۱۳۹۲ خرداد ۷, سه‌شنبه

مرزهای خیانت


«خیانت و خودفروشی ایرانیان» ادعای تاریخی «سر جان کمپل» وزیر مختار انگلستان در دوره محمد شاه قاجار بود که به تلخی در حافظه تاریخی ایرانیان ثبت و ماندگار شد.

کمپل که حضورش در تهران مقارن بود با دوران صدارت قائم مقام فراهانی جمله فوق را زمانی مطرح کرد که پس از مدت ها سعایت علیه صدراعظم لایق ایران نزد محمد شاه نهایتاً موفق به عزل قائم مقام شد و پس از آن بود که ضمن تذکاریه ای سری و محرمانه به جانشین اش و در مقام توجیه و آشنا کردن وی با آداب و اخلاق ایرانیان با اشاره به مواجب بگیری و جاسوسی میرزا علینقی فراهانی منشی خاص قائم مقام نزد انگلیسی ها و همچنین با ارائه لیست بلندی از مسئولین و درباریان مواجب بگیر ایران از سفارت انگلستان جمله طلائی خود را به وی گوشزد می کند مبنی بر آنکه:

«از تجربه های گذشته باید دستگیرتان شده باشد که ایرانیان مردمانی پولکی و پست و خود فروشند.»

هر چند انگشت اشاره کمپل به چنین خصیصه ای از استعداد بالائی جهت تلخ کردن ذائقه ایرانیان برخوردار است اما شوربختانه ایرانیان با ندیدن یا تظاهر به ندیدن چنین خصلتی نیز نمی توانند مشکل چنان رذیلتی را حل کنند.

آخرین نمونه آن اعلام خبر شبکه تلویزیونی ABC آمریکا است که روز سه شنبه دهم فروردین اعلام کرد:

«شهرام اميری، کارشناس هسته ای ایران که از خردادماه سال گذشته در سفر زيارتی به مکه، در عربستان سعودی مفقود شده، اکنون در آمريکا به ‌سر می‌برد و برای سازمان CIA کار می‌کند. به گفته‌ اين شبکه‌ی تلويزيونی، CIA در ايران با وی تماس گرفته‌ و پيشنهاد سکونت در آمريکا را به وی داده ‌است. اميری نيز پس از ترک ايران اطلاعات بسياری از برنامه‌های اتمی جمهوری اسلامی ايران را در اختيار سازمان اطلاعات آمريکا قرار داده‌است»

خبری که عدم تکذیب آن از سوی سیا و سکوت ایران می تواند مويد صحت چنین خیانتی باشد.

در حد فاصل فکت رفتارشناسانه کمپل از خودفروشی عرفی ایرانیان تا خیانت شهرام امیری، مجله ایران فردا با مدیریت مهندس عزت الله سحابی طی نیمه نخست دهه هفتاد اقدام به انتشار گزارشی مستند کرد که نتایج آن به وضوح تائید کننده استعداد خوش خرامی کسر قابل اعتنائی از ایرانیان نزد اجنبی و لاقيدی و بی تقیدی ایشان به پرنسیب های ملی و اخلاقی و وطن خواهانه است. هر چند ایشان همواره و به صفت ظاهر مدعیان خط نخست وطن دوستی و شرف و شجاعت و مناعت طبع بوده و می باشند!

در گزارشی که هفته نامه ایران فردا منتشر کرده بود تهیه کنندگان آن گزارش با یک سناریوی از پیش طراحی شده ضمن مراجعه به اقشار مختلفی از ایرانیان در صنوف و مقاطع سنی مختلف به دروغ متقاضی مشارکت ایشان در پروژه قاچاق مجموعه ای از دفاین و آثار باستانی ایران به خارج از کشور در ازای دریافت مبلغ قابل توجهی دلار آمریکا شده بودند.

پیشنهادی که بنا بر نتایج بدست آمده از آن گزارش عموم سوژه ها بدون کمترین تعلل یا مخالفتی به استقبال و پذیرش آن آمده! و احیاناً و تصادفاً اگر مواردی استثنائی وجود داشت که برخلاف بقیه معترض بوده اند، جنس آن اعتراض ناشی از زیاده خواهی درحق الزحمه بوده و نه مخالفت منبعث از جوشش عرق ملی با اصل عمل قاچاق آثار باستانی به خارج از کشور!

نقل است در یک ضیافت اعیانی «جرج برنارد شاو» به بانوئی متشخص پیشنهاد هم خوابگی در ازای مبلغ ناچیز یک پوند را داده و وقتی ایشان متعاقباً مواجه با عتاب و تکدر خاطر و عصبانیت علیا مخدره شده از در استمالت درآمده و ضمن دلجوئی، مجدداً پیشنهاد خود را اما این بار در ازای ارائه مبلغ یک میلیون پوند مطرح کرده و در واکنش همان علیا مخدره اما اینک بدون عصبانیت اظهار داشته:

روی این پیشنهاد می توان فکر کرد!

برنارد شاو نیز در پاسخ گفته:

پس تا اینجا بر سر فاحشه بودن شما با یکدیگر به توافق رسیده ایم. فقط می ماند چانه زنی بر سر قیمت!!!

اما صرف نظر از رندی «برنارد شاو» و برخلاف تصور یا داوری اولیه نباید و نمی توان با چنان صراحتی از نوع صراحت «سر جان کمپل» حکمی کلی بر خودفروشی و سفلگی و خیانت ذاتی ایرانیان داد و در کمترین حالت می توان چنین حکمی را از حیث «تعریف خیانت نزد ایرانیان» مناقشه پذیر کرد.

طبیعتاً نه میرزا علینقی فراهانی در عصر خود ارزنی تصور خیانت کارانه بودن از اعمال خود را داشت و نه شهرام امیری امروز خود را خائن به ملت و کشورش می داند.

همچنانکه عموم دیگر منسوبین به اردوی خیانت کاران یا به تعبیر کمپل ایرانیان خودفروش خود را خائن یا خیانتکار ندانسته و نمی دانند.

طبعاً وقتی خیانت را بتوان کردار و گفتاری خلاف هنجارها و ارزش ها و استانداردها و مصالح و منافع و اعتقادات یک مجموعه انسانی و بنفع جبهه دشمن تعریف کرد، در چنین تعریفی فعل خیانتکارانه را باید در منظومه فکری و توجیهی و ارزشی فاعل منسوب به فعل خائنانه مورد سنجه قرار داد.

با چنین مقیاسی خدمت و خیانت چهره ای ژانوسی پیدا کرده که داوری را موکول به نسبت ناظر به منظر از حیث مکان می کند. طبیعتاً بر این مبنا وقتی مکان داوری در زمین خودی تعریف شود، فعل مرتکبه چیزی جز خدمت معنا نمی یابد همچنانکه هم زمان و در اردوی غیرخودی همان فعل مرتکبه برخوردار از ذاتی خائنانه خواهد بود.

بدین معنا محک عمل خائنانه یا خادمانه را باید و می توان در جایگاه عنصر تشخص و منزلت و هویت فرد کاوید.

طبیعتاً فردی که مبانی هویت شناسانه و منزلت و تشخص خود را فرای خاستگاه بومی و در دل اردوی بیگانه تعریف و تبیین کرده است نباید و نمی توان عمل وی را حداقل در خودآگاه شخصی اش خائنانه تلقی کرد.

در مقام مثال شهرام امیری که احیاناً خود و شخصیت و هویت و موجودیت و الگوهای رفتاری وهنجارها و استانداردهای زندگی اش را ذیل فرهنگ و هویت و ملیت آمریکا تعریف کرده قبل از آنکه یک ایرانی تصور شود، لااقل در ضمیر نیمه خودآگاهش خود را یک آمریکائی می داند که از بد حادثه در ایران متولد شده. طبیعتاً برای چنین پدیده ای همکاری با CIA نه تنها خیانت به ایران محسوب نمی شود بلکه عین خدمت به وطن است با لحاظ این واقعیت که وطن در ذهنیت فرد مزبور قبل از ایران، آمریکا خواهد بود.

مثال عمومی تر از چنین واقعیتی، وضعیت شهروندی جمعیت کثیر ایرانیان مقیم در ایالات متحده آمریکا است.

بر حسب آمار بالای 95% ایرانیان مقیم آمریکا بعد از کسب مراحل احراز شرایط قانونی شهروند آمریکا شدن بدون کمترین تعلل ضمن نفی هویت و تابعیت ایرانی شان رسماً و با حضور در دادگاه های آمریکا به تابعیت و ملیت آمریکائی درآمده و ضمن ادای سوگند رسمی وفاداری به پرچم و خاک و حکومت آمریکا از اساس نافی وفاداری به کشور خاستگاه خود می شوند.

طرفه آنکه چنین رفتاری فارغ از علقه های سیاسی بوده و از حد فاصل رضا پهلوی فرزند آخرین پادشاه ایران با داعیه وطن پرستی تا حمید مولانا مشاور ارشد بین الملل محمود احمدی نژاد با سبقه خداپرستی را پوشش می دهد!

امری که در عرف عمومی و بالخصوص در عرف ایرانیان عملی مذموم و خائنانه تعبیر می شود.

اما اینکه بالای 95% درصد ایرانیان مقیم آمریکا بدون کمترین احساس شرم و تعللی تن به چنین تغییر ملیت و تابعیتی می دهند ناظر بر همان اصلی است که ایشان قبل از آنکه خود را در ذیل مفاهیم و استانداردها و ارزش ها و داشته های بومی ایران معنا کنند، برای شخصیت وهویت و ذهنیت و موجودیت خود شاکله ای از شخصیت وهویت و ذهنیت و موجودیت آمریکائی جعل و فهم و باور کرده اند. امری که دنباله آن تا اروپا نیز کشیده شده و ایرانیان مقیم اروپا نیز کمابیش مبتلا به چنین وضعی هستند که بعضاً چنین وضعیتی با همکاری گشاده دستانه توام با بی حسی غیرت ملی ایشان با دوائر و رسانه های دّول معاند با کشورشان همراه شده و می شود.

همانطور که پنج دهه پیش نیز همین فعل غیراخلاقی نزد روشنفکران شرق زده قابل رویت بود که در انتخاب بین منافع ملی و تعلقات بظاهر ایدئولوژیک، تحصیل کرده ترین کادرهای حزب توده با کمترین تعلل و مکثی رسماً بنفع منافع مسکو علیه مصالح کشورشان جاسوسی می کردند.

در مقام تمثیل چنین رفتاری بمثابه خاله بازی های کودکان صغیری است که طی آن کودک می کوشد با تشبث به رفتار و ادا و شمّای بزرگان و اولیای خود ولو با پوشیدن کت و شلوار و البسه گشاد پدر ومادرشان (که برای ایشان حکم معتمدین و معتبرین را دارد) در ضمیرناخودآگاه شان با ایشان همذات پنداری کرده و در خلسه و حظ ذهنی خود بالغ بینی فرو روند.

ضعف و فقد شخصیت و عدم اعتماد بنفس و ناخودباوری عنصر اصلی در کسب ظرفیت و قابلیت برای فعل خائنانه است.

بر این اساس باید و می توان جمله معروف سر جان کمپل را بدین صورت تکمیل و بازتعریف کرد که:

نه تنها ایرانیان بلکه همه انسان ها و در همه جوامع و ذیل هر ملیت و تابعیتی چنانچه ایشان اعتبار و منزلت و هویت و شخصیت خود را بیرون از مرزها و اعتبارات و استانداردها و پرنسیب های بومی خود تعریف کنند بالذات از این استعداد برخوردار خواهند شد تا با توهم و ذهنیت «خدمت به وطن مجازی» علیه خاستگاه خود خیانت و خودفروشی کند.

فرآیندی که مبتلایان به آن محکوم به آنند تا با پذیرش منطق «برنارد شاوی» بپذیرند مشکل شان تنها کمیت پرداخت است و با ماهیت عمل مشکلی ندارند!



داریوش سجّادی

14/فروردین/89

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر