۱۳۹۲ خرداد ۵, یکشنبه

انقلاب اسلامی ، کُنش ها و واکُنش ها

دفتر مطالعات سياسی و بين المللی وزارت امورخارجه
داريوش سجادی
پائيز 1369
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مقدمه:
پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، نقطه عطف حائز اهمیتی در تحولات سیاسی و اجتماعی منطقه خاورمیانه بشمار می رود.
بی دليل هم نيست که از فردای سقوط ژاندارم خاورميانه در ایران و متعاقب به هم خوردن توازن نیروها در منطقه، ایران به جهت برخورداری از موقعیت حاد و خاص ژئوپلتیک خود در صدر تحلیل ها و فعل و انفعالات سیاسی و دیپلماتیک جهان سیاست قرار گرفت و عمده تلاش ها در نظام بين الملل معطوف به مهار یا تحدید انقلاب ايران در مرزهای ملی ـ اش شد.
ايران بدليل برخورداری از جاذبه هائی ذاتی منطقاً نمی توانست در ديپلماسی جهانی مورد اغماض قرار گيرد.
جاذبه هائی از قبيل:
ـ اشراف کامل بر شمال خلیج فارس، که بعنوان گلوگاه عمده تامين انرژی موجود جهان حائز اهمیت شایان است.
ـ هم جواری با اتحاد جماهیر شوروی وقت در مرزهائی بطول تقریبی 2000 کیلومتر.
ـ وسعت خاک و کثرت جمعیت و تنوع جغرافیائی و محیطی و تعدد منابع معدنی و کانی.
در کنار چنين جاذبه هائی سلوک سياسی استقلال طلبانه نظام برآمده از انقلاب اسلامی که برخوردار از موضعی تهاجمی نسبت به نظام دو قطبی وقت بوده و اساساً از برسميت شناختن مناسبات حاکم در جهان پولارايز استنکاف می ورزيد باطناً ايران را برخوردار از اتهام سنگينی از جانب دو ابرقدرت وقت می کرد تا نسبت به آن بی تفاوت نباشند.
جمهوری نوپای اسلامی ايران در سال 57 از سوئی متهم بود با اسقاط رژيم حافظ منافع آمريکا در منطقه بويژه بعد از اشغال سفارت آن کشور در تهران ضمن شکستن اقتدار و پرستيژ بين المللی واشنگتن بصورتی تمام قد سينه به سينه کاخ سفيد هل من مبارز طلبی کرده و موجوديت و مشروعيت سلطه آمريکا در جهان را زير سوال می برد و از جانب ديگر تهران با بهره برداری حاذقانه از «فرصت» اشغال سفارت آمريكا، امکان آن را يافته تا در بطن حاكميت نظام دو قطبی، ابتكار عمل را از دست جنبش های كمونيستی خارج کرده و موجوديت خود را پيشگام تر از كمونيست هائی كه پيش از اين طلايه دار نبرد با امپرياليست ها در صف نخست مبارزه بودند، به افکار عمومی جهان تحميل کنند.
اهميت اين جايگزينی از آن جهت بود كه كمونيست ها همواره در مسير مبارزه خود با جهان كاپيتاليست مدعی بودند در اين مبارزه «دين افيون توده هاست» و نهايتاً بنفع اردوی کاپيتاليسم عمل می کند، اما اکنون خود را مواجه با انقلاب و نظامی مذهبی می ديدند كه بسيار جسورانه تر از آنها به مصاف با امپرياليست ها رفته.
چنين هويتی به اندازه کافی به هر دو قطب قدرت در نظام بين المللی وقت (واشنگتن و مسکو) انگيزه می داد تا متفقاً بدنبال مهار و به سازش کشاندن اين حکومت نامتعارف و سرکش از مناسبات ديکته شده ايشان برآيند.
[واقعيتی که 28 سال بعد از پيروزی انقلاب اسلامی دکتر حسن روحانی رئيس مرکز تحقيقات استراتژيک مجمع تشخيص مصلحت نظام طی سخنرانی در مراسم شب عاشورای سال 85 بخوبی بر آن صحه گذاشت آنجا که در تبيين چرائی قيام سومين امام شيعيان تصريح داشت:
در حادثه عاشورا، يزيديان برای مشروعيت‌ خود امضای امام حسين(ع) را می ‌خواستند و قصد داشتند خود را با اين كار تثبيت و ارزش‌های خود را در جامعه تثبيت كنند. .. امروز نيز دنيای غرب امضای جمهوری اسلامی ايران را می خواهد و می گويد نظام بين‌الملل بايد به رهبری غرب و آمريكا باشد و هركس آن را امضا نكند، ياغی است و از قانون بين‌الملل فاصله گرفته ... غربی ‌ها می گويند نبايد هيچ حركت، نهضت و قيامی عليه مسير غرب بوجود آيد ... اگر ملت، نظام و حكومتی عليه آن‌ها باشد و جلوی تثبيت آن‌ها را بگيرد برای آنها غيرقابل قبول است و می گويند ارزش حاكم، ارزش غرب است و عمر ارزش‌های ديگر سپری شده و تنها ارزش نوين آن‌ها بايد جايگزين ارزش‌های سنتی شود... همانطور که حركت امام حسين (ع) نقطه مقابل اهداف اُمويان بود و آن‌ها می ‌خواستند با بيعت از امام حسين(ع) مشروعيت‌يابی كنند. همانطور که حسين بن علی نيز می ‌خواست با بيعت نكردن و علنی كردن اين مساله از خلافت اموی مشروعيت‌زدائی كند ... ايشان مي‌خواستند نشان دهند نظام خلافت اُمّوی نه مشروعيت دينی و نه مشروعيت سياسی دارد و برای انسان‌های صاحب فكرنيز دارای مقبوليت اجتماعی نيست.]
طبعاً با توجه به اهداف و اصول و پیام و عملکرد انقلاب اسلامی ایران که جملگی ابرام بر ارائه الگوی زيست سياسی مستقل و نفی سلطه گری و سلطه پذیری داشت، سه مخاطب اصلی این انقلاب:
ـ ایالات متحده آمریکا، مدعی اول کسب منافع منطقه.
ـ اتحاد جماهیر شوروی، مترصد همیشگی نفوذ و سلطه در خاورميانه.
ـ دولتهای مرتجع و وابسته در خاورميانه که ضربه پذیرترین کانون حاکمیت های موجود محسوب می شدند.
با احساس خطری موجه از ناحيه «تهران انقلابی» ضمن فرورفتن در یک هیستری عميق نسبت به انقلاب ايران اقدام به تلاشی هماهنگ و گسترده بمنظور ممانعت از تحرک اين دومينوی خطرناک در منطقه کردند.
آنچه که در این تحقیق برآن اهتمام گردیده، بررسی اجمالی تاثیر و تاثرات انقلاب اسلامی ایران در ساختار سیاسی- اقتصادی منطقه مسلمان نشین خاورمیانه است که در ذيل عنوان «قبض و بسط انقلاب» کوشش شده تا سیاست های متخذه در قبال انقلاب ايران از جانب ايالات متحده آمریکا مورد بررسی قرار گيرد.
«قبض و بسط انقلاب»
با پایان جنگ جهانی دوم و استقرار نظام دو قطبی، ایالات متحده با تکیه بر توانائی های اقتصادی و نظامی خود در رقابت با مسکو به تلاش همه جانبه ای جهت بسط و گسترش سلطه و نفوذ خود در جهان دست زد.
عمده سیاست هائی که واشنگتن بمنظور تامین منافع سیاسی و اقتصادی خود در قبال اتحاد جماهير شوروی و هر نوع الگوی حکومتی مستقل از ساختار ليبرال دموکراسی آمريکائی اتخاذ کرد متکی بر دو محور «فرسایش اقتصادی» و «وحشت منطقه ائی» بود، تا از اين طريق بتواند در بلند مدت مخالفان خود را به زانو درآورد.
واشنگتن در تحقق محور نخست (فرسايش اقتصادی) عمدتاً نيروی محرکه خود را ناظر بر فرسايش و استهلاک ظرفيت های اقتصادی دشمنانش کرده تا از طریق کانالیزه شدن سرمایه دولت های سرکش در مجرای نظامی گری بتواند در بلند مدت ضمن امحا و اضمحلال زیر ساخت های اقتصادی «کشور مزبور» دست ايشان را در تامين طرحهای عمرانی و رفاهی خود بسته و از اين طريق اقدام به ایجاد بحران انگیزشی نزد شهروندان آن حکومت کند.
هدف غائی در چنين راهبردی دخول تحمیلی حکومت ناسازگار با هژمونی آمريکا به دايره بسته نظامی گری بمنظور خسته کردن حاميان چنان حکومتی بود تا در نهايت بتواند با فشار اقتصادی سيستم را دچار استحاله «اولويت بقا» کند.
واشنگتن همچنين و همواره با تکیه بر سیاست «وحشت منطقه ائی» کوشيده با تمسک به خلق يا القای وجود «خطر دشمن» در حافظه کشورهای حاشيه آن دشمن فرضی، تداوم منافع خود را تامین نماید. در این رويکرد عمده هدف بر این اصل استوار است تا با ایجاد و دامن زدن به ترسی ولو کاذب نزد کشورهای حاشیه، ايشان را در توهّم بحران امنیتی از ناحيه کشور سرکش قرار داده تا از اين طريق بتواند:
اولاً- توجیه مناسبی جهت حضور نیروی نظامی خود به بهانه،حفظ و تامین امنیت در منطقه ایجاد کند.
ثانياًً- انگیزه کافی برای کشورهای حاشیه آن «فوبيا» فراهم کرده تا ايشان بمنظور تامین و افزايش ضريب امنیت خود، روی به سیاست نظامی گری آورده تا از اين طريق نيز واشنگتن بتواند محمل مناسب جهت فروش تسليحات گسترده کارتل های نظامی خود را فراهم کند.
شوروی، نيکاراگوئه و ايران سه نمونه برجسته از اتخاذ دو راهبرد فوق توسط واشنگتن در تاريخ معاصر است.
شوروی
صرف نظر از ماهيت فلسفی انقلاب اکتبر شوروی، واقعيت تاريخی مؤيد آنست که حکومت تازه تاسيس جماهير سوسياليستی شوروی در حوزه آرمان های اجتماعی ـ اش برخوردار از جذابیتی خاص برای کشورهائی بود که از ناحيه سياست های استعماری غرب در رنج و فشار بودند.
به زعم واشنگتن این الگو می توانست خطری جدی برای منافع سیاسی و اقتصادی جهان آزاد تلقی شود. لذا ایالات متحده با بهره گیری از «سیاست فرسایش» کوشيد شوروی را بشکلی اجتناب ناپذیر درگیر یک مسابقه تسلیحاتی مضاعف کرده تا در بلند مدت ضمن پوساندن توان و ظرفيت های اقتصادی جامعه شهروندی شوروی از طريق نظامی گری و عدم توجه يا عدم امکان توجه به مسائل رفاهی شهروندان (بدليل تحميل اولويت نظامی گری) نوعی پراگماتیسم ناخواسته را نيز به دولتمردان مسکو دیکته کند.
بی مناسبت نيست چنانچه پروستاریکای گورباچف به پراگماتیسم ترجمه شود،چرا که عملاً محصول پروستاريکا از بطن دست برداشتن مسکو از آرمان های فرا ملیتی خود و روی آوردن به سیاست «حفظ نظام» متولد شد.
چنين فرجامی نتیجه محتوم تحمیل سیاست رقابت تسلیحاتی بود که آمریکا در قبال آن توانست حکومت شوراها را نزد شهروندانش از طریق عدم پرداختن و یا توانائی پرداختن به مطالبات جامعه از مشروعيت و کارآمدی بياندازد.
در همين راستا است که «گودوف» سفیر وقت شوروی در تهران در پاسخ به سوال خبرنگار روزنامه ابرار مبنی بر تناقض میان سخن ادوارد شوار نادزه، وزیر وقت امورخارجه شوروی مبنی بر عدم دشمن بودن آمریکا برای مسکو با اصل مبارزه طبقاتی مارکسیست ها می گويد:
«در حال حاضر تمدن غنی بشریت با خطرات بسیاری مانند خطر جنگ هسته ای، وجود وسایل نابودی دسته جمعی، مشکلات ناشی از آلودگی محیط زیست، مسئله قحطی و فقر که به کشورهای در حال رشد مربوط است مواجه می باشد، بنظر ما همه این مسائل و مشکلات بر مبارزه طبقاتی ارجحیت دارد.»
همچنانکه «ادوارد شوارد نادزه» وزير خارجه وقت شوروی در مصاحبه با تلويزيون NBC در تاريخ يازدهم دسامبر1989 اعتراف می کرد که: «شوروی ديگر آمريکا را دشمن خود نمی داند» و «ميخائيل گورباچف» نيز به صرافت افتاده بود که: «ما سوسیالیسم را ترجیح می دهیم اما عقایدمان را به کسی تحمیل نمی کنیم، بگذار هر کس انتخاب خود را داشته باشد ... سوسیالیسم تنها راه حل جهانی نیست بلکه یکی از راه حل های ممکن است و بعبارت دیگر هر کشوری حق دارد هر روشی را که رشد اقتصادی اش ایجاب می کند انتخاب کند.»
ايشان همچنين در سخنرانی معروف خود در کنگره حزب کمونيست صریحاً اعلام می کند:
«ما می خواهیم آمریکا را از نعمت داشتن یک دشمن محروم کنیم»!
پيام مستتر در اين گزاره آن است که گورباچف اذعان می دارد: وجود دشمنی مانند شوروی برای آمریکا بمثابه یک «نعمت» تامین کننده منافع واشنگتن بشمار می رفته.
تمامی این اظهارات را می توان فرجام طبیعی اتخاذ سیاست «فرسایش اقتصادی» واشنگتن عليه شوروی تلقی کرد که بالاجبار دولتمردان کرملين را درگیر يک مسابقه تسلیحاتی کاذب با واشنگتن طی سال های پس از جنگ جهانی دوم کرد.
در همين رابطه است که آقايان «شوارد نادزه» و «آندره گرومیکو» وزرای خارجه سابق و اسبق جماهير شوروی در تبیین این سیاست اظهار داشتند:
شوراد نادزه:
تنها طی 20 سال گذشته رویاروئی با غرب، موجب آن شد تا دولت شوروی 700 میلیارد روبل خرج هزینه های نظامی کند و این مبلغ بیش از حدی است که برای تامین برابری و توازن با غرب ضرورت داشت.
(سخنرانی در کنگره بيست و هشتم حزب کمونيست 8 جولای90)
آندره گرومیکو:
اگر از آخرین تکنولوژی ها استفاده کنیم و عکسی که حجم تدارکات نظامی آمریکا و هم پیمانان آن در سطح جهانی را نشان دهد بگیریم، چشم اندازی می بینیم که هر شخص بیطرفی را به وحشت می اندازد، چرا که چشم اندازی از موشک هائی با چند کلاهک هسته ای، بمب افکن های استراتژیک، ناوگان های عظیم، صدها پایگاه در اطراف جهان و انبار بزرگی از همه نوع تسلیحات پدیدار می شود. اما در اینجا گفته خواهد شد درباره شوروی و تمام تسلیحاتی که در زمین و هوا و زیر دریا دارد چه می گوئید؟ پاسخ ما این است: بله ،ما نيز در همه جا این تسليحات را داریم اما این به اختیار و انتخاب ما نبوده است.
(برگرفته از کتاب خاطرات گروميکو)
از جانب دیگر واشنگتن با اتخاذ سیاست «ترس منطقه ای» تلاش کرد تا ضمن بیش از حد بزرگ جلوه دادن خطر شوروی، مستمسک و توجیه مناسبی جهت حضور نیروهای نظامی خود در اروپای غربی و خاورميانه و شرق آسيا، تحت پوشش «ناتو» «سنتو» و «سيتو» ایجاد کرده تا ضمن قرار دادن مجموعه این کشورها زیر چتر حمایتی خود، بار سنگین خریدهای تسلیحاتی کشورهای حاشیه را نيز بر آنها تحمیل نماید.
نگاهی به آمار فروش تسلیحات و سرمایه گذاری نظامی کارتل های نظامی آمریکا در ناتو و سنتو و دیگر پیمانهای نظامی منطقه ای دوران جنگ سرد مؤيد توفيق سیاستی است که هدف دو گانه زير را تعقيب می کرد:
ـ فروش گسترده تسلیحات بمنظور بالا بردن ضریب امنیت برای کشورهای حاشیه.
ـ ایجاد انگیزه برای حضور و دخالت و لشکر کشی های فصلی ارتش آمريکا.
نوام چامسکی در تشریح این سیاست می گوید:
از نقطه نظر برنامه ریزان ایالات متحده، نه کمونیسم، نه سوسیالیسم، نه دمکراسی رادیکال نه سرمایه داری، و نه هیچ چیز دیگری که بخواهد راه مستقلی را انتخاب کند قابل تحمل نیست، اینها خطراتی بودند که می بایست کنترل شوند و نه تجاوز شوروی.
(چامسکی ـ قدرت و ايدئولوژی)
کاخ سفيد نهايتاً با تمسک به دو سیاست مزبور بعد از یک جنگ سرد 45 ساله توفيق آن را پيدا کرد تا جمهوری نو پای سوسیالیستی شوروی که ادعای ارائه راه و الگوئی حکومتی مستقل از جهان امپرياليسم نزد کشورهای مستعمره و جهان سوم را داشت،مُبـّدل به شوروی دهه هشتادی کند که با دست برداشتن از کلیه شعارهای های فراملیتی خود، صرفا بدنبال حفظ نظام داخلی خود باشد.
نیکاراگوئه
از آغاز روی کار آمدن ساندنيست ها در ماناگوآ، با عنایت به ساختار سیاسی و اهداف و اصول آرمانی انقلابیون نیکاراگوئه که به زعم واشنگتن می توانست بعنوان یک ویروس قابل اپیدمی در آمريکای مرکزی آسيب رسان به منافع آمریکا شود، دولتمردان کاخ سفيد با اتخاذ همان راهبرد دوگانه: «فرسايش اقتصادی» و «وحشت منطقه ای» به مقابله با آن رفتند.
واشنگتن با استفاده از درگیری نظامی و تجهیز کونتاراها و درگیر ساختن آنها با دولت نوپای ماناگوا عملاً جلوی رشد اقتصادی این کشور را گرفت و با تحميل یک جنگ ده ساله به نيکاراگوئه، نهايتاً توانست انقلابيون ساندنیست را از درون مضمحل و با ایجاد بحران انگیزشی نزد بدنه انقلاب، ابزار حکومت را از درون ساقط و در یک انتخابات دمکراتیک! با استفاده از فشار اقتصادی و جنگ و درگیری خسته کننده و توانفرسا آرای سربازان انقلاب نيکاراگوا را بنفع «چامورا» مصادره کند.
سال 1989 یک پزشک آمریکائی در مصاحبه با مجله «نیوتایمز» پس از بازگشت از یک سفر چند ساله از نیکاراگوئه در تشریح این انقلاب می گوید:
آرمان های نخست انقلاب نیکاراگوئه به فراموشی سپرده شد و اکنون صرفا «بقا» مایه مباهات شده. مبارزه با بیسوادی و طرح های بهداشت همگانی که مایه شکوه و درخشندگی دوره بعد از سوموزآ بود، سرانجام قربانی جنگ کماندوئی ده ساله ای شد که ما آمريکائی ها از آن حمایت می کنیم.
(دکتر کوئل کاميل ـ نيوتايمز ـ اوت 89)
همچنین در جزوه ای که تحت عنوان «براندازی نظام ساندنیست ها» در سال 1984 توسط CIA چاپ و درماناگوآ پخش شد، بصراحت جهت دامن زدن به جو نارضایتی عمومی آمده:
یکی از راه های واژگون کردن حکومت جبار مارکسیستی نیکاراگوئه احتکار خواربار است.
اين امر مؤيد آن است که ایالات متحده همواره در حاشيه تحمیل جنگ يا فضای جنگی به دشمنانش، می کوشد در بلند مدت با تحميل فشار اقتصادی بر توده های حامل انقلاب ايشان را دچار بحران انگيزشی کند.
انقلاب اسلامی ایران
مواجهه ايالات متحده با انقلاب اسلامی ايران نيز نمونه برجسته ای از عزم واشنگتن بمنظور تعديل و مهار انقلابيون در ايران با اتخاذ سياست فرسايش و وحشت بود.
با اين تفاوت که تا قبل از حاکميت رژيم جمهوری اسلامی در ايران، واشنگتن بی تمايل به وحشت اعراب منطقه از خطر اسرائيل نبود چرا که در قبال چنين وحشتی ضمن آنکه می توانست خود را بعنوان «برادر بزرگ تر» به هر دو طرف مناقشه (اعراب و اسرائيل) تحميل کند، هم زمان از توجيه مناسب برای حضور تمام قد در منطقه و فروش تسليحات به دو طرف درگير برخوردار می شد. ليکن با پیروزی انقلاب اسلامی ، آمریکا با جديت توأم با موفقيت کوشيد جمهوری اسلامی ايران را بدیل وحشت اعراب از اسرائيل کند.
پیرو اتخاذ چنین سیاستی بود که از فردای پیروزی انقلاب در ایران روند بهبود مناسبات اعراب با اسرائیل شدت گرفت و متقابلاً رادیکالیزم اسلامی از نوع ايران در سکوی وحشت اعراب قرار گرفت.
در همان مقطع بود که بعد از امضای قرارداد کمپ ديويد «مروان قاسم» وزیر خارجه وقت اردن طی مصاحبه مطبوعاتی در کويت به صراحت اعلام داشت:
رژیم اردن حضور جمهوری اسلامی ایران در لبنان را خطرناکتر از لشکر کشی رژیم اسرائیل به لبنان می داند.
بر همین محور بود که مشاهده شد اسرائیلی که بیش از چهل سال اصلی ترین دشمن خلق عرب معرفی می شد، پس از پیروزی انقلاب در ایران همان کشورهائی که زمانی مصر را بخاطر امضای قرارداد کمپ دیوید از جامعه عرب طرد می کردند، اکنون گوی سبقت را از یکدیگر جهت رابطه با اسرائيل ربوده و سازمان آزادیبخش فلسطین قطعنامه 242 شورای امنیت را پذیرفته و اندک اندک روند بهبود مناسبات با «تل آویو» و پذیرش اسرائیل بعنوان یک واقعیت مطرح شد و در اجلاسیه سران عرب در بغداد (17ماه می سال 1990) مبارزه با اصول گرائی اسلامی در صدر دستور کار آن اجلاس قرار گرفت.
در واقع آمریکا تلاش کرد با تمسک به این شیوه همان کاری را که با شوروی در اروپا کرد در این منطقه نیز تکرار کند:
ـ سیل فروش تسلیحات نظامی خود به کشورهای حاشيه ايران.
ـ ایجاد انگیزه برای حضور مسلط خود در خاورميانه.
واشنگتن همچنين توفيق آن را يافت تا در تعقيب سیاست «فرسایش اقتصادی» نظام برآمده از انقلاب اسلامی ايران را با تحمیل یک جنگ فرسایشی هشت ساله با عامليت ارتش صدام، عملاً از پرداختن به مسائل داخلی خود باز داشته تا بدين طريق ضمن مشغول کردن ایران در یک جنگ ناخواسته با تحمیل فشار سنگین مخارج جنگ مانع از بازسازی و باز پروری و تامين رفاه شهروندان ايرانی توسط حکومت نوپای انقلابيون در تهران شود.
بنابر اظهارات روغنی زنجانی رئیس وقت سازمان برنامه و بودجه:
جنگ تحمیلی خسارات مستقیم و غیر مستقیم سنگینی بر ساختار زیر بنائی و تولیدی اقتصاد ایران که در نتیجه سیاست های اقتصادی قبل از انقلاب نيز بشدت وابسته و آسیب پذیر بود، وارد آورد. خسارات وارد بر اقتصاد ایران در اثر جنگ تحمیلی از شهریور 59 تا تیر 67 بالغ بر 65 هزار و 353 میلیارد و 400 میلیون ریال بوده که از این مقدار 30 هزار و 811 میلیارد و 400 میلیون ریال آن خسارت مستقیم است.
اين در حالی است که واشنگتن گذشته از تحميل جنگ همين هدف را با اعمال تحريم های اقتصادی عليه ايران دنبال کرده و می کند.
واشنگتن می کوشيد با تحمیل فشار و سختی و تورم و گرانی از طریق جنگ و محاصره اقتصادی و بلوکه کردن سرمایه ها و دارائی های ایران، ضمن ایجاد وازدگی در بدنه توده ای انقلاب ايران، ارکان اين انقلاب را از درون پوسانده و بی پشتوانه گرداند تا در نهایت یا آن انقلاب را به زانو درآورد و يا آن را از حالت نهضتی به نظام محوری مبدل نماید. نظامی که دست از آرمان ها و اصول خود کشیده و تنها صرف «حیات» هدف اصلی آن باشد.
هاشمی رفسنجانی:
تنها راهی که برای غرب باقی مانده هجوم به «ام القرای» جهان اسلام یعنی جمهوری اسلامی است، اما آنها دیگر راه های ناموفق کودتا و اعمال تروریستی را تجربه نخواهند کرد بلکه شرارت های فعلی آنها جنبه اقتصادی دارد تا مردم ما را به تنگ آوردند.
(رئيس جمهور وقت طی سخنرانی در اجتماع مردم مشهد 24 تير69)
در همان مقطع «مهدی کروبی» رياست وقت مجلس در تبیین این سیاست طی سخنرانی در جمع عشاير استان فارس (31/ارديبهشت/69) اظهار می داشت:
ما اصلا در پی جنگ نبودیم. ما برنامه سازندگی کشور را داشتیم، جهاد سازندگی راه انداختیم تا به روستاها بروند و به سازندگی مناطق محروم روستاها بپردازند، آموزش و پرورش را برنامه ریزی کرده بودیم تا اقصی نقاط این کشور را آموزش دهد و در یک کلام پس از پیروزی انقلاب فقط برنامه سازندگی داشتیم تا اینجا را به یک کشور آباد تبدیل کنیم اما دشمن برای آنکه به مقصد سازندگی نرسیم در راستای توطئه های خود از نوکران داخلی گرفته تا ترور شخصیت ها، کودتا و از آن مهم تر از جنگ تحمیلی استفاده کرد و در اجرای برنامه های ما مانع ايجاد کرد.
مواضع جناح های سیاسی داخلی
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و فراغت انقلابيون از ناآرامی های دوران رياست جمهوری ابولحسن بنی صدر و سرکوب جنگ مسلحانه مجاهدين خلق، دو جناح سياسی حامی انقلاب که پيش از اين در کنار يکديگر و متفقاً به دفاع از مواضع انقلاب می پرداختند تدريجاً از يکديگر فاصله گرفته و اين بار با بيرق اختصاصی خود وارد تعاملات سياسی کشور شدند.
اين دو جناح که بعد ها از ايشان تحت عناوين چپ و راست نام برده می شد تا پيش از اين مشترکاً در قالب حزب جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی (دوران حضور آيت الله راستی کاشانی) فعاليت داشتند.
در تبيين ماهيت سياسی اين دو گروه، دست راستی ها را می توان قائلين به اشانتيون کردن (Echantillon) انقلاب (مدل سازی و نمونه سازی از انقلاب) و دست چپی ها را طیف متمايل به آگراندیسمان کردن (Agrandissement) انقلاب( وسعت بخشیدن به انقلاب) نامگذاری کرد.
(هر چند بعدها و از دل انتخابات مجلس پنجم جناح جديدی با گرايش تکنوکراتيک نيز از درون نيروی های سياسی حامی انقلاب تحت عنوان کارگزاران سازندگی نيز جوشيد)
در انديشه قائلين به اشانتیونيزه کردن انقلاب، نفس عمل بر این اصل استوار بود که وظیفه اصلی برای انقلاب آنست تا بتواند نظام حکومتی برآمده از انقلاب را بعنوان یک نمونه یا الگو و مدل موفق در ساختار سیاسی اجتماعی منطقه تثبيت نمايد.
طرفداران این جريان اعتقاد داشتند چنانچه ایران اسلامی را بتوان بعنوان یک مدل و کشور نمونه از طريق بازسازی پایه های صنعتی و اقتصادی و کشاورزی و سياسی مُبدل به کشوری آباد ساخت و آنرا بشکلی برجسته در منطقه مسلمان نشین خاورمیانه مطرح کرد، این عمل بمعنای صدور واقعی انقلاب است و طبعاً مسلمانان منطقه با الگو برداری از این نمونه شخصاً بدنبال انقلاب ایران خواهند آمد.
اکبر هاشمی رفسنجانی، شاخص ترين طرفدار این تفکر در سال های نخست رياست جمهوری خود اظهار می داشت:
امید می رود در ده سال سازندگی با بکارگیری منابع طبیعی و تجهیزات لازم شاهد بهبود وضع اقتصادی متعادل اجتماعی باشیم و بتوانیم این کشور را به صورت یک «نمونه اسلامی» و انقلابی به دنیا معرفی کنیم.
(سخنرانی در جمع معاونين استانداری ها ـ 29ارديبهشت69)
وی همچنين در فرصتی مجدد بر اين ديدگاه ابرام می ورزد و می گويد:
اميدوارم بتوانيم انقلاب را بجائی هدايت کنيم تا اگر ديگر کشورها خواستند راهی را انتخاب کنند، بيشتر از حالا از ملت ما الگوئی در اختيار داشته باشند.
(سخنرانی در جمع مردم شيروان 26خرداد69)
همچنين:
من یکی از انگیزه های اینکه مسئولیت در این مقطع را پذیرفتم همین است. من خودم برای خودم از اول که وارد مبارزه شدم و تا امروز که ادامه می دهم یکی از اهداف و انگیزه های من آن بوده که تلاش کنیم جامعه اسلامی که به اسم اسلام و با لطف خداوند و هدایت های حضرت امام تشکیل شد و به اینجا رسید، ما بتوانيم جامعه «نمونه اسلامی» را بسازیم.
(خطبه های نماز جمعه تهران ـ 10شهريور68)
بيت الغزل چنين گرايشی مبتنی بر حفظ ایران بعنوان «ام القرای» جهان اسلام است.
(در مورد مفهوم اُم القری بتفصيل در بخشی ديگر صحبت خواهد شد)
اما در انديشه قائلين به آگراندیسمانیزه کردن انقلاب ( بسط و توسعه انقلاب) نفس عمل بر این اصل استوار بود که یک انقلاب در عین حال که متوجه مسائل و مشکلات داخلی خود است به همان نسبت موظف است در مورد کلیه مسائل و مشکلات جهان اسلام موثر و فعال باشد. به باور ايشان انقلاب اسلامی ایران بايد مدافع صريح الهجه تمامی گروه ها و دستجات و اقوام و ملل مسلمان جهان بوده لذا نمی توان و نبايد انقلاب را محصوردر جغرافیای خود نموده و باید با وسعت بخشیدن به آن زمینه تداوم آنرا فراهم کرد.
حجت الاسلام احمد خمينی:
اگر بخواهیم از آرمان های اسلام و امام دفاع کنیم که می کنیم، امام فرمودند باید پرچم لا اله الا الله و محمد رسول الله (ص) را بر قله های کرامت به اهتزاز در آوریم و تا این پرچم به اهتزاز در نیآید، مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم. این عبارت خیلی عجیبی است برای اینکه عمق تفکر امام را نشان می دهد که تنها به چهارچوب ایران اکتفا نکرده است. اگر امروز در لبنان حزب الله با اسرائیل می جنگد برای این است که آرمان امام را الگوی خودشان قرار داده اند. اگر در فلسطین مردم با دست خالی به جنگ تانک های اسرائیلی می روند برای این است که شیوه مبارزات شما را ( مردم ایران) الگو قرار داده اند و این نیست الی اینکه تفکر امام یک تفکر جهان شمول است.
(سخنرانی در جمع مسئولان و فرماندهان ژاندارمری ـ 2 مرداد 69)

روند حرکت دو جناح بعد از پايان جنگ
از بدو پيروزی انقلاب اسلامی تا پايان جنگ در عمده سیاست گذاری ها و تصمیمات و عملکردهای مسئولين جمهوری اسلامی، نیروهای طرفدار تفکر بسط انقلاب نقش محوری را به عهده داشتند، در عین حالی که معتقدین به تفکر دوم نیز در حاشیه ايشان حضور کمرنگ خود را حفظ کرده بودند.
با پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت از جانب ايران، تغییری جدی در صحنه سیاست داخلی و خارجی ایران حادث شد. از این مقطع به بعد به ويژه بعد از درگذشت بنيان گذار جمهوری اسلامی ، تفکر معتقد به مدل سازی انقلاب توانست با حضور و گرفتن سهم بيشتری از کيک قدرت در جمهوری اسلامی نقش موثرتری در تصمیمات و عملکردهای نظام را عهده داری کند.
این جناح با شعار واقع گرائی و استفاده از ابزار دیپلماسی ضمن آنکه می کوشيد در عرصه بين الملل شمای انقلاب را پيرايش کند، در حوزه داخلی نيز اهتمام خود را مصروف به توسعه و بهبود اوضاع اقتصادی شهروندان می کرد.
دکتر علی اکبر ولایتی وزير امور خارجه وقت در همین راستا می گوید:
امور سیاست خارجی را باید با توجه به افکار عمومی و بر اساس موازینی که مورد پذیرش جامعه بین المللی قرار دارد به پیش بُرد چرا که ما عضویت در مجامع بین المللی را پذیرفته ایم.
(سخنرانی در تجمع طلاب و روحانيون قم ـ 26 تير69)
همچنين دکتر محمد جواد لاریجانی که در آن مقطع نمايندگی پارلمان ايران را به عهده داشت در همين راستا تاکید می کرد:
ما تصمیم خود راجع به روابط با کشورها را باید بر یک معرفت عام استوار کنیم و هر چقدر تصمیمات ما بر مبنای معرفت عام باشد در آنصورت مستقرتر و به تصمیم درست نزدیکی مان بیشتر است.
(حکومت خوب ـ روزنامه رسالت ـ 25 تير69)
متعاقباً هاشمی رفسنجانی نیز در خطبه نماز جمعه دهم شهريور سال 68 تهران تصريح می داشت:
برای نگهداشتن مردم در صحنه احتیاجی به شعارهای افراطی و گمراه کننده برای فریب آنان نیست. ما از اول انقلاب هیچ وقت نخواسته ایم روابط بین المللی را بر هم بزنیم و بر خلاف موازین عمل کنیم.
پیرو قدرت گرفتن اين جناح سياسی در داخل کشور بود که تهران تدريجاً به سمت بهبود مناسبات با دوّل اروپائی رفت و در همین مقطع مناسبات سیاسی ایران با فرانسه، انگلیس و کانادا تجديد و تقويت شد.
جوهر چنین روندی بر این فرض استوار بود که تحقق مفاد قطعنامه 598 احتیاج به آرای موافق اعضای اصلی شورای امنیت دارد که آن نیز ضرورتاً محتاج به تشنج زدایی میان روابط ایران با غرب است.
بنا به اظهار هاشمی رفسنجانی، رئيس جمهور وقت در مصاحبه ای جنجالی با محمد جواد مظفر:
قانونمندی این است که انقلاب ها واقع گرا باشند و واقعیت را ببینند. معنای انقلاب این نیست که بر خلاف واقعیت ها حرکت کند.
اما در خلال سرعت گرفتن حرکت اين جناح بمنظور تقويت تنش زدائی از مناسبات ايران با جهان خارج، اين ماجرای کتاب آیات شیطانی و فتوای آيت الله خمينی عليه نويسنده آن کتاب بود که توانست موقتاً این روند را دچار اخلال کرده و ضمن به سايه بردن قائلين به اندیشه نمونه سازی انقلاب، رقيب را بار ديگر به صحنه و قدرت بکشاند. خصوصاً آنکه آيت الله خمينی بعد از صدور فتوای ارتداد سلمان رشدی در پیامی به همين مناسبت خطاب به روحانیون و علما اظهار می داشت:
آنانکه هنوز بر این باورند و تحلیل می کنند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدید نظر نمائیم و ما خامی کرده ایم و اشتباهات گذشته را نباید تکرار کنیم و معتقدند که شعارهای تند یا جنگ سبب بدبینی شرق و غرب نسبت به ما و نهایتاً انزوای کشور شده است و اگر ما «واقعگرایانه» عمل کنیم آنان با ما برخورد متقابل انسانی می کنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمین می گذارند این یک نمونه ای است که خدا می خواست پس از انتشار کتاب کفر آمیز آیات شیطانی در این زمان اتفاق بیفتد و دنیای تفرعن و استکبار و بربریت چهره واقعی خود را در دشمنی دیرینه اش با اسلام بر ملا سازد تا ما از ساده اندیشی به در آئیم و همه چیز را بحساب اشتباه و سوء مدیریت و بی تجربگی نگذاریم.
(پيام به روحانيون 3 اسفند67)
اما با درگذشت آيت الله خمینی نیروهای واقعگرا توانستند مجدداً فعالیت خود در ساختار سياسی ايران را بازتوليد و تقويت نمايند.
در اين مقطع است که بعد از ربودن شیخ عبدالکریم عُبید و اعدام هيگنز (سرهنگ جاسوس CIA) در لبنان، جورج بوش (پدر) طی پیامی به ایران، پیشنهاد می کند تا در مقابل آزادی گروگان های آمریکائی در لبنان اموال و دارائی های مسدود شده ایران در آمریکا را آزاد کند.
(روزنامه ساندی تايمز ـ 6اوت89)
در همين ايام است که افکار عمومی در ايران شاهد درج مقاله «نکته» به قلم «سعیدی سیرجانی» در روزنامه اطلاعات مورخ 30/5/68 می شود.
مقاله ای که انتشارش موجب بروز تنش هائی در صحنه سیاسی و رسانه ای داخل ايران شد.
کليات اين مقاله مبتنی بر 5 محور بود:
ـ زیر سوال بُردن مديريت جنگ 8 ساله ايران با عراق با عنوان «ساده اندیشی در جنگ».
ـ مبارزه صرفاً شعاری با آمریکا.
ـ اجتناب از گروگانگیری.
ـ اداره مملکت با خردمندی.
ـ اعتلای «ایران» و زمامداری در محدوده و جغرافیای آن بجای پرداختن به اوج افلاک.
بموازات انتشار اين مقاله، هفته نامه سروش وابسته به صدا و سيمای جمهوری اسلامی ايران که در آن تاريخ تحت مديريت برادر هاشمی رفسنجانی اداره می شد، طی مقاله ای ديگر تلویحاً ضرورت ایجاد رابطه با آمریکا را مطرح کرد.
در بخشی از این مقاله تصريح شده بود:
نکته ای که ما باید مورد توجه قرار دهیم این است که از آمریکا یک غول ترسناک نسازیم به هر حال آمریکا کشوری است چون دیگر کشورها با امکانات و اهمیت بیشتر و غالباً شرارت و خصومت بیشتر، اما نادیده گرفتن وجود آن در معادلات پیچیده جهان امروز به هیچ وجه با منطق سازگار نیست. ضمنا ما باید در نظر بگیریم که وقتی می گوئیم آمریکا، یک کلیت یک پارچه نیست، ما باید مواضعی را اتخاذ کنیم که با هدف هائی که در دست داریم از تضادهای موجود در هیئت حاکمه آمریکا به نفع کشور و انقلاب سود جوئیم. مهم تر از همه ما از آمریکا طلبکاریم، آن هم رقمی نجومی، رقمی که رسانه های آمریکائی 4 میلیارد و بیشتر ذکر می شود و مسئولین ما تا 9 میلیارد. کجای دنیا یک طلبکار از سرمایه و طلب خود چشم می پوشد و یا از اتخاذ موضع مطلق قدرت با بدهکار سربازمی زند؟
(تروريسم، ريشه ها و پيآمدها ـ کيومرث ملکی ـ هفته نامه سروش ـ 11شهريور68)
نهایتاً دکتر محمد جواد لاریجانی نيز در آن مقطع طی مصاحبه با روزنامه کيهان (19شهريور68) اظهار می دارد:
بعضی ها بر این عقیده اند که در ایجاد ارتباط با آمریکا، آمریکا باید قدم اول را بردارد و برخی نیز معتقدند که اگر این روابط برای ایران مفید باشد وظیفه شرعی نظام است تا برای برقراری آن تلاش کند چه قدم اول و چه قدم دوم باشد.
هر چند 24 ساعت بعد از چاپ این مصاحبه، دکتر لاریجانی طی ارسال اصلاحيه ای در کيهان، اقدام به تصحیح این مصاحبه کرده و می گويد:
مسئله عمده در روابط ایران با آمریکا این نیست که قدمهای سمبلیک و اولیه را کدام کشور بردارد. اگر این مطلب باشد معنایش این است که روابط بین ایران وآمریکا هیچ مشکل ماهیتی ندارد و فقط در صورت و فرم آن بعضی اختلاف نظرها وجود دارد.
عقیده من این است که روابط ایران با آمریکا در شرایط فعلی هیچ نفعی برای نظام ندارد. بخصوص برای حیثیت ما در جهان اسلام به عنوان «ام القرای» دارالاسلام و این قطع نظر از آنست که قدم اول را چه کسی بردارد. موقعی ما می توانیم روی روابط ایران و آمریکا بطور جدی کار کنیم که این روابط یک نفع اساسی برای نظام داشته باشد و در آن صورت نوع و فرم اقدام را هم به راحتی می توان تعيین کرد.
(کيهان 20شهريور68)
چنين مواضع آشتی جويانه ای در حالی در رسانه های ايران منعکس می شد که يک سال قبل از آن نيز «هنری کی سینجر» وزير خارجه اسبق ايالات متحده طی مصاحبه ای شیوه ایجاد رابطه میان ایران و آمریکا را مطرح و مدعی شده بود:
مسئله عادی شدن مناسبات ایران و آمریکا به رهبران ایران که خود صاحب نظر هستند بستگی دارد و امیدوارم رهبران ایران از گذشته تجربیات خوبی کسب نموده و خطرهائی که کشورشان را تهدید می کند درک کرده باشند ... معنی ندارد که ایران با ابرقدرتی که خیلی از مرزهایش فاصله دارد عداوت داشته باشد و منطقی است که مناسبات اش را با آمریکا بهبود بخشد و از این نظر می توان روابطی همانند روابط آمریکا با چین، با ایران نیز برقرار کرد ... به نظر من بهترین راه برای آزادی گروگان های آمريکا در لبنان متقاعد ساختن رهبران ایران است به نحوی که آنها بدانند حل هر مسئله با آمریکا به آزادی گروگانها بستگی دارد تا ... سپس دو طرف درباره تجدید مناسبات و همچنین آزادی دارائی های ایران در آمریکا به گفتگو بنشینند.
(کيسينجر در مصاحبه با المجله 17شهريور67)
در همین ايام روزنامه اطلاعات چاپ تهران با چاپ مقاله ای بقلم «ع- مروی» تحت عنوان «سیاست خارجی و بازسازی اقتصادی» مجدداً بر طبل ضرورت لحاظ واقعگرائی در سلوک مُلکداری می کوبد:
جمهوری اسلامی ایران برای توفیق در برنامه بازسازی به یک سیاست خارجی فعال، کارآمد و با ثبات که توانائی آمیختن آرمان های انقلاب با واقعیات عصر حاضر را داشته باشد، نیازمند است.
(روزنامه اطلاعات ـ ع مروی ـ 12تير68)
تمامی این اظهارات ناظر بر آن بود که نظام می باید با تمسک به ابزار دیپلماسی و ایجاد رابطه با غرب و خرید رای ايشان به نفع خود، مفاد قطعنامه 598 را بنفع خود محقق سازد. بديهی بود اجرای قطعنامه 598 منوط به توافق 5 عضو اصلی شورای امنیت بود و طبعا قرار داشتن در موضع خصومت با اکثريت اعضای اين شورا در تناقض با تحقق مفاد قطعنامه به نفع ايران محسوب می شد.
اين در حالی است که در همان مقطع افکار عمومی در سطح جهان مواجه با موج فراگير بین المللی مبنی برحل بحران های منطقه ای از طریق مذاکره بجای مقابله بود. این روند بخصوص پس از ملاقات سران وقت آمریکا و شوروی در مالتا،حرکت جدی تر به خود گرفت تا جائی که تاثیر آن در سازمان غیر متعهدها بخوبی مشاهده شد و این سازمان با یک تسامح دیالکتیکی در نهمین اجلاسیه خود اقدام به جایگزینی واژه مذاکره بجای مقابله در اساسنامه خود کرد. هر چند در آن کنفرانس جمهوری اسلامی ایران با این مصوبه به مخالفت برخاست ليکن چندی نگذشت که اثرات آن دامن گیر بخشی از سیاسیون در داخل ایران شد.
مجموعاً پس از شدت گرفتن بحث «لزوم بهبود مناسبات ایران با آمریکا و غرب» و متعاقب عکس العمل مخالف گروه ها و جريان های سياسی راديکال با چنین مطالبه ای، این حرکت برای مدتی به انزوا رفت. اما هشت ماه بعد از این تاریخ بود که مجدداً روزنامه اطلاعات در مورخه 6/2/69 با درج مقاله ای با عنوان «مذاکره مستقیم» و اين بار بقلم «دکترعطاالله مهاجرانی» احیاگر مجدد تفکر لزوم ایجاد مناسبات با آمریکا شد.
در این مقاله همآنند مقالات قبل عمدتاً بر محورهای:
ـ اجرای قطعنامه 598
ـ آزادی اموال بلوکه شده ایران در آمریکا
ـ حل مسئله گروگان ها در لبنان
ـ بازسازی صنعتی و اقتصادی ایران
تاکید می شد با اين تفاوت که اين بار نويسنده اين مقاله يک روشنفکر دگرانديش بيرون از نظام نبود بلکه قلم در اختيار معاونت وقت پارلمانی رئيس جمهور و يکی از مقربين فکری هاشمی رفسنجانی بود.
درج اين مقاله و مقايسه آن با مقاله سعيدی سيرجانی از حيث بازتاب رسانه ای بوضوح نشان دهنده ميزان الحراره تب سياسی مخالفت با نزديکی با آمريکا در ايران بود که نوعاً حکايت از اُفت آن مخالفت قبلی را داشت.
مقايسه آماری واکنش رسانه ها در آن تاريخ مؤيد تنزل حساسيت افکار عمومی نسبت به این دو مقاله در يک فاصله 8 ماهه است.
در مقطع انتشار مقاله سعيدی سيرجانی روزنامه های سراسری کشور تقريباً بطور یکپارچه نسبت به آن اقدام به اتخاذ موضع مخالف کردند.
اما 8 ماه بعد اين وحدت موضع بوضوح شکسته شده و تحقيقاً يکی از اثرات آن ريختن قُبح بحث مذاکره با آمريکا بود که تا پيش از اين حُکم تابو و ميوه ممنوعه در ادبيات سياسی ايران را داشت.
کیهان
اطلاعات
جمهوری اسلامی
رسالت
ابرار
مقاله نکته
4 مقاله مخالف
ناشر مقاله
13 مقاله مخالف
3 مقاله مخالف
1 مقاله مخالف
مقاله مذاکره مستقیم
10 مقاله مخالف
ناشر مقاله
10 مقاله مخالف
1 مقاله موافق
سکوت مطلق
در مقطع انتشار مقاله سعيدی سيرجانی، مطبوعات و روزنامه های رسمی مجموعاً با درج 21 مقاله جملگی از موضع مخالفت با آن برآمدند. اما با درج مقاله «مذاکره مستقیم» این وحدت موضع دچار تشتت شد و این بار هر چند دو روزنامه کیهان و جمهوری اسلامی کما فی السابق بر موضع مخالفت خود با بحث مذاکره با آمريکا ابرام داشتند اما روزنامه ابرار به انزوا رفت و سکوت مطلق اختیار کرد و روزنامه رسالت برخلاف موضعگیری قبلی، این بار مدافع این تفکر شده و پای را از آن هم فراتر گذاشت و لزوم ایجاد مناسبات با اردن و مصر را نیز مطرح می کرد.
(رسالت ـ ضرورت تحرک در ديپلماسی ـ 10/ارديبهشت/69)
علی رغم چنين اُفت حساسيتی نهایتاً آنچه که ختم الکلام این جنجال سياسی در ايران شد سخنرانی آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی بود که صراحتاً وبا تغيُــّر خطاب به نويسنده مقاله مذکور اظهار داشت:
«بنده معتقدم آن کسانی که فکر می کنند ما باید با راس استکبار یعنی آمریکا مذاکره کنیم یا دچار ساده لوحی و یا مرعوبند ... چرا نسبت به اقتدارآمریکا مرعوب می شوید؟ ... یازده سال است که شعار مرگ بر آمریکا از دهان ملت ما نیفتاده و راه ها به روی ما بسته نبوده ... صرف اینکه شما بروید با آمریکا حرف بزنید و مذاکره کنید آیا مسئله حل می شود؟ ... این طور نیست. مذاکره در عرف سیاسی یعنی معامله ... «تو» از انقلاب اسلامی چه چیزی را می خواهی به آمریکا بدهی تا یک چیزی را از او بگیری؟ والله که آمریکا از هیچ چیز ملت ایران بقدر مسلمان بودن و پایبند اسلام ناب محمدی بودن ناراحت نیست. او می خواهد شما از این پایبندی تان دست بردارید. می گویند بیائید با گروگان ها معامله کنیم. این هم ساده لوحی است. این ساده لوحی است که کسانی بگویند برویم پشت میز مذاکره ... اینها این گونه اند. نخیر، من با مذاکره با آمریکا مخالفم و دولت جمهوری اسلامی بدون اجازه من امکان ندارد چنین کاری بکند و خودشان هم قاعدتا با چنین کاری موافق نیستند.
(سخنرانی آيت الله خامنه ای در واکنش به مقاله مذاکره مستقيم ـ 12/ارديبهشت/69)
اظهارات آيت الله خامنه ای از حيث محتوا قرابت و تشابه ملموسی با اظهارات سه سال پيش مرحوم خمينی داشت که طی ارسال پيغام استقامت خطاب به روحانيون ايران اعلام می داشت:
بعضی مغرضین ما را به اعمال سیاست نفرت و کینه توزی در مجامع جهانی توصیف و مورد شماتت قرار می دهند و با دلسوزی های بی مورد و اعتراض های بی مورد و کودکانه می گویند جمهوری اسلامی سبب دشمنی ها شده است و از چشم غرب و شرق و ایادی اش افتاده که چه خوبست این سوال پاسخ داده شود که ملت های جهان سوم و مسلمانان و خصوصا ملت ایران در چه زمانی نزد شرقی ها و غربی ها احترام و اعتبار داشته که امروز بی اعتبار شده اند؟ آری اگر ملت ایران از همه اصول و موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانه عزت و اعتبار پیامبر و ائمه معصومین علیهم السلام را با دست های خود ویران نماید آن وقت ممکن است جهان خواران او را به عنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بی فرهنگ به رسمیت بشناسد ... تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت بدست لیبرال ها بیفتاد تا من هستم نخواهم گذاشت مناففین اسلام این مردم بی پناه را از بین ببرد تا من هستم از اصول نه شرقی و نه غربی عدول نخواهم کرد. تا من هستم دست ایادی آمریکا و شوروی را در تمام زمینه ها کوتاه می کنم.
(پيام آيت الله خمينی به علما و روحانيون ـ 3/اسفند/67)
مواضع فکری جناح ملتزم به بسط و توسعه انقلاب (آگرانديسمان)
ـ شعارها
اين جناح عموماً شعارهای سياسی خود را مستوره در دو بُعد سلبی و ايجابی کرده که در بُعد ایجابی اتکای بر موضوع شعار داشته و در بُعد سلبی تاکید بر محمول آن می کند.
مصداقاً از جمله شعارهای اين جناح طی دوران جنگ، شعار «راه قدس از کربلا می گذرد» بود که از حيث سلبی ناظر بر لزوم حذف فیزیکی نظام بعثی عراق جهت هموار شدن راه فتح بیت المقدس و سرزمین فلسطین بود.
اما از حيث ایجابی، موضوع اين شعار تاکيد بر آن داشت که راه آزاد سازی قدس و اساساً راه پيروزی بر دشمن، تسليح و تجهيز به تفکر کربلائی است.
تأسی به شيوه مبارزه ای از نوع و جنس و شيوه مبارزه حسین بن علی (ع) سومين امام شيعيان در نبرد قرن ششم ميلادی اش عليه خليفه غاصب امويان.
اين همان چيزی بود که بعدها در قيام انتفاضه فلسطينيان ظهور کرد.
در واقع مخاطب اصلی در این شعار قبل از مردم ایران يا عراق، کليت جهان اسلام بخصوص ملت فلسطینی بود تا اقدام به الگوبرداری از نوع مبارزه بشیوه شيعيان کنند. چيزی که پيشتر و توسط «دکتر علی شريعتی» تئوريسين انقلاب اسلامی ايران تعبير به پيروزی خون بر شمشير شده بود.
جناح چپ انقلاب اسلامی با همين منطق شعاری بود که از ابتدای تاسيس جمهوری اسلامی و اشغال سفارت آمريکا در تهران، از حيث ايجابی با اتکای بر شعار «مرگ بر آمریکا» ايالات متحده را در نوک پيکان تهاجم عقيدتی خود قرار داد.
نکته محوری در طرح اين شعار آن بود که انقلابيون در تهران در قالب اين شعار پيش از جغرافیا، تاریخ این کشور مورد خطاب و عتاب قرار داده و در اين ستيزه جوئی نيز قبل از تطـّور حادث بر آن تاریخ، تفکر حاکم بر آن تاریخ را به چالش می کشيدند.
تفکری که در حافظه تاريخی انقلابيون ايران بخصوص از فردای کودتای 28 مرداد سال 32 عليه دکتر محمد مصدق، چيزی جز استعمار ملل محروم جهان با مباشرت و عامليت حکام کاخ سفيد نبود. همچنانکه شور انقلابی انقلابيون نظام تازه تاسيس جمهوری اسلامی نيز از حيث سلبی در پناه اين شعار تشفی خاطر می يافت و با چنان نفی کردنی احساس تعیّّــُن بخشی به خود می کردند.
اهتمام قائلين به نظريه بسط و توسعه انقلاب از اتخاذ شعار «مرگ بر آمريکا» با عنايت به بار معرفتی پمپ شده به آن معطوف به آن بود تا بدينوسيله بتوانند اين پيام را به مخاطبان مسلمان و غير مسلمان خود در قلمرو امپراطوری جهانی واشنگتن رسانده و ضمن اپيدمی چنين دومينوئی، تمهيد کننده خلع ید و شکستن اقتدار و آقائی آمریکا در منطقه شوند.
ظاهراً کاخ سفيد نيز بوضوح بر ظرفيت آسيب پذير خود از ناحيه چنين شعاری وقوف کامل داشت تا جائی که بخوبی چشم و گوش خود را در قبال کشتار 400 نفر از حجاج ايرانی در مراسم برائت از مشرکين به جرم سر دادن همين شعار توسط متحد قابل وثوق خود در رياض بست. اين در حالی است که دو سال بعد از آن تاريخ افکار عمومی جهان شاهد شهرآشوبی حقوق بشرخواهانه همين آمريکا در قبال کشته شدن تنها 12 دانشجوی چينی در ميدان «تيآنمن» پکن بود.
معروف است طی ملاقات تاريخی ميخائيل گورباچف با رونالد ريگان روسای جمهور وقت شوروی و آمريکا در دهه هشتاد، ريگان در خلال قدم زدن با گورباچف در کنار کاخ سفيد به گورباچف گفته:
در کشور من آنقدر آزادی هست که مردم می توانند مقابل همين کاخ سفيد تجمع کرده و شعار مرگ بر آمريکا دهند و گورباچف نيز بلافاصله و زيرکانه به ريگان پاسخ داده:
تصادفاً در کشور من نيز همين اندازه از آزادی هست و هر شهروندی به راحتی می تواند در مقابل کاخ کرملين تجمع کرده و شعار مرگ بر آمريکا دهد!
صرف نظر از پاسخ رندانه گورباچف اما تجربه کشتار حجاج ايرانی در مکه آنقدر استعداد داشت تا انقلابيون ايران را بر مواضع ضد آمريکائی خود راسخ تر کند.
به زعم ايشان تسامح و تحمل کاخ سفيد در تحمل شعار مرگ بر آمريکا تا جائی است که لطمه ای به اقتدار اين ابرقدرت در حيات خلوت های سياسی و اقتصادی اش نزند در غير اين صورت به راحتی می تواند چشم خود را بر کشتار انسان ها به اتهام سر دادن همين شعار ببندد در حالی که هم زمان از سر دادن همين شعار در مقابل نرده های کاخ سفيد نه تنها نگران نمی شود بلکه آن را به عنوان نمونه قابل افتخاری از آزادی شهروندان در آمريکا معرفی می کند.
ـ واقعگرایی:
«پروتاگوراس سوفسطایی می گفت: بشر میزان همه چیز است و حقایق تابع اعتقاد ماست. اخلاف او در عصر جدید و معاصر می گویند ما فقط با فهم ها سر و کار داریم نه با حقایق و فهم هر چه درست باشد مطابق با شئ نیست و قائلين به مطابقت علم و شئ را متهم به ایده آلیسم می کنند و می گویند این ایده آلیست است که میان ذهن و خارج فاصله ای نمی بیند و خارج را عین ذهن یا ذهن را عین خارج می داند.
دین را دارند بر سر امواج تغییر زمانه سوار می کنند و بالاخره آنرا تابع علم ماده می کنند ... من منکرنیستم که وقتی با انقلاب، حکومت اسلامی تاسیس می شود، دین باید به مسائل زمانه جواب بدهد، یعنی کسانی باید باشند که زمانه را بشناسند ... اما نیآئیم چیزهائی که به دین مربوط نیست را شرط جواب دادن علمای دین بمسائل عصر قرار دهیم. علمای دین باید مسائل عصر را بشناسند، نه آنکه تابع و پیرو فلسفه های غیر دینی و ضد دینی غربی باشند»
(رضا داوری ـ مصاحبه با روزنامه کيهان 2مرداد69)
اگر مطالب بالا را در یک جمله بتوان خلاصه کرد آن است که:
واقعیت اجتماعی موظفند خود را با دین منطبق کنند نه آنکه دین درصدد انطباق با واقعیات برآید.
فتح باب اين بحث از دهه دوم انقلاب اسلامی ايران و بدنبال ارائه تز «قرائت و فهم نسبی و متکثر از جهان واقعيات» آغاز شد که بازتابی از نظريه «قبض و بسط تئوريک شريعت» دکتر عبدالکريم سروش بود.
اهتمام سروش در نظريه قبض و بسط تئوريک شريعت بر چگونگی فهم دين و تحول فهم دينی و تبعاً راز گشائی از اين مفهوم بمنظور احيای دين بود.
بنا به ادعای ايشان:
«از آنجا که معارف بشرى دچار تحولند و قبض و بسط مى شوند و فهم شريعت، سرا پا مستفيذ و مستمند از معارف بشرى و متلائم با آن است و ميان معرفت دينى و معارف غير دينى، داد و ستد و ديالوگ مستمر برقرار است لذا از آنجا که معارف بشرى دچار قبض و بسط است به همان نسبت فهم انسان از شريعت نيز دچار قبض و بسط خواهد بود.»
(عبدالكريم سروش، قبض و بسط تئوريك شريعت)
صرف نظر از مجادلات کلامی صورت گرفته حول و حوش نظريه دکتر سروش در بُعد اجتماعی و از فردای پايان جنگ در ايران اين بحث توانست بعد از ورود به گفتمان حلقه روشنفکری دينی نتايج و تبعات خود را به ديگر حوزه های سياسی و اجتماعی نيز سرريز نمايد.
واقعگرائی در حوزه مُلکداری يکی از ثمرات چنين مباحثه ای نزد سياست ورزان در ايران بود.
اکنون روشنفکری دينی در ايران توانسته بود سکان کشتی جناح چپ ايران را از بُعد فلسفی در اختيار گرفته و جدال تاريخی سنت و مدرنيسم را جايگزين جدال چپ و راست سياسی نمايد.
محورهای سياسی اين مجادله نوين عموماً ناظر بر سه رکن بود:
ـ واقعیت پذیری در مقابل حقيقت پذيری.
ـ اکثریت پذیری در مقابل مطلق پذيری.
ـ محدودیت در مقابل شموليت.

ـ واقعیت پذیری و حقیقت پذیری:
اوریانا قالاچی ، خبرنگار ایتالیائی طی مصاحبه ای که در اوایل انقلاب با آيت الله خمینی داشت ضمن اشاره به خبر اعدام مردی به جرم لواط در آن ايام از ایشان پرسید:
«چرا باید مردی که مرد دیگری را دوست دارد، بجرم لواط اعدام کرد؟»
آيت الله خمينی نيز در مقام پاسخ اظهار داشت:
«من می دانم جوامعی هستند که مردان خود را در اختیار مردان دیگر قرار می دهند،اما باید بدانید در جامعه ای که ما می خواهیم بسازیم، این اجازه نیست. در جامعه اسلامی، ما می خواهیم سیاستی را پیش گیریم که جامعه را پاک کند و برای تحقق این موضوع مجازات آنهائی که فساد را اشاعه می دهند و جوانان ما ر ا فاسد می کنند لازم است، حال چه شماها خوشتان بیآید و یا خوشتان نیآید.»
آنچه که از پاسخ بنيانگذار جمهوری اسلامی قابل مستفاد است، رویاروئی و برخورد دو فرهنگ و اندیشه متضاد بود.
مبانی فقهی آيت الله خمينی ابتنای بر اين اصل داشت که بر خلاف جوامع غربی که صرف حدوث واقعیات اجتماعی ملاک مشروعيت آن است در جامعه اسلامی سقف و مرز پذیرش واقعیات محدود به ظرف حقیقت هاست.
در اين انديشه، واقعیات تنها در انطباق با حقيقت قابل پذیرش بوده و ملاک حقیقت نيز اصول قطعی و مسلم الهی است.
مصداقاً نوع مواجهه رهبران دست چپی جمهوری اسلامی با پديده اسرائيل مؤيد بهره وری از چنين تعاملی ميان حقيقت و واقعيت است.
مبتنی بر چنين رويکردی، هر چند اسرائيل واقعیتی ملموس و موجود در منطقه محسوب می شود، اما بدلیل فقد عنصر مشروعیت و حقانیت، اين «پديده» برسميت شناخته نمی شود.
بر اساس اين منطق، واقعگرائی تنها بعنوان یک ابزار جهت نيل به آرمان و حقیقت کاربُرد دارد.

- اکثریت پذیری و مطلق پذیری
دومین ويژگی برجسته انقلابيون ايران التزام به مطلقات در مقابل اصل بيشينه سالاری است.
هر اندازه در جهان دمکراتيک، خواست کمّی جامعه شرط عمل حکومت است، نزد اسلام خواهان انقلابی ايران ملاک عمل، مطلقات است ولو آنکه آن مطلقات در تقابل با خواست کثير شهروندان باشد.
بر همين اساس می توان سلوک مُلکداری آيت الله خمينی را فهم کرد.
ايشان در بیان این ویژگی طی پیام به مهاجرین جنگ و در پاسخ به آن بخش از اظهارات آیت الله منتظری که پيشتر مدعی شده بود: «مسئولان بدانند باید در دادگاه عدل الهی و تاریخ آینده جوابگو باشند» (اظهارات دهه فجر منتظری 19بهمن67) تصريح داشته بود:
«ما باید همه عشق مان به خدا باشد، نه تاریخ»
(پيام به مهاجرين 2فروردين68)
علی الظاهر در منطق آيت الله خمينی مُحرک عمل قبل از خواست ماکزيممی شهروندان، کسب رضای خداوند است ( رضوان من الله اکبر ذالک هو الغفور العظیم ـ سوره توبه ـ آيه 72)
بر اين اساس فعل و کنش حاکم اسلامی نمی تواند و نبايد متکی بر خوشآيند يا بدآيند شهروندان و برآورد و قضاوت تاریخ باشد، بلکه ملاک عمل حاکم اسلامی تنها انجام تکليف به نيت کسب رضایت خداوند است.

ـ محدودیت در مقابل شموليت
ويژگی سوم اسلام انقلابی ايران محدوده و شعاع عمل حکومت است.
در مدل حکومت عرفی، شعاع عمل حکومت محدود به جغرافیای ملی است. بر اين اساس گستره عملکرد حکومت در قلمرو ملت ـ کشور تعريف می شود.
حکومت تا جائی پیش می رود که خاک و منافع ملی اش پیش می رود.
اما نزد زمامداران انقلابی ايران شعاع عمل و مرز توقف حاکمیت نامحدود است.
در اين منظومه کل جهان بشری، حریم حاکمیت و اعمال حکومت اسلامی محسوب شده و بر همين اساس حکومت ذاتاً خود را برخوردار از مجوز دفاع از حقوق جميع مسلمان ها و عموم انسان ها می داند.
مبانی نظری قائلين به الگوسازی انقلاب (اشانتيونيزه کردن انقلاب)
ـ اُم القرا
پيشتر ذکر شده بود که ایالات متحده از پایان جنگ جهانی دوم کوشيده با اتخاذ راهبرد «فرسایش اقتصادی از طريق تحميل نالازم نظامی گری و رقابت تسليحاتی» هم زمان چند هدف را محقق کند:
ـ استهلاک توان و زیر ساخت اقتصادی کشور دشمن.
ـ ایجاد بحران انگیزشی در بدنه اجتماعی از طریق تحمیل فشار اقتصادی.
ـ تحميل مصلحت گرائی محتوم از طريق القای واجبیت و اولويت حفظ نظام.
ـ مهار و تمکین دشمن به قواعد ديکته شده نظام بين الملل.
واشنگتن عموماً در تعقيب چنين رويکردی يا متوسل به تحمیل جنگ علنی با دشمن شده و يا آنکه ايشان را از طريق هدايت به جنگ سرد نظامی مبتلا به دور بسته رقابت تسليحاتی کرده و می کند تا از اين طريق بتواند ضمن خسته کردن و استهلاک ظرفيت های روانی و اقتصادی و اجتماعی، ايشان را با قناعت به نهادينه شدن حکومت، مجاب و متقاعد به تمکين و تبعيت از نظام سلطه کند.
متعاقب چنین خط مشی است که بايد و می توان توصيه دکتر لطف الله افراسیابی، استاد علوم سیاسی دانشگاه هاروارد به دولتمردان ايران در دهه 60 را فهم کرد:
«نهادی کردن انقلاب و تثبیت سیاسی رژیم جمهوری اسلامی دیگر به آن حد از رشد و بالندگی رسیده تا ديگر پروای حضور سفارت آمریکا در تهران را نداشته باشد»
(لطف الله افراسيابی ـ کيهان هوائی شماره 857)
بر همين محور و متعاقب 8 سال جنگ ناخواسته و نفس گیر و توانفرسای ايران با عراق بود که تدريجاً در داخل کشور مشاهده شد طیف معتقد به مدل سازی انقلاب با طرح تز «ام القری بودن ایران» دائرمدار اولويت و ضرورت حفظ نظام قبل از حفظ آرمان های انقلاب شد.
محکمات تز«اُم القرای» به گفته دکتر محمد جواد لاريجانی واضع اين نظريه ناظر بر موارد زير بود:
ـ ایران اسلامی بدلیل استقرار مقام ولایت در آن، شایسته احراز مقام ام القرای دارالاسلام است.
ـ جهان اسلام بصورت یک امت واحده است و شاخصه امت، ولایت است.
ـ ام القری، بخشی از جهان اسلام است که رهبری جهان اسلام را بدلیل وجود مقام ولایت در آن بعهده دارد.
دکتر لاريجانی همچنین اهداف این ام القرا را اين گونه تبيين می کند:
ایران باید ام القرای جهان اسلام باشد. ایرانی که ام القرای جهان اسلام است باید ایرانی «آباد» و «امن» و «غنی» باشد و اولین وظیفه حکومت ایجاد امنیت است.
(روزنامه رسالت ـ 9بهمن68)
لاریجانی، بعنوان مُوضع و مُوزّع تئوری اُم القری با نگاهی ارسطوئی به مقوله سياست مبنی بر «علم تدبير مُدُن» قائل به آن است که:
سیاست، تکثیر نسخه تاریخ نیست تا ما آن را زیراکس و پخش کنیم که آینده چنین خواهد بود، گذشته را حساب کردیم و نتیجتاً با این کشور کار می کنيم و با آن کشور کار نمی کنیم.
(اظهارات لاريجانی به ابراهيم اصغرزاده در ميزگرد سياسی دانشگاه تهران مبنی بر تقبيح رابطه با انگلستان بدليل وجود رابطه استعماری چند صد ساله آن کشور با ايران)
بنا بر چنين خاستگاهی غايت سیاست بعنوان یک «ابزار» صرفاً محدود به حوزه جغرافيای ملی با تاکيد بر منافع ملی است اين در حالی است که رقبای ايشان در اردوی مقابل قبل از آنکه سياست را «علم تدبير مُدُن» بدانند از آن تلقی و تعريف «علم تحصيل اصول» را داشتند.
ايشان اگر هم سیاست را تکثیر نسخه تاریخ نمی دانستند، اما از آن تلقی افزارمندانه ای جهت تکوین نطفه تاریخی داشتند که برخوردار از حرکتی جوهری برای تحصيل اصول شان بود.
به تعبیر علامه محمد تقی جعفری:
«سیاست از نظر بزرگان دین ما بمعنای مدیریت و توجیه افراد، بسوی بهترین شیوه دستیابی به اهداف جامعه است.»
علامه طباطبائی نیز اهداف چنین جامعه ائی را در سه محور خلاصه می کرد:
ـ مسلمین تا آخرین حد ممکن باید در اتحاد و اتفاق بکوشند.
ـ حفظ مصلحت اسلام و مسلمین برای همه واجب است.
ـ مرزهای جامعه اسلامی، اعتقاد است و بس نه مرزهای طبیعی یا قراردادی.
علی رغم اين در تئوری اُم القرا مؤلفه های ديگری مد نظر بود.
بنابر اظهارات دکتر لاریجانی:
مبنای سیاست خارجی و سیاست داخلی هر دو رسیدن به «منافع ملی» است و منافع ملی از سه سرچشمه مهم نشات می گیرد:
1ـ ایران اسلامی «ام القرای» دارالاسلام است و باید باقی بماند.
2ـ ام القرای دارالاسلام باید امنیت داشته باشد، چه داخلی و چه خارجی.
3ـ ام القرای دارالاسلام باید آباد، توسعه یافته و پیشرفته باشد.
(روزنامه رسالت ـ 8مهر68)
در اين تئوری رابطه ای متروپُلتيک بین «اُم» و «قـُرا» برقرار است که بر آن اساس هر آينه میان منافع ملی «اُم» و حقوق «قُرا» تعارضی حادث شود، ارجحيت با منافع ملی است.
دکتر لاريجانی:
«اگر لازم باشد آبادانی را فدای امنیت و یا دفاع را فدای ام القرا کنیم، این کار را باید انجام دهیم.»
(روزنامه رسالت ـ 16آذر68)
اين در حالی است که تجربه تاريخی نشان داد بنيان گذار جمهوری اسلامی چندان دلبستگی به چنين رويکردی نداشت.
قضیه سلمان رشدی بهترین نمونه اثبات چنين ادعائی بود.
در ماجرای رشدی، جمهوری اسلامی ايران بر سر دو راهی حفظ منافع ملی نظام و صيانت از مقدسات اسلام مُخیـّر بود و آيت الله خمينی برخلاف توقع جنبش واقعگرايان و مصلحت انديشان، بدون تعلل دفاع از مقدسات را مُرجح بر مناسبات ملی و بين الدوّلی کرد.
بر همين نمط فرزند ایشان تصريح می کرد:
«اگر نظام ما مصلحت گرا بود هرگز با دنیای استکباری در نمی افتاد و این همه کانون مبارزه ضد استکباری که نشات گرفته از خط امام است وجود نداشت.»
(سخنرانی احمد خمينی ـ 27/تير/69)
مبانی چنين رويکردی نزد پايمردان به نظريه صدور انقلاب بازگشت به آن داشت که «ام القرا» بودن ایران اسلامی متکی بر مسئولیت است تا مکان، همچنانکه ولایت نیز متکی بر صفت است(علم و عدل) و نه شخص، لذا ماهيت حرکت «ام القرا» حرکتی جوهری معنا می شد.
ام القرا در اين منظومه فکری هويت خود را متکی به آن بخش از قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران می دانست که متکفل امور زير بود:
ـ دفاع از حقوق همه مسلمین و عدم تعهد در برابر قدرتهای سلطه گر.
ـ حمایت از مبارزه حق طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین.
ـ اهتمام در راه رسیدن به جامعه توحیدی و تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمان ها و حمایت بی دریغ از مستضعفان جهان.
(بند 6 از اصل سوم و اصول 152 و 154 قانون اساسی)
بر اين اساس مخالفان تئوری «ام القرا» چیستی، چرائی و کجائی انقلاب (انگیزه یابی، هدف یابی و جهت یابی انقلاب) را مظروفاتِ ظرف انقلاب دانسته و بر آن پايه، جمهوری اسلامی را مولود انقلاب اسلامی فرض کرده که رسالت اش خدمت به آرمان های انقلاب است.
تجلی اين تعلق خاطر ابتداً در اختلاف نظری بروز کرد که در بدو پيروزی انقلاب ميان مهندس مهدی بازرگان نخست وزير دولت موقت با اعضا شورای انقلاب تحت عنوان «اسلام برای ايران» يا «ايران برای اسلام» مطرح می شد.
اين نکته را نيز نبايد از نظر دور داشت که گرانیگاه تئوری ام القرا ابتنای بر مولفه «قدرت» دارد.
ملتزمين به اين نظريه جهت حفظ «قـُروّيت ايران در جهان اسلام» یا باید تا تامين قدرت مُکفی، تن به استراتژی تقیّه در قبال ابتلائات جهان اسلام می دادند و یا در مقابل الزامات نظام بین الملل، تمکين می کردند.
اين در حالی است که سيره عملی بنيان گذار جمهوری اسلامی ماهيتاً با چنين ديدگاهی برخوردار از يک عدم تجانس ساختاری بود از جمله آنجا که ايشان خطاب به روحانيون متذکر می شد:
«همه ما مامور به اداء تکلیف و وظیفه ایم نه مامور به نتیجه. اگر همه انبیاء و معصومین علیهم السلام در زمان و مکان خود مکلف به نتیجه بودند هرگز نمی بایست از فضای بیشتر از توانائی عمل خود فراتر بروند و سخن بگویند و از اهداف کلی و بلند مدتی که هرگز در حیات ظاهری آنان جامعه عمل نپوشیده است ذکری بمیان آورند»
(پيام به علما و روحانيون ـ 3/اسفند/67)
«ما باید از همه نیروهای اسلامی و انقلابی در سرتاسر جهان حمایت و آنان را هدایت کنیم. نه اینکه منتظر درخواست و تقاضای آنان باشیم تا اگر مصلحت بود به آنها کمک کنیم ... اسلام نابی که می گوید ما باید بصورت یکپارچه و متحد و بدون هیچگونه تفرقه و اختلاف در برابر مخالفین اسلام یعنی آمریکا و شوروی بایستیم.»
(سخنرانی حاج احمد خمينی ـ 7/مرداد 69)
«جمهوری اسلامی ایران با تمام وجود برای احیای هویت اسلامی مسلمانان در سراسر جهان سرمایه گذاری می کند و دلیلی هم ندارد که مسلمانان جهان را به پیروی از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکند و جلوی جاه طلبی و فزون طلبی صاحبان قدرت و پول و فریب را نگیرد. ما باید برای پیشبرد اهداف و منافع ملت محروم ایران برنامه ریزی کنیم، ما باید در ارتباط با مردم جهان و رسیدگی به مشکلات و مسائل مسلمانان و حمایت از مبارزان و گرسنگان و محرومان با تمام وجود تلاش نمائیم و این را باید از اصول سیاست خارجی خود بدانیم.
ما اعلام می کنیم که جمهوری اسلامی ایران برای همیشه حامی و پناهگاه مسلمانان آزاده جهان است و کشور ایران بعنوان یک دژ نظامی و آسیب ناپذیر نیاز سربازان اسلام را تامین وآنان را به مبانی عقیدتی و تربیتی اسلام و همچنین به اصول و روش های مبارزه علیه نظام های کفر و شرک آشنا می سازد.»
(پيام استقامت آيت الله خمينی ـ 29/تير/67)
[...]
جدول شماره یک
مجموع مقالات درج شده در 4 روزنامه رسمی کشور در مخالفت با مقاله نکته سعیدی سیرجانی
کیهان
1/6/68
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
2/6/68
تحلیل غلط، آن روزها و این روزها
4/6/68
بیانیه مجمع روحانیون مبارز درباره دشمنی آشتی ناپذیر با آمریکا
5/6/68
ارائه نظریا طرح فریب

جمهوری اسلامی
31/5/68
ردپای استعمار
1/6/68
سخنی با نکته سنجان
2/6/68
تحلیل سیاسی
7/6/68
پاسخ امام
8/6/68
رسالت مطبوعات
8/6/68
تذکری مجدد
11/6/68
من مسلمانم
12/6/68
نکته (5 شماره)
15/6/68
سخنی بی پرده با خردمندان معتدل مزاج

رسالت
2/6/68
نقدی بر یک نکته
4/6/68
بدعت جدید
4/6/68
نقدی بر یک نکته

ابرار
4/6/68
تحلیل های القایی

جدول شماره دو مجموع مقالات درج شده در 4 روزنامه رسمی کشور با ذکر مواضع در خصوص مقاله مذاکره مستقیم
کیهان
9/2/69
مذاکره مستقیم یا تحریم شیطان
مخالف
9/2/69
پیام مذاکره
مخالف
10/2/69
آنانکه از قدرت خدا غافلند
مخالف
11/2/69
اندیشه را با اندیشه پاسخ گوئیم
ممتنع
11/2/69
انقلاب،منافع ملی و حفظ ارزشها
مخالف
11/2/69
مدال لیاقت
مخالف
12/2/69
مذاکره یا معامله
مخالف
12/2/69
یکبار دیگر اصول
مخالف
13/2/69
درس کرامت
مخالف
13/2/69
رهبرم
مخالف

جمهوری اسلامی
8/2/69
انحراف
مخالف
9/2/69
پیام شیطان
مخالف
9/2/69
قضیه نو یافته
مخالف
10/2/69
حقایق عینی
مخالف
11/2/69
مغالطه
مخالف
11/2/69
دهان کجی
مخالف
12/2/69
سخنی با پاسداران
مخالف
12/2/69
از نکته تا دیدگاه
مخالف
12/2/69
باز هم مغالطه
مخالف
13/2/69
تحلیل سیاسی
مخالف

رسالت
10/2/69
ضرورت تحری در دیپلماسی
موافق

ابرار ـ سکوت مطلق
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بخش ديگر اين مقاله تحت عنوان «بيت الهُدی» بدليل بلاموضوع بودن با مطلب مطمح نظر جناب آقای اسحاقی (دايره بسته رقابت تسليحاتی) حذف شده.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر