چیستی و چرائی سیاست خارجی احمدی نژاد
ماهیت سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران طی چهار سال گذشته را بعضاً می توان چنان تعبیر کرد که قبل از آنکه مبتنی بر سه اصل محوری و اعلام شده «عزت و حکمت و مصلحت نظام» باشد، عمداتاً «احمدی نژاد محور» بود.
این امر بدآن معناست که طی این مدت، شخص رئیس جمهور تعمد داشت تا با تکیه بر روحیات فردی، سکان هدایت سیاست خارجی ایران را راساً و شخصاً عهده داری کند و از جاذبه ها و ظرفیت های آن آگاهانه یا ناخودآگاه در راستای تشفی خاطر خـُلقیّات شخصی اش بهره ببرد.
بر همین مبنا مشاهده شد طی 4 سال گذشته همت رئیس جمهور ایران قبل از آنکه صرف حل مسائل خارجی ایران با محوریت تدبیر شود، عمدتاً متکی بر«تریبون سالاری» با ارائه سخنانی جنجالی بمنظور جلب توجه و گرفتن تیترهای رسانه ای بود. چنین ابرامی تا جائی پیش رفت که بعد از آخرین حضور جنجالی ایشان در اجلاس «دوربان دو» که نه حامل دستآوردی مثبت برای ایران بود و نه کمکی به حل مسئله نژادپرستی در دنیا کرد. ایشان در بازگشت به کشور ضمن اتخاذ موضعی لجوجانه صراحتاً اعلام داشت:
«علی رغم اعتراض برخی سران کشورها که مخالف حضورم در اجلاس دوربان بودند از این به بعد در تمام اجلاس های جهانی و به کوری چشم دشمنان شرکت خواهد کرد»
این امر بخوبی مويد آن است که برای احمدی نژاد «توجه طلبی» مقدم بر حل مسئله لااقل در عرصه خارجی است.
سفر «شازده کوچولو» قهرمان داستان ماندگار «اگزوپری» به دومین ستاره در مسیر مسافرتش، فهمی رسا از چرائی رویکرد مزبور در رفتارهای خارجی امثال احمدی نژاد و استقبال ایشان از چنین جنجال آفرینی ها و توجه طلبی هائی را در اختیار تحلیل گران قرار می دهد آنجا که می گوید:
.... ساکن ستاره دوم چشمش که به شازده کوچولو افتاد از همان دور فریاد زد:
به به! این هم یک ستایشگر که دارد می آید تا مرا ببیند!
...
شازده کوچولو گفت: سلام! چه کلاه عجیبی سرتان گذاشته اید.
ـ مال اظهار تشکر است. منظورم موقعی است که هلهله ی ستایش گرانم بلند می شود.
ـ شازده کوچولو که چیزی از حرف های مرد نفهمیده بود، گفت:چی؟
مرد پاسخ داد:دست هایت را بزن به همدیگر.
شازده کوچولو دست زد و مرد کلاهش را برداشت و متواضعانه از او تشکر کرد.
شازده کوچولو پس از پنج دقیقه ای که از این بازی یکنواخت خسته شده بود، پرسید:
چه کار باید کرد که کلاه از سرت بیفتد؟
اما مرد حرفش را نشنید. آخر آنها جز ستایش خودشان چیزی را نمی شنوند.
از شازده کوچولو پرسید: تو راستی راستی به من با چشم ستایش و تحسین نگاه می کنی؟
شازده کوچولو گفت: ستایش و تحسین یعنی چه؟
مرد گفت: یعنی قبول این که من خوش قیافه ترین و خوش پوش ترین و ثروتمندترین و باهوش ترین مرد این ستاره ام.
شازده کوچولو گفت: اما آخر روی این ستاره که فقط خودتی و کلاهت.
مرد گفت: با وجود این ستایشم کن. این لطف را در حق من بکن.
شازده کوچولو شانه اش را بالا انداخت. گفت: خب، ستایش ات کردم. اما آخر چرا این کار برایت جالب است؟
شازده کوچولو به راه افتاد و همانطور که می رفت تو دلش گفت:
این آدم بزرگ ها راستی راستی چقدر عجیبند!
بر این روال می توان احمدی نژاد را سرآمد نسلی دانست که سال ها مورد کم توجهی و بی اعتنائی بوده اند. حاشیه هائی که حاشیه بودن خود را ناشی از مناسبات غلط و ناعادلانه اجتماعی و سیاسی می دانند و اکنون که به متن آمده اند در جستجوی زمان از دست رفته فرصت را مغتنم شمرده تا هرآئینه بیشتر خود را در کانون توجه افکارعمومی قرار دهند.
میشل اوباما همسر رئیس جمهور جدید آمریکا را نیز می توان بنوعی نماد دیگری از چنین رفتاری تلقی کرد. وی نیز سمبلی دیگر از چنین رفتاری است . زنی سیاه پوست که به نمایندگی از نژادی که سالها در نظام اجتماعی و سیاسی آمریکا به جفا در مقام نژاد فرودست و سفله تحقیر می شده، اکنون فرصت یافته تا در بالاترین سطح و در مقام بانوی اول ایالات متحده خود را در کانون توجه افکار بین الملل قرار دهد و نابردبارانه می کوشد از فرصت حضورش در کاخ سفید برای جبران همه سال های دور نگاه داشته شده اش از توجه و منزلت فردی و اجتماعی حداکثر بهره برداری را به عمل آورد.
جهد هر کدام از این دو (احمدی نژاد و میشل اوباما) برای جلوه گری و توجه طلبی با تکیه بر خاستگاه و ارزش ها و خرده فرهنگ طبقه اجتماعی شان صورت می پذیرد. اولی با تکیه بر خطابه درمانی و دومی با اتکای بر آلامُدی و خوش پوشی های نامتعارف با سنت های قبلی بانوان اول ایالات متحده. نوع توجه نیز برای ایشان عاری از اهمیت است بلکه نفس توجه مهم است. حال این توجه چه با ترشروئی افکار عمومی باشد و چه با خوشروئی. مهم قرار داشتن در کانون توجه و حفظ مستمر این رکورد در کانون افکار عمومی است.
در مقام مقایسه ریشه رفتار احمدی نژاد قرینه ای از رفتار بانوان بدحجاب در ایران است. نیاز توجه طلبانه این دو در سپهر علنی جامعه بازتابی از سنت تاریخی استبداد شرقی است که بدحجابان با اشلی کوچکتر این رفتار را از دل فرهنگ پدرسالار و زن ستیزانه موجود در فرهنگ ایرانی اخذ می کنند و رفتار احمدی نژاد و طبقه حامل او نیز بازتابی از بی اعتنائی سنت حاکم در رفتارهای حکومتی و طبقات فرادست مسلط در طول تاریخ ایران به ایشان می باشد.
دختر جوانی که در سنین نوباوگی و کودکی و نوجوانی تشنه توجه والدین و بويژه نظر لطف پدر بوده وقتی ناشی از فرهنگ پدرسالارانه کمترین محلی از اعراب و توجه و ابراز نظر و حق انتخاب در محیط خانه نداشته. طبعاً در سنین جوانی و استقلال نسبی نیاز توجه طلبانه خود را در بیرون از خانه و از طريق جلوه گری تنانه جستجو خواهد کرد. بر همین مبنا خیابان و دانشگاه و ازدواج برای چنین قشری بمنزله فرصتی جهت رهائی از «زندان خانه» محسوب خواهد شد.
در چنین فضائی برای آن دخترخانم نه ازدواج بستر وفاداری و هم پیمانی با همسر مطلوب و محبوبش خواهد بود و نه دانشگاه مکان ارتقای سطح دانش و فضیلتش و نه خیابان محلی صرف برای تردد.
همه اینها بمثابه فرصتی برای فرار از «زندان خانواده» و رفع کمبود های عاطفی و تامین نیاز توجه طلبانه ای است که پیشتر و در منزل از ایشان دریغ شده. بواقع در ایران مشکل بدحجابی مشکل حکومت نیست و مشکل خانواده های بعضاً پدرسالار است که حکومت قصور تربیتی ایشان را به عهده گرفته.
به همان سیاق نیز در طبقات فرودست اجتماعی که به جفا سالها و بلکه قرن ها از جانب حکومت و مناسبات سنتی غلط فرادستی ـ فرودستی، محروم از حق ابراز وجود و انتخاب بوده اند شاهد آن هستیم که در اولین فرصت تاریخی می کوشند با تصاحب سلسله مراتب قدرت انتقام همه سال های محرومیت خود را از طریق توجه طلبی هائی نامتعارف از فرهنگ حاکم بگیرند.
جهد وافری که طی آن هر دو گروه تبعات تخلیه روان پریشی های فردی و اجتماعی خود را از کیسه تمامیت جامعه و حکوت و در دو مقیاس متفاوت هزینه می کنند.
تنها تفاوت این دو در آن است که اولی مصالح جامعه را فدیه ارضاء نیازها و کمبودها و سرخوردگی های روحی و روانی اش می کند و دومی منافع ملی یک کشور را جولانگاه روحیه سرکش و عصیانگر و توجه طلبانه اش قرار می دهد.
در ادبیات عامه لطیفه ای در خصوص دلائل پارگی لایه اُزُن مطرح است مبنی بر آنکه لایه اُزُن صرفاً برای شهرت خود را دریّد! اما این پرسشی است که محمود احمدی نژاد ملزم به پاسخگوئی آن است که آیا می توان صرفاً به بهانه نامجوئی، منابع و سرمایه ها و منافع ملی یک کشور را نیز دریّد؟
علی رغم این يک واقعیت غیرقابل انکار است و آن اینکه در تحلیل نیاز توجه طلبانه محمود احمدی نژاد، نمی توان منکر مواضع اصولی و برحق ایشان در اکثر خطابه های بین المللی اش شد.
طبیعتاً هیچ ناظر منصفی نمی تواند مواضع متخذه احمدی نژاد در خصوص جنایات رژیم اسرائیل در منطقه و یا شکستن تابوی هولوکاست و بلاگردانی ناجوانمردانه مسلمانان فلسطینی نسبت به جنایات هیتلر در حق یهودیان را مواضعی نادرست و غیراصولی تلقی کند.
اما با اتکای بر آن آموزه اخلاقی ایرانیان که «هر سخن جائی و هر نکته مکانی دارد» جای این پرسش باقی می ماند که اساساً طرح چنان مباحثی و در چنان سطحی چه محلی از اعراب برای رئیس جمهور ایران دارد آن هم در شرایطی که چنان مواضعی کمترین بهره را نیز به حل مشکلات خارجی ایران نمی رساند؟
آیا اساساً رئیس جمهور یک کشور موظف است بدون لحاظ تدبیر و ریزبینی و نکته سنجی و فرصت شناسی هر حرفی ولو حرف حق را در هر زمان و مکانی بدون برآورد هزینه و فایده مطرح نماید؟
این در حالی است که بارها تحلیلگران و سیاستمداران داخلی و خارجی این نکته را تصریح کرده و می کنند که محصول رفتار و گفتار دیپلماتیک احمدی نژاد در صحنه بین الملل، منزوی شدن ایران در عرصه های بین المللی است تا جائی که علی رغم سیاست تنش زدائی دولت های قبلی ایران با جهان غرب و کشورهای عربی و همسایه اکنون کار بجائی رسیده که دولت کم وزن و کم اثری مانند مراکش اقدام به قطع رابطه دیپلماتیک با ایران می کند و مناسبات ایران و عربستان در بدترین سطح طی سال های گذشته قرار گرفته و دولت های غربی نیز به اعتبار نفوذ سنتی اسرائیل بر ایشان برای مظلوم نمائی های دولت تل آویو مبنی بر خطر ایران علیه جامعه یهود آغوش گشائی می کنند.
اما آیا همه اینها را باید و می توان به حساب نیاز توجه طلبانه و بی تدبیری و عدم درک عمیق رئیس جمهور ایران و حلقه مشاوران ایشان از جایگاه ملی و منطقه ای و جهانی ایران گذاشت؟
نکته پنهان در چنین شهرآشوبی منطقه ای و جهانی توسط اسرائیل و کشورهای عربی و جهان غرب آن است که ایران بعد از سیاست های نسنجیده آمریکا طی دوران ریاست جمهوری جورج بوش و حمله نظامی آمریکا به دو دشمن سنتی ایران در شرق (طالبان حاکم بر افغانستان) و غرب (صدام ) مبدل به یک قدرت مسلط منطقه ای آن هم با عاملیت دشمنانش شده.
حماقت پنهان در حمله آمریکا به افغانستان و عراق ناشی از این تحلیل غلط بود که به زعم دولتمردان کاخ سفید بعد از محاصره ایران از شرق و غرب عملاً حکومت در ایران از درون فروپاشی می کند. این تحلیل غلط آنجا اوج گرفت که با سقوط حکومت صدام، توازن منطقه ای موجود بین ایران و جهان عرب که نمایندگی آن را صدام به تمامیت در مرزهای غربی ایران عهده داری می کرد، آن توازن با عاملیت ناخواسته واشنگتن بنفع ایران فرو پاشید.
محصول چنان اقدامات ناسنجیده و اشتباهی در کاخ سفید منجر به آن شد تا عملاً و بدون کمترین هزینه ای از جانب ایران، جمهوری اسلامی به دست دشمن بزرگش (آمریکا) به قدرت برتر و فائق منطقه مُبدل شود و به اعتبار نفوذ سنتی اش در جهان اسلام با روی کار آمدن دو دولت هم سو با خود در بغداد و کابل و بويژه بعد از پیروزی اعجاب آور حزب الله لبنان بعنوان مولود انقلاب اسلامی در خاورمیانه در جنگ 33 روزه با اسرائیل، همه ظرفیت قدرت سیاسی و نظامی و فرهنگی ایران با دست دشمن محوری اش (آمریکا) در منطقه رها شود.
طبعاً با خروج غول قدرت منطقه ای ایران از بطری بويژه با موفقیت های ایران در عرصه تکنولوژی هسته ای اکنون اسرائیل و آمریکا و متحدین غربی و دولت های عرب وابسته به ایشان به اندازه کافی انگیزه برای وحشت یا القای وحشت از ایران به افکار بین المللی دارند.
چیزی که رئیس جمهوری ایران کمتر بدآن التفات دارد آن است که شهرآشوبی اسرائیل و غرب و بعضاً دولت های عرب وابسته علیه ایران قبل از آنکه ناظر بر سخنرانی های جنجالی ایشان و القای یهودی ستیزی و توسعه طلبی ایران باشد متکی بر وحشتی واقعی از قدرت فزاینده و رو به رشد ایران در منطقه است و ایشان بخوبی برای پوشاندن این وحشت از سخنرانی های احمدی نژاد برای استتار انگیزه های واقعی ترس خود بهره می برند. طُرفه آنکه احمدی نژاد نیز بدون کمترین حزم اندیشی چنین فرصتی را با ثمن بخس در اختیار ایشان قرار داده و می دهد.
اما ظاهراً رئیس جمهور ایران و حلقه مشاوران و همراهان ایشان واقعاً باورشان شده که اسرائیل و آمریکا و متحدین غربی و دول عربی وابسته ایشان دل چرکین مواضع ضد صهیونیستی ایشان و در پروای ظهور یهودی ستیزی دیگر در جهان هستند.
دولتمردان ایران ظاهراً متوجه نیستند تل آویو و واشنگتن و متحدانشان ارزنی اعتقاد به خطرناک بودن عملی مواضع رئیس جمهور ایران ندارند اما هم زمان تا آن اندازه برخوردار از زیرکی سیاسی هستند تا هر بار با شهرآشوبی از مواضع رئیس جمهور ایران از سوئی با تکیه بر روحیات توجه طلبانه ایشان، زمینه ترغیب هر چه بیشتر رئیس جمهور ایران بر تکرار مواضع خود را زنده نگاه دارند و از سوی دیگر زاویه لازم برای نگاه داشتن فضا علیه قدرت رو به رشد ایران را بمنظور هر نوع برخورد محتمل، باز نگاه دارند.
دل نگرانی کانونی غرب واسرائیل و دولت های عرب از ایران قبل از تظاهر به ترس از مواضع جنجالی احمدی نژاد، عملیاتی شدن قدرت منطقه ای ایران بعد از سقوط صدام و طالبان و پیشرفت اش در انرژی هسته ای و کسب پرستیژش در جهان عرب بعد از مانور قدرتمندانه حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه است. بر همین اساس جای کمترین تردیدی وجود ندارد که عرصه سیاست خارجی برای ایران در فردای پیروزی هر نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری دور دهم کماکان عرصه ای پردردسر و پر مشغله خواهد بود.
در فردای انتخابات دور دهم ریاست جمهوری ایران چه احمدی نژاد در پست ریاست جمهوری باقی بماند و چه فردی دیگر از اردوی اصلاح طلبان یا حتی اصولگرایان در مجموع نمی توان تغییر رویکرد خصمانه جهان غرب و اسرائیل و اعراب منطقه نسبت به ایران را توقع داشت.
اما یک واقعیت غیرقابل کتمان است و آن اینکه محصول دیپلماسی خطابه ای و جنجال ساز احمدی نژاد به اندازه کافی فرصت را در اختیار جبهه مقابل در واشنگتن و تل آویو قرار داده تا بتوانند چهره خوفناک و غیرقابل اعتمادی از ایران را در افکار عمومی جهان تداعی کنند. بر همین اساس ولو آنکه کلیت حکومت در ایران به این تصمیم برسند که چهار سال آینده را باید صرف ترمیم مناسبات ایران با جهان خارج کنند چنین رویکردی با تداوم حضور احمدی نژاد ولو با تغییر رویه ایشان نیزغیرقابل پی گیری است.
ایشان با دست خود به آن اندازه چهره خود را نزد محافل قدرت دیپلماتیک مُشَوّه کرده که هیچ دولتمردی در آمریکا یا اروپا اگر بخواهد هم بواسطه فشار افکار عمومی نمی تواند برای نزدیک شدن به ایران از معبر احمدی نژاد عبور کند.
بهترین گزینه برای برون رفت از این بحران می تواند اقدام حزم اندیشانه احمدی نژاد در انصراف از حضور در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو، بنفع منافع ملی ایران باشد. امری که لزوماً تضمین کننده موفقیت ایران در مهار دسیسه ها علیه قدرت منطقه ای اش نمی تواند باشد اما فرصت را در اختیار جانشین احمدی نژاد قرار می دهد تا با چهره و زبانی دیگر و قابل هضم در جهاز هاضمه نظام دیپلماتیک بین الملل سکاندار دیپلماسی خارجی ایران باشد.
داریوش سجّادی
7/اردیبهشت/88
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر