۱۳۹۲ خرداد ۵, یکشنبه

مصاحبه با ژاپه يوسفی


داريوش سجادی:

آقای يوسفی، نزديک به 6 ماه از تعطيلی تلويزيون هما می گذرد. طی اين مدت فرصت نشد تا با جنابعالی به گفتگو بنشينيم. پيش از اين امکان آن را داشتيم تا در مقابل دوربين تلويزيون هما با يکديگر صحبت کنيم اما به هر حال دست تقدير (!) آن تريبون را از ما گرفت.

طی اين مدت مسائل مختلفی در رابطه با مناسبات ايران و آمريکا و بحران عراق و پرونده انرژی اتمی اتفاق افتاد که بخاطر دارم در دوران فعاليت هما بارها در مورد آن با يکديگر گفتگو کرديم.

من مشخصاً مايلم به چند گفتگوی قبلی خود با جنابعالی اشاره کنم که جنابعالی طی آن توصيه هائی در خصوص مسائل سياسی ايران را مطرح کرده بوديد و اکنون گذشت زمان تا حدود زيادی مؤيد صحت آن مطالب شده.

اما اجازه بدهيد قبل از هر چيز پرسش نخست خود را متوجه تلويزيون هما کنم.

جنابعالی از ابتدای تاسيس اين رسانه 3 هدف کوتاه مدت و ميان مدت و بلند مدت را برای آن تعيين کرده بوديد.

اين سه هدف عبارت بودند از:

ـ اطلاع رسانی دقيق

ـ تنش زدائی از مناسبات ايران و آمريکا

ـ آشتی ملی

اکنون و بعد از تعطيلی تلويزيون هما تصور می کنيد اين رسانه تا چه اندازه به اهداف خود نزديک شد؟



ژاپه يوسفی:

ابتداً مايلم مراتب خرسندی ام بابت فراهم شدن فرصت اين گفتگو را که ولو بصورت مجازی امکان طرح پاره ای از مواضع و سخنانم با هموطنان عزيز را مهيا کرده، اعلام کنم.

اما در پاسخ به پرسش شما بايد به اطلاع هموطنان گرامی برسانم که شخصاً برای تاسيس تلويزيون هما سوای آن سه هدفی که شما به آن اشاره کرديد يک دليل شخصی نيز در ميان بود که بشدت به آن مُقيـّد بودم.

اين را برای نخستين بار است که با هموطنانم در ميان می گذرام و آن اينکه پروژه تلويزيون هما بيشتر محصول نذری بود که اينجانب با خدای خود داشتم.

ماجرای آن نذر هم آن بود که در ژانویه سال 2004 میلادی دختر خردسال من متاسفانه مبتلا به سرطانی بدخيم و بسيار خطرناک شد تا حدی که پزشکان بصراحت گزينه از دست دادن جگر گوشه ام را نيز دور از انتظار نمی دانستند.

در آن شرايط بحرانی که تصادفاً همزمان با مراحل اوليه تند شدن برخوردهای دولت نو محافظه کار آمريکا با ايران بود، عاجزانه در پيشگاه خداوند سلامت فرزندم را طلبيدم و نذر کردم چنانچه اين بلا از سرم بگذرد با راه اندازی تلويزيون هما در حد وسع و توان خود بهترين و بيشترين فعاليت بمنظور جلوگيری از جنگ ميان دو کشور را بکار بندم.

خوشبختانه فرزندم به لطف خداوند و همت پزشکان بسلامت از اين بلا عبور کرد و پس از آن بود که بمنظور ادای نذر خود اين رسانه را راه اندازی کردم.

نمی دانم فعاليت های تلويزيون هما بمنظور اجتناب از بروز جنگ ميان دو کشور تا چه اندازه مثمرثمر بود. اما هر چه بود محصول همه همت و توانم من بود. اگر قصوری بود قطعاً بدليل کم بضاعتی من بوده و چنانچه توفيقی هم در آن راه کسب شد شخصاً آن را بعنوان حداقل خدمتی می دانم که اخلاقاً ادای آن را برای تامين شادی و صلح ميان دو ملت و دو کشور ايران و آمريکا بر خود واجب می دانستم.

اما گذشته از اين نيت شخصی و همانطور که جنابعالی نيز به درستی اشاره کرديد سه هدف اصلی را نيز در تاسيس تلويزيون هما وجه همت خود کردم.

در اينجا مايلم دليل اتخاذ اين سه هدف را برای آن رسانه شرح دهم.

من از ابتدای حرکتم بسمت تاسيس يک رسانه مانند هما معتقد بوده و هستم که دامن زننده به بخش بزرگی از اختلافات موجود ميان ايران و آمريکا فقدان کريدوری سالم و امين در امر اطلاع رسانی است. همين خلاء باعث شده و می شود تا بدخواهان با هر خبر و اطلاعات ناصحيح و بعضاً مغرضانه ای آتش خصومت و تيرگی مناسبات ميان دو کشور را شعله ورتر کنند.

من بارها در تلويزيون هما تکرار کردم و اينجا نيز تکرار می کنم که معتقدم دو ملت ايران و آمريکا در صورت ايجاد فضائی سالم و به دور از شيطنت دشمنان مشترک شان می توانند بهترين مناسبات را با يکديگر داشته باشند.

اين بمعنای عدم مخالفت من با برخی از سياست های غلط دولتمردان ايالات متحده نيست همچنانکه نمی خواهم چشم خود را بر روی پاره ای از تندروی های نالازم در ايران ببندم. بلکه حرف اصلی من آن بوده و هست که مردم دو کشور ايران و آمريکا مشترکات و منافع زيادی برای دوستی و تفاهم دارند.

بر اين اساس بود که در حد وسع و توان خود بمنظور پر کردن آن خلاء اطلاع رسانی تلويزيون هما را راه اندازی کردم و هر چند متاسفانه به دلائل زيادی موفق نشدم چراغ آن رسانه را روشن نگاه دارم اما کماکان نيز معتقدم اطلاع رسانی دقيق و امانتدارانه ای در سطح بين المللی و نزد رسانه های گروهی مسلط جهانی وجود ندارد.

کمااينکه شما در جريان بازداشت اخير ملوانان انگليسی توسط ايران مشاهده کرديد که چگونه کليت اين ماجرا توسط رسانه های غربی جلوه ای منفی و خصمانه عليه ايران پيدا کرد.

اين در حالی بود که همين رسانه ها اشاره ای شايسته به شکنجه هائی که در حق کنسول آزاد شده ايران که بيش از دو ماه گروگان نيروهای تحت حمايت آمريکا بود نکردند.

در مورد هدف دوم تلويزيون هما نيز (تنش زدائی از مناسبات ايران و آمريکا) مشاهده می کنيد که در حال حاضر تمام دنيا به اين صرافت افتاده اند که راه حل مشکلات منطقه اعم از بحران عراق و افغانستان و لبنان و فلسطين و انرژی اتمی ايران مشروط به مذاکره دو کشور ايران و آمريکا و بهبود مناسبات ميان اين دو کشور است .

اين نشان می دهد ما نيز در تلويزيون هما از ابتدا راه حل صحيحی را انتخاب کرده بوديم.

قطعاً چنانچه تلويزيون هما همچنان برقرار بود، ما کماکان همان هدف را با جديت بيشتری دنبال می کرديم.

اما در مورد هدف سوم و يا همان آشتی ملی، من هميشه گفته ام که شخصاً هر دو کشور و ملت ايران و آمريکا را دوست داشته و دارم و در اين ميان به صفت ايرانی بودنم معتقدم مهم ترين گزينه در تامين منافع ملت ايران، همبستگی ميان مردم و گروه های سياسی درون کشور است که مانع از حمله آمريکا يا هر کشور ديگری به ايران خواهد شد. جلوگيری از چنان جنگی بنفع هر دو ملت ايران و آمريکاست و با سربلندی می گويم حرف من برای خوبی هر دو کشور بود و هست.

امروز باعث افتخار بنده و امثال بنده است که می بينم مسئولين کشور هم بر لزوم وحدت و همدلی مردم تاکيد کرده و مدام می گويند آمريکا بدنبال تفرقه بين مسئولين کشور است تا جائی که آيت الله خامنه ای هم سال جديد را سال وحدت ملی نامگذاری می کنند.

آيا اين چيزی غير از هدف اعلام شده ما در تلويزيون هما بود. نمی خواهم فخر بفروشم که طراح آن شعار يا هدف بنده يا تلويزيون هما بوده، گذشته از آنکه مهم هم نيست چه کسی اعتبار چنين شعار يا هدفی را کسب کند. مهم آن است که اين هدف محقق شود. اما شخصاً دولت ايران را فاقد ابزار مناسب جهت تحقق چنين هدفی می دانم.

ما در تلويزيون هما نخستين رسانه غير خودی و خارج از کشوری بوديم که بر طبل وحدت و همدلی ايرانيان کوبيديم.

به همين دليل بود که در هما ميزبان همه گروه های مشروع داخلی بوديم. جالب اينجاست که بعد از مصاحبه دو جانبه با برخی از سياستمداران داخل کشور، ايشان از هما تشکر می کردند که توانسته بود از کيلومترها دور از کشور زمينه گفتگو با دوستانی را فراهم کند که حتی همسايه يکديگر بودند اما با يکديگر بدليل فضاهای مجازی و تصنعی سياست گفتگو نمی کردند.

به همين دليل بود که بعضاً عموم گروه های سياسی داخل کشور تلويزيون هما را بعنوان رسانه ای منصف و بی طرف برسميت شناخته بودند.

من متاسفم که می بينم کماکان چنين ابزاری برای رشد و تعميق چنان همدلی و گفتگوی معطوف به آشتی ملی نزد گروه های سياسی موجود نيست و ای کاش هما می توانست آن چراغی را که خود روشن کرده بود، روشن نگاه می داشت.

ما در راستای تحقق طرح آشتی ملی ابتدا کوشيديم ضمن کسب اعتماد جميع گروه های سياسی داخل کشور، ميزبان رسانه ای نزد ايشان باشيم و در طرح خود درصدد بوديم تا در مرحله بعد حتی مخالفان درون مرزی و برون مرزی جمهوری اسلامی را نيز جهت گفتگو با عزيزان در داخل ميزبانی کنيم تا بلکه تدريجاً کدورت ها از بين رفته و مجموعاً و در کنار يکديگر بتوانيم برای پيشرفت و سعادت و سربلندی کشور تشريک مساعی کنيم.

متاسفانه بنا به هر دليلی اين توفيق را نيافتيم تا راه خود را تا انتها برويم و از جانب مخالفان جمهوری اسلامی متهم به مزدوری حکومت در ايران شديم همچنانکه از جانب برخی از طرفداران جمهوری اسلامی نيز بدبينانه ملقب به ستون پنجم و جاسوس آمريکا بوديم.

نمونه آن عزيمت سه هفته ای بنده به ايران در خلال فعاليت تلويزيون هما بود که بلافاصله در بدو ورود مورد بازخواست و بازجوئی مسئولين مربوطه قرار گرفتم و در آمريکا نيز خودتان بهتر شاهديد چه مشکلاتی با FBI داشتيم.

علی رغم اين مجدداً از اين فرصت استفاده می کنم و به صراحت خطاب به مسئولين هر دو کشور در تهران و واشنگتن اعلام می کنم: مردم هر دو کشور ايران و آمريکا برای من عزيزند و شخصاً اگر فرصت مجددی پيدا کنم حاضرم 100 برابر بيش از هزينه های قبلی که برای راه اندازی تلويزيون هما متحمل شده ام، مجدداً بابت هزينه آشتی ملی نزد ايرانيان و همچنين آشتی دو ملت ايران و آمريکا پرداخت نمايم.

من معتقدم مسئولين جمهوری اسلامی وظيفه دارند تا به کمک اپوزيسيون آمده تا ايشان بتوانند برای خود رهبران معقولی پيدا کنند و اين امر از طريق تريبونی مستقل مانند تلويزيون هما قابل تحقق بود تا ايشان ابتدا همه بغض خود را در آن تخليه کرده و نهايتاً معقولان ايشان بتوانند سکان رهبری سازمان ها و گروه های خود را در دست بگيرند.

ايران کشتی مشترک همه ايرانيان است و جملگی بايد برای سلامت آن همدلی و همراهی کنيم. اگر فضا را در اختيار معقولين نگذاريم بی صلاحيت ها و غوغا سالاران ميدان دار اين فضا خواهند شد همچنانکه طی ساليان گذشته شده اند.

مجموعاً برای خلاصه کردن پرسش شما بايد بگويم اينکه تا چه اندازه موفق به تحقق اهداف خود در تلويزيون هما شديم، پرسشی است که داوری آن با بينندگان تلويزيون هما است.



داريوش سجادی:

ممنونم از پاسخ جامعی که داديد. اکنون همانطور که در مقدمه عرض کردم مايلم به ارزيابی نقطه نظرات جنابعالی در قبال مسائل سياسی بپردازيم.

همانطور که خود در پاسخ به سوال نخست فرموديد جنابعالی از طرفداران تنش زدائی از مناسبات دو کشور ايران و آمريکا بوده و تلويزيون هما را نيز به همين منظور راه اندازی کرده بوديد اما بخاطر دارم در خلال بحران عراق طی سال گذشته که زلمای خليلزاد سفير آمريکا در عراق متقاضی مذاکره با ايران در قبال بحران عراق شد، جنابعالی طی مصاحبه ای که با يکديگر داشتيم بشدت مخالف اين مذاکرات بوديد.

عنايت داريد که کماکان نيز دو کشور در عراق با يکديگر اختلاف نظر دارند و کماکان نيز مشکل عراق برای تهران و واشنگتن مرجع اختلاف نظر است. اما علی رغم اين شاهد هستيم نخستين دور از مذاکرات ايران با آمريکا در مورد عراق با حضور معاون وزارت خارجه و سفير آمريکا در عراق در اسفند گذشته برگزار شد و ظاهراً دور دوم اين مذاکرات نيز بزودی برگزار می شود.

آيا جنابعالی کماکان مخالف مذاکره دو کشور بر سر بحران عراق هستيد؟



ژاپه يوسفی:

بله ـ من کماکان مخالف مذاکره دو کشور بر سر بحران عراق هستم. دلائل آن نيز روشن است:

اولاً عراق مشکل آمريکاست. بر اساس کدام دليل منطقی ايران در حالی که ده ها پرونده گشوده با آمريکا در خصوص مسائل ديگر دارد بايد ابتدا به حل مشکل آمريکا در عراق و نه مشکلات خود با آمريکا بپردازد.

چه دليلی دارد در موقعيتی که ايران از مشکلات بيشتری از ناحيه سياست های خصمانه و کارشکنی های دولت آمريکا در جهان برخوردار است، پيشقدم حل مشکل آمريکا در عراق شود؟

گذشته از آنکه مخالفت آن موقع من با مذاکرات ايران با آمريکا به دليل نزديکی انتخابات کنگره در آمريکا بود. با توجه به آنکه همه آمارها و نظرسنجی ها در آمريکا نشان می داد دمکرات ها (مخالفين گروه های جنگ طلب) در آن انتخابات پيروز خواهند شد، لذا بديهی بود در صورت تعلل ايران در مذاکره با آمريکا تا فردای انتخابات کنگره، موضع صلح طلبان و متقاضيان تنش زدائی ايران با آمريکا بدليل در موضع ضعف قرار گرفتن جنگ طلبان کاخ سفيد، تقويت می شد.

در حال حاضر نيز شخصاً مخالف مذاکره بين دو کشور در مورد عراق هستم.

اين مخالف منافع ملی ايران است تا در موقعيتی که شورای امنيت سازمان ملل پشت سر هم عليه ايران قطعنامه صادر می کند ما با آمريکا که محوريت صدور اين قطعنامه ها عليه ايران را به عهده دارد در مورد عراق مذاکره کنيم.

بنظر من در حال حاضر پيش شرط هر گونه مذاکره ايران با آمريکا بايد توقف صدور قطعنامه های شورای امنيت باشد.

گذشته از آنکه معتقدم در موقعيت فعلی ايران منحصراً بايد بدنبال اتلاف وقت در تعاملات و تقابلات سياسی خود با آمريکا باشد. ايران نبايد در اين مذاکرات کمکی جدی به طرف مقابل کند چرا که به اندازه کافی خودش برخوردار از مشکلات جدی از ناحيه سياست های غلط آمريکا هست که راه حل آن نيز در دست آمريکائی هاست.



داريوش سجادی:

توجه داريد که در حال حاضر يکی از اصلی ترين موارد اختلاف بين ايران و آمريکا مسئله پرونده انرژی اتمی ايران است.

بخاطر دارم آخرين بار که در تلويزيون هما فرصت گفتگوئی دو جانبه داشتيم، آن مصاحبه مصادف شده بود با ارائه بسته پيشنهادی گروه 1+5 به ايران که طی آن غرب تعهداتی را از ايران خواسته بود و در ازای آن وعده دادن امتيازاتی به ايران را مطرح می کرد، از جمله تعليق غنی سازی اورانيوم در ازای دادن تضمين امنيتی به ايران.

در آن مقطع نيز جنابعالی برخلاف پاسخ دولتمردان جمهوری اسلامی راهبردی ديگر را به ايشان توصيه می کرديد مبنی بر پذيرش بسته پيشنهادی مشروط بر تحقق پيدا کردن همزمان تعهدات دو طرف.

بعنوان مثال تاکيد داشتيد اگر آنها قول رآکتور آب سنگين يا تضمين های امنيتی و يا کمک های اقتصادی را می دهند، ايران نيز بايد تعليق را مشروط به ادای هم زمان امتيازهای وعده داده شده غرب کند.

اکنون و بعد از گذشت نزديک به 8 ماه از آن تاريخ ملاحظه کردم آقای سلمان صفوی، برادر فرمانده سپاه پاسدران انقلاب اسلامی طی مصاحبه ای با راديو بی بی سی بنوعی همين ديدگاه را منتقل کردند مبنی بر آنکه اگر تعهدات دو طرف نقد باشد ايران حاضر است راجع به هر مسئله مربوط به انرژی هسته ای گفتگو کند. از جمله ايشان مشخصاً از لغو تحريم های اقتصادی آمريکا عليه ايران در ازای تعليق غنی سازی صحبت کرده اند.

با توجه به اينکه اکنون و بعد از گذشت 8 ماه می بينيم چنين ديدگاهی در بدنه برخی از مسئولين کشور رسوخ کرده تصور می کنيد غربی ها از چنين رويکردی استقبال می کنند؟



ژاپه يوسفی:

ببينيد همان موقع هم که من برخلاف پاسخ آقای لاريجانی که جوابيه ای 40 صفحه ای برای بسته پيشنهادی غرب دادند، تنها پيشنهاد پاسخی يک جمله ای به ايشان دادم مبنی بر آنکه ايران در ازای بسته پيشنهادی غرب صرفاً بگويد: ما اين پيشنهادها را می پذيريم و آماده ايم تا آنچه از ما خواسته شده است را انجام دهيم هر آنگاه که ايشان نيز آنچه به ايران پيشنهاد کرده اند را انجام دهند.

يعنی هر چيزی که از ايران خواسته شده در مقابل هر چيزی که به ايران وعده داده شده بصورت هم زمان ادا شود.

اين پاسخ در واقع يک «نه» ديپلماتيک بود با ظاهر «آری»!

چرا که کاملاً مشخص بود که بسته پيشنهادی غرب صرفاً بمنظور کسب پاسخ منفی ايران تهيه شده بود تا بدينوسيله بتوانندافکار عمومی دنيا را مجاب و متقاعد به ناهمراهی ايران با گروه 1+5 کنند.

من با توجه به تمايل غرب برای کسب پاسخ منفی ايران و مشخص بودن عدم تمايل غرب جهت انجام تعهداتش به ايران چنان پاسخی را به دولتمردان جمهوری اسلامی پيشنهاد می کردم تا بدينوسيله بتوانند از تله افکار عمومی که غربی ها برای ايران ترتيب داده بودند، کنار روند.

کمااينکه شما شاهد بوديد چند روز بعد از ارائه اين بسته و بعد از آنکه چنين توصيه ای از جانب ما در تلويزيون هما خطاب به دولتمردان جمهوری اسلامی مطرح شد، شورای امنيت سازمان ملل حتی قبل از آنکه پاسخ ايران را دريافت کند بلافاصله ضمن صدور قطعنامه ای ايران را مکلف کرد تا بدون هيچگونه شرطی غنی سازی را تعليق کند.

ظاهراً غربی ها متوجه نقطه ضعف بسته پيشنهادی خود در صورت پذيرش آن بسته از سوی ايران به شرط هم زمانی تحقق خواسته ها و پيشنهادهايشان شدند، به همين دليل شتابزده و بمنظور جلوگيری از چنين پاسخی از سوی ايران قطعنامه مزبور را تصويب کردند.

اکنون هم که اگر احياناً آقای صفوی و يا ديگر مسئولين کشور هر چند با 8 ماه تاخير به صرافت معامله نقد ـ نقد در مذاکرات اتمی خود با غرب رسيده اند منطقاً بايد از چنين رويه ای استقبال کرد. مهم هم نيست که چه کسی پيشنهاد دهنده آن بوده بلکه مهم تحميل اين رويکرد منطقی به طرف غربی از طريق همدلی همه مسئولين و مردم کشور با يکديگر در روند مذاکرات اتمی است.



داريوش سجادی:

يکی از دلائلی که بعضاً از جانب غرب در پرونده اتمی ايران بعنوان سوظن عليه ايران مطرح شده، نگرانی ايشان از حرکت تهران بسمت سلاح اتمی است. آيا اساساً اين نگرانی می تواند محلی از اعراب داشته باشد و گذشته از آن تصور می کنيد موضع مفيد برای ايران در خصوص برخورداری يا عدم برخورداری از سلاح اتمی چه می تواند باشد؟



ژاپه يوسفی:

من معتقدم ايران در پروژه اتمی خود بايد بر اساس مدل ژاپن حرکت کند و يا شايد بر همان اساس در حال حرکت می باشد.

در مدل ژاپن می بينيم اين کشور با تکيه بر کليه مسيرهای قانونی موجود در NPT تا 5 درصدی توليد سلاح اتمی پيش رفته.

اين بدان معنا است که قوانين NPT مشخصاً چنان اجازه ای را به اعضا می دهد تا از حيث تکنيکی و فن آوری غنی سازی اورانيوم با طی مراحل کاملاً قانونی به 95 درصدی ساخت سلاح اتمی برسند. آن 5 درصد آخر صرفاً مربوط به افزايش درصد غنی سازی و کاربرد آن در سلاح اتمی است.

بديهی است به اين ترتيب ژاپن و هر کشور ديگری مانند ژاپن می توانند با تکيه بر قوانين آژانس قانوناً از پتانسيل برخورداری بالقوه سلاح اتمی بهره مند گردند.

اما نکته مهم آنست که ايران هنوز تا رسيدن به آن توانائی 95 درصدی فاصله دارد. لذا در موقعيت فعلی اعلام نگرانی غرب از تلاش ايران جهت ساخت سلاح اتمی بی دليل است.

شخصاً معتقدم در حال حاضر ايران می تواند با خروج از NPT کليه مسئوليت های حقوقی آژانس را از دوش خود بردارد اما در عين حال به کليه تعهدات آژانس پايبند باشد.

من معتقدم نگرانی اصلی غرب قبل از آنکه ناشی از فعاليت های مخفی ايران باشد، مربوط به فعاليت های آشکار وقانونی ايران است.

ببينيد ـ اگر بپذيريم نگرانی غرب از تلاش مخفيانه ايران جهت ساخت سلاح اتمی موجه و واقعی است در آن صورت چنانچه ايران تعليق غنی سازی را بپذيرد اين بدآن معنا است که در اين وضعيت ديگر بازرسی های سنگين بازرسان آژانس انرژی اتمی از تاسيسات اتمی ايران بلاموضوع می شود. طبعاً در چنان حالتی دست ايران برای ادامه فعاليت های مخفی که متهم به آن است در غيبت بازرسان بازتر خواهد شد.



اما چنانچه ايران با غرب به توافق برسد و طبق پيشنهادهای قبلی و حتی با پذيرش پروتکل الحاقی و بازرسی فراتر آژانس اقدام به غنی سازی کند، اين امر بمعنای آن است که فعاليت مخفيانه ای که ايران متهم به آن است، سخت خواهد شد و طبعاً در چنين حالتی اين بنفع غربی هاست تا بهتر بتوانند فعاليت های مخفيانه ايران را رد يابی کنند. در حالی که در صورت پذيرش تعليق غنی سازی و کمرنگ شدن نظارت بازرسان آژانس ايران از فضای امن تری برای فعاليت های مخفيانه برخوردار خواهد بود.

قطعاً غربی ها هم می پذيرند همکاری ايران با خواسته های آژانس بنفع ايشان است و اين امر می تواند اسباب دلنگرانی آنها را مرتفع کند. اما پرسش اينجاست که چرا غرب چنين رويکردی از جانب ايران را نمی پذيرد؟ پاسخ به اين پرسش را بايد در آن دانست که غرب قبل از آنکه نگران فعاليت مخفی ايران باشد نگران فعاليت آشکار و قانونی ايران است که امکان رسيدن به همان توان 95 درصدی غنی سازی اورانيوم را به ايران می دهد.

همه تلاش غرب ايجاد ممانعت برای ايران در رسيدن به چنان مرز قانونی است.

بر اين اساس است که می گويم اگر ما فعاليت مخفی داريم تعليق يا عدم تعليق غنی سازی فرقی برای فعاليت های مخفی ايران ندارد و آن فعاليت ها کماکان ادامه خواهد داشت. اينها نگران اصل فعاليت های علنی و و قانونی ما هستند.

لذا معتقدم ايران بايد با خروج از NPT سياستمدارانه ضمن بازی با کارت «فعاليت های مخفی اتمی» اسباب دل نگرانی غربی ها را فراهم کند تا بدينوسيله به ايشان تفهيم شود: شرط بازگشت ايران به آژانس و رفع نگرانی شما از آن فعاليت های مخفی ادعائی، برسميت شناختن و پذيرش آن 95 درصد فعاليت قانونی است که کاملاً متکی به قوانين و حقوق و مصوبات پذيرفته شده آژانس انرژی اتمی برای اعضای آن است.

يعنی ايران بايد با استقبال از اتهام کاذب «فعاليت مخفی اتمی» ايشان را ترسانده و بر اساس اين «ترس» غربی ها را مُجاب به برسميت شناختن حقوق قانونی اش در آژانس کند.



داريوش سجادی:

اجازه بديد مجدد به مواجهات ايران و آمريکا بازگرديم.

مطلع هستيد که در نوامبر گذشته آقای جورج بوش استراتژی جديدی را در قبال بحران عراق اعلام کرد که وجه قالب آن استراتژی افزايش نيروی نظامی بمنظور تامين امنيت در عراق با سويه ای بعضاً ضد ايرانی بود. علی رغم اين تا اين تاريخ شاهد تحول چندان چشمگيری در ازای اين استراتژی نبوديم . تصور می کنيد رويکرد ايران در قبال اين استراتژی بعضاً ضد ايرانی چه می تواند باشد؟



ژاپه يوسفی:

اولاً من قائل به آنم که اطلاق لفظ استراتژی به آنچه که جورج بوش گفت غلط است. افزايش و گسترش نيروی نظامی در بغداد بمنظور تامين امنيت را در آرمانی ترين حالت تنها می توان بعنوان يک تاکتيک تلقی کرد و نه استراتژی.

گذشته از آن همين تاکتيک افزايش نيروهای نظامی از طريق خروج ايشان از پايگاه ها و پادگان ها و استقرار در سطح شهر، بمعنای افزايش ضريب آسيب پذيری آمريکا در عراق است، چرا که نيروهای ارتشی آمريکا را بعنوان طعمه ای سهل الوصول قابل دسترس برای تروريست ها می کند.

حال در صورتی که آمريکا بموازات اين تاکتيک تصميم به برخورد نظامی با ايران نيز بگيرد اين عملاً بنفع جمهوری اسلامی تمام می شود.

يعنی چنانچه واشنگتن تصميم به برخورد با ايران بگيرد يا بايد در همين شرايط موجود با ايران بجنگد که در آن صورت بدليل بالا بودن ضريب آسيب پذيری نيروهای نظامی اش، ايران می تواند با استفاده از جميع ظرفيت های خود در چنان جنگی ضمن بالا بردن تصاعدی تلفات ارتش آمريکا مشابه نبرد اخير اسرائيل با حزب الله لبنان، برنده نظامی ـ روانی چنين جنگی شود.



اما چنانچه واشنگتن تصميم بگيرد تا پس از معکوس کردن تاکتیک کنونی خود و بازگرداندن نيروهايش از بغداد به قرارگاه های نظامی خارج از شهر، برخورد نظامی با ايران را آغاز کند، در آن صورت ابتدا بايد شکست آخرين تاکتیک خود را بپذیرد و آن برای جورج بوش یک شکست بزرگ سیاسی خواهد بود.



از اين جهت چنين فرجامی را شکست بزرگی برای جورج بوش می دانم که در داخل ايالات متحده و خصوصاً نزد محافل سياسی، کمابیش همگان تاکتيک اعلام شده جورج بوش مبنی بر «پخش کردن نيروها در بغداد بمنظور تامين امنيت» را آخرین فرصت برای اثبات موفقیت آمیز بودن پروژه حمله به عراق ارزیابی می کنند.



لذا و بر همين اساس آماده شدن برای حمله به ايران پس از بازگرداندن نيروهای نظامی آمريکا از بغداد موجب تلقی شکست آخرين تاکتيک جورج بوش در بحران عراق خواهد بود.



در چنين حالتی نيز ايران به راحتی اين توان را دارد تا با آرام کردن فضای خصومت خود با واشنگتن هم زمان با به شکست کشاندن «تاکتيک جديد جورج بوش درعراق» از بُعد سياسی شکست دومی را نيز به «جنگ طلبان کاخ سفيد با ايران» تحميل کند.



بعنوان مثال ايران هميشه اين توانائی را دارد تا در صورت جدی شدن تهاجم آمريکا به ايران به بهانه پرونده اتمی اش، تن به تعليق موقت غنی سازی داده و به اين وسيله فرصت و بهانه حمله به ايران را منتفی کند.



داريوش سجادی:

اما علی رغم همه اين راهکارها، چنانچه مواجه با روياروئی نظامی بين ايران و آمريکا شويم، فردای چنان جنگ محتملی چگونه می تواند باشد؟



ژاپه يوسفی:

من بارها در ملاقات هايم با مسئولين آمريکائی به ايشان گوشزد کرده ام که روحيه ايرانی از لحاظ تاريخی آن گونه است که نشان داده اند در مواجهه با دشمن ولو بقيمت فنای خود حاضرند مانع از کاميابی دشمن شوند.

بر همين اساس معتقدم آمريکا بايد از قرار دادن ايران در چنان شرايطی بپرهيزد.

تجربه تاريخی نشان داده ايرانيان در جنگ های نابرابر حاضرند رويکردی «کاويانی» يا «خراسانی» از خود نشان دهند. بدين معنا که در هر دو تجربه کاوه آهنگر و ابومسلم خراسانی ايرانيان نشان دادند می توانند با تقبل هزينه سنگين در مصاف با دشمن، ديگری را پيروز چنان نبردی کنند.

من نام چنين رويکردی را جنگ سه بُعدی می گذارم بدين معنا که ايرانيان می توانند با قدرتمند ترين حاکم بجنگند و حاکم جديدی را جايگزين آن کنند و آن حاکم جديد نيز لزوماً خودشان نيستند.

در تاريخ ايران می بينيد که کاوه به مصاف ضحاک می رود اما محصول مجاهدت خود را در کام فريدون می ريزد، همچنانکه ابومسلم خراسانی نيز هر چند نبردی سلحشورانه با بنی اميه داشت اما نهايتا خلعت قدرت را بر تن بنی عباس کرد.



همه حرف من به غرب و بخصوص آمريکا آنست که در صورت مواجهه نظامی با ايران، مردم ايران اين استعداد تاريخی را دارند تا ولو با تقبل هزينه ای گزاف چين، روسيه و يا حتی اروپا را همچون فريدون و بنی عباس مُبدل به طرف پيروز در نبرد نابرابر خود با آمريکا کنند. قطعاً در چنان حالتی آمريکا نيز همچو ضحاک يا بنی اميه حتی اگر شکست خورده چنان نبردی نباشد اما تبعات چنان جنگی آنقدر هزينه زا برای آمريکا خواهد بود که بتواند هيمنه ابرقدرتی ايالات متحده آمريکا را بنحو غير قابل جبرانی مستهلک کند.



آمريکا بايد نگران اتمی شدن اعراب باشد.



داريوش سجادی:

گذشته از پرونده انرژی اتمی، جنابعالی در فواصل صحبت هايتان بارها اشاره به ضرورت تنش زدائی از مناسبات ايران و آمريکا کرديد. مطلع هم هستيد يکی از جدی ترين مشکلات موجود بين ايران و آمريکا مسئله صلح خاورميانه و نوع مواجهه ايران در اين مناقشه تاريخی با دولت اسرائيل است. تصور می کنيد گزينه مقرون بصرفه برای ايران در اين مناقشه چه می تواند باشد؟



ژاپه يوسفی:

اجازه بدهيد قبل از پاسخگوئی به اين سوال در مورد پيشنهاد خروج ايران از NPT که قبلاً خدمت تان عرض کردم دو نکته ديگر را نيز اضافه کنم.

نخست اينکه بنده خروج از آژانس بين المللی انرژی اتمی در موقعيت فعلی را از جهت ديگری نيز مفيد می دانم و آن از اين بابت است که تصور می کنم تا زمانی که غرب نگران فعاليت های آشکار و قانونی ايران در پروژه اتمی است، احتمال حمله نظامی به ايران بالاست. دليل آن نيز روشن است چون که اگر فقط نگرانی ها از فعالیت های آشکار ایران باشد، آنها می توانند تمامی سایت های اتمی آشکار و شناخته شده ایران را در فرصت مناسب با تهاجم نظامی منهدم کنند. به همين دليل معتقدم دولتمردان جمهوری اسلامی زمانی می توانند احتمال تهاجم نظامی آمريکا به ايران را تقليل دهند که ايران با خروج ازNPT ضمن نگاه داشتن غرب در وحشت از فعاليت های پنهان خود، امکان عملياتی شدن حمله نظامی به ايران را با پنهان ماندن سايت های اتمی خود از تيررس دشمن نامفهوم و غيرعملی کند.



البته همينجا مجدداً متذکر می شوم که ايران در صورت خروج از NPT بايد کماکان همکاری خود با آژانس را در همین سطح کنونی حفظ کند تا بدينوسيله در عين اثبات حُسن نيت خود مسئوليت های حقوقی آژانس را از دوش خود بردارد.



دومين مزيت اين رويکرد نيز آن است که ايران با طرح بحث خروج اش از آژانس انرژی اتمی می تواند ضمن دامن زدن به امکان خروج يا عدم خروج ازNPT عملاً دست مذاکره کننده گان اتمی اش را قوی تر کرده تا بدينوسيله با نشان دادن «مرگ» غرب را به «تب» راضی کند.



اما در پاسخ به چگونگی رويکرد ايران در مناقشه اعراب و اسرائيل لازم می دانم تا ابتدا توجه شما و ديگران را به اين نکته جلب کنم که برای حل صلح خاورميانه ابتداً بايد ويژگی لابی اسرائيل در ايالات متحده را درک کرد که بيشترين نقش را در تحميل سياست های ضد ايرانی به کاخ سفيد را دارد.

اين لابی پرنفوذ که در صدر آن سازمان ايپک AIPAC قرار دارد از بدو تاسيس تاکنون تدريجاً به يک نهاد پرقدرت در آمريکا تبديل شده و بجائی رسيده که در برخی از موارد منافع خود را وراء و يا در تضاد با منافع ملی آمريکا و حتی منافع ملی دولت اسرائيل و جامعه کليميان جهان تعريف و دنبال می کند.



پروفسور (Stephen M. Walt) «والت» و پروفسور (John J. Mearsheimer) «مرشايمر» دو تن از اساتيد سرشناس دانشگاه هاروارد و دانشگاه شيکاگو اخيراً طی تحقيقات جامعی که متن آن در آمريکا منتشر شد، صحت ادعای بنده را با دلائل و مدارکی بسيار محکم به اثبات رسانده اند.

نمونه برجسته آن، ديدگاه ضد ايرانی اين سازمان است که با خوفناک و پلید جلوه دادن «ایران و ایرانی» نزد افکار عمومی آمريکائيان، مانع تحقق آشتی و تنش زدایی میان ایران و امریکا می شود که البته و در نهایت معتقدم ضرر اين امر بیشتر به امریکا و اسرائیل می رسد تا به ایران . اما آنچه که ايپک دنبال می کند القا و دامن زدن به ترس از ایران است تا بدينوسيله بتوانند زمينه سرریز حمایت های مالی کلیمیان از این سازمان را فراهم کرده و از اين طريق قدرت چرخانندگان این سازمان را تقويت کنند.



ايشان همواره کوشيده و می کوشند تا چنين القا کنند که «ايران و ایرانی» خطری جدی و دشمنی پلید برای قوم شریف يهود است و به اين وسيله کلمیان را مجبور به پرداخت کمکهای مالی فراوان به خود کنند.

برهمين اساس معتقدم ايپک نه تنها استقبالی از آشتی بين يهوديان و عرب ها نمی کند بلکه همواره بدنبال تصوير سازی ولو مجازی از يک دشمن بسیار خطرناک است تا بدينوسيله بتوانند بقای مبتنی بر ترس و منافع اقتصادی و سیاسی خود در آمريکا را تضمين و تقويت نمايند.

به همين دليل است که از فردای روی کار آمدن آقای محمود احمدی نژاد و با تکيه بر برخی از مواضع ضد اسرائيلی ايشان ايپک بسیار قدرتمندتر و پر نفوذتر از گذشته شده تا جائی که افکار عمومی فراموش کرده اند که اين ایپک بود که پیشتازترین نقش را در تشویق کابینه بوش صغیر جهت حمله نظامی به عراق داشت و اکنون با وجود ناخوشنودی نزدیک به 80% امریکایی ها از تز این حمله، کوچکترین انگشت اشاره ای متوجه اين سازمان نيست.



لذا اين ساده انديشی است چنانچه تصور کنيم در صورت کوتاه آمدن ايران از مواضع خود، لابی قدرتمند اسرائيل در آمريکا دست از مخالفت با ايران و دسيسه چينی عليه آن بر می دارد.

چنين رويکردی تنها در صورتی قابل تحقق است که ايپک بتواند خطری به مراتب بزرگتر و سودآورتر از «ایران و ایرانی» را برای عرضه در بازارچۀ فروش ترس به کلیمیان را به نمایش بگذارد.

بعنوان مثال شما شاهد بوديد که بعد از حادثه تروريستی يازده سپتامبر تحت شرايطی که نظام بين المللی به يک اجماع جهانی در خصوص خطرناک بودن سازمان تروريستی القاعده رسيده بود، ايپک موفق شد تا مکارانه در افکار عمومی داخل و خارج آمريکا القاعده را با ايران پيوند دهد.

به همين دليل بود که مشاهده کرديم شبکه تلويزيونی فاکس نيوز که يکی از رسانه های قدرتمند ايپک در ايالات متحده است رهبری چنين القای شبهه ای را در اختيار گرفت و در عموم برنامه های خود می کوشيد راديکاليزم اسلامی را بر اساس بسته بندی مدل ايران و القاعده به دنيا معرفی کند تا بدينوسيله مانع از جايگزينی القاعده با ايرانی شود که ايپک سالها کوشيده بود آن را به عنوان دشمن اصلی و مخوف يهوديان و آمريکا به جهان معرفی نمايد.

محصول چنين بسته بندی نيز آن شد که نهايتاً علی رغم تمام زحمات قابل تقدير رئيس جمهور وقت (محمد خاتمی) در ترسيم چهره ای موجه از ايران نهايتاً ما از جانب جورج بوش در کنار عراق و کره شمالی و به جفا متهم به محور شرارت شديم.



البته جایگزینی «ترس بزرگتر» یک تاکتیک جا افتاده در آمریکاست و پیش از این هم توسط دیگر اشخاص و سازمان ها بکار گرفته شده.



جهت روشن شدن بيشتر مطلب اجازه بدهيد کمی در تاريخ عقب برويم. اينکه در دوران جنگ سرد مشاهده کرديم آمريکا علی رغم مخالفت بنيادی اش با کمونيسم حاضر شد با مدل چينی کمونيسم کنار بيآيد اما سنگر مبارزه با مسکو را رها نکند، اين امر نشان دهنده آن بود که واشنگتن، شوروی سوسياليستی را خطر بزرگتری برای خود می دانست و برای مهار آن خطر بزرگ ترجيح داد مناسبات خود با پکن را بهبود داده و بی جهت جبهه دومی برای خود نگشايد.

به همين دليل بود که ديديم در اوج جنگ سرد نيکسون ابتکار عمل بهبود مناسبات با چين کمونيست را در دست گرفت در عين حالی که در جبهه مسکو ثابت قدم تر ايستاد.

همچنانکه در حال حاضر نيز واشنگتن می کوشد که نزديکی خود به هندوستان را مُبدل به ابزاری مفيد جهت مهار چين کند.

در راستای همين سياست بود که بعد از پايان جنگ سرد و فروپاشی شوروی، ایپک کوشيد ايران را جايگزين بزرگ ترين دشمن پيشين امریکا کند.

اما حادثه تروريستی يازده سپتامبر روزنه و فرصتی تاريخی برای ايران مهيا کرد تا بدينوسيله ايران بتواند از سکوی خطرناک ترین دشمن آمريکا پائين آمده و اسلام سلفی القاعده را جايگزين خود کند.

اين نکته از آن جهت حائز اهميت است که القاعده دشمن مشترک ايران و آمريکا بود. همين دشمنی مشترک می توانست بنيان بهبود مناسبات ميان تهران و واشنگتن را فراهم کند.

اما متاسفانه ديديم در کنار شيطنت لابی اسرائيل، ناتوانی تيم ديپلماتيک رئيس جمهور خاتمی نيز مزيد بر علت شد تا ايران به جفا در کنار القاعده متهم به افراط گرائی اسلامی شده که نتيجه محتوم آن غلبه تز برخورد تمدن های هانتينگتون بر طرح ارزشمند گفتگوی تمدن های آقای خاتمی بود. طبعاً از دل چنين شکستی بود که واشنگتن امکان آن را يافت تا اتهام عضويت ايران در محور شرارت آن هم در زمان رياست جمهوری آقای خاتمی را به ايران منتسب کند. آن هم در موقعيتی که ايران بيشترين کمک در حمله به افغانستان را به آمريکا ارائه کرد و عجيب آنکه کمترين امتيازی هم بابت اين امداد رسانی از واشنگتن نطلبيد.

بر همين اساس معتقدم تيم آقای خاتمی در آن فرصت تاريخی بسيار بد عمل کرد. اين در حالی است که شخصاً تيم آقای خاتمی را مجموعاً شايسته تر از تيم آقای احمدی نژاد می دانم اما به هر حال نمی توان شکست بزرگ تيم سياست خارجی آقای خاتمی در آن مقطع را ناديده گرفت.



داريوش سجادی:

اما آيا تصور نمی کنيد در اين ميان ماجرای کشتی کارين A نيز سهمی عمده در انتساب ايران به محور شرارت داشت؟



ژاپه يوسفی:

نه ـ من هرگز چنين تصوری ندارم. ماجرای کشتی کارين A صرفاً بهانه ای برای انتساب ايران به محور شرارت بود. به همين دليل است که مشاهده شد مدارک مورد استناد در مورد آن کشتی توسط

ديويد ساترفيلد (David M. Satterfield) که اکنون مشاور ارشد کاندولیزا رايس و هماهنگ کننده امور مربوط به عراق است

(Senior Advisor to the Secretary of State and Coordinator for Iraq)

در اختيار اسرائيل گذاشته شد. اين در حالی است که آقايان استیون روزن (Steven-Rosen) و کیت وایسمن (Keith-Weissman) که هم اکنون به اتهام انتقال چند سند محرمانه به اسرائیل در دادگاه های آمريکا در حال محاکمه اند يکی از اعتراضات شان آن است که چرا ساترفيلد از اين اتهام مصون مانده. اين نشان می دهد که ساترفيلد با «مجوز» دست به چنان نقل و انتقال مجرمانه اسناد زده تا بدينوسيله بتوانند از ماجرای کشتی کارين A بهانه ای بسازند تا ايران را به راحتی عضو باشگاه محور شرارت کنند.



کمااينکه شما شاهد بوديد يک يا دو هفته قبل از ماجرای کشتی کارين A نخستين بار و به اشتباه آمريکائی ها يک کشتی ايرانی را با همين انگيزه در خليج فارس مورد تفتيش قرار دادند که البته توفيقی حاصل نکردند. اينها نشان می دهد که از ابتدا آمريکائی ها بدنبال ساخت يا تهيه بهانه ای برای متهم کردن ايران به محور شرارت بودند.

در واقع در آن مقطع تحليل آمريکائی ها با توجه به سيگنال هائی که از داخل ايران می گرفتند ناظر بر اين امر بود که ايران از درون دچار اضمحلال و فروپاشی است و همين امر مُنجر به ترسيدن دولتمردان ايران شده لذا چنانچه در مقابل اين «ايران در مرز فروپاشی» محکم بايستيم بزودی شاهد افتادن سيب رسيده ايران در دامان خود خواهيم بود.

يکی از دلائل اخذ چنان سيگنال هائی از ايران مواضع ساختار شکنانه ای بود که از جانب برخی از گروه های تندرو اصلاح طلب مطرح می شد. اتفاقاً به همين دليل و بمنظور جلوگيری از ارسال چنان سيگنال هائی بود که شخصاً متقاعد شدم تا با تکيه بر رسانه ای مانند تلويزيون هما و بمنظور بر حذر داشتن آن دسته از دوستان در داخل کشور جهت ارسال چنان علائمی ظرفيت های تلويزيون هما را در خدمت مقابله با چنين رويکردی بگيرم. دليل آن هم بسيار روشن بود.

من شخصاً معتقد بودم چنان رويکردی ماهيت رويا گونه برای علاقه مندانش داشت، چرا که ايشان خيال انديشانه و خوش باورانه تصور می کردند واشنگتن با گرفتن آن علائم متقاعد می شود که ايران مستعد و در آستانه انقلاب مخملی است. در حالی که برخلاف چنين تحليل رويا گونه ای دستور کار واشنگتن و تل آويو ناظر بر جنگ و تجزيه ايران بود. يعنی آمريکا به صراحت در جستجوی جنگ با ايران بود و اسرائيل سودای تجزيه ايران را در سر می پروراند. به همين دليل هم تلاش می کردند با دامن زدن بر گسل حاکميت دوگانه اصلاح طلب ـ محافظه کار در ايران بتوانند زمينه عملياتی کردن طرح خود را فراهم کنند.

بر اساس همين تحليل است که معتقدم ظهور آقای احمدی نژاد صرف نظر از همه انتقادهائی که بر ايشان وارد است از جهتی منشا خير برای ايران شد. از آن جهت که ايشان با تصاحب کرسی رياست جمهوری و ايجاد حاکميت يک دست توانستند واشنگتن و تل آويو را از امکان سوء استفاده از گسل دوگانگی حاکميت در ايران محروم کنند.

مجموعاً تحليل نهائی آمريکا و اسرائيل از وضعيت ايران در آن تاريخ ناظر بر موضع ترس و وحشت ايران از قدرت برتر آمريکا در منطقه خصوصاً بعد از اشغال افغانستان و عراق بود. به همين دليل بود که مشاهده کرديم در پاسخ به نامه ارسالی ايران به آمريکا از طريق سفارت سوئيس که طی آن پيشنهاد حل جدی ترين مشکلات فی مابين دو کشور آن هم با فرمول های قابل پسند برای آمريکائی ها داده شده بود، طرف آمريکائی آن نامه را حمل بر موضع ضعف و روحيه وحشت زده ايران کرد و از موضعی بالا دستی پاسخی منفی به آن نامه داد.

من معتقدم در کنار تمامی مواضع و اقدامات قابل تقدير آقای خاتمی، در حوزه تنش زدائی ميان ايران و آمريکا تيم ايشان برخوردار از بزرگ ترين ضعف بودند و آن بزرگ ترين ضعف، ناتوانی ايشان و تيم سياست خارجی ايشان در برداشتن قدم های محکم بود. بعنوان مثال امتياز نطلبيدن ايران از آمريکا در ازای ياری موثر اين کشور در نبرد با طالبان حاکم بر افغانستان باعث شد تا دولتمردان کاخ سفيد به اين تحليل برسند که ايران در موضع بسيار ضعيفی قرار دارد و با تلنگری فرو می پاشد.



در حالی که نمی توان اين امتياز را به آقای احمدی نژاد نداد که تا اين تاريخ و برخلاف همه عيوب و سلوک سياسی بکار گرفته شان در اداره و مديريت مسائل کشور، استوار قدمی وی در عرصه ديپلماتيک ديگر عيوب ايشان را تحت الشعاع قرار می دهد.



داريوش سجادی:

صرف نظر از نوع عملکرد دو دولت آقايان خاتمی و احمدی نژاد در عرصه سياست خارجی، تصور می کنيد رويکرد مطلوب ايران با توجه به آنچه که شما از آن سياست توازن خطر آمريکا از طريق سازش با خطر کوچک تر برای مقابله با بزرگ ترين خطر ياد کرديد، چه می تواند باشد؟



ژاپه يوسفی:

با توجه به وجود مکانيزم دشمن خواهانه ايپک برای بقای خود شخصاً معتقدم جمهوری اسلامی ايران بايد و می تواند آگاهانه از پديده هراسناکی که در حال وقوع در منطقه است بمنظور جايگزين کردن آن با نقش وحشتناکی که از سوی ايپک منتسب به آن شده، استفاده فرصت سنجانه ببرد.

اين هراس جديد می تواند اپيدمی شدن برخورداری از انرژی اتمی نزد اعراب باشد که اتفاقاً زمزمه چنين خواستی بوضوح از گوشه و کنار جهان عرب قابل شنيدن است.

من معتقدم اين بنفع ايران است که تعمداً بر آتش چنين خواسته ای نزد اعراب دامن بزند تا بدينوسيله غرب و بويژه ايپک را متقاعد به کنار آمدن با خود کند.

در صورت جايگزينی چنين ترسی است که دولتمردان جمهوری اسلامی می توانند غرب را مُجاب کنند تا بجای خطر القائی ايران اکنون پروای «جهان عرب مستعد اتمی شدن» را داشته باشند.

خوشبختانه مشاهده کردم اخيراً آقای حسن روحانی نيز طی مصاحبه ای خطاب به همسايگان عرب ايران اعلام کردند که ايران برای توسعه همکاری و ايجاد شراکت بين خود و کشورهای حوزه خليج فارس در زمينه غنی سازی اورانيوم آمادگی دارد.



البته نمی دانم يا نمی خواهم بگويم منظور آقای روحانی نيز ترساندن غرب از خطر اتمی شدن اعراب است. اما اگر هم چنين باشد به نظر من موضع سنجيده ايست.

اما در عين حال و بموازت قوت گرفتن چنان خطر جايگزينی، ايران بايد نشان دهد چنانچه اسرائيل دست از سياست های پليدش در منطقه بردارد، مطابق آموزه های اسلامی که راه توبه را بمنظوری رستگاری انسان های پليد باز می گذارد، ايران نيز حاضر به همکاری در مسير صلح در خاورميانه هست.

طبعاً در صورت استقبال اسرائيل از توقف شرارت هايش، ايران نيز از اين استعداد برخوردار هست تا ابتکار عمل در پروژه صلح خاورميانه را به عهده بگيرد آن هم بشکلی که تامين کننده فرجام بُرد ـ بُرد برای خود و آمريکائی ها باشد.



داريوش سجادی:

اما در صورت تجهيز اعراب به انرژی اتمی اين خطر نيز برای ايران وجود دارد که هر آئينه چنان توانائی در اختيار گروه های سلفی منطقه قرار گيرد که با ايران بيش از آمريکا دشمنی دارند و اين برای امنيت ملی ايران خطرناک است. گذشته از آن مايلم در مورد راه های عملياتی کردن استراتژی بُرد ـ بُرد مطمح نظرتان هم بيشتر توضيح دهيد؟



ژاپه يوسفی:

در مورد خطر سلفی ها حق با شماست و چنين رقابت اتمی برای ايران خالی از ريسک نيست اما واقعيت آنست که ايران در حال حاضر هم مواجه با چنين خطری هست. نمونه مشخص آن کشور پاکستان است که برخوردار از سلاح اتمی بوده و هم زمان ميزبان افراطی ترين گروه های سلفی مخالف ايران هم هست. طبعاً با توجه به ضعف ساختارهای قدرت در حکومت پاکستان، در حال حاضر هم ايران نقداً بايد از اين بابت نگران باشد.

گذشته از آنکه نبايد اين واقعيت را از نظر دور داشت که تمامی تکنولوژی اتمی پاکستان با پشتوانه مالی رياض تامين شده، لذا می توان توقع وجود توافق نامه ای محتمل بين اسلام آباد و رياض را منتفی ندانست تا بدآن وسيله عربستان از آن درجه از استعداد برخوردار باشد که هرآئينه اراده کند برخوردار از فن آوری هسته ای شود.

اما پيشنهاد من در مورد دامن زدن به «خطر هسته ای اعراب» صرفاً در حد يک تاکتيک بسيار ظريف است. تاکتيکی که موفقيت اش می تواند در گرو مديريت هوشمندانه اين پروژه توسط ايران جهت هدايت آن تا مرز تحقق آن «ترس جديد» يعنی «اتمی شدن اعراب» باشد. تاکيد می کنم مرز اين پروژه بايد در نقطه صفر «خطر اتمی شدن اعراب» تعريف شود و نه «اتمی شدن واقعی اعراب» و شرط موفقيت ايران در اين پروژه به توافق رسيدن با آمريکا و حتی اسرائيل تا قبل از محقق شدن چنان خطر اتمی در جهان عرب است.

اما در مورد ماهيت استراتژی بُرد ـ بُرد هم که پرسيديد بايد بگويم مگر غير از اين است که از قرارداد اسلو به اين طرف بجز ايران، جميع کشورهای قدرتمند دنيا اعم از آمريکا و کشورهای اروپائی حتی چين و روسيه و هندوستان و دولت های عرب منطقه و سازمان ملل تاکيد بر صلح در خاورميانه کردند و مگر غير از اين است که علی رغم اين اجماع جهانی جهت تحقق صلح در خاوريانه اما کماکان اين منطقه در آتش جنگ و ناامنی می سوزد؟

حال چنانچه اصرار غرب را بپذيريم که اين مخالفت ايران با طرح صلح در خاورميانه است که برخلاف اجماع جهانی مانع حل مشکل اعراب و اسرائيل می شود، طبعاً در چنين حالتی نيز غربی ها و بخصوص آمريکا چاره ای ندارند جز آنکه به لوازم چنين اعترافی نيز پايبند باشند و آن اينکه جمهوری اسلامی تا آن اندازه قدرتمند هست که می تواند يک تنه در مقابل اجماع جهانی برای حل مشکل خاورميانه مقاومت موثر کند.

طبعاً تن دادن به اين واقعيت می تواند تحميل کننده اين نتيجه منطقی به جهان باشد که عقل حکم می کند به حرف های کشوری که تا آن اندازه قدرت دارد که می تواند به تنهائی مانع از تصميم جهان شود، گوش داده و آن را نيز در پروسه صلح بازی بگيريم.

قطعاً اگر ايران بنا به ادعای غربی ها می تواند مستقلاً در مقابل همه جهان مانع صلح در خاورميانه شود، بالقوه از آن درجه از قدرت و اعتبار هم برخوردار است تا در صورت جلب نظرش بتواند صلح را در خاورميانه محقق کند. پس می توان و بايد به حرف ها و مطالبات اين قدرت موثر در منطقه گوش کرد.

لذا در چنين حالتی است که معتقدم چنانچه ايران ابتکار طرح صلح در خاورميانه را به عهده بگيرد و بشکلی موثر وارد آن شود اين بدان معناست که اولاً بُرد ايران در چنين پروژه ای تضمين شده، چرا که به دنيا ثابت می کند تا زمانی که من را در پروژه صلح خاورميانه بازی نگرفتيد ناتوان از حل آن مشکل بوديد و ثانياً آمريکائيان نيز می توانند از لحاظ روانی خود و افکار بين الملل را توجيه کنند که برنده اين ميدان شدند چرا که نهايتاً توانستند ايران را متقاعد به پيوستن به طرح صلح در خاورميانه کنند.

اين امتيازی است که ايران می تواند بدون هزينه به ايشان پرداخت کند.

ماهيت آن طرح صلح هم با توجه به نامه نگاری که شخصاً با دفتر آيت الله خامنه ای داشتم و با توجه به پاسخی که حجت الاسلام اختری مسئول حوزه روابط بين الملل ايشان کتباً به اينجانب دادند، می تواند ناظر به آن باشد که مردم فلسطين مطابق پيشنهاد آيت الله خامنه ای راساً و طی يک رفراندوم برای خود تصميم بگيرند. لذا و بر اساس همين طرح رفراندوم ايران می تواند مشروط بر حمايت مردم فلسطين به استقبال طرح صلح ملک عبدالله برود.

چنين طرحی برخوردار از 3 کاربُرد است.

نخست آنکه متضمن مواضع هميشگی جمهوری اسلامی است مبنی بر مشارکت دادن فلسطينيان در تعيين سرنوشت خود با تکيه بر رفراندوم.

گذشته از آن، از آنجا که معتقدم موافقت فعلی اسرائيل با طرح صلح ملک عبدالله صرفاً يک موافقت تاکتيکی است و در صورت جدی شدن چنين طرح صلحی، تل آويو از پذيرش آن سر باز می زند. طبعاً در چنان حالتی اکنون مشکل صلح خاورميانه مبدل به مشکل اسرائيل با عربستان می شود و فشار از ايران بعنوان مخالف صلح در خاورميانه برداشته می شود. نهايتاً اينکه در صورت شکست اين طرح صلح به دنيا ثابت می شود مشکل صلح خاورميانه ربطی به ايران نداشته و اين اسرائيل است که در مسير تحقق چنان صلحی کار شکنی می کند.



حذف سودو ـ پراکسی ها از مشکلات موجود بين ايران و آمريکا



داريوش سجادی:

آقای يوسفی همانطور که پيش تر مطرح شد، تنش زدائی از مناسبات ايران و آمريکا يکی از علائق شما در راه اندازی تلويزيون هما بود. با توجه به اين علاقه آيا جو فعلی ميان ايران و آمريکا که علی الظاهر نشان دهنده عزم دو کشور جهت انجام مذاکره بمنظور تامين امنيت عراق است را می توان روندی مثبت در چارچوب تنش زدائی از مناسبات دو کشور تلقی کرد؟



ژاپه يوسفی:

من شخصاً معتقدم در موقعيت فعلی ايران از يک فرصت استثنائی برخوردار شده که چنانچه از اين موقعيت بنحو احسن استفاده کند می تواند گام های موثری در مسير تنش زدائی از مناسباتش با آمريکا بردارد.

اما آنطور که به نظر می رسد سیاستمداران جمهوری اسلامی در پيمودن اين مسير دچار اشتباه شده اند. اين اشتباه هم از جانب دولت قابل مشاهده است و هم از جانب اپوزيسيون قانونی موجود در کشور. اشتباه آنجاست که ايران اجازه داده تا مشکلات اش با آمريکا بر روی چند ميز مذاکره جداگانه تقسيم شود.

يعنی می بينيم در حوزه افغانستان، آمريکا به راحتی توانسته و ترجيح داده مشکل خود در اين کشور را از طريق «سودوـ پراکسی» پاکستان مرتفع کند.

(Pseudo-Proxy جايگزينی که مشخص نيست نماينده طرف اصلی هست یا نیست)

ظاهراً اسلام آباد و واشنگتن با يکديگر به اين تفاهم رسيده اند تا با کمک پاکستان بعد از کشتن و يا دستگير کردن عوامل تندروی طالبان با نيروهای معتدل اين فرقه وارد مذاکره شده و حتی ايشان را در سهمی از قدرت شريک کنند. اين بدين معناست که در معادله افغانستان با فرمول مزبور نهايتاً دست بالا به اسلام آباد تعلق خواهد گرفت و ايران در موضع فرودستی متضرر اصلی خواهد بود. پاکستان برای رسيدن به اين هدف از متدولوژی چماق و هويج در قبال ايران استفاده می کند. بدين معنا که با استفاده از چماق تروريست هائی مانند عبدالمالک ريگی و افراد تحت امرش می کوشد ايران را مرعوب کند و هم زمان از پروژه خط لوله انتقال گاز استفاده هويج را نسبت به ايران می برد.



اتفاقاً در همين راستا معتقدم سياست اخراج مهاجرين غيرقانونی افغان پاسخ مناسبی از سوی ايران به سياست چماق اسلام آباد بود. چرا که بايد توجه داشته باشيد ايران در اين رويکرد دست به اخراج آن دسته از افغان هائی زد که بر خلاف افغان های مهاجر و آن دسته که بصورت قانونی در ايران اقامت دارند، کسانی را از کشور راند که طی چند سال اخير بصورت هدايت شده و غيرقانونی وارد مرزهای ايران شده بودند که در ميان آنها امکان نفوذ عوامل خرابکار و تروريست بالا بود.

تنها نقطه ضعف حکومت آن بود که در امر اطلاع رسانی جهت توجيه افکار عمومی ناتوان عمل کرد. دليل چنين کوتاهی نيز موجه بود، چرا که از موضع حکومت بدليل مناسبات ديپلماتيک خود با کابل و اسلام آباد نمی توانست ماهيت اين اقدام را افشاگری کند.

در هر حال مردم ايران بايد توجه به اين نکته داشته باشند که هدف اصلی نئوکانهای آمريکا، مهار ايران در مرزهای شرقی و غربی اش با سياست فارس ستيزی اعراب و شيعه ستيزی طالبان سلفی است.



بر همين اساس معتقدم ايران نبايد اجازه دهد پروژه افانستان از طريق سودو پراکسی (Pseudo-Proxy) اسلام آباد مرتفع شود. ايران بايد با خنثی کردن نقش اسلام آباد، کماکان مشکل افغانستان را در کانون مشکلات خود با آمريکا نگاه دارد تا بتواند راساً جهت حل آن با آمريکا وارد مذاکره شده و امتيازات لازم را از واشتگتن بگيرد.



در حوزه اتمی نيز شاهد تکرار همين اشتباه از جانب دولتمردان ايران هستيم. در اين حوزه نيز می بينيم آمريکا تعمد دارد تا مسئله اتمی ايران را از طريق سودو پراکسی (Pseudo-Proxy)اروپا حل کند. در حالی که تماميت اين پرونده مشکل ايران و آمريکاست. لذا بی معنی است ايران در غيبت آمريکا اين پرونده را با طرف اروپائی دنبال کند چرا که اگر قرار است ايران در حل اين پرونده امتيازی بدهد در مقابل بايد امتياز مورد نظر خود را از طرف آمريکائی بگيرد که با ترکيب فعلی، آمريکا به راحتی می تواند از دادن امتياز به ايران بدليل غيبت اش در مذاکرات شانه خالی کند.

کمااينکه در گذشته نيز که چندين بار پيشنهادات مناسبی از سوی خاوير سولانا و طرف های اروپائی به ايران ارائه شد شاهد بوديم که اين پيشنهادات از طرف آمريکائی ها وتو (Veto) شد.



در حوزه مناقشات موجود در بحران فلسطين و لبنان نيز شاهد تلاش آمريکا هستيم که می کوشد عربستان سعودی را بعنوان نماينده خود و در مقام سودو پراکسی به طرف ايرانی تحميل کند.



بايد توجه داشته باشيد فرجامی که نئوکان های آمريکائی در لبنان دنبال می کنند تحميل جنگ فرقه ای به آن کشور است تا بدينوسيله بتوانند حزب الله لبنان را بنفع تامين حاشيه امنيتی اسرائيل زمين گير کنند. تا پيش از اين سياست واشنگتن اتکای بر وقت کشی در لبنان داشت. دليل اين وقت کشی هم اولاً فرجام انتخابات رياست جمهوری فرانسه بود. نئو کان ها با توجه به نفوذ سنتی فرانسه در لبنان اميد داشته و دارند تا با روی کار آمدن سرکوزی که ظاهراً مواضعی تندتر از شيراک عليه مسلمانان دارد بتوانند از هم سوئی جانشين شيراک با خود در لبنان بهره ببرند.



گذشته از آنکه نو محافظه کاران آمريکائی تدريجاً درصدد تسليح و تقويت نظامی نيروهای تندرو مسيحی مانند سمير جع جع در لبنان اند تا بدينوسيله بتوانند توازن قوا در لبنان را بر عليه حزب الله فراهم کنند. در عين حالی که می کوشند از مناسبات صميمی ملک عبدالله با سعد حريری جهت دامن زدن به جنگ فرقه ای در لبنان بهره ببرند. اين در حالی است که عربستان سعودی تاکنون و بدليل حجم بالای سرمايه گذاری هايش در لبنان تمايلی به تن دادن به چنين پروژه ای از خود نشان نداده.

در اسرائيل نيز نئو کان ها مايلند حماس را کاملاً از حوزه نفوذ ايران خارج کنند . به همين منظور ايشان می کوشند با تسليح «فتح» بين اين دو و بمنظور خنثی کردن حماس، جنگ راه بياندازند در عين حالی که تلاش دارند در طرح صلح ملک عبدالله مسئله بازگشت آوارگان فلسطينی به سرزمين های اشغالی را بنفع اسرائيل رقيق کنند.



نئوکان ها بمنظور تامين چنين اهدافی در لبنان و فلسطين تلاش دارند تا با دادن نقش سودو پراکسی (Pseudo-Proxy) به دولت رياض و با توجه به حساسيت دولت عربستان به تحولات عراق نهايتاً از حربه «مذاکره مستقيم بين خود با ايران در مورد مسائل عراق» بمنظور ترساندن رياض بهره ببرند.



در حوزه عراق هم می بينيم آمريکا می کوشد از طريق دادن نقش سودو پراکسی به شيعيان و اکراد، ايران را مُجاب به تن دادن به مذاکره جهت امنيت در عراق کند.



نيت واشنگتن از مذاکره مستقيم با ايران در بحران عراق در عين دادن نقش سودو پراکسی (Pseudo-Proxy) به شيعيان و کردها آنست تا بدينوسيله عربستان را در وحشت تحويل عراق به شيعيان فرو برده تا در کنار چنين وحشتی بتواند رياض را ترغيب به تامين خواسته های خود در لبنان و فلسطين و حتی همراهی در برخورد نظامی با ایران کند.



بر همين اساس است که معتقدم مذاکره ايران با آمريکا جهت حل بحران عراق در موقعيت فعلی امر خطرناکی است.



شما ببينيد در موقعيتی که آمريکا توانسته با فشار بر رهبران کردها و شيعيان از نفوذ سنتی ايران در عراق جهت اجتناب اعمال انتقام جویانه شيعيان ناراضی عليه آمريکائی ها و سنی ها بهره ببرد اما کماکان عوامل تندروی سنی با تامين مالی عربستان جو شيعه کشی در عراق را حفظ و دامن می زنند. اين بدين معناست که آمريکا در توافقات و مذاکرات دو جانبه اش صادق نيست و هر اندازه که امتياز می گيرد متقابلاً حاضر به دادن امتياز متوازن به طرف مقابل نيست.



از طرفی، چنانچه ایران بتواند موضوع مذاکرات خود با امریکا را از صرف موضوع عراق به تمام مشکلات بین دو کشور گسترش دهد، آن وقت شروع مذاکرات از ورودی مسئله عراق مفید خواهد بود، در غير اين صورت مذاکره صرفاً بر سر مسئله عراق خطای بزرگی از جانب ايران است.



تنها در خليج فارس است که شاهديم واشنگتن ترجيح داده مستقيم وارد عمل شود و با اتکای بر ناوگان نظامی خود متکفل مهار ایران در خليج فارس باشد.



تهران بايد به اين نکته توجه داشته باشد که اتخاذ چنين سياستی از جانب کاخ سفيد (شکستن مشکلاتش با ايران در چند ميز مذاکره مختلف) ناشی از ناتوانی واشنگتن در حل همه جانبه آن مشکلات است. به همين دليل می کوشد از طريق محول کردن اين مشکلات به سودو پراکسی های (Pseudo-Proxy) مورد اعتماد خود ضمن آنکه خود را متعهد به دادن امتيازی به ايران نکند در نهايت با کسب فرصت و مرتفع کردن مشکلاتش در يک يا چند جبهه، در ميان مدت فراغت لازم را جهت برخورد از موضع قدرت با ايران را کسب کند.



طبعاً زمانی که ايران با سودو پراکسی (Pseudo-Proxy) آمريکا و نه خود آمريکا، وارد مذاکره جهت حل مشکلات منطقه می شود، نهايتاً در مقابل امتيازی که از نفوذ خود جهت حل مشکل به طرف مقابل می دهد، نمی تواند امتياز مناسبی دريافت کند. دليل آن نيز روشن است، چرا که طرف اصلی ايران که آمريکا است در مذاکرات مزبور غايب است و لذا مسئوليتی نيز جهت ارائه امتياز به ايران ندارد.



بر همين اساس معتقدم جمهوری اسلامی بايد مجموعه اين مشکلات را بصورت کامل بر سر ميز مذاکره مستقيم با آمريکا قرار دهد تا چنانچه حاضر به دادن امتيازی به واشنگتن شد متقابلاً امتياز مناسب را نيز از آنها بگيرد.



گذشته از آنکه مذاکرات متکثر ايران در حوزه های مختلف اين امکان را به واشنگتن می دهد تا به اين وسيله بين گروه ها و جناح های صاحب نفوذ در ايران اختلاف افکنی کند. ايران بايد در مذاکرات خود با آمريکا سياست همه يا هيچ را اتخاذ کند.



بدين معنا که با حذف سودو پراکسی ها (Pseudo-Proxy) آمريکا را متقاعد کند يا بايد همه مشکلات دو کشور با حضور انحصاری دو کشور و بر سر يک ميز مذاکره مطرح شود و يا اساساً از تن دادن به مذاکرات پخش شده و بدون حضور آمريکا پرهيز کند.



مهم ترين امتيازی هم که ايران می تواند و بايد از آمريکا در ازای کمک به حل مشکلات اين کشور در منطقه مطالبه کند، رفع تحريم های اقتصادی و تهديد های امنيتی است که سالهاست به امنيت و اقتصاد ايران لطمه می زند و در عين حالی که رفع اين تحريم ها و تهديدها می تواند به بهبود وضعيت امنیت و اقتصاد امریکا نیز کمک کند.



متاسفانه يک مسئله نيز در اين ميان قابل مشاهده است و آن اينکه واشنگتن در تعقيب سياست های خود در قبال ايران حساب ويژه ای بر روی برخی از مخالفين تندروی حکومت باز کرده. تحليل اين عده ظاهراً ناظر بر آن است که چنانچه دولت کنونی بتواند مشکل تاريخی مناسبات ايران و آمريکا را به نام خود مرتفع کند در آن صورت از پشتوانه محکمی جهت تداوم حضور در قدرت برخوردار خواهد شد. در چنين حالتی مخالفان تندروی دولت کنونی در ايران تصور می کنند ايشان با مشکلات زيادی جهت تصاحب قدرت مواجه خواهند بود. به همین دلیل می کوشند تا با انتقادها و مواضعی نامعقول موضع دولت در حوزه سياست خارجی را تضعيف کنند.



اين عده از مخالفان دولت کنونی توجه ندارند که ضرر چنين رويکردی نهايتاً متوجه مردم و منافع ملی کشور شده و اين نشان دهنده آن است که ايشان حاضرند منافع ملی کشور را فدای منافع جناحی خود کنند.



مجموعاً مايلم پاسخ به پرسش شما را به اين صورت خلاصه کنم که مذاکره ايران با آمريکا در شرايطی مناسب خواهد بود که ايران مجموعه مشکلات دو جانبه ميان خود با واشنگتن را بصورت جامع و فراگير در دستور کار گفتگوهايش قرار دهد.



داريوش سجادی:

اما صرف نظر از ماهيت و محتوای مذاکرات، تصور می کنيد از نظر شکلی ايران توانائی مديريت مناسب اين مذاکرات را دارد؟



ژاپه يوسفی:

من شخصاً ايرادی جدی به شيوه مذاکرات و سطح مذاکره کنندگان طرف ايرانی در نشست هايشان با آمريکائی ها دارم چرا که می بينم تيم ايرانی مسئول مذاکره فاقد شرايط لازم مذاکره کننده هستند.



بعنوان نمونه در نشست غير رسمی که بين ايران و آمريکا در 18 نوامبر سال گذشته (2006) در یکی از کشورهای اروپایی برگزار شد، ناظر آن بودم که از جانب طرف آمريکائی دو نفر مشاور متخصص از کنگره، يک نفر مشاور متخصص از سنا، یک نفر مشاور متخصص اتمی، يک نفر مشاور متخصص امور عراق ، يک نفر مشاور متخصص پیشین امنيت ملی، چند متخصص ديگر (مجموعاً حدود 12 نفر از طرف امریکا) در کنار چند ديپلمات از یک کشور اروپایی و يک متخصص انگليسی در مقابل تيم مذاکره کننده ايرانی نشسته بودند. اين در حالی بود که در تيم آمريکائی ها هیچکس از کابینه بوش حضور نداشت تا بتواند منتقل کننده راهبردهای اجرایی و خبری به طرف ايرانی باشد. طبعاً با چنين ترکيبی از هيئت مذاکره کننده آمريکائی احتمال لو رفتن تصادفی اسرار محرمانه مربوط به استراتژی کنونی دولت آمريکا در مذاکرات مزبور نزديک به صفر بود.



دقت کنيد که اعضا تيم مذاکره کننده آمريکائی در حالی جملگی در سطح مشاور تخصصی نهادهای قدرت بودند که علی رغم اين سطح از تخصص خارج از دولت کنونی امریکا قرار داشتند و مجموعاً در آن نشست تنها اطلاعاتی را به طرف ايرانی انتقال دادند که تقريباً همه آن اطلاعات پيشتر در رسانه های گروهی غرب منعکس شده بود. هيئت مزبور تنها به دنبال شنیدن دیدگاه های استراتژیک ایران بودند. البته بايد توجه داشت که چنين امری روند صحيح و پذيرفته شده ای در مذاکرات سياسی است. چرا که عملاً عرف سياسی پذيرفته در اين نوع از مذاکرات کسانی شرکت کنند که حداکثر نقش انتقال دهنده مطالبات طرف مقابل را به مرکز داشته و با نداشتن اطلاعات محرمانه و پشت پرده نتوانند تحلیلی تعهد زا يا مسئوليت آفرين به طرف مقابل منتقل کنند.



اين در حالی است که تيم شرکت کننده از جانب ايران هر چند از نظر تعداد به نسبت يک به شش (دو نفر کارشناس ایرانی و یک نفر همراه کننده غیر متخصص) در اقليت با تيم آمريکائی قرار داشت، اما ايشان عمدتاً افرادی مجرب، غیر دولتی ولی به عقیده من مطلع از مسائل پشت پرده در مسائل ايران بودند. همين اشراف اطلاعاتی تيم ايران در مقابل تيم آمريکا منجر به آن شد که در پايان مذاکرات، تيم آمريکائی با دست پر به کشور خود بازگردد بدون آنکه به طرف ايرانی اطلاعاتی مفيد ارائه دهند.



از آنجا که اينجانب نيز در کنار تيم ايرانی به اين مذاکرات دعوت شده بودم، بخوبی مشاهده می کردم که چگونه تيم ايرانی تلاش داشت تا با برنامه ريزی قبلی و محاسبه شده و حرفه ای طرف آمريکائی را به سمت مورد نظر خود هدايت کند. تلاشی که به عقيده من توأم با موفقيت هم بود، ليکن در مقاطعی برای تامين اين هدف مجبور می شدند تحليل هائی را در آن نشست به طرف مقابل منتقل کنند که از نظر محتوائی بسیار پر ارزش و عمیق بود. تحليل هائی که در رسانه های عمومی هرگز نمی توان شبیه آن را پیدا کرد. ارزش اين تحليل ها در اطلاعات بديع و پشت پرده نبود کمااينکه هیچ حرفی هم در آنجا از جانب طرف ايرانی زده نشد که امریکا از آن بی اطلاع باشد. اما تحلیل ها در سطحی بود که امریکائی ها علی رغم آگاهی قبلی نسبت به آن اطلاعات به علت عدم شناخت فرهنگ سیاسی ایران نمی توانستند از آن داده های فوق نتايج صحيح و منطبق با واقعيت بومی منطقه را بگيرند.



مجموعاً فضای نشست مزبور از جانب طرف ايرانی ناظر بر تحميل اين واقعيت به آمريکائی ها بود که ایران از دیدگاه استراتژیک در جایگاهی به مراتب برتر از آمريکا در منطقه قرار دارد و طرف امریکائی نيز سعی بر آن داشت که بگوید ایران خود را بیش از آنچه که واقعیت حکم می کند، توانمند فرض می کند.



شما اين نکته را در نظر داشته باشيد که چند ماه بعد از اين نشست بود که بدنبال بالا گرفتن تنش نظامی واشنگتن با تهران و ورود چند ناوگان نظامی آمريکا به خليج فارس، رابرت گيتس وزير دفاع آمريکا طی سخنانی در بحرين صراحتاً اعلام داشت اکنون موضع ما برای مذاکره با ايران ضعيف است لذا تا زمانی که نتوانيم موضع خود را ترميم کنيم نبايد وارد مذاکره با ايران شويم.



حرف گيتس دقيقاً ترجمه همان حرف هائی بود که طرف ايرانی در آن نشست به تيم مذاکره کننده آمريکائی منتقل کرد.



اين در حالی است که شخصاً و بمنظور درک مطالبات آمريکا از ايران در جلسه شام همان نشست با مسئوليت خودم و بصورت کاملاً غيرمترقبه از حضار آمريکائی پرسیدم که چنانچه ايران عدم دخالت در مسائل اعراب و اسرائيل را پذيرفته و در مسئله عراق نيز تن به توافق پنجاه ـ پنجاه با واشنگتن بدهد و بدون تعلیق فعالیت های اتمی اش ولی با ارائه تضمین های مناسب خيال آمريکا را از فعاليت های نظامی- اتمی خود آسوده کند آيا متقابلاً آمريکا آمادگی آن را دارد تا تحريم های اقتصادی و تهديد های نظامی خود را از روی ايران بردارد؟ جالب آنجا بود که طرف های آمريکائی در آن ضيافت شام بالاتفاق گفتند که امریکا به این طرح جواب مثبت خواهد داد. چنين پاسخی بمعنای گرفتن اعتراف از ميزان حداقل امتيازاتی که آمريکائی ها حاضرند به ايران بدهند، بود.



مجموعاً می خواهم بر اين نکته تاکيد کنم که نوع حضور تيم مذاکره کننده ايران با آمريکا از نظر شکلی نبايد در سطحی باشد که طرف آمريکائی بتواند قوت ها و مزيت ها و کارت های برنده ما را شناسائی کند. در چنان حالتی و مشروط بر آنکه ايران بتواند آمريکا را متقاعد به آن کند که جميع مشکلات دو جانبه را بر سر ميز مذاکره بگذارند، معتقدم ايران می تواند چهره يک مذاکره کننده جدی را در مقابل آمريکائی ها پيدا کرده و از پشت ميز مذاکره با نتيجه مناسب برد ـ برد برخيزد.



همين جا مايلم فرصت را مغتنم شمرده و تاکيد کنم تجربه آن نشست بايد به مذاکره کنندگان ولو غیر دولتی ايران اثبات کرده باشد حضور افراد غير ديپلمات در جایگاه سودو پراکسی ایران(Pseudo-Proxy) در کنار ابزارهای رسمی ديپلماسی اين توان را به دستگاه سياستگذاری ايران می دهد تا بصورتی آزادتر دفاعیات خود را از کانال های غير رسمی که الزامی نيز بر عهده دولت نمی گذارد، به طرف مقابل انتقال دهد.



بعنوان مثال در همان نشست اينجانب به دليل عدم وابستگی دولتی آزادی بیشتری برای طرح مسائل داشتم تا جائی که در ضيافت شام وقتی از طرف آمريکائی ها آقای ج ـ ک (G. K.) از تلاش ايران برای برخورداری از سلاح اتمی ابراز نگرانی کرد اينجانب بدون محدوديت و مسئوليت های دولتی اين امکان را يافتم که در پاسخ به ايشان بگويم اگر سلاح اتمی بد است چرا خودتان آن را داريد و اگر برای شما بد نیست چرا ايران نبايد آن را داشته باشد؟

طبيعتاً اشخاص نزدیک به دولت برای طرح چنين موضعی محدوديت دارند اما با طرح آن توسط يک عنصر غير ديپلماتيک اولاً مسئوليتی متوجه ايران نشد و گذشته از آنکه طرح چنان پرسشی در چنان نشستی منجر به عصبانیت آقای ج ـ ک (G. K.) شد و تصادفاً چنان عصبانيتی بهترين موقعيت برای اينجانب و طرف ايرانی بود تا در چنان وضعيتی بتوان از هيجان زدگی طرف آمريکائی بهره برد و از لابلای کلام وی اطلاعات مفیدی بدست آورد. در واقع در آن مجادله شخصاً در جستجوی پاسخ به اين سوال بودم که آيا آمریکا در زمینه تحقیقات هسته ای واقعاً نگران فعالیت های پنهان ایران است یا اینکه نگرانی اش متوجه فعالیت های آشکار و قانونی ایران است که پاسخ آمريکائی ها حداقل به من اثبات کرد آنها يا نگران فعالیت های آشکار ایرانند و یا مشکل شان نداشتن اطلاع دقیق از سطح دانش متخصصین ایرانی است.



اين خاطره را از آن جهت مطرح کردم تا بر اين نکته تاکيد کنم بی پروائی اينجانب در دادن چنان پاسخی ناشی از الزام آور نبودن مواضع يک عضو غير ديپلمات حاضر در تيم ايرانی بود که می تواند کمک موثری به دیپلمات های ایرانی باشد.



به همين دليل هم است که اعتقاد داشتم و دارم، رسانه ای مانند تلويزيون هما توان آن را داشت تا بدون تعهدات دولتی سهم موثری از انتقال مواضع و منافع قابل دفاع ايران را به طرف های مقابل عهده داری کند.





داريوش سجادی:

با تشکر از فرصتی که برای اين مصاحبه گذاشتيد از آنجا که مجدداً ذکری از تلويزيون هما آورديد مايلم پرسش پايانی خود را يک بار ديگر معطوف به تلويزيون هما کنم.

علت آن هم از اين بابت است که علی رغم تعطيلی چند ماهه تلويزيون هما کماکان از جانب بينندگان اين تلويزيون توسط ايميل مورد پرسش قرار می گيريم که آيا امکان بازگشت مجدد تلويزيون هما وجود دارد؟



ژاپه يوسفی:

من قبل از پاسخ به اين پرسش ابتدا موظفم در همينجا از همه بينندگان تلويزيون هما که چه در طول مدت فعاليت و چه بعد از تعطيلی آن با تماس های مشوقانه خود ما را مورد حمايت قرار می دادند تشکر کنم. تلويزيون هما هر چه بود، خوب یا بد خود را ابزار همبستگی مردم ايران می دانست و اميدوارم با هما يا بدون هما اين همبستگی همواره تداوم داشته باشد.



اما در مورد پرسش شما مايلم توجه شما و خوانندگان را به اين مطلب جلب کنم که چنانچه شما و بينندگان هما بخاطر داشته باشید در نخستين حضورم در تلويزيون هما که بمنظور معرفی و اعلام اهداف و دغدغه های هما بود در آنجا صراحتاً بر اين نکته تاکيد کردم که ما آمده ايم تا در مسير اطلاع رسانی سالم و امانتدارانه خود را قربانی چنين رسالتی کنيم. پيش بينی که متاسفانه يا خوشبختانه در ظرف کمتر از دو سال محقق شد. اما مايلم خدمت شما و خوانندگان محترم اين مطلب را يادآور شوم که تحقق آن پيش بينی متکی بر واقعياتی بود که با تحميل خود به تلويزيون هما اسباب تعطيلی آن را فراهم کرد.



واقعيت آن است که بعد از راه اندازی هما سه امر مهم من و همکاران من را متقاعد و شايد هم مجبور به توقف فعاليت هما کرد.



نخست آنکه بعد از نزديک به يک سال فعاليت تلويزيون هما وقتی طی سفری کاری به ايران از همان بدو ورود مورد مواخذه مسئولين محترم امنيتی کشور قرار گرفتم که با شک و ترديد جويای منابع مالی و چرائی راه اندازی آن تلويزيون بودند، مجموعه آن نگرانی ها و شک های امنيتی، من را که از ابتدا اين تلويزيون را بمنظور تقويت منافع ملی و کمک به تامين امنيت ملی از طريق ايجاد مفاهمه و آشتی ملی راه اندازی کرده بودم به اين نتيجه رساند که اولاً هر چند ما در هما همه تلاش خود را صادقانه صرف چنان اهدافی کرده بوديم اما ظاهراً و بنا به هر دليلی در تحقق آن اهداف ناکام مانده ايم و ثانياً نيز بر اساس همان ناکامی تداوم فعاليت هما را کمال بی انصافی و شايد هم خودخواهی و ناجوانمردی می دانستم. چرا که در موقعيت خطيری که کشور در احاطه تهديد های گسترده امنيتی بود و هست معتقد بودم با تداوم فعاليت هما بخشی از توان و نيروی امنيتی کشور که بايد صرف خنثی کردن دسائس و توطئه های دشمنان کشور شود، بی دليل هزينه رفع شک و شبهه فعاليت اطلاع رسانی هما می شد و اين چيزی نبود که ما خواستار آن باشيم.



گذشته از آنکه هم زمان با مسئولين محترم امنيتی کشور فعاليت رسانه ائی هما مورد شک و سوظن سازمان های امنيتی آمريکا نيز قرار گرفته بود تا جائی که ما را مُخل امنيت ملی خود می دانستند. به همين دليل بارها توسط FBI مورد پرسش و پاسخ قرار گرفته و مسائل حاشيه ای بسياری نيز بابت آن سوظن ها متوجه زندگی و فعاليت تجاری موسسات تحت مسئوليت من قرار گرفت که بسیار زیانبار بود که اجازه بدهيد فعلاً وارد اين بحث نشوم.



دليل سوم هم شرايط سخت اقتصادی بود که بدليل استقرار تلويزيون هما در ايالات متحده بر آن تحميل می شد و آن اينکه اين رسانه تنها متکی به منابع مالی و شخصی من بود و با توجه به آنکه قوانين تحريم اقتصادی آمريکا عليه ايران عملاً امکان جذب آگهی از بازار ايران را به ما نمی داد همين امر مهم ترين نقش در بستن شريان های اقتصادی جهت تداوم فعاليت تلويزيون هما را فراهم کرد.



مجموعه اين عوامل بود که نهايتاً ادامه فعاليت تلويزيون هما را برای من و همکارانم علی رغم ميل باطنی غير ممکن کرد. اما در مورد امکان بازگشت تلويزيون هما بايد خدمت شما و ديگر علاقه مندان عرض کنم که بله بازگشت اين تلويزيون محتمل است ليکن اين بار و برای چنين بازگشتی راهکار جديدی را مطمح نظر دارم.



اولاً چنين بازگشتی را مفروض بر رفع شک مسئولين امنيتی کشور می دانم. با اين توقع که ايشان فعاليت گذشته و صادقانه تلويزيون هما را مرجع داوری و ماهيت اين رسانه بدانند. گذشته از آنکه مسئولين بايد بپذيرند در موقعيت خطير فعلی که دشمنان کشور با جديت همه امکانات رسانه ای و تبليغاتی خود را عليه کشور بسيج کرده اند وجود و حضور رسانه ای مانند هما بوضوح لازم و ضروری است.



آن هم رسانه ای که بدون وابستگی دولتی عمده اهتمام خود را صرف تقويت گفتمان و مفاهمه و آشتی ملی بمنظور افزايش ضريب اعتماد و امنيت کشور از طريق ايجاد احساس مسئوليت برای همه جناح ها و شخصيت های سياسی که دلنگرانی مشترک برای آينده ايران دارند، کرد.



مضافاً آنکه سال جديد توسط آيت الله خامنه ای سال وحدت ملی نامگذاری شده و طبعاً مسئولين کشور برای تحقق چنين وحدتی بايد از هر امکانی از جمله فعاليت سالم و تفاهم طلب رسانه ای مانند تلويزيون هما که مساعدت به اين هدف می رساند، استقبال کنند.



در مورد شک و شبهه سازمان های امنيتی آمريکا خوشبختانه آنطور که به نظر می رسد ايشان با توجه به فعاليت شفاف و سالم اينجانب و سازمان های تحت مسئوليت اينجانب از جمله تلويزيون هما ديگر متقاعد شده اند که نبايد نگرانی امنيتی بابت فعاليت اطلاع رسانی ما داشته باشند.



گذشته از آنکه من بارها اعلام کرده ام هر دو ملت و کشور ايران و آمريکا برای من عزيزند و معتقدم اين دو ملت در صورت بسترسازی سالم توسط رسانه ها بخوبی می توانند با تکيه بر مشترکات فرهنگی و علائق و منافع سياسی و اقتصادی مشترک بهترين روابط را با يکديگر داشته باشند.



اما در مورد چگونگی بازگشت تلويزيون هما ابتدا بايد عرض کنم چنانچه هما فعاليت خود را از سربگيرد کماکان در مقام رسانه «همبستگی مردم ايران» خود را متعلق به همه شهروندان ايرانی می داند و پايبند به همان سه هدف قبلی خود يعنی اطلاع رسانی سالم و امانتدارانه و تلاش بمنظور مفاهمه و آشتی ملی و تنش زدائی از مناسبات ايران و آمريکا خواهد بود.



ما در صورت بازگشت مانند گذشته آماده تريبون دادن به همه شخصيت ها و سازمان های سياسی و فرهنگی و اجتماعی ايرانی هستيم مشروط بر آنکه ايشان اولاً موجوديت حکومت جمهوری اسلامی را بعنوان نظام مشروع و قانونی حاکم بر ايران برسميت بشناسند.



اين بمعنای چشم پوشی از برخی نارسائی ها و کاستی ها در نظام موجود نيست بلکه من معتقدم ايرانيان موظفند با برسميت شناختن اين واقعيت چنانچه انتقاد يا ايرادی نيز بر ماهيت يا عملکرد آن دارند در چارچوبی کاملاً منطقی و محترمانه انتقاد های خود را همراه با پيشنهاد و بمنظور تغيير و بهبود وضعيت و زندگی هر چه بهتر و سعادتمند تر شهروندان ايرانی در اين رسانه مطرح کنند.



ما بايد بپذيريم که حل مشکلات ايران تنها در گرو همکاری گروهی همه ايرانيان است.

به اين منظور هم تصور می کنم ديگر وقت گلايه ها و انتقاد های تکراری که طی ساليان گذشته بارها مطرح شده، گذشته و همگی موظفيم با ديدی واقعبينانه با تحميل خود به سيستم از طريق ادبياتی سالم و بهداشتی و منطقی در حد وسع و توان خود بکوشيم گرهی هر چند کوچک را از مشکلات کشور بگشائيم.



من صادقانه معتقدم ايرانيان بايد به اين باور برسند که خداوند به ما رسالت آن را داده تا در مقابل غربی که اکنون در تمامی حوزه های انسانی شکست خورده و دنيا را نيز به شکست کشانده، دنيای بهتری بسازيم.



اين ادعای گزافی نيست. ما می توانيم و توان آن را نيز داريم تا با تکيه به گنجينه های فرهنگی خود ضمن ساختن ايرانی آباد و آزاد الگوئی برای سعادت و بهزيستی همه مردم جهان باشيم.



ايران کشوری است که طی 200 سال گذشته علی رغم توانائی به هيچ کشوری حمله نکرده. ما ملتی هستيم که از بدو تاريخ در حوزه های انديشه تئوری سازی کرده ايم. ما ملتی هستيم که همواره در سطح جهان تاثيرگذار بوده، هستیم و خواهیم بود.



اين امر بدليل جغرافيای حساس و استراتژيک ايران است و همين اهميت مکانی به ما تکليف می کند تا پيشقدم در ساخت دنيائی بهتر برای بشريت باشيم. هر کس چنين رسالتی را برای ايران و ايرانی باور دارد می تواند و بايد وارد ميدان شود و رسانه ای مانند تلويزيون هما را به همين منظور در خدمت خود بداند.



کسی که چنان رسالتی را باور دارد بايد بپذيرد با قهر کردن و دل چرکينی از گذشته نمی توان بر مشکلات کشور فائق آمد و ما مجبور به کار گروهی برای رسيدن به چنان ايرانی آباد و آزاد هستيم. چنین ايرانی در سايه مشارکت شهروندانی قابل دسترسی است که متعهد به قاعده نفی خشونت بوده و متقابلاً بر اصل برابری و برادری باور داشته و بجای دل شکستن بدنبال به دست آوردن دل ها باشد و بپذيرد ما بايد بدنبال تسخير قلب ها باشيم نه سلطه بر کشورها و ثروت های مردم.



هر کسی هم که در صدر حکومت در ايران است می تواند روی کمک های رسانه ای مانند هما که عمدتاً کمک های علمی، فرهنگی، سياسی، اقتصادی، ارتباطاتی و تئوری سازی است حساب کند مشروط بر آنکه شرايط و برنامه های اين رسانه را بپذيرند از جمله آنکه:



يک واقعيت غير قابل انکار وجود دارد و آن اينکه بدليل حضور اينجانب و ديگر همکاران اينجانب در ايالات متحده ما نسبت به تصميم گيران در داخل کشور اشراف و آگاهی بيشتری بر چگونی سياست ورزی در ساختار فرهنگی و سياسی آمريکا داريم. بر همين اساس متوقعيم چنانچه بتوانيم مجدد در قالب رسانه در خدمت مردم و مسئولين باشيم ايشان نيز توجه بيشتری لااقل به تحليل ها و مواضع و اخبار ارسالی اين رسانه که متوجه تحولات و مسائل داخل آمريکا است، داشته باشند.



گذشته از آن در صورت بازگشت هما در صدد هستم تا توانائی های تخصصی خود در حوزه فن آوری پيشرفته (High-Tech) را در خدمت گرفته و از طريق هما آن را آموزش دهم.



همچنين پخش برنامه های مستند از بازرگانی و تجارت ايران تا بدينوسيله ضمن تقويت غرور ملی کمکی نيز در حد بضاعت به بازرگانی و اقتصاد ايران کنيم.



در زمينه فرهنگی نيز مايلم هما را در خدمت گسترش هنر و موسيقی کشور گرفته و مرجعی برای شادی آفرينی سالم هم وطنان شويم.منظور از شادی آفرينی سالم نيز اخلاقی و پاک بودن محتوای برنامه هاست.



در کنار آن خواهيم کوشيد دستآوردهای فرهنگی ايران را در کنار پخش برنامه های مستند از مشکلات موجود در جامعه را نیز منعکس کنیم. کمااينکه سعی خواهیم کرد تا برنامه هائی ورزشی و فيلم های آموزشی غربی با ترجمه فارسی را نیز ارائه دهیم.



البته لازم به ذکر می دانم تا همينجا با اغتنام فرصت اعلام کنم چنانچه تلويزيون هما تجديد فعاليت خود را آغاز کند، مانند گذشته فعاليت خود را ورای رقابت ها و جناح بندی های سياسی قرار داده و بشدت از ورود به فعاليت ها و جهت گيری های سياسی و جناح بندی های قدرت پرهيز خواهد کرد. عمده اهتمام ما بدنبال معقول کردن قدرتمندان و نهادهای قدرت اعم از موافقان و مخالفان حکومت است.



همچنين شخصاً اين اميد را دارم تا در بلند مدت بتوانيم از طريق سوشیال نت ورکينگ (Social Networking) ابزاری جهت نخبه شناسی از ميان شهروندان ايرانی باشيم تا بدينوسيله بتوانيم شايستگان و نخبگان ايران را در زمينه های تخصصی خود در بستر خدمات رسانی به شهروندان قرار دهيم.

متقابلاً بعنوان بنيانگذار تلويزيون هما اين آمادگی را دارم تا در صورت راه اندازی مجدد آن متعهد شوم هما را بصورت تريبونی باز برای ورود همه شهروندان ايرانی باز نگاه دارم مشروط بر آنکه پايبند به شرايط هما که پيشتر اعلام کردم، باشند.



داريوش سجادی:

صرفنظر از ماهيت و اهداف و تعهدات و شرايط و خواست هائی که برای راه اندازی مجدد تلويزيون هما مطرح کرديد، برنامه عملی شما برای گشايش مجدد هما چيست؟



ژاپه يوسفی:

در اين مورد بايد خدمتتان عرض کنم که در صورت راه اندازی مجدد تلويزيون هما اين بار آن را در غالب يک شرکت سهامی ارائه خواهم کرد. شرکتی که برخوردار از دو شرط است. شرط نخست آن است که اين شرکت بايد حداقل 300 هزار نفر ايرانی، تاکيد می کنم 300 هزار نفر ايرانی سهامدار داشته باشد.



شرط دوم آن است که اين اعضا بايد ماهيانه بين يک دلار تا حداکثر دو دلار بابت سهم شان پرداخت کند. تصور هم نمی کنم پرداخت ماهيانه اين مبلغ برای فرودست ترين طبقات ايرانی هم رقمی سنگين باشد.



شما ملاحظه کنيد وقتی در سبد خريد روزانه شهروندان ايرانی خريد يک روزنامه با قيمت حداقل 100 تومان قرار دارد، لذا منطقاً توقع پرداخت ماهی 1000 تومان جهت تامين نيازهای رسانه ای ـ تصويری توقع گزافی نبايد باشد. شهروندان عزيز ايرانی بايد همانطور که برای مطالعه روزانه خود هزينه 100 تومانی خريد روزنامه را تقبل می کنند، برای خوراک رسانه ای ـ تصويری خود نيز ارزشی مشابه قائل شوند. گذشته از آنکه پرداخت چنين مبلغی (يک تا دو دلار در ماه) قابل مقايسه با هزينه خريد روزانه نشريات نيست.



حداقل مبلغ مزبور را نيز بر اين اساس انتخاب کرده ام تا با توجه به اصل برابری و برادری همه اقشار از کم سطح ترين تا ثروتمند ترين بتوانند از عهده آن برآيند.



در صورت تحقق اين دو شرط ما تلويزيون هما را به عنوان يک شرکت سهامی در یکی از کشورهای مستعد در زمینه بازار بورس به ثبت می رسانيم.



در دور قبل فعاليت هما علی رغم آنکه آن رسانه را تلويزيون همه مردم ايران اعلام کردم اما شما شاهد بوديد سهمی از مردم جهت راه اندازی آن مطالبه نکردم. اما ظاهراً همين امر نقش بسزائی در تعطيل شدن هما داشت. چرا که اولاً تقبل هزينه يک تلويزيون با تکيه بر سرمايه شخصی آن هم تلويزيونی مانند هما که بخاطر تحريم های اقتصادی آمريکا نمی توانست اقدام به اخذ آگهی تبليغاتی کند، عملاً بسيار سخت بود و گذشته از آنکه همين اتکای به سرمايه شخصی مشکل اصلی شک و سوء ظن مسئولين امنيتی دو کشور ايران و آمريکا بود و هر دو نمی خواستند و يا نمی توانستند باور کنند يک شخص حاضر می شود سرمايه خود را بدون توقع سود دهی صرف چنین رسانه ای کند.



لذا تصور می کنم چنانچه اين بار بتوانم با شيوه مزبور سرمايه تلويزيون هما را متکی بر پرداخت ماهیانه آن 300 هزار نفر سهام دار کنم از اين بابت هم ديگر خيال هر دو طرف راحت خواهد شد و ظاهراً ديگر نبايد سوء ظنی به منابع مالی آن داشته باشند.



علت آن هم که کف 300 هزار دلار را برای تجديد فعاليت هما انتخاب کرده ام از آن بابت است که در دور قبل با سرمايه شخصی ام کف هزينه ها را بر روی 150 هزار دلار بستم اما اين رقم نمی توانست به نحو احسن و مطلوب از عهده تامين و تهيه توليدات تصويری با کيفيت بالا برآيد.



طبعاً چنانچه اين رقم از سطح مزبور افزايش يابد با اطلاع رسانی دقيق مازاد درآمد صرف ارتقا و افزايش کيفيت برنامه های تلويزيون خواهد شد. در ضمن در صورت تامين اين سطح از خريد سهام (300 هزار نفر) تمامی امکانات استوديوئی و

تجهيزات تکنولوژيکی و ديجيتال تلويزيون هما را که در حال حاضر موجود است در اختيار گرفته و خود نيز مانند ديگر سهام داران خود را برخوردار از يک سهم و طبعاً يک رای در هما تی وی می دانم و بمدت پنج سال مديريت تلويزيون را بدون هیچ دست مزدی جهت تامين و تقويت زيربناهای آن عهده دار می شوم. وظيفه اصلی خود نيز می دانم تا طی اين پنج سال از طريق ارتقا سطح کيفی و کمی اين شرکت زمينه ورود آن به بازار بورس را فراهم کنم.



معتقدم چنانچه حق الزحمه ای نيز شامل اين مديريت پنج ساله باشد اين حق الزحمه بعد از آن پنج سال و بر مبنای ارزش اين رسانه در بازار بورس و بصورت سهام پرداخت شود که ميزان آن نيز بايد متناسب با ارزش هما در بازار بورس باشد.



طبیعتاً در چنين حالتی نيز سهامداران این تلویزیون باید انتظار افزایش سالیانه 7 تا 10 درصدی ارزش سهم خود را از مدیریت تلویزیون داشته باشند. این بدین معنی است که پیش بینی ما مبتنی بر آنست که بعد از پنج سال فعالیت تلویزیون و ورود آن به بازار بورس و به فرض داشتن 300000 سهام دار که هر کدام یک دلار در ماه (60 دلار در پنج سال) برای خرید سهام خود پرداخته باشند، ارزش سهم هر سهام دار بین 71.5 دلار تا 77.5 دلار خواهد بود.

بعد از پنج سال مديريت جديد از طريق رای گيری توسط سهام داران انتخاب خواهد شد.

در اینجا دوباره تاکيد می کنم که کليه فعاليت های اين تلويزيون کاملاً علنی و شفاف خواهد بود. يعنی از نقل و انتقال وجوهات تا قراردادهای مرتبط با اين رسانه را بصورت کاملاً آشکار بر روی اينترنت گذاشته تا قابل دسترس برای همه سهام داران باشد. حتی جلسات سياستگذاری ها را نيز تصويربرداری کرده و در تلويزيون پخش می کنيم.



داريوش سجادی:

و بالاخره چنانچه آن 300 هزار نفر بخواهند در اين پروژه مشارکت کنند بايد چگونه عضو اين شرکت سهامی شوند؟



ژاپه يوسفی:

من برای عملياتی کردن پروژه بازگشائی مجدد تلويزيون هما 3 مرحله را در نظر گرفته ام.

مرحله نخست، فاز اطلاع رسانی است. در اين مرحله سعی خواهم کرد از طريق اصحاب رسانه و اطلاع رسانی تا جائی که می شود شهروندان ايرانی را در داخل و خارج از کشور از جزئيات پروژه مزبور مطلع کنم تا در صورت متقاعد شدن ايشان وارد مرحله دوم يا فاز ثبت نام شويم. به همين منظور به زودی ضمن صدور اطلاعيه ای هم وطنان گرامی را در جريان جزئيات اين طرح خواهيم گذاشت.



در فاز ثبت نام اين امکان را به علاقه مندان می دهيم تا صرفاً با ثبت نام خود بعنوان متمايل به تحقق اين پروژه ما را از ميزان استقبال از چنين طرحی مطلع کنند.



اين ثبت نام بمعنای آن است که ايشان می پذيرند برای راه اندازی مجدد تلويزيون هما متعهد به پرداخت ماهيانه يک تا دو دلار در ماه شوند. تاکيد هم می کنم در اين مرحله حتماً بايد سطح 300 هزار نفر مورد نياز اين شرکت سهامی پر شود.



رقم 300 هزار نفر هم رقمی واقع بينانه می دانم، چرا که اين رقم بر اساس برآورد حداقل بيننده در ايام فعاليت پيشين هما به دست آمد. در آن ايام همکارن بنده به احتساب ايميل هائی که طی يک هفته فراخوانی که از بينندگان خود مطالبه کرده بوديم به اين نتيجه منطقی رسيديم که از جمعيت 70 ميليونی ايران رقمی بالغ بر 700 هزار نفر کف بينندگان تلويزيون هما را در سرتاسر اروپا و خاورميانه را تشکيل می دهند .



طبعاً چنين رقمی که بصورت واقع بينانه بر روی حداقل ها هم تهيه شده رقم قابل توجه و حائز اهميتی است.



بعد از مرحله ثبت نام وارد مرحله چگونگی جذب پول شده و بدنبال آن وارد فاز فعاليت مجدد آنتن تلويزيون هما خواهيم شد. البته به تناوب و بر حسب نياز در هر مرحله چگونگی ثبت نام يا جزئيات پرداخت حق عضويت را با شيوه هائی سالم و بدون زحمت به اطلاع علاقه مندان خواهيم رساند.



فقط برای آنکه پاسخ خود را کامل کنم به اطلاع شما می رسانم اين مصاحبه را نخستين اقدام در مرحله اطلاع رسانی جهت راه اندازی مجدد تلويزيون هما بدانيد و در آينده نيز سعی خواهم کرد از وسايل ارتباط جمعی ديگر نيز جزئيات اين پروژه را به اطلاع شهروندان ايرانی برسانم. همينجا نيز از سايت وزين انتخاب که امکان طرح اين مباحث را برای اينجانب مهيا کرد تشکر می کنم و از ديگر رسانه ها ايرانی نيز توقع دارم چنانچه اين پروژه را پروژه ای مفيد و سازنده برای ارتقاء سطح اطلاع رسانی در کشور می دانند به هر شکل ممکن در انعکاس و انتشار آن ما را ياری کنند و خود نیز در این پروژه سهیم شوند. شهروندان عزيز ايرانی در داخل و خارج از کشور حتماً نقطه نظرات و پيشنهادات خودشان را در مورد اين طرح برای ما ارسال کنند.

از جميع شخصيت ها و گروه های مشروع و صاحب صلاحيت در داخل و خارج از کشور هم توقع دارم چنانچه تلويزيون هما را با احتساب فعاليت گذشته اش رسانه ای قابل وثوق و اعتماد می دانند در اين طرح ما را ياری برسانند و با پيشقدم شدن خود و سازمان ها و احزاب تحت امر خود در عضويت در اين رسانه زمينه فراهم شدن يک تريبون سالم و امانتدار را برای همه ملت ايران فراهم کنند.



اميدوارم مسئولين کشور هم در موقعيت فعلی که دشمن جميع امکانات رسانه ای خود را عليه ايران بسيج کرده به اعتبار گذشته تلويزيون هما اصل را بر اعتماد به ما گذاشته و برای اين نبرد نابرابر و شکستن آن انحصار رسانه ای با چشم اعتماد به هما بنگرند.

در اینجا من به همه عزیزان ایرانی و ایران دوست گوشزد می کنم که همان گونه که در جریان فیلم 300 مشاهده کردید، دشمن با سوء استفاده از ضعف رسانه ای، سیاسی، امنیتی، و اقتصادی ایران که سرچشمه آن نبودن همبستگی لازم در میان ایرانیان است، در صدد آسیب رساندن به چهره و توانایی ایرانیان در پهنه جهان می باشد و اگر دست به دست هم ندهیم و با همبستگی جلوی آنان ایستادگی نکنیم، بزرگترین ابزار را در اختیار آنان قرار خواهیم داد تا بتوانند آسیبی تاریخی به مردم و کشورمان وارد سازند.



30/اردیبهشت/86


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر