۱۳۹۲ خرداد ۵, یکشنبه

برای نیک آهنگ کوثر



جناب آقای نيک آهنگ کوثر



از آنجا که مشاهده کردم طرح پاره ای از مسائل در مناظره مکتوب اينجانب با جناب آقای ابراهيم نبوی که از قضا مرتبط با فعاليت های روزنامه نگارانه جنابعالی بود، موجب تکدر خاطر جنابعالی شده تا جائی که از سرغيظ اينجانب را با واژه هائی نظير:

ـ سگ اصحاب کف!

ـ گمنامی که بدليل کم رونقی سايت اش با کار «سفارشی» بدنبال اشتهار است!

ـ کسی که برای اثبات ارادت اش با خشم پارس می کند و دم تکان می دهد!

ـ کلاه‌برداری که بدنبال پرونده سازی برای بچه‌های داخل است.

مورد عتاب و خطاب خود قرار داده ايد.



تکليفاً نکاتی را خدمت تان متذکر می شوم.

ظاهراً عامل اصلی عصبانيت قلمی جنابعالی بازگشت به آن بخش از مناظره مزبور دارد که اينجانب در مقام محاجّه با جناب آقای نبوی، دل نگرانی ايشان بابت بروز جنگ ميان ايران و آمريکا با طرح شعار «سلاح هسته ای حق مسلم ايران است» را به چالش گرفته که آيا اين صلح دوستی بالذات است يا بالعرض؟

اگر بالذات است چرا نسبت به طرح جنابعالی (آقای نيک آهنگ کوثر) شاهد کمترين شماتت ايشان به نيک آهنگ کوثر نشديم؟

متعاقباً مشاهده کردم جنابعالی در مقام توجيه و دفاع از آن طرح، کسوت نظامی کادر ديپلماتيک ايران در عراق که به اسارت نيروهای آمريکائی درآمده اند را مجوز مشروعيت این آدم رُبائی و صحت ادعای ايشان مبنی بر دست داشتن ايران در ناآرامی های عراق اعلام کرده و همين را ملاک طرح مورخ 12بهمن85 تحت عنوان «اثرات ايران در عراق » در سايت روز کرده ايد:





متاسفانه بايد خدمت جنابعالی معروض دارم برای دفاع از آن طرح ادله بشدت ضعيفی را بکار گرفته ايد.



ادعای اينجانب در مناظره با آقای نبوی آن بود:

«در موقعيتی که ايران به غلط يا درست از سوی آمريکا متهم به دست داشتن در ناآرامی های عراق می شود و ظاهراً کاخ سفيد برای برخورد با ايران در جستجوی ادله افکار عمومی پسند است طرح مزبور بيشترين کمک آن هم از جانب يک ايرانی عليه کشورش را در اختيار می گذاشت.»



جناب آقای کوثر

در کجای کنوانسيون وين منعی برای ديپلمات شدن افراد نظامی گذاشته شده؟

گذشته از آن بر اساس کدام يک از بندهای کنوانسيون وين سفير بايد استوارنامه خود را قبل از کشور ميزبان تقديم به کشور اشغالگر کند؟

حداکثر راهکاری که قوانين بين المللی برای نارضايتی کشور ميزبان از کادر ديپلماتيک تعريف کرده استنکاف از دريافت استوارنامه است.

حال جنابعالی بر اساس کدام ادله و برهان و منطقی آمريکائی تر از آمريکائيان شده و ضمن متهم کردن هم وطنان خود، سبک سرانه و از سر شوق برای چشم آبی ها انشاالله ناخواسته هلهله می فرمائيد که:

خوب کسانی را گرفتيد و ولشان نکنيد! همين ايرانی هايند که در عراق بمب گذاری می کنند.



جنابعالی در بخش ديگری از جوابيه تان مدعی حمايت تهران از مقتدی صدر شده و آن را نيز نمونه ای ديگر از دخالت ايران عليه آمريکا در عراق دانسته ايد.

اينجانب اطلاعی از ميزان صحت ادعای جنابعالی مبنی بر حمايت ايران از مقتدی صدر ندارم اما چنانچه فرض را بر صحت صدر در صدی اين ادعا بگذاريم اکنون مايلم به اين پرسش پاسخ بفرمائيد:

در موقعيتی که طی 28 سال گذشته مناسبات دو کشور ايران و آمريکا در فضائی تيره و خصمانه قرار داشته و ايالات متحده علی رغم امضای قرار داد الجزاير و تعهد بر عدم دخالت در امور داخلی ايران مکرراً در امور ايران دخالت کرده و از تحريم های اقتصادی تا تهديد های نظامی عليه ايران بهره برده و اينک رسماً مبلغ 75 ميليون دلار جهت راه اندازی و تقويت رسانه های ايرانی زبان بمنظور دخالت و براندازی حکومت در ايران تخصيص بودجه کرده.

در موقعيتی که رسماً و علناً اقدام به يارگيری و سازماندهی ايرانيان خارج از کشور در تلويزيون VOA و راديو فردا کرده و به اين نيز قناعت نکرده و از ناحيه بودجه پارلمان هلند با تقويت موسساتی نظير «فريدام هاوس» و تاسيس سايت های «روز» و «گذار» و «راديو زمانه» و راه اندازی دفتر آموزش جاسوسی در دوبی از جميع امکانات خود عليه حکومت ايران بهره می برد. حال با توجه به چنين دوسيه بلند بالائی از دخالت، کدام منطقی ايران را از انجام مقابله به مثل منع می کند؟

اساساً بفرمائيد چرا ايران نبايد در مقابل جميع توطئه ها و دسايس و يارگيری ها و سازماندهی های آمريکا از ميان ايرانيان مخالف با حکومت مستقر در تهران، فشل عمل کرده و دست به اقدام متقابل نزند؟

اينکه کمال بی انصافی است که از هم وطنان خود در مقابل آمريکا می خواهيد در مقابل جنگ با آمريکا دست بسته عمل کنند.

اين که کمال بی انصافی است که جنابعالی بر فرض صحت حمايت ايران از مقتدا صدر، بجای آنکه نيش قلم خود را متوجه واشنگتن و متحدانش در حمايت از گروه تروريستی مسعود رجوی که کماکان در کنف حمايت آمريکائيان در عراقند نمائيد، هم وطنان خود را متهم به بمب گذاری در عراق می کنید.



طبعاً می پذيريد برای اتخاذ چنين موضعی لازم نيست حتماً حامی حکومت در ايران باشيد بلکه تنها درصدی ولو قليل از عرق ملی کفايت می کند.



ظاهراً جنابعالی به حساب جوانی و کم تجربگی متوجه منطق آمريکائيان نيستيد که می گويند:

در بحران موجود ميان تهران و واشنگتن هر اندازه ايالات متحده مُحق در انجام اقدامات ايذائی و تبه کارانه و تروريستی عليه ايران باشد، متقابلاً ايران نبايد کمترين اقدامی برای پاسخگوئی به چنان شرارت هائی از خود به عمل آورد.

برخلاف چنين منطقی ظاهراً جمهوری اسلامی در عمل نشان داده دربسيج نيروهای خودی و حامی در داخل و خارج از کشور بغايت بهتر و شايسته تر عمل کرده.

نمونه جنگ 32 روزه حزب الله با اسرائيل که چند چريک ضعيف البنيه توانستند قدرتمند ترين ارتش خاورميانه را زمينگير تحرکات نظامی خود کنند، نزديک ترين سند از قابليت و کفايت بيشتر ايران از آمريکا در بسيج نيروهايشان است.



اگر جميع اتهامات آمريکا به جمهوری اسلامی مبنی بر حمايت مالی و تسليحاتی تهران از «حزب الله لبنان» برخوردار از صحت باشد اين امر مؤيد قابليت ايران در حامی پروری بمنظور دفاع از منافع ملی خود در بيرون از مرزهاست.

در حالی که ايالات متحده طی 28 سال گذشته با صرف ميليون ها بلکه ميلياردها دلار هزينه، اعمال تحريم های اقتصادی و اعمال تهديدهای نظامی، يارگيری از ايرانيان خارج از کشور و راه اندازی شبکه های متعدد رسانه ای اعم از تلويزيون ها و راديو های ماهواره ای و اينترنتی و سايت های خبری و فعاليت های گسترده جاسوسی و (به استناد نشريه ساندی تلگراف همين هفته) بمب گذاری در استان های حاشيه ای ايران بمنظور دامن زدن به اختلافات قومی هنوز نتوانسته ذره ای از اقتدار رژيم حاکم بر ايران بکاهد.



جناب آقای کوثر

چنانچه به استناد مُلوّث بودن يا لااقل مُشوّه بودن بودجه سايت متبوعه تان، نخواهيم برای کاريکاتور جنابعالی «حکم بفرموده» قائل شويم اين اجازه را می دهيد تا از آن تعبير به خامی و سبک سری طراح اش کنيم؟



جناب آقای کوثر

اگر متوجه نيستيد که ظاهراً متوجه نيستيد چنين افعالی در عالم سياست معنای مذمومی دارد. تن زدن به لجن ولو به اندازه يک بند انگشت، استعداد آلوده کردن انسان را دارد.

جوانيد و شوريده سر. اما برخی از جوانی کردن ها ارزش تجربه، ولو برای يک بار هم ندارد.



جناب آقای کوثر

ظاهراً جنابعالی اخيراً توفيق حضور در کلاس های روزنامه نگاری را يافته و سرخوشانه يکی از اصلی ترين وظايف روزنامه نگاری را از قبال آموزش در اين کلاس ها «مبنی بر وظيفه نقادی قدرت» را آموخته و در فواصل مختلف نوشته هايتان از جمله در اعتراضيه تان به مناظره اينجانب با جناب آقای ابراهيم نبوی اين آموزه را گوشزد فرموده ايد.



آيا انصافاً فهم چنين رسالتی برای روزنامه نگار تا اين اندازه برای جنابعالی دور از ذهن بود که بعد از مدت ها قلمزنی در کسوت روزنامه نگاری اکنون و بعد از شرکت در کلاس روزنامه نگاری، شورمندانه خبررسان کشف آن به ديگران شده ايد!؟ حال بگذريم که اصل اينکه جنابعالی ابتدا روزنامه نگار شده بعد آموزش آن را دنبال می کنيد حاکی از معوّج بودن جامعه روزنامه نگاری در ايران است!

اما علی رغم بديهی بودن رسالت نقد قدرت برای روزنامه نگاران ظاهراً جنابعالی هنوز نيز متوجه مفهوم چنين رسالتی نشده ايد.

توصيه اينجانب به جنابعالی آن است تا در کلاس های خود فعال تر حاضر شويد والی نمی توانيد بهره لازم را ببريد.



جناب آقای کوثر

يا جنابعالی با مفهوم نقد آشنا نيستيد و يا آنکه به غلط تصور می فرمائيد ديگران با اين مفهوم ناآشنايند.

صادقانه خدمت جنابعالی معروض می دارد نه آن هجويه «استاد تمساح» نقد قدرت بود که مجبور شديد به جفا چند صباحی بابت کشيدنش در زندان بمانيد تا اکنون سرکار خانم «نازلی کاموری» رندانه خطاب به جنابعالی بگويند: «شش روز زندان رفته ايد شش سال است داريد خاطرات زندان می نويسيد و پيش روانپزشک می رويد تا خاطرات زندان را برای شما از اعماق ذهن تان بيرون بکشد» و نه طرح امروزتان را می توان نقد قدرت معنا کرد.



جناب آقای کوثر

نقد متکی بر مبانی معرفت شناسانه و پديدار شناسانه و جامعه شناسانه و رفتارشناسانه و روان شناسانه ... است.

طرح مورخ 12 بهمن جنابعالی (اثرات ايران در عراق) نقد قدرت نام ندارد، بلکه جرح اتهام همسو با پروپاگاندای کاخ سفيد عليه ايران است. همانطور که هجويه «استاد تمساح» که از قضا موجبات شهرت تان را نيز فراهم کرد، فاقد عنصر نقد و صرفاً اتکای بر عنصر «استهزا» داشت.

گذشته از آن اگر به زعم جنابعالی رسالت روزنامه نگار نقد قدرت است ديگر چه مشکلی با اينجانب داريد؟

اينجانب به احتساب هزينه شدن بودجه مصوب پارلمان هلند در موسسه «فريدام هاوس» و «راديو زمانه» و «روز آنلاين» و «سايت گذار» که ظاهراً بدنبال پروژه براندازی نرم در ايرانند، در مناظره با جناب آقای نبوی معترض عدم شماتت نيک آهنگ کوثر در انتشار آن طرح در روزآنلاين توسط جناب آقای نبوی شدم.

همچنانکه جميع موسسات و رسانه های مذکور را ابواب جمعی قدرت فائقه ايالات متحده آمريکا تلقی کرده ام.

حال بنا به اعتراف خودتان که وظيفه روزنامه نگار را نقد قدرت اعلام کرده ايد ديگر چه مشکلی با اينجانب داريد که اقدام به نقد قدرت ايالات متحده کرده ام؟

نهايتاً می توانستيد با توضيحات انشاالله مکفی خود نادرستی ادعای اينجانب مبنی بر ابواب جمعی بودن سايت متبوعه تان در ذيل سازمان های تحت امر ايالات متحده را اثبات کنید.

بر همين اساس پرسش اعتراضی جنابعالی از اينجانب مبنی بر آنکه: «آیا توجه دارم که ممکن است چیزهایی که نوشته‌ خطا باشد و برای اثبات ننگ‌آمیز بودن کار بنده، دیگران را هم مورد عنایت قرار داده و دودش به چشم کسانی برود که در داخل بی‌پناهند و دو روز بعد همین خزعبلات برای ایشان ایجاد مشکل کند؟» از اساس بی مناسبت می دانم.

همانطور که عرض شد اينجانب بنا به قرائن بالا اعتقاد به ارباب جمعی بودن سايت متبوعه جنابعالی در ذيل توجهات کاخ سفيد دارم و قطعاً تا زمانی که جنابعالی و ديگر دوستان تان نتوانيد ادله متقن و قابل استناد بر نادرستی اين ادعا ارائه فرمائيد، تعجبی از مواجهه با همکارانتان در داخل نمی کنم.

اتفاقاً چنانچه با ايشان برخوردی هم صورت گيرد مسئوليت آن مستقيماً به عهده شما خارج نشينان است که بدون توجيه همکاران خود در داخل، ايشان را به دردسر انداخته و در تقسيم عوائد بودجه پارلمان هلند، بهره آن را نصيب خود و متاسفانه هزينه آن را تقديم به همکاران داخلی تان می کنيد.

اينکه نهايت کم لطفی است که از مسئولين در ايران توقع داريد در نبرد نرم افزاری و رسانه ای آمريکا با ايران تسامح به خرج داده و مانع فعاليت «ينی چری» های ايشان در داخل نشوند.

منطق جنابعالی ناظر بر اين است که «نقد قدرت» نبايد اسباب افشای توطئه های «ارباب قدرت» را فراهم کند.



جناب آقای نيک آهنگ کوثر

در سياست حلوا پخش نمی کنند. شتر سواری نيز دولا دولا ندارد! نمی شود هم از توبره خورد و هم از آخور! يا وارد اين عرصه نشويد و يا چنانچه شديد بايد پذيرای هزينه های آن هم باشيد.

اما اينکه به طعنه فرموده ايد بهتر است اينجانب بجای حمام گرفتن در آمريکا به ايران رفته و زير آفتاب نطنز بُرنزه کنم ظاهراً منظورتان آن است که نمی توان در ساحل آرامش نشست و برای «مردمان اسير بحران» نسخه پيچيد.

حسب اطلاع جنابعالی اعلام می دارد اينجانب به شدت با اين فرمايش جنابعالی همدلی دارم و دقيقاً به همين علت بود که تا زمانی که در ايران بودم رسالت خود را به شهادت مقالات منتشره خود در آن ايام متوجه «نقد قدرت فائقه» در ايران می کردم.

اما همانطور که جناب آقای محمد ملکی علی رغم اختلاف نظراتی که با ايشان دارم اخيراً مشاهده کردم در سخنرانی خود در دانشگاه تورنتوی کانادا به درستی فرمودند:

«اپوزيسيون خارج از کشور تنها يک قصه است. دوستان در خارج از کشور بيش از حد خود را با آمريکائی ها قاطی می کنند در حالی که به زعم عامه مردم در داخل کشور آمريکائی ها غيرقابل اعتمادند ... اگر کسی می خواهد واقعاً مبارزه کند بايد در ايران مبارزه کند و هزينه اش را نيز بپردازد»



جناب آقای کوثر

در خارج از تيرراس قاضی مرتضوی نشستن و شعارهای اولترا انقلابی دادن هنر نيست.

تفاوت اينجانب با جنابعالی در آن است که اينجانب اکنون در دهان شير نشسته و آن را نقد می کنم و جنابعالی در پناه شير نشسته و دشمن آن را نقد می کنيد. (اگر بتوان معنای کارهای جنابعالی را نقد گذاشت)

تصور هم نفرمائيد در دل آمريکا نشستن و سياست های شريرانه آن را نقد کردن بی هزينه است. لطفاً هرگز خود را دچار فريب دمکراسی و آزاديخواهی حاکم در آمريکا نکنيد. شخصاً و به سهم خود تا همين مقطع هزينه های سنگينی بابت ناهمخوانی خود با لشکر رسانه ای کاخ سفيد پرداخته ام. اما مستدعی است سکوت اينجانب نسبت به پرداخت اين هزينه ها را به حساب نجابت بنده نگذاريد بلکه آن را ناشی از مصلحت سنجی بدانيد.

اگر نيک آهنگ کوثر در آن چند صباح زندانی شدنش توانست به اتکای دوستان و همکاران خود در داخل کشور حداقلی از حقوق مشروع برخوردار شود، اينجانب در ايالات متحده تنهای تنهايم و مجبورم فشار خرد کننده دستگاه دمکراتيک ايالات متحده بر خود را جهت «اجتناب از افزايش آن» با سکوت تحمل کنم.



جناب آقای نيک آهنگ کوثر

ژورناليسم سياسی، متفاوت با بازی گوشی های کودکانه شماست که تصور کنيد اينجا نيز می توان بعد از رويت چند جلد مجله «پلی بوی» با يک دوربين مجازی دختران مردم را عريان کرده و با بهانه عکاسی از ايشان حظ بصر سکشوال بُرد!

http://nikahang.blogspot.com/2006/12/blog-post_116684913717505306.html

ژورناليسم سياسی حرفه مقدسی است که موظفيد در کسوت آن متعهدانه دست به عريان کردن واقعيات ولو تلخ و گزنده بزنيد و امروز يکی از آن واقعيات آن است که وطن مشترک ما در معرض تهاجم ايالات متحده قرار گرفته.

معنای روزنامه نگاری اصلاح طلبانه که جنابعالی نيز لااقل تا مدتی شمايل دار آن بوديد و انشاالله هستيد آن است که در موقعيت فعلی علی رغم همه انتقادات خود به پاره ای از ناراستی ها در داخل اکنون بايد اهتمام خود را صرف ايجاد ممانعت از آغاز جنگ آمريکا با ايران نمائيم.

جنابعالی مدعی هستيد طرح شعار «سلاح اتمی حق مسلم ايران است» منافات با اين خواسته دارد. بنده درست يا غلط احتجاجات خود در اين باب را در مناظره مفصل با جناب آقای نبوی مطرح کردم. خوب است جنابعالی نيز احتجاجات خود در عدم تباين سلوک قلمی تان با کوبيدن بر طبل جنگ آمريکا با ايران را بدون عصبانيت مطرح نمائيد.

متاسفانه عصبانيت موجود در قلم جنابعالی اينجانب را به نتايج ديگری از انگيزه روزنامه نگارانه شما می رساند از جمله آنکه می کوشيد با نفی ديگران به موجوديت به جفا تحقير شده خود از جانب پدر بزرگوارتان، تعيّن ببخشيد.

اينکه مکرراً در وبلاگ تان از بی توجهی مستمر پدر بزرگوارتان در سال های کودکی و نوجوانی و جوانی به خواسته های خود شکوه کرده و نهايتاً هم می فرمائيد:

«وقتی سال چهارم دانشگاه بودم و پدرم در نامه‌ای نوشت که بعد از پایان تحصیل باید به شیراز برگردم و برای شرکت در امتحان فوق‌لیسانس رشته آب‌شناسی آماده شوم. این دفعه گفتم نمی‌گذارم جلوی آرزوهای مرا بگیرید! چون می‌دانستم باز هم باید تا آخر عمر گوش به فرمان باشم ... و از اینکه نگذاشتم آرزوی روزنامه‌نگار شدنم را هم به باد بدهند بسیار خوشحالم.»

جناب آقای کوثر اين اعتراف شجاعانه يک فکت است از انگيزه های روان شناسانه جنابعالی در ورود به خانواده مطبوعات.

اگر اشتباه نکنم جنابعالی از قلم ابزاری ساخته ايد تا اينک با هر اندازه «نامتعارف گوئی» و «نامتعارف کشی» در ضمير ناخود آگاه خود، انتقام همه آن سال هائی را بگيريد که به جفا از جانب پدر بزرگوارتان (که انصافاً حق بزرگی بر گردن صنعت کشاورزی ايران با طرح موفق آبخيزداری دارند) مورد کم مهری و بی توجهی نسبت به خواسته ها و مطالبات تان قرار داشته ايد.

اما ظاهراً به اين نکته متفطن نيستيد که عرصه منافع ملی يک کشور محل مناسبی برای التيام چنان زخمی با چنين شيوه ای نيست.

در پايان از آنجا که اعتراضيه خود را صرفاً توضيحی به اينجانب اعلام کرده که ظاهراً کسی حاضر نيست سايت شخصی اش را نگاه کند، ضمن تشکر از جنابعالی بر خود فرض می دانم نصيحتی برادرانه خدمت جنابعالی داشته باشم.

ظاهراً منظور جنابعالی آن است اشتهار جنابعالی در کنار گمنامی داريوش سجادی که کسی حاضر نيست به نوشته هايش توجه کند عامل آن شده تا اينجانب با گزن زدن قلمی به جنابعالی و وادار کردن شما به واکنش، اسباب شهرت خود را فراهم کنم.



جناب آقای نيک آهنگ کوثر

اختلاف بنده و جنابعالی اختلاف يک نسل است.

اينجانب تعلق به نسلی دارم که از جانب پيشوايان و رهبران فکری و عقيدتی مان ملزم به خودسازی قبل از ورود به عرصه مبارزه می شديم.

نمی دانم اينجانب تا چه اندازه توفيق تلمذ در آن مکتب انسان سازانه را داشته ام اما در يک نکته کمترين ترديدی ندارم و آن اينکه جنابعالی به خود غره شده ايد بيش از حد هم غره شده ايد و با اين تصور که در قطب عالم مطبوعات جهان نشسته ايد هر گونه انتقاد از خود را نجاست در چاه زمزم تلقی می کنيد.



دوست جوان من

بنده و جنابعالی و بسياری ديگر از قلم داران اساساً کسی نيستيم که جنابعالی اين چنين دچار نخوت و تفرعن «خود مرجع بينی» شده ايد.

ما باشيم يا نباشيم جهان از حرکت نمی ايستد. تصور نکنيد در کانون جهان ايستاده ايم. کوچک مردانی هستيم که دير يا زود خواهيم رفت و تنها قضاوت مردم از اعمال مان باقی خواهد ماند. مهم نيست در کارنامه مطبوعاتی خود چقدر اشتهار و اقبال داريم.

مهم آن است در کارنامه زندگی خود برخورداری کمتری از شرمندگی نزد خداوند داشته باشيم.

برادرانه جنابعالی و بيش از آن خود را توصيه می کنم به تهذيب اخلاق. اگر تصور می کنيد با انتساب ناسزاهائی نظير:

ـ سگ اصحاب کف!

ـ گمنامی که بدليل کم رونقی سايت اش با کار «سفارشی» بدنبال اشتهار است!

ـ کسی که برای اثبات ارادت اش با خشم پارس می کند و دم تکان می دهد!

ـ کلاه‌برداری که بدنبال پرونده سازی برای بچه‌های داخل است.

موجبات تحقير يا عصبانيت بنده را فراهم کرده ايد متاسفانه به هدف خود نرسيده ايد.

شخصاً و از ابتدای ورود به عرصه روزنامه نگاری روحيه خود را مهيای مواجهه با بدتر از چنين ادبياتی کرده ام.

شايسته جنابعالی هم نيست که خامه خود را آلوده چنين پلشتی هائی فرمائيد.



موفق باشيد ـ داريوش سجادی

9اسفند85

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاسخی به همای استخوان خوار سابق:

http://nikahangestan.blogspot.com/2007/02/blog-post.html

برای سايت انتخاب:

http://nikahang.blogspot.com/search/label/%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر