۱۳۹۲ خرداد ۵, یکشنبه

پاسخ نيک آهنگ کوثر به سجادی


پاسخی کوتاه​تر به پاسخ مطول سجادی

راستش هر چه خواستم جواب بدهم، دیدم آخرش می​شوم عین داریوش سجادی! چون عقیده دارم سجادی حرفی برای گفتن ندارد، طولانی می​نویسید و برای چرند و پرند گفتن نیاز به طویل نویسی نیست! برای هضم این غذای ناپز نیاز به دیگ زود پز داریم، پس خیلی خلاصه به چند نکته اشاره می کنم؛

در باب کاریکاتور: من نظر خودم را در کاریکتورم آوردم. خودش گویاست. در باره حضور نظامیان در قدرت، اگر خاطر مبارک​تان باشد، حتما به یاد دارید آیت​الله خمینی در این باره چه گفته، و حالا این سربازان که مدعی پیروی بوده​اند، احتمالا دارند نافرمانی می​کنند، نه؟ اگر فرضا یک نظامی تمامی ارتباطاتش را با نیروهای مسلح قطع کرده​ و به صورت انتخابی وارد سیاست شده باشد، آمدنش مبروک! احتمالا شما فرق این دو موضوع را می​دانید.

بر خلاف نظر جنابعالی، من "روز" و"زمانه" را مشمول ادعای براندازانه نمی​دانم. چون از ابتدا در جریان بودجه ماخوذه از پارلمان هلند بوده​ام، جزئیاتش را هم می​دانم. این بودجه قرار بود صرف رسانه​ای ماهواره​ای شود، و منافع نفتی دولت هلند در ایران اجازه راه انداختنش را نداد، اپوزیسیون ایرانی هم از طرف دیگر نمی​خواست این بودجه در اختیار روزنامه​نگاران قرار گیرد. دولت هلند در مقابل مصوبه نمایندگان مردم هلند ایستاد، و بودجه را خرد کرد و میان متقاضیان دیگر پخش. بنده از مردم محترم هلند و نمایندگان ایشان بابت لطف شان ممنونم، و از دولت هلند هم شاکی که چرا از طرح تلویزیون ترسید. مابقی بودجه هم در اختیار گروه​های مختلف قرار گرفته که تقسیم کننده​اش من نبوده​ام! جهت اطلاع عرض کنم که "گذار" از جنس "روز" و "زمانه" نیست.

ا- از اینکه جنابعالی نتوانسته​اید این بخت را پیدا کنید که قبل از دیر شدن و پیر شدن، روزنامه​نگاری بخوانید، متاسفم. دانشجوی سابق دانشگاه آزاد کرج تا آنجا که می​دانم روزنامه​نگاری نخوانده، و فقط به صورت فریلنس با ابرار و دیگر جاها کار کرده و بیشتر کارمند وزارت خانه بوده درست است؟ من کارمند نبوده​ام و نمی​توانم خودم را با کارمندان وزارت هم آهنگ بدانم. ذهن آزاد چیز خوبی است.

۲- بخشی از خاطرات دوران کودکی که در بازی شب یلدای وبلاگستان آمده احتمالا قابل تعمیم به بحث​های دیگر نیست. حتی آماتورها هم این را می​دانند. البته آماتورهایی که اصول را می​شناسند. در باب نامه پدر هم عرض کنم که این نامه در سال ۱۳۷۱ نوشته شده و ورود من به مطبوعات در سال ۱۳۷۰بوده است. من متعلق به نسلی هستم که کورکورانه رفتار نمی​کند آقای سجادی. گمان کنم تشخیص من این بوده که استعدادم در این کار بیشتر از ادامه راه پدر بوده است.

۳- مگر من مرض دارم فراتر از ادعای خودم حرفی بزنم؟ چون ندارم، اینجا می​نشینم، چون جنابعالی ادعا دارید، تشریف ببرید نطنز، از آنجا از داشتن بمب اتمی حمایت کنید. و سختی​های ماندن در دهان شیر را نکشید! به خدا این ماندن در دهان شیر روی اعصاب و روان جنابعالی بدجوری تاثیر گذاشته است و بسیار روانپریشانه می​نویسید. حیف آن کارمند سابق وزار​خانه است...

۴-اختلاف من با شما سر منافع است نه نسل. شترسواری دولا دولا نمی​شود عزیز جان. من متعلق به نسل ریش گذاشتن و یقه آخوندی پوشیدن و بله قربان گفتن به مدیران وزارت​خانه نبوده و نیستم. حتی زمانی هم که مشاور وزارت​خانه​ها بودم، با شلوار جین و قیافه غیر رسمی می​رفتم. چرا؟ چون متعلق به نسل بعد از ریا بوده​ام.

۵- مبارزه؟ کدام مبارزه؟ داریوش سجادی و مبارزه؟ شوخی می​کنی! جان من به جای این همه ادعا برگرد ایران و از همانجا با شیر مبارزه کن!

۶- در باب صفاتی که جنابعالی را به آنها مزین کردم، قصدم این بود که این چیزها را بکشم، ولی چون در باره داریوش سجادی بود، حالش را نداشتم.

۷- از اینکه به این روش منطقی​تر بحث کردید نه با بازی نمایشی در سایت انتخاب، از شما ممنونم



10اسفند85

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر