طی ایام ناآرامی های تهران در فردای انتخابات ریاست جمهوری دور دهم ، فرصتی دست داد تا با یکی از دوستان روزنامه نگار که مدت دو سال است از ایران مهاجرت کرده و اکنون در کالیفرنیا اقامت دارد در وب سایت ایشان بحثی را ذیل یکی از نوشته های وی تحت عنوان: « رئیس جمهوری «ما» و رئیس جمهوری«رهبر» 3 مرداد در بهارستان» بصورت دوجانبه دنبال کنیم. بحثی که مطالعه آن می تواند خالی از لطف نباشد.
علاقه مندان ابتدا می توانند نوشته ایشان را ذیلاً مطالعه کرده و در ادامه پرسش و پاسخ های مبادله بین اینجانب و ایشان را ملاحظه نمایند.
رئیس جمهوری «ما» و رئیس جمهوری«رهبر» 3 مرداد در بهارستان
اسفندیار رحیم مشایی و یا به قول دوستان سازمانی اش اقا مرتضی در مراسم تودیع از سازمان میراث فرهنگی از محمود احمدی نژاد به عنوان مردی برای تمامی فصول یاد کرده است که باید در موردش فیلم ها ساخته شود.و البته در این مورد نیازی به توصیه ایشان نبود چرا که فیلم ساخته خواهد شد از فردی که 24 میلیون رای را در یک شب دزدید.مردی برای تمامی فصول اما داستان مردی است که گردن به تیغ حاکم داد اما تن به رای حاکم نداد.”سر” تاموس مور در جهان اندیشه مظهر شرافت و پایمردی است یعنی انچه در جمهوری فقیهان نایاب شده است.
ساختمان مرکزی سازمان میراث فرهنگی در خیابان ازادی در انتهای یک بزرگراه به نام یادگار امام واقع شده است.کمی ان سوتر از ان ساختمانی که آقای مشایی 4 سال ان را به عنوان دفتر اشغال کرده بود انسانی شریف به نام مسعود هاشم زاده زندگی می کرد که تک تیر اندازان ولایت قلب مومن و عاشق اش را شکافتند.انان خانواده داغدار او را از عزاداری محروم کردند.
کمی ان سوتر در شهرک اپادانا سهراب اعرابی نامی جهانی شده است.او را هم تک تیر اندازان ولایت به شقاوت قلبش را هدف گرفتند و از ترس بوی پیراهنش پیکر مطهرش را یک ماه از مادرش پنهان کردند.
ندا را همه ان لاین دیدند که چگونه شهید شد و این همه از کرامات رییس جمهوری اقای مشایی و رهبر و اقا مجتبی است.
اقای مشایی!
رییس جمهوری شما تنها یک فصل دارد خزان ورییس جمهوری ما مهندس موسوی اما از جنس بهار است و زندگی که سبز است.
شما از قلم تا کلام مرگ رقم می زنید و زندان می سازید و زندان پر می کنید ولی ما جوانه زده ایم و سبز شده ایم .
شما نام سازمانی خود را “مرتضی” انتخاب کردید زیرا در ان روزها از نام اسفندیار خجالت زده می شدید.اما این غلط بود شما مرتضی نبودید.این واژه لقب امام علی است .وقتی حضرتش به خلافت ابوبکر پس از پیامبر تن داد او را مرتضی علی لقب دادند.یعنی کسی که بر خلاف میل خود عمل کرد و رضایت داد.ولی شما حتی به رای مردم هم احترام نگذاشتید که کاش تنها این بود.شما دست به کشتار زدید.
امروز میان ما و شما یک رود جاری است.سبز که هویت ماست و سرخ که نماد پایمردی ما.
ما وشما در روز 3 مرداد در سو خواهیم بود.شما در کنار رهبر و مرشد تان احمدی نژاد و ما در کنار رییس جمهوری خود مهندس موسوی
ما به بهارستان خواهیم امد.شما در ان روز در بهارستان خواهید بود . اما مثل محمد علیشاه قاجار با سربازان روسی برای استبداد صغیر.اگر موج سبز را باور ندارید و اگر در قدرت ذوب نشده اید با سربازان بی شمار در میدان حاضر شوید.
ما در بهارستان تاریخ را بازسازی خواهیم کرد تا از انچه در این سالها به نام عدالت بر ما روا داشته اند پرده برداریم و نگران فیلم هم نباشید که امروز جهان از عظمت ملت ایران به حیرت افتاده است به هنگام فیلم را خواهد ساخت.شما در جستجوی نقش خود باشید.قضاوت تاریخ دشوار است حتی ناگوار.
ناگوار تر از انچه شما بر مردم روا داشتید.
کاش تاریخ را ورقی زده بودید پیش از ان که از مردی برای تمام فصول سخن بگویید
22جولای 2009
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داریوش سجادی:
صرف نظر از مناسبات دوستانه اجازه می خواهم در این بحث مشارکت کرده و رفاقت مان را مثل همیشه و با حفظ اختلاف نظرات مان برای بیرون سیاست نگاه داریم.
لذا مایلم بپرسم:
در حالی که در نوشته بالا تاکید کرده ای که رئیس جمهوری «««ما»»» مهندس موسوی از جنس بهار است و زندگی که سبز است.
در حالی که در 18 فروردین گذشته به رادیو زمانه گفته بودی:
آقای میرحسین موسوی اصولاً اصلاحطلب نیست. یعنی آقای میرحسین موسوی اصولاً اعتقادی به چارچوبی که ما از اصلاحطلبی و اصلاحات بعد از دوم خرداد در ذهنمان داشتیم، ندارد. به همین دلیل هم هست که در اوج جنبش دوم خرداد علیغم همهی مواردی که وجود دارد، حتا یک کنایه و حرفی هم از ایشان نشنیدیم.
همینطور در اسفند ماه گذشته که در رادیو زمانه تاکید داشتی:
امروز ما به عنوان نمایندگان افکار عمومی ملت ایران میتوانیم از آقای موسوی سوال کنیم که در قبال قتل عام چند هزار انسان بیگناه (اشاره به اعدام های سال 67) چه واکنشی از خودش نشان داده است که امروز در برابر تاریخ سرافکنده نباشد.
دوست گرامی
در عرض کمتر از 4 ماه چگونه موسوی توانست از یک «متهم» به «رئیس جمهور سبز شما» مُبدل شود در حالی که کماکان هیچ توضیح یا توجیه قابل قبولی در مورد قتل عام چند هزار انسان بی گناه ارائه نکرده؟
اگر صرفاً به اعتبار مواضع خوشآیند امروز ایشان می توانید از اتهامات گذشته ایشان چشم پوشی کنید آیا این حکم شامل هادی غفاری نیز می شود که امروز تندترین مواضع را علیه خامنه ای داشته تا اینک بتوانید بر شلیک ایشان به هویدا نیز چشم پوشی کنید؟
آیا مواضع اصلاح طلبانه خلخالی در فردای دوم خرداد 76 با همین منطق می تواند تبرئه کننده اعدام های سال های اول انقلاب ایشان نیز شود؟
یا آنکه شیفتگی امروز به موسوی را باید در همان چارچوب هیجان زدگی و قهرمان خواهی تاریخی ایرانیان دانست؟
چگونه موسوی با چنین سرعتی در عرض کمتر از 4 ماه از یک متهم به یک منجی یا لااقل «««رئیس جمهور ما!!!»»» برای شما تبدیل شد؟
طنز داستان آنجاست که تب قهرمان خواهی آنقدر بالا گرفته که شیفتگان امروز موسوی برای قدسی و آسمانی کردن موسوی دست به افسانه سرائی هم زده اند از جمله محمد آقازاده که هر چند برخلاف شما از ابتدا حامی موسوی بود اما وقتی جامعه را تب فرا بگیره افسانه جای واقعیت را اشغال می کند و ایشان در وب سایت خود می نویسد:
دوستی دانشجو با حیرت تعریف می کرد غروب یکی از روزهای هفته در اطراف چهار راه ولی عصر ناگهان می بیند مهندس موسوی که این روزها نامش در همه جهان طنین انداخته است تنها وارد جیگرکی می شود و سفارش هفت سیخ جیگر می دهد و بعد گرسنگی اش را بر طرف می کند. مردمی که شاهد ماجرا بودند باور نمی کنند که خود او باشد ولی نکته جالب این بود که همه از دور با عشق تماشایش می کردند و خلوت اش را به هم نمی زنند. بعد به دیدن خیاطی می رود و گپی می زند و می رود !!!
آیا با چنین بدیهیاتی نباید صادقانه اعتراف کرد هم طرفداران احمدی نژاد که او را معجزه هزاره سوم می دانند و هم طرفداران امروز موسوی که در حال تبدیل کردن موسوی به قدیسند هر دو در یک مسئله در رنجند و آن فقر اعتماد بنفس و جستجوی تاریخی برای قهرمان؟
پاسخ:
من تنها پاسخ خودم را می دهم و با دیگران کاری ندارم.
دید گاه انسان می تواند تغییر کند.همچنانکه موسوی امروز با سال 76 تفاوت دارد.او امروز صاحب 24 میلیون رای است.و رهبر جنبش سبز.من از موسوی تا این لحظه تصمیم نگرفته ام که عبور کنم.عبور از موسوی خواست نظام است تا جنبش بی رهبر را به قیام کور تبدیل کند و در خیابان دست به سرکوب زند.کاری که در دهه 60 در اثر حماقت رجوی رخ داد و ما از عرصه های مدنی رانده شدیم.موسوی در حال حاضر محصول رای مردم است.ایا تو می خواهی من هم مثل اقای جنتی رای مردم را انکار کنم.اما انچه در تاریخ رخ داده هنوز به مرحله رسیدگی نرسیده است.در ان روز اگر من در خودم پرسش های کشتار 67 را مطرح نکردم شما می توانید مرا افشا کنید. تاریخ محل مناقشه است و امروز روز مناقشه نیست.مگر ان که تو هدف دیگریداشته باشی.
داریوش سجادی:
البته که دیدگاه انسان می تواند تغییر کند.
پرسش من هم ناظر بر همین مطلب بود.
تکرار می کنم موسوی با کدام تغییر موضعی ناگهان مبدل به رئیس جمهوری سبز و بهاری برای شما و دیگران شده؟
وی که برخلاف شما که زندگی خمینی را «عمری نامبارک» توصیف کرده کماکان خود را «پیرو خمینی و نظام و قانون اساسی برآمده از خمینی و انقلابش معرفی کرده» چه تغییر موضع در سلوک سیاسی اش داده که شمائی که چهار ماه پیش می گفتید:
«آقای میرحسین موسوی همانطور که در صحبتهایش روی آقای خمینی بیشتر تأکید میکند میخواهد به دهه ۶۰ برگردد» امروز اینچنین در کانون اقبال تان قرار گرفته؟
من نگفتم موسوی امروز صاحب 24 میلیون رای نیست.
نگفتم رهبر جنبش سبز نیست.
نگفتم از موسوی باید عبور کنی تا نظام با بی سر کردن جنبش بتواند آن را در خیابان سرکوب کند.
قصد مناقشه نیز در کار نیست.
هدف دیگری هم ندارم.
