ازدواج موقت ترفند نخ نما و عاری از خاصيتی است که طی دو دهه گذشته خصوصاً از فردای خاموشی شعله های جنگ بارها از جانب مسئولين جمهوری اسلامی و بمنظور مرتفع کردن نياز های غريزی جوانان مطرح شده و پس از مدت کوتاهی نيز به فراموشی سپرده می شود.
به همين مناسبت سخنان اخير «مصطفی پورمحمّدی» وزير کشور جمهوری اسلامی در اولين همانديشی «حجاب، مسئوليت ها و اختيارات دولت اسلامی» را نمی توان منشاء خير و برکت و گشايشی در موقعيت و وضعيت فعلی جوانان ايران تلقی کرد.
«مصطفی پورمحمدی» وزير کشور در اولين همانديشی حجاب، مسئوليت ها و اختيارات دولت اسلامی:
«ترويج ازدواج موقت يكی از راه های رفع مشکل اجتماعي جوانان در زمينه ازدواج است ... اسلام، دين جامع و کاملی است و برای تمامی رفتارها و نيازها راهکار دارد كه ازدواج موقت، يکی از راهکارهای پاسخگوئی به نياز جوانان است که نبايد آن را تنها برای کامجوئی و سوءاستفاده دانست؛ بلکه می توان از اين امر برای حل مشکلات اجتماعی جوانان هم بهره گرفت»
موجه ترين دليل بر بی خاصيتی راهکار پيشنهادی وزير کشور را می توان مستند به اظهارات فاطمه آجرلو «مخبر فراکسيون زنان در پارلمان ايران» کرد.
آجرلو به درستی در گفتوگو با خبرگزاری ايسنا بر اين نکته ابرام داشته که:
اين واقعيتی بدون تعارف است که مُجردان به هيچ عنوان به بحث ازدواج موقت نپرداخته و اكثراً اين مردان متاهلند که به سراغ صيغه می روند.
ادعای خانم آجرلو با آمار ازدواج های موقت ثبت شده در کشور همسوئی داشته و مجموعاً و به وضوح می توان استقبال بيشتر آقايان متاهل و بانوان مطلـّقه از «ازدواج موقت» را ملاحظه کرد.
رويکردها و راهکارهای اين چنينی در حل مشکل جوانان، هر اندازه متکی بر حُسن نيت و خيرانديشی و مصلحت خواهی مسئولين نسبت به جوانان باشد ليکن بدليل کم توجهی به جنس و ذات مطالبات غريزی و مقتضای سن جوانان محکوم به شکست است.
بر همين اساس تاکيد وزير کشور بر جدی گرفتن مسئله صيغه نزد جوانان را بايد به حساب «نگاه مردانه» ايشان و امثال ايشان به «امری جوانانه» گذاشت.
تجربه به قوت نشان داده متقاضيان ازدواج موقت در ايران بعضاً عاقله مردان متاهلی هستند که از اين سنت دينی صرفاً کامجوئی و ارضای جنسی را می طلبند در حالی که جنس و نوع نياز جوانان و نوجوانان به جنس مخالف به اقتضای مختصات نوبالغی شان انحصار به شهوت ندارد.
فهم يک دختر خانم و آقا پسر تازه بالغ در دوران جوانی از سکس فهمی رُمانتيک و عاشقانه است.
برای يک دختر و پسر جوان و نوجوان فرآيند يارگزينی از «ناز دلبر» تا مجاهدت «دلداده» و به کار بستن هزار و يک ترفند برای کسب نظر لطف و توجه و پسند «دلبر» از اصل تصاحب يکديگر لذت بخش تر است.
در اين بازی «خود» بازی شيرين تر از «فرجام» بازی است.
کمال و نقطه اوج اين بازی برای جوان و نوجوان در لحظه ای است که بتواند فرجام تمام شيطنت ها و بازيگوشی ها و ملامت کشی ها و نازکشی ها و رنجوری ها و خيابان گردی ها و نامه نگاری هايش را «ابتهاج» وار با پاسخ مثبت دلدارش فرياد کند که:
مژده بده، مژده بده، يار پسنديد مرا
سايه او گشتم و او بُرد به خورشيد مرا
جان دل و ديده منم، گريه خنديده منم
ياره پسنديده منم، يار پسنديد مرا
کعبه منم، قبله منم، سوی من آريد نماز
کان صنم قبله نما خم شد و بوسيد مرا
پرتو ديدار خوشش تافته در ديده من
آينه در آينه شد: ديدمش و ديد مرا
آينه خورشيد شود پيش رخ روشن او
تاب نظر خواه و ببين کاينه تابيد مرا
گوهر گم بوده نگر تافته بر فرق فلک
گوهری خوب نظر آمد و سنجيد مرا
نور چو فواره زند بوسه بر اين باره زند
رشک سليمان نگر و غيرت جمشيد مرا
هر سحر از کاخ کرم چون که فرو می نگرم
بانگ لک الحمد رسد از مه و ناهيد مرا
چون سر زلفش نکشم سر ز هوای رخ او
باش که صد صبح دمد زين شب اميد مرا
پرتو بی پيرهنم، جان رها کرده تنم
تا نشوم سايه خود باز نبينيد مرا
ذات چنين بازيگوشی جوانانه ای از آنجا بر فرجام آن ارجحيت دارد که از بطن آن حس اعتماد بنفسی برای جوان می جوشد که ارزشی بيش از تصاحب يار را دارد.
دلداده در اين بازی قبل از تصاحب معشوق بدنبال اثبات صلاحيت و توان و شايستگی و قابليت خود در تصاحب معشوق است.
برای دلبر نيز تمام دوران نازکشی و تحسين گوئی عاشق و عشوه گری و کرشمه گری، شيرينی و لذت اين بازی را فراهم می کند.
بوسه عاشقانه برای چنين نوبالغان عاشق پيشه ای فراتر از ارضاء سکسی است.
در اين شبابی عاشقانه دختران و پسران به اقتضای سن خود اسير بازی و در کانون فضائی خود را می دانند تو گوئی زمين و کائنات زير پاهای ايشان می لرزد و جهان در تصاحب و تعلق ايشان است. خود را در کانون خلقت جهان می بينند و جز خود هيچکس را در اين جهان نمی بينند.
آقايان پورمحمدی و ديگر بزرگان چنين جوانانی گريزی از اين حقيقت ندارند که اين بازی را برسميت بشناسند همچنانکه در جوانی و نوجوانی خود هر کدام به اقتضای خرده فرهنگ و توان و سلايق خود اين دوران را گذرانديم.
می توان اين بازی را برسميت شناخت و بر توهّم جوانان از خود و دنيای رُمانتيک مقتضای سن شان ناخن نکشيد در عين حالی که قاعده آن بازی را بمنظور بهداشتی نگاه داشتن مناسبات جوانان بر اساس هنجارها و ارزش های بومی تعريف کرد.
دولتمردان در ايران برای حل مطالبات غريزی جوانان بجای توسل به راهکارهائی نظير ازدواج موقت می توانند بستر سالم چنان بازی های عاشقانه ای را برای جوانان فراهم کنند تا ايشان به سلامت و رضايت اين دوران طبيعی و اجتناب ناپذير عمر خود را بگذرانند.
بايد بستر سالم اين بازی عاشقانه را فراهم کرد. صيغه، متعه، ازدواج موقت بستر تمنيات شهوانی ميان سالان است. نياز جوان در چنين ايامی «رومئو و ژوليت» بازی است نه «دون ژوآن» گری. (با استفاده از گوشزد آقای نبوی)
حکومت و اولياء جوانان می توانند با «مديريت ريموت کنترلی» فرصت تجربه و خلق خاطرات خوش ايام جوانی را به فرزندان خود بدهند.
در غير اين صورت جوان با هر اندازه منع و دور شدن از اقتضائات احساسی و رُمانتيک چنين ايامی، از عشق و عاشقی و جنس مخالفش «تابوئی» خارج از اندازه و قواره های واقعی می سازد که به تبع آن رفتارش نسبت به آن «تابو» نيز خارج از اندازه و قواره طبيعی خواهد بود.
چهار سال قبل از کشته شدن «مجيد خوئی» فرزند آيت الله خوئی و رياست بنياد خوئی در لندن طی گفتگوئی با وی در نيکوزيای قبرس با تحيّـُر از مختصات منحصربفرد شيعيان خوجۀ مقيم انگلستان ذکری به ميان آورد از جمله اينکه خوجه ها در عبادتگاه اختصاصی خود در لندن، در کنار مسجد و نمازخانه مجلل خود يک «ديسکوتک» نيز ايجاد کرده اند با اين نيت که اسباب تفرج جوانان خود را در محيطی سالم فراهم کرده تا ضمن آنکه فرزندان خود را تحت کنترل و نظارت داشته باشند با تامين اسباب مشروع شادی ايشان، چشم طمع و ولع به تفرج گاه های ناسالم را در ايشان مرتفع کنند.
بر همين اساس چنانچه خانواده و جامعه فرصت عبور بدون بحران از ايام سبکسری و سبکبالی و تفرج طلبی و عاشق پيشگی جوانان را فراهم کند در آن صورت می تواند به سلامت روحی ايشان برای حضور موثر و با اعتماد بنفس در آينده جامعه خوش بين باشد و در آن صورت ايشان نيز بعد از افتادن از تب و هيجانات غريزی و طبيعی دوران جوانی به موقع پای خود را از آسمان ها به زمين گذاشته و خواهند فهميد خبر خاصی نبود!
فرآيندی است طبيعی و غريزی که برای همه جوان ها و نوجوان های طول تاريخ اتفاق افتاده و می افتد و خواهد افتاد و از آن به تعبير «عماد» تنها غبارغمی شيرين در حافظه ها می ماند آنجا که در فرجام لولی وشی عشاق می سرايد:
ای شعله عشق خانمان سوز
ای جان ده و جان ستان و جان سوز
هر چند که حاصل تو غم بود
قربان غمت روم که کم بود
داريوش سجادی
13خرداد86
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر