۱۳۹۲ خرداد ۵, یکشنبه

آقای خاتمی؛ نيآئيد!


اردوی انتخاباتی سید محمّد خاتمی جهت شرکت وی در انتخابات ریاست جمهوری دور دهم ایران هر چند بدون اعلام قطعی وی برای پذیرش نامزدی ریاست جمهوری اما با چراغی خاموش و با قوت و قدرتی سنگین در ایران مشغول به کار شده و ظواهر امر نشان می دهد این اردو توانسته با پدآفندی سنگین دیگر نامزدهای اصلاح طلب را مرعوب عملیات تبلیغاتی خود کند.

این اردو در حالی اهتمام خود را صرف فضاسازی جهت متقاعد کردن خاتمی به نامزدی درانتخابات ریاست جمهوری می کند که گرانیگاه تبلیغاتی خود را عمدتاً حول سه نقطه قوت برای پذیرش ورود خاتمی به این دوره از انتخابات قرار داده.



ـ برخورداری خاتمی از محبوبیت و وجاهت ملی و بین المللی

ـ موفقیت تضمین شده خاتمی در انتخابات در مقابل نامزد اصولگرایان

ـ توانائی خاتمی در جذب آراء توده های خاموش جامعه

سه محوری است که اصلاح طلبان حامی خاتمی می کوشند با تشبّث به آن به عنوان نقاط قوت، ایشان را مجاب و متقاعد جهت ورود به انتخابات نمایند.

هر چند ظواهر امر مويد صحت این ادله سه گانه است اما دست بر قضا این سه نقطه قوت در بطن خود از آن درجه از استعداد برخوردار است که می تواند هم زمان نقشی منفی در این دوره از انتخابات را برای سید محمد خاتمی ایفا نماید.

وجاهت و اقبال ملی و بین المللی خاتمی هر چند امری واقعی و خالی از شائبه است اما چیزی که در این میان به عمد یا سهو نادیده انگاشته می شود، جنس این وجاهت است که بعضاً عاری از سیاست است.

این امری غیر قابل کتمان است که شهرت و محبوبیت خاتمی ریشه در چشمه فضیلت داشته و ایشان قبل از آنکه سیاستمداری زبردست باشند، انسانی فرهیخته و ادیبی فاضل اند که شاکله شخصیت خود را از آبشخور فرهنگ و ادب و حکمت سیراب کرده اند.

این در حالی است که قواره ردای ریاست جمهوری برای قامت سیاسیون دوخته شده که قبل از فرهیختگی، مدیریت و سیاست ورزی را مطالبه می کند.

اصرار اصلاح طلبان حامی خاتمی بر ورود وی به انتخابات ریاست جمهوری با اتکای بر «اشتهار فاضلانه خاتمی» ناشی از فهم غلط ایشان از آموزه حاکم ـ حکیم افلاطون است و با چنان فهم غلطی است که با دست خود ابزار شکستن اندوخته فرهنگی خاتمی را فراهم می کنند.

عدم تفطن اصلاح طلبان به بلاموضوع بودن «اشتهار فاضلانه خاتمی» در حوزه حکومت آفتی است که طی چهار سال گذشته گریبانگیر جانشین ایشان در خیابان پاستور نیز شد و مشارالیه نیز در حالی که از حداقل های پرنسیب فرهنگی خاتمی نیز بی بهره است، اما کوشید و می کوشد تا شأن ریاست جمهوری را با شأن حاکم ادغام کرده و از همین تلقی ناصواب اقدام به ارسال نامه های تبشیری برای رهبران جهان کند.

امری که در پبشینه نظام جمهوری اسلامی به اعتبار جایگاه قانونی ولایت فقیه در قانون اساسی ایران، ذیل شرح وظایف رهبری نظام تعریف شده و نامه تاریخی مرحوم خمینی به آخرین رئیس جمهور شوروی را باید و می توان برجسته ترین نمونه از این نوع مراودات در تاریخ سیاسی جهان معاصر تلقی کرد.

قرار دادن «خاتمی فرهنگی» در کرسی بالاترین مقام اجرائی و سیاسی کشور بمثابه قرار دادن قهرمان بازی شطرنج در خط حمله تیم فوتبال است. در چنین حالتی علی رغم همه شایستگی های شطرنج باز مزبور، قهراً نتیجه محتوم چنین گزینشی تخریب توامان شطرنج باز و بازی فوتبال خواهد بود.

«خاتمی موجود» فرصت و اندوخته ای ملی است که می تواند و باید در جایگاه فرهنگی خود سهم موثرتری را در عرصه های ملی و بین المللی برای ایران ایفا نماید. بر همین مبنا هر گونه تمهید جهت خروج وی از این جایگاه و تحمیل جهان سیاست به وی نه تنها کمکی به دنیای سیاست ایران نمی کند بلکه تضییع کننده حداقل های توانائی های فرهنگی وی در عرصه های ملی و بین المللی خواهدشد.



تضمین موفقیت خاتمی در دور دهم انتخابات نیز نکته ثانوی و محوری در تبلیغات جهت حضور وی در این دور از رقابت های ریاست جمهوری است و دست بر قضا ابرام بر این نکته با توجه به کارنامه ناموفق دولت احمدی نژاد،هر چند تا حدود زیادی می تواند برخوردار از صحت باشد اما نکته مغفول در این گزاره آن است که «اصلاح طلبان حامی ورود ایشان به انتخابات» نگاهی ابزاری به خاتمی داشته و خاتمی را صرفاً در مقام مرکبی توانمند جهت رساندن تضمین شده ایشان به فراز قله ریاست جمهوری می بینند که یحتمل چنان عزیمتی با اتکای بر اقبال خاتمی در مقابل ادبار از احمدی نژاد نزد اقشار متوسط ایرانی می تواند عاری از هزیمت باشد.

اما مشکل این دسته از اصلاح طلبان آن است که در این عزیمت تنها دغدغه فتح قله را داشته و کمترین توجه ای به توشه راه برای بقا و دوام بر قله و برخورداری از سلاح جهت مصون ماندن از گزند حرامیان و راه زنان کمین کرده در راه و قله نکرده اند.

اصلاح طلبانی که مُصّر بر ورود خاتمی به انتخابات ریاست جمهوری اند، تا این لحظه کمترین برنامه ای برای چگونگی مدیریت جامعه ارائه نکرده تا افکار عمومی قانع شود که بر فرض پیروزی خاتمی در انتخابات و با توجه به بکارت ساختار سیاسی ایران طی 12 سال گذشته چه تضمینی برای عدم بازتولید بحران های دوران ریاست جمهوری ایشان وجود خواهد داشت؟



توانائی در جذب آرای توده های خاموش نیز، قابل مناقشه ترین محور از مجموع ادله ثلاثه قائلین به حضور خاتمی در انتخابات است.

حامیان خاتمی در حالی مشفقانه خبر از توانائی خاتمی در جذب آرای توده های خاموش می دهند که تحقیقاً یکی از عمده مشکلات خاتمی طی دو دوره ریاست جمهوریش برخورداری از همین آرای بدنه خاموش جامعه ایران بود.

در دوم خرداد 76 نیز کسر وسیعی از همین آرا توده های خاموش بود که با توهّم و تصوری غلط و ناصواب از خاتمی به ایشان اقبال کرد با این توقع که «خاتمی خیالی» ایشان قرار است جمیع مطالبات و خواسته های بعضاً نامتعارف ایشان را محقق کند.

مطالباتی که خاتمی نه دلبستگی به آن داشت و نه از توان و انگیزه ای برای تحقق آن برخوردار بود.

خاتمی دوم خرداد برای توده های خاموش ایران محصول سوء تفاهمی از مشوه بودن چهره رقیب و مکدر بودن مرزهای عقیدتی و سیاسی وی و حامیان ستادی وی در جنبش اصلاحات بود.

سوء تفاهمی که توانست با پمپ کردن مطالبات نامانوس و نامتعارف خود به ویترین جامعه نقش محوری را در صف آرائی و شکل گیری آرایش تهاجمی محافظه کاران با اصلاح طلبان با تمسک به ترویج اباحه گری و ولنگاری تمهید نماید.

بی جهت نیز نبود که در فردای پیروزی خاتمی در خرداد 76 شبکه خبری CNN به همت کریستین امان پور در واریته سفارشی Perspectives سهواً یا عمداً کوشید تا جمیع آرمان های بلند خاتمی و مبارزات جوانان دانشجو و فعالان سیاسی و وزرای دولت و مساعی اصحاب رسانه های دوم خردادی منسوب به جنبش اصلاحات را مصادره به مجالس خوش باشی و عیاشی عده ای جوان در شمال شهر تهران نماید.



اکنون نیز حامیان خاتمی در حالی شعار توانائی خاتمی در جذب آرای توده های خاموش جامعه را می دهند که ظاهراً تعمد دارند کمتر عنایت به جنس مطالبات این اقشار کرده تا بدینوسیله بتوانند کماکان با سیال و ناشفاف نگاه داشتن مرزهای عقیدتی خود در حد فاصل نظام و مخالفان نظام چنان آرائی را بمنظور تضمین پیروزی در رقابت های ریاست جمهوری پیش رو در سبد انتخابات خود جمع نمایند.

هر چند منطق دمکراسی تنها متکی بر رای بیشتر است و پیروز این بازی برخورداران از آرای بیشتر است اما همان دمکراسی در منطق خود قائل به اصل همگنی است و اصلاح طلبان نمی توانند به بهای پیروزی در انتخابات سبد آرای خود را آکنده از آرای بعضاً متناقضی کنند که در فردای به قدرت رسیدن خود دچار شرم حضور شوند.

در دمکراسی ایده آل، قبل از آنکه مردم نامزد خود را انتخاب کنند این نامزد است که باید مردم و طبقه مورد نظر و مخاطب خود را برگزیند و در این گزینش چاره ای ندارد تا اصل همگنی را مراعات نماید.

شعار ایران برای ایرانیان شعار جذاب و پرمناقشه ای توسط کسری از اصلاح طلبان در دوران ریاست جمهوری خاتمی بود که در بطن خود اسباب زمینگیر شدن جنبش اصلاحات را فراهم کرد. دلیل آن نیز سوار کردن همه مسافران در قطاری بود که مواجه با تنوع مقصد بود.

مسافرانی که تجریش تا خیابان جمشید ، نوشهر تا خرمشهر و تهران تا پاریس را همزمان از راننده مطالبه می کردند!

تکیه بر توده های خاموش به عنوان پایگاه انتخاباتی خاتمی تکرار مجدد تجربه شکست خورده ای است که از فردای پیروزی در انتخابات قبل از آنکه قاتق نان اصلاح طلبان باشد، قاتل جان شان خواهد شد!



اساساً توده های خاموش در جمیع جوامع دمکراتیک اختصاص به اقشار مرفهی دارد که بدلیل انباشت سرمایه شان، درد معاش نداشته و برخورداری ایشان از قدرت مالی این فراعت را به ایشان می دهد تا در جمیع انتخابات کم تحرک ترین و بلکه بی تحرک ترین اقشار از حيث شرکت در انتخابات باشند.

جنس دمکراسی از منظر قشربندی اجتماعی انحصاراً تعلق به توده های متوسط و رو به پائین دارد. این اقشارند که بدلیل وضعیت شکننده مالی و اقتصادی خود بعضاً می کوشند با شرکت گسترده در انتخابات نامزد و سیاست های مورد اقبال خود را به کرسی قدرت رسانده تا از این طریق دولت منتخب شان تامین کننده منویات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی ایشان شود.

اقشار مرفه عموماً همان توده های خاموش در جوامع دمکراتیک اند که نه نیازی به دولت و نه چشمداشتی به اقدامات آن دارند تا برای انتخابات و پروسه های دمکراتیک برخوردار از دغدغه حضور باشند.

توده های خاموش برخلاف اقشار متوسط و رو به پائین به آن اندازه تموّل و تنعم دارند تا چشم انتظار سیاست ها و تسهیلات و خدمات و مصوبات دولت در حوزه بیمه های خدمات اجتماعی و درمانی تسهیلات رفاهی و یارانه ها و فرانشیزها نباشند.

توان بالای مالی توده های خاموش به ایشان آن قدرت و فرصت را می دهد که جمیع مطالبات و مشکلات خود را بدون توجه به کیستی و چیستی دولت و حکومت و فرآیندهای دمکراسی راساً و شخصاً و به پشتوانه اسکناس اندوخته خود ابتیاع نمایند.



مطابق آمار بیشترین میزان از توده های خاموش تعلق به دمکراسی آمریکائی دارد که در جمیع انتخابات ایالات متحده به پشتوانه قدرت مالی خود بزرگ ترین غایبان در پای صندوق رای می باشند.



در ایران نیز توده های خاموش بعضاً تعلق به اقشار نسبتاً مرفه به بالا دارد اما برخلاف توده های خاموش در غرب این طبقه در ایران هر چند از توان مالی جهت تامین مطالبات اقتصادی و درمانی و رفاهی خود برخوردارند اما مشکل ایشان اینجاست که علی رغم تمکن مالی بدلیل سیاست های تنزه طلبانه و آمرانه حکومت در عرصه اجتماع ایشان عملاً از توان خوش باشی دلبخواهانه در حوزه عمومی محرومند.

گذشته از آنکه در این قشربندی اجتماعی می توان نسل جوان بعضاً غیرمذهبی ایران را نیز به توده های خاموش ضمیمه کرد.

هر چند این قشر از جوانان را نمی توان اقشار مرفه محسوب کرد اما بدلیل آنکه در سنین محصلی و دانشجوئی هستند که عموماًً مخارج و معیشت روزانه شان توسط خانواده تامین می شود لذا ایشان نیز نوعاً بدلیل فقدان درد معاش به اندازه کافی برخوردار از فراغت مالی هستند تا در سایه چنان فراغتی بتوانند مطالبات کامجویانه و تفرج طلبانه مقتضای سن شان را جستجو کنند.

نقطه اشتراک توده های مرفه ایران با این گروه از جوانان ایرانی، ناتوانی ایشان در تامین چنان مطالباتی است که بواسطه سیاست های انقباضی و تنزه طلبانه آمرانه حکومت بشدت بدخیم شده و هر دوی ایشان بمنظور تحصیل خواسته خود مستعد آنند تا با بالا رفتن از دیوار نحیف سیاست ابزاری جهت مطالبه گریم شده خواسته های خود اختیار نمایند.

هر چند می توان حق مشروع این دو گروه در تامین و تبیین مطالبات شان را برسمیت شناخت اما مشکل اصلاح طلبانی که در کمین جذب آرای ایشان جهت پیروزی در انتخاباتند آن است که می کوشند با اعتبار نظام و انقلاب و اسلام و اتکای بر چنان آرائی وارد انتخابات شوند در حالی که جنس آرای توده های خاموش کمترین اُنس و رغبت و دلبستگی به آن سه (نظام و انقلاب و اسلام) ندارد.

8 سال ریاست جمهوری خاتمی نشان داد، این اقشار در اولین فرصت برائت خود از کلیه مبانی انقلاب و نظام و اسلام اعلام کرده مضافاً آنکه از دولتمردان خود نیز چنان توقعی را مطالبه می کنند تا جائی که در همان دوره 8 ساله جامعه سیاسی ایران شاهد آن بود که ایشان با برخورداری از فرصت حضور در رسانه های نظام از تریبون اصلاحات به صراحت انقلاب و جنگ و اشغال سفارت آمریکا و بسیاری از مبانی حاکم بر جمهوری اسلامی را به زیر سوال برد.

این همه در حالی بود که حامیان امروز ورود خاتمی به انتخابات همواره خود را متشبث به راه بنیان گذار انقلابی معرفی کرده و می کنند که با شفافیت تاکید می داشت:

انقلاب به هيچ گروهي بدهكاري ندارد ... آغوش كشور هميشه براي پذيرفتن همه كساني كه قصد خدمت دارند گشوده است ولي نه به قيمت طلب كاري آنان از همه اصول كه چرا مرگ بر آمريكا گفتيد؟ چرا جنگ كرديد؟ چرا نسبت به منافقين و ضد انقلابيون حكم خدا را جاري مي‌كنيد؟ چرا شعار نه شرقي نه غربي داده ايد؟ چرا لانه جاسوسي را اشغال كرديد و صدها چراي ديگر...؟



داریوش سجّادی

12/آذر/87



مقالات مرتبط:

توهم، نقدی بر واریته کریستین امان پور: http://www.sokhan.info/Farsi/Tavahom.htm

پاسخ کریستین امان پور به مقاله توهم:

http://www.sokhan.info/Farsi/Pamanpoor.htm

پاسخ داریوش سجّادی به کریستین امان پور:

http://www.sokhan.info/Farsi/Jamanpoor.htm

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر