۱۳۹۲ خرداد ۷, سه‌شنبه

رنج نامه ای به میرحسین موسوی


جناب آقای مهندس میرحسین موسوی

برادر ارجمندم

جمعه 22 خرداد، روز انتخاب بزرگ ایرانیان است. فرزندان عزیز ایران انشاالله در این روز همه توان خود را جمع خواهند کرد و با حضوری گسترده منتخب خود را با بالاترین رای ممکن بر کرسی مسئولیت می نشانند.

مهندس

هر چند در ایام رقابت های انتخابات دیدیم و دیدید نااهلان و نامحرمان با همه ادعاهای بی رغبتی شان به قدرت و آن صندلی لعنتی چه فتنه ها کردند و چه دروغ ها گفتند وچه خاکسترها بر چشم ها پاشیدند. دیدید آن «شغاد» آن «بد برادندر» بنام نمایندگی یک ملت چه چاه های تزویری کند؟ چه ادعاهای کذبی را سرود و چه دام چاله های پلشتی را در شهوت ماندن بر آن صندلی لعنتی گسترد؟

دیدیم و دیدید برای ماندن بر آن صندلی لعنتی چگونه بی پروا و بی اخلاق با ادعای برادری و دوستداری شما تا کانون تجسس در احوال شخصیه همسر محترمه تان نیز پیش رفت؟

مهندس

با همه اینها از او به دل نگیرید. از اخوان بگوش بگیرید که:

نطفه شاید نطفه زال زر است. لیک کشتگاه و رستگاهش نیست رودابه!

مهندس تاسف خود را به حال رخشی بخورید که چهار سال بلاگردان نامتعارفی سوارکار نابلدش برخوردار از پیکری رنجور و زخمی شد.

طفلک رخش. طفلک رخش!

مهندس

تاسی به کلام جاویدان حسین بن علی کنید آنجا که با خدای خود نجوا کرد:

خدایا؛ چه چیز گم کرد آن که تو را یافت؟ و چه پیدا کرد آن که تو را گم کرد؟

شکیبا باشید و بی تابی نکنید که می دانم و می شناسیم تان که اهل شکوه نیستید.

فرزندان خمینی سالها است که با چنین فتنه ها و فتانه هائی آشنایند.

مهندس

شما بعد از 20 سال غیبت و عزلت و غربت اکنون در موقعیتی در کانون این فتنه ها قرار گرفته اید که فرزندان خمینی در تمام این سال ها یکه و تنها در خط اول دفاع و پیروی از خط امام سوختند و ساختند و ایستادند.

مهندس

انتخابات جمعه پیش رو برای فرزندان ایران و انقلاب و خمینی روز تلخ و دشواری است.

تلخی و سختی آن نیز از آن روست که باید میان دو عزیز و همراه و هم قدم و هم فکر خمینی تنها یکی را بناچار برگزینند.

مهندس

فرزندان ایران و انقلاب و خمینی، کروبی وموسوی را جدای از هم نمی دانند.

ما هرگز خاطرات بودن با شما در ایام جنگ و آن همه درخشش و زحمت فروتنانه قرین به موفقیت تان جهت تامین حداقل آسایش برای مردم نجیب و شرافتمند و صبور ایران را فراموش نکرده و نخواهیم کرد.

موسوی برای ما نماد همه از خودگذشتگی ها و وفاداری ها و صداقت ها و نجابت ها و جوانمردی های برهه ای از تاریخ پر افتخار این کشور بود و هست که محصول همدلی او با ملت نجیب ایران بود.

اما مهندس

بعد از رفتن شما، ما تنها ماندیم.

مهندس

مطمئنیم هر چند میان ما نبودید اما قطعاً در تمام آن عدم حضورتان بوضوح دیدید و می دیدید نااهلان و نامحرمان در تعلل ما از گوشزد خمینی که «نگذارید انقلاب به دست ایشان بیفتد» چه جفا و ظلم و ستم هائی در حق فرزندان وطن مشترک مان روا داشتند.

مهندس

با نام خمینی خشونت گستراندند. با نام خمینی، خمینی زدائی کردند. با نام خمینی فرزندانش را منزوی و گندم نمایانه، جو فروشی کردند.

مهندس

همان کسانی که در فیضیه به بهانه تدریس فلسفه خمینی، کوزه ای را که مرحوم مصطفی از آن آب نوشید آب کشیدند! بعد از رفتن خمینی و غیبت شما، فرزندان برومند خمینی را به جرم نوشیدن و سیراب شدن از افکار خمینی تاراندند و رنجاندند و می راندند.

مهندس

در تمام آن ایام فرزندان خمینی نیز همچون خمینی «شریک شُرب» خونی دلی شدند که پیشتر پدرپیرشان از آن گروه متحجر خورده بود. شما شاهد بودید که خمینی بعد از قبول قطعنامه چه دردمندانه گفت ما در این دنیا تنهای تنهائیم و جز خدا کسی را نمی شناسیم و جز خدا نمی خواهیم کسی را بشناسیم.

مهندس

شما شاهد بودید که خمینی بعد از قبول قطعنامه چه دردمندانه گفت:

خمینی اگر یکه و تنها نیز بماند به راه خود که راه مبارزه با ظلم و ستم و ستمگری و تحجر و جمود و قشری مسلکی است، ادامه خواهد داد.

مهندس

بعد از خمینی و رفتن شما، فرزندان خمینی نیز در زیر همه فشارهای همان گروه متحجر فریاد زد: هیهات که اگر یکه و تنها نیز بمانیم به راه خود که راه خمینی است ادامه خواهیم داد.

آری اینچنین بود برادر. روزگار تلخ و سختی بود.

اما مهندس

هر چند حجم فشار فوق طاقت مان بود و امواج فتنه احاطه مان کرده بود باز سخت جانی کردیم. با دلی آرام و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل و کرم و عنایت خداوند و امید به تحقق نصرت اش تحمل کردیم و زیر لب خواندیم:

الهی رضاً برضائک و مطیعاً لامرک و راضیه بقضائک، لا معبود سواک.

اما مهندس

در همه آن ایام که شما به هر دلیل موجه یا ناموجهی ما را تنها گذاشتید، شیخ در کنار ما بود و یگانه پناهگاه مان شده بود.

مهندس

در تمام آن ایام شیخ نزد ما ماند و پناهگاه مان شد. سینه خود را خمینی وار سپر بلای همه فرزندان خمینی کرد. ستم کشید و تهمت خورد و درشتی دید و سیلی خورد اما گونه خود را با همان سیلی ها برای بقای روحیه فرزندان خمینی سرخ نگاه داشت.

مهندس

بد روزگاری بود. روزگار تلخ و تاری بود. بخت ما چون روی بدخواهان مان تیره. دشمنان بر جان مان چیره. ترس بود بال های مرگ. کس نمی جنبید چون از شاخه برگ از برگ!

مهندس

سینه شیخ سپر بلای ما بود و گـُرده اش آکنده از زخم خنجر دوست!

دیدید مجمعی را که خود آراست چگونه در بهار گل دادن به بانی اش پشت کرد و شیخ را در خرداد 84 تنها گذاشت؟

دیدید با همه پایمردی های شیخ برای جنبش اصلاحاتی که خود یکی از ارکانش بود؛ چگونه از دوست جفا دید و از پشت خنجر خورد و جوانمردانه حتی یک آخ هم نگفت؟

دیدید وقتی اصلاحات در گردنه های صعب العبور به نفس می افتاد چگونه شیخ صف شکنی می کرد و مروارید اصلاحات را چون صدفی در کنف حمایت خود می گرفت؟ و دیدید در خرداد 84 بعد از آن همه پایمردی، وقتی خود قدم در راه بگذاشت دوستانش چگونه تنهایش گذاشتند و به آن نیز اکتفا نکردند و در فصل شمارش آرا از پشت خنجرش زدند؟

دیدید وقتی فرصت طلبان از راه رسیده جنبش اصلاحات را قربانی مطامع و منافع و زیاده خواهی ها و تندروی ها و نامتعارف گوئی های خود کردند شیخ چگونه خود را فدیه اصلاحات کرد؟

مهندس

اکنون به ما حق می دهید به پاسداشت همه آن سال ها که شیخ در کنار ما بود. هم درد ما بود. ملجاء ما بود. غمخوار ما بود. در مقام جوانمردی و ادای دین اکنون تنهایش نگذاریم؟

به ما حق می دهید شیخی که در ایام تنگی تنهایمان نگذاشت و سوته دلانه پناه سوته دلان بود؛ اینک در کنارش باشیم؟

مهندس

غریبه نیستی. می دانیم غیبت شما نیز از سر عافیت طلبی نبود. می دانیم شما نیز در غربت و عزلت خودخواسته تان، خون دل می خوردید. می دانیم هنوز هم فرزند رشید آن سفرکرده ای.

مهندس

فرزندان خمینی، ارزنی تفاوت میان شما و شیخ نمی بینند. هر دو شما را عزیز می دارند و مردان پاک و شجاع و مخلص برای اعتلای نام ایران می دانند تان.

مهندس

سال ها شورمندانه چشم انتظار برگشت تان بودیم. اما تقدیر آن چنان رقم خورد که اینک بیآئید و علاقه مندان تان را در تخیّری سخت میان خود و کروبی قرار دهید.

مهندس

جمعه 22 خرداد خار در چشم و استخوان در گلو موظفیم رای خود را در حالی بنام شیخ در صندوق بیاندازیم که چشم امیدی هم به شما داریم. دوستان تان می گویند به کسی رای دهید که رای بیشتری دارد! و شما را صاحب رای و ممکن التوفیق می دانند. نمی دانیم صحت این ادعا تا کجاست، اما آنقدر هم ذکاوت داریم تا موج گسترده اقبال به شما در انتخابات پیش رو را ببینیم.

اما مهندس

تلخ یا شیرین از اردوی تان صدای حرامیان را نیز می شنویم. همان هائی که در 8 سال اصلاحات در اردوی خاتمی نیز رخنه کردند و جنبشی پرنشاط را با ندانم کاری ها و زیاده خواهی ها و افراط گری ها در کنار سنگ اندازی و کارشکنی مخالفان مُبدل به کابوس آن بقول شما «پدیده» کردند.

مهندس

در مناظره با شیخ اطمینان دادید که حلقه اصلی یاران تان متکی بر صالحین است.

مهندس

غریبه نیستیم. تمام آن صالحین را بخوبی می شناسیم و با جرات بر صداقت و سلامت و سلیم النفسی ایشان شهادت می دهیم. اما علی رغم آن اصحاب صاحب صلاحیت نمی توانیم بین شما و شیخ مُرددانه تصمیم بگیریم. شیخ آزمون خود را در ایام غیبت شما با نفوذناپذیری و شجاعت و قاطعیت اش بخوبی پس داد. نه آنکه شما را نفوذپذیر و خائف و سست عنصر بدانیم. اما تدبیر و دوراندیشی مان به ما فرمان می دهد تا بواسطه عدم حضورتان در 20 سال گذشته و عدم شناخت مان از نوع رهبری و مدیریت تان در سال های آینده، در تخیّـُر بین ظن و یقین روزه شک دار را بر خود حرام کنیم.

مهندس

بخوبی واقفیم که شما طی دو ماه گذشته که پای در عرصه انتخابات گذاشتید توفیق آن را یافتید تا به سرعت برخوردار از اقبالی گسترده نزد کثیری از جوانان و اقشار مختلف جامعه شوید. اما متاسفانه از چنین اقبالی قبل از تعقل و شعور، تنها رایحه هیجان و شور به حبیب و کراهت و نفرت از رقیب استشمام می کنیم.

شور و هیجانی که به همان مقدار که استعداد خلق آرائی میلیونی بنفع شما را دارد به همان اندازه نیز از استعداد زمینگیر کردن شما در تمشیت امور کشور در صورت پیروزی تان در انتخابات از طریق تحمیل مطالبات نامتعارف و زیاده خواهانه برخوردار است.

مهندس

ما پیش از این در دوم خرداد نیز تجربه چنان آرای هیجان زده ای را از سر گذرانده ایم. ای کاش می شد ورودتان به انتخابات را قبل از گره زدن به امواج شیدائی خاتمی و نفرت از احمدی نژاد در پیوند با آرامش و تدبیر حاکم در اردوی کروبی قرار می دادید.

مهندس

اکنون دیگر فرصتی برای تحقق چنین توقعات و آرزوهائی نمانده. جمعه 22 خرداد چنانچه مقدر شد 4 سال آینده سکان مدیریت اجرائی کشور تحت زعامت شما قرار گیرد، مطمئن باشید شیخ و حامیان شیخ بدون کمترین چشمداشتی در کنارتان خواهند بود و چنانچه شیخ برخوردار از رای اعتماد مردم شد قطعاً میرحسین را از خود می داند و در کنار خود.

و اما آن قوم

اگر موفق شدند و بدون تخلف و امداد کماکان سکاندار مدیریت اجرائی کشور باقی ماندند، تکلیف از ما و شما و شیخ ساقط نشده و بر همگی مان فرض است تا کمربندها را محکم تر بسته و در سنگری واحد، سنگربان میراث خمینی و پاسدار ارزش ها و دست آوردهای انقلابی باشیم که وعده آزادی و حریت و استقلال و رفاه و بهزیستی و خوش زیستی و معنویت به ایرانیان را می داد.

مهندس

ما و شما و شیخ موظفیم در فردای انتخابات، فارغ از هر نتیجه ای همه دغدغه مان آن باشد تا در حراست و حفاظت از ساغر انقلابی که خمینی شراب آن را پی انداخت، در خط مقدم مبارزه با اغیار گشاده دستانه هزینه پرداز چنان مسئولیتی بوده و سرخوشانه ترانه خوان این سرود باشیم که:



محتسب با ساغر می، گر مرآ سر بشکند

ترسم از سر نیست، زآن ترسم که ساغر بشکند.

و من الله توفیق



داریوش سجّادی

20/خرداد/88

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر