بازبینی نقش رسانه های غربی در بحران انتخابات ایران
انتخابات دور دهم ریاست جمهوری ایران و درگیری هائی که از فردای برگزاری این انتخابات، خیابان های تهران و چند شهر دیگر در ایران را مبتلابه خشونت کرد، فرصتی مناسب برای ناظران سیاسی بود تا از آن طریق بتوان «بحران انتخابات در ایران» را از ابعاد مختلف از جمله از بعد رسانه ای مورد بررسی قرار دهند.
صرف نظر از «صحت» یا «عدم صحت» شائبه تقلب در آراء ماخوذۀ انتخابات، در یک نکته نمی توان تردید داشت و آن اینکه صرف شائبه تقلب به اندازه کافی فرصت و فضا به رسانه های غربی داد تا با هر چه بیشتر دمیدن بر آتش بحران، بیشترین تلاش خود جهت صید «ماهی مراد» از غائله فوق را به عمل آورند.
ورود هدف دار و فرصت طلبانه رسانه های غربی به بحران انتخابات در ایران از زمانی آغاز شد که راهپیمائی مسالمت آمیز مخالفان نتایج اعلام شده در بعد از ظهر دوشنبه 25 خرداد در تهران با تیراندازی به مردم تظاهرکننده به خشونت کشیده شد.
از فردای این واقعه تلخ بود که رسانه های غربی با محوریت تلویزیون فارسی زبان BBC آتش بیاری معرکه را عهده دار شده و با گزارش هائی یک سویه و هیجان زده موفق شدند بر آتش خشونت برپا شده در تهران بنحو موثری نفت بپاشند.
در این غائله BBC در کنار دیگر رسانه های اروپائی و آمریکائی رسالت خود را در دو سطح و بصورت هم زمان عملیاتی کردند.
1ـ در اولین سطح ناظران سیاسی و کارشناسان رسانه ای شاهد آن بودند که علی رغم توقع و سنت پذیرفته شده رسانه ها در پوشش خبری بحران ها و تشنجات محلی یا ملی یا بین المللی، که مدیران رسانه مُجرب ترین و ورزیده ترین و جاافتاده ترین مجریان خود را به صحنه می آوردند (همانند آنچه که شبکه خبری ABC در پوشش خبری فاجعه یازده سپتامبر از خود نشان داد و مرحوم پیتر جنینگز Peter Jennings مجری توانمند و مسلط خود را صاحب اختیار در مقابل دوربین کرد) اما در تشنجات تهران BBC به طلایه داری از دیگر همکارانش، در رویکردی معنادار تریبون و دوربین خود را با ثمن بخس در اختیار مُجریان جوان و نوباوه ای در عرصه خبررسانی قرار داد که جوزده آشوب های تهران پا به پای جوانان و معترضین عصبانی و هیجان زده در داخل کشور با «شیدائی ها و همدلی های عاطفی با یکی از طرفین مناقشه» عملاً و ناخواسته آتش بيار معرکه ای شدند که محصول نهائی آن خدشه به منافع ملی ایران بود. (1)
نکته معنادار در سلوک خبری BBC غفلت مجریان ایرانی این رسانه دولتی است که بی مبالاتانه خود و عرق ملی خود را جوان سرانه صرف نامجوئی مقتضای سن شان به بهای استفاده ابزاری مدیران BBC از ایشان جهت تامین اهداف دیپلماتیک دولت انگلستان کردند و خواسته یا ناخواسته نقش ابزار دیپلماسی دولت بریتانیا را عهده دار شدند.
این نکته را نیز نمی توان از نظر دورداشت که BBC در حالی اقدام به راه اندازی تلویزیون فارسی زبان کرد که کثیری از شاغلین ایرانی آن متواری از وطن و برخوردار از پرونده قضائی از قوه قضائیه ایرانند اما چنین پیشینه ای مانع از آن نمی شد تا ایشان قبل از اشتغال در این رسانه پاسخ به یک سوال اساسی را جویا می شدند و آن اینکه:
BBC یک رسانه تصویری دولتی است و رسانه دولتی یعنی فاقد انگیزه تجاری بودن و به همین دلیل چنین رسانه ای بدون دغدغه جذب آگهی تجاری به پشتوانه سرمایه گذاری تضمین شده دولت با فراغ بال سیاست های رسانه ای خود را دنبال می کند. حال با علم به هزینه های سرسام آور رسانه های تصویری بر ایرانیان شاغل به کار در BBC فرض بود تا قبل از پذیرش مسئولیت در این رسانه پاسخ به این پرسش را جویا می شدند که:
بر اساس کدام «حجت عقلی» یا «خیراندیشی» و «نوع دوستی ایران نوازانه» دولت بریتانیا پذیرفته ضمن تخصیص مالیات شهروندان انگلیسی اقدام به راه اندازی تلویزیونی برای کشوری دیگر و ملتی با زبانی دیگر در دور دست ها نماید که هر ثانیه پخش آن بدون بازگشت کمترین سودی برخوردار از ضررهای هنگفت مالی و صرف هزینه های گزاف اقتصادی است؟
البته BBC صادقانه پاسخ به این سوال را پیشتر داده و صراحتاً در منشور رسانه ای خود ضمن تعریف BBC به عنوان ابزار دیپلماسی خارجی دولت انگلستان اعلام کرده که فعالیت رسانه ای خود را وقف تامین اهداف دیپلماتیک انگلستان در خارج از مرزها می کند.
BBC World Service
The BBC is a Crown Corporation of the British Government, but operates independently of it. There is no direct control of the BBC by the British Government. The World Service may, however, promote the British point of view and foreign policy.
اکنون و با وقوف بر چنین ماهیت و کارکردی از BBC آیا ایرانیان شاغل به خدمت در این رسانه به هم وطنان خود در داخل کشور حق آن را می دهند تا نیت ولو خیر و وطن دوستانه ایشان در رسانه ای که پیش از این نیز بنا به اعتراف خود در پروژه کودتای 28 مرداد سال 32 نقش آفرینی داشته را در کمترین حالت با «چشم تاسف» بنگرند؟
2ـ نکته برجسته در پوشش خبری ناآرامی های تهران، عدول و سنت شکنی رسانه های غربی از منشور اخلاقی و اطلاع رسانی خود بود. در این سطح BBC در کنار دیگر رسانه های معتبر بین المللی از قبیل CNN و ABC و FoxNews بالاتفاق و در حجمی گسترده از فردای بروز بحران و بالا گرفتن خشونت در خیابان های تهران، انتشار دهنده خشن ترین صحنه های درگیری میان دو طرف نزاع در خیابان های تهران و دیگر شهرهای ایران شدند.
اصرار بر انتشار گسترده صحنه های خشونت در تهران در حالی صورت می گرفت که اساساً سیاست خبری حاکم بر رسانه های غرب علی الظاهر تاکید بر اخلاق رسانه ای و پرهیز از انتشار صحنه های خشن (حتی چکیدن قطره ای خون از بینی) بمنظور اجتناب از جریحه دار شدن افکار عمومی و پرهیز از دامن زدن به خشونت دارد. چنین تقیّدی تا جائی بود که پیش تر مُجریان تلویزیون BBC فارسی حتی در انتشار گزارش هائی که در آن بیننده مواجه با فلش های متعدد عکاسان بود، قبل از نمایش چنان گزارش هائی و بمنظور پیش گیری از عواقب آن برای مبتلایان به بیماری صرع هشدارهای بهداشتی می دادند! اما با بروز بحران در تهران ناگهان این رسانه و دیگر رسانه های تصویری غرب دچار «آلزهایمر مصلحتی» شده و بی پروا ارائه دهنده خشن ترین صحنه های درگیری در تهران به مخاطبان خود شدند.
این در حالی است که در مثال برجسته فاجعه یازده سپتامبر هیچکدام از رسانه های تصویری آمریکائی یا اروپائی علی رغم شدت و عمق فاجعه حتی یک جسد یا صحنه دلخراش را نیز در گزارش های خود از صحنه فاجعه نشان ندادند.
اما علی رغم چنان سیاست اخلاق محورانه ای در رسانه های غربی، مشاهده شد همه آن نازکدلی ها به مجرد آنکه به مرزهای ایران و بحران در تهران رسید به یک باره رنگ باخت و رسانه های غربی در کانون یک همسوئی تنگاتنگ بالاتفاق دست به رقابتی سنگین و فشرده جهت هر چه بهتر و بیشتر به تصویر کشاندن صحنه های بشدت خشن از ناآرامی ها در ایران زدند.
اصرار بر چنین تناقضی را قبل از آنکه بتوان اطلاع رسانی امانتدارانه به مخاطب قلمداد کرد باید شیطنتی زیرکانه توسط رسانه های غربی دانست که تحت سلطه امپراطوری خبری صهیونیسم، قبل از مخاطب عام، مخاطب خاص خود در کاخ سفید را هدف قرار داده بود!
حجم گسترده و فوق تصور رسانه های BBC و CNN در انعکاس اخبار خشونت آمیز از تهران از روز سه شنبه 26 خرداد تا دوشنبه یکم تیر ماه، به ویژه اصرار معنادار در پخش صدها باره گلوله خوردن و کشته شدن «ندا آقاسلطان» استفاده ابزاری از کالبد بی جان دختری معصوم بود که بعد از کشته شدن مظلومانه اش، از سوی این رسانه ها مبدل به کالائی جهت ترفندهای سیاسی اصحاب پشت صحنه قدرت شد.
از صبح یک شنبه 30 خرداد تا بامداد سه شنبه دوم تیر ماه جمیع رسانه های تصویری اروپا و آمریکا در اقدامی هماهنگ و معنادار با تکرار صدها باره لحظه جان دادن «ندا آقاسلطان» موفق شدند میزان تالم و تاثر افکار عمومی اروپا و بویژه آمریکا را تا بالاترین سطح ممکن افزایش دهند تا جائی که اکنون و با قاطعیت می توان مدعی شد دیگر کمتر شهروندی در اروپا و آمریکا پیدا می شود تا صحنه جان دادن «ندا» را ندیده و از ناحیه رویت چنان صحنه رقت آوری متاثر نشده باشد. اما «ندا» و تمامی شهروندان اروپائی و آمریکائی ناخواسته ابزار بازی بازیگرانی در پشت پرده رسانه های وابسته به صهیونیسم شدند که از میان همه مخاطبان خود تنها یک نفر را جستجو می کردند: باراک اوباما
پیکر بی جان و چشم های باز «ندا آقاسلطان» از سوی قدرت های سنگر گرفته پشت رسانه های وابسته به مافیای رسانه ای صهیونیسم در کمال بی اخلاقی مُبدل به سکوی پرشی جهت تامین منویات ومطامع نامشروع ایشان شد.
در این تعزیه گردانی مهوّع اروپا با محوریت BBC در کنار اسرائیل با محوریت CNN و دیگر رسانه های تصویری در ایالات متحده هر کدام با سنگر گرفتن پشت پیکر بی جان «ندا آقاسلطان» در کنار یکدیگر اهداف خاص خود را تعقیب کردند.
دولت اسرائیل به اعتبار نفوذ و تملک حداکثری بر رسانه های آمریکا و اروپا کوشید با اغتنام فرصت از بحران تهران با هر اندازه مُشـّوه معرفی کردن چهره اصحاب حکومت در ایران (صرف نظر از کیستی پیروز انتخابات در تهران) زمینه اجماع بین المللی علیه ایران در مجامع جهانی طی چهار سال آینده را با تکیه بر کراهت شکل گرفته در افکار عمومی بین المللی از ناحیه نمایش خشونت در خیابان های تهران، فراهم آورد.
طبعاً برای اسرائیل هر اندازه کریه نشان دادن ایران در افکار بین الملل بمعنای ایجاد سایه برای خود است تا از این طریق بتواند فرصت و فضای مناسب جهت تداوم حیات و رفتار نامشروع خود را از طریق القای «ایران هراسی» در منطقه و جهان فراهم کند.
گذشته از این تل آویو در حاشیه بحران انتخابات در تهران بصورتی کاملاً معنادار و قابل فهم کوشید از طریق آگراندیسمان خبری خشونت ها در تهران، حجم سنگین فشار رسانه ای خود را متمرکز بر شخص باراک اوباما نماید.
این رویکرد بازگشت به آن داشت که اوباما از روز نخست زمامداری اش در کاخ سفید رویکردی مسالمت جویانه با ایران را در دستور کار قرار داده و صراحتاً آمادگی خود جهت مذاکره مستقیم و بدون پیش شرط با جمهوری اسلامی ایران را اعلام کرده بود.
به همین منظور اسرائیل با اتکای بر CNN و دیگر رسانه های وابسته در آمریکا در کنار انگلستان و اتکایش به BBC و به استعداد زیر مجموعه های لشکر رسانه ای وابسته به خود در اروپا توانستند از فرصت آشوب و خشونت در تهران بهره برده و با بالا بردن ضریب تاثر افکار عمومی «اوباما» را زیر ضربات خرد کننده رسانه ای خود قرار دهند تا بدینوسیله وی را به ابراز نظری تند و مداخله جویانه علیه ایران مجبور و متقاعد کرده و متقابلاً دولتمردان و رهبران ایران را نیز وادار به واکنشی پرخاشگرایانه نسبت به اظهارات مداخله جویانه اوباما نمایند تا بدینوسیله با از بین بردن افق بهبود مناسبات میان دو کشور معدود پل های مهیا شده برای مذاکره بین دو کشور تخریب شود.
فشار رسانه ای بر رئیس جمهور آمریکا در حالی صورت می گرفت که اوباما در ابتدا کوشید با وقوف بر نیت پنهان اشک تمساح رسانه های وابسته به اصحاب صهیونیسم، روزنه های امید به مذاکره با ایران را تحفظ کند.
به همین منظور وی طی تحمل سه روز فشار سنگین رسانه ای بر خود صرفاً با تقبیح اعمال خشونت حکومت علیه شهروندان صراحتاً اعلام می کرد:
«تصمیم ندارد در نتیجه انتخابات ریاست جمهوری له یا علیه کاندیدائی اظهار نظر کرده و تصمیم نهائی را محول به مردم ایران می کند.»
پارازیته شدن تلویزیون BBC در تهران در کنار قابل دسترس بودن VOA مؤيد آن می تواند باشد که دولتمردان آمریکا با وقوف بر نیات پنهان رقبایش در اروپا و اسرائیل دستور مخنث عمل کردن VOA در بحران تهران را صادر کرده خصوصاً آنکه مشاهده شد محسن سازگارائی که فرصت طلبانه در سه روز نخست بالا بودن ضریب بحران در تهران از دوربین تلویزیون VOAجهت صدور امریه ها و راهکارهای ساختارشکن به شهرآشوبان در تهران بهره وافی می برد ناگهان و بدون کوچکترین توضیحی و بصورتی کاملاً غیرمترقبه از VOA اخراج شد.
لیکن علی رغم موضع گیری های هوشمندانه اوباما طی سه روز اوج بحران در تهران، نهایتاً ایشان در روز سوم تسلیم فشار خرد کننده افکار عمومی تحریک شده در آمریکا شد و طی کنفرانس خبری در کاخ سفید هر چند باز هم جانب احتیاط را رعایت کرد اما چاره ای نداشت تا بمنظور تامین نظر اروپا و اسرائیل با گویشی عتاب گونه به دولتمردان ایران تذکر حقوق بشری دهد.
فشار روانی رسانه ای بر اوباما در حالی صورت گرفت که از روز یکشنبه 31 خرداد ماه علی رغم توقع اروپا و اسرائیل ناگهان حجم اعتراض های خیابانی در تهران بشدت افول کرد و این امر نوید آن را می داد تا اوباما بتواند از تنگنای موضع گیری علیه ایران با کاهش شدت بحران در تهران بسلامت گذر کند.
اما علی رغم افول بحران در تهران، ناگهان و بدون مقدمه و ضرورت اعلام شد که اتحادیه اروپا تصمیم به بازگرداندن سفرای خود از ایران به نشانه اعتراض به برخورد خشن حکومت در تهران با معترضین به نتیجه انتخابات گرفته است!
اتحادیه اروپا با چنین تدبیری عملاً کوشید تا برای بالا نگهداشتن تب افکار عمومی علیه ایران کماکان ایران را در صدر اخبار جهانی نگاه داشته و اوباما را مجبور به واکنش کند. تدبیری که ظاهراً موثر افتاد و طرفین در تهران و واشنگتن را به رویاروئی کلامی در روزهای سه شنبه و پنج شنبه دوم و چهارم تیرماه کشاند. رویاروئی کلامی که می تواند نشانه آن باشد طی 4 سال آینده محور مناسبات تیره تهران و واشنگتن علی رغم تلاش اوباما کماکان بر همان پاشنه سابق خواهد گشت.
باراک اوباما:
ایالات متحده و جامعه جهانی از خشونت به کار گرفته شده برای سرکوب معترضان در ایران وحشت زده و منزجر شده ... آمریکا حاکمیت جمهوری اسلامی ایران را به رسمیت می شناسد و در امور داخلی این کشور دخالت نمی کند ... اما راهبرد قدیمی رهبران ایران در مقصر دانستن کشورهای خارجی برای مشکلات شان دیگر کارساز نیست. دوم تیر ماه 88
محمود احمدی نژاد:
آقای اوباما اشتباه کرد که این حرف ها را بیان کرد ... ما از دولت بریتانیا و برخی کشورهای اروپائی که یک مشت عقب افتاده سیاسی هستند که در اداره کشور و مردم خود هم مانده اند انتظار چنین سخنانی را داشته، اما نه از رئیس جمهوری آمریکا. کشوری که دم از تغییر و تعامل می زند چرا وارد این میدان انحرافی و این دام شد ... در صورتی که باراک اوباما از ایران انتقاد کند مردم او را فردی مانند جورج بوش تلقی خواهند کرد. چهارم تیر ماه88
بعد از توفیق رسانه های غربی در به زانو درآوردن اوباما، مرگ غیرمترقبه «مایکل جکسون» را می توان نقطه پایان آن جنگ رسانه ای دانست که ابعاد خبری گسترده اش این فرصت را برای مدیران پشت صحنه رسانه در غرب مهیا کرد تا ضمن خسته نباشید گفتن به یکدیگر، از فراغت لازم جهت برپائی جشن پیروزی رسانه ای شان در خلوت برخوردار شوند.
داریوش سجّادی
7/تیر88
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ هیجان زدگی مجریان جوان BBC در حالی بود که برخلاف انتظار برخی از مُعمرین و مُجریان و تحلیلگران پرسابقه این رسانه نیز گوی سبقت را از جوانان ربوده و جلوتر از ایشان «شیدائی جو داخل ایران» بصورتی برجسته آرزوهای خود را در مقام تحلیل به بینندگان ارائه می کردند. هر چند شرط انصاف حکم می کند از اجراهای مسلط آقایان «مهدی پرپنچی» و«جمال الدین موسوی» و «نادر سلطانپور» طی آن ایام به نیکی یاد شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر