۱۳۹۲ خرداد ۵, یکشنبه

VOA پروژه شکست خورده


مرحوم جلال آل احمد زمانی که در نشریه سخن مشغول به کار بود نقل می کرد: روزی جوانی دانشجو به وی مراجعه کرد و ضمن ارائه مقاله خود به ایشان از جلال خواسته تا بعد از مطالعه در صورت مناسب تشخیص دادن آن را در نشریه سخن منتشر نماید.

جلال، علی رغم قول مساعد، بدلیل مشغله کاری فرصت نکرد تا نوشته مزبور را ملاحظه کند و یک هفته بعد که دانشجوی مزبور برای پی گیری وضعیت مطلبش به وی مراجعه کرد ضمن عذرخواهی از وی نکته معناداری را با ایشان در میان گذاشت.

خطاب جلال به آن دانشجو ناظر بر این مطلب بود که: مقاله خود را بردار و به یکی از روستاهای دور افتاده کشور سفر کن و با زغال متن آن را بر روی دیوار داخلی یکی از طویله های آن روستا بازنویسی کن و مطمئن باش اگر در نوشته ات پیام و حرف نو و ارزشمندی وجود داشته باشد از دل همان طویله مخاطب خود را پیدا خواهد کرد. اما متقابلاً یقین داشته باش اگر مقاله ات فاقد محتوا و نکته و نظر جدید و قابل اعتنائی باشد، چنانچه آن را در معتبرترین نشریات بین المللی نیز منتشر کنی اقبالی متوجه آن نخواهد شد.


نکته محوری مطمح نظر مرحوم آل احمد از بیان چنین تمثیلی، اهمیت «محتوای خبر» قبل از اعتبار«منبع خبر» در جهان رسانه ها بود و هست.

بر همین اساس می توان پروژه تاسیس تلویزیون دولتی فارسی زبان صدای آمریکا را که با توقعات و خوش بینی های رویائی دولتمردان آمریکا و تخصیص بودجه ای چندین ده میلیون دلاری توسط وزارت خارجه این کشور تاسیس شد، پروژه ای شکست خورده تلقی کرد که علی رغم همه امکانات نرم افزاری و سخت افزاری نتوانسته اهداف اولیه دولت آمریکا را جهت تحت تاثیر قرار دادن فضای داخلی ایران بنفع منویات و منافع و مطامع سیاسی و اقتصادی خود تامین نماید.

قطعاً این فرجام تلخ بازگشت به همان نکته محوری مورد اشاره مرحوم آل احمد می تواند داشته باشد که رسانه ای با آن همه امکانات بدلیل خالی بودن از «محتوا و پیام» به آن درجه از نزول رسیده که اینک ناتوان از ظاهر شدن در قواره یک رسانه حرفه ای از نوع رادیو فارسی زبان BBC و یا شبکه های تلویزیون سراسری ABC یا NBC و CNN شده و حداکثر خود را مبدل به کاریکاتوری از شبکه تلویزیونی FOX کرده تا جائی که دولتمردان جمهوری اسلامی با اشتیاق از مصاحبه با دیگر رسانه های آمریکائی استقبال کرده و می کنند اما VOA علی رغم دعوت های تصنعی و مکررش از دولتمردان ایران جهت حضور در آن رسانه موفق نشده حتی تا سطح مستخدمان قوای سه گانه و یا حتی اپوزیسیون موجه و مشروع داخل کشور را میزبانی رسانه ای کند.

سیر چنین نزولی در این رسانه امری قابل پیش بینی بود و اهل فن بخوبی می توانستند به دولتمردان آمریکائی گوشزد کنند برخلاف تجربه شیرین ایشان در پروژه رادیو اروپای آزاد در نظام جنگ سرد که عملاً تاثیر بزرگی در تامین اهداف و منافع آمریکا در داخل مرزهای امپراطوری سرخ گذاشت، پروژه تلویزیون فارسی زبان صدای امریکا از ابتدا محکوم به شکست بود.

دلیل چنین ناکامی را می توان در دو سطح خرد و کلان مورد ارزیابی قرار داد.

در سطح کلان اولین و مهم ترین دلیل این ناکامیابی همان نام آن رسانه بود.

تلویزیونی که از ابتدا نام خود را «صدای آمریکا» گذاشته و هیچ کراهتی از اعلام صریح مستظهر بودنش به حمایت مالی و سیاسی دولت ایالات متحده آمریکا ندارد، با صراحت در حال دادن این پیام به مخاطب ایرانی است که از موضع یک دولت در صدد دخالت در امور داخلی ایران ولو با نیت خیرخواهانه! است.

آن هم دولتی که نزد افکار عمومی قاطبه «ایرانیان بیرون از دایره غربزدگی» عنصری متخاصم و بدپیشینه در قبال مسائل بیش از نیم قرن گذشته کشورشان تعریف شده.

چیزی که دولتمردان ایالات متحده در تاسیس و راه اندازی این رسانه کمتر به آن توجه داشتند تعیین دقیق مخاطب بود که اصلی ترین کانون فعالیت یک رسانه تلقی می شود.

این کمال بی تدبیری بود که موسسین آمریکائی این رسانه با جنس و محتوا و ماهیت برنامه ها و برنامه سازان و مجریان خود، اقشاری را در ایران بمنظور تاثیرگذاری و یارگیری مخاطب خود قرار دادند که از ابتدا در اردوی ایشان بودند و با VOA و بدون VOA نیز همواره نمازشان را بسوی قبله کاخ سفید خوانده و می خوانند.

صدای آمریکا برای این اقشار صرفاً در حد یک «دلخنک کردن» بود تا به آن وسیله بتوانند همه بغض ها و غیظ های انباشته شده خود علیه حکومت مستقر درایران و همه شیدائی و دلدلدگی خود نسبت به آمریکای رویائی شان را اطلاع رسانی کنند.

این در حالی است که فقدان کار حرفه ای و محروم بودن این رسانه از پرسنل «متبحر در امر خبر» در کنار بی بضاعتی علمی و سواد سیاسی مجریان، علت مُبقیّه و مشدده ای شد تا این رسانه عملاً در جلب اعتماد و کسب مخاطب در درون مرزهای ایران و از درون اقشار اثرگذار محروم بماند.

دولت ایالات متحده در تاسیس و تداوم فعالیت این رسانه مبتلا به یک تناقض است و تا زمانی که نتواند این تناقض را رفع کند عملاً شاهد ناکامی هر چه بیشتر رسانه تصویری و فارسی زبان خود خواهد بود.

تناقض موجود قرار داشتن این کشور در موضع دولتی متخاصم علیه ایران و هم زمانی آن با اصرار بر گرفتن موضع دلسوزانه برای ایرانیان در داخل کشور است.

تخاصمی که شدیدترین شکل خود را در تحریم های اقتصادی و تهدیدهای امنیتی طی 30 سال گذشته علیه جامعه ایرانیان در داخل و خارج از کشور نشان داده.

دولت ایالات متحده متوجه نیست تا زمانی که نتواند ریشه های نفرت و کینه ملت ایران از ناحیه سیاست های توسعه طلبانه و زیاده خواهانه پنجاه سال گذشته اش را با رویکردی صادقانه و برخوردی محترمانه با فرهنگ و مقدسات ایشان بخشکاند هر گونه اظهار نظر و فعالیت رسانه ای در امور داخلی ایران بازخوردی منفی خواهد داشت و ترجمه این اقدامات نزد ایرانیان دخالت و توطئه تلقی می شود.

ذکر خاطره ای شخصی شاید تا حدودی دولتمردان کاخ سفید را بتواند متوجه کژراهه متخذه خود در قبال ایرانیان از طریق رسانه تحت امرشان کند.

در رژیم پهلوی ابوی اینجانب که اشتغال به خدمت در نیروی هوائی ارتش شاهنشاهی داشت در مقام توبیخ و تنبیه محکوم به حبسی کوتاه مدت در بازداشتگاه محل اشتغالش در پایگاه هوائی ارتش شاهنشاهی شد. دلیل چنان تنبیهی نیز چیزی نبود جز آنکه روزی در آشیانه تعمیر و نگهداری هواپیماهای جنگنده، ناغافل یکی ازقطعات هواپیما از دست ایشان بر زمین افتاده بود و اتفاقاً مستشار نظامی آمریکائی حاضر در محل با تغیـّر و تندی ابوی اینجانب را مورد عتاب و مواخذه قرار دادند. اما آنچه که منجر به بازداشت ایشان شد چیزی نبود جز بیان یک جمله خطاب به مستشار مزبور و آن اینکه در پاسخ به مواخذه مشارالیه تنها به بیان این نکته کاملاً منطقی و قابل فهم در منطق ایرانیان بسنده کردند که:

به تو چه؟ این قطعه متعلق به ما ایرانی ها است به شما ربطی نداره که برای ما دلسوزی کنید.

طبعاً فهم پاسخ فوق در واکنش به اظهار دلسوزی ظاهری آن مستشار آمریکائی در موقعیتی که آمریکائیان در رژيم پهلوی با حق کاپیتالیسیون در قبال پذیرش حضورشان در ایران از ایرانیان حق توحش می گرفتند، چندان دشوار نبود و نیست.



بر همین اساس تا زمانی که دولتمردان آمریکا نتوانند ذهنیت ایرانیان را از ناحیه سیاست های خصمانه و تحقیرآمیز خود طی پنجاه سال گذشته در کشورشان پاک کنند محکومند از مردم ایران توقع برخوردی مشابه پاسخ ابوی اینجانب به آن مستشار نظامی، نسبت به خروجی رسانه VOA و دیگر اقدامات مداخله جویانه کاخ سفید در امور داخلی کشورشان داشته باشند!

مشابه چنین تناقضی در سطح خرد نیز تلاش های رسانه صدای آمریکا را با ناکامی متوجه کرده.

اینکه غالب مجریان و مسئولین فارسی زبان VOA و حتی کسر بزرگی از میهمانان شرکت کننده در برنامه های این رسانه، ایرانی هائی هستند که با شرمندگی از هویت ملی خود، شورمندانه! به تابعیت ملی ایالات متحده درآمده و این هویت و تابعیت را با حضور در دادگاه های رسمی آن کشور و ادای سوگند وفاداری رسمی به دولت و کشور میزبان شان اعتباری مضاعف بخشیده اند، همین امر به خودی خود ایشان را نزد ملت ایران از صلاحیت و شأنیت اظهار نظر با لعاب دلسوزانه برای خود خلع می کند.

مجریان و مسئولین صدای آمریکا تا زمانی که نتوانند تکلیف خود را با این برزخ هویت روشن کنند نه می توانند شهروندان خوبی برای ایالات متحده مطابق سوگندشان در دادگاه خلع تابعیت مبنی بر «بازگرداندن تمامی وفاداری خود به هر پادشاه يا دولتمرد و دولت و حکومت و کشوری که تاکنون شهروند آن بوده و دفاع در برابر کليه دشمنان داخلی و خارجی و حمايت و ایمان و وفاداری واقعی از قانون اساسی و قوانين ايالات متحده آمريکا» باشند و نه از جانب مردم ایران برخوردار از کمترین اقبال یا اعتمادی جهت ابراز نظر دلسوزانه و خیراندشانه در مقابل دوربین این رسانه خواهند بود.

ایشان موظفند تکلیف خود را با این پرسش اساسی روشن کنند که:

آیا مطابق سوگندی که برای کسب تابعیت آمریکائی در دادگاه یاد کرده اند، کماکان وفادار به لوازم آن سوگند هستند یا خیر؟

اگر وفادارند در آن صورت ادعای دلسوزی شان برای ایران و ایرانیان بی معنا و عاری از اعتبار است و چنانچه وفادار به آن سوگند نیستند، این بمعنای سوگند دروغین خوردن ایشان است که در آن صورت نیز به عنوان افرادی دروغگو هم زمان از جانب هر دو ملت ایران و آمریکا فاقد اعتماد می شوند.



مشکل جدی دیگری که بوضوح در این رسانه خود را به بیننده تحمیل می کند، سطح نازل سواد سیاسی و مطالعاتی مجریان این شبکه تلویزیونی است.

مشخصاً دو برنامه «خبرها و نظرها» با محوریت خانمی به نام ستاره درخشش و برنامه «میزگردی با شما» با اجرائی فردی به نام احمدرضا بهارلو شاخص های مهمی از فقد بضاعت و دانش علمی و سیاسی در کنار سمت گیری و اطلاع رسانی آغشته به بغض و غرض ورزی های هیستریک این رسانه را به وضوح در اختیار بیننده قرار می دهد.

بهارلو که ظاهراً در کنار خانم درخشش (خانم قـُربوُن!) از باسابقه ترین مسئولین این رسانه محسوب می شود صرف نظر از نابلدی های الزامات اجرای يک رسانه تصویری در ارائه اجرائی متین و بی طرفانه، نفس حضورش در مقابل دوربین برنامه «میزگردی با شما» متضمن توهین به مخاطب است. این توهین از آن جهت قابل لمس و احساس است که ایشان بالغ بر 12 سال است که سکانداری این برنامه را عهده داری کرده و طی تمامی این سال ها بدون احترام به نظر و شعور مخاطب در جمیع برنامه های «میزگردی با شما» تعزیه گردان بوده و طرفه آنکه در جمیع این برنامه ها شانی بیش از مجری برای خود تعریف کرده و عمدتاً می کوشد تا خود نیز به عنوان پای ثابت برنامه در کنار کارشناسان میهمان، اقدام به ارائه نقطه نظرات کارشناسانه نماید.

توهین آمیز بودن چنین اقدامی از آنجا ناشی می شود که بدیهی ترین برداشت برای مخاطب برنامه های «میزگردی با شما» احساس سفیه فرض شدن ایشان توسط مشارالیه و مسئولین تدارک دهنده این برنامه است.

اینکه یک نفر به نام احمدرضا بهارلو بمدت 12 سال مجری یک برنامه تلویزیونی با تنوع و گستره سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و تاریخی و هنری و اقتصادی و نظامی و حقوقی و ورزشی و سینمائی و ادبی و فضائی و تکنولوژيکی و ... باشد و در جمیع این برنامه ها نیزمجری مزبور با خروج از نقش مجری گری،آن هم اجرائی بشدت مغرضانه در نقش کارشناس نیز حاضر شده و اقدام به ابراز نظر آن هم در نازل ترین سطح و در تمامی حوزه های متنوع فوق الاشاره نماید را چیزی جز توهین به مخاطب و احمق فرض کردن ایشان توسط مسئولین تلویزیون صدای آمریکا نمی توان نام گذاشت.

در کنار بهارلو، باید و می توان به مجری برنامه «خبرها و نظرها» نیز اشاره کرد که قبل از محروم بودن از عمق سواد سیاسی و بی طرفی رسانه ای نشان داده همواره می کوشد از امکان حضور روزانه در مقابل دوربین VOA به عنوان فرصتی جهت جبران سال های جوانی و جوان سری خود بهره ببرد.

این خانم میان سال با اصراری که از خود در استفاده متنوع از آرایش چهره و پیرایش متعدد روزانه گیسوان و تنوع مکرر و روزانه البسه نشان می دهند ظاهراً حضور و اجرای یک برنامه و گزارش سنگین خبری ـ سیاسی را با شرکت در فشن لباس و انتخاب زنان مدل و شوهای ویکتوریا سیکرت اشتباه فرض کرده است.

این در حالی است که دیگر همکاران نسوان وی در آن رسانه در بخش های خبری و سیاسی با حضور و ظهوری متعارف و مقبول اهتمام خود را قبل از ارائه زیبائی جمال صرف اطلاع رسانی ولو جهت گیرانه به مخاطب می کنند.

اصرار مشاراليه در استفاده از دوربین صدای آمریکا جهت رساندن «حظ بصر» قبل از اطلاع رسانی را نیز می توان و باید توهین به مخاطب فرض کرد که با چنین رویکردی اصرار دارد تا مخاطبان خود را نظربازانی فرض کند که قبل از آنکه از مجری یک برنامه تلویزیونی توقع اجرا و بیانی حرفه ای و منصفانه داشته باشند در شهوت رؤیت زیبائی جمال زنان مجری در آن رسانه می سوزند.

طرفه آنکه بازخورد چنین حضوری در مقابل دوربین از یک طرف قبل از اثبات موجودیت و شخصیت حقیقی و حرفه ای ایشان، القا کننده برسمیت شناختن موجودیت سکشوال یک زن در عرصه اطلاع رسانی است و از سوی دیگر این امر منجر به ارضای غرور و اشباع ذهنیت آن دسته از زنانی شده و می شود که برخلاف ادعای شان که خواهان برسمیت شناخته شدن حقوقی متناسب با شان خود در مقابل آقایانند، با استقبال از چنین آلامد بازی هائی بدون توجه به ماهیت «برنامه در حال اجرای آن مجری» و موارد مشابه صرفاً شخصیت زن را تا سطح نازل جاذبه های جنسی تقلیل می دهند.

مجموعه عوامل فوق مؤید اعتبار گوشزد تاریخی و منطقی مرحوم آل احمد است که وقتی کیفیت قربانی، موجودیت شود محصولی جز VOA به بار نخواهد آورد.



در انتها با اغتنام فرصت، پسندیده است تا شبهه ای که توسط دکتر صادق زیبا کلام اخیراً طی حضورشان در یکی از برنامه های تلویزیون صدای آمریکا و همچنین طی چند مقاله مطرح کرده اند مبنی بر: فقدان اصالت رویکرد ضد آمریکائی مردم و انقلاب اسلامی ایران و تقلیل دادن نگاه ضد آمریکائی ایرانیان و انقلاب شان به پمپ آن توسط توسط احزاب و گروه های مارکسیستی نظیر حزب توده مورد مناقشه قرار گیرد.

اینکه جناب آقای زیباکلام اصرار دارند رویکرد ضدیت ایرانیان با آمریکا را تنها ناشی از القای فرهنگ مارکسیست ها در بدنه مردمی انقلاب ایران عنوان کنند،ناظر بر کم توجهی ایشان به تاریخ و روانشناسی اجتماعی جوامع بشری است.

جناب آقای زیباکلام توجه به این نکته ندارند که نفرت و شیدائی در خلاء نمی جوشد. چنانچه زمینه و بستر «اقبال» یا «ادبار» به فرد یا گروه و کشوری در ناخودآگاه و نیمه خودآگاه و بلکه آگاه انسان و جوامع انسانی موجود نباشد با هیچ وسیله و ترفند و دسیسه و نیرنگی نمی توان ایشان را تهییج یا تحریک به نفرت یا شیفتگی به غیر کرد.

جناب آقای زیباکلام باید بخوبی ماجرای رویت «عکس امام در ماه» را در بحبوحه انقلاب اسلامی سال 57 به یاد داشته باشند.

چندی پیش با یکی از سلطنت طلبان سرسخت فرصت گفتگوئی فراهم بود و مشارالیه به عنوان یک «فکت»! به اینجانب متذکر شد که طی گفتگوئی که با سفیر وقت انگلستان در تهران در آن مقطع داشته، توسط سفیر مزبور مطلع شده که آن شب این جناب سفیر بوده که با اعزام چندین تن از معتمدین خود به سطح شهر به ایشان امر کرده در میادین اصلی شهر توقف کرده و با نگاه کردن به ماه مدعی شوند «عکس امام تو ماهه»!!!

این سلطنت طلب اصرار فراوانی داشت که اینجانب نیز فکت! ایشان را پذیرفته و در نهایت به این صرافت بیفتم که انقلاب اسلامی سال 57 از اساس دست پخت دولت فخیمه انگلستان بود!

اما مشارالیه نتوانست به این پرسش بنده پاسخ بگویند که بر فرض صحت چنین ادعائی و بر فرض پذیرش شیدائی قاطبه ملت ایران به مرحوم خمینی تنها با مکر یک سفیر و بدون کمترین برخورداری آن مرحوم از زمینه های روانی و اجتماعی اقبال مردم به خود در آن صورت چه منعی داشت تا فردای آن روز نیز رژیم پهلوی ده ها تن از ماموران خود را در میادین شهر مستقر کرده و مدعی شوند «عکس اعلی حضرت تو خورشیده!!!»

اگر به این راحتی می توان مردمی را شیفته یک روحانی کرد به همان راحتی نیز رژیم می توانست همان ملت را دلداده محمدرضا پهلوی کنند.

جناب آقای زیباکلام توجه ندارند که کراهت ملت ایران از آمریکا مستظهر به پنجاه سال پیشینه سیاه و جنایت کارانه است.

ایشان بخوبی می دانند این نفرت در خلاء و صرفاً با مساعدت چند سازمان سیاسی مارکسیستی به انقلاب ایران کلیپس نشده.

چیزی که اسباب رویکرد ضدیت ایرانیان با دولت ایالات متحده را از فردای پیروزی انقلاب اسلامی سال 57 فراهم و طی 30 سال بعد از آن نیز آن نفرت را حفظ و تقویت کرد موجودیت سیاهه ای بلند از جفاهای کاخ سفید نسبت به حقوق مردم ایران در حافظه تاریخی ایشان بود.

از کودتای 28 مرداد گرفته تا اخذ حق کاپیتالاسیون در قبل از انقلاب و میزبانی از محمدرضا پهلوی در اوج ضدیت مردم ایران در سال 57 با پادشاه مخلوع شان تا طراحی کودتای نوژه و تحمیل 30 ساله تحریم های اقتصادی و تهدیدهای امنیتی و مساعدت به صدام طی جنگ هشت ساله اش با ایران و زدن هواپیمای مسافربری ایران توسط ناو وینسنس و اعطای مدال افتخار به همین مناسبت به فرمانده آن ناو.

نکته جالب تر آنکه جناب آقای زیباکلام اخیراً حتی منکر اعطای چنین مدالی به آن فرمانده شده و در مقام اثبات ادعای خود پرسیده اند کدام منطق نظامی مجوز آن را می دهد تا بواسطه هدف قرار دادن یک هواپیمای غیر نظامی که اساساً در طراحی عملیات های جنگی چنان اقدامی فاقد ارزش عملیاتی بوده به فرمانده چنان اقدامی مدال افتخار بدهند؟

ظاهراً جناب آقای زیباکلام متوجه این مطلب نیستند که:

اولاً واقعیت های تاریخی را نمی توان انکار کرد.

ما چه خوش مان بیآید و چه خوش مان نیآید اما واقعیت آن است که چنان اتفاقی در آن مقطع انجام گرفت و فرمانده مزبور مفتخر به کسب مدال هم شد کمااینکه بعد ها نیز کتاب خاطرات خود در این زمینه را در ایالات متحده منتشر کرد که کماکان در دسترس است.

ثانیاً ایشان به عنوان یک استاد مسلم علوم سیاسی در ایران کمتر به مقطع تاریخی آن تهاجم شرم آور عنایت می کنند.

واقعیت آن است که کاخ سفید در آن مقطع با اعمال حداکثر فشار بر ایران درصدد به زانو درآوردن ایران در جنگ با صدام بود و تعمداً با زدن هواپیمای مسافربری و غیر نظامی ایران و اعطای مدال افتخار به فرمانده آن عمل شرم آور انتقال دهنده این پیام به ایران بود که برای برخورد با ایران بصورت کاملاً جدی وارد عمل شده.

پیامی که اگر چه نمی توان آن را تنها عامل دانست اما به هر حال یکی از عواملی بود که نهایتاً جمهوری اسلامی ایران را مجاب کرد تا با فاصله کوتاهی از آن کشتار ناجوانمردانه در آسمان خلیج فارس، رسماً اعلام به پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل متحد نماید.



داریوش سجّادی

15/مرداد/87





خبرها و نظرها:

http://www.voanews.com/persian/_-News-and-Views.cfm

میزگردی با شما:

http://www.voanews.com/persian/_-roundtable.cfm



متن کامل قسم نامه اخذ تابعیت آمریکا:

بدينوسيله سوگند می خورم کلاً و تمامی وفاداری خود به هر پادشاه يا دولتمرد و دولت و حکومت و مملکتی که تاکنون شهروند آن بوده ام را طرد کرده و در برابر کليه دشمنان داخلی و خارجی به دفاع و حمايت از قانون اساسی و قوانين ايالات متحده آمريکا پرداخته و به آن ايمان و وفاداری واقعی بورزم و هنگامی که قانوناً لازم باشد برای دفاع از ايالات متحده تفنگ بدست خواهم گرفت ... من اين تعهد را آزادانه و بدون هيچگونه تحفظ و يا نيت طفره روی می پذيرم. خداوندآ به من کمک کن.



The Oath of Citizenship

I hereby declare, on oath, that I absolutely and entirely renounce and abjure all allegiance and fidelity to any foreign prince, potentate, state, or sovereignty of whom or which I have heretofore been a subject or citizen; that I will support and defend the Constitution and laws of the United States of America against all enemies, foreign and domestic; that I will bear true faith and allegiance to the same; that I will bear arms on behalf of the United States when required by law; that I will perform noncombatant service in the Armed Forces of the United States when required by the law; that I will perform work of national importance under civilian direction when required by the law; and that I take this obligation freely without any mental reservation or purpose of evasion; so help me God





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر