۱۳۹۲ خرداد ۷, سه‌شنبه

فـُزتُ و رب الکعبة


پروای میرحسین از فـُزتُ و رب الکعبة


ورود میرحسین موسوی به عرصه انتخابات ریاست جمهوری دور دهم ایران بعد از يک غیبت یا اعتکاف 20 ساله از عرصه علنی سیاست، منشا تحرکات و توجهات و مناقشات قابل پیش بینی در فضای انتخاباتی ایران شده.

علی الظاهر برجسته ترین بحثی که اکنون موسوی را در کانون مناقشه قرار داده، ادعای به روز نبودن وی به استناد آن غیبت 20 ساله و بعضاً اتهام بی حسی و بی عملی وی در قبال ابتلائات دو دهه گذشته در عرصه تحولات داخلی و خارجی ایران است.

متهم کردن موسوی به بی مسئولیتی بواسطه اعتکاف 20 ساله اش در حالی صورت می گیرد که در سنت تاریخی شیعه «اعتکاف سیاسی» رویه شناخته شده ای است که برجسته ترین آن سکوت و انزوای سیاسی 25 ساله علی ابن ابیطالب نخستین امام شیعیان بعد از غصب حق ولایت اش توسط خلفای ثلاثه بود که شیعیان هرگز از آن اعتکاف سیاسی حکم به بی مسئولیتی و بی تفاوتی امام شان نسبت به ابتلائات جامعه ندادند.

همچنانکه موسوی نیز بارها طی اظهارات اخیرش آن غیبت 20 ساله را بمعنای بی تحرکی خود نپذیرفته و کراراً اعلام کرده در تمامی آن سالها در مقام مشاوره به مسئولین کشور بوده، هم آن گونه که 25 سال خانه نشینی علی ابن ابیطالب آغشته به مشاوره دادن و مساعدت ایشان به خلفای وقت بود.

هر چند در حال حاضر عمده اهتمام موسوی صرف اقناع مخاطبانش در موجه بودن آن غیبت 20 ساله و یا بی توجه نبودن وی در آن ایام نسبت به مسائل جامعه می شود اما این دلیل بر آن نمی شود تا وی بجای توجیه گذشته، چشم خود را بر روی آینده ببندد و غافل ازخطراتی باشد که در صورت توفیق اش در تصاحب کرسی ریاست جمهوری ایران وی را تهدید خواهد کرد.

اگر بتوان در مقام مقایسه، عزلت 20 ساله موسوی را قرینه ای از غیبت 25 ساله علی ابن ابیطالب از کانون قدرت تلقی کرد، بر همان قیاس می توان مشکلات مبتلابه علی ابن ابیطالب طی دوران زمامداری اش در کوفه را نیز برای موسوی قرینه سازی کرد.

از آنجا که عمده بحران امام نخست شیعیان طی دوران پنج ساله حکومتش، مصاف ایشان در سه جبهه با فرصت طلبان و خشکه مقدسان و قدرت طلبان در جمل وصفین و نهروان شد، استبعادی ندارد تا با توجه به آرایش سیاسی موجود در ایران، موسوی نیز واقع بینانه دل نگران ناکثین و مارقین و قاسطین زمانه خود باشد.

نحوه ورود موسوی به انتخابات و آرایش و صف بندی سیاسی که بعد از این ورود پیرامون وی شکل گرفته، نشان از استعداد انعقاد نطفه چنین بحران سه گانه ای پیرامون وی در صورت پیروزی اش در انتخابات دور دهم ریاست جمهوری ایران دارد.

حلقه نخست شامل قدرت طلبانی است که تا قبل از ورود موسوی، اردوی خود را محاط بر محمّد خاتمی کرده و می کوشیدند با مصادره انحصاری وی، خود را مُبـّدل به سهام دار اصلی خاتمی در صورت پیروزی محتملش در انتخابات کنند.

انصراف غیرمنتظره خاتمی از عرصه رقابت های ریاست جمهوری بمثابه ضربه هولناکی به این دسته از «اصلاح طلبان تندرو» ایشان را برای مدتی کوتاه دچار کمای سیاسی کرد. اما ایشان به اندازه کافی برخوردار از شامه قوی سیاسی بودند تا علی رغم زاویه داشتن با موسوی به این واقعیت پی ببرند که خروج خاتمی از انتخابات بمعنای پایان فعالیت سیاسی ایشان در کانون قدرت ایران خواهد بود.

همین واقعیت به ایشان دیکته می کرد تا از آخرین فرصت (موسوی) جهت تضمین بقای سیاسی خود در سپهر قانونی قدرت سیاسی ایران بهره ببرند. خصوصاً آنکه پیش از این همه پل های موجود بین خود با شیخ مهدی کروبی را نیز از بین برده بودند.

بی جهت هم نبود که علی رغم ترشروئی اولیه شان با موسوی (تا قبل از قطعی شدن ورود وی به عرصه انتخابات) ناگهان تغییر رویه داده و موسوی را در کانون اقبال خود نشاندند و اکنون می کوشند با تصاحب سرحدات تبلیغاتی وی، تا حد مقدور موسوی را وامدار خود در فردای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری کنند.

در کنار ایشان دو حلقه فرصت طلبان و خشکه مقدسان نیز شمشیرهای خود را آخته و اولی بدون کمترین دلبستگی به «دغدغه های میهنی و دین ورزانه موسوی» و علی رغم اشتهارشان به اباحی گری با قرائت دلبخواهانه خود از «نخست وزیر اصولگرای دوران جنگ» قاسطانه خود را در مقام مدافع سینه چاک ایشان در مصاف ظاهری با خشکه مقدسان قرار داده و دومی نیز با قرائت مارقانه از دین و داعیه مالکیت انحصاری اسلام تدریجاً آرایش سیاسی خود علیه موسوی را با تکیه بر ابن ملجم های رسانه ای شان شکل داده و آماده انجام رسالت تاریخی خود خوانده شان در مصاف با توهّم «جبهه کفر و نفاق» در اردوی موسوی می شوند.

نزدیک ترین نمونه از این جدال زود رس را می توان در مراوده و مجادله اخیر بین میرحسین موسوی و فاطمه جبی و ابراهیم نبوی ردیابی کرد.



نامه فاطمه رجبی به میرحسین موسوی

http://www.kalemeh.ir/pages/5604.php

نامه ابراهیم نبوی خطاب به فاطمه رجبی

http://www.doomdam.com/archives/000603.php#more

اطلاعيه ميرحسين موسوي درباره طنز يک نويسنده درباره خانم فاطمه رجبي

http://www.kalemeh.ir/pages/5981.php



هر چند در آن مراودات، موسوی با فراست ضمن برائت از هر دو طرف، مرزبندی اصولگراینه خود را با طرفین نشانه گذاری کرد. اما این نافی آن نبود تا طرفین دیگر دعوا فتیر خود را در تنور انتخابات برشته نکنند.

فاطمه رجبی چهره شاخص خوارجگری در اردوی احمدی نژاد هر چند به درستی مخاطب خود در بلژیک را هجویه نویس معرفی کرد، اما هرگز نمی تواند منکر آن شود که خود نیز به همراه ابراهیم نبوی دو روی سکه افراطگری اند که در دو اردوی علی الظاهر متفاوت و متناقض یکی با داعیه اسلام خواهی انحصاری و سنت گرائی و دیگری با تشبّه به مدرنیته و دغدغه خوش باشی و هُرهُری مسلکی، سال هاست که شاهین اصلاحات در ایران را فدیه زیاده خواهی های نامتعارف خود کرده و دامن زننده به نبرد آشنا و تاریخی صمد ها و عین الله ها طی یکصد سال گذشته ایران شده اند.

طبعاً نه نبوی و امثال نبوی که صراحتاً یا تلویحاً دین زدائی و خمینی زدائی را در اولویت مطالبات خود از رئیس جمهور تخیلی شان قرار داده اند ونه فاطمه رجبی و همفکران خارجی مسلک وی که تاکنون ارزنی ابراز شماتت نسبت به تخیل رئیس جمهور محبوب شان که خود را رئیس جمهور امام زمان می داند (رجوع به پانوشت) هر دو ایشان و پایگاه اجتماعی هم سو با ایشان نمی توانند نمایندگان قابل وثوقی برای بسط و تعمیق اسلامی ناب با مختصات ارائه شده توسط میرحسین باشند.

علی رغم چنین عدم تجانسی ساختاری اما واقعیت تجربه شده طی دوران ریاست جمهوری خاتمی و احمدی نژاد نشاندهنده آن است که کسر بزرگی از شیفتگان و متنفران از هر دو رئیس جمهور قبلی، موفق شدند مارقانه یا قاسطانه با شهرآشوبی و شیدائی های روان پریشانه، روسای جمهور محبوب و منفورشان را اسیر و زمینگیر فضاسازی های خود کنند. تا جائی که هم خاتمی و هم احمدی نژاد بصورتی توامان برخوردار از شخصیتی ژانوسی شدند که دوچهره دیو و فرشته را نزد موافقان و مخالفان شان هم زمان عهده داری کرده و می کنند.

این نکته حائز اهمیتی است که شخصی چون میرحسین موسوی از هم اکنون باید پروای آن را داشته باشد.

به تعبیر برخی از روان شناسان:

شخصیت انسان نه آنی است که «خود فکر می کند هست» و نه آنی است که «دیگران فکر می کنند» بلکه شخصیت انسان«باور و فهم تصور دیگران از خود» است.

طبعاً چنانچه موسوی نیز اسیر چنان دیالکتیکی از اقبال یا ادبار موافقان و مخالفان هیستریک خود شود، استبعادی ندارد تا همچون جدش که از سوئی از جانب شیفتگان افراطی اش مفتخر به کسب مقام «علی اللهی» شد و از سوئی دیگر بعد از شهادتش در محراب مسجد کوفه از سوی مخالفین جزم اندیش اش در مقام این سوال قرار گرفت که مگر علی نماز هم می خواند؟! موسوی نیز می تواند به همین سیاق در پروای قلم یا قداره ابن ملجم های جدید چشم انتظار زمزمه «فزت و رب الکعبه» خود باشد!

تجربه اخیر شکست تیم ملی فوتبال ایران از عربستان در بازی های مقدماتی جام جهانی نمونه برجسته ای از آفت فوق در ساختار اجتماعی ایران است.

هر چند در فردای شکست تیم ملی ایران همه قصورها یا به پای سرمربی تیم ملی ریخته شد یا بی کفایتی فدراسیون و ریاست سازمان تربیت بدنی و یا دخالت ها و اعمال نفوذهای رئیس جمهور در بدنه مدیریتی فوتبال، اما کمتر کسی به این نکته توجه کرد که تیم ملی فوتبال ایران قبل از هر چیز به توهّم و تخیّل فوتبال دوستان ایران از ظرفیت ها و سطح بازی فوتبال ایران باخت.



بواقع فوتبال ایران نیز بنوعی اسیر همان چیزی است که سیاست ایران اسیر آن است و آن توهّم بدنه اجتماعی از ژنرال های زمین فوتبال و ایضاً ژنرال های دنیای سیاست است. هر چند در برآورد نهائی نتیجه بازی تیم ملی فوتبال ایران با عربستان امری خارق العاده و نامتعارف نبود و این دو تیم بارها در مصاف با یکدیگر نتیجه هائی کمابیش مشابه داشته اند و اساساً همه بضاعت فوتبال ایران در مقام یک کشور آسیائی در بازی با عربستان درهمین حد بوده و هست و بازیکنان این تیم در آن مسابقه همه ظرفیت فوتبال ایران را به منصه ظهور رساندند که چیزی بیش از این هم در توان تیم ملی فوتبال ایران نیست. اما مشکل از آنجا ناشی می شود که جامعه فوتبال دوست ایرانی در ذهنیت خود تیم ملی ایران را کمتر از تیم ملی برزیل یا آلمان و ایتالیا نمی بینند. همین توهّم است که منجر به فشار اجتماعی از بدنه جامعه به ساختار ورزش و ایضاً سیاست شده و ورزشکاران و بعضاً سیاستمداران را نیز ناخواسته مبتلا به توهّم خود مارادونا بینی و یا خود ماندلا بینی خارج از توانشان می کند.

توهمی که در فردای ناتوانی شان در تامین مطالبات فزاینده و نامتعارف شیدائیان، ایشان را از اوج عزت به قعر ذلت پرتاب کرده و به طرفة العینی از خاتمی قهرمان، شاه سلطان حسین می سازد همچنانکه تاکنون به احمدی نژاد توهّم نظرکردگی و ریاست جمهوری آقا امام زمان را پمپ کرده تا در فردائی دیگر منسوب به نقشی جدید از جانب سرخورده گانش شود.

میرحسین موسوی نیز تافته جدا بافته ای از این خرده فرهنگ نمی تواند باشد و چنانچه حزم اندیشانه استحکامات سیاسی خود را در مرزهای واقعیت و با حفظ فاصله بهداشتی از سه جبهه فرصت طلبان و خشکه مقدسان و قدرت طلبان قرار ندهد، نمی تواند توقع عدم ابتلا به فرجام پیشینیان اش را داشته باشد.



داریوش سجّادی

29/فروردین/88

dariushsajjadi@yahoo.com

www.sokhan.info





پانوشت:

ادعای ریاست جمهوری احمدی نژاد برای امام زمان شایعه ای است که ظاهراً در افکار عمومی ایران مطرح شده بود و نخستین بار رسول منتجب نیا، قائم مقام حزب اعتماد ملی طی یادداشتی در روزنامه اعتماد ملی ضمن طرح آن خواستار پاسخگوئی احمدی نژاد مبنی بر صحت یا عدم صحت این ادعا شد. ایشان در این یادداشت آورده بود:

نماینده‌ای از شورای اسلا‌می، نقل می‌كرد روزی در ملا‌قات رئیس‌جمهور با مقام معظم رهبری ایشان نسبت به اظهاراتش و وعده ظهور حضرت در دو سال دیگر مورد اعتراض شدید رهبری واقع شد و در جواب گفت: كسانی كه با ایشان در تماس هستند، گفته‌اند و پس از خروج از دفتر رهبری، اظهار كرده است: ایشان تصور می‌كند من رئیس‌جمهور او هستم، من رئیس‌جمهور امام زمان(عج) می‌باشم!!
لینک مطلب:

http://www.aftabnews.ir/vdcjtmeuqyeaa.html



ـ مقاله مرتبط: صمد و عین الله

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر