در حاشيه کاريکاتور جنجالی روزنامه آزاد
تظاهرات ، تحصن و کفن پوشی جمعی از طلاب که علی الظاهر با انگيزه دفاع از ساحت اسلام و روحانيت صورت می گيرد طی دو سال اخير تبديل به يک نُرم اجتماعی ـ سياسی در شهر قم شده اما برخلاف ميل متوليان برگزارکننده آن تاکنون اين حرکات نتوانسته اقبال عمومی پيدا کند.
اين در حاليست که بيست و دو سال پيش هجويات «داريوش همايون» وزير وقت اطلاعات رژيم پهلوی در مقاله «ارتجاع سرخ و سياه» و اسائه ادب وی به ساحت منزه رهبر فقيد انقلاب اسلامی آنچنان با اعتراض نسل قبلی همين طلاب جوانِ فعلی مواجه شد که در مدت کوتاهی توانست موجبات اعتراض فراگيری را نزد قاطبه ملت ايران فراهم کند که از بطن آن انقلابی بنيان برافکن عليه تماميت رژيم وقت متولد شد.
چنانچه مسامحتاً بتوان قائل به خلوص نيت بانيان اين قبيل واکنش های صيانت طلبانه موسمی از قاموس دين و روحانيت شد ، کم عنايتی و تقليل ارادت به خواسته حوزويان از دو منظر درون حوزوی و برون حوزوی قابل ارزيابی است.
از منظر درون حوزوی يک تفاوت اساسی در نسبت حاکم ميان روحانی با مردم بعد از انقلاب اسلامی پديد آمده که انگيزش های دينی مردم را رقيق نموده.
پيش از انقلاب روحانی سمبل استقلال از حکومت و ملجاء آسايش و قرار هويت دينی جامعه بشمار می رفت.
اما بعد از انقلاب اسلامی با حاکميت دين حکومتی و ورود گسترده روحانيت به ساختار قدرت ، قشر روحانی بدليل آغشته شدنش با قدرت ، سبکبالی و شأنيت قبل از انفلاب جهت همدلی و استمالت با جامعه را «از جانب مردم» از دست داد.
از منظر برون حوزوی نيز بعد از قرائت حداکثری از دين توسط جناحی از روحانيتِ حاکم که در آن صراحتاً بيان می شد:
«در اسلام انسان حق ندارد درباره هر چيزی ، هر فکری که می خواهد بکند. تمامی حرکات و سکنات انسان در زندگی فردی ، خانوادگی ، اجتماعی و روابط بين الملل مقررات دارد. قوانين خانوادگی و فردی و حتی نظرات ذهنی هم قانون دارد. در اسلام انسان حق ندارد درباره هر چيزی هر فکری که می خواهد بکند ، بلکه فکر و دل و خيال انسان را هم بايد کنترل کرد»!(1)
نوعی لجاجت توأم با تعمد جهت دهان کجی به چنين قرائتی از دين در رفتار فردی و اجتماعی شهروندان ايرانی اِپيدمی شده.
واکنش روانی جامعه در قبال اين آمريت دينی حکومت ، آغوش گشائی جامعه به هر آلترناتيو فردی ، فرهنگی ، فلسفی و يا سياسی است که استعداد موضع گيری در برابر قرائت کلان از دين را داشته باشد.
شادی و پايکوبی نامتعارف مردم در قبال ورود تيم ملی فوتبال ايران به جام جهانی ، فوران کُمپلکس های اوباشانه جوانان بعد از درگيری های تير ماه در کوی دانشگاه در سطح شهر تهران طی تابستان 78 ، اقبال عمومی نشان دادن به هر عنصری که شائبه ای از مواجهه با حکومت را داشته باشد ، چه عبدالله نوری ، چه غلامحسين کرباسچیِ دوران محاکمه ، و چه پروانه فروهری که علی رغم گمنامی اش نزد جوانان دانشجو ، بعد از کشته شدنش مُبدل به «پروانه جنبش دانشجوئی ايران» شد! تمامی نمادی از واکنش روان نژندانه جامعه ايرانی در قبال قرائت ماکسيماليستی از دين حکومتی است.
لذا از چنين منظری می توان انگيزه کم لُطفی های فردی و اجتماعی نسبت به باورهای مقدس دينی را برخاسته از نيتی آگاهانه ، عامدانه و رفلکسيو تلفی کرد. ليکن بجای شماتت و تنبيه مُرتکبين اين کم لطفی ها بايد به تنقيح آن قرائتی از اسلام دست زد که با قائل شدن به خودبسندگی جهت پاسخگوئی به کليه جوانب و شئون و پرسش های فردی ـ اجتماعیِ انسان ، زمينه کراهت و بی رغبتی اجتماعی از حاملان آن گونه قرائت را فراهم می کنند.
هفت سال پيش دکتر عبدالکريم سروش طی سخنرانی خود در سالروز وحدت حوزه و دانشگاه با استناد به سه خصلت نوين روحانيتِ بعد از انقلاب ، حصول وحدت بين حوزه و دانشگاه را مُنتفی اعلام کرد:
ـ وجود خط قرمز و مقدس و مناقشه ناپذير در اتمسفر آموزشی حوزه که سرريز در ساير حوزه ها و حتی خود روحانيون به صفت شخصی شان کرده است.
ـ تشبث قشر روحانی به قدرت و حکومت.
ـ عوام زدگی قشر روحانی بدليل مخاطب عوام داشتن اين قشر.(2)
اکنون روحانيت اقتدارطلب با حفظ همين سه ويژگی و تعميق آن در ديگر حوزه های اجتماعی به مرحله ای از مناسباتش با مخاطب رسيده که از وحدت با جامعه نيز باز مانده و بعضاً فاصله نيز گرفته و از جايگاه مردمی و محبوب قبل از انقلاب ، بشدت جدا افتاده است.
عشق و نفرت در رفتارها و گرايش های اجتماعی از خاستگاهی حساس و عاطفی برخورداراست.
برای باز توليد اُلفت های قديم بايد کراهت های نوين را مورد الطفات و ارزيابی قرار داد.
داريوش سجادی
روزنامه پيام آزادی
بيستم بهمن ماه هفتاد وهشت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) ـ سلسله گفتارهای فلسفه سياسی اسلام ـ مصباح يزدی.
(2) ـ سخنرانی دکتر عبدالکريم سروش ـ دانشگاه اصفهان ـ زمستان 71
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر