۱۳۹۲ خرداد ۷, سه‌شنبه

تغار شکسته تهران ـ قسمت آخر


از انقلاب مخملی تا کودتای روسی

آخرین قسمت مقاله «تغار شکسته تهران» ناظر بر رقابت های سیاسی و اقتصادی دولت ها و کمپانی های بزرگ نفتی در اروپا و آمریکا و روسیه و چین و اثرات آن بر تحولات سیاسی ایران است. لازم به ذکر است شرح مفصل این رقابت ها با ذکر جزئیات در بنیاد پژوهش های ایرانی هما و به قلم بنیان گذار تلویزیون هما تحریر شده و محتملاً در آینده منتشر خواهد شد. نظر به حساسیت موقعیت کنونی کلیاتی از رقابت های مزبور ذیلاً تقدیم می گردد.

«انقلاب مخملی» و «کودتای روسی» دو اتهامی است که از فردای اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری دور دهم ایران طرفین پیروز و مغلوب انتخابات بتناوب یکدیگر را به آن متهم می کنند.

«انقلاب مخملی» اتهامی است که بعضاً اصلاح طلبان حامی میرحسین موسوی از جانب اصولگرایان و با محوریت روزنامه کیهان بدآن منسوب می شوند و متقابلاً «کودتای روسی» عنوانی است که اصلاح طلبان، پیروزی محمود احمدی نژاد در انتخابات را محصول چنان فرآیندی عنوان کرده و می کنند.

هر چند «تئوری توطئه» شناخته شده و راحت ترین شیوه تحلیل رویدادهای سیاسی در ایران است که طی آن افراد کـُند ذهن به راحتی می توانند فقر تحلیلی خود را با عبور از فراز پیچیدگی های جهان سیاست با ساده سازی رویدادها، علی الظاهر مُبّدل به «فهم» و یا «تصور فهم» تحولات سیاسی کنند. اما ساده ترین تحلیل لزوماً بمعنای واقعی ترین تحلیل نیست.

در این اتهام افکنی دو جانبه ظاهراً دست اصولگریان در اثبات مشارکت اصلاح طلبان در پروژه انقلاب مخملی از حیث ادله پُرتر است و ایشان با سیاهه بلندی که روزنامه کیهان طی شماره های متعدد قبل و بعد از انتخابات منتشر کرد از جمله سلسله مقالات «چگونه پروژه جامعه مدنی مُبدل به مبارزه مدنی شد» درصدد اثبات توطئه اصلاح طلبان با محوریت ستاد «میرحسین موسوی» برای برپائی یک انقلاب مخملی مشابه نمونه هائی نظیر گرجستان و اوکراین در ایران برآمدند.

اما در جبهه مقابل، اصلاح طلبان در حالی پیروزی احمدی نژاد را ماحصل یک کودتای روسی عنوان می کنند که تاکنون ضمن کلی گوئی سند یا مدرک قابل اعتنائی برای اثبات ادعای خود مطرح نکرده و صرفاً یک کارگردان سینما! با دوره گردی در اروپا در کنار یک متواری سیاسی در تلویزیون صدای آمریکا بر طبل کودتای روسی بودن انتخابات اخیر ایران می کوبند.

علی رغم این، برآیند تلاش و ادله و اتهامات دو طرف حاکی از خالی بودن دست طرفین منازعه بوده و چنان اتهام زنی هائی را می توان صرفاً در چارچوب رقابت ها و عصبانیت های سیاسی معنا و تعبیر کرد.

اما آیا این می تواند بمعنای عدم طمع و تمایل دولت های موثر خارجی جهت تاثیرگذاری بر نتیجه انتخابات ایران باشد. پرسشی که قطعاً پاسخی منفی دارد و شواهد و قرائن نشان از رقابت سنگین در بیرون مرزها بین دولت های شرق و غرب بر سر نتیجه انتخابات ایران دارد.

ظاهراً دلیل اتهام افکنی دو جناح داخلی ایران به یکدیگر نیز ناظر بر همین رقابت ها بوده و باصره و شامه طرفین رد و بوئی از این تلاش ها و رقابت های پنهان و آشکار را دریافت کرده و به استناد آن می کوشند یکدیگر را ذیل ارباب جمعی شرق یا غرب منسوب و متهم کنند.

اما در یک نکته نباید و نمی توان تردید داشت و آن اینکه نه اصولگرایان توان پذیرش و اثبات آن را دارند که میرحسین موسوی یا مهدی کروبی با سابقه روشن و انقلابی و ضدآمریکائی شان می توانند یا می خواهند در اندازه افرادی تحت الامر آمریکا چون «ساکاشویلی» یا «یوشچنکو» ظاهر شوند و نه اصلاح طلبان امکان اثبات نفی و نقض حریت و استقلال سیاسی نظام برآمده از انقلابی را دارند که اصولگرایان با محوریت محمود احمدی نژاد بخواهند یا بتوانند 30 سال زیست سیاسی مستقل جمهوری اسلامی ایران را به بهای ماندن در قدرت در اردوی روسیه حراج کنند.

اما طرفین منازعه در یک نکته نیز نمی توانند تردید داشته باشند و آن اینکه اگر مُصر بر ادعای خود هستند چاره ای ندارند تا به لوازم چنان ادعائی نیز پایبند بمانند از جمله آنکه چه انقلاب مخملی و چه کودتای روسی قبل از آنکه برآیند یارگیری یک جناح سیاسی علیه رقیب خود از کشوری خارجی باشد محصول رقابت قدرت های خارجی جهت نفوذ یا سلطه خود بر «کشورثالثی» است که ارزش نفوذ و سلطه را دارد.

بدین معنا چه اصولگرایانی که اصلاح طلبان را متهم به انقلاب مخملی با مدیریت غرب می کنند و چه اصلاح طلبانی که اصولگرایان را متهم به کودتای روسی با محوریت کرملین و بعضاً پکن می کنند خواسته یا ناخواسته بر این واقعیت صحه می گذارند که انتخابات ریاست جمهوری ایران به همان اندازه که بصورت طبیعی کانون رقابت و یارگیری سیاسی و اقتصادی بین دو جناح اصلاح طلب و اصولگرا در داخل بوده به همان اندازه نیز رقابت بر سر نفوذ و حضور و سلطه بر ایران نیز می تواند انگیزه رقابت بین بازیگران موثر بین المللی باشد.

طبعاً چنانچه اصولگرایان بپذیرند «انقلاب مخملی» در ایران خواست غرب و محصول رقابت غرب در عرصه بین الملل جهت تصاحب یا سلطه یا بازگرداندن ایران به حوزه نفوذ خود است چاره ای ندارند تا بپذیرند دیگر بازیگران بین الملل از جمله روس و چین نیز بی کار نیستند و برای حضور در این رقابت حاضرند تن به پرداخت هر هزینه ای از جمله انجام «کودتا» را نیز بدهند.

بر این اساس می توان رقابت پنهان شرق و غرب در انتخابات ریاست جمهوری ایران را بدون وام گرفتن از عبارات دهان پُرکن و پوچی چون انقلاب مخملی یا کودتای روسی و متهم کردن بی معنای سران دو جناح داخل ایران به مهره تحت امر واشنگتن یا مسکو فهم کرد.

اکنون با لحاظ چنان انگیزه قابل فهمی از رقابت دول قدرتمند بر سر ایران می توان پرسید انتخابات ریاست جمهوری دور دهم ایران واجد چه خصوصیت یا ويژگی منحصربفردی از حیث سیاسی و اقتصادی بود که غرب و شرق را تحریص به اثرگذاری بر طرفین رقابت های ریاست جمهوری در داخل ایران کرد؟

پاسخ به این پرسش را می توان در یک جمله خلاصه کرد:

«ماندن یا نماندن محمود احمدی نژاد در کرسی ریاست جمهوری ایران»

اما اعتبار چنین ماندن یا نماندنی قبل از آنکه ناظر بر شخص احمدی نژاد باشد بازگشت به استراتژی متخذه عقبه سیاسی احمدی نژاد دارد که تداوم یا عدم تداوم حضور وی بر مصدر ریاست جمهوری ایران را واجد اهمیت برای شرق و غرب می کرد و می کند.

صرف نظر از رقابت های داخلی دو جناح اصولگرا و اصلاح طلب و صرف نظر از مطالبات و انگیزه های کاملاً مشروع و بومی شهروندان شرکت کننده در انتخابات ریاست جمهوری ایران، نمی توان این واقعیت را از نظر دور داشت که در بیرون از ایران بازیگران قدرتمند نظام بین الملل برای تامین منویات خود به اندازه کافی انگیزه داشتند تا با گاردگیری له یا علیه یکی از طرفین انتخابات در جستجوی صید ماهی مراد خود از غائله باشند.

بر همین اساس اصلاح طلبان «تسامحاً» می توانند رویکرد سیاست خارجی متخذه تیم محمود احمدی نژاد به شرق را تحت عنوان کودتای روسی نامگذاری کنند. همچنانکه اصولگرایان نیز مجوز آن را پیدا می کنند تلاش غرب بمنظور شکست احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری را «تساهلاً» انقلاب مخملی بنامند.

اما قهراً چنان رقابتی خلق الساعه نبوده و رد آن را می توان قبل از ایام انتخابات در مکان و زمانی دورتر جستجو کرد.

نقطه عزیمت چنان رقابتی که منجر به تحول در رویکرد دیپلماسی ایران با جهان خارج شد را قبل از انتخابات 22 خرداد 88 می توان در فروردین سال 87 و تقاضای ایران جهت عضویت در پیمان شانگهای ردیابی کرد.

عضویت ناظر ایران در پیمان شانگهای طی دوران زمامداری احمدی نژاد بوضوح نقطه عطفی در جهتگیری سیاست خارجی ایران طی سه دهه گذشته محسوب می شود که برخلاف انتظار غربی ها، ایران بعد از بیش از دو دهه خیال خود را از سال ها رفتار کجدار و مریز غربی ها در عرصه سیاست خارجی راحت کرد و با چرخش به سمت شرق هم پیمانی امنیتی با کشورهای روسیه وچین و هند را پذیرا شد.

این در حالی است که تا پیش از آن علی رغم همه اختلاف نظرها و بعضاً عدم همکاری و کارشکنی غربی ها در حوزه مناسبات سیاسی و اقتصادی خود با ایران چه در دو دوره ریاست جمهوری هاشمی و چه در دو دوره ریاست جمهوری خاتمی، تهران کانون فعالیت دیپلماسی خود را کماکان در اردوگاه غرب تعریف و فعال نگاه داشته بود.

ریاست جمهوری احمدی نژاد در سال 84 را می توان نقطه پایان تعامل ایران با غرب دانست که از فردای انصراف مدیران فرانسوی از قرارداد توتال اولین قدم جدی خود به سوی شرق را از طریق عقد قراردادی مشابه با پکن در فاز 11 میدان پارس جنوبی برداشت.

اما به زعم غرب حرکت اصلی از زمانی آغاز شد که روسیه موفق شد با استقبال از ورود ایران به پیمان امنیتی شانگهای، احمدی نژاد و تیم سیاسی ـ اقتصادی وی را تشویق به سرمایه گذاری در پروژه خط لوله IPI در شرق ایران کرده و گشاده دستانه کمپانی گازپروم خود را نیز ترغیب به سرمایه گذاری در این پروژه 7 میلیارد دلاری در حد فاصل تهران ـ اسلام آباد ـ دهلی نماید.

این در حالی بود که غربی ها سالها در جستجوی پیدا کردن راهی جهت ورود ایران به قرارداد نابوکا و سرمایه گذاری بر روی منابع گسترده گازی ایران بمنظور انتقال گاز کشورهای آسیای میانه و ایران به اروپا بودند.

امری که به نظر جمیع کارشناسان سیاسی و اقتصادی تحقق آن با مشارکت ایران بمعنای شکستن انحصار صدور گاز روسیه به اروپا و طبعاً خارج شدن اهرم فشار انحصاری مسکو بر گلوگاه انرژی گرمائی اروپا بود.

ظاهراً مسکو با ترغیب ایران به عملیاتی کردن پروژه انتقال گاز IPI در ازای شرکت در قرارداد نابوکا می کوشید ضمن هدایت گاز ایران از غرب به شرق، با حفظ انحصار صدور گاز خود به اروپا، تبدیل «عضویت ناظر» ایران در پیمان شانگهای به «عضویت دائمی» را در گرو نهائی کردن قرارداد IPI توسط ایران در فردای قطعی شدن پیروزی احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری دور دهم کند.

بی جهت نیست که علی رغم امضای قرارداد IPI توسط ایران و پاکستان در ششم خرداد ماه و دو هفته قبل از انتخابات ریاست جمهوری ایران، نهائی شدن این قرارداد و ورود کمپانی روسی گازپروم محول به 23 خرداد شد و بر همین اساس سفر شتابزده احمدی نژاد در فردای اعلام پیروزی اش در انتخابات به مسکو قابل فهم بود.

همچنانکه تلاش غربی ها در تاثیرگذاری بر نتیجه انتخابات اخیر ریاست جمهوری ایران را بوضوح می توان در امدادرسانی خبری رسانه های تحت امر اروپا با محوریت تلویزیون فارسی زبان BBC و خبرگزاری آمریکائی CNN در قبل و بعد از 22 خرداد ملاحظه کرد.

تلاشی که تا قبل از 22 خرداد معطوف به مساعدت جهت پیروز شدن رویکرد «دیپلماسی غرب محور» در ایران بود و از فردای اعلام نتایج انتخابات صرف نظر از صحت یا عدم صحت شائبه تقلب در انتخابات این رسانه ها کوشیدند از طریق دامن زدن به بحران و شهرآشوبی ها در تهران موجبات شکست یا تضعیف «دیپلماسی شرق محور» در ایران را فراهم آورند.

(تفصیل این بحث پیشتر در بخش نخست مقاله تغار شکسته تهران ذکر شده)

پایان



داریوش سجّادی

21/تیر/88

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ضمائم:

1ـ تغار شکسته تهران ـ قسمت نخست:

بازبینی نقش رسانه های غربی در بحران انتخابات ایران

http://www.sokhan.info/Farsi/Taghar.htm

2ـ تغار شکسته تهران ـ قسمت دوم:

کیستی و چرائی تقلب در انتخابات ریاست جمهوری

http://www.sokhan.info/Farsi/Taghar2.htm

3ـ تغار شکسته تهران ـ قسمت سوم:

شهر اسرارآمیز

http://www.sokhan.info/Farsi/Taghar3.htm


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر