمای زندگی‌اش را شکل دادند؛ معمایی که با سکوتش تا آخر عمر، در هاله‌ای از ابهام ماند گرچه شاید ناگفته‌ای گذاشته باشد که اطرافیانش بازگویند.

پس از انتشار گزارش کنگره ایالات متحده درباره مذاکرات محرمانه ایران و آمریکا برای آزادی گروگان‌ها، روبرت پاری کتابی نوشت با نام «اکتبر سورپرایز» که مبتنی بر مستندات کمیته تحقیق است. به ادعای پاری، ویلیام کیسی رئیس ستاد انتخاباتی رونالد ریگان، نگران از احتمال موفقیت جیمی کار‌تر در مذاکرات آزادی گروگان‌های آمریکایی، از جمشید هاشمی، تاجر ایرانی می‌خواهد که ترتیب ملاقاتی بین او و یکی از مقامات ایرانی را در مادرید بدهد. حسن کروبی آن زمان در آلمان بود که همراه با هاشمی به مادرید رفت و در هتل پلاز اقامت کرد و مهدی کروبی هم در سفارت ایران در مادرید بود. پاری مدعی است که کیسی با هر دو کروبی در مادرید ملاقات کرده و به آن‌ها گفته علاقمند است گروگان‌ها آزاد بشوند اما بعد از مراسم تحلیف ریگان به عنوان رئیس‌جمهور. ما به ازای آن ارسال اسلحه به ایران بود. این ادعا‌ها هرگز تائید یا تکذیب نشد؛ نیوزویک و نیوریپابلیک سفر کیسی به مادرید و دیدار او با ایرانی‌ها را تکذیب کردند و حتی روزنامه لس‌آنجلس تایمز در ۶ آگوست ۱۹۹۱ نوشت که کیسی در جولای ۱۹۸۰ با مهدی کروبی در هتلی در مادرید ملاقات کرده است و پاری نیز ادعا کرده ملاقات دوم کیسی با مهدی کروبی در پاریس انجام شده و کروبی خبر موافقت با معامله پیشنهادی را به جمهوریخواهان داده بود. این روایات توسط طرف ایرانی تکذیب، تصحیح یا تکمیل نشد و منابع خارجی نیز در نقل آن تناقض‌های جدی دارند.

دومین بار نام حسن کروبی در ماجرای سفر مک‌فارلین، مشاور امنیت ملی ایالات متحده به تهران و معامله آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان و فروش سلاح به ایران مطرح شد. تریتا پارسی، رئیس شورای ملی ایرانیان آمریکا (نایاک) در کتاب «اتحاد خائنانه؛ معاملات پشت پرده ایران، اسرائیل و آمریکا» نوشته «در نهم جولای [۱۹۸۵]، [منوچهر] قربانی‌فر [دلال اسلحه] یک ملاقات ویژه در هامبورگ با حسن کروبی، شخص نزدیک و مورد اعتماد خمینی ترتیب داد که مدافع بهبود روابط با واشنگتن بود.» پارسی نوشته که حسن کروبی با مقامات اسرائیلی نیز دیدار داشته و به آن‌ها گفته: «ما به همکاری با غرب علاقه‌مند هستیم. ما منافع مشترک داریم و می‌خواهیم بخشی از غرب باشیم.» بنا به ادعای کتاب «اتحاد خائنانه»: «مکالمه چهار ساعت ادامه داشت. قبل از اینکه جدا شوند، کیمچه [دیپلمات اسرائیلی] از کروبی سؤال کرد که آیا او می‌تواند به یارانش در تهران بگوید که با اسرائیلی‌ها دیدار کرده؟ جواب «بله» بود. کروبی ادامه داد: «اما من قصد ندارم که آن را در خیابان‌ها جار بزنم!» به هر روی، ملاقات در نوع خود گشایش خاصی بود و کیمچه در یک یادداشت به پرز و شامیر پیشنهاد کرد که تماس‌ حفظ شود... دومین ملاقات با کروبی در ۲۷ اکتبر ۱۹۸۵ در ژنو اتفاق افتاد. [مایکل] لدین به جلسه آمد تا خود مستقیما با ایرانی‌ها بر سر تعداد موشک‌هایی که باید فروخته شده و اینکه چند گروگان در چه زمانی باید آزاد شوند، چانه‌زنی کند... در این زمان، اسرائیلی‌ها با شنیدن تمرکز سخنان کروبی بر آینده رابطه ایران و آمریکا و نادیده گرفتن اسرائیل، عصبی شدند. کیمچه وارد بحث شد و با عصبانیت پرسید: «و جای اسرائیل در همه این‌ها کجاست؟» کروبی از دادن هر گونه تعهدی به اسرائیل سر باز زد. لدین ملاقات را در حالی که به وجد آمده بود ترک کرد در حالی که اسرائیلی‌ها ناامید بودند.»

در کتاب «جنگ گرگ و میش؛ تاریخ سری مناقشه ٣٠ ساله آمریکا با ایران» نوشتۀ دیوید کریست، سرهنگ تفنگدار نیروی دریایی ایالات متحده و کار‌شناس ارشد تاریخ در پنتاگون که در جولای ۲۰۱۳ منتشر و فصل‌هایی از آن توسط سایت «تاریخ ایرانی» ترجمه شده، دیدار مایکل لدین، کار‌شناس امور خاورمیانه با حسن کروبی اینطور روایت شده است: «روز پنجشنبه ۲۲ تیرماه ۱۳۶۴، لدین قرار ناهاری داشت با آدولف شویمر که ال صدایش می‌کردند، تاجر اسرائیلی اسلحه و از مشاوران رئیس‌جمهور پرز. شویمر به لدین گفت قربانی‌فر به کسانی در سطوح عالیهٔ حکومت ایران دسترسی دارد، از جمله به روحانی بلندپایه‌ای که مشهور به میانه‌روی است: آیت‌الله حسن کروبی. قربانی‌فر پیشنهاد داده بود ایالات متحده در ازای هفت گروگانی که در لبنان بودند، به اسرائیل اجازه بدهد حدود صد موشک ضد تانک تاو به ایران بفروشد. مبادلهٔ سلاح با گروگان‌ها به بهبود روابط با حکومت ایران هم می‌انجامید. لدین این فکر را پسندید و به مک‌فارلین نوشت که موشک‌های تاو بخشی از یک فرایند هستند، «اثبات حسن نیت و نمونه‌ای از آنچه اگر ایران حاضر به برقراری روابط دوستانه با ما بشود، برایش اتفاق خواهد افتاد.» چون این پیشنهاد از طرف کسی در بلندپایه‌ترین سطح دولت اسرائیل مطرح شده بود، مک‌فارلین با دید خیلی انتقادی به پیشنهاد‌ها نگاه نکرد. با خودش فکر کرد صدتا موشک ضد تانک قطعا وضعیت توازن قدرت در جنگ ایران و عراق را هیچ تغییری نخواهد داد و اگر باعث می‌شود گروگان‌ها در لبنان در امان باشند و راه گفت‌وگو با میانه‌رو‌ها را در ایران می‌گشاید، دستاورد‌هایش حسابی به خطرش می‌ارزند.»

به نوشته کریست «قربانی‌فر برای دلبری کردن از آمریکایی‌ها، لدین را با حسن کروبی آشنا کرد که به ادعای قربانی‌فر رهبر «خط میانه» در ایران بود؛ او جناح میانه‌روی فرضی در حکومت ایران را به این عبارت می‌خواند. کروبی ادعا داشت مشاور نزدیک آیت‌الله خمینی است و هفته‌ای سه روز را در خانهٔ رهبر انقلاب ایران می‌گذراند. از آن مقام‌های بلندپایه‌ای بود که مک‌فارلین امید ارتباط گرفتن با آن‌ها را داشت. با اینکه مک‌فارلین حاضر به پذیرش فروش برخی تسلیحات پیشرفته‌تر نبود اما ریگان مجوز ارسال هشتاد موشک ضد هوایی هاوک به ایران را از طریق اسرائیل صادر کرد.» در این کتاب نیز آمده که لدین در ژنو با کروبی دیدار کرده بود. او در بازگشت گزارش دیدارش را به نورث (سرهنگ دوم نیروی هوایی) و مک‌فارلین داد. یادداشت دست‌نویس نورث در مورد این دیدار اشاره دارد که کروبی «می‌خواهد هم‌پیمان ایالات متحده باشد و از تهران هم پشتیبانی‌هایی می‌شود.»

اما همانگونه که سفر مک‌فارلین و نقش بازیگران ایرانی‌اش در پرده راز باقی مانده، جایگاه حسن کروبی نیز در این معامله ناکام مبهم است. اینکه چگونه او پس از سال‌ها پرده‌نشینی، «رهبر خط میانه در ایران» خوانده شد یا چه ارتباطی بین او و منوچهر قربانی‌فر بود؟ حسن کروبی کلید اسرار مهمی بود که مرگش آن را برای همیشه مبهم و مسکوت گذاشت

تاریخ ایرانی ـ http://bit.ly/1g9rIHa

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

خود نویس: حسن کروبی اسرار ایران‌گیت را زیر خاک برد

۲۱/اسفند/۱۳۹۳ سیامک قاسمی

حسن کروبی برادر مهدی کروبی در سن ۷۳ سالگی درگذشت. وی نه تنها از سوی روح‌الله خمینی مسوولیت واگذاری املاک و زمین‌های مصادره شده به «مستضعفان» را که باعث درگیری‌هایی در سطح سران نظام شد بر عهده داشت، بلکه در یکی از حساس‌ترین مقاطع‌ تاریخی ایران، مسوول مذاکره با اسراییل و آمریکا و خرید اسلحه از این دو کشور بود. بخش عمده اسرار ملاقات وی با دیوید کیمچه، یعقوب نیمرودی، منوچهر قربانی‌فر، مایکل لدین و سایرین اگر توسط وی در جایی ثبت نشده باشند، با مرگ این روحانی زیر خاک رفته‌اند.

در میانه دهه هشتاد میلادی، اسراییلی‌ها واسطه شدند تا مقامات بلندپایه دولت رونالد ریگان بتوانند در عوض فروش سلاح‌هایی چون موشک ضدتانک تاو (TOW) و موشک‌های زمین به هوای هاوک (Hawk) که به شدت مورد نیاز ایران در جنگ با عراق بود، گروگان‌های خود را آزاد کنند.

اسراییلی‌ها به دنبال ایجاد کانال‌هایی مطمئن به داخل حکومت ایران بودند و به کمک دلال‌های اسلحه، دیدار مستقیم میان ماموران خود با یک مقام ایرانی را ترتیب دادند. این دیدار که بعد آمریکایی‌ها بدان پیوستند، یک مذاکره کننده ارشد ایرانی داشت که از طرف جناح موسوم به میانه‌رو در ایران به رهبری اکبر هاشمی رفسنجانی، برای گفت‌وگو اعزام شده بود: یک معمم با نام «حسن کروبی».

گفتنی است که در آن هنگام در خیابان‌های ایران و حتی در مدارس، به هر مناسبتی شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسراییل سر داده می‌شد و دولت ایالات متحده نیز فروش هرگونه سلاح به ایران را تحریم کرده بود.

در صفحات ۱۱۸ تا ۱۲۰ کتاب اتحاد خائنانه که از قضا نوشته تریتا پارسی (مدیر نایاک یا شورای ملی ایرانیان آمریکایی؛ متهم به لابی‌گری برای جمهوری اسلامی در آمریکا) است، چنین نوشته شده: «پس از آن که [رابرت] مک‌فارلین، [رونالد] ریگان را در جریان گفت‌وگوها قرار داد، وقایع به سرعت پیش رفتند. مک فارلین به [دیوید] کیمچه اطلاع داد و کیمچه، [شیمون] پرز و [اسحاق] شامیر را در جریان قرار داد. پرز نیز [یعقوب] نیمرودی و تیمش را مطلع کرد.

در نهم جولای [۱۹۸۵]، [منوچهر] قربانی‌فر یک ملاقات ویژه در هامبورگ با حسن کروبی، شخص نزدیک و مورد اعتماد خمینی ترتیب داد که مدافع بهبود روابط با واشینگتن بود».

خوانندگان با نام رونالد ریگان که رییس جمهوری اسبق ایالات متحده بود، به خوبی آشنا هستند. همچنین شیمون پرز و اسحاق شامیر معروف‌تر از آن‌ هستند که نیاز به معرفی داشته باشند. شاید لازم به ذکر باشد که رابرت مک‌فارلین، مشاور امنیت ملی ریگان بود. دیوید کیمچه دیپلمات اسراییلی و از اعضای ارشد سرویس جاسوسی موساد، یعقوب نیمرودی دیگر جاسوس اسراییلی و مشاور پیشین ساواک و منوچهر قربانی‌فر دلال اسلحه است. چهره کلیدی دیگر، عدنان خاشقی تاجر سعودی است که همسر کنونی شاه‌پری زنگنه، از وابستگان نزدیک بیژن نامدار زنگنه وزیر نفت دولت روحانی است.

حال به ادامه داستان ملاقات حسن کروبی با تیم اسراییلی توجه کنید:

فضا در ملاقات با کروبی در آغاز خشک بود اما کروبی دقیقا می‌دانست چه بگوید که به اسراییلی‌ احساس آرامش بدهد. نخستین بخش جلسه به تحلیل موقعیت استراتژیک در منطقه و سیاست داخلی ایران گذشت. کروبی وضع نامساعد ایران را پنهان نکرد. او به اسراییلی‌ها گفت: «آمریکا می‌تواند ایران را از وضعیت دشواری که در آن است، نجات دهد». وی ادامه داد: «ما به همکاری با غرب علاقه‌مند هستیم ما منافع مشترک داریم و می‌خواهیم بخشی از غرب باشیم». کروبی گفت که شکست در برابر عراق می‌تواند ایران را به سمت این که یکی از اقمار شوروی شود، براند؛ مگر این‌که آمریکا و اسراییل به صورت پنهانی مداخله کنند.

او گفت که ایران و غرب یک دشمن مشترک دارند که همان اتحاد شوروی است و واجب است که عناصر چپ‌گرا در ایران شکست بخورند.

درخواست او برای سلاح‌های آمریکایی، غیر قابل رد بود: «منطقه ما و همچنین شما می‌تواند انتظار تهدید فیزیکی از اتحاد شوروی را داشته باشد. ما از شوروی و همچنین چپ‌های کشورمان می‌ترسیم».

اسراییلی‌ها که تحت تاثیر سخنان این روحانی قرار گرفته بودند، همیاری خود را پیشنهاد کردند. کیمچه پاسخ داد: «ما نیز می‌خواهیم یک دولت میانه‌رو را در ایران ببینیم... ما [اسراییل] می‌خواهیم نقش پلی میان ایران و غرب را بازی کنیم».

مکالمه چهار ساعت ادامه داشت. قبل از اینکه جدا شوند، کیمچه از کروبی سوال کرد که آیا او می‌تواند به یارانش در تهران بگوید که با اسراییلی‌ها دیدار کرده؟ جواب «بله» بود. کروبی ادامه داد: «اما من قصد ندارم که آن را در خیابان‌ها جار بزنم!». به هر روی، ملاقات در نوع خود گشایش خاصی بود و کیمچه در یک یادداشت به پرز و شامیر پیشنهاد کرد که تماس‌ حفظ شود.

سرانجام سلاح‌هایی چون موشک‌های تاو به ایران می‌آیند و برخی گروگان‌های آمریکایی از دست حزب‌الله لبنان آزاد می‌شوند.

دومین ملاقات با کروبی در ۲۷ اکتبر ۱۹۸۵ در ژنو اتفاق افتاد. [مایکل] لدین به جلسه آمد تا خود مستقیما با ایرانی‌ها بر سر تعداد موشک‌هایی که باید فروخته شده و اینکه چند گروگان در چه زمانی باید آزاد شوند، چانه‌زنی کند.

نخست، ملای ایرانی درخواست کرد که موشک‌ها به رایگان در عوض آزادی گروگان‌ها داده شوند و محاسبه می‌کرد که کنار آمدن در این موضوع باعث می‌شود تا آمریکایی‌ها باقی خواسته‌های ایران را بهتر بپذیرند. تک خال ایرانی‌ها این پیشنهاد به لدین بود که نه تنها حمایت ایران از ترور قطع شود، بلکه هیاتی از آمریکا برای دیدار از ایران دعوت شوند.

پروفسور نئوکانسرواتیو جواب داد: «اگر شما به قول‌های خود وفا کنید و حرکات لازم را به سوی تجدید رسمی رابطه با ایالات متحده بردارید، ما برای یک شروع دوباره با رژیم انقلابی ایران آماده می‌شویم».

در این زمان، اسراییلی‌ها با شنیدن تمرکز سخنان کروبی بر آینده رابطه ایران و آمریکا و نادیده گرفتن اسراییل، عصبی شدند. کیمچه وارد بحث شد و با عصبانیت پرسید: «و جای اسراییل در همه این‌ها کجاست؟». کروبی از دادن هر گونه تعهدی به اسراییل سر باز زد. لدین ملاقات را در حالی که به وجد آمده بود ترک کرد در حالی که اسراییلی‌ها ناامید بودند.

حسن کروبی اما ستاره بخت‌اش از یک سو با افشای داستان ایران-کنترا و از سوی دیگر با دور زدن او توسط دیگر مقام‌های جمهوری اسلامی و استفاده از کانال‌هایش، افول کرد.

پس از فشار بر روی مقامات جمهوری اسلامی به‌واسطه افشای ماجرا توسط برادر داماد حسین‌علی منتظری که خود جان بر سر آن گذاشت، سرانجام اکبر هاشمی رفسنجانی در سخنانی که از تلویزیون ایران پخش شد، خرید اسلحه را انکار کرد و سفر مک‌فارلین و هیات همراهش به ایران را سفری «سرخود» نامید. در آن زمان نیز عده‌ای از دست‌اندرکاران جمهوری اسلامی از جمله میرحسین موسوی نخست وزیر وقت، به این معامله پنهان اعتراض کردند اما با دخالت شخص خمینی، مساله فیصله یافت.

حسن کروبی نیز که اتهاماتی چون زمین‌خواری [2] گسترده و رشوه‌گیری داشت، ناگهان از صحنه سیاست کنار رفت و تا زمان مرگش هیچ نقش علنی دیگری در جمهوری اسلامی بازی نکرد. شاید با مرگ او نه تنها روایات مربوط به مصادره‌های اول انقلاب و اعطای فله‌ای زمین و ملک به این و آن بی‌راوی شده باشد، بلکه گوشه‌ای از مهم‌ترین اسرار مربوط به تاریخ معاصر را در صورت عدم کتابت و ثبت توسط وی، باید خفته در گور دانست.

خودنویس 21 اسفند 93

https://khodnevis.org/print/64083#.VVVj9o5Viko

تدبیرهای روحانی در دیدار با اسرائیلی‌ها در ۱۳۶۵



منبع : خودنویس ـ http://bit.ly/1ImPKc6

حسن روحانی در ۱۳۶۵ به مشاور نخست‌وزیر اسرائیل در پاریس گفت: «با او [خمینی] نرم برخورد کرده‌اید. اگر کمی خشن‌تر عمل می‌کردید، حالا دست بالاتر می‌داشتید.» روحانی او را با یکی از مقام‌های آمریکایی‌ها اشتباه گرفته بود.

یکی از مدیران مجلس در دهه‌ی ۶۰ به خودنویس گفته است که حسن روحانی، در سفرهای خارجی، بعد از چند ساعت ناپدید شدن، سر وکله‌اش پیدا می‌شد و گاه دیرتر از بقیه به ایران باز می‌گشت. گروه اندکی از کسانی که حسن فریدون آن زمان و حسن روحانی این زمان را می‌شناسند، معتقدند که رئیس جمهوری فعلی، به دلایل مختلف با مقام‌های امنیتی کشورهایی که با جمهوری اسلامی رابطه‌ای دوستانه نداشته‌اند، دیدار و مذاکره کرده است. با این حال، بر اساس گزارشی که روزنامه‌ی یدیعوت آخرونوت در سال ۱۹۹۴ منتشر کرد، حسن روحانی نمی‌دانسته که در پاریس، به جای یک مقام آمریکایی، با مشاور شیمون پرز، نخست‌وزیر وقت اسرائیل ملاقات می‌کرده است.

روزنامه یدیعوت آخرونوت، ۲۱ سال قبل در گزارشی، بخش‌هایی از نوار مذاکرات حسن روحانی با یکی از مقام‌های ارشد امنیتی اسرائیل را منتشر کرد. تعداد کسانی که از این نوار در ایران باخبر هستند، بسیار نادر است و تا کنون گزارش کاملی در این باره منتشر نشده است.
روز شنبه سی‌ام اوت سال ۱۹۸۶ (هشتم شهریور ۱۳۶۵)، حسن روحانی به طور محرمانه در پاریس با امیرام نیر مشاور شیمون پرز نخست وزیر وقت اسراییل در امور مبارزه با تروریسم ملاقات کرد. این ملاقات‌ها که بی‌ارتباط با رسوایی ایران کنترا (ماجرای مک فارلین) نبوده است، در حضور منوچهر قربانی‌فر تاجر فرش و دلال اسلحه صورت گرفت. در این ملاقات امیرام نیر که خود سابقه روزنامه‌نگاری نیز داشت، یک ضبط صوت کوچک زیر لباس خود پنهان کرده بود.

ضبط صوت، تنها فریب امیرام نیر نبود. از آن‌جا که حسن روحانی از سوی اکبر هاشمی رفسنجانی تنها اختیار داشت تا برای تامین تسلیحات در زمان جنگ با مقام‌های آمریکایی دیدار کند، قربانی‌فر به روحانی نگفت که امیرام نیر یک مامور اسراییلی است. نیر یکی از اعضای تیم امنیت ملی کاخ سفید معرفی شد و حسن روحانی نیز که به عنوان فرستاده مجلس به سفری اروپایی رفته بود، قبول کرد تا چند روز بیشتر در پاریس بماند و این ملاقات انجام شود.

ران بنی یشای ژورنالیست حرفه‌ای، گزارش‌گر جنگ و همکار رادیو اسراییل، شبکه یک تلویزیون اسراییل مجله تایم و روزنامه یدیعوت آخرونوت، ۲۱ سال قبل متن این مکالمات را از روی نوار ضبط‌شده توسط نیر، در یدیعوت آخرونوت منتشر کرده بود.

گفتنی است که امیرام نیر اندکی پس از آن که در مصاحبه با باب وودوارد از واشینگتن پست گفت که قصد دارد روایت خود از رسوایی ایران کنترا را بفروشد، طی حادثه مشکوک سقوط هلی‌کوپتر در مکزیک کشته شد.

آنچه در این گزارش و چند مقاله دیگر -که در روزهای آتی منتشر خواهند شد- می‌خوانید، متن پیاده شده از نوار مکالمه محرمانه حسن روحانی، رییس جمهوری کنونی و فرستاده‌ی وقت اکبر هاشمی رفسنجانی برای مذاکره با آمریکایی‌ها است. این گزارش توسط ران بنی یشای به تاریخ ۱۵ مه ۱۹۹۴ در روزنامه یدیعوت آخرونوت منتشر شده است.

قبل از خواندن بخش اول این متن، لازم به ذکر است که هر آن‌چه در کروشه می‌آید، توضیحات نویسنده است. همچنین، از دوستان آکادمیک که در تهیه و ترجمه این متن، خودنویس را یاری کرده‌اند، بی‌نهایت سپاس‌گزاریم.

آنچه در نوار آمده بود...

روحانی گاه و بیگاه از صحبت به فارسی باز می‌ایستد تا قربانی‌فر ترجمه کند: «من انگلیسی را می‌فهمم، منتها متاسفانه برای صحبت به این زبان آن‌قدر تسلط ندارم. بنابراین قربانی‌فر صحبت‌های من را ترجمه خواهد کرد. خواهش می‌کنم این ملاقات را فقط موردی خصوصی بدانید. خیلی خصوصی! من از سوی دولتم صحبت نمی‌کنم. [میرحسین موسوی نخست وزیر وقت و دولت وی در جریان این ملاقات نبودند و حسن روحانی از سوی هاشمی رفسنجانی به این ماموریت فرستاده شده بود] این ملاقات خلاف منطق است. اما فقط به این دلیل که من به قربانی‌فر اعتماد دارم، موافقت کردم تا در این ملاقات شرکت کنم و امیداورم که مثمر ثمر باشد.
»

روحانی ادامه می‌دهد: «من به هیچ عنوان از آنچه که خمینی دیروز در سخنان افراطی خود بیان داشت راضی نیستم و احساس ناراحتی می‌کنم. فکر می‌کنم سخنانش این بار از سخت‌ترین نطق‌های وی از زمان به قدرت رسیدنش تا به حال به شمار می‌رود. خمینی خواهان خرد کردن و تکه تکه ساختن تمام آن‌هایی شد که تحت لوای افراط‌گرایی (ضد آمریکایی) وی قرار نمی‌گیرند. اما شما آمریکایی‌ها خودتان در این مورد مقصرید. در گوشه‌ای نشسته‌اید و می‌بینید چه بین ما و عراق می‌گذرد و حتی انگشتی برای کمک به ما بلند نمی‌کنید. تا زمانی که حرکتی از سوی شما صورت نگیرد و آنچه ما نیاز داریم را به ما نرسانید[اسلحه و لوازم یدکی هواپیماهای جنگی]، از ما [باند میانه‌رو به رهبری رفسنجانی] نیز هیچ کمکی دریافت نخواهید کرد.
»

قربانی‌فر همچنان ترجمه می‌کند و روحانی نیز ادامه می‌دهد اما خط سیر را نیز تغییر می‌دهد: «بدانید آنچه که تا حالا گفتم همان است که رفسنجانی از من خواسته است تا بگویم. اگر این کار را نکنم تحت فشار قرار خواهم گرفت. افراطی‌هایی مانند آیت الله خمینی و پسرش احمد خمینی در این اواخر در ایران ما را رهبری می‌کنند. من تحت محاصره مخالفان هستم. شخصا چیزی برای خودم نمی‌خواهم. حتی پول هم نمی خواهم. برای آنکه شخصی در رتبه من نمی‌تواند پولی به مصرف برساند. این باعث شک و تردید خواهد شد. آنچه من می‌خواهم، منافع کشورم است شما باید بفهمید که با چه کسی طرف هستید. 
اگر شخصیت خمینی را تحلیل کنیم می‌بینیم که اگر شخصی قوی جلوی او بایستد وی صد قدم به عقب می رود. اگر او قوی باشد و شخص مقابلش ضعیف بایستد او صد قدم به پیش می‌رود. بدبختانه شماها قدم‌های غلط برداشته‌اید. با او نرم برخورد کرده‌اید. اگر کمی خشن‌تر عمل می‌کردید، حالا دست بالاتر می‌داشتید. از خودتان قدرت نشان ندادید. 
تمامی میانه‌روها در کشورم بر روی طنابی نازک قدم برمی‌دارند. ما نمی‌توانیم هر هفته به دیدار شما بیاییم. حتی نه هر ماه. ما حاضر به همکاری حقیقی با شما هستیم. اما اول از هر چیز شما باید به ما کمک کنید تا اسلام واقعی را در کشورمان پرورش دهیم و برای همین ما نیاز به پول داریم و کمک شما تا به این جنگ (با عراق) پایان بدهیم.»

نیر در پاسخ می‌گوید: «ممنون از این صداقت بیان‌تان. هیچکس از این مکالمه ما باخبر نخواهد شد. در کشور من فقط دو نفر از این ملاقات خبر دارند. اما...»

بخش دوم مکالمات حسن روحانی با امیرام نیر، مشاور نخست وزیر وقت اسراییل در امور مبارزه با تروریسم در روزهای آتی منتشر خواهد شد. در بخش بعدی خواهیم دید که روحانی از عملکرد روحانیون جناح رقیب مانند علی‌اکبر محتشمی‌پور (که اندکی بعد در سال ۱۳۶۶ با انشعاب از جامعه روحانیت مبارز که روحانی از اعضای آن بود، مجمع روحانیون مبارز را تشکیل دادند) از جمله در سوریه و لبنان انتقاد می‌کند و به زعم خود به آمریکایی‌ها (در واقع مامور اسراییلی) می‌گوید که چه رفتاری باید با خمینی و جناح او کنند.

30 آگست ۱۹۸۶ حسن روحانی با امیرام نیر در پاریس ملاقات می‌کند. واسطه به وی نمی‌گوید که امیرام نیر یک مامور اسراییلی است و این فرد، آمریکایی معرفی می‌شود. درخواست‌هایی که روحانی مطرح می‌کند، توسط ضبط صوت نیز ثبت می‌شود و...

در بخش نخست این سلسله مقاله‌ها [2]، نوشتیم که ۲۱ سال قبل گزارشی توسط رون بنی یشای، ژورنالیست حرفه‌ای، گزارش‌گر جنگ و همکار رادیو اسراییل، شبکه یک تلویزیون اسراییل و مجله تایم، در روزنامه یدیعوت آخرونوت منتشر شد و در آن ذکر شده بود که حسن روحانی در تاریخ ۳۰ اوت ۱۹۸۶ (هشتم شهریور ۱۳۶۵) با یک مامور اسراییلی به نام امیرام نیر در پاریس دیداری محرمانه داشت.

در آن زمان از آن‌جا که رسانه‌ها به گستردگی امروز نبودند و مضاف بر این، اصل گزارش به زبان عبری منتشر شده بود، مساله بازتاب چندانی نیافت. روحانی نیز نه رییس جمهوری اسلامی بود و نه مذاکرات هسته‌ای در کار بود که نامش در صحنه جهانی مطرح باشد.

رسوایی ایران کنترا

اما آن چه به گزارش سال ۱۹۹۴ رون بنی یشای [3] مربوط می‌شود، دیدارهایی بود که میان مقام‌های ایرانی، اسراییلی و آمریکایی در بحبوحه جنگ ایران و عراق برای خرید اسلحه توسط ایران از غرب و باج‌دهی آمریکا به جمهوری اسلامی جهت آزادکردن گروگان‌هایش در لبنان صورت گرفت و به «افتضاح ایران گیت» یا «ایران کنترا» انجامید.

در این دیدارها، جناحی به رهبری اکبر هاشمی رفسنجانی که خود را میانه‌رو می‌نامید، در تماس‌ با آمریکایی‌ها و اسراییلی‌ها از آن‌ها خواست تا با فروش اسلحه به ایران، دست این کشور را در جنگ باز بگذارند و در عوض، وقتی پس از مرگ خمینی میانه‌روها به قدرت رسیدند، نحوه تعامل با آمریکا و کشورهای غربی را عوض کنند.

در این معاملات، مقام‌های دولت رونالد ریگان از سویی گروگان‌های خود را آزاد می‌کردند و از سوی دیگر، با فروش اسلحه به ایران، سود حاصل از آن را به شورشیان کنترا در نیکاراگوئه می‌دادند. هر دو عمل اخیر غیرقانونی محسوب می‌شدند زیرا خود دولت آمریکا فروش اسلحه به ایران را تحریم کرده بود و همچنین، کنگره آمریکا کمک به شورشیان کنترا را به دلیل نقض فاحش حقوق بشر توسط این گروه، ممنوع کرده بود.

افشای این معاملات رسوایی بزرگ ایران گیت را در آمریکا رقم زد اما در ایران اکبر هاشمی رفسنجانی گفت که مقام‌های ایرانی حتی از سفر هیات آمریکایی [و اسراییلی] به تهران خبر نداشتند و این دیدار سرزده انجام شده! نارضایتی مقام‌های دولت میرحسین موسوی که واقعاً از قضیه اطلاع نداشتند نیز با تشر آیت‌الله خمینی مسکوت ماند. از این اختلاف در ادامه‌ی گزارش خواهیم گفت.

گفتنی است که بنی یشای در گزارش خود مدعی شده که نوار ضبط شده توسط امیرام نیر را شنیده و از روی آن یادداشت کرده است. همچنین شایان ذکر است که جودی شالوم نیر-موزس [4]همسر امیرام نیر، دختر نوح موزس [5]، یکی از بنیان‌گذاران روزنامه پرتیراژ یدیعوت آخرونوت و همکار بنی یشای است. امیرام نیر خود در سال ۱۹۸۸ در یک حادثه مشکوک کشته شد. وی اندکی پیش از آن که کشته شود، در مصاحبه با باب وودوارد از واشینگتن پست گفت که قصد دارد روایت خود از رسوایی ایران کنترا را بفروشد*.


و اما بخش‌ دیگری از گزارش رون بنی یشای که در شماره روز ۱۵ مه سال ۱۹۹۴ منتشر شد:

روحانی: در درجه اول باید با خمینی سخت برخورد کنید و مقابل او بایستید.

نیر: لبنان به طور مثال جبهه‌ای است که سعی می‌کنیم جلوی خمینی را بگیریم. آن را کاملا به اجرا می‌گذاریم.

روحانی: بسیار خب! آن‌ها سه میلیون دلار به لبنان فرستاده‌اند و ما در ایران به اندازه کافی پول برای گذران زندگی و امنیت نداریم. آن‌ها تمامی ملاهای لبنان را در بعلبک جمع کرده‌اند و به آن‌ها وعده و وعید داده‌اند که لبنان را به جمهوری اسلامی تبدیل خواهند ساخت. جفنگ !!
سعی کردم جلوی این عمل را بگیرم اما نشد. اگر دندان‌های تیز به خمینی نشان ندهید، آنوقت در تمام دنیا با دردسر مواجه خواهید شد. اگر با نیروی نظامی‌تان او را تهدید کنید دست شما را خواهد بوسید و فرار خواهد کرد. اگر قدرت از خود نشان ندهید او بر علیه شما اقدام خواهد کرد .

نیر: کجا باید مقابل او بایستیم؟

روحانی: مثلا به او بگویید تو باید ظرف پنج روز تمامی گروگان‌ها را آزاد کنی وگرنه نیروهای نظامی را بر سرت فرود خواهیم آورد و تو خودت بانی و مسوول آن خواهی بود. نشان دهید که قوی هستید و نتیجه را هم خودتان خواهید دید .

نیر: ما ابر قدرت هستیم و گاهی کند عمل می‌کنیم. اما خودتان دیدید که چطور برعلیه لیبی وارد عمل شدیم. [در آوریل سال ۱۹۸۶ آمریکا به تلافی یک بمب‌گذاری در برلین غربی که جان شهروندان ایالات متحده را گرفت، لیبی را بمباران کرد [6]] اما ما معتقدیم اگر به استفاده از نیروهای نظامی متوسل شویم این ایران را بدتر به آغوش روسیه خواهد انداخت.

روحانی: باید از تبلیغات اسلامی آن هم از طریق پاکستان و ترکیه برعلیه خمینی استفاده کنید.

در این هنگام نیر می‌گوید که باید به دستشویی برود. وی در دستشویی کاست را بر می‌گرداند و به همان اتاق که قربانی‌فر و روحانی نشسته‌اند بازمی‌گردد.

مکالمه یک‌ساعت دیگر نیز ادامه می یابد و در این بین نیز بر سر ارزیابی‌های استراتژیکی در مورد وضع خاورمیانه و ایران به طور خاص سخنانی ردو بدل می شود. مهم‌تر از همه آن بود که روحانی و نیر زبان مشترکی یافتند.

هنگام خداحافظی نیر پرسید: چطور می‌شود به آنهایی که در ایران معتقدند آینده ایران با غرب یکی است کمک کرد؟

روحانی: در این مورد می‌شود کتاب نوشت. اما بهترین راه آن است که بعد از بازگشتم به تهران با اطرافیان منتظری در این مورد صحبت کنم و برنامه‌ای در این مورد تنظیم کنیم و بعد با پیامی باز به سوی شما خواهم آمد. اما من اول باید بدانم که شما در این مورد جدی هستید. من واقعا باور ندارم که شما می‌خواهید به ما کمک کنید. تا آن موقع که احمد خمینی و گروهش در قدرت باشند، هیج نزدیکی با غرب صورت نخواهد گرفت.

[پایان نقل قول از گزارش رون بنی یشای]



حسن روحانی از چه کسانی در لبنان شاکی بود؟

از اوایل انقلاب، شکافی میان دو دسته از روحانیون [و سیاست‌مداران غیر روحانی] در جمهوری اسلامی پدیدار شد. یک طیف به جناح چپ شهرت داشتند و کسانی مانند سید محمد خاتمی، شیخ صادق خلخالی، مهدی کروبی، علی‌اکبر محتشمی‌پور، محمد موسوی خوئینی‌ها، محمود دعایی و دیگران بودند که بعدها در سال ۱۳۶۷ با کسب اجازه از خمینی، دست به انشعاب در جامعه روحانیت مبارز زده، مجمع روحانیون مبارز را تشکیل دادند.

اینان به دولت میرحسین موسوی نزدیک بودند و در عوض، جامعه روحانیت مبارز از علی خامنه‌ای پشتیبانی می‌کرد که در مقام ریاست جمهوری طبق قانون اساسی پیشین، بیشتر مقامی تشریفاتی داشت. حسن روحانی یکی از کسانی بود که مخالفت شدید با دولت موسوی داشت و در نامه معروف به «۹۹ امضایی»، نارضایتی خود را از معرفی میرحسین موسوی به مجلس برای رای اعتماد اعلام کرده بود.

در آن هنگام روحانیون نزدیک به جناح چپ جمهوری اسلامی در کنار اعضای سپاه پاسداران تحرکات مربوط به سوریه و لبنان را هدایت می‌کردند. علی‌اکبر محتشمی‌پور که از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۴ سفیر ایران در دمشق بود، در بنیان نهادن گروه حزب‌الله لبنان نقش کلیدی داشت.

وی زمانی که به تهران بازگشت و وزارت کشور دولت موسوی را بر عهده گرفت، کماکان گروه حزب‌الله را کنترل می‌کرد.

پیشتر گفته بودیم که علی‌اکبر محتشمی‌پور یکی از مخالفان نزدیکی با آمریکا بود و هم‌او بود که باعث لغو ماموریت دیپلماتیک محمدجعفر محلاتی شد. محلاتی در جریان مذاکرات آتش‌بس با عراق، در ارتباط با اکبر هاشمی رفسنجانی بود، به وی گزارش مستقیم [7] می‌داد.

بعد از فراخواندن محلاتی به ایران در جریان مذاکرات مربوط به پذیرش قطع‌نامه ۵۹۸، علی‌اکبر ولایتی وزیر امور خارجه وقت تصمیم می‌گیرد تا ظریف را به عنوان سرپرست نمایندگی نیویورک بفرستد. محتشمی‌پور با این کار مخالف کرده و در هیات دولت می‌گوید: «این فرد آمریکایی است و نمی‌تواند برود» [8].

بر پایه گزارش ران بنی یشای، حسن روحانی در آن زمان قصد داشته تا دست جناح رقیب را از کنترل سوریه و لبنان کوتاه کند. امری که در سال‌های بعد از مرگ خمینی، با کنار زدن محمدحسین فضل‌الله پدر معنوی حزب‌الله و از منتقدان سرسخت علی خامنه‌ای محقق شد و حزب‌الله لبنان به سرعت پیوندهای خود با جناح چپ جمهوری اسلامی را از دست داد.

در بخش بعدی این سلسله گزارش‌ها به سراغ منابع دیگر می‌رویم و خواهیم دید که چه کسانی در ۱۹۸۶ در شهر بروکسل با طرف‌های آمریکایی دیدار کردند و از آن‌ها چه خواستند؟

نوشته زیر، بخشی از قسمت سوم گزارش را تشکیل خواهد داد:

---

پانوشت:

*امیرام نیر تنها قربانی ایران کنترا نبود. یک سال قبل از مرگ او و در ۱۱ اکتبر ۱۹۸۷، جسد اووه بارشل نخست وزیر اسبق ایالت اشلسویگ-هلشتاین در آلمان غربی که یکی از دلالان اسلحه در ماجرای ایران-کنترا بود، در حمام اتاق شماره ۳۱۷ هتل بو-ریواژ یافت شد. جوزف دنیل کاسولارو روزنامه‌نگاری بود که دهم آگست ۱۹۹۱ جسد وی نیز در حمام یک متل در ویرجینیای غربی و در حالی که رگ دستانش بریده شده بود، پیدا شد. در ۲۳ ژوئن ۱۹۹۳ جسد پل ویلچر که بر روی این موضوع تحقیق می‌کرد، در حمام آپارتمانش در واشینگتن دی‌سی یافت شد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

وقتی هاشمی منتظر شنیدن پیام رمز از VOA بود

۰۳/خرداد/۱۳۹۴ سیامک قاسمی

برادرزاده‌ی رفسنجانی، درخواست کرد تا یک پیام سری از صدای آمریکا پخش شود. الیور نورث مامور این کار شد. اکبر هاشمی رفسنجانی، گوش‌ خود را برای شنیدن این پیام خاص، به رادیو چسبانده بود. پیام رسید.

در این قسمت از روزهایی می‌گوییم که کشور در حال جنگ بود و نیاز به سلاح‌هایی داشت که به واسطه تحریم، نمی‌توانست آن‌ها را بخرد. در این میان، امکان خرید سلاح از یک کانال محرمانه به وجود می‌آید اما رقابت‌های یک جناح از نظام با جناح دیگر، باعث فاش‌شدن موضوع و یک رسوایی می‌شود. از روزهایی که اکبر هاشمی رفسنجانی و باند او گوش‌های خود را برای شنیدن یک پیام خاص، به رادیو صدای آمریکا چسبانده بودند.

در بخش‌های اول [2] و دوم [3] این سلسله مقاله‌ها، نوشتیم که حسن روحانی در ۳۰ اوت ۱۹۸۶ (۸ شهریور ۱۳۶۵) به وساطت منوچهر قربانی‌فر دلالِ نه‌چندان خوشنامِ اسلحه، باامیرام نیر مشاور نخست وزیر وقت اسرائیل دیدار می‌کند و درباره مساله خرید سلاح از ایالات متحده و آزادی گروگان‌های آمریکایی با او سخن می‌گوید.


همچنین اشاره کردیم که قربانی‌فر به روحانی درباره ملیت امیرام نیر دروغ گفته و وی را آمریکایی معرفی کرده بود. این دروغ در ملاقات‌های بعدی نیز تکرار می‌شود و علی هاشمیبرادرزاده ۲۵ سالهٔ اکبر هاشمی رفسنجانی که از سوی عمویش مامور شده بود تا در همان ماه ملاقات‌های دیگری با آمریکایی‌ها انجام دهد، فریب می‌خورد و به امیرام نیر که تصور می‌کرد آمریکایی است، پیشنهاد همکاری مستقیم و دور زدن اسرائیل را می‌دهد.

اما چرا حسن روحانی نماینده وقت مجلس و علی هاشمی برادرزاده رییس مجلس (فرزند قاسم هاشمی)، با وجودی که روند خرید اسلحه در جریان بود و معاملات انجام می‌شد، از سوی هاشمی رفسنجانی روانهٔ اروپا شدند؟ اسناد کمیسیون تاور [4]، از یک «کانال دوم» به نمایندگی «برادرزاده» و «خویشاوند» می‌گویند که آمد تا کانال اول یعنی لینک‌‌های نزدیک به میرحسین موسوی نخست وزیر و افراد نزدیک به او را از دور خارج کند.

کانال اول چه کسانی بودند؟

نخستین فردی در درون نظام که منوچهر قربانی‌فر، تاجر ایرانی و عضو پیشین اداره هشتم ساواک با او برای برقراری تماس‌های منجر به دلالی اسلحه تماس گرفت، محسن کنگرلو بود.

محسن کنگرلو از فروردین سال ۱۳۶۱ مشاور امنیتی-اطلاعاتی میرحسین موسوی بود. کنگرلو با جناح چپ نظام که یکی از چهره‌های آن‌ -یعنی موسوی- به تازگی رییس دولت شده بود، نزدیکی داشت. وی پیش از انقلاب بنیانگذار یک گروه اسلامگرا با نام فجر اسلام و عضو شورای مرکزی سازمان مسلحی به نامگروه توحیدی صف [5] بود که بعد از انقلاب در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ادغام شدند و گروهی از آنان -مانند کنگرلو- در بنیان نهادن سپاه پاسداران ایفای نقش کردند. کنگرلو به همراه سعید حجاریان (بعدها ملقب به تئوریسین اصلاحات) و خسرو تهرانی (بعدها مشاور امنیتی سیدمحمد خاتمیدر دوره اصلاحات) از مؤسسین نهادهای اولیه اطلاعاتی مانند اطلاعات نخست وزیری و بعدها وزارت اطلاعات بودند.

چنان که کنگرلو می‌گوید [6]، وی از طریق واسطه‌ای در پاریس با قربانی‌فر دیدار می‌کند. دلّالی منوچهر قربانی‌فر به مذاکراتی می‌انجامد که طی آن مقادیری سلاح به ایران فروخته می‌شود و کنگرلو غیر از موسوی، به اکبر هاشمی رفسنجانی هم گزارش می‌دهد. پس از چندی، هاشمی رفسنجانی به این فکر می‌افتد که کنگرلو و جناح چپ جمهوری اسلامی را از دور خارج کند و خود زمام تمامی امور را به دست گیرد. آن‌گونه که خواهیم دید، یکی از اهداف تماس مستقیم، برقراری رابطه درازمدت با ایالات متحده بود. از این رو، همزمان برادرزاده خود علی هاشمی و فرد معتمد خود حسن روحانی را مامور می‌کند تا با آمریکایی‌ها تماس بگیرند و به آنان توصیه کنند تا دیگر با کنگرلو و کانال نخست وزیری تماسی نداشته باشند. یکی از مغضوبین این جناح، قربانی‌فر بود.

قربانی‌فر حتی بعد از انقلاب به ایران آمده بود [7] و با علی یونسی دادستان ارتش (و بعدها وزیر اطلاعات دولت خاتمی) همکاری کرده بود. فراموش نکنیم که قربانی‌فر در جریان عملیات نقاب (معروف به کودتای نوژه) به نوعی مشارکت داشت و همین امر باعث شد تا اتهام خیانت به شاپور بختیار و لو دادن عملیات از سوی مخالفان نظام به او وارد شود. گفتنی است که بر مبنای گفته محمد ری‌شهری [8] پیش از آن که کسی چیزی بداند، سعید حجاریان با حالتی هیجان‌زده پیش او می‌رود و خبر از کودتا می‌دهد. به گفته ری‌شهری تا آن زمان هیچ‌یک از افراد موثر از کودتا خبر نداشتند.

مسایلی از این دست، (آن‌چه می‌تواند همکاری قربانی‌فر با نیروهای سرکوبگر تلقی شود) حتی در اظهارات جرج بوش (پدر) در برابر کمیسیون تاور هم به چشم می‌خورد و وی اظهار تاسف می‌کند که چرا نمی‌دانسته قربانی‌فر بعد از انقلاب ۱۳۰ تن را به نیروهای امنیتی لو داده است. (صفحه ۷۹ این سند [9]) [در سند به اشتباه نام «ساواک» به عنوان سیستم امنیتی جمهوری اسلامی قید شده].

آمریکایی‌ها چنان که خواهیم دید از قربانی‌فر و کانتکت‌هایش با عنوان کانال اول و از هاشمی رفسنجانی و نزدیکانش با عنوان کانال دوم یا Second Channel در مدارک خود یاد می‌کنند. جناح هاشمی رفسنجانی برای وارد آوردن ضربه‌ای کاری به کانال اول، پول سلاح‌ها را به قربانی‌فر نمی‌دهند تا تمامی مناسبات خرید اسلحه با آنان به هم بریزد. (توجه کنیم که مملکت در آن هنگام در حال جنگ بود و شدیداً به سلاح نیاز داشت)

قبل از این‌که به کانال دوم برسیم، به این بخش‌ها از یک مصاحبه [7] کنگرلو دقت کنید:

س- با این حساب شما نباید مخالفی جلوی کارتان می‌بود؟

ج- تمام مسوولین با کار ما موافق بودند. غیر از چند نفری که در کار ما کارشکنی کردند ما هیچ مخالفی نداشتیم.

س- چرا به بن‌بست خوردید؟

ج- از آن‌هایی که این بن‌بست را به وجود آوردند بپرسید. از من نپرسید.

س- راس مذاکره‌کنندگان ایرانی چه کسی بود؟

ج- آیت‌الله هاشمی رفسنجانی.

س- تمام مراحل مذاکرات را با ایشان هماهنگ می‌کردید؟

ج - بله. جزء به جزء کارهای‌مان را با ایشان هماهنگ می‌کردیم.

س- موانع کارتان را با آقای رفسنجانی در میان می‌گذاشتید؟

ج- بله. آقای رفسنجانی در جریان کارشکنی‌ها بودند. شاید خودشان روزی صلاح بدانند و آنها را معرفی کنند. آقای رفسنجانی حرف‌های زیادی در این زمینه دارند که اگر بزنند روسیاهی برای خیلی‌ها باقی می‌ماند. ما هدف‌مان این بود که در این ماجرا پیروز جنگ بشویم، نه اینکه پیروز یک یا دو عملیات جنگی. متاسفانه نگذاشتند. کارشکنی کردند.

و در جایی دیگر:

س- شما موافق، آقای رفسنجانی موافق، امام خمینی موافق، سران سه قوه موافق، آقای سیداحمد خمینی موافق، آن کس یا کسانی که مذاکرات را به بن بست کشاندند، کی بودند؟ چه قدرتی داشتند که توانستند ورای این شخصیت‌ها، مذاکرات را به بن بست بکشانند و جنگ را طولانی‌تر و خسارت‌بارتر بکنند؟

ج - این سئوال را از آقای رفسنجانی بپرسید.

س - به نظر شما اگر از آقای رفسنجانی این سئوال را بپرسیم، جوابی می‌توانند بدهند؟

ج - نمی‌دانم.

کانال دوم چگونه تشکیل شد؟

۲۶ اوت ۱۹۸۶ ریچارد سکورد در نامه‌ای به الیور نورث می‌نویسد که در یک نشست امنیتی با نمایندگان طرف ایرانی در بروکسل، به کانال جدیدی دست یافته شد. در اسناد منتشر شده، اطلاعات مربوط به هویت یکی از افراد نزدیک به رییس مجلس ایران کاملا سیاه شده است. گفتنی است با اینکه نام علی هاشمی برادرزاده اکبر هاشمی رفسنجانی نیز به راحتی در گزارش‌های مختلف از جمله گزارش کمیسیون تاور آمده، اما «آن فرد» نزدیک به هاشمی، نامش در هیچ سندی اعلام نمی‌شود.

چند روز بعد از این که فرد مرموز با آمریکایی‌ها در بروکسل دیدار می‌کند، امیرام نیر هم با کسی ملاقات می‌کند که نامش تا سال‌ها بعد ذکر نشده بود. آن فرد همان‌طور که در گزارش‌های قبل [10] گفتیم، کسی نبود جز حسن روحانی، رییس کنونی دولت جمهوری اسلامی.

بلژیک از سال‌های نخست بعد از انقلاب به واسطه حضور افرادی چون محسن هاشمی و داریوش باریکانی (مباشر محسن)، یکی از کانون‌های فعالیت این جناح بود.

هم‌زمان با آن که حسن روحانی به دیدارهایی در اروپا دست می‌زند تا با آمریکایی‌ها مذاکره کند، علی هاشمی نیز هم‌زمان همین روش را پی‌ می‌گیرد.

در فصل شانزدهم گزارش نهایی لارنس ولش، شهادت چارلز آلن یکی از افسران اطلاعات ملی آمریکا که در قضیه دخیل بود را این‌گونه می‌خوانیم [11]: «پس از ۱۵ اوت ۱۹۸۶، وقتی که پشتیبانی کاخ سفید مشخص شد، ژنرال [ریچارد] سکورد و آقای [آلبرت] حکیم یک لینک یا کانال جدید به درون دولت ایران یافتند. واضح بود که آنان در حال معامله با علی هاشمی رفسنجانی هستند که فکر می‌کنم برادرزاده رییس جمهوری کنونی باشد[هنگام شهادت چارلز آلن، اکبر هاشمی رفسنجانی رییس جمهوری اسلامی بود]».

فصل پانزدهم گزارش [12]: «در هفدهم سپتامبر، [ویلیام] کیسی با [چارلز] آلن، [جورج] کِیو و یک وکیل سی‌آی‌ای با نام برنارد ماکووکا ملاقات کرد تا درباره اطلاعات جمع‌آوری‌شده از دیدار خود با برادرزاده رفسنجانی رییس مجلس بحث کند. کیسی با [الیور] نورث و [جان] پویندکستر درباره ترتیب کارها صحبت کرد. آن‌ها از کیسی خواستند تا اطمینان یابد که برادرزاده درباره آمدن به ایالات متحده توجیه شده است. در پی ملاقات با برادرزاده در ۱۹ و ۲۰ سپتامبر، جورج کیو به کیسی و کلر جورج در ۲۲ سپتامبر گزارش داد».

در جای دیگر، الیور نورث به پویندکستر می‌گوید که «خویشاوند [هاشمی] از ما خواسته است تا به دلیل برخی مسایل داخلی، اسراییلی‌ها را از جریان دور نگه داریم». طُرفه این‌جاست که علی هاشمی این حرف را در حضور امیرام نیر به زبان می‌آورد. او نمی‌داند که نیر خود اسرائیلی است و همان اشتباه حسن روحانی را تکرار می‌کند.

علی هاشمی همچنین قربانی‌فر را متهم به جاسوسی برای کا گ ب می‌کند و می‌گوید که آمریکایی‌ها باید وی را کنار بگذارند. مقام‌های آمریکایی این خواسته را اجابت می‌کنند و از قربانی‌فر و امیرام نیر می‌خواهند که تا اطلاع ثانوی تماس‌های خود را با «دبلیو» در دفتر نخست وزیری (کنگرلو) قطع کنند.

در ماه سپتامبر پویندکستر به نیر می‌گوید که آمریکا قصد دارد کانال دوم را با محوریت هاشمی رفسنجانی پی‌گیری کند و برای این کار تایید پرزیدنت ریگان را هم گرفته است. در صفحه ۲۵۱ کتاب گزارش کمیته تحقیق کنگره به قلم لی هامیلتون و دانیل اینویی، انتشارات کمپانی دایان، آمده است: «نیر در ۱۵ سپتامبر [۱۹۸۶] ایالات متحده را ترک کرد. پیش از خروج، دوباره با نورث و پویندکستر ملاقات کرد. یادداشت‌های نورث نشان می‌دهند که نیر بر تلاش‌های قربانی‌فر برای سرمایه‌گذاری بر معامله تا آن‌جا که ایرانی‌ها به آزاد کردن همزمان تمامی گروگان‌ها متقاعد شوند، تاکید می‌کند». با این حال، کارشکنی برای قطع کانال قربانی‌فر و جناح چپ حکومتی ایران، در عمل وی را از صحنه خارج می‌سازد.

بر مبنای موارد مندرج در کتاب فوق، کانال دوم یا جناح هاشمی به آمریکایی‌ها تاکید می‌کند که قصد آنان یک رابطه طولانی مدت است و نمی‌خواهند این رابطه موقت و تنها محدود به خرید اسلحه باشد.

تا اینجا، یکی از مشکلات این بود که ایران می‌بایست در قبال دریافت اسلحه، گروگان‌های آمریکایی را که در دست گروه‌های شیعه لبنانی قرار داشتند، آزاد می‌کرد. در آن زمان رابط حکومت ایران با حزب‌الله لبنان، جناح چپ جمهوری اسلامی و به‌ویژه علی‌اکبر محتشمی‌پور سفیر سابق جمهوری اسلامی در سوریه بود باند هاشمی می‌بایست از کانال آن‌ها وارد شوند.

در ۱۴ ژوئن ۱۹۸۵ پرواز شماره ۸۴۷ ترنس ورلد ایرلاینز TWA میان آتن و رم توسط حزب الله ربوده شد. ربایندگان در قبال آزادی گروگان‌ها که شهروندان آمریکایی در میان آن‌ها حضور داشتند، خواستار آزادی زندانیان شیعه در کویت و اسرائیل شده بودند. جناح هاشمی تلاش می‌کند تا برای رساندن پیام حسن نیت به آمریکایی‌ها، گروگان‌ها را آزاد کند. در آن هنگام هاشمی رفسنجانی در حال سفری به تونس بود که با علی‌اکبر محتشمی‌پور تماس می‌گیرد و خواستار آزادی گروگان‌ها می‌شود. اسرائیلی‌ها این پیام را شنود می‌کنند (کتاب اتحاد خائنانه، نوشته تریتا پارسی، ص ۱۱۵). علی اکبر ولایتی وزیر خارجه وقت جمهوری اسلامی نیز تماس مشابهی می‌گیرد و سرانجام گروگان‌ها آزاد می‌شوند.

با این حال، تا یک سال بعد از این جریان، جناح هاشمی موفق به ایجاد لینک مستقیم نشده بود و کماکان اسرائیلی‌ها در میان بودند. از اوت و سپتامبر سال ۱۹۸۶ به بعد، کانال دوم به میان آمد اما ناگهان در نوامبر ۱۹۸۶ مقاله‌ای در روزنامه الشراع لبنان که داستان این معاملات و مذاکره‌ها را فاش می‌کرد، تمامی مناسبات را به هم ریخت. این داستان به یکی از رسوایی‌های سیاسی در تاریخ ایالات متحده بدل گشت و «ایران گیت» [13] نامیده شد. گفته می‌شود که اسرائیلی‌ها و قربانی‌فر از طریق منابع خود اطلاعاتی را به جناح حسینعلی منتظری قائم مقام ولایت فقیه در آن زمان رساندند و سید مهدی هاشمی برادر داماد منتظری نیز این اطلاعات را به الشراع رساند.

سید مهدی هاشمی اندکی بعد بازداشت، محاکمه و اعدام شد! نه تنها وی، بلکه فتح‌الله امید نجف آبادی نماینده مجلس نزدیک به آیت‌الله منتظری که واسط نامه‌ای میان قربانی‌فر و حسینعلی منتظری بود، به چوبه دار سپرده شد. آمریکایی‌ها نیز پس از آخرین دیدارشان با ایرانی‌ها در ۱۴ دسامبر ۱۹۸۶ در فرانکفورت، مجبور به ترک مذاکرات به دلیل گستردگی ابعاد رسوایی شدند. به گفته علی فلاحیان وزیر اطلاعات سابق جمهوری اسلامی در مصاحبه‌ای با رضا گلپور نویسنده کتاب شنود اشباح، (ص ۹۲۸) این داستان «برای آقای هاشمی خیلی بد تمام شد».

کنگرلو در مصاحبه‌ای می‌گوید: «یک عده منافعشان در ادامه جنگ بود. آنها قدرت و ثروت خودشان را در ادامه جنگ می‌دیدند. آنها از جنگ و خون شهدا و دردهای جانبازان و خانواده‌های شهدا و جانبازان می‌خواستند پلی درست بکنند برای رسیدن به قدرت و ثروت. حالا این حرف‌ها بهتر فهمیده می‌شود. حیات بعضی از جریان‌های سیاسی در ادامه جنگ بود. آنها نمی‌خواستند ایران به این سرعت پیروز جنگ شود. همه چیز خود را از دست می‌دادند». وی تقصیر آمریکایی‌ها را هم چنین می‌بیند: «آمریکایی‌ها عجله کردند. خیلی عجله کردند. فرصت به ما ندادند. آنها برای انتخابات آتی خودشان عجله داشتند. اگر آمریکایی‌ها کمی به ما فرصت می‌دادند و حوصله به خرج می‌دادند، ما می‌توانستیم بر مخالفان داخلی خود غلبه کنیم و جنگ را به پیروزی برسانیم. مک فارلین باید صبر و حوصله بیشتری به خرج می‌داد».


وقتی همه در جمهوری اسلامی دروغ می‌گویند

پس از افشای رابطه میان دولت‌های آمریکا، اسرائیل و ایران، اکبر هاشمی رفسنجانی در اظهار نظری عمومی تمام ماجرا را انکار کرد و حتی گفت خبر نداشته که مک فارلین و هیات همراهش قرار بوده به ایران سفر کنند. میرحسین موسوی در نامه‌ای گلایه کرد که چرا در جریان ماوقع نبوده؛ ولایتی به نمایندگان مجلس نیز در این باره اطلاعات ضد و نقیضی ارائه کرد و اعتراض هشت نماینده مجلس با یک تشر روح‌الله خمینی مسکوت ماند.

اظهارات بعد مقام‌های جمهوری اسلامی نشان داد که تمامی این ادعاها دروغی بیش نبود و تنها مردم ایران بودند که نمی‌بایست از ماجرا باخبر شوند. شاید بی‌مناسبت نباشد اگر به کتاب خاطرات شخص هاشمی رفسنجانی، فردی که از اساس اطلاع از آمدن مک فارلین و هیئت همراه را انکار می‌کرد، نگاهی بیاندازیم:

«عصر آقای کنگرلو، مشاور نخست‌وزیر، آمد و راجع به آوردن موشک تاو توسط قربانی‌فر و آوردن پیام از بوش و معاون رئیس‌جمهور آمریکا گزارش داد... عصر آقای کنگرلو آمد و گزارش مذاکره با آمریکایی‌ها را داد. [آمریکایی‌ها] اطلاعات چندان مهمی نداده‌اند و خواستار آمدن به ایران به طور سری برای بررسی نیازهای جنگی ما بودند... کنگرلو اطلاع داد واسطه آمریکایی‌ها فردا به تهران می‌آید...» (بخش‌هایی از خاطرات هاشمی رفسنجانی؛ از کتاب امید و دلواپسی سال ۶۴)


وقتی که رادیو آمریکا مامور ارسال پیام به حکومت می‌شود

در بحبوحه مذاکرات میان نمایندگان اکبر هاشمی رفسنجانی و نمایندگان دولت آمریکا، رفسنجانی از برادرزاده‌اش می‌خواهد تا از این موضوع که در حال مذاکره با نمایندگان واقعی دولت ریگان است و کاخ سفید در جریان ماجراست، اطمینان یابد. برای این کار، علی هاشمی می‌خواهد تا یک پیام سری از صدای آمریکا پخش شود. الیور نورث مامور می‌شود تا این کار به نتیجه برسد. بنا بر نوشته کتاب The Known World of Broadcast News، اثر استنلی باران و راجر والیس (روتلج، ص ۱۳۲)، صدای آمریکا از راه پخش چند پیام، این کار را انجام می‌دهد.

نورث نیز در گزارش‌های خود به پویندکستر می‌نویسد: «در جریان گفتگوها خویشاوند خواستار دریافت علامت رمزی شد که بتواند از آن در گزارش خود در تهران استفاده کند. ما به این نتیجه رسیدیم که پخش گفتار از سرویس فارسی صدای آمریکا که در آن به انکار دولت ایران از اطلاع درباره هواپیمای ربوده شده [پرواز شماره ۷۳] پان امریکن اشاره شود، کفایت خواهد کرد... شکی نیست که خویشاوند در مقایسه با سایر طرف‌های مذاکرات ما کارآمدتر بوده و در موقعیت بهتری قرار دارد». (گلپور، شنود اشباح، صص ۹۱۳ و ۹۱۴)

بیژن فرهودی ماجرا را که در سپتامبر ۱۹۸۶ (شهریور ۱۳۶۵) رخ داده، چنین نقل می‌کند [14]: «زمانی که سرهنگ الیور نورث می‌خواست با رابرت مک فارلین به ایران برود، اینها برای اینکه به ایران پیام بدهند که هیاتی که به آن کشور می‌رود، واقعا نماینده رسمی دولت آمریکاست و می‌توان با آن مذاکره کرد، در یکی از همین گفتارها از ایران ستایش کردند که به آزادی سرنشینان هواپیمای پان امریکن که ربوده و به پاکستان برده شده بود، کمک کرده است. به ما گفتند که این را باید به جای یک روز، سه روز پشت سر هم پخش کنیم». بعدها که الیور نورث محاکمه شد، اعمال نفوذ برای پخش این گفتار از صدای آمریکا هم جزو تخلفات او به شمار رفت.

امروز اما با وسعت ارتباطات، وضع مذاکرات و معاملات تغییر کرده است. جناح منتظری سال‌هاست که متلاشی شده و جناح مشترک مهدی کروبی (که برادرش حسن در این مذاکرات نقش داشت [15] و با اسراییلی‌ها مرتبط بود)، خاتمی، میرحسین موسوی و دیگران به حاشیه رانده شده‌ است. امروز برای شنیدن کدهای رمز، نیاز به صدای آمریکا نیست؛ گرچه اختلافات راس نظام و رقابت‌هایی که در نهایت به ضرر مردم تمام می‌شوند، بر جای خود باقی‌است.






مصاحبه هاشمی رفسنجانی با روزنامه شرق

٢٩ سال از آن ماجرا گذشته ‌است؛ از روزی که هیأتی آمریکایی به سرپرستی «رابرت مک‌فارلین»، مشاور امنیتی «رونالد ریگان»، برای مذاکره درباره آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان، در ازای فروش تجهیزات نظامی مورد نیاز ایران در جنگ، با پاسپورت‌های ایرانی وارد ایران شدند. سه روزی ماندند و رفتند. هفت ماه بعد خبر در روزنامه «الشراع» لبنان منتشر شد. هاشمی‌رفسنجانی به پیشنهاد امام(ره) در نخستین نمازجمعه وقت، جزئیات ماجرا را با مردم در میان گذاشت. هاشمی در خاطرات سال ٦٤ و ٦٥ خود درباره آن ماجرا نوشته ‌است و بعدا در گفت‌وگوهایی، بخش‌هایی از آن ماجرا را بیان کرده ‌است. کتابی هم با همین عنوان از سوی دفتر نشر معارف انقلاب منتشر شده است و برخی افرادی که در جریان ماجرا بودند مانند «علی هاشمی»، برادرزاده هاشمی، و «محسن کنگرلو»، مشاور امنیتی نخست‌وزیر وقت، هم دراین‌باره صحبت کرده‌اند. در آن‌سوی ماجرا، هم خاطرات افرادی چون «مک‌فارلین» منتشر شد و هم گزارشی معروف به «تاور» از سوی کنگره آمریکا. افشای ماجرا، آن زمان در مجلس ایران هم اعتراضاتی به‌دنبال داشت و با ورود امام(ره)، قضیه پایان یافت. پرونده مک‌فارلین، اما در همان سال ٦٥ بسته نشد؛ اتفاقات بعدی نشان داد این ماجرا در فضای داخلی سیاسی ایران هنوز آن‌قدر ظرفیت دارد که هرازگاهی به محلی برای ماجراجویی‌ها و دعواهای سیاسی بدل شود. نمونه آن، گفت‌وگوی سال گذشته «محمد ‌خامنه‌ای» با نشریه رمز عبور بود. سؤال درباره ماجرای مک‌فارلین همچنان بسیار است. در سالگرد ورود هیأت آمریکایی، با «اکبر هاشمی‌رفسنجانی»، گفت‌وگو کرده‌ایم.

درباره ماجرای مک‌فارلین، برخی از افراد گفته‌اند اگر در آن شرایط، هیأت آمریکایی‌ای که به ایران آمده بودند، عجله نمی‌کردند و بیشتر صبر می‌کردند، شاید دوسوی ماجرا به توافق می‌رسیدند. حتی شنیدیم شما هم به‌خاطر جنگ و مضیقه خرید اسلحه، موافق بودید، ولی گویا در یک جلسه سران، عده‌ای مخالف بودند. خیلی دوست داریم بدانیم چه کسانی مخالف بودند؟ آیا واقعا اگر هیأت آمریکایی عجله نکرده و مانده بودند، می‌توانستیم به نتیجه‌ای برسیم؟
بسم‌الله الرحمن‌الرحیم، ماجرای مک‌فارلین یک مسئله ملی بود. ما در جنگ به جایی رسیده بودیم که بعضی از ابزار نظامی بسیار مهم، به‌خاطرِ نداشتن قطعه‌های حساس، از کار افتاده بودند. شرایطی پیش آمد که خود آمریکایی‌ها حاضر شدند قطعاتی را که ما خیلی نیاز داشتیم، به ما بدهند. البته آمریکایی‌ها در آن‌موقع که این اتفاق افتاد، فهمیده بودند که ما در جنگ نمی‌بازیم و وضع عراق در میدان جنگ، خوب نیست. چون تا آن زمان از عراق حمایت کرده بودند، می‌خواستند به ما نزدیک شوند تا بعد از جنگ برنده باشند. خیلی طبیعی وارد قضیه شدیم. فردی به نام آقای ‌قربانی‌فر که در زمان شاه با بعضی از آمریکایی‌ها ارتباط داشت، با بعضی‌ها در داخل شرکت داشتند، با هم کار می‌کردند، رفیق بودند و ارتباط خانوادگی داشتند. بعد از کودتای نوژه که دستش در کودتا کشف شد، فرار کرد و به آمریکا رفت. در آنجا به‌دنبال بازار سیاه اسلحه رفت و از جاهای مختلف اسلحه پیدا می‌کرد و به ما می‌فروخت. رابطش مشاور آقای موسوی، آقای محسن کنگرلو، بود که مشاور امنیتی بود. او مذاکره می‌کرد و سلاح‌هایی را که نیاز داشتیم، از بازار سیاه تهیه می‌کردند و می‌آوردند. آمریکایی‌ها فهمیدند که ما سلاح‌ها را چندبرابر قیمت در بازار سیاه می‌خریم. به آقای ‌قربانی‌فر گفتند: چرا ایرانی‌ها از بازار سیاه با چندبرابر قیمت سلاح می‌خرند؟ بیایند از خود ما بخرند. اگر با ما قرارداد ببندند، ما سلاح می‌دهیم. بعد هم گفته بودند ما انتظاری هم داریم. عده‌ای از شخصیت‌هایشان را در لبنان گروگان گرفته بودند. می‌گفتند: ایران کمک کند که آنها آزاد شوند و ما هم نیازها را می‌دهیم. نامه‌ای هم نوشتند. نامه را ‌قربانی‌فر نوشته بود و به آقای کنگرلو داد. چون من مسئول جنگ بودم، نخست‌وزیر، آن را برای من فرستاد. من هم در جلسه سران مطرح کردم. احمدآقا هم بود که با امام هم مطرح کرد. امام هم گفتند: اقدام کنید تا هرچه نیاز جنگ است، بگیرید و ما مخالفتی نداریم. جنگ ما در رأس امور است.
یعنی همه در جریان بودیم. ما به‌عنوان رئیس مجلس، رئیس‌جمهور، رئیس قوه‌قضائیه، نخست‌وزیر و حاج‌احمدآقا اطلاع داشتیم و امام هم با واسطه در جریان بودند. اگر اتفاقی می‌افتاد، خودمان می‌رفتیم و به امام توضیح می‌دادیم. مدتی این‌گونه بود، مثلا چند فروند تاو می‌گرفتیم، تاو موشک‌های ضدتانک است که برای شکار تانک‌ها خیلی مؤثر است. تانک‌ها نمی‌توانند از چهار کیلومتری جلوتر بیایند. اگر با هلیکوپتر بزنیم، از راه‌های خیلی دور هم می‌توان عمل کرد. آن را تولید نمی‌کردیم و الان تولید می‌کنیم. در بین موشک‌های ضدهوایی، هاگ بهترین موشک است که البته بعدها چیزهایی آمده که خیلی قوی‌تر است و خودمان هم می‌سازیم. در زمان شاه چند سِت هاگ خریده بودند که در جنگ استفاده می‌کردیم، ولی در حال تمام‌شدن بود. فضاها را با آن موشک‌ها حفظ می‌کردیم. رادارها در جنگ‌ها چشم هستند، یعنی نیروهای نظامی می‌فهمند که چه خبر است و دشمن از کجا می‌آید. رادار داشتیم، ولی لامپ حساس آن تمام شده و سوخته بود. برای تهیه این نیازها وارد مذاکره شده بودیم. آقای ‌قربانی‌فر اینها را خرید. آمریکایی‌ها هم می‌دادند. چندبار برای ما آوردند و ما هم تلاش کردیم و آمریکایی‌ها را در لبنان پیدا کردیم. گروه خاصی آمریکایی‌ها را گروگان گرفته بودند و ما از طریق حزب‌الله آنها را شناختیم. باید به آنها پول می‌دادیم، حزب‌الله هم کمک می‌کرد گروگان‌ها را آمریکایی‌ها پس می‌گرفتند، در مقابل، یک محموله هم می‌رسید. مدتی ادامه داشت و اعتمادی جذب شده بود که آنها سلاح‌ها را داده بودند و بعضی از مشکلات ما هم حل شده بود. مدتی که گذشت، توسط آقای ‌قربانی‌فر پیغام داده بودند که چرا جزئی‌جزئی باشد؟ بیایید یک قرارداد کلی ببندیم تا نیازهای تسلیحاتی شما را بدهیم. گفته بودند هیأتی را می‌فرستیم. در جلسه سران مطرح کردیم و موافقت شد.
آنها نگفته بودند هیأت به ریاست مک‌فارلین که موقعیت ممتازی داشت، می‌آید. ما فکر کردیم یک هیأت تجاری است. آنها آمدند و به همراه خود کانتینری پر از سلاح‌هایی را که می‌خواستیم، آوردند. یک‌بار موشک‌هایی آوردند که آقای روحانی به فرودگاه رفت و دید، چون آقای روحانی معاون من در قرارگاه بود. ایشان رفت دید و گفت اینها مارک اسرائیلی دارد. در همان‌جا آنها را نگاه داشتیم که هواپیمایی آمد و آنها را برد و عوضش را آورد، یعنی تا این حد حساس بودیم که پای اسرائیلی‌ها در میان نباشد. هیأت آمد و در فرودگاه نیروهای ایرانی فهمیدند که مک‌فارلین رئیس آنهاست. طول کشید تا به ما اطلاع دادند و ما هم جلسه تشکیل دادیم و به امام گفتیم که مک‌فارلین در هیأت هست، چه‌کار کنیم؟ ایشان گفتند: حالا که آمدند، نمی‌شود برگردانید. منتها برایش تشریفات آن‌گونه قائل نشوید و در مقرهایی که برای میهمانان عالی‌رتبه داریم، نبرید و به هتل ببرید و شما هم ملاقات نکنید، یعنی هیچ‌کس از سران با آنها ملاقات نکند. ولی افراد وارد را برای مذاکره بفرستید. سه روز در هتل مذاکره کردند که آقای وردی‌نژاد از اطلاعات سپاه و آقای دکتر هادی از مجلس مأمور شدند تا مذاکره کنند. اشکالاتی در مذاکرات بود. چون آسان نیست که همه مسائل را در یک جلسه بتوان حل کرد. به جایی رسیدند و آنها رفتند.
پس اگر مانده بودند، حل می‌شد.
نه، باید می‌رفتند تا شرح سفر و مذاکرات را به مسئولان خود بگویند. طبیعی بود که باید این کار می‌شد. بعد قضایا به آنجا رسید که احساس کردیم سلاح‌هایی که آقای ‌قربانی‌فر به ما فروخته، گران فروخته است. مثلا ١٤ میلیون می‌ارزید، ٢٠ میلیون از ما پول می‌خواست. شش میلیون را ندادیم و گفتیم که قیمت‌ها با کتابچه نمی‌خواند، چون کتابچه‌ای برای قیمت‌ها داشتیم. فرض این بود که از آمریکایی‌ها می‌گیرد و به اینجا می‌آورد، به همین خاطر حق دلالی می‌گیرد. پول را ندادیم و وی به آیت‌الله منتظری شکایت کرد که اینها پول مرا نمی‌دهند.
آیت‌الله منتظری اصلا خبر نداشت و ما ایشان را در جریان این کارها نمی‌گذاشتیم، چون مسئولیت ایشان این نبود. از داخل بیت آیت‌‌الله منتظری این خبر به مجله الشراع رفت. خود ایشان نفرستاده بود. هیاهو شد و امام(ره) هم به من دستور دادند و گفتند: برو و هرچه گذشته، واقعیت را به مردم بگو تا در جریان باشند.
در جریان مک‌فارلین باند تندرو مهدی هاشمی به‌نوعی با افشای ماجرا باعث شد آن مذاکرات به‌سرانجام نرسد. به اعتقاد شما آن ماجرا تا چه اندازه به وضعیت امروز مذاکرات هسته‌ای ما شبیه است و شباهت و نقش تندروهای داخلی امروز را در ماجرای هسته‌ای با تندروهایی که آن روز ماجرا را فاش کردند، در چه می‌بینید؟ و اگر آن افشا‌گری در مجله الشراع صورت نمی‌گرفت، به اعتقاد شما مذاکرات تا کجا و چطور ادامه پیدا می‌کرد؟
ماهیت این دو موضوع کاملا متفاوت است. نمی‌توان دو موضوع متفاوت را با یک نگاه تفسیر کرد. در آن موضوع بسیاری از کسانی که می‌توانستند در مخالفت تندروی کنند، در جریان نبودند و در موضوع هسته‌ای تمام مسائل از چندسال پیش به صورت شفاف در جامعه گفته می‌شود. این نوع افراط‌گری‌ها در یک چیز و آن هم نتیجه، مشترک‌اند که به ضرر منافع ملی تمام می‌شود.
در جریان مذاکرات با آمریکایی‌ها ایران توانست بخشی از تسلیحات مورد نیاز جنگ را تأمین کند و پیشرفت‌های قابل‌توجهی در جنگ داشته باشد، ازجمله فتح فاو و گفته‌های فرماندهان جنگ هم طی همان مدت، حاکی از این است که ما در جنگ دست بالا را داریم. اما به‌طور مشخص بعد از برهم‌خوردن مذاکرات، وضعیت ایران در جنگ برعکس می‌شود. موشک‌باران تهران و بعد، از دست‌رفتن فاو رخ می‌دهد. به اعتقاد شما در صورتی که مذاکرات ادامه پیدا می‌کرد، سرنوشت جنگ به‌گونه‌ای دیگر تمام می‌شد؟
اصولا غرب و شرق در آن شرایط نمی‌خواستند جنگ تحمیلی عراق با ایران برنده واقعی داشته باشد و آنها می‌خواستند تخم کینه را که در منطقه کاشته بودند، آبیاری کنند. گاهی که قدرت ما برتر می‌شد، شرق حمایت‌های همه‌جانبه از صدام را افزایش می‌داد تا جایی که می‌گویند در مقطعی مشاوران نظامی در ستادهای ارتش بعث حضور داشتند. البته داشتن تجهیزات کامل، نوعی آرامش نظامی ایجاد می‌کند که اگر داشتیم و از تمام‌شدن سلاح‌ها دلهره نداشتیم، شاید می‌توانستیم برنامه‌های دیگری برای عملیات‌ها بریزیم.
آمریکایی‌ها یک‌بار هم تلاش کردند از طریق ارتباط با برادرزاده شما در لندن با ایران ارتباط بگیرند و از این طریق خواسته خود که آزادی بقیه گروگان‌ها در ازای فروش سلاح بود را در پیش بگیرند. چرا با برادرزاده شما تماس گرفتند؟
باید از آنها بپرسید. ولی ظاهر قضیه این است که می‌خواستند مسائل و خواسته‌هایشان را به من، به عنوان فرمانده جنگ، اطلاع دهند.
آقای کنگرلو معتقدند در قضیه فروش تسلیحات، بحث گران‌فروشی خیلی مطرح نبوده و با توجه به نیاز ما به آن تسلیحات و تأثیر در تغییر توازن جنگ به‌نفع ما بود اینکه انحصار تولید و فروش دست آمریکا بود، خیلی این بحث قیمت نمی‌توانسته قابلِ طرح باشد و حتی خرید تجهیزات جنگ در آن شرایط با قیمت بیشتر به نفع ما بوده ‌است.
البته اگر شرایط آن‌گونه نمی‌شد، امکان حل آن مشکل وجود داشت به خاطر گرانی، قضیه به‌هم خورد و شرایط عوض شد، آن گرانی فقط عاملی شد برای فاش‌شدن یک جریان محرمانه.
آقای کنگرلو معتقدند هاگ‌ها اصلا مارک اسرائیلی نداشت و این ماجرای اسرائیلی‌بودن صحت نداشته و احتمالا به شما اطلاعات اشتباه رسانده شده است.
در آن مقطع، ما به نیروهای خود اطمینان و اعتماد کامل داشتیم و آنها گزارش داده بودند که چنین است. مدت‌ها در فرودگاه ماند تا تعویض کردند.
گفته می‌شود چون منوچهر قربانی‌فر باقی پول خود را دریافت نکرد، ماجرا را نزد بیت آیت‌الله منتظری فاش کرد. آیا اینجا اشتباه از جانب ما نبود که فقط به صرف گران‌فروشی، جلو یک معامله‌ای که می‌توانست به‌نفع ما در جنگ تمام شود، گرفته شد؟
نه، عوامل متعددی در ماجرا دخیل بود، مثلا در آمریکا آن‌قدر رسوایی به‌بار آورده بود که منجر به خودکشی یکی از شخصیت‌هایشان شد. گرانی قیمت‌ها عامل آشکار بود. شاید که عوامل مخالف و ایادی صهیونیست‌ها در دو طرف کارشکنی می‌کردند. افشای آن جریان برای کاخ سفید بسیار گران تمام شد و زلزله سیاسی در آمریکا رخ داد. گروه‌های تحقیق بسیار کار کردند و دو مشکل داشتند؛ هم آن‌گونه معامله با ایران و هم ارسال پول آن به نیکاراگوئه برای تقویت مخالفان رژیم حاکم.
رسانه‌های آمریکا ماه‌ها به آن پرداختند. در آن زمان وزارت خارجه جنبه‌های مختلف این ماجرا در آمریکا را جمع‌آوری و ترجمه کرد و دو جلد کتاب تهیه شد. به ملاحظاتی، آن کتاب منتشر نشد. امروز شاید انتشار آن مانعی نداشته باشد، مناسب است بررسی شود. اگر صلاح دیده شد، چاپ و منتشر شود. بسیار پرفروش خواهد بود و مردم می‌فهمند که تدبیر ایران با هدایت امام چگونه یک افتخار سیاسی به‌بار آورد و در مقابل، چگونه آمریکا سال‌ها در گرداب و التهاب بود.
البته در ایران جمعی خواستند بلوا راه بیندازند، ولی امام که از قبل دستور داده بودند حقایق به مردم گفته شود، جای شبهه‌ای نمانده بود و درعین‌حال، با یک نهیب مناسب، حرکت آنها را در نطفه خفه کردند


.

۱۳۹۴ خرداد ۳۱, یکشنبه

نان تحریم در تنور فتنه


 پاسخ این پرسش که علت واقعی اعمال رژیمی از تحریم‌ها علیه ایران که آمریکایی‌ها خود آن را سنگین‌ترین تحریم‌های طول تاریخ می‌خوانند، واقعا چه بوده و این تحریم‌ها در اصل چه هدفی را تعقیب می‌کرده، بسیار پیچیده و در عین حال بااهمیت است. آمریکایی‌ها- و برخی گروه‌های داخلی همفکر و همراه آنها- در این سال‌ها، کلیشه‌ای ساخته‌اند مبنی بر اینکه علت اصلی اعمال تحریم‌ها، سیاست هسته‌ای ایران و نوع تعاملی است که ایران در این باره با جامعه بین‌المللی در پیش گرفته است. خروجی این نوع نگاه به مساله هم این است که اگر ایران فی‌المثل در موضوع هسته‌ای طور دیگری رفتار می‌کرد، تحریم‌ها هم یا اصلا اعمال نمی‌شد یا اینکه حداقل قدرت و شدت فعلی را نداشت.

این نوشته که براساس یک مطالعه کتابخانه‌ای کم و بیش وسیع آماده شده، استدلال خواهد کرد این نوع نگاه به مساله کاملا غیرواقعی و بلکه گمراه‌کننده است. رژیم تحریم‌های فعلی ایران، ریشه در قطعنامه ۱۹۲۹ شورای امنیت دارد که ۲۵ خرداد ۱۳۸۹(ژوئن ۲۰۱۰) صادر شد. تمام تحریم‌های یکجانبه‌ای که اکنون به‌عنوان تحریم‌های موثر علیه ایران از آنها یاد می‌شود (تحریم‌های انرژی و مالی) در واقع براساس زیرساخت حقوقی که در این قطعنامه ایجاد شد، اعمال شده است. اما این قطعنامه–چنانکه با جزئیات نشان خواهیم داد- اساسا نه یک قطعنامه هسته‌ای است و نه با هدف واکنش نشان دادن به سیاست‌های هسته‌ای ایران اعمال شده است. قطعنامه ۱۹۲۹ که دقیقا در سالگرد فتنه ۸۸ تصویب شد، محصول تعامل راهبردی آمریکا و متحدانش درباره نحوه کمک به فتنه ۸۸ در ایران –که رو به افول نهاده بود- و یکی از خروجی‌های بازنگری استراتژیک آمریکا در سیاست خود درباره ایران پس از فتنه ۸۸ است.

زمستان ۸۸ و بهار ۸۹ بحث‌های مفصل و بسیار مهمی در آمریکا صورت گرفت در این باره که آمریکا چگونه باید با توجه به تحولات داخلی ایران، راهبرد خود را بازنویسی کند تا در تغییر محاسبات مردم و حاکمیت در ایران موفق باشد. این بازنگری، اگرچه در اصل یک فعالیت بشدت پنهان درون دولت آمریکا بوده است اما کاملا محرمانه نمانده و در همان ایام بخش‌های مهمی از آن به محیط علنی و رسانه‌ای راه یافت. در واقع تصمیم به اینکه اعمال تحریم‌های فلج‌کننده اقتصادی علیه ملت ایران، بهترین راه حمایت از جنبش سبز و جلوگیری از میرایی آن در محیط داخلی ایران است، محصول مباحث و مذاکراتی بسیار بلنددامنه در محیط سیاستگذاری استراتژیک دو حزبی آمریکا بوده که تا امروز به هیچ‌وجه مورد مطالعه دقیق قرار نگرفته است. این در حالی است که اگر به ادبیاتی که در آن مقطع از سوی مقام‌های رسمی، تحلیلگران، اندیشکده‌ها و رسانه‌های آمریکایی در این باره تولید شده مراجعه کنیم، به سرعت درخواهیم یافت این ادبیات از این حیث که به ما بگوید هدف واقعی اعمال تحریم‌ها چه بوده و اساسا چه چیز آمریکایی‌ها را متقاعد کرد تحریم‌های خلع سلاحی را بدل به تحریم‌های اقتصادی فلج‌کننده کنند، کاملا شفاف و صریح است.

نه مقام‌های دولتی آمریکا و نه رسانه‌ها و تحلیلگران حامی آنها، در آن مقطع، ابهامی در این باره باقی نگذاشته‌اند که هدف اصلی، اثرگذاری بر محیط داخلی ایران، احیا و قدرتمندسازی فتنه سبز و نهایتا محقق کردن اهداف کلان آمریکا در ایران از طریق این جنبش است.
این نوشته تلاش خواهد کرد از خلال یک مطالعه متمرکز بر جزئیات، و مرور و دسته‌بندی کدهایی که جملگی از منابع کاملا آشکار و قابل استناد آمریکایی و اروپایی استخراج شده، نگاهی به پس پرده قطعنامه ۱۹۲۹ و تحریم‌های یکجانبه اعمال شده پس از آن بیفکند و در این باره که فتنه ۸۸ چگونه گزینه تحریم علیه ایران را احیا کرد و به سمت خطرناک‌ترین صورت‌بندی ممکن از فشارهای اقتصادی سوق داد، یک داوری مطمئن به دست دهد.۱

بهار ۸۹؛ احساس خطر در واشنگتن

بهار ۸۹ با اوج گرفتن بحث‌ها درباره ضرورت اعمال تحریم‌های جدید علیه ایران در اروپا و آمریکا آغاز می‌شود. نخستین جملات مقام‌های آمریکایی وقتی مردم ایران از تعطیلات نوروزی بازمی‌گشتند چیزی در این حول و حوش بود که وقت تحریم‌های جدید فرارسیده است. چنانکه خواهیم گفت، ماشین بروکراتیک، سیستم رسانه‌ای و دستگاه اطلاعاتی آمریکا کاملا آماده بودند اجرای یک سناریوی از پیش آماده را درباره مرتبط نشان دادن دور جدید تحریم‌ها با برنامه هسته‌ای ایران آغاز کنند. این بازی تقریبا بلافاصله آغاز شد ولی شکل آن به گونه‌ای بود که با کمی دقت می‌شد فهمید بیش از آنکه خود حقیقت داشته باشد، تلاشی برای پوشاندن یک حقیقت مهم‌تر است. قبل از اینکه ببینیم چگونه در مدت زمانی بسیار کوتاه مذاکرات مربوط به اعمال یکی از تندروانه‌ترین قطعنامه‌های تحریمی شورای امنیت به فرجام رسید، خوب است به یاد بیاوریم بهار ۸۹ در حالی از راه رسید که جریان فتنه در ایران تقریبا به طور کامل توان خود را از دست داده بود. این جریان در ۲۲ بهمن ۸۸ با استفاده از استراتژی‌ای که «اسب تروا» نامیده شد، سعی کرد راهپیمایی انقلابی مردم را مصادره کرده و با سوءاستفاده از فضای کارناوالی جشن ۲۲ بهمن، بار دیگر عرض اندام کند. اما شوک ناشی از خیزش مردمی ۹ دی به گونه‌ای بود که این جریان در عمل هیچ توفیقی به دست نیاورد و ۲۲ بهمن بدل به یکی از پرشورترین تجمعات ضدفتنه در کشور شد. این امر آنقدر برای طراحان استراتژی اسب تروا مایوس‌کننده بود که به سرعت به جان یکدیگر افتادند و استراتژی جریان خویش را «خر تروا» خواندند. تلاشی بسیار کم‌رمق‌تر و نومیدانه‌تر هم در روزهای منتهی به چهارشنبه آخر سال ۸۸ انجام شد تا شاید در این روز فرصتی برای جبران فضاحت استراتژی اسب تروا پیدا شود.

نتیجه بسیار فاجعه‌بارتر بود و شاید برای اولین بار، شهر تهران، یک چهارشنبه آخر سال بسیار آرام را تجربه کرد. این دو تست کاملا ناموفق، تقریبا همه ناظران را متقاعد کرد جریان فتنه سرمایه اجتماعی خود را از دست داده و حتی آن دسته از آشوبگرانی که به طور سازمان‌یافته سعی در رونق دادن به مرده‌ریگ فتنه داشتند، توان خود را به طور کامل از دست داده‌اند. داستان دقیقا از همین نقطه، یعنی جایی آغاز می‌شود که آمریکایی‌ها به این ارزیابی می‌رسند که «پتانسیل‌های داخلی» فتنه ۸۸ پایان یافته و فتنه نیازمند تنفس مصنوعی از بیرون است.

نخستین‌بار روز ۱۳ فروردین، باراک اوباما رئیس‌جمهور آمریکا اعلام کرد خواستار آن است که شورای ۱۵ عضوی امنیت سازمان ملل در عرض چند هفته و نه چند ماه قطعنامه تحریم‌های جدیدی را علیه ایران به علت برنامه هسته‌ای‌اش تصویب کند.۲ وی این سخنان را در یک کنفرانس مطبوعاتی مشترک با نیکلا سارکوزی رئیس‌جمهور وقت فرانسه بیان کرد.۳
روز بعد، اوباما در گفت‌وگو با شبکه تلویزیونی CBS آمریکا گفت: همه مدارک نشان می‌دهد تهران در تلاش برای دستیابی به توان تسلیحات هسته‌ای است. اوباما گفت: ایران با چنین توانایی‌ای می‌تواند زندگی را در خاورمیانه بی‌ثبات کند و رقابت تسلیحاتی را در منطقه به راه اندازد. وی نتیجه گرفت: «من فکر می‌کنم ایده کنونی ادامه افزایش فشارهاست».۴

وضع به گونه‌ای بود که ناظران اینگونه ارزیابی کردند که آمریکا آشکارا و به طرز غیرقابل‌فهمی، «عجله» دارد.۵ هیلاری کلینتون، وزیر وقت خارجه آمریکا هم پیش‌بینی کرد شورای امنیت در زمینه تحریم‌های جدید ایران به اجماع خواهد رسید.۶

قبل از همه اینها، هاوارد برمن، رئیس کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان آمریکا، یک هفته پیش‌تر، در سخنرانی در صحن مجلس گفته بود: ما به شدیدترین تحریم‌ها و در سریع‌ترین زمان ممکن نیاز داریم.۷ خیلی زود اروپایی‌ها هم وارد صحنه شدند و به‌عنوان نمونه آنگلا مرکل صدراعظم آلمان گفت روی قید زمانی زود برای اعمال تحریم‌ها تاکید دارد.۸
پس از همه اینها بود که یک دیپلمات غربی پیش‌بینی کرد نمایندگان ۶ قدرت جهانی که در حال بررسی تحریم‌های جدید هستند، هفته آینده کار روی تدوین یک قطعنامه را آغاز خواهند کرد.۹

آغاز بازی رسانه‌ای

همچنانکه می‌توان حدس زد، در آغاز، مقام‌ها و حتی رسانه‌های آمریکایی کاملا مراقب بودند چیزی درباره هدف واقعی این تحریم‌ها گفته نشود. پروژه این بود که تاکید شود ایران به دلیل شکست در مذاکرات هسته‌ای تحریم می‌شود و هیچ قصد و غرض دیگری در کار نیست.
بر همین اساس، در یک بازه زمانی بسیار کوتاه، موجی از ادعاهای جدید درباره برنامه هسته‌ای ایران ساخته و به فضای رسانه‌ای تزریق شد. ارائه یک خلاصه دسته‌بندی شده از این ادعاها دشوار است، ولی فهرست زیر حداقل موارد مهم را در بر می‌گیرد:

۱در درجه نخست تاکید غربی‌ها بر این بود که علت عزیمت گروه ۱+۵ به سمت تحریم‌های جدید، عدم پذیرش طرح انتقال اورانیوم به خارج از ایران با فرمولی غیر از بیانیه تهران است. سه کشور آمریکا، روسیه و فرانسه (گروه وین) در تابستان سال ۸۸ طرحی به ایران پیشنهاد کردند که براساس آن از ایران خواسته می‌شد تقریبا همه موجودی مواد هسته‌ای ۵ درصد خود را به خارج بفرستد و در ازای آن، (یک سال بعد) سوخت ۲۰ درصد برای رآکتور اتمی تهران دریافت کند. این پیشنهاد که پیشنهاد وین نامیده شد، پس از آن مطرح شد که ایران به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی اطلاع داد به دلیل اتمام سوخت رآکتور تهران که رادیوداروهای لازم برای حدود یک میلیون بیمار را تولید می‌کند، نیاز به خرید سوخت هسته‌ای با غنای ۲۰ درصد دارد. ایران عمدتا به این دلیل که می‌دانست در صورت خروج اورانیوم از کشور هیچ تضمینی برای بازگشت آن چه به شکل سوخت ۲۰ درصد و چه به شکلی دیگر وجود ندارد، این پیشنهاد را نپذیرفت و در عوض در قالب یک توافق سه‌جانبه با برزیل و ترکیه، فرمولی را پیشنهاد کرد که طی آن مواد هسته‌ای از جانب ایران در ترکیه به امانت گذاشته شده و در ازای آن سوخت لازم به ایران فروخته می‌شد. آمریکا بیانیه تهران را رد و اعلام کرد ایران به دلیل نپذیرفتن پیشنهاد وین مستحق تحریم‌های جدید است. این در حالی بود که همانطور که نامه افشا شده لولا داسیلوا، رئیس‌جمهور وقت برزیل به اوباما نشان می‌دهد آنچه در بیانیه تهران مورد موافقت ایران قرار گرفت فاصله چندانی با درخواست آمریکا نداشت. رد بیانیه تهران از سوی آمریکایی‌ها –چنانکه توضیح خواهیم داد- دلیل کاملا روشنی است که ثابت می‌کند قطعنامه ۱۹۲۹ به دلایل غیرهسته‌ای وضع شده والا اگر آمریکا به دنبال توافق هسته‌ای با ایران بود، هیچ دلیلی برای رد بیانیه تهران و در نتیجه اصرار بر اعمال تحریم‌ها، نداشت. آمریکا بیانیه تهران را چنان با عجله رد کرد که تقریبا همه ناظران دانستند برای آمریکا تحریم مهم بوده نه مدیریت ذخایر مواد هسته‌ای ایران.

این موضوع چنان آزاردهنده بود که حتی رسانه‌های غربی هم نتوانستند از کنار آن به سادگی بگذرند. برخی منابع غربی گفتند واقعا باید پرسید آمریکا به چه دلیل پیشنهادی را که خود ارائه کرده رد می‌کند؟۱۰

روزنامه انگلیسی تایمز در توصیف یکی از بهانه‌های آمریکا برای نپذیرفتن بیانیه تهران نوشت:
«
مقامات آمریکایی و انگلیسی می‌گویند ایران ممکن است از این فرصت برای شکاف انداختن میان حامیان تحریم که به سختی در یک جبهه گرد آمده‌انداستفاده کند».۱۱
این جمله معنای بسیار مهمی دارد و معنای حقیقی آن این است که غربی‌ها می‌گویند حالا که به هدف اصلی‌شان که ایجاد اجماع برای تحریم ایران است رسیده‌اند، دیگر برای‌شان مهم نیست که ایران با پیشنهاد مبادله سوخت چه می‌کند؛ چرا که در واقع هدف از طراحی کل این فرآیند و ارائه پیشنهاد وین به تهران، تحریم ایران با انگیزه حمایت از فتنه سبز بوده و غربی‌ها به هیچ وجه آنقدرها که ادعا می‌کنند از ذخیره مواد هسته‌ای در ایران نگران نیستند.

برنار والرو سخنگوی وزارت خارجه فرانسه، این موضوع را به خوبی شفاف کرده است:
«
نباید خود را فریب داد چون حل مشکل مربوط به رآکتور تحقیقاتی تهران به هیچ‌وجه مشکل مربوط به برنامه هسته ای ایران را حل نمی‌کند».۱۲

توماس شانون سفیر آمریکا در برزیل هم اعلام کرد بیانیه ای که ایران، ترکیه و برزیل امضا کردند برای تضمین شفافیت برنامه هسته‌ای ایران و اعتماد به آن کافی نیست.۱۳

سوزان رایس نماینده آمریکا در سازمان ملل متحد نیز با لحنی آشکارا بهانه‌جویانه گفت: توافقنامه تهران، درباره غنی سازی اورانیوم در ایران سکوت کرده است. تهدید جامعه بین‌المللی برای گسترش تحریم‌ها علیه تهران به علت ادامه برنامه‌های غنی‌سازی اورانیوم در جمهوری اسلامی است.۱۴

نهایتا بیانیه تهران با این استدلال رد شد که اولا ایران باید این توافق را با گروه وین انجام می‌داد نه با ترکیه و برزیل، و ثانیا کم شدن ذخایر مواد ۵ درصد ایران تا زمانی که غنی‌سازی ادامه دارد، بی‌فایده است.۱۵

باراک اوباما، رئیس‌جمهور آمریکا روز ۲۶ اردیبهشت آب پاکی را روی دست همه ریخت:
«
بیانیه امضا شده میان ایران، برزیل و ترکیه مرا قانع نکرده است، زیرا آنها (برزیل و ترکیه) در متقاعد کردن ایران به تعلیق غنی‌سازی اورانیوم شکست خورده‌اند».

برنارد کوشنر وزیر وقت خارجه فرانسه هم تلاش برزیل و ترکیه را مانعی برای تصویب قطعنامه شورای امنیت ندانست و گفت این مساله حتی ممکن است تصویب قطعنامه را تسریع بخشد.۱۶ جالب است که این همه اصرار بر ضرورت گنجانده شدن تعلیق غنی‌سازی در بیانیه تهران درحالی مطرح می‌شد که این امر حتی در پیشنهاد وین هم وجود نداشت و در آن پیشنهاد صرفا روی کاهش ذخایر مواد ۵ درصد ایران تمرکز شده بود نه تداوم غنی‌سازی ۵ درصد در ایران. نادیده گرفتن موضوع کاهش ذخایر و اصرار غیرمنتظره بر ضرورت تعلیق غنی‌سازی در ایران، در واقع یک پیام بیشتر نداشت و آن هم این بود که آمریکا می‌خواهد به هر قیمت ممکن بیانیه تهران را رد کند تا راه برای اعمال تحریم‌های شدیدتر باز شود و این پیامی بود که تقریبا همه ناظران به سرعت آن را دریافت کردند.

اکنون که از منظر روایت تاریخ صدور قطعنامه ۱۹۲۹ و اعمال رژیم تحریم‌های فلج‌کننده علیه ایران به موضوع نگاه می‌کنیم، معلوم می‌شود امضای بیانیه تهران از سوی ایران یک اقدام استراتژیک بود که دست آمریکا را رو کرد و هدف واقعی آن از تلاش برای تحریم ایران را برملا ساخت. اگر ایران این بیانیه را امضا نمی‌کرد آمریکا می‌توانست با اتکا به این بهانه که ایران در مقابل پیشنهاد مبادله مواد هسته‌ای سرسختی کرده اعمال تحریم‌ها علیه ایران را توجیه کند اما امضای بیانیه تهران ناگهان این توجیه را از بین برد و در واقع آمریکا را شوکه کرد. آمریکا که از ابتدا کل این فرآیند را با هدف تحریم ایران آنهم به منظور کمک به جریان فتنه طراحی کرده بود، وقتی با امضای بیانیه تهران از سوی ایران مواجه شد، آشکارا غافلگیر شد و دیگر نتوانست هدف واقعی خود را پنهان نگه دارد. این بیانیه می‌توانست کل پروژه آمریکا را تخریب کند و آن را از رسیدن به هدف اصلی‌اش که گذاشتن عصایی زیر بغل جریان فتنه بود بازدارد. اما اهمیت کمک به فتنه‌گران برای آمریکا چنان بود که در یک مورد کاملا نادر، همه قول و قرارهای خود با ترکیه و برزیل را زیرپاگذاشت و اعلام کرد این بیانیه را نخواهد پذیرفت و به دنبال اعمال تحریم‌هایی می‌رود که مذاکرات درباره آن به نقاط پایانی رسیده است. رد بیانیه تهران از سوی آمریکا نشان داد هدف اصلی آمریکا فقط اعمال تحریم‌ها با هدف تشدید به‌هم‌ریختگی داخلی در ایران بوده نه هیچ چیز دیگر والا اگر آمریکا تحریم‌ها را با هدف تغییر رفتار هسته‌ای ایران تدارک دیده بود باید بیانیه تهران (یا حداقل مذاکره درباره بیانیه تهران) را می‌پذیرفت و تحریم‌ها را عجالتا منتفی می‌کرد. اعلام تداوم پروژه تحریم پس از قطعنامه ۱۹۲۹ همگان را متقاعد کرد که موضوع هسته‌ای فقط یک بهانه است و آمریکا در پی هدف دیگری است.

۲پس از ماجرای مبادله سوخت، ادعا شد شهرام امیری دانشمند دفاعی ایران، اطلاعات هسته‌ای حساسی را به آمریکایی‌ها ارائه کرده و آنها متقاعد شده‌اند ایران در پی ساخت سلاح هسته‌ای است!

۳سپس آمریکایی‌ها ادعا کردند ایران به طور پنهان دو تاسیسات غیرقانونی جدید برای غنی‌سازی ساخته است.۱۷ اگرچه بعدها روشن شد ایران جز نطنز و فردو هیچ تاسیسات دیگری برای غنی‌سازی ندارد ولی در آن مقطع آمریکا ادعا کرد این اطلاعات را در یک عملیات بسیار محرمانه به دست آورده است. جالب است که این اطلاعات بسیار محرمانه پس از صدور قطعنامه ۱۹۲۹، حتی یک بار هم مورد پیگیری قرار نگرفت!

۴ادعای دیگر این بود که ایران برای القاعده تجهیزات و تسلیحات فراهم می‌کند. این ادعای عجیب و غریب را–که اتفاقا آن هم پس از صدور قطعنامه به تاریخ پیوست- دیوید پترائوس که در آن تاریخ رئیس سرفرماندهی مرکزی آمریکا (سنت کام) بود، بیان کرد. وی در جلسه‌ای خطاب به اعضای کنگره آمریکا گفت:
«
ایران به حلقه‌های ارتباطی القاعده و رهبران تروریستی مرتبط با این گروه، کمک می‌کند. برنامه اتمی جمهوری اسلامی به مانعی برخورد کرده و در سال جاری میلادی - سال ۲۰۱۰- ایران قادر به ساخت بمب اتم نخواهد بود.تخمین دقیق اینکه چه زمانی ایران قادر به دستیابی به بمب اتم است، جزو اطلاعات محرمانه و طبقه‌بندی شده است اما برنامه زمانی تعیین شده، با اطلاعات موجود تطابق دارد. جمهوری اسلامی همچنین تسلیحات لازم را برای گروه‌های مرتبط با القاعده یا رهبران آنها فراهم می‌کند».۱۸

۵-مساله دیگری که در آن تاریخ و برای تسهیل صدور قطعنامه مطرح شد این بود که برخی رسانه‌های غربی ادعا کردند جامعه اطلاعاتی آمریکا ارزیابی پیشین خود را تغییر داده و رسما اعلام کرده برنامه هسته‌ای ایران را نظامی می‌داند. مرکز نظارت بر منع گسترش تسلیحاتی وابسته به سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) گزارشی تحت نام گزارش ۷۲۱ در این باره تهیه و به کنگره آمریکا ارائه کرد. به گفته منابع آمریکایی این گزارش اولین سند رسمی سیا محسوب می شود که دقیقا تایید می‌کند برنامه هسته‌ای ایران ماهیت نظامی دارد.۱۹ این ارزیابی البته هرگز رسما و علنا منتشر نشد و پس از قطعنامه ۱۹۲۹ مقام‌های اطلاعاتی آمریکا همچنان ارزیابی اطلاعاتی سال ۲۰۰۷ این کشور را تکرار کردند که می‌گفت ایران هنوز تصمیم به ساخت سلاح هسته‌ای نگرفته ولی در حال توسعه زیرساختی است که هر زمان چنین تصمیمی گرفت بتواند در زمان کوتاهی مواد لازم برای یک سلاح را تولید کند. در واقع، پس از صدور قطعنامه روشن شد ارزیابی اطلاعاتی آمریکا تغییر نکرده و این خبرسازی‌ها صرفا با هدف سرعت دادن به تلاش‌ها برای صدور قطعنامه جدید تحریم علیه ایران انجام شده است.

۶ادعای بعدی این بود که اعلام شد ایران تصمیم گرفته به جای تاسیسات افشا شده فردو، به طور پنهان تاسیسات غنی‌سازی جدیدی بسازد. دیوید آلبرایت، رئیس موسسه علوم و امنیت بین المللی، نخستین فردی بود که این ادعا را مطرح کرد. آلبرایت گفت:
«
منطقی است که مظنون باشیم تاسیسات سانتریفیوژ دیگری در دست ساخت است اگر چه مشخص نیست ایران اورانیوم خام برای استفاده در این تاسیسات را از کجا به‌دست می‌آورد. ایران ممکن است در پی مجبور شدن به اعلام وجود تاسیسات فردو تصمیم گرفته باشد برای باز نگه داشتن گزینه‌های هسته‌ای خود تاسیسات غنی‌سازی دیگری را افتتاح کند. منطق حکم می‌کند زمانی که یک تاسیسات فاش می‌شود، یک یا دو تاسیسات دیگر افتتاح شود».۲۰

۷پرده بعدی بازی زمانی آشکار شد که وزارت دفاع آمریکا به طور تقریبا ناگهانی یک ارزیابی جدید از برنامه موشکی ایران منتشر کرد که مدعی بود موشک‌های ایران می‌تواند خاک آمریکا را هدف قرار بدهد! پنتاگون در این گزارش که آشکارا با هدف تهدیدنمایی برنامه موشکی ایران و تشدید فضاسازی‌ها علیه ایران منتشر شده بود، اعلام کرد ایران تا ۵ سال آینده برای تولید موشک‌هایی که قادر به هدف قرار دادن خاک آمریکا باشند،آماده خواهد بود.۲۱ این ارزیابی‌ای است که پنتاگون آن را رسما منتشر کرد اما بعدها به فراموشی سپرده شد.۲۲

همه این ادعاها که یکی پس از دیگری در زمانی کوتاه مطرح شد، در واقع نشان می‌داد تلاش پشت پرده وسیعی برای هر چه سریع‌تر اعمال شدن تحریم‌های جدید علیه ایران و هر چه شدیدتر شدن متن آن در جریان است و به همین دلیل در یک تقسیم کار بزرگ همه نهادهای نظامی، اطلاعاتی و سیاسی آمریکا موظف شده‌اند سهم خود را ادا کرده و فضایی ایجاد کنند که آمریکا در بستر آن بتواند اولا شرکای خود را راضی به تدوین یک قطعنامه بسیار رادیکال علیه ایران کند و ثانیا اعضای شورای امنیت را وادار کند به این قطعنامه رای بدهند. همزمان با این فضاسازی‌ها بود که تلاش دیپلماتیک برای راضی کردن اعضای گروه ۱+۵ به حضور در مذاکرات تدوین پیش نویس قطعنامه جدید، بویژه همراه‌سازی روسیه و چین به‌عنوان دو عضو بی‌میل گروه به این پروژه، آغاز شد و به سرعت اوج گرفت.

دیپلمات‌ها وارد می‌شوند

کار روی تحریم‌های جدید علیه ایران در نیمه اول بهار ۸۹ رسما آغاز شد. دولت آمریکا اصرار داشت این امر باید هر چه زودتر به نتیجه برسد و به همین دلیل فشار زیادی را به دو کشور روسیه و چین وارد کرد تا هر چه زودتر به مذاکرات تدوین پیش‌نویس قطعنامه بپیوندند. روسیه و چین در آغاز–چنانکه سنت دیرینه چانه‌زنی دیپلماتیک در این کشورهاست- اعلام کردند با تصویب یک قطعنامه تحریم جدید موافقت نخواهند کرد و به جای آن ترجیح می‌دهند مذاکرات با ایران ادامه پیدا کند. بویژه چینی‌ها در روزهای اول در این باره کاملا صریح بودند که با یک قطعنامه جدید موافقت نخواهند کرد. بنابراین تلاش‌ها قبل از هر جای دیگر روی چین متمرکز شد.

نخست باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا از هو جین‌تائو رئیس‌جمهور وقت چین خواست در اعمال فشار به ایران بر سر فعالیت‌های هسته‌ای این کشور همکاری کند.۲۳ بلافاصله پس از آن موجی از فشارهای سیاسی و رسانه‌ای علیه چین آغاز شد که هدف از آن آشکارا همراه کردن این کشور با مذاکراتی بود که آمریکایی‌ها به خروجی آن نیاز حیاتی داشتند. در واقع آمریکایی‌ها بهتر از هر کس دیگری می‌دانستند که هم روسیه و هم چین، در صورتی که به میزان کافی تحت فشار قرار بگیرند و به میزان کافی امتیاز دریافت کنند، آماده تعدیل دیدگاه‌های خود درباره هر موضوع بین‌المللی از جمله مساله هسته‌ای ایران هستند. به همین دلیل، چین، هدف فشار رسانه‌ای –سیاسی‌ای قرار گرفت که آمریکایی‌ها می‌دانستند لازم نیست مدت زیادی طول بکشد.

اقدامات زیر که ترکیبی از چماق و هویج است، با سرعتی خیره‌کننده علیه چین به اجرا گذاشته شد:
نخست غربی‌ها سعی کردند چین را در اجلاس گروه ۸ منزوی کنند.۲۴ پس از آن تلاش‌هایی برای ساختن پرونده‌های مالی بین‌المللی در زمینه پولشویی علیه چین آغاز شد.۲۵ همچنین چین بلافاصله متهم شد نسبت به مساله بسیار مهم امنیت هسته‌ای بی‌تفاوت است و به همین دلیل ممکن است اساسا به نشست امنیت هسته‌ای واشنگتن (که اردیبهشت ۸۹ برگزار شد) دعوت نشود. اقدامات علیه چین به سرعت رادیکال شد. در گام بعدی چین متهم شد در حال فروش تجهیزات غیرقانونی به ایران است.۲۶ کار داشت بالا می‌گرفت که بالاخره چینی‌ها کوتاه آمدند و در نهایت در روز ۳۱ مارس (۱۱ فروردین) پذیرفتند در مذاکرات درباره تحریم‌های ایران مشارکت کنند.۲۷ تحریم جدید ایران آنقدر برای غربی‌ها با اهمیت بود که حتی صهیونیست‌ها خطوط قرمز معمولا پررنگ خود در امور نظامی را کنار گذاشته و تلاش کردند در ازای موافقت چین با تحریم‌های ایران مشوق‌های نظامی به این کشور اعطا کنند. ژنرال امیر اشل، رئیس هیات مدیره برنامه‌ریزی ارتش اسرائیل اواخر فروردین راهی چین شد تا با مقامات ارشد تشکیلات دفاعی این کشور دیدار کند. اشل که مسؤول برنامه‌ریزی راهبردی و امور خارجی در ارتش اسرائیل بود، گفت امیدوار است بتواند دیدگاه اسرائیل درباره حرکت ایران به سمت توانمندی‌های نظامی هسته‌ای را برای طرف‌های چینی تبیین کند. پیش از او، عاموس یادلین، رئیس اطلاعات نظامی اسرائیل به پکن سفر کرد و رسانه‌های غربی نوشتند او در این سفرجزئیات پیشرفت ایران به سمت سلاح‌های هسته‌ای را برای میزبانان خود بازگو کرده است. همچنین سخنگوی ارتش چین هم با همتایان خود در اسرائیل ملاقات کرد.۲۸

نتیجه این تلاش‌های بسیار فشرده، چیزی بود که سوزان رایس نماینده وقت آمریکا در سازمان ملل آن را در یک جمله خلاصه کرد:
«
چین موافقت کرده است در گفت وگوهای نیویورک درباره تحریم جدید ایران شرکت کند و این نشانه پیشرفت است».۲۹
همزمان، پروژه‌ای مشابه که البته بیشتر روی تشویق تمرکز داشت تا تهدید، درباره روسیه اجرا شد. پس از مخالفت‌های کمرنگ ولی با اهمیت روسیه با ملحق شدن به فرآیند تدوین پیش‌نویس قطعنامه، آمریکایی‌ها یک معامله بزرگ به روسیه پیشنهاد کردند که کاملا روشن بود مسکو توان مقاومت در مقابل آن را نخواهد داشت. آن معامله بزرگ، نهایی کردن پیمان نیو استارت میان روسیه و آمریکا با هدف محدود کردن سلاح‌های هسته‌ای استراتژیک بود که روز ۱۹ فروردین ۸۹ (۸ آوریل ۲۰۱۰) میان دو طرف امضا شد.

یک مقام آمریکایی همان ایام تصریح کرد معاهده کاهش تسلیحات هسته‌ای آمریکا و روسیه، راه را برای مهار فعالیت‌های ایران و کره‌شمالی هموار می‌کند. بنا به گفته او، «براساس این معاهده دو قدرت بزرگ هسته‌ای هر کدام شمار کلاهک‌های هسته‌ای راهبردی خود را از ۲۲۰۰ کلاهک به ۱۵۵۰ کلاهک کاهش خواهند داد و محدودیت‌هایی درباره موشک‌ها و پرتاب‌کننده‌ها اعمال خواهند کرد».۳۰

اعطای امتیازی چنین بزرگ به روسیه که در واقع به معنای به رسمیت شناخته شدن آن از سوی آمریکا به عنوان تنها قدرت هسته‌ای رقیب بود، نشان می‌داد آنچه آمریکا از روسیه می‌خواهد هم بسیار بزرگ است. در واقع کاملا منطقی است که فکر کنیم آمریکایی‌ها می‌دانستند محتوایی که آنها در قطعنامه ۱۹۲۹ در پی تصویب آن هستند چنان هراس‌آور است که روسیه جز در ازای گرفتن یک امتیاز بزرگ راضی به همراهی با آن نخواهد شد. به همین دلیل، زمان بندی امضای پیمان نیواستارت را به گونه‌ای تنظیم کردند که بتوان از آن به عنوان یک برگ تمام‌کننده در مذاکرات با روسیه برای جلب موافقت این کشور با قطعنامه ۱۹۲۹ – که بنا بود معمار سنگین‌ترین و پیچیده‌‌ترین رژیم تحریم‌ها علیه یک کشور عضو سازمان ملل باشد- بهره برد؛ و این اتفاقی است که دقیقا رخ داد. روس‌ها پس از امضای پیمان نیواستارت تقریبا بدون بحث و حاشیه، به مذاکرات درباره تدوین قطعنامه ملحق شدند.

یک نکته مهم در اینجا این بود که آمریکایی‌ها برای جلب رضایت اعضای دائم شورای امنیت مجبور به مراعات یک ملاحظه ظریف بودند و آن هم اینکه چیز زیادی درباره نیت واقعی خود از اعمال این تحریم‌ها که همان تقویت جریان فتنه در ایران بود، نگویند چرا که می‌دانستند در صورتی که این موضوع آشکارا بیان شود، آن وقت همراه کردن بسیاری از کشورها با این تحریم‌ها بشدت دشوار خواهد شد. به همین دلیل آمریکا تلاش می‌کرد تاکید کند قطعنامه ۱۹۲۹ یک قطعنامه مرتبط با پروژه‌های عدم اشاعه و با هدف جلب همکاری ایران در موضوع هسته‌ای است اما همزمان مکررا به این موضوع اشاره می‌شد که اقدامات اصلی آنهایی نیست که درون قطعنامه مورد اشاره قرار گرفته بلکه تحریم‌های اصلی پس از صدور قطعنامه و به طور یکجانبه از سوی آمریکا و کشورهای اروپایی اعمال خواهد شد.

نتیجه همه این تلاش‌ها این بود که در نهایت هیلاری کلینتون در هفته دوم فروردین اعلام کرد ۵ کشور عضو دائم شورای امنیت پذیرفته‌اند در مذاکرات درباره تحریم‌های ایران مشارکت کنند۳۱ و به این ترتیب مذاکرات برای تدوین پیش‌نویس قطعنامه آغاز شد.

در کنار تلاش‌ها برای راضی کردن ۵ عضو دائم شورای امنیت، واشنگتن سعی فراوانی هم برای جلب نظر ۱۰ عضو غیردائم شورای امنیت به خرج داد تا آنها را نیز به همراهی با پروژه خود وادار کند. البته در این مورد، کار چندان دشوار نبود. به جز ۳ کشور ترکیه، برزیل و لبنان که هر کدام دلایل خاص خود را برای عدم موافقت با تحریم‌های جدید داشتند، آمریکا در جلب نظر بقیه اعضای شورای امنیت با دشواری خاصی روبه‌رو نبود. آمریکایی‌ها با اینکه می‌دانستند برزیل و ترکیه، به دلیل دلخوری شدید از آمریکا در ماجرای نپذیرفتن مفاد بیانیه تهران، به این قطعنامه رای نخواهند داد اما همه تلاش خود را کردند تا این دو کشور را وادار کنند به جای رای مخالف، رای ممتنع بدهند. به عنوان مثال درباره برزیل آمریکایی‌ها تلویحا گفتند موضعی که برزیل درباره این قطعنامه خواهد گرفت نقش مهمی در بررسی درخواست عضویت دائم آن در شورای امنیت خواهد داشت. جیمز روبین، یکی از دستیاران سابق کلینتون در این باره نوشت:
آمریکا باید به برزیل بگوید موضعی که در موضوع ایران می‌گیرد، برای تلاش‌های برزیل جهت حضور در کرسی دائم شورای امنیت، سرنوشت‌ساز است.۳۲

نکته‌ای که نمی‌توان این بحث را بدون توجه به آن به پایان برد، این است که رژیم صهیونیستی هم نقش مهمی در تمهید مقدمات قطعنامه ۱۹۲۹ ایفا کرد. مطابق یک تقسیم کار سنتی میان آمریکا و اسرائیل، جنس ایفای نقش صهیونیست‌ها در دیپلماسی بین‌المللی علیه ایران اغلب به شکل بازی با گزینه نظامی است. عموما از طریق افزایش و گاهی هم از طریق کاهش تهدید نظامی، اسرائیلی‌ها تلاش می‌کنند فضای بین‌المللی علیه ایران را به سمت مطلوب خود سوق بدهند. در واقع آسیب‌پذیری نه چندان منطقی غربی‌ها بویژه اروپا، در مقابل تهدید حمله به ایران از سوی اسراییل، همواره یکی از عوامل تعیین‌کننده در کیفیت و زمان تصمیماتی است که این کشورها درباره ایران گرفته‌اند. در آستانه قطعنامه ۱۹۲۹ هم به طور کاملا قابل پیش‌بینی صهیونیست‌ها سعی کردند از طریق تشدید لفاظی‌های نظامی خود، جهان و بویژه اروپا را از تبعات عدم موافقت با تحریم‌های شدید علیه ایران بترسانند. در سطح رسمی - و در یکی از جالب‌ترین موارد - افرایم سنه، معاون وزیر جنگ رژیم صهیونیستی، تاریخی معین برای حمله به ایران تعیین کرد.

وی در خرداد ۱۳۸۹، پیش‌بینی کرد اسرائیل تاپیش از نوامبر سال جاری میلادی به ایران حمله خواهد کرد. سنه گفت:
چنانچه آمریکا و متحدانش در زمینه اعمال تحریم‌های فلج‌کننده به منظور تضعیف ارکان رژیم ایران اقدامی نکنند، اسرائیل تا پیش از نوامبر سال جاری به ایران حمله خواهدکرد. احتمالا ایران تا سال ۲۰۱۱ موفق به تولید بمب هسته‌ای خواهد شد. بنا به دلایل عملی، در صورت عدم اعمال تحریم‌های واقعی، اسرائیل منتظر یک زمستان دیگر نخواهد ماند.۳۳

مجموعه این تلاش‌ها شرایطی را ایجاد کرد که خروجی آن صدور قطعنامه ۱۹۲۹ دقیقا در روز ۲۵ خرداد ۱۳۸۹ (تقریبا مقارن با سالگرد انتخابات ۸۸) بود؛ قطعنامه‌ای که هدف اعلامی آن با آنچه غربی‌ها واقعا از صدور آن در سر داشتند، فرسنگ‌ها فاصله داشت.

اصل داستان: دیالکتیک فتنه و تحریم

با وجود ظاهرسازی بی‌سابقه آمریکا، اروپا و اسرائیل درباره هدف قطعنامه ۱۹۲۹ و تلاش به ظاهر وسیع برای مرتبط نشان دادن آن با سیاست هسته‌ای ایران، مرور روند تحولات و مطالعه مجموعه اظهارات و تحلیل‌های منابع و مقام‌های غربی در فاصله زمانی فروردین ۸۹ تا روز تصویب قطعنامه، حاوی نشانه‌های بسیار روشنی است در این باره که هدف اصلی این قطعنامه ایجاد نوعی دیالکتیک (رفت و برگشت/ بده بستان) با جریان فتنه در ایران بوده است. این موضوعی نیست که غربی‌ها آن را پوشیده نگه داشته باشند، اگرچه تاکنون طی فرآیندی که می‌توان آن را نوعی سانسور سیستماتیک حقیقت خواند، هیچ یک از تاریخ‌نگاران برنامه هسته‌ای ایران در اروپا و آمریکا، به اندازه کافی برای استخراج حقایق مرتبط با این موضوع کوشش نکرده‌اند. قطعنامه ۱۹۲۹برجسته‌ترین سند در تاریخ هماوردی و رقابت راهبردی ایران و آمریکاست که نشان می‌دهد عامل اصلی شکل‌دهنده به سیاست آمریکا درباره ایران ارزیابی آن از موقعیت جریان غربگرا در ایران، و تنگناها، نیازمندی‌ها و فرصت‌های آن است. این اصل بنیادینی است که می‌توان آن را از همین حالا به عنوان نتیجه این پژوهش تلقی کرد.

مقام‌ها، تحلیلگران و رسانه‌های غربی به اندازه کافی درباره هدف این قطعنامه صریح بوده و اطلاعات در اختیار ما گذاشته‌اند. نگاه به سرجمع ادبیات تولید شده حول و حوش این قطعنامه، تردیدی در این باره باقی نمی‌گذارد که غربی‌ها وقتی در آغاز سال ۱۳۸۹ به فکر بازنگری راهبرد خود در قبال ایران افتادند و سپس در چارچوب این بازنگری راهبردی، قطعنامه ۱۹۲۹ و به دنبال آن سیلی از تحریم‌های یک‌جانبه کاملا بی‌سابقه در جهان را علیه ایران اعمال کردند، در واقع محیط داخلی ایران را هدف گرفته بودند نه برنامه هسته‌ای ایران را. اگرچه این قطعنامه به طور کامل از هدفگذاری‌های خلع سلاح و عدم اشاعه خالی نیست ولی این هدف‌ها درواقع هدف‌های ثانوی آن محسوب می‌شود. هدف اولی و ذاتی ۱۹۲۹:
تقویت جریان فتنه در ایران
افزایش اقبال اجتماعی به سمت آن
کاهش توان مقاومت نظام در مقابل این جریان
بوده است. این خلاصه‌ترین بیان ممکن از نتیجه‌ای است که تفحص در نیات واقعی آمریکا از طراحی پروژه تحریم‌های فلج‌کننده علیه ایران به ما نشان می‌دهد ولو اینکه می‌دانیم تحلیل دیالکتیک میان جریان فتنه و قطعنامه ۱۹۲۹ در واقع بسیار پیچیده‌تر از آنی است که ممکن است در ابتدا به نظر برسد.

دسته‌بندی زیر، یکی از چند روش متنوعی است که می‌تواند ابعاد این بده‌بستان متقابل را روشن کند.

۱هدایت فشار تحریم به سمت زندگی روزمره مردم؛ مؤثرترین روش احیای فتنه

نخستین و مهم‌ترین استدلالی که حامیان تحریم‌های جدید در آمریکا مطرح و با تکیه بر آن نتیجه گرفتند که ضرورت دارد در آن مقطع تحریم‌های بی‌سابقه اقتصادی علیه ایران اعمال شود، این بود که حامیان تحریم عقیده داشتند اگر فشارهای اقتصادی روی زندگی روزمره مردم در ایران متمرکز شود، نارضایتی ناشی از آن می‌تواند بدل به سرمایه اجتماعی برای جریان فتنه شود. رویگردانی مردم از جریان فتنه و خالی شدن محسوس خیابان‌ها به طرز عجیبی آمریکایی‌ها را آزار می‌داد. روش‌های رسانه‌ای و عملیات روانی نیز نتوانسته بود تاثیری بر بی‌اعتنایی و بلکه تنفر مردم نسبت به این جریان که پس از ۹ دی روزبه‌روز تشدید شد، بگذارد. در نتیجه آمریکایی‌ها به این جمع‌بندی رسیدند که وارد کردن فشار اقتصادی بسیار شدید و بی‌سابقه تنها روشی است که می‌تواند مردم را مجددا به خیابان‌ها کشانده و سبد خالی شده سرمایه اجتماعی فتنه را پر کند. تغییر ماهیت رژیم تحریم‌ها از تحریم‌های عدم اشاعه به سمت تحریم‌های اقتصادی، دقیقا ناشی از این تحلیل بود که جریان فتنه در ایران به رنج کشیدن اقتصادی مردم نیاز دارد. روزنامه وال استریت ژورنال این موضوع را اینگونه روایت کرده است:

رهبران مخالفان دولت جمهوری اسلامی می‌گویند دامنه اعتراض‌های مردمی را فراتر برده و بر سیاست‌های غلط اقتصادی محمود احمدی‌نژاد و دولت او متمرکز خواهند کرد. مهدی کروبی که در انتخابات خردادماه سال جاری حضور داشت، ضمن ادامه انتقاد به انتخابات مخدوش، سیاست‌های ضعیف اقتصادی محمود احمدی‌نژاد را هم زیر سوال برد. میرحسین موسوی، دیگر رهبر مخالفان ایران هم خواهان گسترش دامنه نارضایتی به تمامی اقشار جامعه شد و بویژه بر سیاست‌های غلط اقتصادی احمدی‌نژاد تاکید کرد.۳۴

نویسنده این مقاله ادامه می‌دهد:
تحلیلگران می‌گویند با توجه به سرکوب معترضان، رهبران مخالفان تلاش می‌کنند سیاست‌های خود را تغییر داده و آن را به فازی دیگر تبدیل کرده و بویژه بر سیاست‌های اقتصادی تاکید کنند. تئودور کاراسیک۳۵، مدیر بخش تحقیق و گسترش موسسه تحلیل نظامی خاورمیانه و خلیج فارس در دوبی می‌گوید:«موضوع اقتصاد همیشه در بحث مخالفان بوده است اما حالا تلاش دارند بیشتر از آن حرف بزنند».۳۶

این تحلیل به‌خوبی نشان می‌دهد آمریکا نیاز سران فتنه به اینکه مردم به لحاظ اقتصادی تحت فشار قرار بگیرند را به خوبی درک کرده و تلاش کرد در قطعنامه ۱۹۲۹ به آن پاسخ بدهد. در واقع در آن مقطع روشن بود که شعارهای پیشین این جریان از جمله ادعای تقلب به کلی خاصیت و کارایی خود را از دست داده و اگر فتنه‌گران نتوانند راهی جدید برای جلب توجه افکار عمومی پیدا کنند، دیگر شانسی برای بقا نخواهند داشت. به این ترتیب بود که راهبردی شکل گرفت که می‌توان آن را بازگشت از دریچه اقتصاد خواند، منتها این بار آمریکایی‌ها بودند که به نیابت از دوستان داخلی شان بار اجرای این راهبرد را به دوش کشیدند:
اقتصاد بیشتر و بیشتر دولتی شده ایران، زیر تحریم‌های سازمان ملل و آمریکا بشدت متزلزل و منزوی خواهد شد. کارشناسان اقتصادی بالا رفتن نرخ تورم را ناشی از ولخرجی‌های شدید اخیر دولت۳۷ ارزیابی می‌کنند. آنها هشدار داده‌اند سوبسید‌های سنگین روی مواد غذایی و بنزین که قرار است در ۵ سال آینده کم شود، می‌تواند به افزایش شدید تورم منتهی شود و این می‌تواند راهی برای ورود مخالفان باشد.۳۸

در واقع ایده اصلی آمریکا این بود که تحریم موثرترین کمکی است که می‌توان به فتنه سبز در ایران کرد:
توان گروه‌های اپوزیسیون ایران برای تغییر رفتار مقامات این کشور کافی نیست. به همین علت است که غرب باید همزمان تهدیدهای چند باره خود در اعمال تحریم‌های سخت علیه ایران را نیز به منصه ظهور بگذارد. در واقع، تنها با اتخاذ این سیاست است که می‌توان باور کرد غرب در زمینه شکل‌گیری صلح و استیفای حقوق بشر در منطقه خاورمیانه جدی است. با این همه انقلاب سبز ایران می‌تواند در این ارتباط انگیزه جدیدی ایجاد کند. اپوزیسیون ایران در این میان در تلاش است به اصول خود پایدار بماند.برخلاف آن دسته از ایرانیان -از جمله ایرانی های تبعیدی به خارج- که همواره و امیدوارانه بر این باورند رژیم فعلی ایران در زمانی قابل پیش‌بینی سرنگون خواهد شد اما این امید برای اپوزیسیون داخل کشور بیشتر به یک یاس و ناامیدی می‌ماند.۳۹

نویسنده مجله تایم تصریح می‌کند دولت اوباما ایجاد شکاف میان مردم و حاکمیت را هدف اصلی خود از قطعنامه ۱۹۲۹ قرار داده است:
اگرچه تحریم‌ها چندان موثر نبوده‌اند، اما دولت اوباما امیدوار است اقدامات جدیدی که منافع طبقه حاکم ایران را هدف قرار داده، منجر به بروز شکاف عمیقی میان مردم و حاکمیت شود، بویژه‌که جنبش مخالفان درصدد است از معضلات رو به افزایش اقتصادی، برای فربه‌تر کردن و منسجم‌تر ساختن بدنه مخالفان رژیم بهره بگیرد و این چالش را تبدیل به فرصت کند.۴۰

عباس میلانی هم در بحبوحه تصویب تحریم‌ها، این موضوع را تایید می‌کند:
به نظر من این مشکل هیچ راه‌حل نظامی ندارد. به نظر من کوته‌فکری است که تصور کنیم این مساله راه حلی نظامی دارد. تنها راه‌حل این مساله زمانی است که رژیمی دموکراتیک در ایران بر سر کار بیاید. خوشبختانه بیشتر عناصر برای تحقق این مساله در داخل ایران موجود است و اوضاع بین‌المللی مطلوب و حمایت‌های بین‌المللی می‌تواند کمک کند تا این عناصر قوی‌تر ظاهر شوند.۴۱

جان بولتون که تا زمان صدور قطعنامه ۱۸۳۵ نماینده آمریکا در سازمان ملل و مذاکره‌کننده ارشد در تدوین تحریم‌ها بود، به روشنی می‌گوید این فتنه ۸۸ در ایران بود که گزینه تحریم ایران را که بیش از دو سال از دستور کار خارج شده بود، مجددا به روی میز برگرداند. بولتون می‌گوید:
ما باید درک کنیم که این مسابقه بین ایران است که می‌خواهد به توانایی تسلیحات هسته‌ای دست یابد و تحریم‌هایی که می‌خواهد این روند را آهسته کند. رئیس جمهور آمریکا گفته است می‌خواهد فشارها به ایران افزایش یابد تا گام به گام اتفاقی که می‌افتد ملاحظه شود. ایرانی‌ها منتظر این افزایش فشار نیستند. آنها در دو سال گذشته زیاد تحت فشار قرار نگرفتند. ایرانی‌ها بسیار به خط انتهای دستیابی به تسلیحات هسته‌ای نزدیک شدند و تحریم‌ها نیز در پشت سر جا مانده است.۴۲

اشاره جان بولتون به روند طی شده بین سال‌های ۱۳۸۷ تا ۱۳۸۹ است. شورای امنیت، آخرین قطعنامه تحریم علیه ایران با نام۱۸۳۵ را در سال ۱۳۸۷ صادر کرد. ۱۸۳۵ پنجمین قطعنامه‌ای بود که با صحنه‌گردانی دولت آمریکا در فاصله سال‌های ۸۴ تا ۸۷علیه ایران صادر شد. در بهار ۱۳۸۷ (یک سال مانده به انتخابات ریاست جمهوری در ایران) ارزیابی آمریکا این بود که رژیم تحریم‌ها در کند کردن روند برنامه غنی‌سازی ایران ناموفق بوده است. روزی که اولین قطعنامه در فوریه ۲۰۰۷ علیه ایران صادر شد، ایران تنها ۱۶۴ ماشین در نطنز داشت اما روزی که پنجمین قطعنامه صادر می‌شد ایران حدود ۸۰۰۰ ماشین در نطنز نصب کرده بود.

معنای این اتفاق از دید استراتژیست‌های آمریکایی این بود که اگر هدف تحریم‌ها کند کردن برنامه هسته‌ای ایران بوده، در تحقق این هدف ناکام مانده است. در واقع، در آن مقطع کارآمدی گزینه تحریم عمیقا زیر سوال رفته بود. این ارزیابی، همزمان بود با افزایش شدید نیاز منطقه‌ای آمریکا به ایران (که منجر به مذاکرات مستقیم ایران و آمریکا درباره عراق شد) از یک سو، و از سوی دیگر، اطمینان نسبی نسبت به اینکه وضعیت داخلی ایران کاملا باثبات است.

نتیجه ترکیب این عوامل با هم این شد که درسال ۸۷ نوعی چرخش راهبردی در استراتژی آمریکا درباره ایران ایجاد شد. نخست خاویر سولانا در بهار ۸۷ به ایران آمد و طرحی به ایران ارائه کرد که در آن برای اولین بار تعلیق غنی‌سازی از فهرست پیش‌شرط‌های مذاکره با ایران حذف شده و در خواست فریز (عدم گسترش تاسیسات) جای آن را گرفته بود. دوم، آمریکایی‌ها که تا آن زمان به دلیل عدم تعلیق تاسیسات غنی‌سازی در مذاکرات با ایران شرکت نمی‌کردند، تصمیم گرفتند برای اولین بار مستقیما در مذاکرات با ایران حاضر شوند. در واقع مقاومت حدودا ۲/۵ ساله ایران، آمریکا را وادار کرد راهبرد یک مسیره فشار را موقتا کمرنگ کرده و یک راهبرد تعاملی‌تر را به جای آن بنشاند. مذاکرات ژنو ۱ در اول اکتبر ۲۰۰۸ (پاییز ۱۳۸۷) در چارچوب این راهبرد جدید انجام شد و ویلیام برنز معاون وزیر خارجه آمریکا به نمایندگی از این کشور –برای اوین بار- مستقیما در آن شرکت کرد.

دیپلمات‌هایی که با موضوع مرتبط بوده‌اند مکررا برای نویسنده گفته‌اند که نماینده آمریکا در آن مذاکرات مودب‌ترین عضو جلسه بود. در مذاکرات ژنو ۱ که براساس طرح خرداد ۸۷ سولانا انجام شد تصمیم گرفته شد دور بعدی مذاکرات یک ماه دیگر یعنی اول نوامبر برگزار شود. اینجا بود که همه چیز ناگهان دگرگون شد. تیم غربی که تا آن زمان حریصانه در پی مذاکره و توافق با ایران بود، به یکباره میز مذاکره را ترک کرد و تا یک سال بعد از آن بازنگشت. مذاکرات ژنو ۲ که قرار بود یک ماه بعد برگزار شود، یک سال بعد در اول اکتبر ۲۰۰۹ برگزار شد.

آن زمان این پرسش به طور جدی وجود داشت که چه چیز به یکباره رفتار مذاکراتی غربی‌ها را تغییر داد و مذاکرات را در زمانی چنین طولانی به تعطیلی کشاند؟ پاسخ این پرسش را محمدعلی ابطحی در اعترافاتش (پس از دستگیری در فتنه ۸۸) داده است. ابطحی از قول مهدی هاشمی می‌گوید این اصلاح طلبان بودند که به اوباما پیغام دادند تا زمان انتخابات ریاست جمهوری در ایران صبر کند و مطمئن باشد در این انتخابات دوستانش در ایران به جای دولت محمود احمدی‌نژاد سر کار خواهند آمد. ظاهرا آمریکا که سخت احساس ضعف می‌کرد و در حال گرفتن یک تصمیم تاریخی برای کوتاه آمدن در مقابل ایران بود، این پیام را عمیقا جدی گرفت و تلاش کرد با کمک به پروژه تبدیل انتخابات به کودتا از فروغلطیدن در باتلاق امتیازدهی به ایران اجتناب کند. تعبیری که من همواره در این باره به کار برده‌ام این است که آمریکایی‌ها به مدت یک سال مذاکراتی را که عمیقا به آن نیاز داشتند تعطیل کردند تا به فتنه ۸۸ در ایران زمان بدهند و انرژی‌ای را که باید در این مدت صرف مذاکره با ایران می‌شد صرف تقویت فتنه کنند. فتنه ۸۸ یک گزینه بسیار مهم به نام «بی‌ثباتی داخلی» در سبد خالی شده گزینه‌های آمریکا علیه ایران قرار داد و طبیعی بود که آمریکایی‌ها به هیچ‌وجه نمی‌خواستند بدون امتحان کردن این گزینه، به دیپلماسی در مقابل ایران ادامه بدهند. وقتی جان بولتون درباره از روی میز کنار رفتن گزینه تحریم به مدت دو سال سخن می‌گوید، در واقع به این رویدادها اشاره دارد.

نگاهی به این روند تاریخی، هیچ تردیدی در این باره باقی نمی‌گذارد که فتنه اولا گزینه تحریم را که از روی میز برداشته شده بود مجددا به روی میز آورد و ثانیا ماهیت تحریم‌ها را از حوزه‌های هسته‌ای و عدم اشاعه دور کرده و به سمت تحریم‌های فلج‌کننده ناظر به زندگی اقتصادی روزمره مردم نزدیک کرد. در واقع ساده‌اندیشی محض است اگر کسی تصور کند خیانت فتنه ۸۸ صرفا آتش زدن تعدادی سطل آشغال در یکی، دو شهر ایران بوده است. خیانت اصلی فتنه آن بود که استراتژی فشار بر ایران را که ناکارآمدی آن اثبات شده و تا حد قابل توجهی از روی میز برداشته شده بود، مجددا هم احیا کرد و هم به سمت خطرناک‌ترین حوزه‌های اقتصادی سوق داد.

«
کنث کاتزمن» کارشناس ارشد تحریم‌ها و مشاور کنگره آمریکا موضوع را اینگونه جمع‌بندی کرده است:
این اجماع وجود دارد که تحریم‌ها در تقویت کسانی که همچنان فکر می‌کنند رژیم ایران باید روابط خود را با جهان خارج حفظ کند، اینکه ایران نباید خود را منزوی کند و اینکه نباید به کشوری مطرود تبدیل شود نقش دارند. اختلاف‌نظری که وجود دارد بر سر این موضوع است که آیا باید ایده تعامل را کنار گذاشت و فقط تحریم، مجازات و محدود کردن را دنبال کرد یا اینکه همزمان با تحریم‌ها باید به دنبال راه‌هایی برای تعامل با رژیم کنونی بود.۴۳

۲جلوگیری از رکود فتنه سبز با ابزار تحریم‌های اقتصادی علیه مردم

در فاصله فروردین تا خرداد ۱۳۸۹، همزمان با شروع و تقویت گفتمان تحریم در محافل غربی، یکی از نگرانی‌هایی که آشکارا ابراز می‌شد این بود که جنبش سبز در ایران در حال افول است و باید برای جلوگیری از این موضوع راهی پیدا کرد. این امر به تدریج به یکی از قدرتمند‌ترین انگیزه‌های اعمال تحریم‌های اقتصادی شدید علیه ایران تبدیل شد. کاتزمن می‌گوید:

اکنون بخشی از مشکل ممکن است درگیر شدن ایران با جنبش اپوزیسیون داخلی باشد. موقعیت سیاسی داخلی ایران به دنبال انتخابات جنجالی ژوئن گذشته اکنون عاملی جدید در محاسبات به شمار می‌رود. این مسأله زمانی که مراسم تحلیف باراک اوباما برگزار شد و او این رویکرد تازه را مطرح کرد وجود نداشت، اگرچه جنبش اپوزیسیون در چند ماه گذشته تا حدودی خاموش شده است اما این مسأله هنوز یک عامل تعیین‌کننده است و شما در لایحه کنگره علیه ایران قطعا شاهد آن هستید.۴۴

بویژه، یکی از روش‌هایی که غربی‌ها درباره کارآمدی آن در احیای جنبش رو به موت سبز تقریبا هیچ تردیدی نداشتند این بود که دولت در ایران در حالی که مجبور به پرداخت یارانه نقدی به ملت است دچار بحران درآمد شود و این به نوبه خود جنبش سبز را در موقعیت بهتری برای انتقاد از نظام قرار داده و به این ترتیب به احیای آن کمک کند. یک پژوهشگر ارشد اروپایی در این باره گفته است:

مسأله حذف یارانه‌ها حوزه سیاسی در ایران را مورد حمله قرار داده است. محافظه‌کاران میانه‌رو از پیامدهای تورمی چنین سیاستی نگران هستند و این درحالی است که سبزها بدون شک امیدوارند این تدابیر به جنبش‌های اعتراضی بیشتر که بتواند آنها را بار دیگر احیا کند منجر شود. در این شرایط است که کشورهای غربی به تحریم های جدید اقتصادی علیه ایران فکر می‌کنند.۴۵
یکی از روش‌هایی که آمریکایی‌ها تصور می‌کردند با ضریب اطمینان بالا در احیای فتنه موفق خواهد بود، چیزی است که خود آن را تشدید به هم ریختگی داخلی ایران می‌خواندند. پیش از صدور قطعنامه ۱۹۲۹ منابع آمریکایی این موضوع را فاش کردند که آمریکا قصد دارد بلافاصله پس از صدور قطعنامه، تحریم‌های یکجانبه بسیار شدیدی را علیه ایران اعمال کند که قطعا محیط داخلی ایران را درگیر التهابی جدی خواهد کرد. این منابع تشدید این به هم ریختگی را یکی از هدف‌های اصلی این قطعنامه اعلام کردند:

تحریم‌های خصوصی و یکجانبه واقعا گزنده و آزاردهنده خواهد بود. فرار ایران از این فشارها هم فضا را برای فشارهای بعدی آماده می‌کند. یک مقام رسمی می‌گوید: «اگر فقط روی اجرای بد تحریم‌ها تمرکز کنید، شاید نتوانید تاثیر آن را ببینید ولی به هر حال، برهم زده شدن رفتار طرف تحت فشار و محیط داخلی آن را می‌توانید ملاحظه کنید».۴۶

بر این اساس، تحریم‌ها به گونه‌ای برنامه‌ریزی شده بود که آمریکا از تاثیر شدید آنها تقریبا به طور کامل مطمئن شود:
تحریم‌های جدید علیه ایران در صورت اجرایی شدن تأثیر قابل‌ملاحظه‌ای بر جمهوری اسلامی ایران بر جای خواهد گذاشت.۴۷

۳فتنه ۸۸ ؛ کمک راهبردی به آمریکا برای اجماع‌سازی جهانی علیه ایران

در حین تلاش برای کشف دیالکتیک متقابل فتنه و تحریم، به سرعت روشن می‌شود یکی از مهم‌ترین کمک‌هایی که فتنه ۸۸ به استراتژی خصمانه آمریکا علیه ایران کرد این بود که آمریکا را در موقعیت بسیار بهتری برای توطئه‌چینی علیه ایران در سطح بین‌المللی قرار داد. آمریکایی‌ها این فرصت را کاملا مغتنم شمردند و از آن برای متقاعد کردن بسیاری از کشورهای جهان برای اعمال تحریم‌هایی که برخی از آنها آشکارا ضد انسانی بود، استفاده کردند. هیچ تردیدی وجود ندارد که اگر فتنه ۸۸ به معنای متهم کردن دروغین نظام به تقلب و همچنین اردوکشی غیرقانونی خیابانی رخ نداده بود آمریکا هرگز در موقعیتی قرار نمی‌گرفت که بتواند تحریم‌هایی حتی شبیه به آنچه در قطعنامه ۱۹۲۹ و تحریم‌های یکجانبه آن آمده را علیه ایران اعمال کند. این فتنه ۸۸ بود که به آمریکا جرأت و توان چنین جنایتی را علیه ملت ایران اعطا کرد. هیلاری کلینتون وزیر وقت خارجه آمریکا یکی از کسانی است که به صراحت و در همان مقطع درباره این موضوع سخن گفته است. کلینتون در گفت‌وگو با روزنامه انگلیسی فایننشال تایمز در دفتر بزرگش در واشنگتن شرح می‌دهد که فتنه ۸۸ چگونه به آمریکا مجال داده تا استراتژی خصمانه خود علیه ایران را بر تکیه‌گاهی جدید استوار کند:

آنچه طی سال گذشته در ایران شاهد آن بوده‌ایم این است که تعداد هر چه بیشتری از کشورها به همان نتیجه‌ای می‌رسند که آمریکا رسیده است و آن اینکه ایران مجهز به تسلیحات هسته‌ای برای منطقه و فراسوی ان بسیار خطرناک و بر هم زننده ثبات است. هدف از تحریم‌ها متقاعد کردن ایران به آغاز مذاکرات واقعی مبتنی بر حسن‌نیت درباره برنامه هسته‌ای آن است.۴۸

۴کاهش توان مقاومت ایران؛ نتیجه‌گیری راهبردی آمریکا از فتنه ۸۸

درک آمریکا از تغییرات در وضعیت قدرت ملی ایران در اثر حوادث سال ۸۸ از جمله مهم‌ترین عواملی بود که آمریکا را متقاعد کرد باید اعمال تحریم‌های فلج‌کننده اقتصادی علیه ایران را در دستور کار خود قرار دهد. ارزیابی آمریکا در ابتدای سال ۱۳۸۹ این بود که تحولات سال ۸۸ روابط مردم و نظام را بشدت بحرانی کرده و در نتیجه دیگر حمایت سابق از برنامه هسته‌ای در میان مردم وجود ندارد. کاهش حمایت مردم از تصمیمات نظام در حوزه‌های امنیت ملی بویژه موضوع هسته‌ای از نظر آمریکا به این معنا بود که توان مقاومت ایران در مقابل فشارها هم افت کرده و در نتیجه اگر فشارها تشدید شود می‌توان امتیازهای بسیار بزرگی از ایران گرفت. مارک والاس از مقام‌های وزارت خارجه آمریکا در دوره ریاست‌جمهوری جورج بوش که در آن تاریخ ریاست پروژه «اتحاد علیه ایران هسته‌ای» را به عهده داشت، می‌گوید فتنه ۸۸ ایران را در سراشیبی قرار داده که آمریکا باید از آن استفاده کند:

تشدید تحریم‌ها می‌تواند ایران را منزوی کند. ما با روندی تدریجی روبه‌رو هستیم که در حال شدت گرفتن است. ما شاهد آن هستیم که حکومت ایران بر روی سراشیبی تندی ایستاده است و اگر شرکت‌های بیشتری روابط خود را قطع کنند ایران به خدمات بین‌المللی کالا و سرمایه دسترسی نخواهد داشت و با مشکلی واقعی روبه‌رو خواهد شد.۴۹

روزنامه سعودی الشرق‌الاوسط با ذوق‌زدگی در استقبال از یکی از بیانیه‌های میرحسین موسوی که بی‌نهایت شبیه یکی از اظهارات جو بایدن، معاون رئیس‌جمهور آمریکا بوده، می‌نویسد:
به طور قطع ایران در داخل و خارج رو به ضعف و تحلیل است.نظام ایران منزوی است و برای ایستادگی زمینه داخلی محکمی ندارد.جو بایدن، معاون رئیس‌جمهور آمریکا چه خوب گفت که نظام تهران شکننده شده است و بیش از هر زمان دیگری در مقابل ملتش و در منطقه منزوی شده است. میرحسین موسوی هم گفته است نظام در بحران قرار دارد.۵۰

عباس میلانی یکی از مشاوران دولت آمریکا در امور ایران، حتی بیانیه تهران را ناشی از تلاش کشور برای کاستن از فشارهای خارجی ارزیابی می‌کند؛ آن هم در حالی که ایران از حیث داخلی تحت فشار است:
اینکه ایران برای اولین بار پیشنهاد مبادله سوخت را سال گذشته پس از قیام گسترده مردم داد تصادفی نبود، زیرا ایران خود را بسیار مستاصل می‌دید و می‌خواست با این کار و پیشنهاد قراردادی برای تبادل سوخت هسته‌ای از فشارهای بین‌المللی علیه خود بکاهد. حال که ایران به سالگرد انتخابات ۱۲ ژوئن نزدیک می‌شود و رژیم ایران سرکوب جنبش سبز را افزایش داده است، می‌خواهد با طرح توافق تبادل سوخت دوباره چهره‌ای مثبت از خود در سطح بین‌المللی نشان دهد و از فشارهای بین‌المللی بکاهد و مجبور نباشد هم در جبهه داخل و هم در جبهه بین‌المللی تحت فشار باشد.۵۱

در واقع، اگر از منظر مذاکراتی به موضوع بنگریم فتنه ۸۸ کاملا به آمریکا اطمینان داد قدرت چانه‌زنی ایران عمیقا کاهش پیدا کرده است. وقتی این ارزیابی شکل گرفت، دو اتفاق به دنبال آن رخ داد؛ نخست، آمریکا پیشنهادهای جذابی را که در انتهای سال ۸۷ رسما به ایران ارائه کرده بود با عجله از روی میز برداشت و دوم، به سمت اعمال فشارهایی حرکت کرد که تا قبل از آن حتی در مخیله‌اش هم نمی‌گنجید.

ماریو لیولا، تحلیلگر امور ایران در واشنگتن در این باره به تلویزیون الجزیره می‌گوید:
معتقدم نظام ایران در حال حاضر در وضعیت چانه‌زنی بسیار ضعیفی به سر می برد و اگر با آنها برخورد نکنیم تصور خواهند کرد از طریق بلوف زدن پیروز خواهند شد و البته این شیوه بسیار خطرناکی برای جهان است؛ در صورتی که در برابر ایران در پیش بگیرد.۵۲

یک منبع دیگر می‌گوید آمریکا به این نتیجه رسیده است که پشتوانه مردمی سابق درباره برنامه هسته‌ای ایران دیگر وجود ندارد:
حمایت مردمی از برنامه هسته‌ای ایران رو به کاهش است. هر وقت که ایران در گذشته با بلندپروازی های هسته‌ای خود زنگ خطر را در غرب به صدا درآورده قادر بوده است از حمایت گسترده داخلی در این خصوص برخوردار شود، حتی منتقدان و مخالفان دولت محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور ایران از حق ایران برای توسعه فناوری هسته‌ای دفاع کرده‌اند. اما اینک این نارضایتی فزاینده وجود دارد که برنامه هسته‌ای که در گذشته مورد حمایت مردم بود در مواجهه با سوءمدیریت اقتصادی و تحریم‌ها، مردم را از نیازهای اولیه و ضروری آنها دور می‌سازد.۵۳
یک ارزیابی بسیار رادیکال هم که نقش مهمی در سرمایه‌گذاری آمریکا روی پروژه تحریم‌های فلج‌کننده داشت، این بود که برخی در آمریکا می‌گفتند مردم ایران به جایی رسیده‌اند که بیش از آنکه غرب را مقصر مشکلات اقتصادی بدانند، دولت و نظام را مقصر خواهند دانست. دیلی تلگراف می‌نویسد:
ایرانی‌ها بیش از آنکه تحریم‌های آمریکا را ریشه مشکلات اقتصادی بدانند دولت را مقصر می‌دانند.۵۴

۵فتنه‌گران؛ شریک راهبردی پروژه فتنه در داخل ایران

یک نکته بسیار اساسی که یکی از مقام‌های آمریکایی که معمار تحریم‌های ایران خوانده می‌شود به آن اشاره می‌کند این است که هیچ یک از فشارهایی که به ایران وارد می‌شود – از جمله تحریم‌ها - به خودی خود چیز مهمی نیست و ایران توان مقاومت در مقابل همه آنها را دارد. استوارت لوی، معاون وقت وزارت خزانه‌داری آمریکا در امور تروریسم و اطلاعات مالی می‌گوید: مهم‌ترین اتفاقی که رخ داده این است که آمریکا تصور می‌کند تحریم‌ها با اوضاع سیاسی آشفته ایران ترکیب خواهد شد و این چیزی است که آمریکا به آن امید بسته است.
لوی در یک اظهارنظر بسیار مهم می‌گوید:
هیچکدام از این اقدامات چندان اهمیتی ندارند، در عین حال اگر روند کلی را با توجه به افزایش انزوای سیاسی و وضعیت داخلی ایران تحلیل کنیم، این اقدامات می‌توانند بسیار مهم باشند.۵۵
یک جنبه دیگر این موضوع این است که آمریکا پس از فتنه ۸۸ تصور کرد شریکی در ایران وجود دارد که فشار تحریم‌ها را از طریق تولید ادبیات سازش به محیط داخلی ایران ترجمه خواهد کرد. کیم هولمز۵۶ رئیس بنیاد هریتیج در همان ایام در مقاله‌ای نوشت:

البته تحریم به تنهایی کافی نیست. همچنین باید دیپلماسی عمومی را به نقض حقوق بشر متمرکز کنیم. نظام جمهوری اسلامی به اندازه کافی درون کشور بی اعتبار شده و بر این نقطه ضعف باید فشار وارد کرد. آمریکا باید بر کمک‌های نظام جمهوری اسلامی به تروریسم تاکید کرده و در حد گسترده‌ای آن را اعلام کند و اطمینان یابد مردم ایران این پیام را می‌شنوند. اکنون خیلی از ایرانی‌ها همانی را می‌خواهند که ما می‌خواهیم: برقراری دموکراسی و حکومتی بدون فساد که به حقوق مردمش احترام می‌گذارد. می‌توانیم با کمک به وبسایت‌های خارج از کشور، به آنها فناوری لازم برای گذر از فیلترینگ و سانسور را بدهیم و باید همان حمایت و کمک مخفیانه‌ای که در همبستگی با مردم لهستان در جریان جنگ سرد داشتیم را به مردم ایران بدهیم.۵۷

نوع دیگر نگاه به مسأله استفاده از تعبیری است که آمریکایی‌ها در آستانه تصویب قطعنامه ۱۹۲۹ آن را با اشتیاق تمام به کار می‌بردند. آن تعبیر این بود که فشار اقتصادی شدید نزاع سیاسی در ایران را با نزاع اقتصادی تکمیل خواهد کرد.

«
تیری کوویل» پژوهشگر ارشد امور راهبردی مرتبط با ایران در مرکز مطالعات استراتژیک فرانسه که صاحب مقالات و تالیفات مهمی درباره ایران است، این موضوع را اینگونه توضیح می‌دهد:
در واقع به نظر می‌رسد ایران در مبارزه سیاسی داخلی‌اش با ورود مبارزه به میدان اقتصادی وارد مرحله جدیدی شده است. به این ترتیب جنبش سبز از چندی پیش بشدت از سیاست‌های اقتصادی دولت کنونی انتقاد خواهد کرد. این راهبرد احتمالا با این هدف صورت می‌گیرد که پایه حمایت از این جنبش با جذب طبقه کارگری که تاکنون تا حدی از این جنبش دور بوده‌اند گسترده‌تر شود. به طوری که طبقه کارگری تاکنون هیچ اعتصابی را در حمایت از جنبش سبز انجام نداده است.۵۸

گردش کاری که کوویل پیشنهاد می‌دهد چندان پیچیده نیست ولی بسیار مهم است. او می‌گوید روش کار اینگونه است که غرب فشار اقتصادی سنگین وارد می‌کند، وضع اقتصادی مردم در ایران به سرعت و بشدت تخریب می‌شود، سپس جنبش سبز و سران آن شروع به انتقاد جدی و پیگیر از وضعیت اقتصادی مردم می‌کنند و این برای آنها سرمایه اجتماعی خلق خواهد کرد. از مقطعی به بعد، وقتی وضعیت اقتصادی مردم کاملا به وضعیت قرمز رسید، آنها مجددا به فراخوان‌های سران فتنه برای حضور در خیابان پاسخ خواهند داد و این جنبه خیابانی فتنه ۸۸ را هم احیا می‌کند. وقتی مردم به خیابان آمدند، دیگر مهم نیست که دلیل به خیابان آمدن آنها کاملا اقتصادی بوده است یا نه، آنوقت اتفاقی که می‌افتد، این است که مردم شعارهای سیاسی جنبش سبز را هم خواهند پذیرفت و با آن همراهی خواهند کرد.

۶تحریم؛ مجازات مقابله‌کنندگان با فتنه ۸۸ در ایران

یکی از سخنان بسیار جالب‌توجه آمریکایی‌ها درباره قطعنامه ۱۹۲۹ که حاوی صراحتی عجیب است، این است که این قطعنامه اساسا صادر شده تا کسانی را در ایران مجازات کند که فتنه ۸۸ را سرکوب کرده‌اند. نکته کلیدی این است که این اظهارنظر نه از جانب رسانه‌ها و تحلیلگران آمریکایی بلکه از سوی جان لیمبرت، مقام مسؤول میز ایران در وزارت خارجه آمریکا که در واقع مسؤول پرونده ایران در دولت این کشور محسوب می‌شد، بیان شده است. لیمبرت می‌گوید:
مسأله این نیست که مردم ایران ضرر بکنند، هدف از این اقدامات حمایت از مردم ایران است و تحریم‌ها به کسانی که با مردم ایران با خشونت و از طریق غیرانسانی رفتار می‌کنند ضرر می‌رساند و آنها را مجازات می‌کند، نه به خود مردم ایران.۵۹

ترکیب این داده‌ها با یکدیگر تردیدی در این باره باقی نمی‌گذارد که رابطه میان فتنه ۸۸ و تحریم‌های فلج‌کننده اقتصادی که پس از آن از سوی آمریکا و اروپا علیه ایران اعمال شد، از یک سو یک رابطه علّی و معلولی است به این معنا که فتنه علت تحریم‌ها بوده واگر فتنه ۸۸ رخ نمی داد بدون تردید آمریکایی‌ها نه می‌خواستند و نه می‌توانستند به سمت اعمال چنین رژیم بی‌رحمانه‌ای از تحریم‌ها علیه مردم ایران حرکت کنند. از سوی دیگر این رابطه دیالکتیکی است یعنی فتنه و تحریم متقابلا به هم خدمات گرانبهایی کرده‌اند.فتنه شرایطی را ایجاد کرد که آمریکا بتواند یک رژیم جنایتکارانه از تحریم‌ها را با اجماع مصوب کند و بعد به اجرا بگذارد و تحریم هم به نوبه خود سعی کرد آتش فتنه را شعله‌ور نگه دارد و برای آن سرمایه اجتماعی خلق کند. به همین دلیل، در همه سال‌های پس از۱۳۸۹ نوعی همزیستی کامل میان فتنه و فشار خارجی بویژه تحریم‌ها وجود داشته و فتنه‌گران هرگز حتی یک بار به طور اساسی با تحریم‌ها مخالفت نکرده و برای رها شدن کشور از چنگال آن نکوشیده اند. در واقع همانطور که در سند تاملات راهبردی حزب مشارکت به صراحت نوشته شده، جریان اصلاح‌طلب همواره فشار خارجی بر نظام را فرصتی برای خود می‌داند که می‌تواند بر توان چانه‌زنی آن در مقابل نظام بیفزاید و به همین دلیل هرگز راضی به قطع کامل این فشارها نبوده است.

۷سبزها دست به دامن آمریکا می‌شوند

اما شاید جالب‌ترین سندی که ارتباط میان فتنه سبز و تصمیم غرب برای اعمال تحریم‌های اقتصادی علیه ایران را آشکار می‌کند، تلاشی است که محسن مخملباف در سفری که اواخر سال ۱۳۸۸ به عنوان نماینده میرحسین موسوی به آمریکا داشت برای اعمال تحریم‌ها به عمل آورد. بنا بر گزارش جی سالمون، خبرنگار امور ایران در روزنامه وال‌استریت ژورنال، مخملباف در این سفر به صراحت اعلام می‌کند جنبش سبز در ایران از اعمال تحریم‌های هدفمند اقتصادی حمایت می‌کند. این روزنامه ۲۰ نوامبر ۲۰۰۹می‌نویسد طی بازدید مخملباف از واشنگتن:
آقای مخملباف که سخنگوی کاندیدای ریاست‌جمهوری ایران میرحسین موسوی است به اوباما پیام داده است پشتیبانی علنی خود را برای نیرو‌های دموکراتیک در ایران افزایش داده و به فشار‌های مالی بر سپاه بیفزاید. آقای محسن مخملباف اعلام کرده است جنبش سبز ایران از تحریم‌های اقتصادی هدفمند پشتیبانی می‌کند.

وال استریت ژورنال، به نقل از مخملباف می‌نویسد:
ما به تحریم‌های اقتصادی که فشار را بر ایران زیادتر می‌کند محتاجیم. ما می‌خواهیم اوباما بگوید او پشتیبان دموکراسی است. اگر چنین نگوید طرفداران خود را در ایران از دست خواهد داد.۶۰
این درخواست مخملباف که دقیقا در آغاز مباحثات در آمریکا درباره ضرورت اعمال تحریم‌ها به منظور حمایت از سبزها در ایران بیان شده، بی‌تردید نقشی بسیار جدی و تعیین‌کننده در نهایی‌شدن تصمیم آمریکا در این باره داشته است.

هفته‌نامه آمریکایی تایم هم در همان مقطع، در مقاله‌ای با عنوان «سبزها دست به دامن آمریکا می‌شوند» به قلم رابین رایت (۲۳نوامبر ۲۰۰۹) از قول مخملباف می‌نویسد:
اعمال تحریم‌های اقتصادی باعث خواهد شد ایران متوجه شود جهان نسبت به آنچه در این کشور می‌گذرد بی‌تفاوت نیست.۶۱
روزنامه وال استریت ژورنال در همان تاریخ نوشت: حضور مخملباف به نمایندگی از موسوی در آمریکا و درخواست وی برای اعمال تحریم علیه ایران به برخی اختلاف‌نظرها و مباحثات که در آمریکا درباره مفید بودن یا نبودن تحریم‌ها شکل گرفته بود، خاتمه داد. این روزنامه می‌نویسد: مهم‌ترین سوال در آن مقطع در آمریکا این بود که آیا تحریم‌ها به جنبش سبز در ایران کمک می‌کند یا خیر.برخی ظاهرا عقیده داشته‌اند ممکن است این تحریم‌ها به معنای وابستگی جنبش سبز به آمریکا تفسیر شود اما حضور مخملباف در واشنگتن و درخواست صریح او برای اعمال تحریم‌ها همه این تردیدها را از بین برد و آمریکایی‌ها را مطمئن کرد جنبش سبز تحریم را به نفع خود می‌داند.

این شاید صریح‌ترین کدی است که می‌توان آن را درخواست فتنه‌گران از آمریکا برای تحریم ملت ایران نامید. در واقع به نوعی می‌توان گفت جریان فتنه پس از ۹ دی ۸۸ تصمیم گرفت از مردم ایران انتقام بگیرد و برای این انتقام‌گیری راهی بهتر از آن نیافت که آمریکا را متقاعد کند سنگین‌ترین تحریم‌های ممکن را علیه این مردم اعمال نماید. از دید فتنه‌گران، مردم به سبب رویگردانی از آنها باید هزینه‌ای سنگین می‌پرداختند و این هزینه نمی‌توانست چیزی جز اعمال شکنجه بی‌رحمانه و بلندمدت اقتصادی بر آنها باشد.دقیقا با همین ماموریت بود که افرادی مانند مخملباف به آمریکا اعزام شدند تا به این کشور یادآوری کنند وقت عمل فرارسیده است.میرحسین موسوی هرگز انکار نکرد که محسن مخملباف به نمایندگی از او به واشنگتن رفته و درخواست تحریم ملت ایران را کرده است. قطعنامه ۱۹۲۹ و تحریم‌های یکجانبه مابعد آن یک پروژه مشترک میان جریان فتنه و آمریکا بود. فتنه‌گران را می‌توان در این پروژه کارفرما و آمریکایی‌ها را پیمانکار دانست. هدف این پروژه هم این بود که مردم بفهمند وقتی به نیروهای طرفدار غرب در ایران پشت می‌کنند، چه بهای سنگینی باید بپردازند.

این مستندات برای آنکه ثابت کند هدف اصلی قطعنامه ۱۹۲۹ و تحریم‌های یکجانبه مابعد آن، سرویس‌دهی به جریان فتنه بود، کاملا کافی است؛ اگرچه پژوهش بیشتر، بدون تردید می‌تواند جنبه‌های مهم‌تری از موضوع را هم آشکار کند.

شکنجه اقتصادی؛ تحفه فتنه‌گران برای ملت ایران

اکنون که روشن شد علت اصلی صدور قطعنامه ۱۹۲۹ و تحریم‌های یکجانبه مابعد آن در حوزه‌های انرژی و مالی، تحلیل آمریکا از شرایط داخلی ایران و اراده غرب برای کمک و حمایت از فتنه ۸۸ بوده، خوب است به این سوال بپردازیم که تحریم‌هایی که براساس این استراتژی وضع شد، چه ویژگی‌هایی داشته است. به عبارت دیگر، پرداختن به این بحث ضروری است که وقتی آمریکا تصمیم گرفت با هدف حمایت و توفیق جریان فتنه به شکنجه اقتصادی ملت ایران بپردازد، دقیقا چگونه این کار را انجام داد؟

۱۱۹۲۹، شدیدترین قطعنامه ممکن
شاید مهم‌ترین جنبه قطعنامه ۱۹۲۹ این است که به طور کاملا عمدی و ارادی با حداکثر شدت تنظیم شده است. آمریکایی‌ها به چند دلیل قطعنامه ۱۹۲۹ را بسیار رادیکال نوشتند.
دلیل اول این بود که می‌خواستند این قطعنامه حداکثر مقدار تاثیر را بر محیط داخلی ایران بر جای بگذارد.

دلیل دوم آن بود که تصور می‌کردند فرصتی را که فتنه ۸۸ برای ایجاد اجماع در اختیار آنها گذاشته به هیچ‌وجه نباید از دست بدهند چرا که ممکن است چنین فرصتی دیگر هرگز تکرار نشود (که نشد).

و سومین دلیل هم این بود که آمریکایی‌ها می‌خواستند مفاد تحریم‌های گنجانده شده در قطعنامه چنان عمیق، شدید و وسیع باشد که بتوانند براساس آن هر نوع تحریم یکجانبه‌ای را که می‌خواهند علیه ایران اعمال کنند.

این امر (یعنی تشدید متن قطعنامه تا حداکثر مقدار ممکن) توصیه کسانی بود که بعدها معلوم شد در واشنگتن بسیار موثرند. مایکل سینک، رئیس موسسه واشنگتن که اکنون روشن شده یکی از متنفذترین تحلیلگران ضدایرانی در آمریکاست، در آن مقطع در این باره نوشت:
ما نباید دست خود را ببندیم و فکر کنیم هر اقدامی علیه ایران نیاز به تصمیم متفق‌القول در شورای امنیت دارد. من فکر نمی‌کنم تغییرات زیادی در شورای امنیت روی داده باشد. ایران فکر نمی‌کند تحریم‌ها بسیار شدید و بسیار رنج‌آور باشد و به همین جهت جسورانه می‌گوید هزینه‌ای برای کاری که انجام می‌دهد نخواهد پرداخت.۶۲

همانطور که می‌توان حدس زد، بنیامین نتانیاهو هم یکی از مهم‌ترین افرادی بود که استدلال کرد باید یک شوک اقتصادی بسیار سنگین به ایران وارد شود. وی شاید اولین فردی بود که پیشنهاد داد تحریم‌های یکجانبه پس از ۱۹۲۹ روی موضوع بنزین متمرکز شود:
احتمال اینکه ایران یک برنامه ساخت سلاح‌های هسته ای ایجاد کند بزرگ‌ترین مشکلی است که ما در عصر خود با آن روبه‌رو هستیم. جامعه بین‌الملل در صورتی که تصمیم بگیرد می‌تواند تحریم‌های شدیدتری را اعمال کند. اگر جامعه بین‌الملل مانع واردات بنزین به ایران شود این کشور ظرفیت پالایشگاهی ندارد و حکومت این کشور پایان می‌یابد و من این را تحریم‌های فلج‌کننده می‌دانم.۶۳

هفته‌نامه تایم این موضوع را اینگونه توضیح می‌دهد:
فقط تحریم کامل واردات بنزین است که می‌تواند ایران را به زانو درآورد.۶۴
جالب‌ترین تعبیر اما احتمالا از آن فیلیپ کراولی، سخنگوی وقت وزارت خارجه آمریکاست که می‌گوید تحریم‌های جدید باید به گونه‌ای باشد که قلب مشکل ما را در تهران هدف بگیرد.
وی می‌گوید:
همه ما می‌خواهیم هرچیزی که از قطعنامه تحریم بیرون می‌آید اول معتبر باشد؛ دوم قلب مشکل ما در ایران را هدف قرار دهد و سوم اینکه قابل اجرا باشد.۶۵

اگر بخواهیم از تعبیری دقیق استفاده کنیم، آمریکایی‌ها در پی قطعنامه‌ای بودند که تدابیر وسیعی از تحریم‌ها را در بر گیرد تا بعد بتوانند از طریق اقدامات یکجانبه آن را تعمیق کنند.یک مقام عالیرتبه دولت آمریکا به روزنامه فایننشال تایمز می‌گوید وضعیت ایده‌آل آن بود که تحریم‌ها وسیع و عمیق باشد اما تحریم‌های پیشنهادی حداقل وسیع است.۶۶ به گفته وی، درباره ایران تحریم کامل عملی نیست اما بهتر است مقوله‌های مهم متعددی در تحریم‌ها گنجانده شود. واشنگتن در صدد اقدام در زمینه‌های وسیعی است که از جمله بخش مالی، تجارت، انرژی، بازرسی از محموله‌ها و سپاه پاسداران ایران را شامل شود. این مقام رسمی ادامه می‌دهد:
مایلیم اقداماتی در همه این عرصه‌ها اعمال شود حتی اگر برخی الزامی باشند و برخی دیگر چندان قوی نباشد. می‌خواهیم نشان دهیم اقدام در این زمینه‌ها مشروعیت دارد و متعاقبا کشورها می‌توانند تصمیم بگیرند که این اقدامات به لحاظ اجرایی چقدر باید شدید باشد.۶۷

سوال این است که چرا آمریکا تا این حد تاکید داشت که تحریم‌ها علیه ایران باید بسیار شدید باشد؟ و چرا عملا هم قطعنامه ۱۹۲۹شدیدترین قطعنامه تحریم در طول تاریخ شورای امنیت از کار در آمد؟ ارزیابی تحلیل‌های منتشر شده از سوی منابع غربی بی‌آنکه زحمت چندانی نیاز باشد ثابت می‌کند آمریکا تصور می‌کرد باید گسل‌هایی را که جریان فتنه در محیط داخلی ایران به‌وجود آورده فعال کند و از طریق ایجاد یک کانال تغذیه اقتصادی فعال، به آنها عمق ببخشد. آمریکایی‌ها فکر می‌کردند جریان فتنه در ایران زمینه کاملا مناسبی ایجاد کرده که اگر با فشار اقتصادی سنگین همراه شود، فضای داخلی ایران را منفجر خواهد کرد.

اگر جریان فتنه محیط داخلی ایران را به هم نمی‌ریخت و بناحق و با ادعای دروغ تقلب مردم را در مقابل نظام قرار نمی‌داد، معنا نداشت آمریکا روی اعمال تحریم‌های بسیار شدید اقتصادی سرمایه گذاری کند چرا که در آن شرایط این تحریم‌ها می‌توانست به تنفر عمومی از غرب در ایران منتهی شود و انگیزه مقاومت ملت ایران را در مقابل غرب افزایش دهد. ایجاد اشتباه محاسباتی در ذهن غربی‌ها درباره نوع واکنشی که مردم ایران به فشار شدید اقتصادی نشان خواهند داد، خمیرمایه قطعنامه ۱۹۲۹ و تحریم‌های یکجانبه پس از آن است.

۲تحریم‌های خارج از شورای امنیت، به اوج رساندن شکنجه اقتصادی

آمریکایی‌ها از همان ابتدا شفاف بودند که برنامه وسیعی برای تحریم یکجانبه ایران پس از صدور قطعنامه، آماده شده و قطعنامه شورای امنیت تنها قرار بود به‌عنوان زیرساخت آن عمل کند. در واقع تاکید بر این بود که تحریم‌های اصلی برای حمایت از جریان فتنه در ایران، خارج از شورای امنیت اعمال خواهد شد. یک مقام ارشد آمریکایی در این باره می‌گوید:
فشار بر ایران حتی بدون صدور قطعنامه نیز تشدید می‌شود زیرا بانک‌ها و شرکت‌های تامین سوخت داد و ستد خود را با دولت ایران قطع می‌کنند ولی ما می‌خواهیم و به قطعنامه‌ای نیاز داریم که به‌عنوان «خط‌مشی» عمل کند و ما براساس آن بتوانیم فشارها را تشدید کنیم. دولت‌های جهان می‌توانند از این قطعنامه برای مشروعیت بخشیدن به تلاش برای اعمال تحریم‌های شدیدتر خود استفاده کنند.۶۸

یک مقام دیگر می‌گوید:
فشار بر ایران حتی بدون قطعنامه هم ایجاد شده است زیرا بانک‌ها و شرکت‌های سوخت تعامل بازرگانی خود را با دولت ایران متوقف کرده‌اند. ما به قطعنامه نیاز داریم تا از آن به‌عنوان بستری برای افزایش تحریم‌ها استفاده کنیم.دولت‌ها می‌توانند از این تحریم برای مشروعیت بخشیدن به تحریم‌های خود استفاده کنند.۶۹

یک منبع دیگر موضوع را اینگونه شرح می‌دهد:
پس از سازمان ملل از اتحادیه اروپایی برای تقویت تحریم‌های خود درخواست خواهد شد. به گفته منابع آگاه، شمار زیادی از کشورها پیش از این به صورت فردی متعهد شده‌اند صادرات قطعات یدکی یا حتی محصولات پالایش شده نفتی را به ایران محدود کنند.۷۰
اینها همه نشان‌دهنده این است که آمریکا با درک نیاز فوری دوستانش در ایران، رایزنی‌های فراوانی را برای تشدید تحریم‌ها علیه ایران آغاز کرده بود و قصد داشت آن را حتی بدون قطعنامه شورای امنیت عملی کند؛ منتها در این میان به قطعنامه به‌عنوان بستر حقوقی و عنصر مشروعیت بخشنیاز داشته است. رابرت گیتس، وزیر وقت دفاع آمریکا که معمار استراتژی ترکیب گزینه‌های فشار علیه ایران است، شفاف‌تر از هر کس دیگری ابعاد و اهداف پروژه را تشریح کرده است.

وی می‌گوید: قطعنامه جدید یک سکوی حقوقی برای یک سلسله اقدامات بسیار قوی خارج از شورای امنیت خواهد بود:
تصویب یک قطعنامه در شورای امنیت سازمان ملل فراهم‌کننده سکوی حقوقی تازه‌ای برای هر کشور یا گروه‌هایی از کشورها مانند اتحادیه اروپایی است که می‌خواهند دست به اقدامات شدیدتری بزنند. قطعنامه سازمان ملل از این منظر، به‌عنوان سکوی پرتاب عمل می‌کند.۷۱
مهم‌ترین شاهد بر این امر هم این است که آمریکایی‌ها قبل از تصویب ۱۹۲۹ جزئیات تحریم‌های یکجانبه خود را که در گام اول بر بنزین متمرکز بود، آماده کرده بودند. لارا فریدمن، مدیر روابط سیاسی مرکز صلح آمریکا در این‌باره می‌نویسد:
اخیرا با یکی از دوستانم در اطلاعات ارتش آمریکا درباره تلاش‌های کنگره برای به تصویب رساندن طرح تحریم صادرات بنزین به ایران و همچنین تحولات اخیر بین‌المللی در این رابطه گفت وگو می‌کردم؛ طرحی که ماه گذشته ایپک لابی قدرتمند صهیونیستی مستقر در آمریکا با ارسال نام‌های به تک تک اعضای کنگره خواستار به تصویب رساندن و اجرایی شدن هر چه سریع‌تر آن شده بود.۷۲

جالب است توجه کنیم پیش از تصویب قطعنامه، شرکت مانگلور هند تحت فشار آمریکا اعلام کرد دیگر به ایران بنزین نمی‌فروشد.همچنین شرکت پتروناس که بزرگ‌ترین شرکت تولیدکننده بنزین در مالزی است نیز صادرات بنزین به ایران را متوقف کرد.۷۳مدت کوتاهی بعد کریستوف دوژماری مدیرعامل وقت شرکت توتال نیز اعلام کرد در صورت تصویب قانونی در آمریکا برای مجازات شرکت‌های صادرکننده مواد سوختی به ایران، این شرکت اروپایی فروش بنزین به ایران را متوقف خواهد کرد.۷۴

اگر به روند اعمال تحریم‌های یکجانبه از سوی آمریکا و اروپا علیه ایران نگاه کنیم، روشن است که این روند به طور کامل بر شالوده قطعنامه ۱۹۲۹ استوار شده است. نخست در تابستان ۱۳۸۹ تحریم بنزین اعمال شد که غربی‌ها آن را «گلوله نقره‌ای»می‌خواندند. پس از آن نیز به‌تدریج طی سال‌های ۸۹ و ۹۰ تحریم خرید نفت (که «گلوله طلایی» خوانده می‌شد) از ایران از سوی اتحادیه اروپایی، تحریم سوئیفت و تحریم بانک مرکزی اعمال شد. این فرآیند نشان‌دهنده آن است روند تشدید تحریم‌ها علیه ایران یک روند کاملا برنامه‌ریزی شده بوده و آمریکایی‌ها از همان ابتدا می‌دانستند به کجا قرار است بروند. علت همه این اقدامات هم آن بود که آمریکایی‌ها می‌خواستند در زمانی کوتاه و به طور مستمر بیشترین تاثیر را بر جامعه ایرانی بگذارند. این موضوعی است که خود را در مذاکرات ماقبل صدور قطعنامه میان روسیه و چین از یک سو و آمریکا از سوی دیگر نشان می‌دهد. وقتی این مباحثات را مرور می‌کنیم کاملا پیداست آمریکایی‌ها می‌خواهند تحریم‌هایی اعمال کنند که بیشترین اثر را بر جامعه ایرانی بگذارد اما می‌بینند طرف‌هایی مانند روسیه تا حدودی مخالفند بنابراین آمریکا بار اصلی تحریم‌های کمک‌کننده به جریان فتنه در ایران را روی دوش تحریم‌های یکجانبه خارج از شورای امنیت می‌گذارد.

وال‌استریت‌ژورنال موضوع را اینگونه توضیح می‌دهد:
در جریان مذاکرات خصوصی، دیمیتری مدودف رئیس‌جمهوری [وقت] روسیه هم به شکل واضحی محدودیت‌هایش را برای تحریم‌های ایران ترسیم کرد. یک مشاور کرملین می‌گوید روسیه با تمام تحریم‌ها همراه است ولی با جدی‌ترین سلاحی که تندروهای واشنگتن در نظر دارند همراه نمی‌شود؛ تحریم و ممنوعیت فروش بنزین و فرآورده‌های نفتی به ایران. سرگئی ریباکوف معاون وزیر خارجه روسیه می‌گوید: «هرگونه ممنوعیت و تحریم فروش بنزین و فرآورده‌های نفتی به ایران، مانند سیلی، فشار محکم و یک شوک بزرگ به تمام جامعه و مردم ایران است. چنین فشارهایی که شوک بزرگی به اساس جامعه وارد می‌کند را ما به طور حتم در نظر نمی‌گیریم».۷۵

اما در واقع از دست روسیه کار چندانی بر نمی‌آمد. آمریکایی‌ها یک جمله در متن قطعنامه ۱۹۲۹ نوشتند که ایران از درآمدهای نفتی‌اش برای ساخت سلاح هسته‌ای استفاده می‌کند و بر همین اساس همه تحریم‌های مالی و بانکی را که می‌خواستند خارج از شورای امنیت تقریبا بدون دردسر اعمال کردند.

یک سوال بسیار مهم در اینجا این است که آمریکا نوع و زمان بندی اعمال تحریم‌های یکجانبه علیه ایران را چگونه انتخاب می‌کرد؟ شواهدی وجود دارد که ثابت می‌کند در این مورد هم مشاوران داخلی مرتبط با جریان فتنه اصلی‌ترین نقش را ایفا کرده‌اند. همانطور که مستندات ارائه شده در کیفرخواست «م.ه» نشان می‌دهد، وی متهم است در مدت حضور در لندن، با عناصری از دولت انگلستان در ارتباط مستمر بوده و به آنها در این باره که چه تحریم‌هایی را و چگونه باید اعمال کنند تا بیشترین فشار ممکن بر ایران وارد شود، مشورت داده است. جزئیات این موضوع فعلا قابل بحث نیست چرا که دادگاه رسیدگی به این اتهامات هنوز ادامه دارد.

خاتمه و نتیجه‌گیری
این نوشته به هیچ‌وجه کامل نیست. حداقل ۳ مبحث دیگر در این نوشته باید مورد بحث قرار می‌گرفت تا حق مطلب ادا شده باشد.

۱قبل از هر چیز باید نشان داده می‌شد فتنه ۸۸ چگونه راهبرد کلان آمریکا را درباره ایران –که تا پیش از آن تاریخ صرفا بر مهار برنامه هسته‌ای ایران متمرکز شده بود- تغییر داد و عامل سیاست داخلی در ایران را بدل به یکی از اصلی‌ترین پارامترهای شکل دهنده به تصمیمات واشنگتن درباره ایران کرد. این موضوعی است که برای درک مکانیسم بازنگری‌های راهبردی در آمریکا راجع به ایران حائز اهمیت فوق‌العاده است و در نوشته‌ای دیگر تفصیلا به آن خواهیم پرداخت. در واقع حرکت به سمت اعمال تحریم‌های اقتصادی فلج‌کننده علیه ایران یک اقدام مستقل نبود، بلکه درچارچوب یک راهبرد جدید به نام راهبرد «تغییر محاسبات با استفاده از ترکیب گزینه‌های فشار» انجام شد که متاسفانه در این نوشته مجالی برای بحث درباره آن فراهم نشده است.

۲پس از آن، باید در این باره هم بحث می‌شد که گزینه تحریم‌های فلج‌کننده تنها گزینه‌ای نبود که در چارچوب این راهبرد و برای اثرگذاری بر محیط داخلی ایران و تغییر محاسبات مردم فعال شد. آمریکایی‌ها همچنین سعی کردند یک تهدید نظامی معتبر علیه ایران ایجاد کنند، دوران جدیدی از عملیات اطلاعاتی علیه ایران را آغاز کردند که از ابتدای انقلاب به این سو بی‌سابقه بود، یک طراحی ویژه برای بازسازی سازمانی و گفتمانی جریان فتنه انجام دادند، زیرساختعملیات روانی و رسانه‌ای خود علیه ملت ایران را نوسازی کردند و همچنین استراتژی مذاکراتی خود را تغییر دادند. در این نوشته درباره هیچ کدام از این موارد به جز موضوع تحریم‌ها سخن گفته نشد و امیدواریم بتوانیم در آینده نزدیک در مقالاتی مبسوط و مستند این مساله را شرح دهیم که فتنه ۸۸ ترکیبی از گزینه‌های فشار را علیه ایران فعال کرد که تحریم‌های فلج کننده اقتصادی فقط یکی از آنها بود.

۳سومین موضوعی که بدون شک باید درباره آن سخن گفته می‌شد این است که پس از صدور قطعنامه ۱۹۲۹ تا آستانه انتخابات خرداد ۱۳۹۲ (یعنی در بازه زمانی ۴ سال پس از فتنه تا انتخابات بعدی) آمریکا چگونه سعی کرد در چارچوب یک راهبرد جدید خط سازش را در ایران تقویت کند. این هم مساله‌ای است که جداگانه و به تفصیل درباره آن سخن خواهیم گفت.
اما از همین مقدار چند نتیجه کاملا روشن می‌توان گرفت.

یکم- قطعنامه ۱۹۲۹ و تحریم‌های یکجانبه مابعد آن به هیچ وجه تحریم‌های هسته‌ای نیست. این تحریم‌ها مستقیما به درخواست جریان فتنه و با هدف حمایت از آنها وضع شد و به نوعی مجازات مردم ایران به سبب رویگردانی از فتنه گران و همچنین تلاشی برای سوق دادن اجباری دوباره آنها به سوی جریان فتنه محسوب می‌شد.

دوم- اساسا جنایت بزرگ جریان فتنه علیه ملت ایران هم همانطور که رهبر معظم انقلاب اسلامی فرموده‌اند و ما تلاش کردیم در این نوشته آن را مستند و بازسازی کنیم، این است که پروژه فشار بر ایران را احیا و بشدت رادیکال کرد و دشمنی را که از امتیازگیری از ایران ناامید شده و به سمت امتیازدهی پیش می‌رفت، جری کرد و به جان ملت انداخت. این جنایت از هر جرم دیگری بزرگ‌تر است و باید در صدر عناوین اتهامی سران فتنه قرار گیرد.

سوم- نکته پایانی هم این است که ما به هیچ وجه درباره یک پدیده تاریخی که تمام شده و رفته است سخن نمی‌گوییم. مساله فتنه۸۸ و تبعات راهبردی آن برای امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران موضوعی کاملا زنده و به روز است که کشور همین حالا نیز با تبعات آن مواجه است. این مساله، خود بخشی کوچک از یک مساله کلی‌تر تحت عنوان نحوه تاثیرگذاری فهم آمریکا از وضعیت داخلی ایران بر روند طرح‌ریزی استراتژیک ضد ایران است که باید در جای خود مورد مطالعه تفصیلی قرار گیرد. ما برای مبارزه با فتنه دلایل بسیار زیادی داریم. این نوشته یکی از مهم‌ترین آن دلایل را بسط می‌دهد و آن این است که فتنه «تکیه گاه، شریک و انگیزه بخش آمریکا» برای جنایت علیه ملت ایران به اشکال مختلف بوده است که تحریم تنها یکی از آنهاست.

پی نوشت:
۱متن کامل تمام مقالاتی که فیش های مورد استناد در این نوشته از آنها استخراج شده، نزد نویسنده موجود و قابل ارائه است.
۲لویی شاربونو، گزارش خبرگزاری رویترزاز سازمان ملل (۱۳/۱/۱۳۸۹)
۳بوریس کایماکف، روزنامه روسی وره میا ناواستی (۱۳/۱/۱۳۸۸)
۴گزارش آسوشیتدپرس از واشنگتن (۱۴/۱/۱۳۸۹)
۵کریل بلیانینوف و الکساندر رئوتوف، کومرسانت (۱۴/۱/۱۳۸۹)
۶گزارش خبرگزاری فرانسه از پکن (۱۳/۱/۱۳۸۹)
۷هووارد لا فرانچی، کریستین ساینس مانیتور (۸/۲/۱۳۸۹)
۸زود دویچه تسایتونگ (۲۳/۱/۱۳۸۹)
۹کریس باکلی و جف ماسون، گزارش خبرگزاری رویترز از پکن و واشنگتن (۱۳/۱/۱۳۸۹)
۱۰گلن کسلر، واشنگتن پست (۲۸/۲/۱۳۸۹)
۱۱تایمز (۲۸/۲/۱۳۸۹)
۱۲الکساندر رئوتف، کامرسانت (۲۸/۲/۱۳۸۹)
۱۳گزارش خبرگزاری شین هوا از برازیلیا (۲۹/۲/۱۳۸۹)
۱۴لویی شاربونو، گزارش خبرگزاری رویترز از نیویورک (۲۹/۲/۱۳۸۹)
۱۵دیوید ایگناتیوس، واشنگتن پست (۳۱/۲/۱۳۸۹):یک مقام ارشد آمریکا گفت ایران برای اجرای این توافق باید همانطور که در نسخه اولیه پیشنهاد ژنو درج شده است نخست با پنج عضو دائم شورای امنیت و آلمان به منظور بحث های مفصل تر در این باره دیدار کند و در گام دوم تهران باید از غنی‌سازی ۲۰ درصدی خود صرف نظر کند.
۱۶ژان لوئیدولاوسیه، گزارش خبرگزاری فرانسه از استانبول (۲/۳/۱۳۸۹)
۱۷ویلیام. جى. براد، دیوید سنگر، هرالد تریبون بین المللی (۹/۱/۱۳۸۹)
۱۸بیل گرتز، واشنگتن تایمز (۲۶/۱۲/۱۳۸۸)
۱۹کریل بلیانینوف و الکساندر رئوتوف، کومرسانت (۱۴/۱/۱۳۸۹)
۲۰جابی واریک، واشنگتن پست (۱۲/۲/۱۳۸۹)
۲۱جین اسکینر، فاکس نیوز (۱/۲/۱۳۸۹)
۲۲نسخه محرمانه ای از این گزارش نیز دوشنبه (۱۹ آوریل ۲۰۱۰) به کنگره فرستاده شد.
۲۳کریس باکلی و جف ماسون، گزارش خبرگزاری رویترز از پکن و واشنگتن (۱۳/۱/۱۳۸۹)
۲۴بنیامین دیرکس، فاینشنال تایمزآلمان (۱۲/۱/۱۳۸۹): گیدو وستروله شربت را از لبش پاک می‌کند و دیوید میلیبند بدون ناشیگری تافی افرا می‌مَکد و برنار کوشنر بیکار نمی‌ماند و چیزی برمی دارد و هیلاری کلینتون هم با ظرافتِ تمام آب نباتی به دهان می گذارد. سرگئی لاوروف مایل نیست وقتی شیرینی در دهان دارد از او عکس گرفته شود اما او هم نمی تواند شاد نباشد. پیام این صحنه ها این است: نگاه کنید! ما یکدستیم، با هم می‌مانیم. وزیران خارجه ۸ قدرت اقتصادی در گردهمایی خود در کانادا یکی از محبوب ترین ترفند های خود را زدند: ناراحت کردن کسی که همکاری نمی‌کند. این کس در حال حاضر چین است زیرا چین به این گروه تعلق ندارد و از این گذشته نمی خواهد از تحریم های شدیدتر علیه ایران حمایت کند.
۲۵یک مقام آمریکایی هم گفته است انتظار می رود دولت اوباما گزارشی را درباره سیاست مالی چین منتشر کند. احتمالا دولت آمریکا انتشار این گزارش را که در آن چین به‌عنوان کشوری که در سیاست‌های مالی دستکاری می‌کند معرفی می‌شود به تعویق انداخته است. وزارت خزانه‌داری آمریکا قرار است پانزدهم آوریل گزارش خود درباره سیاست‌های مالی شرکای عمده تجاری آمریکا را به کنگره ارائه کند اما با توجه به آنکه رئیس‌جمهور چین اعلام کرده است قصد دارد در کنفرانس امنیت هسته ای در آمریکا به ریاست باراک اوباما در روزهای ۱۲ و ۱۳ آوریل شرکت کند، گمانه‌زنی‌ها درباره تصمیم دولت آمریکا مبنی بر به تعویق انداختن انتشار گزارش خود درباره سیاست‌های مالی کشورهای عمده مانند چین افزایش می یابد. همچنین ممکن است این گزارش در موعد مقرر منتشر شود اما آمریکا از معرفی چین به‌عنوان کشوری که در سیاست‌های مالی دستکاری می‌کند خودداری کند. چین دستکاری در سیاست‌های مالی خود را رد کرده است. شای اوستر، وال استریت ژورنال (۱۴/۱/۱۳۸۹)
۲۶پیتر فریش و دیوید کرافورد، وال استریت ژورنال (۱۴/۱/۱۳۸۸): یک شرکت ایرانی که با برنامه هسته‌ای تهران ارتباط نزدیک دارد تجهیزات سخت‌افزاری غنی سازی اورانیوم از چین وارد می کرده است. به گفته مقاماتی که از موضوع مطلع بودند، این اقدام با وجود تحریم ایران برای ممانعت از دسترسی این کشور به تجهیزات هسته ای صورت گرفته است. در هفته های اخیر شرکت ایرانی اقدام به خرید شیرهای حساس و تجهیزات اندازه‌گیری خلأ کرده است که ساخت یک شرکت فرانسوی بوده که تا ماه دسامبر متعلق به یک شرکت مختلط آمریکایی به نام تیکو اینترنشنال بوده است.
۲۷ - ماکسیم ماکاریچف، روزنامه روسی راسیسکایا گازیه تا (۱۳/۱/۱۳۸۹)
۲۸ - هاآرتص (۱۳/۱/۱۳۸۹)
۲۹تلگراف، ۱۳/۱/۱۳۸۹
۳۰ - روزنامه تایمز کره (۱۶/۱/۱۳۸۹)
۳۱ - هاآرتص (۱۳/۱/۱۳۸۸)
۳۲ -جیمز روبین استادیار روابط بین الملل در دانشگاه کلمبیا است. وی در دولت بیل کلینتون، رئیس جمهوری پیشین آمریکا، دستیار وزیر خارجه بود.
۳۳ -پایگاه اینترنتینیوزمکس (۱۵/۱/۱۳۸۹)
۳۴ -چیپ کامینز، وال استریت ژورنال (۲۶/۱۲/۱۳۸۹)
۳۵- Theodore Karasik
۳۶ - چیپ کامینز، وال استریت ژورنال (۲۶/۱۲/۱۳۸۹)
۳۷ - اشاره به طرح هدفمندی یارانه ها و پرداخت نقدی به مردم
۳۸چیپ کامینز، وال استریت ژورنال (۲۶/۱۲/۱۳۸۹)
۳۹ - ریچارد هرتسینگر، روزنامه آلمانی ولت (۱۴/۱/۱۳۸۹)
۴۰اندرو لی باترز، مجله تایم (۱۹/۴/۱۳۸۹)
۴۱عباس میلانی، مدیر مطالعات ایران در دانشگاه استنفورد آمریکا در گفت وگو با گزارشگر شبکه تلویزیونی الجزیره انگلیسی(۳/۳/۱۳۸۹)
۴۲ - جان بولتون، نماینده سابق آمریکا در سازمان ملل متحد در گفت و گو با شبکه تلویزیونی فاکس نیوز (۱۴/۱/۱۳۸۸)
۴۳گفت وگوی کنت کاتزمن با پایگاه اینترنتی شورای روابط خارجی آمریکا (۱۵/۱/۱۳۸۹)
۴۴گفت وگوی کنت کاتزمن با پایگاه اینترنتی شورای روابط خارجی آمریکا (۱۵/۱/۱۳۸۹)
۴۵تیری کوویل از پژوهشگران موسسه روابط بین‌الملل و راهبردی فرانسه، پایگاه اینترنتی فرانسوی زبان افر استراتژیک(۷/۲/۱۳۸۹)
۴۶دیوید ایگناتیوس، واشنگتن پست (۲۱/۴/۲۰۱۰)
۴۷ماتیو چانس، سی‌ان‌ان (۳/۳/۱۳۸۹)
۴۸دنیل دامبی، فایننشال تایمز (۳۰/۱/۱۳۸۹)
۴۹پیتر بیکر، نیویورک تایمز (۴/۲/۱۳۸۹)
۵۰الشرق‌الاوسط (۷/۲/۱۳۸۹)
۵۱عباس میلانی، مدیر مطالعات ایران در دانشگاه استنفورد آمریکا در گفت‌وگو با گزارشگر شبکه تلویزیونی الجزیره انگلیسی(۳/۳/۱۳۸۹)
۵۲گفت‌وگوی محمد کریشان مجری برنامه ماوراء شبکه تلویزیونی الجزیره با کارشناسان درباره بیانیه گیتس (۳۰/۱/۱۳۸۹)،
۵۳دامین مک الروی، دیلی‌تلگراف (۳۱/۱/۱۳۸۹)
۵۴دامین مک الروی، دیلی‌تلگراف (۳۱/۱/۱۳۸۹)
۵۵پیتر بیکر، نیویورک تایمز (۴/۲/۱۳۸۹)
۵۶کیم آر. هولمز (Kim R. Holmes) مشاور سابق وزیر خارجه آمریکا و معاون رئیس سابق بنیاد هریتیج است. وی کتابی با عنوان«بهترین آرزوی آزادی: رهبری آمریکا در قرن بیست و یکم» نوشته است.
۵۷کیم آر. هولمز، واشنگتن تایمز (۳/۱/۱۳۸۹)
۵۸تیری کوویل از پژوهشگران موسسه روابط بین‌الملل و راهبردی فرانسه، پایگاه اینترنتی فرانسوی زبان افر استراتژیک(۷/۲/۱۳۸۹)
۵۹عنایت فانی، گفت‌وگوی جان لیمبرت، معاون مدیر کل وزارت خارجه ایالات متحده آمریکا در امور ایران با بی‌بی‌سی(۳۱/۲/۱۳۸۹)
۶۰متن اصلی این مقاله را اینجا ببینید:
http://www.wsj.com/news/articles/SB
۱۲۵۸۶۵۶۴۷۷۶۵۷۵۶۰۶۱?mg=reno۶۴wsj&url=http،۳A،۲F،۲Fonline.wsj.com،۲Farticle،۲FSB۱۲۵۸۶۵۶۴۷۷۶۵۷۵۶۰۶۱.html
۶۱اصل مقاله را اینجا ببنید:
http://content.time.com/time/world/article/
۰,۸۵۹۹,۱۹۴۲۰۹۱,۰۰.html
۶۲مایکل سینگ، رئیس امور خاورمیانه در شورای امنیت ملی دولت بوش در گفت‌وگو با شبکه تلویزیونی فاکس نیوز(۱۵/۱/۱۳۸۹)
۶۳بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در گفت‌وگو با جورج استفانوپولوس از پایگاه اینترنتی شبکه تلویزیونی ای‌بی‌سی نیوز (۳۱/۱/۱۳۸۹)
۶۴جیمز بن، تایمز (۳۱/۱/۱۳۸۹)
۶۵فیلیپ کراولی، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا (۳۱/۱/۱۳۸۹)
۶۶دنیل دامبی، فایننشال تایمز (۶/۲/۱۳۸۹)
۶۷دنیل دامبی، فایننشال تایمز (۶/۲/۱۳۸۹)
۶۸کلوم لینچ و ماری بت شریدان، واشنگتن پست (۱۴/۱/۱۳۸۹)
۶۹واشنگتن پست (۱۵/۱/۱۳۸۹)
۷۰فیلیپ باتر، گزارشگر خبرگزاری فرانسه از تهران (۲۱/۱/۱۳۸۹)
۷۱بی‌بی‌سی (۲۷/۱/۱۳۸۹)
۷۲فارین پالیسی (۱۵/۱/۱۳۸۹)
۷۳اسپنسر اسوارتز، وال‌استریت ژورنال (۲۷/۱/۱۳۸۹): یکی از مقامات شرکت پتروناس گفت این شرکت که روزانه ۱۵ تا ۲۰هزار بشکه بنزین به ایران صادر می کرد از اواسط ماه مارس ارسال بنزین به ایران را متوقف کرده است.
۷۴گزارش خبرگزاری رویترز از کویت (۶/۲/۱۳۸۹)
۷۵جاناتان وایسمن، وال‌استریت ژورنال (۲۰/۱/۱۳۸۹)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مهدی محمدی