جز آنکه یک سوال ساده کردم و آن اینکه به من و امثال من با فکت نشان دهید موسوی طی ایام قبل و بعد از انتخابات چه تغییری در دیدگاه هایش داده؟
همین
متاسفانه می توانم کمک غیر مفیدت کنم و آن اینکه ایشان از حیث مبانی فکری و تعلق خاطرش به خمینی و انقلاب و نظام برآمده از آن دچار هیچ استحاله ای نشده
نه تنها نشده بلکه اساساً همه حرفش آن است که نظام و انقلاب و خمینی توسط اغیار به سرقت رفته و آمده تا آن سرمایه ها را بر مسیر سابق خود بازگرداند.
اجازه بده قسمتی از بیانیه نهم موسوی را با یکدیگر بخوانیم:
مسئولیت تاریخی ماست که به اعتراض خود ادامه دهیم و از تلاش برای استیفای حقوق مردم دست بر نداریم. مسئولیت دینی ماست که نگذاریم انقلاب و نظام به آنچه اسلام نمیپسندد استحاله بیابد. مسئولیت انقلابی ماست که اجازه ندهیم حاصل خون صدها هزار شهید به یک دولت امنیتی تنزل پیدا کند و مستهلک شود ... نظام و انقلاب اسلامی میراث و میوه مبارزات تاریخی دویست ساله شما با استبداد و عقبماندگی است. جمهوری اسلامی نظامیاست که اگر بر اساس عهد نخستین و نسخه اصیلش به اجرا درآید تمامی خواستههای ما را در بر میگیرد. مبادا کسی فریب شعارهای ساختارشکنانه را بخورد. اینجانب قویا با چنین وسوسهای مخالفم و اعتقاد دارم قانون اساسی ما همچنان دارای ظرفیتهای ارزشمند تحقق نایافتهای است که باید با فعالیت همه نخبگان روحانی و دانشگاهی و اندیشمندان کشور اجرای آنها به صورت مطالبهای ملی درآید... به یاد آوریم که ملت ما در انقلاب اسلامی به دلیل عدم انعطاف در قبال خواستههای به حقش، که از زبان امام راحل بیان میشد، مجبور به ساختارشکنی گردید... تاکید میکنم که تعلل در محقق ساختن آرمانهایی چون قانونگرایی، عدالت، آزادی و حاکمیت مردم بر سرنوشت خود، و به ویژه اصول معطل مانده قانون اساسی مشروعیتسوز است.
دوست گرامی
ظاهراً متوجه منظور من نشدی.
من هیچ مشکلی با موسوی ندارم او را همانطور که خودش گفته فرزند صادق اسلام و انقلاب و خمینی می دانم من تنها همان حرفی را می زنم که پیشتر در قبال اقبال میلیونی به محمد خاتمی در دوم خرداد زده ام.
يعنی همانطور که اقبال میلیونی به خاتمی در خرداد 76 قبل از آنکه ناظر بر شایستگی های وی باشد متکی بر کراهت از رقیب وی بود امروز نیز کسر بزرگی از شیدائیان موسوی که در حال تبدیل کردن وی به قدیسند اقبال شان به موسوی قبل از آنکه متکی بر فضیلت های موسوی باشد ناظر بر نفرت از احمدی نژاد است و بر همین مبنا بر اساس توهم و بلکه تخیل خود از موسوی در حال مصادره موسوی اند.
اخیراً نیز طی یکی از مقالاتم برای تفهیم این ناهنجاری تاریخی اجتماعی ایرانیان مثالی زدم مبنی بر آنکه:
تجربه اخیر شکست تیم ملی فوتبال ایران از عربستان در بازی های مقدماتی جام جهانی نمونه برجسته ای از آفت فوق در ساختار اجتماعی ایران است.هر چند در فردای شکست تیم ملی ایران همه قصورها یا به پای سرمربی تیم ملی ریخته شد یا بی کفایتی فدراسیون و ریاست سازمان تربیت بدنی و یا دخالت ها و اعمال نفوذهای رئیس جمهور در بدنه مدیریتی فوتبال، اما کمتر کسی به این نکته توجه کرد که تیم ملی فوتبال ایران قبل از هر چیز به توهّم و تخیّل فوتبال دوستان ایران از ظرفیت ها و سطح بازی فوتبال ایران باخت.
بواقع فوتبال ایران نیز بنوعی اسیر همان چیزی است که سیاست ایران اسیر آن است و آن توهّم بدنه اجتماعی از ژنرال های زمین فوتبال و ایضاً ژنرال های دنیای سیاست است. هر چند در برآورد نهائی نتیجه بازی تیم ملی فوتبال ایران با عربستان امری خارق العاده و نامتعارف نبود و این دو تیم بارها در مصاف با یکدیگر نتیجه هائی کمابیش مشابه داشته اند و اساساً همه بضاعت فوتبال ایران در مقام یک کشور آسیائی در بازی با عربستان درهمین حد بوده و هست و بازیکنان این تیم در آن مسابقه همه ظرفیت فوتبال ایران را به منصه ظهور رساندند که چیزی بیش از این هم در توان تیم ملی فوتبال ایران نیست. اما مشکل از آنجا ناشی می شود که جامعه فوتبال دوست ایرانی در ذهنیت خود تیم ملی ایران را کمتر از تیم ملی برزیل یا آلمان و ایتالیا نمی بینند. همین توهّم است که منجر به فشار اجتماعی از بدنه جامعه به ساختار ورزش و ایضاً سیاست شده و ورزشکاران و بعضاً سیاستمداران را نیز ناخواسته مبتلا به توهّم خود مارادونا بینی و یا خود ماندلا بینی خارج از توانشان می کند.
توهمی که در فردای ناتوانی شان در تامین مطالبات فزاینده و نامتعارف شیدائیان، ایشان را از اوج عزت به قعر ذلت پرتاب کرده و به طرفة العینی از خاتمی قهرمان، شاه سلطان حسین می سازد همچنانکه تاکنون به احمدی نژاد توهّم نظرکردگی و ریاست جمهوری آقا امام زمان را پمپ کرده تا در فردائی دیگر منسوب به نقشی جدید از جانب سرخورده گانش شود.
میرحسین موسوی نیز تافته جدا بافته ای از این خرده فرهنگ نمی تواند باشد و چنانچه حزم اندیشانه استحکامات سیاسی خود را در مرزهای واقعیت و با حفظ فاصله بهداشتی از سه جبهه فرصت طلبان و خشکه مقدسان و قدرت طلبان قرار ندهد، نمی تواند توقع عدم ابتلا به فرجام پیشینیان اش را داشته باشد.
(قسمتی از مقاله پروای میرحسین از فـُزتُ و رب الکعبة)
اطاله کلام شد
در انتها کماکان مشتاق شنیدن پاسخ صریحت به این پرسش تکرای خود هستم:
موسوی طی ایام قبل و بعد از انتخابات چه تغییری در دیدگاه هایش داده که شما علی رغم انتقاداتان به موسوی اکنون اینچنین دلداده وی شده که برای توصیف وی متوسل به ادبیات رُمانتیکی از قبیل: «رئیس جمهوری از جنس بهار و زندگی که سبز است» می شوید؟
پاسخ:
بله بهتر است از اطاله کلام دست بر داری.من از سن شیدایی و شیفتگی گذشته ام.در زندگی وامدار کسی هم نیستم که بخواهم ریزه خوار سفره اش باشم.اما تاکید کردم که موسوی امروز رهبر یک جنبش مدنی است.بسیاری حتی در حد تو که از صحبت های من به حقایق دهه 60 رسیدی هم از ان خبر ندارند.که البته در حال حاضر اهمیتی هم ندارد.ادبیات رمانتیک هم در این روز ها ی دشوار می تواند تسلی بخش باشد و سریع تر از ادبیات تغاری جای خود را باز کند.مردم به امید نیاز دارند و من هم در این راه قدم بر می دارم.از تهران به عنوان نماد تهران خبر نداری که گرما و سرکوب بیداد میکند و من اگر امروز در میان دوستان و خانواده و همکاران نیستم ترجیح می دهم مثل انان در یک فضای ازاد رفتار کنم.این توضیح را دادم که بدانی مسئولیت یعنی چه؟و در پایان تاکید می کنم طرح عبور از موسوی تا زمانی که او ایستاده است و مردم هم او را می خواهند.یک خواست مدنی است (!) و هر کس شعاری جز این داشته باشد درجه شعور سیاسی اش به اندازه تحلیل علیل رجوی در دهه 60 است که دریافت درستی از پیرامون نداشت و یک نسل را به قربانگاه لاجوردی ها فرستاد.تو اگر جز این فکر می کنی.مختار هستی بنویسی ومنتشر کنی. به قول ابن یمین که روزگار مغولان و سربداران را تجربه کرده از انقلابی گری سربداران چنان به ستوه امده بود که می گوید.
نسب نامه خویش را پاره کردند
شدند دفتر دیگران را محاسب.
داریوش سجادی:
اول از همه نمی دانم چرا لحنت آنقدر عصبانی است ما که غریبه نیستیم و با افکار هم ناآشنا نبوده و تازه هم روزنامه نگار نشدیم که نتوانیم بدون عصبانیت حرف مان را بزنیم
گذشته از آن این که گفته ای اهل شیدائی و شیفتگی نیستی خصلت خوبی است اما این چه ربطی به سن و سال دارد؟
شیدائی و شیفتگی خود را معطل سن نمی کند همین سه هفته پیش کافی بود سری به بورلی هیلز می زدی تا می دیدی در مراسم ختم مایکل جکسون از سنین ده ساله تا شصت ساله چه شیدائی ها برای مایکل جکسون شان نمی کردند لذا در صدور فکت های روان شناسانه کمی جانب احتیاط را رعایت کنی مناسب تر است.
گفته ای من در زندگی وامدار کسی هم نیستم که بخواهم ریزه خوار سفره اش باشم.
این هم خصلت پسندیده ای است اما باز نمی فهمم این چه ربطی به بحث ما دارد؟
من کجای حرف هایم چنین ادعائی را کرده بودم که لازم دیده ای این خصلت خوبت را به من گوشزد کنی؟
در ادامه تاکید کرده ای موسوی امروز رهبر یک جنبش مدنی است.
ظاهراً اصلاً مایل به دادن پاسخ به پرسش من نیستی و مدام تمایل به تکرار کردن خود داری.
خوب بیان این نکته که موسوی امروز رهبر یک جنبش مدنی است چه دخلی به سوال من دارد مگر من منکر این نقش شده ام؟ من فقط نوع نگاه و رویکرد شیدائیان به موسوی از جمله خودت را که علی رغم موضع چهار ماه پیش ات یک باره وی را در کانون همه ایده آل های خود دیده اید مورد نقد و ارزیابی قرار داده ام.
این نقد می تواند غلط باشد و من اصرار و تعصب کورکورانه ای بر صحت آن ندارم اما اولین توقع از یک روزنامه نگار ارائه ادله در دفاع امروز خودش از موسوی و رد ادعاها و ارزیابی های من می تواند باشد.
من متوجه نشدم به چه حقایقی از صحبت هایت درباره حقایق دهه 60 رسیده ام که ظاهراً هنوز بخش مهمی از آن در سینه تو محبوسه.
این حقایق که در حال حاضر میلیمتر به میلیمترش را عموم مردم می دانند فقط یک نگاه سطحی در اینترنت دریائی از اطلاعات از آن وقایع را در اختیار کنجکاوان قرار می دهد .
در مورد ادبیات رمانتیک منکر اثرگذاری عاطفی چنین ادبیاتی نمی توان شد اما مسئله مهم آن است که روزنامه نگار جماعت مسئولیتی در قبال دادن یا ندادن امید به مردم ندارد.
این کارها در حوزه صلاحیت روزنامه نگار نیست روزنامه نگار صرفاً رسالت اطلاع رسانی دارد ظاهراً تمایل داری خود را در حد فاصل فعال سیاسی و روزنامه نگار تعریف کنی.
به استفاده از لغت ادبیات تغاری هم صرفاً در حد یک متلک نگاه کردم که امیدوارم از سر عصبانیت نباشد به هر حال اگر اشاره ات به سلسله مقالات تغار شکسته است من برخلاف تو، تقید به ادبیات غیراحساسی و غیر حماسی را مرجح در سنت روزنامه نگاری می دانم چرا که معتقدم روزنامه نگار موظف است با اجتناب از رمانتیک نوشتن قبل از تحریک شور و احساس در مخاطب تحریک کننده قوه عاقله مخاطبانش از طریق واقعی و منطقی نویسی مستقل از جوزدگی و هیجان زدگی باشد .
در ادامه متوجه نشدم معنای این جمله یعنی چی:
از تهران به عنوان نماد تهران خبر نداری که گرما و سرکوب بیداد می کند.
تهران به عنوان نماد تهران دیگه یعنی چی؟ می تونی بگی تهران به عنوان نماد ایران در این صورت هم متوجه نشدم از کجا فهمیده ای که از تهران خبر ندارم؟
گذشته از آنکه چنین ادعائی به من نیز این حق را می دهد تا بگویم که ظاهراً از ایران خبر نداری و فقط خبرهایت متکی بر تهران است همان چیزی که در قسمت سوم مقاله تغار شکسته از آن تحت عنوان «ایران بینی تهران» نزد عمومی از تحلیلگران نام بردم.
اما اگر در تهران گرما و سرکوب بی داد می کند تکلیف قسمت نخست اش که روشنه و مردم باید به کولرهایشان پناه ببرند!!! مگر آنکه گرما را نیز در اعداد قصور و کوتاهی ها و بی کفایتی های حکومت قرار بدهیم!!!! قسمت دوم آن گزاره نیز علی رغم بدون خبر نبودنم از فضای تهران باز هم نمی دانم این چه ربطی به پرسش من داشته و دارد؟
در پایان تاکید کرده ای:
« طرح عبور از موسوی تا زمانی که او ایستاده است و مردم هم او را می خواهند یک خواست مدنی است و هر کس شعاری جز این داشته باشد درجه شعور سیاسی اش به اندازه تحلیل علیل رجوی در دهه 60 است که دریافت درستی از پیرامون نداشت و یک نسل را به قربانگاه لاجوردی ها فرستاد»
بسیار خوب
من مشکلی مگر با این گزاره داشته ام؟ اصلاً کجای پرسش من در پست قبلی تعریضی به جایگاه رهبری فعلی موسوی داشت؟ کی و کجا شعار عبور از موسوی را از من دیده ای؟ نمی دانم چرا اصرار داری با حاشیه رفتن از پاسخ به تنها همان یک پرسش من طفره بروی؟
به هر حال تو یک روزنامه نگاری و تازه هم روزنامه نگار نشدی لذا بدیهی ترین توقع از یک روزنامه نگار صاحب سبک و با سابقه آن است که بتواند از مواضع خود با صراحت و قاطعیت و استدلال دفاع کند.
لذا سوالم را تکرار می کنم و چنانچه باز هم مایل به دادن پاسخ نبوده و مصر بر حاشیه روی هستی اصراری به ادامه این بحث ندارم .
در پایان چون ذکر خیری از ابن یمین کردی اجازه بده من هم با شعری از دیوانش این پست را به پایان ببرم:
مفرما انتظارم بیشتر زین
کرم کن یا جوابی یا ثوابی
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر