پاسخی به سید ابراهیم نبوی
جناب آقای ابراهیم نبوی
هر چند بعد از آخرین مراوده ای که با یکدیگر طی سال گذشته در سایت وزین انتخاب داشتیم، بنای آن را نداشتم تا مجدداً باب مجادله با جنابعالی را باز نمایم اما بعد از انتشار مقاله اینجانب در خصوص فیلم منتشره از معاون دانشجوئی دانشگاه زنجان (دام زلیخا) و واکنش شتابزده جنابعالی به آن مقاله (یوسف خفه شو) و متقابلاً درج حجم بالائی از پیغام های مخالفت خوانندگان آن مقاله در سایت های انتخاب و گویا و بالاترین و دیگر سایت ها، فرصت را مغتنم دیدم تا بدینوسیله شبهات و مغالطاتی که توسط جنابعالی و دیگران در خصوص آن مقاله مطرح شد را تشریح نمایم.
البته از آنجا که اشتهار مطبوعاتی جنابعالی به طنزنویسی است، شخصاً در مطالعه واکنش تان به مقاله «دام زلیخا» بوضوح متوجه نشدم که آن نوشته جنابعالی طنز بود یا جدی؟ اما از آنجا که شخصاً اهل طنز نیستم با فرض جدی بودن آن نوشته (یوسف، خفه شو) می کوشم در حد بضاعت خود پاسخگوی ابهامات مقاله «دام زلیخا» و نوشته شما باشم.
لذا اجازه فرمائید بدون اطاله کلام و مقدمه به اظهارات جنابعالی بپردازم.
جناب آقای نبوی
جنابعالی در نوشتار خود ابتداً فرموده اید:
« فرض آقای سجادی بر این است که در این اتفاق کثیف، این دانشجویان دانشگاه نیستند که قربانی شده اند، بلکه آنان برای تسویه حساب سیاسی چنین نقشه ای ریخته اند و کسی که قربانی است، برادر یوسف، یعنی استاد مددی استاد دانشگاه است»
در پاسخ خدمت جنابعالی معروض می دارد که بنده در هیچ کجای آن مقاله آن استاد هوسباز را در مقام یوسف ننشانده ام بلکه در تمامیت آن نوشتار از این تشابه بصورت طعنه یاد کرده و صراحتاً نیز آن را قیاس مع الفارق توصیف کردم. مطمئن هم هستم جنابعالی به خوبی این مطلب را متوجه شده اید اما متاسفانه و مطابق روال قلمی خود سعی کردید با شانتاژ و هروله این «برداشت غلط» را به خوانندگان خود القا کنید.
گذشته ازآنکه برخلاف استنباط جنابعالی از مقاله «دام زلیخا» که آن استاد را قربانی اصلی غائله دانشگاه زنجان توسط اینجانب معرفی کرده اید، بنده به صراحت در آن نوشتار، اخلاق و سلامت نفس جامعه دانشجوئی کشور را قربانی اصلی عنوان کرده ام که دانشجویان خواسته یا ناخواسته با تن زدن به آن سناریو خود و حیثیت علمی و اخلاقی خود را وارد این بازی های کثیف کرده اند.
جناب آقای نبوی
جنابعالی در نوشتار خود فرموده اید:
«آنچه دانشجویان زنجانی کرده اند، دفاع یک موجود ضعیف در مقابل یک موجود زورگو برای حفظ خود است ... و موضوع این است که کسی از قدرت سیاسی برای خریدن افراد و به خدمت گرفتن آنان استفاده می کند » و تصادفاً اینجانب و برخلاف جنابعالی همین مسئله را محل نزاع و مناقشه می دانم.
صورت قضیه بوضوح روشن است و مطمئن هستم چنانچه جنابعالی نیز مانند اینجانب اسیر جو نمی شدید (مشروط بر آنکه خود دامن زننده به جو نباشید!) بخوبی می توانستید بدون قلب واقعیت ماجرا را حلاجی فرمائید.
بنا بر يکی از روایات موجود از آن غائله، ابتداً آن دانشجوی دختر از جانب کمیته انضباطی دانشگاه تذکر گرفته و متقابلاً آن استاد هوسباز به بهانه حل مشکل مشارالیه با سوء استفاده از موقعیت و سمت اداری خود در دانشگاه، پیشنهاد مرتفع کردن مشکل ایشان را از طریق تن دادن وی به هم آغوشی با خود کرده.
جناب آقای نبوی
تا اینجای قضیه اتهام آن استاد «ورود به باج خواهی تنانه از موضع قدرت» از دانشجوی مزبور بوده که به هیچ وجه محلی از دفاعی ندارد و بر مسئولین دانشگاه فرض است بشدت با وی برخورد قانونی کنند.
اما در صورت صحت روایت مزبور، اشتباه دانشجویان از آنجا آغاز می شود که در ادامه این ماجرا با ورود به «قواعد بازی های کثیف» مرزهای اخلاق را به نام خود شکسته اند.
اینکه آن دختر دانشجو و دوستانش بخواهند صورت این معادله را از همان شیوه ای به نفع خود تغییر دهند که پیشتر آن استاد درصدد تغییر آن بوده، محل نزاع و مناقشه است.
در واقع در این روایت، ایشان با چینش سناریوی مزبور کوشیده اند موضع ضعف خود را در مقابل آن استاد بزه کار مُبدل به موضع قدرت ازطریق تله جنسی کرده تا از این طریق همان کاری را با وی کنند که پیشتر وی مایل بود با آن دختر دانشجو کند یعنی «باج خواهی از موضع قدرت» از مسئولین دانشگاه.
اشتباه از همین نقطه شروع می شود که دانشجوی مزبور به اتفاق دوستانش ازضعف و فساد اخلاقی استاد مربوطه بهره برده تا در يک بازی کثیف با تهیه سند غیراخلاقی از وی بتوانند باج خواهانه مشکل انضباطی خود را حل نماید.
به همین دلیل است که معتقدم در صورت صحت روایت فوق مسئولین به همان اندازه که موظفند شدید ترین برخورد را با آن استاد هوسباز اعمال نمایند به همان شدت نیز دانشجویان مزبور مستحق تنبیه اند. بويژه آنکه از اینجای قضیه به بعد یک گروه سیاسی دانشجوئی هم بصورتی ناخوانده وارد ماجرا شده و کوشید و می کوشد فرصت طلبانه از آن غائله منویات سیاسی خود را تحصیل کند.
جناب آقای نبوی
بنده و جنابعالی بخوبی می دانیم اخطار کمیته انضباطی دانشگاه به یک دانشجوی دختر یا بدلائل منکراتی است و یا بدلائل صنفی و آموزشی.
در خصوص دلائل منکراتی این دلائل می تواند از عدم رعایت حجاب اسلامی و جلوه گری تنانه تا معاشرت و بلکه معاشقت با دانشجویان ذکور در محیطی باشد که قانون و عرف ماهیت آن را کسب دانش قرار داده.
البته بنده و جنابعالی می توانیم بر سر بلااشکال بودن این امور توسط جوانان تا ساعت ها بحث کنیم و نه تنها از اساس منکر آن شویم که چنین اموری خلاف است بلکه بر این نکته نیز ابرام بورزیم که چنین افعال و احوالی منطبق با طبع و نیاز سنی و جوانانه و طبیعی و خدادادی دانشجویان است.
کمااینکه اینجانب نیز پیشتر طی مقاله «غم شیرین» بر اجتناب ناپذیر بودن چنین خواست ها و مطالبات مقتضای سنی توسط جوانان صحه گذاشته و حکومت را ملزم به ایجاد بستری سالم برای تخلیه چنین گرایشات و تمایلاتی کرده بودم.
لذا طبیعی است جوانی که در عرصه علنی جامعه کمترین محلی برای ارضا و تخلیه تمایلات شادی خواهانه و بلکه جنسی خود ندارد از عرصه دانشگاه که محل کسب علم است استفاده ابزاری برای تامین خواست های جلوه گرانه و سرخوشانه و تفرج طلبانه اش کند.
اما از این واقعیت نمی توانیم بگریزیم که درست یا غلط فعلاً قوانین مصوب و حاکم بر ایران با توجیه غیر شرعی و غیر اسلامی بودن چنین رفتارهائی اجازه آن را به جوانان و دانشجویان نمی دهد تا محیط های اجتماعی را محل تامین نیازهای جوانانه خود کنند.
این چیزی است که بطور قطع و مسلم آن دانشجوی مزبور نیز قبل از آنکه وارد دانشگاه شود بخوبی می دانسته و لذا بر فرض صحت روایت برخورداری وی از پرونده منکراتی در کمیته انضباطی دانشگاه، تا زمانی که آن قوانین بر دانشگاه حاکم است ایشان و هم سلکان ایشان موظف به تمکین در مقابل قانون مزبور بوده و می باشند.
بنده و شما و آن دانشجو و دیگر دانشجویان و جوانان می توانیم بصورت محتوائی با قوانین مزبور مخالف باشیم اما برای تغییر چنین قوانینی یا باید بمثابه بهمن 57 از طریق یک انقلاب فراگیر از اساس بنیان چنان نظام و قوانینی را برکنیم که واقعیت ها نشان می دهد این نسل از چنین توانائی هائی برخوردار نیست و یا آنکه از طـُرّق مشروع و قانونی و مدنی و مسالمت آمیز حکومت را متقاعد به تغییر قوانین مزبور به نفع نیازهای جوانانه جوانان کنیم. در غیر این صورت بر این قشر از جامعه فرض است تا زمانی که آن قوانین بر کشور حاکم است به احترام قانون خود را مُلزم به رعایت آن کنند.
اما چنانچه اخطار کمیته انضباطی ناظر بر تخلفات صنفی يا آموزشی آن دانشجو بوده و استاد مزبور نیز با تکیه بر آن تخلفات قصد بهره وری جنسی از ایشان، به شرط مرتفع کردن مشکل انضباطی وی را داشته اکنون جای این پرسش باقی است در صورت صحت چنین روایتی چه سوء استفاده ای از قدرت توسط استاد مزبور صورت گرفته؟
این سوال در خصوص صحت فرض «مشکل منکراتی» دانشجوی مزبور نیز دلالت دارد. بدین معنا که چنانچه استاد مزبور به شرط برخورداری از هم آغوشی با دانشجوی فوق وعده حل مشکل وی را داده و بر همین اساس نیز در روز واقعه میزبان وی در دفتر کاری خود شده این بمعنای یک معامله مرضی الطرفین است. خصوصاً آنکه دانشجوی مزبور با پای خود و بدون اجبار و در ساعت غیر اداری به محل کار استاد هوسباز رفته و تا مرحله ای نیز فرصت دست درازی آن استاد را به حریم خصوصی بدن خود ولو تا مرز برداشتن روسری اش را داده. تا اینجای کار این دختر خانم دانشجو است که علی رغم پذیرش صوری آن معامله با فریب استادش کوشیده با ایجاد تله جنسی از وی مدرک تهیه کرده تا بدینوسیله بتواند مشکل خود را با کمیته انضباطی از طریق قربانی کردن استاد بولهوس دانشگاه زنجان مرتفع نماید.
بر فرض صحت این روایت هیچ محکمه ای نمی تواند استاد مزبور را متهم به سوء استفاده از قدرت و مسئولیتش نماید.
چنین اتهامی در صورتی قابل طرح می بود که استاد مورد اشاره بعد از هم آغوشی با آن دانشجو به وعده خود عمل می کرد و با تکیه بر نفوذ و اعتبارش در دانشگاه پرونده انضباطی ایشان را برخلاف قانون به بایگانی راکد می سپرد. اما ظاهراً از آنجا که دانشجویان تدارک دیدنده آن دام، کم تجربه بوده اند دچار شتابزدگی شده و صرفاً تا مرز آغاز رابطه جنسی تحمل کرده و عجولانه و با تصوری فاتحانه اقدام به ورود به دفتر استاد خاطی کرده اند. به همین دلیل تا این مرحله جرم آن استاد صرفاً یک خلاف منکراتی است و نه سو استفاده از قدرت. البته تا همین حد نیز مسئولین دانشگاه موظفند استاد مزبور را بدلیل شکستن حرمت دانشگاه و رابطه سالم و مقدس استاد و دانشجو مورد تعقیب و تنبیه شدید قانونی قرار دهند.
اما روایت دیگری حاکی از آن است که اساساً دانشجوی مزبور فاقد پرونده انضباطی بوده و کل داستان بصورتی جعلی ساخته استاد هوسبازی است که چشم طمع اش بدنبال کسب حظ جنسی از آن دانشجو بوده و قصد آن را داشته تا با استناد بر این داستان جعلی دانشجوی فوق را در موضع استیصال قرار داده و از این استیصال بنفع مطامع شهوانی خود بهره ببرد.
اتهام سوء استفاده از قدرت در صورت صحت چنین روایتی قابل طرح برای استاد مزبور است. اما باز جای این پرسش باقی است که دانشجوی مزبور و دوستانش چرا قبل از آنکه اقدام به طراحی آن رسوائی اخلاقی برای استاد خود کنند، نوار صوتی که گفته می شود از پیشنهاد رابطه جنسی توسط استاد تهیه کرده بودند را مستند ادعای خود نکرده و همان نوار را به مسئولین مربوطه به عنوان مدرک محکم خود ارائه نداده اند و یا چنانچه به مسئولین مربوطه اعتماد نداشته اند چرا تا این تاریخ آن نوار صوتی را بر روی شبکه اینترنت قرار نداده اند؟
طبیعتاً آن نوار صوتی بمراتب بهتر و بیشتر از فیلم بی سر و ته موجود در اینترنت می تواند ابعاد افکار و مطامع شیطانی آن استاد خطاکار را پرتو افشانی کند.
روایت دیگر حاکی از آن است که دانشجوی مزبور واقعاً برخوردار از «تخلف صنفی» در پرونده انضباطی اش بوده. حال بر این اساس جای این پرسش مطرح است: استاد مربوطه برای حل مشکل انضباطی آن دانشجو چه پیشنهادی را با وی مطرح کرده؟
اگر پیشنهاد استاد مذکور ناظر بر این بوده که در صورت همخوابگی آن دختر با خود مشکل اش در کمیته انضباطی را حل می کند و آن دانشجو نیز با تن دادن ولو صوری به آن پیشنهاد وارد این پروژه شده. نفس چنین ورودی نیز بمعنای یک معامله مرضی الطرفین است و استاد هوسباز را می توان بعد از وفای به عهدش مبنی بر حل مشکل انضباطی آن دانشجو به اتهام سوء استفاده از قدرت محاکمه کرد همچنانکه هم زمان دانشجوی مزبور نیز متهم به مشارکت در جرم می شود.
اما چنانچه استاد مزبور با اتکای بر پرونده انضباطی آن دانشجو به ایشان تحکم کرده که اگر با وی سکس نداشته باشد از طریق پرونده انضباطی اش بر وی فشار می آورد در این صورت است که اتهام سوء استفاده از قدرت برای کسب امیال نامشروع قابل انتساب به استاد فوق خواهد بود.
علی رغم همه فروض و روایات فوق باز جای یک پرسش باقی می ماند که دانشجویانی که بشدت داعیه عدالت خواهی دارند با کدام منطقی قبل از آنکه هیچکدام از این اتهامات مشخص شده باشد و طرفین ادعاهای خود را مطرح و اثبات کنند خودسرانه، يک طرف غائله را با رسواترین شکل ممکن محاکمه و محکوم کردند.
هر اندازه دانشجویان به تحقق عدالت و اعاده حق دانشجوی مزبور در قوه قضائیه ایران بدبین بوده باشند و هر اندازه بتوان در این بدبینی بدلیل تجربه های گذشته و اهمال های قوه قضائیه در برخورد با پرونده های مشابه با دانشجویان همدل بود، اما علی رغم این نمی توان اقدام ناپسند دانشجویان در طراحی آن رسوائی و محاکمه و محکوم کردن نابرابر يک طرف غائله را آن هم بدون دادن فرصت کمترین تحقیق و تفحصی به هیچ مقام قانونی در ایران قابل توجیه دانست.
جناب آقای نبوی
پیشتر استناد به جمله جنابعالی کردم مبنی بر آنکه:
« آنچه دانشجویان زنجانی کرده اند، دفاع یک موجود ضعیف در مقابل یک موجود زورگو برای حفظ خود است ...و موضوع این است که کسی از قدرت سیاسی برای خریدن افراد و به خدمت گرفتن آنان استفاده می کند»
نمی دانم جنابعالی به بنده اجازه می دهید جمله مزبور را تصحیح و بلکه تکمیل کنم. و آن اینکه «هیچ کس نباید از قدرت برای خریدن افراد و به خدمت گرفتن آنان استفاده کند» تصور هم نمی کنم جنابعالی با این اصلاح مخالفتی داشته باشید چرا که قدرت سیاسی تنها یکی از وجوه قدرت است و قدرت به عنوان یک پدیده انتزاعی برخوردار از وجوهی مختلف بوده و هست. شخصاً قائل به آنم که قدرت، اعتباری است که توانائی اعمال نفوذ و تحمیل اراده را به صاحب آن می دهد.
همچنانکه بر اساس تعریف ماکس وبر:
« قدرت فرصتی است که یک انسان یا شماری از انسانها دارند تا بدینوسیله اراده شان را حتی با وجود مقاومت دیگران، بر کنش جمعی تحمیل کنند»
وی همچنین معتقد است:
«مبنای اعمال چنین قدرتی می تواند بر حسب زمینه اجتماعی یا موقعیت تاریخی و ساختاری، صورت های بس متنوعی را به خود گیرد»
همچنانکه آنتونی گیدنز نیز قدرت را به مفهوم «توانايي تاثيرگذاري بر ديگران» ترجمه کرده.
اکنون و به اعتبار صحت ادعای «وبر» می توانیم شاهد وجوه قدرت در عرصه صاحبان اسلحه، یا صاحبان سرمایه و یا برخورداران از مسئولیت و مشاهیر عرصه اجتماع باشیم.
لذا توصیه اخلاقی جنابعالی مبنی بر اجتناب از اعمال قدرت برای خریدن و یا به خدمت و یا در اختیار گرفتن (قطعاً قهری و اجباری) دیگران را به فال نیک گرفته و بر همین اساس می توان متذکر شد که به همان میزان که آن استاد خطا کار نمی بایست از مسئولیت و قدرت اداری خود برای تصرف در بدن آن دختر دانشجو بهره برداری کند. یک ورزشکار سرشناسی مانند «کوبی برایانت» نیز به اعتبار برخورداری از قدرت برخاسته از شهرت ورزشی خود نمی بایست اقدام به سوء استفاده جنسی از يک مستخدمه هتل می کرد،و همچنانکه آوازه خوانی مانند «مایکل جکسون» نیز نمی بایست به پشتوانه قدرت منبعث از شهرت هنری اش، از اقبال يک پسربچه خردسال به خود سوء استفاده جنسی می کرد و همچنانکه یک رئیس جمهوری مانند «بیل کلینتون» نیز به اعتبار قدرت متکی بر کرسی ریاست جمهوری اش نباید اقدام به برقراری رابطه سکسی با لوینسکی می کرد.
اکنون با توجه به این گزاره بغایت صادق جنابعالی به اینجانب اجازه می دهید تا بدلیل تشابه موضوع مجدداً پرسشی را که سال گذشته طی مجادله ای که در عرصه اینترنت با یکدیگر داشتیم را بازپرسی کنم؟
اگر می پذیرید که جناب آقای ابراهیم نبوی یکی از مشاهیر و تاثیرگذارترین روزنامه نگارتاریخ معاصر مطبوعات ایران است که ظاهراً می پذیرید و بارها نیز با ذکر سیاهه بلند کتاب ها و نوشته ها و برنامه های متنوع و تاثیرگذارتان بر این شهرت صحه گذاشته اید که ادعائی کاملاً صحیح و برخوردار از صحت است آیا تصور نمی کنید همین شهرت رسانه ای جنابعالی که طبیعتاً پشتوانه قدرت اجتماعی جنابعالی نیز می باشد که بقول گیدنز زمینه توانائی تاثیرگذاری شما بر دیگران را فراهم کرده، متقابلاً مسئولیت اخلاقی جنابعالی را نیز تشدید کرده و می کند؟
چنانچه می پذیرید که منطقاً نمی توانید نپذیرید طبیعتاً بر این نکته اعتراف می کنید که جمیع شیدائیان جنابعالی نه شیفته جمال نه چندان شبیه جنابعالی به «برات پیت» هستند و نه سرگشته صوت بی شباهت تان با «ریکی مارتین اند» و نه مبهوت عضلات ورزیده نداشته تان همچون «آرنولد شواتزنگرند» . آنها تنها و تنها ابراهیم نبوی را به اعتبار طنزها و کتب و نوشته ها یش بر تارک شهرت و اقبال خود نشانده اند. حال به پشتوانه چنین اشتهار و قدرتی چگونه منع رطب می فرمائید و در مقام داور اخلاقی برای دیگران می نشینید در حالی که تا این تاریخ به این پرسش سرکار خانم مرجان عالمی همسر سابق حسین درخشان پاسخ نفرموده اید مبنی بر آنکه:
«چرا هيچ کس هيچ جا نمی نويسه که اين آقای نبوی که همه کشته و مرده شن، چه دسته گل هائی به آب نداده و چه زندگی هائی رو به هم نزده و با چه دخترهای جوان و زير سن قانونی که روی هم نريخته؟»
جناب آقای نبوی
صادقانه خدمت محترم جنابعالی عرض می کنم که به هیچ وجه قصد مچ گیری نداشته و صرفاً پرسشی را مجدد طرح کردم که سال گذشته تنها مواجه با مطایبه حضرتعالی شد و ظاهراً ترجیح دادید با سکوت در مقابل آن به اینجانب و ديگران القای رضایت و بلکه صحت این ادعا را تفهیم کرده باشيد. خوشبختانه بر فرض صحت این اتهام بدلیل آنکه تا این تاریخ فاقد شاکی خصوصی بوده اید منطقاً نباید پروائی از دردسرهای قضائی پاسخگوئی به آن پرسش داشته باشید. اصراری هم به پاسخگوئی نیست فقط آیا می پذیرید بر اساس توصیه و تحذیر جنابعالی به اصحاب قدرت جهت عدم سواستفاده از توانائی ها و اشتهارهای شان اینجانب نیز منطقاً جنابعالی را مقامی فاقد صلاحیت برای شماتت آن استاد هوسباز تلقی نمایم؟
جناب آقای نبوی
جنابعالی در ادامه نوشتار خود فرموده اید:
«مشکل این نیست که چرا (مسئولین) چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند، اصولا خلوت برای کار دیگر است. مشکل این است که این جماعت چرا وقتی به محراب و منبر می روند این چنین واعظ می شوند؟»
ظاهراً جنابعالی به همان اندازه که مسائل اجتماعی را سطحی تحلیل می کنید از حافظ شناسی ضعیفی نیز برخوردارید!
دوست گرامی آنجا که لسان الغیب می فرمایند:
واعظان کین جلوه بر محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
اشاره ایشان به خلوت برخلاف استنباط جنابعالی حریم خصوصی نیست. در غیر این صورت چه اشکالی می تواند داشته باشد که واعظان در عین حالی که بر روی منبر و در محراب جلوه گری کرده و مردم را انذار و تبشیر می کنند در بازگشت به حریم خلوت و خصوصی خود آن کار دیگر را کنند؟!
مطمئنم جنابعالی نیز مشکلی با این مسئله ندارید که علی رغم نصایح اخلاقی چنان واعظی بر منبر، فعل ولو خلافکارانه ایشان در حریم خصوصی اش که متضرر کننده حقوق اجتماعی و فردی کس دیگری نیست، محلی از اشکال باشد.
این مانند آن می ماند که در یک کنفرانس علمی در خصوص مضرات مشروبات الکی از یک دائم الخمر دعوت شود تا پشت تریبون در خصوص مضرات شُرب الکل سخنرانی کند. تصادفاً چنین فردی بدلیل ابتلائش به الکل بهتر از هر کارشناسی می تواند مضرات شرب خمر را برای مخاطبان تشریح کند ولو آنکه بعد از کنفرانس به خلوت خود بازگشته بدون آنکه آزارش به کسی برسد کماکان شادی خواری و می گساری کند. تا اینجای کار اگر خلافی متوجه فرد مزبور باشد صرفاً ناظر بر فعل حرام است که ربطی به جرم اجتماعی نداشته و مطابق آموزه های اسلامی این عمل معصیت تلقی شده که در چارچوب صواب و عقاب مقرر است در آخرت مورد مواخذه قرار گیرد و بیش از این هم ربطی به بنده و جنابعالی و حکومت ندارد.
آنچه که جنابعالی کمتر به آن توجه دارید آن است که کنایه حضرت حافظ از «خلوت» آنجائی است که واعظان و بلکه مسئولان در مقام مسئولیت و قدرت در عرصه علنی مواضع اخلاقی بگیرند اما در موقعیت «غیبت نظارت اجتماعی» خلاف مواضع اخلاقی خود از قدرت و موقعیت و مسئولیت شان بهره برداری و سوء استفاده کنند.
بر مبنای همین استنباط غلط از حافظ است که در مورد سردار زارعی دچار خلط مبحث شده اید آنجا که خطاب به اینجانب می فرمائید:
«سردار زارعی فرمانده پلیس تهران ... در حال ارتکاب عمل خلاف جنسی دستگیر شد ... ماجرای سردار زارعی کار کدام انجمن دانشجویی است؟ آیا این یکی هم یوسف است؟ آن هم با شش تا زلیخا؟ مشکل این نیست که چرا با فلان خانم رابطه داشته، مشکل این است که غلط کرده که بچه های مردم را در خیابان کتک زده؟»
جناب آقای نبوی
آنچه که جنابعالی و دیگران در مورد سردار زارعی در رسانه ها خواندید و شنیدید بنده نیز خوانده و شنیده ام. و همانطور که شما نیز بر آن صحه گذاشته اید به هیچ وجه نمی توان مدعی وی بدلیل هم آغوشی با شش فاحشه در حریم خصوصی اش شد. تا اینجای کار مشروط بر آنکه مشارالیه شاکی خصوصی نداشته و آن اعمال را در حریم خصوصی اش مرتکب شده باشد،هیچ اتهام یا جرمی از حیث اجتماعی متوجه وی نیست و ایشان صرفاً دچار معصیت شده که این نیز هیچ ربطی به من و شما و مسئولین حکومتی ندارد و هر چه که هست بین وی و خدای وی و در چارچوب فعل حرام قرار می گیرد که حسابش نیز در آخرت است.
اما آنچه که من متوجه نمی شوم آن است که جنابعالی به کدام دلیل مدعی و معترض انجام مسئولیت های قانونی وی در زمان تصدی مسئولیتش در نیروی انتظامی می شوید.
بنده و جنابعالی می توانیم منتقد و بلکه مخالف طرح امنیت اجتماعی مصوب و در حال اجرا در ایران باشيم اما به کدام دلیل سردار زارعی و دیگر همکاران وی را مورد خطاب و مواخذه قرار می دهید که چرا طرح تصویب شده و قانونی کشور را به مورد اجرا می گذارند.
پلیس که قانونگذار نیست و صرفاً در مقام ضابط قضائی ملزم به انجام قوانینی است که به ایشان ابلاغ شده و تصادفاً تنها جائی که می شود نیروی انتظامی را مورد مواخذه قرار داد اهمال ایشان در انجام قوانین ابلاغ شده است.
می فرمائید ایشان و قاعدتاً همکاران ایشان غلط کرده اند بچه های مردم را در خیابان کتک زده اند.
اولاً این یک عوامفریبی است. وقتی قانونی تصویب می شود ولو آنکه مخالف نظر و اعتقاد بنده و جنابعالی باشد متخطی از آن قانون را بچه های مردم عنوان نمی کنند. طبیعی است که همه شهروندان برخوردار از پدر و مادرند اما در برخورد نیروی انتظامی با تخطی کنندگان از آن طرح، نباید با عنوان «بچه های مردم» متخلفین را در هاله ای از معصومیت قرار داد. از لحظه تصویب و اجرای طرح مزبور تخطی کننده از آن مجرم محسوب می شود. گذشته از آنکه نباید برخورد قانونی پلیس با مجرم را با انتساب به فعل «کتک زدن» تخفیف کرد. باز هم بنده و جنابعالی چه خوش مان بيآيد و چه خوش مآن نيآيد پلیس نه در ایران بلکه در هر کشوری نباید و نمی تواند در انجام مسئولیت های قانونی خود تعارف کند.
در همه جای دنیا مذاکره و مجادله مجرم با پلیس، خود جرم محسوب می شود.
قطعاً جنابعالی نیز در اینترنت صحنه برخورد آن مامور انتظامی ایران با آن دختر خانمی که در اعتراض به بازداشت خود در خلال برخورد با بد حجابان بشدت با مامور مزبور منازعه می کرد را ملاحظه کرده اید که نهایتاً مامور مزبور با خشونت دختر مورد نظر را با یک لگد به داخل خودرو منتقل کرد.
جناب آقای نبوی
نمی دانم اطلاع دارید اگر چنین منازعه ای توسط همان دختر خانم در موقعیتی مشابه با پلیس ایالات متحده صورت می گرفت، چه اتفاقی برای دختر مزبور می افتاد؟
بدون کمترین تردید مطمئن باشید دختر مزبور را خرد می کردند! تاکید می کنم خرد می کردند. اینجا پلیس با کسی تعارف و شوخی ندارد. کافی است به شهروند در مقام متهم و یا حتی مظنون امر کند. بازی تمام است. طابق النعل بالنعل شهروند موظف به همکاری با پلیس است.
پلیس ارزنی بر سر اقتدار خود در اینجا با کسی شوخی ندارد و نه در اینجا بلکه در همه جهان پلیس مظهر اقتدار بوده و باید باشد و تصادفاً شهروندان آمریکائی بشدت رعایت کننده چنین اقتداری هستند ولو آنکه برخورد پلیس کاملاً غیراخلاقی و برخوردار از خشونت نامتعارف باشد.
کمااینکه چندی پیش چند پلیس در ایالات متحده به زشت ترین و خشن ترین شکل ممکن چهار نفره یک شهروند ولو خطاکار سیاه پوست را در خلال بازداشت بدلیل مقاومت وی مورد ضرب و شتم شدید قرار دادند و شهروندان عادی حاضر در محل علی رغم دلزدگی شان از این برخورد کمترین اعتراضی به پلیس های مزبور نکردند چرا که نباید می کردند.
قطعاً برخورد شدید و خشنی که پلیس ایالات متحده چندی پیش با یک دانشجوی ایرانی در دانشگاه کالیفرنیا را داشت در اینترنت دیده اید که دانشجویان حاضر در صحنه علی رغم دلچرکینی از نوع برخورد پلیس با آن دانشجو کمترین اعتراضی به ایشان نکردند. این بدلیل ترس ایشان از پلیس نیست بلکه بدلیل وقوف ایشان بر قانون همکاری با پلیس و رعایت اقتدارایشان است.
در ارتباط با دیگر مواردی که به بنده متذکر شده اید از جمله:
«زندانی شدن دو نماینده مجلس بخاطر فساد اخلاقی، ابتلای دختری دیگر در دانشگاه سهند آذربایجان مشابه دانشگاه زنجان توسط مسوولان دانشگاه. کشته شدن زهرا بنی یعقوب به دلیل تجاوز در محل نیروی انتظامی» ضمن همدلی و هم رائی با جنابعالی در این خصوص به ياد نمی آورم اینجانب در جائی مطلبی نفیاً یا اثباتاً در این موارد اظهار داشته باشم که اکنون لازم باشد در قبال آنها از خود دفاع کنم یا پاسخگو باشم.
جناب آقای نبوی
در پایان مایلم نکته ای را خدمت جنابعالی گوشزد کنم و آن اینکه من متوجه نشدم از کجای مقاله «دام زلیخا» چنین نتیجه ای را گرفته و مکرراً تکرار کرده اید که
اینجانب در مقام دفاع از ناموس دولت احمدی نژاد مقاله مزبور را تحریر کرده ام؟
قطعاً هر اندازه با اینجانب اختلاف نظر و عمل داشته باشید در یک نکته احتمالاً نباید تردید کنید و آن اینکه شخصاً در بیان عقاید و مواضع خود به اندازه کافی صراحت لهجه و بی پروائی دارم تا چنانچه روزی به صرافت اقبال از آقای احمدی نژاد و دولت ایشان بیفتم در بیان آن دچار ارزنی خجالت و رودربایستی از جنابعالی و دیگران باشم. اما فعلاً و تا این تاریخ به چنین نتیجه ای نرسیده و تنها به احترام آرای اکثریت مردم ایران به ایشان و قرار داشتن ایشان در مقام ریاست جمهوری قانونی کشور ضمن رعایت شان و احترام وی و دولت تحت امر وی کماکان مترصد سياست ها و اقدامات ایشان از موضعی منتقد بوده و هستم. البته همین جا نیز تاکید می کنم که برخلاف جنابعالی وضعیت کشور را سیاه و سفید ندانسته و ندیده تا بدینوسیله تمامیت پلشتی ها وتباهی ها و سیاهی را متوجه اردوی اصولگرایان کرده و همه خوبی ها و درستی ها را در جبهه مقابل فرض کنم. به جنابعالی نیز توصیه می کنم آن عینک سیاه و سفید را از چشم خود بردارید تا بتوانید مسائل را منطقی تر و واقعبینانه تر ارزیابی کنید.
بنده تا اطلاع ثانوی همانطور که قبلاً هم بتناوب در مقالاتم متذکر شده ام آقای احمدی نژاد را فاقد استانداردهای یک رجال سیاسی می دانم. همین جا و بلافاصله این اعتقاد را نیز اعلام می کنم که جناب آقای خاتمی را نیز علی رغم همه احترامی که برای شخصیت فرهنگی و فرهیخته ایشان قائلم مانند آقای احمدی نژاد فاقد استانداردهای یک رجل سیاسی می دانم. مشکل اینجاست که آقای احمدی نژاد در مقام یک رئیس جمهور فاقد گویش یک رجُل سیاسی است. همچنانکه بر این باورم آقای خاتمی نیز علی رغم دو دوره تصدی مسئولیت ریاست جمهوری بوضوح نشان داده اند فاقد عنصر اعتماد بنفس و عزم و روحیه چالش سیاسی جهت تحصیل اهداف و مسئولیت های خود در مقام یک رجل سیاسی در قواره های یک رئیس جمهورند.
این نظر را نیز اخیراً کسب نکرده و صراحتاً در سال 77 آن را طی مقاله «کفش سیندرلای خاتمی» بیان کرده و علی رغم این تا زمانی که ایشان متکی بر آرای مردم در کاخ ریاست جمهوری تشریف داشتند، اینجانب در حد وسع و توان و بضاعت قلمی خود ذره ای از حمایت ایشان دریغ نکردم.
مجموعاً بر این باورم تجربه ریاست جمهوری آقای خاتمی و همچنین آقای احمدی نژاد اثبات کننده آن است که با گذشت نزدیک به 30 سال از روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی، شورای نگهبان در مقام تعیین صلاحیت کننده نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری هنوز نتوانسته شاخص های اصلی در تعیین رجال سیاسی علاقه مند به کسب کرسی ریاست جمهوری را به درستی و بر اساس معیارهای دقیق و علمی و کارشناسانه تشخیص دهد.
با تقدیم احترام ـ داریوش سجادی
28/خرداد87
dariushsajjadi@yahoo.com
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مقاله دام زلیخا:
http://www.sokhan.info/Farsi/Zolikha.htm
مقاله یوسف، خفه شو ـ ابراهیم نبوی:
http://www.doomdam.com/archives/000377.php#more
مقاله غم شیرین:
http://www.sokhan.info/Farsi/Gham.htm
کفش سیندلای خاتمی:
http://www.sokhan.info/Farsi/Cinderela.htm
یوسف، خفه شو!
پاسخ ابراهیم نبوی به مقاله دام زلیخا
دیروز در دانشگاه زنجان معاون دانشجویی دانشگاه که مدتی طولانی یکی از دختران دانشگاه را برای برقراری ارتباط جنسی تحت فشار قرار داده بود، در حین برقراری ارتباط جنسی توسط همکلاسی های دختر مذکور دستگیر شد و در زمانی کوتاه این خبر و تصاویر مربوط به آن و نام و تصویر استاد مذکور به نام مددی، استاد قرآن و حدیث و از معتمدین دولت نهم، در اینترنت منتشر شد و به داغ ترین خبر غیر رسمی کشور تبدیل شد. رسانه های داخلی در مقابل این خبر دیروز سکوت کردند، اما با ادامه اعتصاب دانشجویان دانشگاه زنجان به نظر می رسد که این خبر بزودی نه تنها سر دراز دارد، بلکه دولتمجبور است در مقابل این واقعه برخورد کند.
آنچه مهم است، در وهله اول همت بلند دانشجویانی است که در مقابل تجاوز به حقوق انسانی همکلاسی خود و شخصیت خود با این ماجرا برخورد کرده اند. اما مهم تر از آن نوشته دوست عزیز من آقای داریوش سجادی با عنوان " دام زلیخا" است که هنوز دکمه های پیراهن استاد مددی بسته نشده، برای دفاع از ناموس دولت احمدی این نوشته منتشر شد و در آن چنین آمده است.
" فیلم منتشره از آن واقعه با تصریح و تعجیلی که فیلمبرداران در آن فیلم از دور کردن دختر مورد نظر از کانون ماجرا دارند در کنار اصرار دانشجویان مبنی بر عدم برخورد مسئولین با آن دانشجوی دختر و اعتراف ایشان مبنی بر برنامه ریزی از قبل تدارک دیده شده با ایشان جهت تهیه آن فیلم، مُبینی مستند از قصد قبلی و تعمدی دانشجویان از ایجاد یک تله اخلاقی برای استاد مزبور است. دانشجویان مزبور با طراحی چنان دام غیراخلاقی خواسته یا ناخواسته استاد مزبور را ولو آنکه اتهامات مزبور به وی مبنی بر فساد اخلاقی برخوردار از
صحت نیز باشد، معلوم نیست چه بلائی بر سر جامعه دانشگاهی ایران آمده که اکنون اعضا این خانواده تا این درجه به قعر و حضیض بی اخلاقی سقوط کرده اند.... استاد مزبور نیز ولو آنکه از قبل اشتهار به طماعی و هوس بازی داشته علی رغم این چنین سابقه ای به دانشجویان مجوز آن را نمی داد تا با پلشتی به جنگ پلشتی بروند.... هر چند این قیاسی مع الفارق است اما برای تقریب به ذهن مناسب است دانشجویان با درآمدن در کسوت زلیخای فتنه گر ناخواسته مشکل شان را مبدل به یوسف کنعان نکنند! داریوش سجادی 26 خرداد 1387"
در مورد نوشته آقای سجادی توضیحات زیر لازم است:
اول: تمام گفته های دانشجویان زنجانی چنان نشان می دهد که معاون دانشگاه با تحت فشار قرار دادن یک دانشجوی دختر، قصد سوء استفاده جنسی از او را داشته است. و پس از اینکه این فشار افزایش یافته است، دانشجویان تصمیم می گیرند که با فاش کردن این برخورد غیر انسانی، یعنی سوء استفاده از موقعیت یک رئیس برای تجاوز به یک دختر دانشجو، از خودشان دفاع کنند.
دوم: فرض آقای سجادی بر این است که در این اتفاق کثیف، این دانشجویان دانشگاه نیستند که قربانی شده اند، بلکه آنان برای تسویه حساب سیاسی چنین نقشه ای ریخته اند. و کسی که قربانی است، برادر یوسف، یعنی استاد مددی استاد دانشگاه است که گویا در حال فرار کردن از دست زلیخای دانشجو که لابد همسر امیر مصر بوده و از طریق حسنی مبارک با نئوکان های آمریکا هم رابطه دارد و از این طریق می خواهد ابتدا حضرت یوسف خوش تیپ را بدنام کرده و بعد حضرات دیگری مانند حضرت زارعی و حضرت احمدی نژاد و حضرت زاهدی را بی حیثیت کنند.
سوم: تمام این فرضیات از این ناشی می شود که فیلم و عکس و تفصیلات خبر بسرعت منتشر شده و چنان وسیع منعکس شده که محکم به در خانه آقای سجادی برخورد کرده و خواب را بر ایشان حرام و قلم را به دست ایشان داده که پس از شش ماه که اثری از قلم موثر حضرتش جاری نشده، بزند برود به سرعت برق و باد و بنویسند و منتشر کنند و آب روی ریخته را جمع کنند. من نمی دانم که این زمان که جان از تن ایشان برتافته است، بخاطر بوی پیراهان یوسفی است که یافته است یا بوی گند جوراب احمدی است که طاقت از دست برده است؟ اوی! استاد! کجا؟ شرم هم چیز خوبی است. از چه دفاع می کنید؟ خبر تازهشنیدید؟
چهارم: این یوسفی که از او دفاع می کنید، دوازده برادر دیگر هم دارد که اتفاقا آنها نه در محضر موبایل دوربین دار، بلکه چون به خلوت رفته بودند، کار دیگر کردند و امروز نام شان بر سر زبان است و البته راه جلوگیری از این رسوایی، طبیعتا انکار است و حاشا، که دیوارش مثل همه دیوارهای مملکت روز به روز بلندتر می شود. گفتم برادران یوسف و حکایت شان امروز بر سر زبان هاست، دو نماینده مجلس بخاطر فساد اخلاقی زندانی شدند، سردار زارعی فرمانده پلیس تهران و طراح استفاده از آفتابه برای حفظ اخلاق در حال ارتکاب عمل خلاف جنسی دستگیر شد، در دانشگاه سهند آذربایجان دختری دیگر به همین بلا توسط مسوولان دانشگاه دچار شد. زهرا بنی یعقوب به دلیل تجاوز در محل نیروی انتظامی کشته شد. در محل نیروی انتظامی رودهن دو سال قبل دقیقا همین اتفاق افتاد و چون نه دوربینی در کار بود و نه دختری روی آن داشت که از متجاوز شکایت کند، این کثافت پامال شد و رفت. داریوش عزیز! از چه کسی دفاع می کنید؟ خبر که تازه نیست، بوی گند زورگویی و تجاوز به عنف دولتی ماههاست که از برکت سر دولت احمدی بلند است. شما که از آن فاصله بعید بوی پیراهان یوسف بی تاب تان می کند، چطور گند و کثافت دیگران را نمی بینید؟ این یکی توطئه دانشجویان است، آیا تجاوز به عنف منجر به قتل در بازداشتگاه اصفهان، آن هم در مورد دختر پزشکی که پدرش هم از بچه های جنگ بوده، آن هم توطئه دانشجویان است؟ ماجرای سردار زارعی کار کدام انجمن دانشجویی است؟ آیا این یکی هم یوسف است؟ آن هم با شش تا زلیخا؟ حالا بپذیریم که طرف در چت روم یاهو با خانم محترمه صیغه خوانده، به ما چه، مشکل این نیست که چرا با فلان خانم رابطه داشته، مشکل این است که غلط کرده که بچه های مردم را در خیابان کتک زده.
پنجم: مرد حسابی! مشکل این نیست که چرا چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند، اصولا خلوت برای کار دیگر است. مشکل این است که این جماعت چرا وقتی " به محراب و منبر می روند این چنین واعظ می شوند" و هاله نور ساطع می کنند؟ یک دانشجوی دوست دارد با دوست دانشجوی پسرش در خلوت هر کاری بکند، به ما چه ربطی دارد؟ وقتی مشکل ایجاد می شود که اولا این یوسف های مورد دفاع حضرتعالی یا غضنفرهایی هستند که با چماق مانع خلوت ملت می شوند یا دائما در حال نصایح اخلاقی هستند. اگر کسی ادعای اخلاق نداشته باشد که بر او حرجی نیست. اگر کارش جرم باشد، لابد راهی برای مجازات وجود دارد، اما لابد احتمالا شما هم تصدیق می کنید که سوء استفاده از قدرت برای سوء استفاده جنسی در هر جای دنیا رفتار کثیفی است.
ششم: آنچه دانشجویان زنجانی کرده اند، دفاع یک موجود ضعیف در مقابل یک موجود زورگو برای حفظ خود است. شما حق ندارید به هر دلیلی، چه بخاطر مهر دولت احمدی، چه بخاطر کینه تحکیم وحدتی، به این دانشجویان توهین کنید. من کاری به اخلاق ندارم، اصلا موضوع اخلاق نیست. موضوع قدرت است. موضوع این است که کسی از قدرت سیاسی برای خریدن افراد و به خدمت گرفتن آنان استفاده می کند.
استاد! اصلا قصد نداشتم دهان به دهان با شما بشوم، ولی به نظرم این نوشته از آن نوشته هایی بود که به نظرم می آمد، انگار به زنی شریف، ده نفر تجاوز به عنف کرده باشند، و شما از آن کنار عبور کنید و به او بگوئید زنیکه فاحشه! جمع کن برو! به چنین آدمی " جز لطفا خفه شو" باید چه گفت؟ شنیدید؟
ابراهیم نبوی
26خرداد 1387
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر