۱۳۹۲ خرداد ۷, سه‌شنبه

حسین درخشان را اعدام کنید!


درخشان در انساندوستانه ترین شکل ممکن «مستحق» اعدام است.

حسین درخشان وبلاگ نویس سرشناس ایرانی بعد از بازگشتی خودخواسته به ایران در سال 87 و متعاقب بازداشت دو ساله و محاکمه اعجاب آورش اکنون و بر حسب اعلان دادگاه انقلاب اسلامی به اتهام:

ـ همکاری با دولت های متخاصم.

ـ تبلیغ علیه نظام اسلامی.

ـ تبلیغ به نفع گروهک های ضد انقلاب.

ـ توهین به مقدسات و راه اندازی و مدیریت سایت های مبتذل و مستهجن.

به زندانی 20 ساله محکوم شده.

صدور حکم زندانی 20 ساله برای درخشان بلاتردید مؤید دُز بالائی از بلاهت در فهم و تدبیر و قضاوت پایوران در عدلیه جمهوری اسلامی است.

بلاهت موجود در نوع برخورد و محاکمه درخشانی که در دامن جمهوری اسلامی بالید و در ممتازترین مدرسه مذهبی (نیکان) پرورید و علی رغم این در سال 78 کشورش را با عداوت نسبت به حکومتش ترک کرد، از آنجا قابل اثبات است که مبانی داوری اعمال شده در حق درخشان قبل از محاکمه وی ناظر بر سلب صلاحیت های مطمح نظر بنیان گذار جمهوری اسلامی از نظامی خواهد شد که خود بانی آن بوده اند.

اتلاقی که مستظهر به سفاهت سفیهانی است که ثابت کردند در امر قضاوت و تمشیت، فاقد حداقل های سماحت و ذکاوت قابل انتظار بوده اند.

پایوران قوه قضائیه کمتر به این نکته توجه کرده و می کنند که «درخشان» هر چند در خارج از کشور رفتاری تند و نامتعارف از خود در قبال عرفیات و بدیهیات حاکم بر جمهوری اسلامی نشان داد. اما منطقاً و با تاسی به تصریحات بنیان گذار جمهوری اسلامی، از دولتمردان ایرانی توقع می رفت در مواجهه با بازگشت درخشان و امثال درخشان بُردبارانه آغوش گشائی نمایند.

درخشان جوانی بود که به «اقتضای سن» دل پر شور و سر پر دردی داشت. شور و دردی قابل فهم و جوانانه که بستر خلجان شخصیت وی را فراهم می کرد.

همین خلجان شخصیت، فرصت را برای فرصت طلبان مخالف و فراری در خارج از کشور فراهم می کرد تا از غفلت «درخشان» سوء بهره برده و همچون مسعود بهنود، وی را در «نیم رُخ رادیو بی بی سی» به شرط نشان دادن جایگاه دوست و دشمن میزبانی کنند تا از آن طریق بتوانند ضمن نشان دادن انگشت شست خود به حکومت در ایران! از طریق به رقص واداشتن درخشان و اثبات اینکه: ببینید محصول نظام اسلامی تان چه «قـُرمساقی» شده! لهیب نفرت خود و متحدین خود از نظامی که برنمی تابند را کاهش دهند.

درخشانی که تا زمان برخورداری از تاریخ مصرف برای اردوی فراریان در خارج از کشور، با حداکثر ظرفیت رقصانده و چرخانده شد، با تغییر رویکرد و ابراز ندامت و اقبال به حکومت و دولت کشورش به طرفة العینی از جانب همان اسپانسرهای قدیمی که تا پیش از آن در تجلیل اش فریاد می زدند:

اسمش «نسیمه» ولی طوفان می کنه.

نسیم طوفان می کنه. *

ناگهان همین درخشان برای همان اسپانسرها مُبدل به «لکه حیض» شد.

درخشش درخشان در چنان جوی زمانی جلوه ای مضاعف کرد که به رغم همه ناسزا و دشنام و ملامت از سوی دوستان سابق، راسخ و خوش باورانه، با پایمردی بر عزم و انتخاب نوین اش به ایران بازگشت.

بازگشتی آغشته به امیدی از رافت و اغماض و حزم اندیشی حزم اندیشان.

حکم امروز عدلیه نظام علیه درخشان، استهزای اسلام و پیامبر اسلامی است که در صلح نامه حُدیبیّه آغوش مدینه را برای بازگشت «مُتنبهین» بازگذاشته بود.

در «حُدبییّه» منطق پیامبر اسلام در تن دادن به بند عدم التزام «قریش» به عودت فراریان از مدینه همان قدر قابل فهم بود که مسکوت نگاه داشتن تکلیف نادمین و راجعین فراری از مدینه.

به همان اندازه که پیامبر اسلام ارزشی برای فراری از مدینه النبی قائل نبود تا خود را در فراق ایشان ملالت کند به همان مقدار نیز فراست داشت تا نزد مومنانش فرصت اشتباه را برسمیت بشناسد و باب بازگشت بر روی ایشان را مفتوح نگاه دارد.

حکم امروز عدلیه ایران علیه درخشان، استهزای نظام و بنیان گذار نظامی است که

با وضوح و صراحت فریاد می زد:

«آغوش كشور و انقلاب هميشه براي پذيرفتن همه كساني كه قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است، ولي نه به قيمت طلبكاري آنان از همه اصول، كه چرا مرگ بر آمريكا گفتيد! چرا جنگ كرديد! چرا نسبت به منافقين و ضدانقلابيون حكم خدا را جاري مي كنيد؟ چرا شعار نه شرقي و نه غربي داده ايد؟ چرا لانه جاسوسي را اشغال كرده ايم و صدها چراي ديگر»

چراهائی که درخشان یا نگفت و اگر هم گفت همه را پس گرفت و شجاعانه و با خوش باوری به عدالت و ذکاوت مدعیان پیروی از امام به آغوش کشورش بازگشت.

حکم امروز عدلیه نظام علیه درخشان، ابلاغ پروضوح همه درخشش های تیره به همه درخشان های بعد از این است که:

نه امام و اظهارات ایشان را جدی بگیرید و باور کنید و نه ما و امثال ما را در حفظ و بسط و تعمیق استحکامات و منافع و مناصب و قدرت حکومتی مان دست کم بگیرید.

تا ما هستیم نخواهیم گذاشت اسلام به دست اهلان و محرمان بیفتد!

تا ما هستیم نخواهیم گذاشت شهد رأفت و معدلت اسلام کام تشنگان را شیرین کند!

حکم امروز عدلیه ایران علیه درخشان انتشار گسترده بوی تعفن از جسدی است که نام عدالت بر آن نهاده اند.

حکم امروز عدلیه ایران علیه درخشان پنجه کشیدن بر چهره نظامی است که وقتی حسین خمینی نوه دُردانه امام (حاج آقا مصطفی) در مشهد خیره سری مسلحانه کرد، پدربزرگ بدون تعلل حکم تیرش را صادر کرد!

حکم امروز عدلیه ایران علیه درخشان دهان کجی و تخفیف امامی است که وقتی همان حسین خمینی در ایالات متحده و در مقابل دوربین تلویزیون دولتی کاخ سفید رسماً و علناً درخواست لشکرکشی نظامی آمریکا به ایران را گدائی می کرد و طی اقامت در آمریکا هر مزخرفی را که خواست علیه ایران و نظام حاکم بر ایران گفت و کار را به جائی کشاند که با اظهار آن نظریه بدیع و مشعشع در تلویزیون «صدای آمریکا» که «من بصورت علمی ثابت می کنم بنیادگرائی اسلامی امری ژنتیک است که از طریق نطفه از مادر به فرزند منتقل می شود» اسباب تحیر و تعجب کسانی را در همان صدای آمریکائی فراهم کرد که در بلاهت دست کمی از ایشان نداشتند.

حکم امروز عدلیه ایران علیه درخشان تحقیر و اهانت به امامی است که عدلیه اش حسین خمینی را با همه ترهات و هذیان ها و خُل بازی هایش در خارج از کشور، در بازگشت تحمل کرد و با سرسلامتی تا منزلش در قم بدرقه کرد و درخشانی که یک دهم وی موقعیت و مجرمیت نداشت، به صُلابه کشید.

حکم امروز عدلیه ایران علیه درخشان، کمدی عدالتی است که در آن با صدر نشاندن «حمید مولانا» اسباب ابتهاج و خنده و شادمانی تماشاچیان را فراهم می کنند! مولانائی که همچون درخشان به اسرائیل سفر کرد و بی شرمانه و بدون ارزنی آزرم و ذره ای خجالت تمام قد در مقابل قاضی آمریکا ایستاد و ضمن قرائت سوگند وفاداری به منافع ملی ایالات متحده و پس گرفتن همه وفاداری خود به زادگاه و وطن اولیه اش ** شهروند رسمی آمریکا شد و اکنون مفتخر به اخذ سمت مشاورت بین المللی رئیس جمهورمهرورز ایران نیز می شود و کمی آن سوتر جوانی بداقبال و بی پناه با رفتاری مشابه حکم زندان 20 ساله می گیرد!

حکم زندان بیست ساله حسین درخشان ناعادلانه ترین حکمی است که حسین هرگز مستحق اش نبود.

حسین دیگر درخشان نیست.

حسین دیگر نه روئی در وطن دارد و نه دلشاد در غربت.

حسین را با همه خوش باوری ها و تصوراتش از غمض عین پایوران حکومت از سوئی نزد فراریان خارج از کشور که وی را «به ریا» انذار از عدم بازگشت به ایران می دادند، مفتضح و له کردند. همچنانکه با دو سال بازداشت پرمشقت و صدور حکم سنگین زندان، حسین و کلیه باورهایش از نظامی که تصور و توقع اش را داشت مُبدل به مجنونی پاکباخته کردند.

اکنون حسین دیوانه ای است که از قفس پرید!

عدلیه و بازجویان عدلیه با بلاهت شان خواسته یا ناخواسته،عمداً یا سهواً از حسین دیوانه ای مانند «مک مورفی» ساختند تا به جرم همه حُریت و جسارت و غرور و اشتباهات و ندامت های طبیعی و مقتضای سن اش، اینک از قفس پرانده شود!

حسین خوش باورانه پرواز بر فراز آشیانه فاخته ای کرد که داروغه اش با صبر و تامل و ظرافت و بلاهت موفق شد از همه نشاط و امید و روحیه حسین اینک «مک مورفی» مجنونی ساخت که دیگر شایسته پریدن از قفس است.

حسین دیگر مستحق زندان نیست.

حسین را اعدام کنید! نه به شایستگی ـ به بایستگی!

حسین شایسته اعدام نیست، بایسته اعدام است!

دیگر چیزی از حسین باقی نمانده.

دیگر چیزی از حسین باقی نگذاشتید.

دیگر چیزی از حسین نخواستید باقی بگذارید!

حسین را اعدام کنید شاید جسد حسین معجزه کند و جسد عدالت در عدلیه را زنده کند.

حسین را به سالاری بسپُرید تا روح رنجور و درمانده و زخم خورده اش را از قفس بپراند.

کاش سالاری برای پراندن عدالت پیدا شود.



داریوش سجّادی

20/مهر/89





* ـ اشاره به بخشی از دیالوگ فیلم سینمائی بایسیکل ران که عنوان قهرمان فیلم نسیم بود.

** ـ متن تحلیف شهروند آمریکائی شدن در مراسم رسمی دادگاه های ایالات متحده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر