مجادله اخیر آقایان محمد جواد لاریجانی و علی اکبر ولایتی را می توان باز شدن زخمی ده ساله دانست که طرفین طی يک دهه کوشیده بودند با تظاهر به مبادی آداب بودن مترصد فرصتی مغتنم جهت تخلیه بغض های خود از يکديگر باشند.
انگشت اشاره ده سال پيش دکتر لاريجانی به عامل اصلی افشای مذاکرات جنجالی خود با نيکلاس براون طی مصاحبه با روزنامه جامعه بوضوح نشان از آن داشت که اين زخمی است ناسور که روزی دهان خواهد گشود.
لاريجانی در آن مصاحبه با ايهام و اشارت اظهار داشت:
«بيرون درز کردن مذاکرات من بخشی از رقابت انتخابات بود که از داخل وزارت خارجه شکل گرفت چرا که احساس شده بود اگر ناطق رئيس جمهور شود انتخاب او برای تصدی پست وزارت خارجه ممکن است من باشم»
طبعاً در آن تاريخ فهم منظور اظهارات لاريجانی از جملات فوق برای آشنايان با فضای سياسی ايران چندان دشوار نبود!
از آنجا که شخصاً در همان مقطع با انتشار مقاله «فراموش شدگان» ضمن تحلیلی از مواضع و اختلافات آقایان لاریجانی و ولایتی، ميزان اثرگذاری اين دو چهره سیاسی تاريخ معاصر ایران را مورد ارزیابی قرار داده لذا مجادله امروز ايشان را جدالی احسن در بازبینی نقش روحیات افراد در تحولات سیاسی و صحت ادعاهای مطرح شده در مقاله فراموش شدگان دانسته و به همین مناسبت بازخوانی آن مقاله را خالی از فایده نمی دانم.
قبل از مطالعه مقاله مزبور جهت حضور ذهن از سابقه مجادله اخیر آقایان لاریجانی و ولایتی توجه خوانندگان را به لینک های زیر جلب می کنم:
لاریجانی: با ولایتی اختلافنظر داشتم
http://www.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-960219
پاسخ دكتر ولایتی به اظهارات دكتر محمد جواد لاریجانی: وزارت اطلاعات ادامه كار لاریجانی در وزارت امور خارجه را مصلحت ندانست
http://www.isna.ir/Main/NewsView.aspx?ID=News-961582
پاسخ شدید اللحن جواد لاریجانی: آقای ولایتی! ظاهرا از فرط هیجان فراموش کرده اید
http://www.tiknews.net/display/?ID=44613&page=1
فراموش شدگان!
از تاريخ دوم خرداد 76 که طی آن محمد خاتمی توانست با اکتساب بيش از بيست ميليون رای در انتخابات رياست جمهوری ايران مُقتدرانه بر کُرسی رياست جمهوری تکيه بزند قريب به هشت ماه است که مردان کابينه قبلی که هاشمی رفسنجانی آنان را کابينه عملگرايان می ناميد به دست فراموشی سپرده شده اند.
بجز هاشمی که توانست بصورت دائمی بر کُرسی رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام تکيه زند و خاتمی و رؤسای جمهور بعدی را که پيش از اين قانوناً اين کرسی تعلق به ايشان داشت را از اين سمت محروم کند و حسين کمالی وزير کار و موسی کلانتری وزير کشاورزی که توانستند در سمت های خود ابقاء شوند، مابقی وزرای هاشمی که بعضاً از 16 تا 8 سال سابقه وزارت در دولت را داشتند، تدريجاً در افکار عمومی به فراموشی سپرده شده اند.
مردانی همچون علی محمد بشارتی وزير کشور، مصطفی مير سليم وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی، و يا حجت الاسلام علی فلاحيان وزير اطلاعات، علی رغم آنکه وزارتخانه های پُراهميتی را طی دوران مسئوليت شان را مدیریت می کردند، ليکن قدرت و جاذبه خاتمی و کابينه اش در کسب وثوق و حمايت ملی باعث شد تا اقدامات و سوابق ايشان ولو آنکه پُراهميت نيز باشد تحت الشعاع محبوبيت روبه تزايد خاتمی و مردانش قرار گيرد.
ديگر وزرای هاشمی نيز بی نصيب از اين نسيان اجتماعی نمانده و ديگر اذهان عمومی کمتر سُراغی از ايشان می گيرند.
مراسم افطار هاشمی رفسنجانی با کابينه اش که در اواخر ماه رمضان برگزار شد بيشتر يادآور مجلس تفقدی از سوی هاشمی با ايشان بود.
«سيدنی هوگ» در کتاب «قهرمان در تاريخ» در توصيف شخصيت لنين می گويد:
«لنين در استفاده کردن برای هدف هايش از کسانی که در صفوف حزب بودند ولی با نظراتش موافق نبودند استعداد بزرگی داشت. او می توانست با کسانی کار کند که بدون او نمی توانستند با يکديگر کار کنند»
هاشمی نيز طی دوران رياست جمهوری اش اين قابليت را بنحو احسن از خود نشان داد. در مجموع هرچند مردم ايران مردمی قدرشناس نسبت به خادمين خود هستند ليکن علت اين عدم توجه را می توان در توقعات فرهنگی فزاينده و برآورده نشده مردم از مسئولين پيشين شان تلقی کرد.
کابينه قبل هرچند در عرصه سازندگی در حد توان خود خوش درخشيد اما عدم توجه به روانشناسی اجتماعی و توقعات فرهنگی جامعه ايران که بشدت عاطفی و احساسی است، زمينه کم توجهی افکار عمومی به مردانی که سالها مديريت جامعه در عرصه جنگ و سازندگی را به عهده داشتند، فراهم کرد.
حُرمت به احساس و عاطفه مردم قبل از نيازهای مادی، رمز روئين تنی خاتمی و کابينه اش شده و با تکيه بر اين عامل است که بطور فزاينده ای کابينه جديد به سمت افزايش مشروعيت پيش می رود.
اما در ميان دولتمردان دوران رياست جمهوری هاشمی دو نفر از جايگاه ويژه ای برخوردارند که علی رغم کنار گذاشته شدن، اصرار زيادی بر تداوم جلوه گری خود دارند.
دکتر محمدجواد لاريجانی نماينده مجلس (پنجم) و دکتر علی اکبر ولايتی وزير خارجه سابق دو نفر از دولتمردان سرشناس در دوران زمامداری هاشمی بودند که علی رغم سابقه بالای کاری در دستگاه ديپلماسی ايران، اکنون دچار فترت شده، ليکن هردو نيز اصرار دارند با ابزارهای قابل دسترس خود، حيات سياسی شان را زنده نگاه دارند.
لاريجانی و ولايتی هر دو علی الظاهر از وابستگان به جناح راست بوده و هر دو تحصيلکرده آمريکا و هر دو صحنه فعاليت خود را در عرصه سياست خارجی قرار داده اند. اما اين مشترکات مانع از آن نشد تا اين دو در دوران رياست جمهوری هاشمی به رقابت با يکديگر نپردازند. هرچند وابستگی اين دو به جناح راست نيز در جای خود، قابل تأمل است.
لاريجانی که در مذاکرات جنجالی اش با نيک براون خود را به طنز ليبرال معرفی کرده بود بعضاً در عمل نيز لايه هائی از تسامحگرائی در مواضع اش مشهود است و قبل از آنکه در وادی انديشه، راستگرا باشد بيشتر ترجيح می دهد سياستمداری مستقل شناخته شود.
ولايتی نيز که تاکنون در قالب انديشه، موضع مکتوبی در خصوص مواضع جناح راست از خود ارائه نکرده اما کوشيده با عملگرائی مطيعانه، از گارد جناح راست بعنوان پوشش برای خود استفاده نمايد.
به هر حال هم جناحی ولو صوری اين دو، مانع از رقابت شان با يکديگر نشد و در عمل اين دو نشان دادند نمی توانند وجود يکديگر را در يک مکان تحمل کنند.
لاريجانی که زمانی در حد قائم مقامی ولايتی در وزارت امور خارجه بود، بدليل عدم تطابق شخصيت سياسی مستقلش با ساختار قائم بشخص وزارت خارجه نتوانست در اين مرکز دوام بيآورد و در سال 68 پس از استعفای از وزارت خارجه، وارد پارلمان شد و با عضويت در کميسيون سياست خارجی مجلس، مجدداً فعاليت سياسی خود را در عرصه سياست خارجی تعریف کرد.
شایان ذکر است که لاريجانی از کسانی بود که پس از پذيرش قطعنامه 598 شورای امنيت سازمان ملل متحد از سوی ايران، با اعتقاد به لزوم کسب تفوق عددی در شورای امنيت جهت برخورداری از رای اعتماد اعضاء اين شورا بمنظور تحقق مُفاد قطعنامه 598 که وی از آن بعنوان يک «مکانيزم» ياد می کرد، بهبود مناسبات با پنج عضو شورای امنيت را بعنوان هدفی استراتژيک و لازم الاحصاء برای دستگاه ديپلماسی ايران تعریف کرد و متعاقب تلاش های ديپلماتيک وی بود که در آن مقطع مناسبات ايران با انگلستان پس از سالها کدورت در سطح سفير برقرار شد.
ليکن بدنبال فتوای رهبر فقيد انقلاب اسلامی در خصوص سلمان رشدی و اقدام شتابزده مجلس سوم بمنظور قطع مناسبات سياسی با دولت انگلستان، لاريجانی از سمت خود در وزارتخارجه استعفا کرد.
لاريجانی را به تعبيری می توان دومين قُربانی جناح محافظه کار در انتخابات رياست جمهوری سال 76 توسط انگليسي ها محسوب کرد! اين جناح در انتخابات سال 76 دو بار و بشکلی غير مستقيم از انگلستان لطمه جدی خورد.
مرتبه نخست در مصاحبه صادق صبا خبرنگار راديو دولتی انگلستان (BBC) با حجت الاسلام ناطق نوری کانديدای رياست جمهوری بود.
زيرکی صادق صبا در مصاحبه با ناطق نوری عملاً لطمه سنگينی را به ناطق در ایام انتخابات ریاست جمهوری وارد ساخت.
صبا با اين مصاحبه ناخواسته بيشترين کمک را به رقيب ناطق کرد. وی که در اين مصاحبه عدم اقبال ناطق در کسب آراء چشمگير در انتخابات مجلس پنجم را ضعفی برای وی جهت شرکت در انتخابات رياست جمهوری مطرح می کند در پاسخ، استدلال ضعيف البنيانی را از ناطق دريافت می کند.
ناطق در اين مصاحبه کم اقبالی خود در انتخابات مجلس پنجم را به شيوه معرفی کانديداهای مجلس مرتبط کرده و مدعی آن شد که چون تعداد کانديداهای تهران برای حضور در مجلس پنجم بالغ بر چهار صد نفر بوده و اين نامزدها بر اساس حروف الفباء در حوزه های رای گيری معرفی شده اند و با توجه به اينکه حرف اول فاميل وی از آخرين حروف الفبای فارسی است، لذا جمعيت رای دهنده در پای صندوق آراء تنها 30 نفر اول حروف الفباء را در برگه های رای قيد کرده و تأمل بر روی ديگر کانديداها نشده است!
اين احتجاج در حالی صورت گرفت که اسدالله بادامچيان و حبيب الله عسگراولادی متحدان ديگر وی نيز که در اين انتخابات شرکت کرده و از قضا در ابتدای ليست نامزدها نيز قرار داشتند، موفق به کسب حداقل آراء جهت ورود به مجلس نشدند.
همچنين ناطق با استدلال خود ناخواسته شعور سياسی جامعه رای دهنده در ايران را نيز زير سوال بُرد و انتخاب کانديداها توسط مردم را نه براساس شناخت دقيق بلکه صرفاً براساس رفع تکليف تلقی و معرفی کرد.
هراندازه که هاشمی رفسنجانی طی مدت رياست جمهوری و رياست مجلسی اش نشان داده بود که از توانائی بالائی در پاسخگوئی به خبرنگاران بين المللی برخوردار است اما اين مصاحبه که شايد نخستين مصاحبه ناطق با يک خبرنگار خارجی از موضع مُدعی رياست جمهوری ايران بود، ناپُختگی وی در انجام مصاحبه با اربابان زيرک جرايد را نشان داد.
در مجموع بازتاب اين مصاحبه در افکار عمومی جامعه ايران امتیاز مثبتی را برای ناطق فراهم نکرد هر چند متعاقب آن، اقدام بديع شورای نگهبان در معرفی کانديداهای رياست جمهوری دور ششم که اين بار برخلاف سنت و عُرف قبلی تمامی انتخابات گذشته «بمنظور تأمين نظر جناح محافظه کار» اصلحيت! جايگزين حروف الفباء در معرفی کانديداها شد و طبعاً ناطق را در ميان چهار کانديدای تأييد صلاحيت شده در ابتدای ليست در حوزه های رای گيری قرار داد.
اين اقدام نسنجيده ضمن آنکه شائبه عدم بيطرفی شورای نگهبان را نزد افکار عمومی ايران دامن زد، عملاً جبهه خاتمی را با تلقی اجحاف در حق وی نزد افکار عمومی قوي تر ساخت.
لزوماً رفتارهای اجتماعی در ايران از قانونمندی خاص خود پيروی می کند. از بُعد روانشناختی اجتماعی در ايران واکنش جامعه در قبال کنش های سياسی مراکز قدرت از قانون «ظن نگری» پيروی می کند. لذا اين گونه اعمال، جامعه رای دهنده را دچار نوعی دلزدگی سياسی نسبت به جناح راست کرد.
دومين ضربه انگلستان! به جناح راست در مذاکرات محرمانه لاريجانی با مدير کل امور خاورميانه وزارت خارجه انگلستان شکل گرفت.
بدنبال افشای «مشکوک» مذاکرات محرمانه لاريجانی با نيک براون مدير کل خاورميانه وزارت خارجه انگليس و اطلاع افکار عمومی از مطالب مطرح شده در اين مذاکره مبنی بر تقبيح تلويحی لاريجانی از اشغال سفارت آمريکا در سال 58 توسط دانشجويان پيرو خط امام و تاکيد بر توانائی ناطق در حل فتوای اعدام سلمان رُشدی، جناح رقيب ناطق توانست با آگرانديسمان رسانه ای مطالب مطرح شده در اين مذاکره لطمه سنگينی را به لاريجانی که از مشاهیر جناح محافظه کاران تلقی می شد، وارد نمايد.
اين رسوائی به آنجا کشید تا لاريجانی که در آن زمان از وی بعنوان کانديدای اصلی تصدی پست وزارت خارجه در کابينه ناطق ياد می شد عملاً مجبور به سايه نشينی در ايامی شد که می توانست بيشترين کارآئی را برای ناطق داشته باشد.
لاريجانی از معدود رجال سياسی ايران است که از توانائی بالائی در فن سخنوری و مذاکرات سياسی برخوردار است. وی که فارغ التحصيل دکترای منطق رياضی از دانشگاه برکلی بوده و دروس حوزوی را نيز تا سطح اجتهاد گذرانده و طی 18 سال گذشته با حضور مؤثرش در اکثر مذاکرات مهم سياسی ايران نشان داده بود ازIQ بالائی برخوردار است به تئوريسين سياسی جناح راست اشتهار دارد.
مهم ترين اثری که از لاريجانی در روند 18 سال گذشته انقلاب اسلامی ايران می توان رديابی کرد، تئوری «اُم القُرای» اوست که نخستين بار در سال 89 با طرح آن جنجال بزرگی را در محافل سياسی ايران ايجاد کرد.
تئوری اُم القرا پژواکی از تئوری «استالين» جهت متروپوليزه کردن مسکو برای جهان کمونيسم در مقابل انديشه انقلاب پی گير «تروتسکی» در انقلاب 1907 شوروی بود.
مطابق اين تئوری جمهوری اسلامی ايران موظف است ميان اهداف و اصول خود ترتـُب قائل شده و در اين رُتبه بندی حفظ موجوديت جمهوری اسلامی در مقابل آرمان های فراملی آن از اولويت برخوردار است.
تئوری اُم القرا که اهتمام اصلی آن «اشانتيونيزه کردن» انقلاب ايران جهت الگوبرداری ديگر کشورهای اسلامی است در مقابل انديشه آن دسته از انقلابيون بعضاً چپگرای ايران مطرح شد که مُتقاضی «آگرانديسمانيزه کردن» انقلاب بمنظور تداوم بقای انقلاب بودند.
لاريجانی با طرح اين تئوری در سال 89 توانست توجيه معقولانه ای را در اختيار هاشمی رفسنجانی در آغاز دوران رياست جمهوری اش قرار دهد تا با تمسک به آن ضمن مُجاب کردن جناح چپ ايران، سياست های مورد نظر خود را اعمال و پی گيری نمايد.
در همين راستا بود که هاشمی در سال 90 اظهار می داشت:
«اميدوارم بتوانيم در ده سال آينده با بکارگيری منابع طبيعی و تجهيزات لازم شاهد بهبود وضع اقتصادی و تعادل اجتماعی باشيم و بتوانيم اين کشور را بصورت يک «نمونه» اسلامی و انقلابی به دنيا معرفی کنيم»(1)
«اميدوارم بتوانيم انقلاب را بجائی هدايت کنيم که اگر ديگر کشورها خواستند راهی انتخاب کنند از ملت ما «الگوئی» در اختيار داشته باشند» (2)
علی رغم تمامی سوابق بالای سياسی لاريجانی، افشای مذاکراتش با نيک براون منجر به آن شد که در حساس ترين مقطع که جناح وی نياز مُبرمی به ايشان جهت همآوردی با رقيب داشت، عملاً از وجود وی محروم شود.
اين بدآن معنا نيست که حضور لاريجانی در ايام انتخابات می توانست تغيير چشمگيری در نتيجه آراء بنفع ناطق داشته باشد و يک سال بعد از افشای اين مذاکره بود که لاريجانی طی مصاحبه ای با روزنامه جامعه در تشريح انگيزه اين افشاگری به لسان ايهام می گويد:
«بيرون درز کردن مذاکرات من بخشی از رقابت انتخابات بود که از داخل وزارت خارجه شکل گرفت چرا که احساس شده بود اگر ناطق رئيس جمهور شود انتخاب او برای تصدی پست وزارت خارجه ممکن است من باشم»
فهم منظور لاريجانی از جملات فوق برای آشنايان با فضای سياسی ايران چندان دشوار نبود!
اکنون با فرو نشستن طوفان انتخابات در ايران، لاريجانی بيشتر وقت خود را در مسند مرکز تحقيقات فيزيک نظری و رياضيات اختصاص به نوشتن پراکنده مقالات برای برخی از مطبوعات هم جناحی اش داده و می کوشد اين آخرين تريبون باقيمانده برای خود را محفوظ نگاه دارد. ليکن سراسيمگی و شهوت در نوشتن فرصت واقع بينی در ارائه تحليل را از وی سلب کرده و بعضاً او را دچار تناقض گوئی می کند.
تحليل وی از بحران اخلاقی کلينتون رئيس جمهور آمريکا مبنی بر استعفای قريب الوقوع وی و جايگزينی معاونش الگور، نمادی از اصرار لاريجانی بر ابراز وجود به هر بهائی بود!
ليکن علی رغم افول ستاره بخت سياسی لاريجانی، وی از اعتماد بنفس بالائی برخوردار است که تکيه بر همين مؤلفه می تواند پشتوانه اصلی لاريجانی در بازگشت مجددش به صحنه سياسی ايران باشد. اين اعتماد بنفس تا حدی بود که وی را ترغيب کرد تا از دکتر عبدالکريم سروش فيلسوف سرشناس و منتقد ايران در سال 77 دعوت به مناظره علمی کند.
ولايتی نيز يکبار نسنجيده وارد مجادله با سروش شد، ليکن پاسخ تند سروش به ولايتی مبنی بر آنکه: بهتر آنست آقای ولايتی همچون هميشه وقت خود را صرفاً صرف سفرهای وزارتی خود کنند و اهل علم را به خود واگذارند(قريب بمضمون) مُنجر به مخدوش شدن وجهه ولايتی نزد اقشار دانشگاهی شد که پايگاه اصلی سروش است.
اما برخلاف لاريجانی، ولايتی برخوردار از قابليتی است که وی را در ساختار سنتی قدرت در ايران بشدت دوست داشتنی می کند و آن قدرت املاء نويسی بالای وی در مقابل خصلت انشاء نويسی لاريجانی است!
ولايتی که 16 سال سُکاندار دستگاه ديپلماسی ايران بود، توانست با حرف شنوی مطلق خود در برابر تدوين گران اصلی سياست خارجی ايران، مقام وزارت خارجه در ايران را در چارچوب صرفاً اجرائی تعريف کند.
از اين منظر يک وزير خوب، يک مُجری خوب است.
هر اندازه آندره گروميکو وزير خارجه اسبق شوروی بدلیل استفاده مکررش از حق وتوی مسکو در مذاکرات شورای امنیت نزد سياستمداران بين المللی اشتهار بهMr No داشت، ولايتی را می توان آقای He Said تلقی کرد.
«همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند» بيت الغزل تمامی اظهار نظرها و مواضع او طی همه دوران وزارت و مشاورتش در جمهوری اسلامی بوده است.
به هر حال ولايتی که تاکنون برخوردار از رکورد پُرسابقه ترين وزير در صحنه سياسی ايران است، بعد از آنکه علی رغم توقع اش مجبور به خروج از ساختمان وزارت خارجه در فردای پيروزی محمد خاتمی شد، هرچند طبيعتاً از اين بابت مبتلا به پسيکوز عاطفی بود، ليکن هنوز خود را تمام شده تلقی نکرده و از نوشتن خاطرات پرهيز می کند!
برای ولايتی خاطره نويسی معادل بازنشستگی است.
او که در کابينه اول هاشمی رفسنجانی بعد از استعفای خاتمی از وزارت ارشاد در مقام دلجوئی، خاتمی را به دفتر مطالعات سياسی و بين المللی وزارت خارجه دعوت کرد و در آنجا پيشنهاد قبول هر سفارتی را بنا به انتخاب شخص خاتمی به وی داد ((هر چند که خاتمی اين پيشنهاد را نپذيرفت)) متقابلاً توقع داشت اکنون رئيس جمهور جديد حداقل بعنوان قدردانی هم که شده، التفاتی به وی می کرد. اما زمان بر وفق مراد ولايتی نچرخيد و او اينک با استقرار در سمت مشاورت بين المللی آيت الله خامنه ای تلاش می کند با يک دورخيز سه ساله خود را مُهيای شرکت در انتخابات رياست جمهوری سال 80 ايران کند.
ولايتی برای اين سه سال در خانه زيبای مصادره شده اردشير زاهدی سفير اسبق رژيم پهلوی در واشنگتن واقع در ارتفاعات خوش آب و هوای البرز بعنوان دفتر مشاوره خود مستقر شده و تلاش می کند با تداوم بقای سياسی خود يکبار ديگر شانس خود جهت بازگشت به صحنه سياست را بيآزمايد.
هرچند تلاش ولايتی برای بازگشت به عرصه علنی سياست تلاشی مشروع و بلااشکال است ليکن با شايسته سالاری که بواسطه حضور خاتمی در سپهر سياسی کشور اپيدمی شد، سقف توقع مردم از دولتمردان آينده ايران در فرازی بالاتر از ويژگی های شخصيتی ولايتی و امثال ولايتی قرار گرفته است.
بتعبير رندانه مرحوم حسن مدرس در توصيف شخصٌيت مستوفی الممالک کانديدای تصدی پست رياست الوزرائی دربار احمد شاه قاجار، ولايتی اينک بمثابه شمشير مُرصّعی است که بيشتر مناسب مراسم بزم و سلام است!
در مجموع بايد منتظر بود و بنظاره نشست که لاريجانی و ولايتی در جدال برای ماندن در عرصه پُرجاذبه سياست چقدر موفق خواهند شد.
مقاله فراموش شدگان ـ هفته نامه راه نو ـ شماره چهار ـ 4/اسفند/76
http://www.sokhan.info/Farsi/Faramoosh.htm
ضمائم
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: سياسي خارجي
دكتر محمد جواد لاريجاني گفت: در جنگ هشت ساله، ما مورد تهاجم عراق بوديم، اما پرچم صلح دست عراق بود و ايده پذيرش قطعنامه 598 از اينجا پيدا شد كه جمهوري اسلامي ايران که مورد تهاجم واقع شده است بايد پرچم صلح را از دست عراق بگيرد.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، محمدجواد لاريجاني، درباره نقش غربيها در صدور قطعنامه 598 افزود: نقش غربيها در اين مورد پس از رسمي و علني شدن شكست عراق آغاز شد و پيش از آن برنامهاي نداشتند.
وي با بيان اينكه در ميان شخصيتهاي جهاني برخيها در آن زمان به نقش بد رژيم بعثي عراق در جنگ واقف بودند، گفت: اين عده که شهامتشان از بقيه بيشتر بود معتقد بودند نه تنها عراق شانس پيروزي ندارد بلکه در واقع مسوول جنگ است و بايد تنبيه شود.
لاريجاني ادامه داد: برخي كشورها مثل آمريکا و شوروي سابق درصدد برآمدند عراق را به انواع سلاحهاي شيميايي و حتي هستهيي مسلح کنند.
لاريجاني با اشاره به اينكه آمريكا دنبال قطعنامه بود تا عليه ايران وارد کار شود، افزود: اما از آنجايي كه قطعنامه را به دست نياورد خودش عملا در جنگ وارد شد و نکته غمانگيز آن انهدام هواپيماي مسافربري ايراني بود و در عين حال هدفشان اين بود که در سازمان ملل و در فضاهاي بين المللي فشار بياورند تا اين قطعنامه پا بگيرد.
وي درباره مسائل داخلي پيرامون قطعنامه 598 گفت: برخيها ميگفتند پذيرش قطعنامه موجب از بين رفتن دستاوردهاي کشورمان در جبههها خواهد شد. بايد بگويم طبيعي است؛ اين بهترين قطعنامه نبود، در صحنه بينالمللي هيچگاه نميتوانيد صد درصد باشيد، اما معنايش اين نيست که 70 نگيريد.
لاريجاني افزود: قطعنامه 598 دو ويژگي داشت؛ يکي آتش بس و ديگري اعلام همزمان کميتهاي براي اعلام متجاوز و اينکه کسي که مسوول تجاوز است مشخص شود. منتها حضرت امام (ره) توجه خاصي به نحوه ختم جنگ داشتند.
وي گفت: دو عامل در شکلگيري قطعنامه مهم بود، يکي اينکه امام (ره) به هيچ وجه نظر به خاک عراق را مجاز نميدانستند، بنابراين جنگ ما جنگي نبود که با تصرف خاک عراق و بغداد ختم شود و نکته دوم اينکه ما بايد مسوول جنگ را مشخص کنيم.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران، وي در پاسخ به اين سوال که مردم شما را به عنوان يک ديپلمات ميشناسند، تا به حال چند مذاکره سياسي داشتهايد افزود: بيش از 3000 مذاکره در مدت 30 سال گذشته در سطح بينالملل انجام دادهام.
لاريجاني در برنامه تلويزيوني نگاه يک شبكه اول سيما در پاسخ به اين سوال که چه تعداد از اين مذاکرات به نتيجه رسيده است؟ گفت: مذاکره مانند نقاشي است. مذاکره هنرمندي خاصي است. هيچ نقاشي نيست که همه تابلوهايش خوب يا قشنگ باشد و فکر ميکنم بعضي از مذاکراتم خيلي مهم بوده و بعضي از آنها نيز بعد از تعداد زياد مذاکرات به نتيجه رسيد، مانند مذاکرات مربوط به قطعنامه 598 که عمدتا من آن را هدايت ميکردم.
لاريجاني در پاسخ به اين سوال که نقش شما در هياتي كه امام (ره) به شوروي سابق فرستادند چه بود گفت: البته نامه حضرت امام (ره) به گورباچف آغاز روابط ايران با روسيه پسامارکسيسم بود. ايده اين بود که بعد از سقوط مارکسيسم، ما بايد به فکر بازسازي روابطمان با روسيه باشيم. در اين شرايط من در تهيه پيش نويس اين نامه خدمت امام (ره) نظراتم را دادم.
وي افزود: قبل از مذاکره، اين نامه را براي شوارد نادزه که بعدا رييس جمهور گرجستان شد، توضيح دادم که اين پيام چه معناي ديپلماسي دارد و بعدا براي گورباچف نيز توضيح دادم، لذا اين پيام يک اقدام حساب شده از طرف حضرت امام (ره) با تيزبيني خاص ايشان براي مسائل بينالملل بود.
رييس مرکز تحقيقات فيزيک نظري گفت: حاج احمد آقا قبل از اينکه پيام نهايي شود به من زنگ زد و گفت كه اين پيام را شما بگيريد و ظرف 24 تا 48 ساعت نظر خود را بگوييد و بعد نهايي شود.
لاريجاني افزود: به حضرت امام (ره) نوشتم شما با اين صراحتي که مي فرماييد صداي شکستن استخوانهاي مارکسيست به گوش ميرسد، قرائن اگرچه نشان از ختم مارکسيسم ميدهد اما نه به اين سرعت که شما ميفرماييد. اما امام با درايت خود بر نظرش استوار بود.
لاريجاني در ادامه درباره علت جدا شدنش از وزارت امور خارجه گفت: البته پنهان نمي کنم ضمن احترام وافري که براي دکتر ولايتي داشته و دارم با هم اختلاف سليقه خيلي سنگين داريم.
وي افزود: من از وزارت امور خارجه جدا شدم و به مجلس و دبيرخانه شوراي عالي امنيت ملي که تازه تاسيس شده بود رفتم.
لاريجاني درباره اختلافاتشان با ولايتي ادامه داد: علي الاصول ديپلماسي که من به آن اعتقاد دارم ديپلماسي پروژه اي است ما بايد کاري را در نظر بگيريم دنبال آن برويم و آن کار را به نتيجه برسانيم.
وي در ادامه گفت: آخرين موضوعي که باعث جدايي من از وزارت امور خارجه شد قطعنامه 598 بود.
لاريجاني افزود: آقاي ولايتي خيلي نسبت به عکس العمل مطبوعات حساس بود، اگر کسي يک کلمه در مطبوعات راجع به اين قضايا قطعنامه مطلبي مينوشت ايشان حاضر بود اين پروژه را متوقف کند.
وي گفت: من معتقدم اگر يک پروژهاي مبنا داشته باشد و مسير تعريفي در نظام طي کرده باشد، چون کار حکومتي کار تک فردي نيست و بايد تصميم ساخته شود اگر تصميم ساخته شد بايد در مواجهه بامطبوعات و رسانهها در اصطلاح باز بود ولي با قدمهاي محکم پيش رفت اعتقاد نبايد بازدارنده بلکه بايد کامل کننده باشد.
دبير ستاد حقوق بشر کشور درباره ديدارش با نيک براون و جنجالي که براه افتاد افزود: ملاقات با نيک براون ملاقات روتيني بود که داخل سفارت ما به درخواست وزارت امور خارجه انجام شد، چونميخواستيم او بيايد سفير شود.
لاريجاني گفت: موضوع ديدار با نيک براون را با حضور سه، چهار کارشناس مملکت بررسي کرديم منتها اين موضوع در زماني بود که رقباي سياسي ما فکر ميکردند خبري هست و اين را مستمسک قرار دادند و بداخلاقي انتخاباتي کردند.
وي در پاسخ به اينکه مطلب شما که باعث جنجال شد چه بود اظهار داشت: در کل چيزي که از آن ناراحت بودم اين بود که من از جناح اصولگرا يا جناح راست تفسيري را ارائه کردم که باعث شد رقباي ما بگويند اينها طالبان هستند که ميخواهند روي کار بيايند و آنها اينجور تبليغ ميکردند.
انتهاي پيام
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: سياسي خارجي
دكتر علي اكبر ولايتي وزير خارجه كشورمان در يك دوره 16 ساله كه هم اكنون مشاور مقام معظم رهبري در امور بينالملل است به اظهارات اخير دكتر محمد جواد لاريجاني يكي از معاونين وقت وزارت امور خارجه پاسخ داد.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، دكتر ولايتي درباره اين پرسش كه اخيرا محمد جواد لاريجاني در مصاحبه با يك برنامه تلويزيوني علت جدايي خود را از وزارت امور خارجه، اختلاف نظر با شما عنوان كرده و گفته ما هم اكنون نيز اختلاف سنگيني داريم، با توجه به اينكه مذاكرات پيرامون قطعنامه 598 حدود دو سال به طول انجاميد و اين مذاكرات از اهميت ويژهاي برخوردار بود، اختلاف سليقهاي كه ايشان از آن ميگويند، چگونه بوده است؟ گفت:« اختلاف سليقه در جايي مثل وزارت امور خارجه و يا هر وزارتخانه ديگر، امري طبيعي است ولي با توجه به حساسيت تصميمگيريها در وزارت امور خارجه، آن هم در يك امر بسيار مهم ملي و تاريخي كه مربوط به قطعنامه 598 و قرار داد 1975 ميشود، اگر يكي از معاونين وزارت امور خارجه، به عنوان يك كارشناس نظري ميداشت، بايد در شوراي معاونين مورد بحث و مداقه قرار ميگرفت و سپس به اطلاع نخست وزير و رييس جمهور و رهبري نظام كه آن موقع حضرت امام (ره) بودند، ميرسيد و مورد تصويب سران سه قوه و در نهايت پس از تاييد رهبري نظام به اجرا در ميآمد. طبيعي است كه به صرف ارايه يك پيشنهاد نميشود نظري را پذيرفت و بر اساس نظرات يك فرد اقدام كرد.»
ولايتي افزود:« بايد توجه داشت افكارعمومي مردم پشتوانه سياست خارجي هستند، آن هم مردمي كه در طول هشت سال دفاع مقدس صدها هزار شهيد و مجروح دادهاند و لذا حق دارند در اين موضوع خاص، حساسيت بيشتري داشته باشند و ما هم وظيفه داشتيم نظرات مردم و رهبري نظام را رعايت كنيم.»
وي در ادامه تصريح كرد:« اگر قرار بود به صرف هر پيشنهاد مطالعه نشدهاي، اقدامي را در صحنه سياست خارجي انجام ميداديم، عملا آن پيروزيهاي مهم در صحنه سياست خارجي نظام كه در طول 16 سال حاصل شد كه برترين آن، تثبيت قرار داد 1975 بود. به دست نميآمد، بنابر اين بايد تاكيد شود كه سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران تابعي از اراده عمومي ملت و تصميمات اساسي نظام و رهبري است.»
وي اظهار داشت:« بالاخره افراد در وزارت امور خارجه براي ارايه نظرات كارشناسي آزاد بودند، ولي در نهايت آنچه كه مورد عمل قرار ميگرفت،تصميماتي بود كه در بالاترين ردههاي نظام گرفته ميشد و طبعا يك نظر كارشناسي نميتوانست ملاك عمل باشد.»
دكتر ولايتي كه پاسخش به اظهارات لاريجاني در روزنامه جمهوري اسلامي درج شده، درباره علت رفتن محمد جواد لاريجاني از وزارت امور خارجه نيز گفت:« دليل جدا شدن ايشان از وزارت امور خارجه اين بود كه در زمان تصدي آقاي ريشهري در وزارت اطلاعات ادامه كار ايشان از سوي آن وزارت به مصلحت دانسته نشد و از ما ميخواستند كه به فعاليت ايشان خاتمه دهيم.»
به گزارش ايسنا دكتر محمد جواد لاريجاني در يك برنامه تلويزيوني در درباره علت جدا شدنش از وزارت امور خارجه گفت:« البته پنهان نمي کنم ضمن احترام وافري که براي دکتر ولايتي داشته و دارم با هم اختلاف سليقه خيلي سنگين داريم.»
وي افزود:« من از وزارت امور خارجه جدا شدم و به مجلس و دبيرخانه شوراي عالي امنيت ملي که تازه تاسيس شده بود رفتم.»
لاريجاني درباره اختلافاتشان با ولايتي ادامه داد:« علي الاصول ديپلماسي که من به آن اعتقاد دارم ديپلماسي پروژه اي است ما بايد کاري را در نظر بگيريم دنبال آن برويم و آن کار را به نتيجه برسانيم.»
وي در ادامه گفت:« آخرين موضوعي که باعث جدايي من از وزارت امور خارجه شد قطعنامه 598 بود. آقاي ولايتي خيلي نسبت به عکس العمل مطبوعات حساس بود، اگر کسي يک کلمه در مطبوعات راجعبه اين قضايا قطعنامه مطلبي مينوشت ايشان حاضر بود اين پروژه را متوقف کند. من معتقدم اگر يک پروژهاي مبنا داشته باشد و مسير تعريفي در نظام طي کرده باشد، چون کار حکومتي کار تک فردي نيست و بايد تصميم ساخته شود اگر تصميم ساخته شد بايد در مواجهه با مطبوعات و رسانهها در اصطلاح باز بود ولي با قدمهاي محکم پيش رفت اعتقاد نبايد بازدارنده بلکه بايد کامل کننده باشد.»
انتهاي پيام
۳۰ تیر ماه ۱۳۸۶
خبرگزاري انتخاب :
1. اختلاف من و ولايتي خيلي روشن و ساده است، براي من مملكتداري و كار حكومتي همانند يك پروژه بايد «از قبل» هدفدار و صاحب نقشه اقدام باشد؛ اين همان چيزي است كه آن را «روش پروژهاي» ناميدهام. در منطق كاري ولايتي، ابتدا بايد تير را رها كرد و هركجا اصابت نمود، دور آن را خط كشيد و آن را هدف اعلام كرد و براي آن پيروزي جشن گرفت و تيرانداز را تشويق نمود! اين هم مسلك «قبه نوري» است كه آقاي ولايتي در تمام طول شانزده سال وزارت خارجه و پس از آن، همواره به آن عمل كرده و ميكند.
2. اين دو روش كاملا آثار و نمودهاي مختلف دارند: در روش پروژهاي، فرد بايد ابتدا پروژه را تعريف كند و آن را براي مسئولان نظام مطرح نمايد و پس از طي مراحل قانوني، شجاعانه دنبال كند تا ـ اگر خداي سبحان مصلحت دانست ـ به هدف برسد و در اين راه تشويق يا سرزنش ديگران نميتواند باعث تغيير مسير شود. اما در مسلك قبههاي نور، كار از «ايده نو» شروع نميشود و اصلا بدان ربطي ندارد. اصل اين است كه فرد در پناه درخت بلندي قرار بگيرد و به عنوان قبه نور مورد احترام باشد و مناصب دو دستي به او تقديم شود و لذا عجيب نيست كه آقاي ولايتي در مدت سه دهه كه از انقلاب ميگذرد، به رغم عناوين مفصلي كه همواره يدك كشيدهاند، هرگز ايدهاي را كه تا حدي جديد باشد، ارايه نكردهاند! اين خشكسالي، امر كوچك و بياهميتي نيست.
3. رويه ديگر تفكر «قبه نوري» بياعتنايي به كار كارشناسي است كه در كلام و رفتار ايشان موج ميزند. ايشان اين بيرغبتي را در پناه قانونمداري و لزوم طي مراحل تصويبي در سلسله مراتب حكومتي پنهان ميكند، اما چه فايده كه اين مسئله روشنتر از اين حرفهاست.
كافي است، به دو نمونه زير توجه كنيد تا معلوم شود سرنخ كار كجاست:
در مورد قطعنامه 598 در تمامي مراحل مذاكرات و سفرهاي من به نيويورك و ديگر كشورها، نه تنها نخستوزير محترم، رئيسجمهور و رئيس مجلس بلكه حضرت امام(قده) در جريان قرار ميگرفتند و تا من مطمئن نميشدم كه آن بزرگوار نظر مساعد دارند، قدمي برنميداشتم. اما آقاي ولايتي در تمام طول اين مذاكرات، حتي يك لحظه هم حاضر نشدند به موضوع، نتايج، متن و مسير توجه كنند و همواره ميگفتند: چون حساسيت عمومي وجود دارد، من مخالفم! مثلا در برههاي تحت فشار آمريكا، شوراي امنيت سازمان ملل متحد به ايران اخطار داد كه اگر موضع خود را نسبت به قطعنامه 598 روشن نكند، قطعنامه جديدي صادر خواهد شد كه ايران را تحت فشار ميگذارد. تمام كارهاي كارشناسي و نظر مسئولان بر اين بود كه نبايد اجازه داد چنين قطعنامهاي صادر شود. آقاي ولايتي در اتاق آقاي شيخالاسلام جلسه برگزار كرد و مرا كه مسئول مذاكرات قطعنامه 598 بودم صدا كرد و گفت: «تا من وزير خارجهام، اجازه نميدهم كه اين قطعنامه قبول شود». درست دوازده ساعت بعد، مرحوم حاج احمدآقا(ره) زنگ زدند و گفتند كه حضرت امام فرمودهاند برويد نيويورك و آنها را متقاعد كنيد كه ما قطعنامه را رد نكردهايم و قصد رد كردن هم نداريم. لذا ملاحظه ميفرماييد كه خشكسالي فكري و عملي در ديپلماسي چگونه در زير لعاب قانونگرايي و اينكه «مملكت صاحب دارد»، «يك كارشناس حرفي زده كه نميشود» و از اين قبيل امور پنهان شده است!
نمونه ديگر امضاي قرارداد CTBT است. آيا ايشان ميتوانند بگويند كدام مقام مسئولي در سلسله مراتبي كه بر آن تأكيد دارند، به ايشان اجازه داد كه اين قرارداد را امضا كنند؟ و چگونه شوراي عالي امنيت ملي، مسئله را پيگيري كرد؟ حقيقتا اين دسته گل چگونه قابل توضيح است؟
4. در مسلك پروژهاي، بزرگترين جايزه براي پيگيريكنندگان، نفس تحقق پروژه است، در حالي كه در دنياي قبههاي نور، «خبر» رسانه اصل است و مدال و تحسينها. همين قطعنامه 598 كه در تمام طول مذاكرات آن از طرف آقاي ولايتي به عنوان قرارداد «تركمانچاي» و عنصر «حرامزاده» معرفي ميشد، به محض پذيرش، تبديل به امامزاده شد و تازه آقاي ولايتي مينازد كه قرارداد 1975 و مرزها را هم صيانت كرده است!
ايشان فراموش كردهاند كه وقتي براي انجام مذاكرات پس از قبول قطعنامه 598 جامه ميدريدند، حتي متن آن را درست نميدانستند، تا چه رسد به نحوه پيشبرد آن و عملا شد آنچه شد! يعني وقتي موضوع از سكه رسانهاي افتاد، پيگيري آن به فراموشي سپرده شد و ايشان مشغول سفرهاي دورهاي و مخابره خبرهاي آن شدند. ضمنا حتي مواردي وجود دارد كه ملاقاتي انجام نشد، ولي خبر آن به تهران مخابره شد!
5. انتقادات من از آقاي ولايتي جديد نيست. من در كتابهاي متعددي كه در زمينه تئوري و عمل سياست خارجي نوشتهام، آنها را به تفصيل بيان كردهام. اما در قبال نقد دقيق و موضوعي و محترمانه اينجانب، آقاي ولايتي با اضطراب و مرعوبانه پشت سر دستگاه امنيتي كشور مخفي ميشوند و چنگ و دندان نشان ميدهند. اين هم مظهر ديگري از همان مسلك قبه نوري ايشان است، اما تعجب من از آقاي ولايتي است كه در سالهاي آغازين انقلاب ...، مجلس شوراي اسلامي به صلاحيت ايشان براي منصب نخستوزيري رأي نداد و داغ اين مطلب هنوز بر دل ايشان وجود دارد! چگونه ايشان به جاي اينكه بگويند چرا اين همه فرصتهاي طلايي را در سياست خارجي كشور با نديدن و نخواستن و ندانستن سوزاندهاند و به جاي اينكه فداكاريهاي جبههها را به حساب خود بنويسند، نگفتهاند كه براي حراست و كمك به اين دستاوردها، چه فكر و انديشه و برنامهاي را ـ حتي يك نمونه ـ انجام دادهاند و حال به خيال خود به افشاگري و ترور شخصيتي پرداختهاند؟ در مسلك قبلههاي نور، اين امر مسلما يك ناپرهيزي است، زيرا ممكن است ساحت مبارك را هم بگيرد!
جناب آقاي ولايتي ظاهرا از فرط هيجان فراموش نمودند كه اينجانب وقتي از وزارت خارجه رفتم، براي مدت بيش از پنج سال در شوراي عالي امنيت ملي ـ كه بالاترين نهاد امنيتي ـ سياسي كشور است ـ در مقابل ايشان در تمام جلسات مينشستم و در حالي كه ايشان به «چرت» ملوكانه خود مشغول بودند، حقير ـ بر اساس نوارهاي ضبطشده جلسات ـ دقيقترين تحليلها و گزارشها را كه محصول كار جمعي كارشناسان متعدد و دبير محترم شورا بود، ارايه ميكردم! و پس از آن هم براي دو دوره در مجلس خدمت كردهام و مركز پژوهشهاي مجلس را با بيش از دو هزار كارشناس همكار تأسيس نمودم. بد نيست آن مقام عاليرتبه و قبه نوراني بفرمايند كه در اين سالها چه تاج گلي بر سر ملت زدهاند و چه دروازهاي به روي روابط خارجي كشور گشودهاند! جز اينكه همواره مطالبه «اسب زين كرده» براي تصدي مقامات عالي داشتهاند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر