۱۳۹۲ خرداد ۷, سه‌شنبه

مرغ انجیرخوار


ابراز ملالت محمود احمدی نژاد در نطق تبلیغاتی اش از نوع استقبال ژاک شیراک از محمد خاتمی در سال 78 دلالت معتبری بر روان پریشی «خودبزرگ بینی» Egomania درلایه های پنهان شخصیت رئیس جمهور فعلی ایران دارد.

ایشان در بخشی از سخنرانی تبلیغاتی خود اظهار می دارد:

«روزي كه رئيس جمهور سابق با آن وضعيت به فرانسه رفت يكي از غم‌انگيزترين روزهاي زندگي‌ام بود چرا كه ژاك شيراك در بالاي پله‌هاي(!) محل استقرار خود ايستاده بود و رئيس جمهور قبلي ايران در پايين پله‌ها از ماشين پياده شد و پله‌هاي متعدد را پشت‌سر گذاشت تا به او برسد و اين حركت از موضع ضعف باعث تحقير ما شد.»







وی پیشتر و بنا به اعتراف خود قبل از تصدی مسئولیت ریاست جمهوری طی اظهاراتی مشابه بر این نکته ابرام داشته بود که:

«من چند سال قبل صحنه‌ای در تلویزیون دیدم؛ این غصه‌اش در دلم ماند ... که هنوز هم به طور کامل برطرف نشده. دیدم یک مسئولی از ایران رفت در یک کشور اروپایی؛ رئیس آن کشور بالای پله‌ها ایستاد؛ مسئول ما را آن دور پیاده کردند و آن نامرد یک قدم پایین نیامد؛ برای چه؟ برای اینکه خرد کند. من آن شب در تلویزیون دیدم، خیلی غصه‌ام شد؛ خدا شاهد است، گفتم: ای خدای بزرگ! یک شرایطی فراهم کن که این مساله جبران شود».



چنین ملالت خودبزرگ بینانه ای از دو منظر قابل ارزیابی است:

***

ـ نخست آنکه چنان نیایش و مطالبه تحقق شرایطی از خداوند تا آن مسئله (تحقیر ملت ایران) جبران شود مؤید آن است که محمود احمدی نژاد توفیق اش در کسب کرسی ریاست جمهوری دور نهم ایران را اجابت دعای خود از خداوند بمنظور جبران سرشکستگی ایرانیان طی دوران ریاست جمهوری خاتمی فهم کرده. این بدآن معناست که ایشان در فهم رئیس جمهور شدن خود دچار یک سوتفاهم جدی می باشند.

طبعاً احمدی نژاد با چنان فهمی از پیروزی خود در دور نهم ریاست جمهوری تا آن اندازه می تواند مُحق باشد که خود را در هاله ای از نظرکردگی و تحقق وعده خداوند در فرجام اجتناب ناپذیر پیروزی جبهه حق بر باطل فهم و درک کند.

هر چند اظهار ملالت و سرشکستگی احمدی نژاد از نوع رویکرد خاتمی در مقابل غربی ها قرینه ای از اظهارات رهبر فقید انقلاب اسلامی است که در دهه شصت در توصیف شخصیت ضعیف و مرعوب محمدرضا پهلوی در مقابل غربی ها اظهار داشت:

«خدا می داند آن روزی که من عکس این محمد رضا را در نشریات دیدم که در آمریکا مقابل رئیس جمهور آن کشور مثل یک بچه ایستاده بود و آن رئیس جمهور به او نگاه هم نمی کرد. تلخی آن هنوز هم در ذائقه من باقی است که یک نفر آدمی که می گوید من همه کاره هستم و کشورم را می خواهم برسانم به کذا و از ژاپن هم می خواهیم جلو بزنیم یک همچون آدم ضعیف و زبونی است که می رود در آمریکا و بعد از همه تشریفات برای رفتنش به آمریکا به او آن طور کم محلی می کنند»



اما نکته مغفول نزد احمدی نژاد در مقایسه بین این «دو گزاره بظاهر مشابه» عدم توجه ایشان به لزوم کج منقاری مرغ انجیرخوار است!

احمدی نژاد و هم دلان ایشان به این نکته کمتر توجه می کنند که آیت الله خمینی در موقعیتی آن گونه شخصیت محمدرضا پهلوی را توصیف کرد که خود از کانون یک مبارزه اصیل و پانزده ساله و با تکیه بر مبانی و اصولی تعریف شده و با اتکای بر حمایت قاطبه ملت ایران ضمن خلع پهلوی از حکومت و سقوط نظام شاهنشاهی با اتکای بر حمایت اصیل و میلیونی مردم ایران بر مصدر قدرت قرار گرفته بود.

گذشته از آنکه پهلوی ها ماهیتاً در فقد شخصیت اصیل و مستقل، موجودیت خود نسبت به غربی ها را در سطح فرودستانه برسمیت شناخته بودند.

اما ظاهراً نتیجه انتخابات دور نُهم ریاست جمهوری ایران تا آن اندازه برخوردار از فریبندگی برای فاتح کاخ ریاست جمهوری ایران بوده تا بتواند ایشان را در فهم چگونگی شکست رقیب دچار سوء تفاهم کند.



اینکه طی سالهای 76 تا 84 ، ایران شاهد ظهور اسلام نوینی با اصالتی فانتزی و مبادی آداب از ناحیه «پدیده خاتمی» شد که توانست در هرم قدرت ایران، جناح سیاسی ملقب به خط امام را دچار انشعاب کند امری غیر قابل کتمان است. هر چند چنین اسلامی متکی بر یک عقبه دویست ساله از زمان سید جمال الدین اسدآبادی به بعد بود که در تداوم حیات خود مستظهر به زعامت شخصیت هائی همچون امام موسی صدر و آیت الله بهشتی نیز شد و نهایتاً در خرداد 76 با محوریت محمد خاتمی امکان ظهور و بروز در کانون قدرت در ایران را یافت.

اما همه اینها نافی آن نیست تا احمدی نژاد و عقبه سیاسی ایشان نتوانند به فهم درستی از چگونگی به قدرت رسیدن خود نائل آیند. قطعاً تا زمانی که قرائت ایشان از پیروزی خود در خرداد 84 بر تحقق وعده خداوند و غلبه تاریخی جبهه حق بر باطل متکی باشد، طبیعی خواهد بود تا با چنین قرائتی محمود احمدی نژاد با «توهم نظرکردگی» برای خود رسالت تاریخی «احیای آبروی از دست رفته برای ایرانیان و جهان اسلام» را تعریف نماید.

نکته ای که محمود احمدی نژاد سهواً یا عمداً در فهم پیروزی خود در خرداد 84 نسبت به آن تجاهل می کند تحقق وعده «مکرو و مکرالله والله و خیرالماکرینی» است! که قبل از آنکه ناظر بر پیروزی ایشان باشد پاسخی به تضییع حق شیخ مهدی کروبی در تصاحب مشروع کرسی ریاست جمهوری ایران بود.

کید اصلی آنجا بود که در دور نخست انتخابات ریاست جمهوری دور نهم، کروبی واقعاً نفر اول در شمارش آرا بود و بعد از ایشان هاشمی رفسنجانی و ایضاً محمود احمدی نژاد قرار داشتند و چنانچه شیطنتی صورت نمی گرفت احتمالاً احمدی نژاد کماکان در مصدر شهرداری تهران انجام مسئولیت می کرد.

داستان پیروزی احمدی نژاد بر هاشمی در دور دوم، قرینه ماجرائی است که در پیش از انقلاب در سیرکی در مشهد اتفاق افتاد.

در آن ایام مالک سیرک که برخوردار از مادیانی رو به احتضار بود بمنظور خلاصی سودآور از مادیان مزبور اقدام به برگزاری نمایشی با فروش گسترده بلیط کرد تا طی آن مادیان فرتوت را در قفس شیر موجود در سیرک انداخته تا بدینوسیله هم بشکلی بهداشتی! از شر آن زبان بسته خلاص شود و متقابلاً از قبال چنان نمایش مهیجی عایداتش را نیز افزایش دهد. اما علی رغم همه پیش بینی های صورت گرفته و 24 ساعت گرسنه نگاه داشتن آن شیر درنده، بمحض رویاروئی آن دو با اولین نعره شیر، مادیان همه قوت خود را جمع کرد و با لگدی محکم بر پیشانی شیر، سلطان جنگل را برای همیشه نقش بر زمین کرد. معادله ای که قرار بود منطقاً با حذف مادیان و پیروزی سلطان جنگل حل شود به طرفة العینی وارونه شد.

بر همین مبنا نیز می توان به فهم گلایه کروبی از وزارت کشور آن زمان نائل شد که در انجام انتخابات و شمارش آراء در اختیار اصلاح طلبان بود. اما اصلاح طلبانی که زیر نظر موسوی لاری (عضو مجمع روحانیون مبارزی که علی رغم دبیر کلی کروبی در مجمع وی را در ایام انتخابات تنها گذاشتند) و تیم آقایان خانجانی عضو شاخص کارگزاران و وابسته به حلقه دلشدگان هاشمی کار شمارش آرا را عهده داری می کردند.

کید اصلی در انتخابات 84 آنجا کلید خورد که ایشان با این تحلیل که اولاً کروبی هر چند در حلقه اصلاح طلبان است اما بدلیل شخصیت مستقلش در فردای حضورش در کاخ ریاست جمهوری نمی توان ایشان را مهار و مدیریت کرد و با اصرار بر پیروز کردن هاشمی در انتخابات، کوشیدند با جابجا کردن آرا، احمدی نژاد و هاشمی را به عنوان حائزین شرایط جهت حضور در دور دوم به مردم معرفی کنند.

عمق استراتژیک چنین رویکردی نیز ناظر بر آن بود که هاشمی به اعتبار پیشینه و شهرت و اعتبارش به راحتی می تواند در مقابل نامزدی گمنام و بی سابقه مانند احمدی نژاد کرسی ریاست جمهوری را تصاحب کند.

نکته مغفول در این معادله بظاهر بدیهی آن بود که «ماکرین» به این نکته توجه نکردند که هاشمی درست یا غلط از سوی بخش بزرگی از جامعه شهروندی فعال در انتخابات نماد اشرافیت نظام تلقی می شد. طبعاً در چنین حالتی پیروزی هر رقیبی ولو گمنام که خود را در نقطه مقابل ایشان تعریف کند، تضمین شده بود.

بر این مبنا احمدی نژاد قبل از آنکه بتواند ریاست جمهوری خود را با اتکای بر صلاحیت ها و شایستگی هایش، ناظر بر تحقق وعده الهی در پیروزی حق بر باطل معنا کند، باید آن را در کنار پایگاه سنتی جناح محافظه کار، وامدار بغض جامعه شهروندی از رقیب بداند تا حُب به خود.

محصول انتخابات خرداد 84 قبل از اقبال به احمدی نژاد گرفتن تاوان الهی از کسانی بود که حق مسلم کروبی را قربانی مطامع خود کردند.

ملاحت چنین بی اخلاقی بزرگی در حق شیخ اصلاحات از جانب دوستانش آنجاست که چهار سال بعد نیز که شیخ با زخم خنجر دوست اما بدون گلایه پای در عرصه انتخابات می گذارد باز هم از سوی خاتمی گــَزیده می شود آنجا که با ورود موسوی به انتخابات، ایشان با این توضیح که «رقابت با موسوی را اخلاقاً جائز نمی داند» از صحنه رقابت ها کنار می کشد!

این بدآن معناست که رقابت با کروبی اخلاقاً جائز و بلکه لازم است!



***

ـ نکته دوم در سلوک «خودبزرگ بینی» از این دست، اهمیت «تفوق جایگاه محیطی» در لایه پنهان شخصیتی محمود احمدی نژاد است که موضوعیت خود در تکدر خاطرش از نوع استقبال ژاک شیراک از خاتمی را در کجائی قرار داشتن در پلکان بروز می دهد.

این همان ظرافتی است که پیشتر «ماروین زونیس» در کتاب شکست شاهانه در رفتار محمدرضا پهلوی نیز ردیابی کرده بود آنجا که با استناد به عکس دسته جمعی محمدرضا شاه با خانواده اش در خلال مراسم تاجگذاری بر اصرار پنهان شاه جهت قرار داشتن بر پله ای بالاتر از همسرش (بدلیل بلندتر بودن قد وی از محمد رضا شاه) اشاره می کرد.

زونیس با استناد بر آن عکس لایه هائی از رفتار ایگومانیا را در شخصیت شاه ایران نشانه گذاری کرد که مؤید حس حقارت وی در برخورد با دنیای بیرونی اش بود. حسی که برای استتار آن «ایگومانیا» وی را بصورتی اجتناب ناپذیر متوسل به رفتار مگالومانیا می کرد. (جنون عظمت)

همچنانکه ارتشبد حسین فردوست یار گرمابه و گلستان شاه نیز در خاطراتش به وضوح می گوید که:

«طی دوران تحصیل در سوئیس شاه در دروس ریاضی و ذهنی بسیار ضعیف بود و از سوی بچه های مدرسه به خاطر افتخارکردنش به ولیعهد بودن ایران مورد تمسخر قرار می گرفت.لذا او راه دیگری را برای ارضای حس پذیرفته شدگی اجتماعی خود انتخاب کرد و به ورزش و حرکات نمایشی روی آورد و برخلاف من در کلیه رشته های ورزشی خیلی قوی بود و شاید در بین شاگردن مدرسه بهترین بود و مدال های زیادی در ورزش گرفت. او به خودش فشار زیادی می آورد تا اول شود و چون دیده بود که از طریق زورگویی و دروس نظری نمی تواند موفق شود، راه ورزش را انتخاب کرده بود تا از سایرین متمایز شود. بخصوص علاقه زیادی داشت تا در میدان هایی که تماشاچی زیاد بود خودنمایی کند. این دو خصیصه اساسی در طول سلطنت نمایان شد: ضعف در تفکر از سویی و خودنمایی و حرکات نمایشی از سوی دیگر! در دوران سلطنت هم هیچگاه کنجکاو نبود که بداند نتیجه عملش خوب است یا بد؟! چه بسا نتیجه عملش بد بود، ولی به کرات جلوی جمعیت های زیاد ظاهر می شد و با دلایل خود درباره ی آن لاف می زد!»



رفتار و گفتار احمدی نژاد طی چهار سال گذشته نیز مؤید تلاش پنهان وی جهت اثبات عظمتی است که قبل از آنکه ابعادش متوجه کشورش باشد، عمدتاً ابعاد شخصیتی خودش را پوشش می دهد.

تلاشی که آگاهانه یا غافلانه از سوی حامیان ایشان به اسم ایران سند می خورد.

مقاله سی ام اردیبهشت ماه گذشته روزنامه کیهان تحت عنوان «عطش قدرت، تحریف واقعیت» نزدیک ترین سند از تلاش برای «جعل عظمت» بنام ایران و به کام احمدی نژاد است.

کیهان در مقام صف اول مدافع احمدی نژاد طی آن مقاله اصرار دارد تا با استناد به اقبالی که مسلمانان بعد از جنگ موفق 33 روزه حزب الله، نسبت به ایران ابراز می دارند و با استناد به مواضع احمدی نژاد در عرصه سیاست خارجی، محبوبیت ایشان نزد مسلمانان را بمعنای محبوبیت ایران و انقلاب اسلامی نزد مسلمانان معنا کند. این در حالی است که طی 4 سال گذشته این ایران نبود که آوازه اقتدارش در جهان پیچید بلکه شخص احمدی نژاد بود که برای تامین تشفی خاطر نیاز توجه طلبانه اش خود را در کانون توجه جهان آن هم در قالبی نامتعارف قرار داد. مطرح شدنی به بهای استهلاک منافع ملی ایران در کنار استقبال و دامن زدن صهیونیست ها و متحدین شان از طریق مظلوم نمائی تصنعی «احمدی نژاد هراسی» برای شعله ورتر کردن آتش هیجان توجه طلبانه رئیس جمهور ایران.



اما واقعیت دنیای سیاست مؤید آن است که انقلابی که به تعبیر آیت الله خامنه ای بی نام خمینی در هیچ جای دنیا شناخته شده نبود، امروز مُبدل به انقلابی شده که بی نام محمود احمدی نژاد در هیچ کجای دنیا شناخته شده نیست. آن هم اشتهاری از جنس ماجراجوئی و نامتعارفی.

بی جهت نیست که جایگاه رهبری نظام ایران نیز طی دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد، تحت الشعاع گفتار و رفتار هیجان زده و نامتعارف مستاجر ساختمان پاستور قرار گرفت و عملاً طی این مدت احمدی نژاد نشان داد تا آن درجه اعتماد بنفس دارد تا با تخیل مبعوثی و رسالت داری حوزه قدرت خود را تا پشت دیوارهای خیابان آذربایجان نیز گسترش دهد.

حذف علی لاریجانی چهره مورد وثوق آیت الله خامنه ای از شورای عالی امنیت ملی و تلاش جهت گرفتن ابتکار عمل در پرونده انرژی هسته ای و حوزه عراق بعد از حذف لاریجانی توسط تیم تحت فرمان خود.

سفر غیرضروری و بی حاصل به عراق، با توجه به دور بودن ابتکار عمل ایران در عراق از کاخ ریاست جمهوری.

طرح شعارهای اولترا انقلابی و بلاموضوع در حوزه منافع ملی ایران از قبیل انکار هولوکاست و اقدام به مراوده های تبشیری با سران کشورهای جهان که قانوناً و بر اساس سنت نامه نگاری بنیان گذار جمهوری اسلامی با میخائیل گورباچف در قد و قواره رهبری نظام است.

جملگی می تواند مؤید صحت شایعه ای باشد که پیش از این «رسول منتجب نیا» نظر احمدی نژاد را در آن باره جویا شد و تاکنون پاسخی به آن داده نشده مبنی بر آنکه احمدی نژاد بعد از اعتراض رهبری نسبت به خود اظهار داشته:

ایشان (آیت الله خامنه ای) تصور می کند من رئیس جمهور او هستم، من رئیس جمهور امام زمان می باشم.

هر چند تلاش های احمدی نژاد را می توان در راستای خود محوربینی شخصیتی وی ارزیابی کرد که پیشتر و در تاریخ معاصر ایران تیمسار رزم آرا مشابه چنین رفتاری را از خود بنمایش گذاشته بود. اما ظاهراً این بار احمدی نژاد برخلاف خلف پیشین از یک جهت بخت یار نبوده و آن اینکه در حوزه سیاست خارجی هر چند کوشیده و می کوشد خود را مرد اول و صاحب قدرت و اختیار جهت حل مسئله با آمریکا نشان دهد اما برخلاف انتظار این بار حریفی در کاخ سفید مستقر شده که ظاهراً بعد از پروژه بازداشت و رهائی هاله اسفندیاری (*) با پی گیری حزب دمکرات آمریکا و توصیه آیت الله خامنه ای جهت آزادی وی، به این نتیجه رسیده که حل مشکل کشورش با ایران بجای خیابان پاستور از خیابان آذربایجان می گذرد.

بر همین اساس هم قابل فهم است که چرا علی رغم پایمردی احمدی نژاد جهت آزادی رکسانا صابری و تلاش اش جهت قرار دادن امضای خود پای این آزادی این بار اوباما بدون توجه به احمدی نژاد صراحتاً رهبری نظام را مخاطب محترمانه خود قرار داد.



داریوش سجادی

10/خرداد/88

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ



* ـ آمریکا در آستانه نوشیدن جام زهر:

http://www.sokhan.info/Farsi/Jumu.htm

http://www.youtube.com/watch?v=fHPQMS8cjCM

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر