رویاروئی محتمل ایران و آمریکا
هفته نامه نیویورکر چاپ آمریکا روز یکشنبه (9تیر87) طی مقاله ای به قلم سیمور هرش خبر از آن داده که رهبران کنگره آمریکا با درخواست مالی 400 میلیون دلاری جورج بوش بمنظور بسط و تعمیق عملیات مخفیانه در ایران موافقت کرده اند.
بنابراین خبر هدف از عملیات مزبور ایجاد مانع در مسیر پروژه اتمی ایران و تلاش جهت تغییر رژیم جمهوری اسلامی از طریق تضعیف حکومت مستقر در تهران عنوان شده.
به نوشته سیمور هرش:
همکاری با گروه های مخالف در ایران و انتقال پول به ایشان بخشی از طرح مزبور است.
هرش همچنین افزوده:
نتیجه حمایت آمریکا از مخالفان حکومت در ایران منجر به سرکوب خشونت آمیز ایشان توسط نظام جمهوری اسلامی شده و این چیزی است که به جورج بوش این فرصت را می دهد تا به بهانه دفاع از مخالفان حکومت دست به حمله نظامی علیه ایران بزند.
از سوی دیگر و هم زمان هفته نامه اکونومیست چاپ لندن در سرمقاله روز یکشنبه خود (9تیر87) خطر حمله نظامی اسرائیل به تاسیسات اتمی ایران را امری محتمل دانسته و افزوده:
« شاید این نظر صحت داشته باشد که با افول اقتدار جورج بوش به دلیل نزدیک شدن وی به پایان دوران ریاست جمهوری اش، دیگر تمایلی در کاخ سفید جهت بمباران ایران وجود نداشته باشد. اما فرض ورود باراک اوباما به کاخ سفید به اندازه کافی به اسرائیل انگیزه می دهد تا راساً در صدد حمله نظامی به ایران برآید ... همانطور که اخیراً سیاستمدار تندروئی مانند جان بولتون بر این نکته تصریح داشت که: ممکن است اسرائیل به این نتیجه برسد بهترین زمان برای حمله به ایران دوره انتقال قدرت در کاخ سفید است. یعنی زمانی که دیگر کسی نمی تواند تل آویو را به تاثیر گذاری بر انتخابات ریاست جمهوری آمریکا متهم کند در حالیکه این کشور نیازی نیز در آن مقطع به دریافت چراغ سبز از رئیس جمهور آمریکا برای حمله به ایران ندارد.»
ترجمه خبر نشریه نیویورکر مبنی بر تصویب کمک 400 میلیون دلاری کنگره آمریکا جهت تغییر رژیم در ایران بدین معناست که جمهوری اسلامی به زودی باید خود را مواجه با آشوب ها و تحرکات داخلی ببیند که از طریق تزریق این پول بر گسل های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی موجود در ایران با عاملیت مخالفان برانداز داخلی تمهید می شود.
بر همین اساس نباید اعلام این خبر طی هفته گذشته مبنی بر تمایل واشنگتن بر ایجاد دفتر حفاظت از منافع آمریکا در تهران و علاقه این کشور به ارتباط هر چه بیشتر با مردم ایران را صرفاً خواب نما شدن تصادفی دولتمردان کاخ سفید تلقی کرد.
از آنجا که تجربه نشان داده نقش محوری در توفیق واشنگتن طی پروژه انقلاب های مخملی را سفارت این کشور در کشورهای مطمح نظر عهده داری می کرده، صرافت امروزین دولتمردان کاخ سفید جهت ایجاد دفتر حافظ منافع در تهران را باید بمنظور ایجاد پایانه ای بمنظور يارگیری و ایجاد هماهنگی با مخالفان حکومت در ایران تلقی کرد.
طبعاً در صورت بروز چنان ناآرامی هائی در ایران، فرصتی طلائی نیز برای اسرائیل مهیا خواهد شد تا در چنان فضای ملتهبی تهاجم نظامی خود به پایانه های هسته ای ایران را عملیاتی کند.
اما ظاهراً چینش چنین پازلی از چشم دولتمردان جمهوری اسلامی نیز پنهان نمانده و تهران با ظرافت خود را مهیای برخورد با «ناآرامی های محتمل و در دستور کار واشنگتن» می کند.
تصمیم هفته گذشته سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران مبنی بر آغاز عملیات اجرائی 31 سپاه استانی با مشارکت بسیج موید این واقعیت است که تهران اولویت جنگ با آمریکا را موقتاً از دستور کار خود خارج کرده و اهتمام خود را صرف تقویت نیروهایش در کشور بمنظور مقابله با «ناآرامی های داخلی با مدیریت کاخ سفید» نموده.
اینکه سپاه پاسداران برخلاف عرف نظامی که در «موقعیت های احتمال خطر جنگ باید به سمت سیاست های انقباضی و تمرکز گرایانه رفت» ترجیح داده یک پارچگی سپاه در سطح کشور را بنفع مبارزه با شیطنت های داخلی واشنگتن در سطح استان ها بشکند، نشاندهنده این واقعیت است که مسئولین در جمهوری اسلامی به خوبی بر ضعف واشنگتن جهت ورود به رویاروئی نظامی مستقیم با ایران آگاهی دارند.
شاخص های افول اقتصاد بحران زده آمریکا به دولتمردان تهران تفهیم کرده کاخ سفید در حال حاضر توان ورود به جنگی دیگر در منطقه را ندارد. لذا طبیعی خواهد بود تا واشنگتن بکوشد بجای باز کردن جبهه نظامی نوینی برای خود اهتمام اش را صرف ریزش حکومت از درون کند. طبعاً اسرائیل نیز در این میان خواهد کوشید از طریق «بمباران امکانات اتمی ایرانه درگیر با بحران های داخلی» ماهی مراد خود را صید کند.
نکته محوری در تحقق عملیات مزبور محدودیت زمانی برای دوگانه کاخ سفید ـ تل آویو است.
آمریکا و اسرائیل به سه دلیل خود را در تنگنای زمان برای روشن کردن تکلیف ایران می بینند.
ـ دلیل نخست آغاز شمارش معکوس خروج جورج بوش از کاخ سفید است. با توجه به موقعیت متزلزل حزب جمهوریخواه در انتخابات ریاست جمهوری در مقابل دمکرات ها و عدم احتمال پیروزی جمهوریخواهان در آن انتخابات، دو گانه نومحافظه کاران ـ اسرائیل به این نتیجه رسیده اند که باید تکلیف ایران را تا قبل از خروج جورج بوش از کاخ سفید نهائی کرد.
ـ دوم آنکه با توجه به هم زمانی تقریبی پایان ریاست جمهوری جورج بوش با محمود احمدی نژاد، ایشان ترجیح می دهند تا قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال 89 در ایران پرونده جمهوری اسلامی را بنفع خود مختومه کنند.
رجحان چنین امری از آنجا ناشی می شود که دولت ایالات متحده با تکیه بر قدرت عظیم رسانه های گروهی خود و ایضاً بهره وری از ادبیات نامتعارف رئیس جمهور ایران در طرح مسائلی از قبیل «نفی هولوکاست و حذف اسرائیل» توانسته آن چنان چهره خوفناکی از ایران و حکومت مستقر در آن نزد افکار بین المللی ترسیم کند که اینک هر گونه تلاش جهت گوشمالی چنان حکومتی از وجاهت بین المللی برخوردار باشد.
ـ تنگنای سوم واشنگتن و تل آویو غیر قابل محاسبه بودن انتخابات بعدی ریاست جمهوری ایران است.
دو گانه واشنگتن ـ تل آویو نمی توانند و نمی خواهند با دادن فرصت به تهران به استقبال ریسک انتخاباتی مجدد برای ریاست جمهوری ایران بروند.
دلیل چنین استنکافی از آنجا ناشی می شود که ایشان بشدت پروای آن را دارند تا در چنان انتخاباتی بار دیگر چهره ای موجّه همچون محمد خاتمی بتواند با اخذ آرائی چشمگیر به قدرت رسیده و بدینوسیله بار دیگر مشروعیت و مقبولیت دمکراتیک حکومت در ایران را به جهانیان اثبات کند. طبعاً در چنان حالتی هر گونه برخورد نظامی با ایران برخلاف موقعیت فعلی بشدت هزینه زا خواهد شد. خصوصاً آنکه طی هفته گذشته زمزمه بازگشت خاتمی به عرصه انتخابات ریاست جمهوری در کریدورهای خبری ایران منتشر شده. خبری که در صورت تحقق، احتمال آن را دور از دسترس قرار نمی دهد که خاتمی بتواند با تکیه بر وجاهت ملی و حفظ محبوبیت اش نزد طبقه متوسط ایران بار دیگر بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زند.
از سوی دیگر فضای انتخاباتی در ایالات متحده و موضع پائین دستی جمهوریخواهان در مقابل دمکرات ها بخوبی به عقبه جورج بوش در حزب جمهوریخواه تفهیم کرده که در صورت حفظ وضع موجود، ایشان به راحتی باید به استقبال شکست در مقابل دمکرات ها درانتخابات ریاست جمهوری ماه نوامبر بروند.
مهم ترین چیزی که در حال حاضر می تواند نتیجه این عدم توازن را بنفع جمهوریخواهان تغییر دهد، همانا ایجاد و القای یک خطر و فضای ناامنی برای شهروندان آمریکائی است تا بدینوسیله بتوانند افکار عمومی در آمریکا را همانند حادثه يازده سپتامبر متقاعد به روی کار آوردن رئیس جمهوری مقتدر با سیاست مشت آهنین در مقابل دشمنان آمریکا نمایند.
لذا قابل دسترس ترین تضمین برای ایجاد برتری موضع «مک کین» در مقابل «باراک اوباما» طی مبارزات انتخاباتی، توسل به القای خطر ایران و ضرورت برخورد با آن نزد افکار عمومی آمریکائیان می تواند باشد.
علی الظاهر دولتمردان کاخ سفید به همراه متحد قابل وثوق شان در تل آویو متفقاً کارتابل چنین رویکردی را بر روی میز تصمیم گیری خود قرار داده اند.
اما یک نکته را نباید از نظر دور داشت و آن اینکه هر چند بعد از حادثه يازده سپتامبر، این جورج بوش بود که با اعلام نبرد جهانی اش با تروریسم «ظفرمندانه!» تکلیف حکومت طالبان در افغانستان و صدام حسین در عراق و تسلیحات اتمی در کره شمالی را ولو با هزینه هائی کمرشکن بنفع شعار «مبارزه با محور شرارت اش» روشن کرد و هر چند وی ظاهراً بعد از این سه مورد اینک دکمه NEXT را بر علیه ایران به صدا درآورده اما تجربه تاریخی نشان داده دولتمردان ایران نیز طی 30 سال گذشته از آن درجه از فراست و هوشمندی برخوردار بوده اند که تمامی روسای جمهور آمریکا را طی این مدت که از ابتدای روی کار آمدن شان متفقاً شعار مبارزه و سرنگونی جمهوری اسلامی را سر می داده اند با همان کلمه NEXT بدرقه کرده اند.
داریوش سجادی
9تیر87
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر