بدنبال شکست سنکين محافظه کارها در انتخابات مجلس ششم ايران، همانطور که پيش بينی می شد شکست خوردگان با واکنش های عصبی در مقام توجيه شکست خود برآمده اند و ضمن مقايسه خود با رجال سياسی خوشنام در تاريخ معاصر ايران و متهم کردن مطبوعات به شلوغ کردن جو سياسی کشور که مُنجر به عدم اقبال ايشان شد، اکنون مدعی شده اند برخی از نامزدهای منتخب حرف های گنده تر از دهانشان زده اند، و با توصيف منتخبين مردم به بی لياقت و نخاله سياسی در مقام تهديد ايشان بنمايندگی از جانب «مردم» برآمده اند!
هرچند روان پريشی شکست خوردگان در مجلس ششم قابل توجه و ارزيابی علمی است اما سروده «اخوان ثالث» رساترين تحليل از وضعيت روانی ايشان را بتصوير می کشد؛ آنجا که می گفت:
سخن می گفت سر در غار کرده شهريار شهر سنگستان.
سخن می گفت با تاريکی خلوت.
تو پنداری مُغی دلمُرده در آتشگهی خاموش
زبيداد اَنيران شکوه ها می کرد.
ستم های فرنگ و تُرک و تازی را،
شکايت با شکسته بازوان ميترا می کرد.
غَمانِ قَرنها را زار می ناليد.
حَزين آوای او در غار می گشت و صدا می کرد:
.
.
.
من آن کالآم را دريا فرو برده.
گله ام را گرگها خورده!
من آن آواره آن دشت بی فرسنگ.
من آن شهر اسيرم ، ساکنانش سنگ.
ولی گويا دگر اين بينوا شهزاده بايد دخمه ای جويد.
دريغا، دخمه ای در خورد اين تنهای بدفرجام نتوان يافت!
کُجائی ای فلک، ای سيل، ای آوار؟!
داريوش سجادی
اسفند 78
روزنامه پيام آزادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر