۱۳۹۲ خرداد ۵, یکشنبه

بحران اعتماد


بدنبال طرح پرسش‌های موهن چهار جوابی درباره پیامبر اسلام در آزمون استخدامی اخير آموزش و پرورش، کسر قابل اعتنائی از مطبوعات و چهره های اصلاح طلب پرسشی از سر درد و با چاشنی طعنه را در افکار عمومی مطرح کردند مبنی بر آنکه:

«چرا جناح مقابل که در دوران اصلاحات بخاطر يک کاريکاتور يا متن يک نمايشنامه در نشريه ای دانشجوئی (موج) آن چنان شهرآشوبی می کرد و کفن پوش در خيابان ها تظاهرات و تجمعات اعتراضی راه می انداخت اينک و امروز دچار نسيان و بی عملی شده اند؟»

پاسخ به چرائی چنين رخوتی را شايد بتوان کليد فهم وجه قالب تحولات سياسی در ايران دانست.

از ميان پاسخ های متعدد به اين پرسش، مهندس «عباس عبدی» ، طی مقاله ای در سايت شخصی خود به نقطه مهمی دست گذاشت بدون آنکه اين نقطه را رمزگشائی کنند.(مقاله هر دم از اين باغ بری می رسد)

ايشان در اين مقاله با تاکيد بر اجتناب از نگاه آناکرونيک به تاريخ(عدم لحاظ توالی زمانی تاريخ در فهم داشته های تاريخی) مقاله خود را با ابرام بر اين نکته پايان داده که:

«اگر چنین اقدامی در دولت قبل می‌شد یا مثلاً در رژیم گذشته رخ می‌داد، شاید تاكنون هزاران كفن‌پوش در خیابان‌ها بیتوته كرده بودند، چه بسا مقدمه بروز انقلاب هم می‌شد، اما در دولت فعلی، آب از آب هم تكان نمی‌خورد، چرا كه چاقو دسته خود را نخواهد بُرید.»

محوری ترين نکته در اين مقاله گزاره پايانی «ناتوانی چاقو در بُريدن دسته خود» است.

قبل از کالبد شکافی اين گزاره توجه به اين بخش از اظهارات اکبر گنجی نيز که بی ارتباط با گزاره بالا نيست، حائز اهميت است.

آقای گنجی طی ماه گذشته در مصاحبه با نشريه شهروند در تبيين قصر ذاتی جنبش اصلاحات در ايران ضمن ابرام بر ساختار حقوقی نامنعطف نظام، اظهار داشته:

«در چهارچوب قانون اساسی اصلاً راهی (برای اصلاحات) ندارید ... حالا فرض کنید اصلاح طلب ها آمده اند مثلا می خواهند (فقط) اتوبان چمران را که در جایی به یک پادگان برخورد کرده باز کنند. دست ها را بالا می زنند که اتوبان را باز کنند. به آنها اجازه نمی دهند می گویند این دخالت در حوزه اختیارات فرماندهی عاليه نظام است.

اما به محض اینکه آقای احمدی نژاد انتخاب می شود، یک روزه از بالا به پادگان دستور می دهند که یکشبه عقب بکشند تا اتوبان باز شود.»



مبانی چنين مناسبات ارادت سالارانه ای را می توان از دو چشم انداز فهم کرد:

ـ نخست، چيستی تبارشناسانه عقبه محافظه کاران(فهم ماهيت نسبت دسته و چاقو)

ـ دوم، چرائی روان شناسانه «واکنش متفاوت» ساختار سياسی به «کُنش های ثابت» (ساخت اتوبان چمران)



نبايد از نظر دور داشت که ادبيات متخذه و محوری اصلاح طلبان طی 8 سال دوران رئيس جمهور خاتمی، ناظر بر ديالکتيک خير و شری بود که در اين منظومه اصلاح طلبان بنمايندگی از «تماميت مردم» طلايه دار جبهه خير در مقابل مافيای شرورانه محافظه کاران تعريف می شدند.

بی مناسبت نيست که آقای عبدی در بازبينی «سرنوشت محتوم جنبش اصلاحات» با منطقی «باينری» صحنه آرايش نيروهای سياسی در سال های اصلاحات را مشتمل بر «گروه اصلاح طلبان و ملت» در مقابل «حاکميت» ترسيم کرده و کليت و تماميت تحليل خود از جنبش اصلاحات را مبتنی بر چنين «ديالکتيک دوگانه ای» استوار می سازد.



لازم به ذکر نيست که فهم باينری (فهم صفر و يکی از جهان گزاره ها) از منازعه دوران اصلاحات، منحصر به مهندس عبدی نبود بلکه «اين منطق» در قرائت قالب سران اصلاحات طی هشت سال رياست جمهوری آقای خاتمی بوضوح قابل رؤيت بود و کماکان نيز هست.

لذا و بر همين اساس نمی توان با اتکای «منطق باينری» در يافتن پاسخ به پرسش «چيستی تبارشناسانه محافظه کاران» فراتر از دو قطبی «اصلاح طلبان و ملت» در مقابل «محافظه کاران» رفت.

در اين دستگاه چاره ای نداريم تا برای اخذ نتيجه مطلوب جدول مختصات نظام سياسی را آن گونه ترسيم کنيم که جناح مخالف اصلاحات، عاری از هر گونه پايگاه اجتماعی و صرفاً در حد فاصل «مسعود ده نمکی تا حسين الله کرم» تعريف شود.

طبعاً در چنين دستگاه مختصاتی، چاقو و دسته چاقو از نسبتی افزارمندانه و نوچه پرورانه بين اصحاب قدرت و عمله قدرت برخوردار خواهد شد.



برخلاف چنين فهمی از عقبه تباری محافظه کاران، واقعيت تاريخی نشان دهنده آن است جناح محافظه کار ايران ميراث دار اقشار متدين با قرائتی سنتی از اعتقادات دينی طی 700 سال گذشته بوده که تصادفاً در جميع تحولات سياسی اخير ايران رفتاری واحد در قبال دل نگرانی های عقيدتی خود بروز داده اند.

مگر شهرآشوبی و کفن پوشی عقبه اجتماعی جناح سنتی ايران در جريان نمايشنامه نشريه موج يا کاريکاتوری از يک روحانی سرشناس را نمی توان قرينه ای از جنبش اعتراضی تجار و شهروندان ايرانی سده گذشته در جريان تشبث مسيو نوز بلژيکی به کسوت روحانيت دانست.

مگر در پاسخ به اين گزاره نويسنده کتاب «انقلاب عليه تحقير» که:

«اگر چنین اقدامی (سوالات موهن) در دولت قبل یا در رژیم گذشته رخ می‌داد، شاید تاكنون هزاران كفن‌پوش در خیابان‌ها بیتوته كرده بودند، چه بسا مقدمه بروز انقلاب هم می‌شد» نبايد گفت که اتفاقاً و دقيقاً چنين اتفاقی در مورخ 17 دی سال 56 در روزنامه اطلاعات افتاد و تصادفاً ديديم که بعد از انتشار آن مقاله موهن (ارتجاع سرخ و سياه) بود که جامعه سنتی ايران رفتاری مشابه از خود نشان داد که زمينه تحقق انقلاب اسلامی با حضور متاخر ديگر اقشار در سال 57 شد.

اما اکنون جای اين پرسش باز است که علی رغم حساسيت ها و سنت اعتراضی اقشار مذهبی در قبال وهن مقدسات خود در تاريخ معاصر ايران، چرا در جريان سوالات موهن اخير شاهد جنبش اعتراضی قابل اعتنائی از جانب اين طبقه نشديم؟

ظاهراً پاسخ به چرائی اين سکوت را بايد از ميانه شکاف تاريخی سنتی و مدرن در ايران گمانه زنی کرد.

گزاره نقل شده از اکبرگنجی، با صراحت و شفافيت پاسخ به چرائی روان شناسانه «واکنش متفاوت» ساختار سياسی به «کُنش های ثابت» را در يک کلمه خلاصه می کند و آن:

تفوق و حاکميت «بحران اعتماد» در حدفاصل شکاف تاريخی دو طبقه سنتی و مدرن در ايران است.

قشر سنتی نشان داده زمانی دغدغه دفاع از مقدسات خود را در سپهر علنی جامعه مرتفع می کند که نسبت به دولتمردان خود دچار بی اعتمادی باشد.

تلخ يا شيرين برای طبقه سنتی ايران اصحاب و دولتمردان جنبش اصلاحات غيرقابل اعتماد بودند.

دليل اين عدم اعتماد نيز بازگشت به آن داشت که به زعم اقشار سنتی، اصلاح طلبان حاملان خوانشی از باورها و مقدسات دينی بودند که با منويّات و هنجارها و نُرم های اعتقادی ايشان نامنطبق و بلکه متضاد بود.

همانطور که دولتمردان کنونی را بدليل همگنی باورهای دينی ايشان با داشته های اعتقادی خود، قابل اعتماد دانسته و با اتکای بر همين حُسن اعتماد، تخطی های ايشان را غمض عين می کنند.

همين بحران اعتماد است که به دولت قبلی اجازه کشيدن يک اتوبان را نمی داد اما با تغيير کادر در بدنه دولت مشکل به راحتی مرتفع می شود.

اين امر مؤيد آنست که در شاکله سياسی هرم قدرت ايران قبل از رفرم سياسی، اصل اعتماد و عدم اعتماد محوريت داشته و سيستمی که در مقابل کمترين اصلاحات مقاومت نشان می دهد با احراز شرط اعتماد به راحتی دست دولتمردان را در تمشيت مُلکداری باز می گذارد.

نقطه عطف بحران اعتماد در ميانه شکاف سنتی و مدرن آنجاست که برخلاف اصلاح طلبان که از موضع حکومت دغدغه دوگانه «شهروند خودی و غير خودی» را داشته و دارند، طبقه سنتی از موضع شهروندی دغدغه «حکومت خودی و غير خودی» را دارد!

اين امر مُبين ظرافتی پنهان در قشربندی اجتماعی ايران است و آن اينکه جامعه مدرن علی رغم همه ظواهر بلاغت و فرهيختگی، جامعه ايست منفعل، صغير و فاقد اعتماد بنفس که برای تامين مطالبات و مرتفع کردن دغدغه های خود منتظر و معطل و چشم انتظار دولتش (يا هر عامل بيرونی) می نشيند.

اما طبقه سنتی صرف نظر از جنس و ماهيت سنتی مناسبات ـ اش و نسبت آن با هرم قدرت و علی رغم متهم بودن به صباوت و عقب ماندگی در مقام مقايسه با «شهروندان مدرن» برخورداری بيشتر و بهتری از مسئوليت پذيری و مشارکت اجتماعی نسبت به ابتلائات و مطالبات خود در جامعه دارند.

لذا پرسش اصلی در اين بحث نبايد ناظر بر چرائی «فعل و انفعال» طبقه سنتی نسبت به ابتلائات جامعه باشد.

فعل و انفعال ايشان اتکای تاريخی به عنصر «اعتماد و عدم اعتماد» به ماتريس قدرت در حکومت دارد.

آنچه که بايد و می تواند انگشت گزنده اتهام را متوجه خود کند، انفعال و غيبت تاريخی طبقه علی الظاهر مدرن ازعرصه بلوغ شخصيت، مشارکت جوئی و مسئوليت پذيری اجتماعی است.

اين جای کمال تاسف است که از ميان هر نُه روز يک بحرانی که رئيس جمهور خاتمی در دوران اصلاحات خبرش را می داد به سختی می شد حتی يک مورد را به مطالبات جامعه متوسط و مدرن ايران منتسب کرد و عمدتاً بحران های مزبور در غيبت قشر مدرن، ناظر بر تعلقات و تقيدات و دغدغه های جامعه سنتی بود.



طبيعی است وقتی جامعه سنتی تنها بخاطر درج يک کاريکاتور که از آن تلقی وهن روحانيت کرده، کفن پوش و در مقام دفاع از معتمدين خود، شورمندانه دست به تظاهرات اعتراضی در سطح خيابان ها می زند هم زمان فرصت لازم جهت بهره برداری از فضا بنفع خود را نيز فراهم می کند.

همچنانکه وقتی شهروندان مدعی و مفتخر به «تعلق اقشار مدرن» در حساس ترين مقطع سياسی جهت دفاع از مهم ترين حق شهروندی خود (برخورداری از نامزد در انتخابات مجلس هفتم) غائب ميدان در جريان تحصن نمايندگان اصلاح طلب مجلس ششم می شوند، منطقاً نمی توانند و نبايد چيزی بيش از ميزان مسئوليت پذيری خود را از سيستم متوقع باشند.

بر همين اساس و با توجه به ماهيت و چرائی «پويائی» و «ايستائی» مدلّل جامعه سنتی در ازای تحولات جامعه، بايسته است پرسش اساسی قبل از آن «چرائی» متوجه چيستی انفعال و رخوت جامعه مدرن شود.

با توجه به ماهيت و کارويژه سنسورها و محرکه های واکنش زای طبقه سنتی اکنون پرسش محتوائی بايد ناظر بر اين باشد که:

سنسورهای جامعه شبه مدرن چگونه و با چه محرکی فعال می شود؟

چه چيزی استعداد آن را دارد تا اين طبقه را مسئوليت پذير و مشارکت جو کند؟

اين طبقه تحت چه شرايطی برای خواسته ها و مطالبات و ارزش های خود تقبل مسئوليت و پايمردی می کند؟

اين طبقه تا چه زمانی می خواهد تاوان بی عملی و بی حسی اجتماعی و سياسی و تاريخی خود را از طريق ملوث نشان دادن عملگرائی طبقه سنتی بگيرد؟



داريوش سجادی

14اسفند85

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

عباس عبدی ـ هر دم از این باغ بری می‌رسد ـ وبسايت آينده ـ 4اسفند85:

http://www.ayande.ir/1385/12/post_166.html

مصاحبه اکبر گنجی با نشريه شهروند:

http://eistgah.blogfa.com/post-185.aspx

سرنوشت محتوم اصلاحات ـ عباس عبدی ـ وبسايت آينده ـ 30دی85:

http://www.ayande.ir/1385/10/_4_1.html

انقلاب عليه تحقير ـ عباس عبدی ـ انتشارات ذکر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر