۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۹, یکشنبه

غارتگر بيت المال ـ اميرکبيرايران!(1)


پرونده جنجالی غلامحسين کرباسچی شهردار سرشناس تهران که با فريادهای عصبی برخی مطبوعات و محافل سياسی با توسل به هشدار به موقع رهبر انقلاب برای مبارزه با ثروتهای بادآورده آغاز شده بود نهايتاً پس از صدور رای دادگاه تجديدنظر و با حکم 160 ميليون تومان جريمه نقدی، تکليف ثروتهای بادآورده را يکسره کرد و زخم عدالت طلبی مبارزان با ثروتهای بادآورده را تنها با 160 ميليون تومان التيام بخشيد!

جبهه مخالفان پُرکينه کرباسچی در جريان پيگيری پرونده شهردار تهران بدون رودربايستی انتقام سختی از حاميان کرباسچی گرفتند.

عبدالله نوری وزير وقت کشور با حمايت جدی خود از کرباسچی، زمينه استيضاح و خروج خود از وزارت کشور را هموار کرد.

مسئولان روزنامه جامعه(توس) از همان روزی که کاريکاتور کرباسچی را در حالی که پلاک ثبتی دوم خرداد 76 برگردن داشت را چاپ کردند و پس از آن اقدام به مصاحبه با شهرداران شکنجه شده نمودند، حکم مرگ زودرَس مطبوعاتی خود را امضاء کردند.

اکبر گنجی و هفته نامه راه نو نيز پس از چاپ خبر جابجائی غيرقانونی نقدينگی در دادگستری در مظان اتهام منتظری نوازی و خوئی نگاری قرار گرفته! و راه نو به محاق توقيف رفت.

اظهارات تند و برخورد خصمانه عطاالله مهاجرانی، سخنگوی دولت، با بازداشت کنندگان کرباسچی در پايان نخستين جلسه هيأت دولت در سال 77، بدنبال بازداشت يازده روزه کرباسچی باعث شد تا چهار ماه بعد وی به اتفاق عبدالله نوری در نماز جمعه تهران مورد تهاجم فيزيکی و ضرب و شتم مخالفان قرار بگيرد. هرچند برخلاف نوری که حاضر به مُماشات با حريف نشد، مهاجرانی توانست با يک مانور جيوه ای استعداد انعطاف پذيری اش را به اثبات برساند و خود را در آن مقطع از گزند شمشير استيضاح برهاند.

اگر چه مهاجرانی پس از مضروب شدن در پايان نماز جمعه مزبور طی مقاله ای تحت عنوان «ای سادگی مقدس» در روزنامه اطلاعات مهاجمان خود را «چفيه داران چکمه پوشِ کف بر لب» تعبير کرد اما به فاصله کوتاهی نشان داد که استعداد تقرير مقاله «ای تزوير نامقدس!» را نيز دارد!

موضع گيری شگفت انگيز مهاجرانی پس از بازداشت مسئولان روزنامه توس و توقيف آن مبنی بر انتساب آنها به نهضت آزادی و استفاده از نويسندگان مسئله دار در اين روزنامه، قبل ازآنکه تأييدی بر عملکرد قوه قضائيه باشد، بقصد تثبيت موقعيت خود بود.والا قبل از روزنامه های جامعه و توس، مسعود بهنود چهره ای که لکه ننگ روزنامه مزبور تلقی می شد در «بهمن» هفته نامه تحت امر مهاجرانی قلم می زد و اين تناقضی است که وی هيچ وقت حاضر نشد درباره آن توضيح دهد.

علی نصيريان، بازيگر توانمند سريال سربداران در کسوت قاضی القضاة، در صحنه اعدام پانزده نفر از پيروان شيخ حسن جوری که بواسطه تحت تعقيب بودن مقتدايشان جملگی مُدعای شيخ حسن بودن را داشتند، رندانه شخصيت شيخ حسن جوری را پس از اعدام آن جان نثاران، اينچنين توصيف کرد که:

«اگر شيخ حسن در ميان اين پانزده تن بود، که مُرد. اگر نبود، ديگر شيخ نيست که پانزده تن را فديه خود کرد»

استدلال مستحکم قاضی شارع، پژواک رسائی از وضعيت مهاجرانی در جدال بر سر بودن و ماندن در قائله توس است.

همانگونه که احمد شاملو می گفت:

دست از گمان بِدار. با مرگ نحس پنجه مَيَفکَن.بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار!

مهاجرانی نيز با تکيه بر استدلال معقول بقره ترسی! ابوعلی سينا(2) وزير ماندن را بر مهاجرانی بودن ترجيح داد!

ظاهراً مهاجرانی تنها کسی است که تاکنون توانسته خود را از گزند آفند سنگين تبعات حمايت از کرباسچی مصون نگاه دارد تا جائی که مرتضی نبوی نماينده دست راستی مجلس در خصوص استيضاح وزير ارشاد می گويد:

با تغيير موضعی که آقای مهاجرانی در خصوص تعطيلی روزنامه توس از خود نشان دادند، مسئله استيضاح ايشان در حال حاضر مسکوت مانده است.

مجمع روحانيون مبارز نيز که در جريان پرونده کرباسچی حمايت مؤثری از وی بعمل آورد از کفاره اين گناه بی نصيب نماند.

ريزش وسيع کانديداهای اين تشکل در انتخابات مجلس خبرگان توسط فيلتر نظارت استصوابی شورای نگهبان، کمترين هزينه دخالت در تراژدی کرباسچی بود و اينک در آستانه پايان اين ماجرا، آغاز جنجال بازداشت اسدالله بيات عضو سرشناس اين تشکل، هزينه ديگری است که به حساب مجمع روحانيون مبارز واريز شده است.

موافقان دست راستی بازداشت بيات استدلال می کنند که دادگاه ويژه روحانيت يادگار ارزشمند امام خمينی است و برای حفظ حُرمت اين يادگار بايد به احکام صادره از آن احترام گذاشت. اين در حاليست که اسدالله بيات خود يادگاری زنده و ارزشمند از حضرت امام است واگر بپذيريم يادگارهای امام حُکم اموال عمومی را دارند حفظ حُرمت آنها به هر شکلی واجب است. حتی چنانچه فرض را بر اين بگذارند که بيات در عملکرد خود سابقه صدها فقره آدمخواری نيز داشته! ليکن جهت حفظ حُرمت امام و پيروان امام شايسته تر آنست که روند مواخذه و تأديب و تَنَبُّه افرادی مانند بيات که از شخصيت حقوقی برخوردارند و بخشی از هويت انقلاب بشمار می روند در خفا و استتار صورت پذيرد!

همان گونه که سياستمداران آمريکائی در مبارزه قدرت با زير پاگذاشتن تمامی قواعد اخلاقی، حُرمت رئيس جمهور خود را نه بعنوان يک شخص، بلکه به عنوان يک شخصيت حقوقی و نماينده جمهور مردم آمريکا نگاه نداشتند و بجای تأديب مخفيانه وی، بی پروا جزئيات شهوترانيهای هيستريک وی را بر افکار عمومی جهان! آشکار کردند. غافل از آنکه بازنده نهائی رسوائی اخلاقی کلينتون منظومه حکومتی آمريکا بود.

با پرهيز از مقايسه مورد کلينتون با بيات و صرف نظر از صحت و سقم اتهامات بيات، حفظ حُرمت منظومه عينی و ذهنی به جای مانده از امام خمينی از اهميت بالاتر و بيشتری برخوردار است.

در مجموع داستان کرباسچی پس از اوج و حضيض های يک سال گذشته به پايان خود نزديک می شود.

تنها نکته حائز اهميت در اين رويداد آنست که کرباسچی و حزب کارگزاران سازندگی در جريان بازداشت و محاکمه و دفاع شورانگيز کرباسچی موفق به کسب محبوبيتی ميليونی و بادآورده شدند! اما بدليل سهل الوصول بودن ماهيت اين محبوبيت، کارگزاران نتوانستند قدر آنرا دانسته و محفوظ نگاهش دارند.

موضع تند و انتقادی اوليه کارگزاران از ماهيت انتخابات مجلس خُبرگان و تغيير ناگهانی اين موضع و اعلام شرکت فعال در آن، بلافاصله بعد از توجيه هاشمی رفسنجانی از عملکرد شورای نگهبان در جريان اعمال نظارت استصوابی در تعيين صلاحيت نامتعادل کانديداهای شرکت در اين انتخابات، محبوبيت بادآورده اين گروه را دست کم در پايگاه مردمی جناح چپ و طبقه متوسط شهری به شدت کاهش داد و چنانچه اين داستان پرده ديگری نداشته باشد معلوم نيست که چنانچه کرباسچی يکبار ديگر راهی اوين شود، اينبار هم از موج عظيم حمايت مردمی مشابه آغاز سال 77 برخوردار گردد.

از منظری ديگر کرباسچی را می توان با توجه به غيض و نفرت مخالفانش، برنده اين داستان تلقی کرد!

تيم کرباسچی در مبارزه يکسال گذشته خود با جناح رقيب، صرف نظر از حکم نهائی دادگاه موفق شد با حفظ و افزايش اقتدار کرباسچی، صدور حکم دبير کل حزب کارگزاران سازندگی را مشمول مرور زمان کند.

در حالی که رقبای کرباسچی عجولانه به دنبال اسقاط وی و خروج سرافکنده و تحقيرآميزش از شهرداری تهران بودند. گروه کرباسچی توانست با خريدن زمان ضمن بدست آوردن امکان قدرت مانور، فرصت شيرين کامی را نيز از رقيب مضايقه کند.لذت و شيرينی محکوميت کرباسچی زمانی برای رقيب دلچسب و آرامش بخش می بود که موفق می شدند وی را با تحقير از پشت ميز شهرداری تهران بيرون کنند. ليکن کرباسچی توانست با احاله حکم دادگاه تا انتخابات شورای شهر ضمن آنکه خود را تا پايان مهلت قانونی تصدی مسئوليتش در شهرداری تهران مصون از تعرض نگاه دارد، فرصت انتخاب جانشين خود را نيز از رقيب سلب کرده و با برگزاری انتخابات شوراها و تشکيل شورای شهر و انتخاب شهردار تهران توسط اين شورا که متشکل از اکثريت نمايندگان دوم خردادی است، شايد کرباسچی بتواند در مراسم توديع خود نيز شرکت کند.

هنر کرباسچی در طی مراحل آغاز و انجام پرونده و محاکمه اش آن بود که توانست فرآيند سقوط از اريکه قدرت را مُبدل به خروج محترمانه از مسند مسئوليتش نمايد، کمااينکه همين ابتکار را در جريان سفر دوره ای خود به اروپا و آمريکا به کار بُرد و در حالی که بزعم قوه قضائيه در مظان اتهام بود در کسوت دبير کل يک حزب سياسی اقدام به سفر مقتدرانه ای به کشورهای غربی کرده و با مقامات عالی رُتبه اين کشورها به مذاکره رسمی نشست و قواره سياسی خود را به رُخ رقيب کشاند.

اين نکته را نبايد از نظر دور داشت که شاکله سياسی مُکتسبه کرباسچی وی را آنقدر فربه کرده که عملاً اوين توانائی نگاه داشتن وی را ندارد و همين ويژگی ممکن است موجبات آغاز پرده ای ديگر را در داستان کرباسچی فراهم کند.



داريوش سجادی

هفته نامه پيام هاجر ـ شماره 247 مورخ 8 دی ماه سال 77

تجديد چاپ شده با تلخيص در روزنامه صبح امروز مورخ 9/دی/77



ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) ـ تيتر مزبور تلفيقی است از دو شعار مطروحه و متضاد، له وعليه غلامحسين کرباسچی که در جريان محاکمه اش در سال 77 توسط موافقان و مخالفانش مطرح می شد، که در يکی وی هم شأن امير کبير صدر اعظم صاحب نام ايران در دوره قاجار توصيف و در دفاع از وی اين شعار داده می شد که: «امير کبير ايران، کرباسچی قهرمان» و در ديگری وی تا سطح يک غارتگر تنزل مقام پيدا می کرد و خطاب و در عتاب به وی شعار داده می شد: « مرگ بر غارتگر بيت المال»

(2) ـ اشاره به استدلال معروف ابوعلی سينا که: من از گاو می ترسم چون هم شاخ دارد و هم مُخ ندارد!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر