۱۳۹۲ خرداد ۵, یکشنبه

شکست بزرگ خاتمی


ورود رسمی سیّد محمّد خاتمی به عرصه رقابت های انتخاباتی دور دهم ریاست جمهوری ایران هر چند با تعلل و تفأل هائی کشدار و با توجیه تعقل و تدبیر برای چگونه آمدن صورت گرفت، لیکن این تاخیر با تحلیل خوشبیانه حلقه مشاوران وی مبنی بر «پیروزی مسلم و مقتدرانه وی در صورت دو قطبی شدن انتخابات بین ایشان و محمود احمدی نژاد» توجیه شده و می شود.

علی رغم دلبستگی ستاد حامیان خاتمی به چنین پیروزی محتملی، داده های سیاسی مؤید آن است که یحتمل دو قطبی شدن انتخابات بین خاتمی و احمدی نژاد از آن درجه از استعداد در فضای سیاسی و قشربندی اجتماعی ایران برخوردار است تا بتواند موجبات پیروزی متفوقانه احمدی نژاد در مصاف خاتمی را فراهم آورد.

این واقعیتی غیرقابل کتمان است که خاتمی با ورود به حلقه نامزدان ریاست جمهوری دور دهم دست به ریسک بزرگی زد که شکست در آن بمعنای شکستن بخش کلانی از اعتبار وی و عقبه اجتماعی ایشان در سپهر تحولات سیاسی و اجتماعی ایران خواهد شد.

شکستی که با لحاظ قشربندی اجتماعی ایران امر دور از انتظاری نخواهد بود.

چرائی چنین فرجام و هزیمت محتمل الوقوعی بازگشت به موجودیت گسل تاریخی «سنتی ـ مدرن» در بستر تحولات سیاسی و اجتماعی تاریخ معاصر ایران دارد. با لحاظ این واقعیت که گزاره سنتی ـ مدرن در ایران را باید و می توان غلط مصطلحی دانست که از سر تسامح جای خود را در ادبیات سیاسی و اجتماعی و جامعه شناختی ایران باز کرده.

1ـ در تفریق دو گانه سنتی و مدرن ایرانی هر اندازه لایه های سنتی ایران از یک هویت و شخصیت همگون و منسجم ولو ایستا برخوردارند، اقشار و لایه های اجتماعی موسوم به مدرن در ایران را اساساً با اغماض می توان مدرن نامید و در خوشبینانه ترین برآورد می توان ایشان را به شبه مدرنیسمی تعبیر کرد که صرفاً برخوردار از شمایل و حمایلی از مدنیت بوده و بشدت از فقد هویت و ثبات شخصیت بومی رنج می برند.

هر اندازه جامعه سنتی ایران پردازش شخصیت خود را از بطن مبانی چهارگانه: تقدیرگرائی و تبارگرائی و اقتدارگرائی و زعیم سالاری بازآفرینی می کند به همان اندازه جامعه شبه مدرن ایران نیز برخلاف تظاهرات سانتی مانتال خود، تغذیه کننده از همان منابع چهارگانه اند. نقطه افتراق ایشان تنها متبلور در ظواهر و نمادها و قهرمانان دو طرف است.

طنز تاریخ در قشربندی اجتماعی موسوم به سنتی و مدرن در ایران فقد عناصری قابل انتظار نظیر عقلگرائی و فردیت مدرن و خودباوری و مسئولیت پذیری و استقلال فکر نزد اقشار مدعی مدرنیسم و مدنیت است.



این در حالی است که جامعه سنتی ایران سال هاست تکلیف خود را با خود روشن کرده و در پویش تاریخی اش نشان داده در مواجهه با پرسش تاریخی «شدن» به صراحت پذیرفته:

اگر نمی تواند آنی شود که دوست دارد بشود، می کوشد آنی شود که می تواند بشود و برای این شدن اتکای صرف بر آرمان ها و ایده آل ها و معروف ها و مطلوب ها و معلوم ها و باورهای بومی و اعتقادی و سنتی اش کرده. در حالی که شبه مدرنیسم ایرانی بیش از یکصد سال است در برزخ مدرن شدن با ماندگاری در روحیات سنتی می کوشد با اتکای بر مبانی معرفت شناختی غرب خود را مدرن تعریف کند و همواره در آرمانی ترین حالت تنها توانسته مجذوری ناشیانه از مدرنیته غربی را در رفتار و ظواهر خود شبیه سازی کند.

جذری که محصول آن با اتکای بر کراهت و برائت و تکذیب گذشته سنتی خود و شیدائی و هم نوائی مقلدانه از مدرنیته غربی از سوئی منجر به شکستن پل های بازگشت به هویت بومی اش شده و ازسوئی دیگر هرگز نتوانسته سند جعل شخصیت شبه مدرن خود را از جانب خاستگاه مدرنیته غربی برسمیت برساند.

2ـ با این تفاصیل بدیهی است شبه مدرنیسم ایرانی خود را مُحّق می داند تا از جمیع فرصت های تاریخی به عنوان مفری برای اثبات «من جعلی» خود و محلی از اعراب برای عمل فردی و اجتماعی و سیاسی اش بهره ببرد. طبعاً در این کاوش، انتخابات ریاست جمهوری ایران مفـّر و فرصت مناسبی است تا جامعه شبه مدرن ایران بتوانند سهم و حق متوقع خود از حکومت را مطالبه کند.

صرف نظر از تمایزات و تعارضات آشتی ناپذیر اقشار سنتی و مدرن در ایران آنچه که در حال حاضر خود را تمام قد و با قاطعیت به جهان سیاست در ایران معاصر تحمیل می کند آن است که سید محمد خاتمی خواسته یا ناخواسته، کرهاً یا طوعاً یا سهواً در کانون اقبال جامعه شبه مدرن ایران قرار گرفته.

چنین اقبالی به آن اندازه از قابلیت اغوا برخوردار هست تا خاتمی و متحدین ایشان را به این برآورد بظاهر محتوم برساند که در صورت دو قطبی شدن انتخابات ریاست جمهوری دهم در ایران، فرجام مصاف وی با احمدی نژاد به اعتبار ادبار و کراهت جامعه شبه مدرن ایران از احمدی نژاد موفقیت قطعی و بالا دستی خاتمی خواهد بود.



نکته پنهان در این معادله بظاهر ساده غفلت از استعداد قطبی شدن انتخابات بر اساس دوگانه خاتمی ـ احمدی نژاد جهت فعال کردن گسل تاریخی سنتی ـ مدرن در ایران است.

قائلین به تفوق بالا دستی خاتمی در مقابل احمدی نژاد در انتخابات دو قطبی مبنای تحلیل خود را صرفاً بر اساس نیمه پر لیوان قرار داده اند و کمتر به این نکته توجه می کنند که به همان اندازه که جامعه شبه مدرن ایران برخوردار از کراهت ذاتی از احمدی نژاد و طبقه اجتماعی منسوب به احمدی نژادند، به همان اندازه نیزطبقات سنتی ایران آغشته از نفرت و کراهت از جامعه شبه مدرن موجود در ایران بوده و هستند.

این واقعیت به تلخی خود را بر ظرفیت های سیاسی و اجتماعی ایران تحمیل کرده و می کند که هر اندازه طبقه شبه مدرن ایران، طی یک صد سال گذشته با ادبیات از سر نخوت جامعه سنتی اش را با ده ها صفت دهاتی، بی سواد،عقب افتاده، مرتجع و عباراتی مشابه تخفیف و تحقیر کرده به همان اندازه نیز جامعه سنتی نیز با دل چرکینی از چنان اهانت هائی، جامعه شبه مدرن را با شاخص هائی نظیر بی هویتی و لاابالی گری، هُرهُری مسلکی و خودباختگی مورد شماتت قرار داده و می دهد.



این در حالی است که از لحاظ ترکیب جمعیتی نیز جامعه سنتی ایران از حیث عددی کماکان دست بالا را در ایران نسبت به جامعه شبه مدرن دارد.



طبعاً به اعتبار چنین گسلی آشتی ناپذیر و به اعتبار تفوق عددی جامعه سنتی در ایران، فعال شدن این گسل به معنای آزاد شدن ظرفیت نهفته توده های سنتی در مصافی تاریخی در مقابل طبقات شبه مدرن خواهد بود. مصافی که برخلاف انتظار، این فرصت را به جامعه سنتی ایران می دهد تا مدرنیسم معوج ایران را در «تله دمکراسی» اسیر خود کرده و به اتکای برتری عددی، پیروزی دمکراتیکی بر مخالفان دمکراسی خواه خود در جبهه مقابل به دست آورند.

این نکته را نباید از نظر دور داشت که حاکمیت فضای دو قطبی در انتخابات ریاست جمهوری دهم تمهید کننده فضائی نزد جامعه سنتی خواهد شد تا ایشان علی رغم عدم بهبود وضعیت معیشت شان طی دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد، در پروای بازگشت فخرفروشان تحقیرگر، معیشت شان را قربانی کرامت شان کنند با این توجیه که احمدی نژاد اگر منعم مان نکرد تحقیرمان هم نکرد و از جنس خودمان بود در کنارمان بود و ماند. طبعاً در چنین حالتی پناه بردن به دولت «محروم نواز» احمدی نژاد نزد جامعه سنتی ایران ارجحیت دارد بر بازتولید نگاه سفله انگارانه و رعیت نوازانه دولتی با خاستگاه شبه مدرن ایرانی.

گذشته از آنکه جامعه سنتی ایران نشان داده در پذیرش مسئولیت ها و مشارکت های اجتماعی با فریضه انگاری چنان نقش هائی همواره حضوری منسجم در فراخوان های حکومتی داشته در حالیکه در جبهه مقابل، طبقات شبه مدرن از یک رخوت و کاهلی تاریخی در رنج بوده و بسیج ایشان در تحرکات اجتماعی بمثابه ترغیب «لشکر خمّاران» بغایت هزینه زا و طاقت فرسا می باشد. همان روحیه بسیج پذیری اقشار سنتی در کنار بی حسی همیشگی طبقات شبه مدرن ایرانی به اندازه کافی تضمین کننده پیروزی اصول گرایان در انتخاباتی خواهد بود که در فضای دو قطبی بتوانند حامیان خود را در وحشت «به زعم خود» بازگشت مناسبات اربات ـ رعیتی بسیج نمایند.



در این میان این دوگانه میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی بدلیل قرار داشتن در حد فاصل دو جامعه سنتی و مدرن می توانند راهکار برون رفت از چنان شکست محتملی را برای اصلاح طلبان فراهم آورند.

ایشان به اعتبار شانیت به رسمیت شناخته شده شان در لایه هائی از هر دو قشر سنتی و شبه مدرن، از آن درجه از اعتبار برخوردار هستند تا بتوانند فضای انتخابات در ایران را در بستری از دمکراسی ایجابی قرار دهند مشروط بر آنکه یکی از این دو با کنار کشیدن محمد خاتمی از عرصه رقابت ها نامزدی واحد اصلاح طلبان را عهده داری کند.



داریوش سجّادی

22/بهمن/87



مقاله مرتبط:

صمد و عین الله ـ کاوشی در مناسبات و قشربندی اجتماعی ایران

http://www.sokhan.info/Farsi/Samad.htm

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر