۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۹, یکشنبه

جيمزباندهای خودسر!


اوايل آذر ماه سال جاری که «دکترعبدالکريم سروش» طی نامه ای به رئيس جمهور، ضمن گلايه از « سرهنگی های فرهنگی با انگيزه چنگيزی» خطاب به محمد خاتمی گفت:

«ای عزيز، چوبه های دار را برای اناالحق گويان آماده کرده اند و تو می بينی و باز هم منصورصفتان را به اناالحق گفتن می خوانی و نصرت نمی کُنی»

اين مُراوده موجبات آشفتگی شريان غيرت سياسی جناح راست را فراهم کرد، بطوری که جمعيت مؤتلفه ضمن تلقی توهين از اين نامه، رئيس جمهور را مُکلف به دادن پاسخی قاطع به سروش کرد.

ليکن هنوز چند روزی از درج اين نامه در مطبوعات نگذشته بود که جريان قتلهای مشکوک در تهران و کشته شدن داريوش فروهر و پروانه اسکندری و محمد پوينده و مختاری، اعتباری برای ادعای سروش شد!

عباس عبدی سردبير روزنامه سلام نخستين کسی بود که قاطعانه حکم بر «خودی بودن» قاتلين داد. ليکن بلافاصله روزنامه کيهان با دست زدن به يک لوس بازی مطبوعاتی عبدی و همرأی يان وی را آگاهان از اين جنايت معرفی کرد و بعد از کشف اقدام خودسرانه عوامل وزارت اطلاعات دراين قتلها، اين روزنامه کماکان بر صحت ادعای خود مبنی بر دست داشتن کسانی که از ابتدا در گمانه زنيهای خود رد پای عوامل خودی را در جنايات مزبور نشان می دادند، اصرار می ورزيد.

هرچند کميته تحقيق قتلهای زنجيره ای اظهار کرده بود قتلها توسط عوامل خودسر و بصورت مُتمردانه و خارج از شرح وظايف قانونی و تعريف شده وزارت اطلاعات صورت گرفته، ليکن آنچه که واقعيت دارد آنست که طی سالهای گذشته ذهنيتی که از شاکله وزارت اطلاعات نزد افکار عمومی ساخته شده مُبتنی بر قلعه ای خوفناک است که اعضاء آن عموماً ميرغضبانی اند که با چهره های عبوس از پشت عينک بدبينی، مُترصد به زنجيرکشاندن شهروندان می باشند!

مهرماه گذشته وقتی مطبوعات ايران با چاپ تصوير دو نفر خبر دادند که « نورعلی صبری» و « سيامک جليلی» با سوءاستفاده از عنوان مامور وزارت اطلاعات اقدام به کلاهبرداری از شهروندان کرده اند، اين خبر بشکلی غير محسوس ظرفيت حرف شنویِ کور و مرعوبيت شهروندان از منسوبين به وزارت اطلاعات را نشان داد.

چهره غيرمتعارف و خوفناکی که اين متهمين از خود ساخته بودند نخستين ابزار موفقيت ايشان در اعمال خلافکارانه شان بود.












در واقع چهره پردازی متهمين با توجه به ذهنيت متصور از ماموران اطلاعات نزد افکار عمومی صورت گرفته بود.

برخی از ريشه های شکل گرفتن چنين ذهنيتی نيز به تمايل مسئولين از خوفناک معرفی شدن اين وزارتخانه نزد افکار عمومی باز می گردد بشکلی که حتی هاشمی رفسنجانی رئيس جمهور سابق نيز زمان معرفی کابينه دوم خود به مجلس در معرفی علی فلاحيان وزير وقت اطلاعات، صراحتاً خطاب به نمايندگان تنها به يک جمله بسنده می کند:

«آقای فلاحيان هم که کسی « جرأت» مخالفت با ايشان را ندارند!»

خنده تلخ و مُقتدرانه فلاحيان از چنين معارفه ای در آن تاريخ اوج رضايت خاطر وی از مصونيت و غير قابل دسترس بودن هيمنه وزارت تحت امرش را نشان می داد.

هرچند در معرفت عامه مستوره ماندن ساختار سازمانهای اطلاعاتی رويه ای معمول و پذيرفته شده می باشد، ليکن در ايران حفاظت اطلاعات جای خود را با مصونيت سازمانی و طبعاً خودسری رفتاری در نهاد اطلاعاتی کشور عوض کرد تا جائيکه نويسنده در آخرين جلسه ای که نمايندگان مطبوعات توفيق حضور با برادران اطلاعات را حدود يکسال و نيم پيش کسب کردند، توانست با مخالفت خود با استدلال نمايندگان اطلاعات مبنی بر عدم انعکاس تخلفات مسئولين امنيتی کشور بدليل تضعيف ساختار امنيتی توسط مطبوعات، موجبات تکّدر خاطر سربازان گمنام امام زمان را فراهم آورد!

همانطور که در آن جلسه تاکيد داشتم، کارکرد هر نهادی بر اساس وظايف آن نهاد تعريف شده و همانقدر که مسئولين اطلاعات ملزم به انجام مسئوليت های قانونی خود بر اساس شرح وظايف تعريف شده شان می باشند، مطبوعات نيز با عدم تقيّد به وزارتخانه ها تنها در برابر مخاطبان مطبوعاتی خود مسئوليت دارند و در اين مسئوليت نه تنها نمی توانند و نبايد نقش توجيه گر مسئولين را عهده دار باشند، بلکه متقابلاً نهايت اهتمام خود را بايد صرف انعکاس هرچه بزرگتر تخلفات صورت گرفته توسط مسئولين نمايند.

قطعاً اگر وزارت اطلاعات طی بيست سال گذشته، خود را از نعمت نقد رسانه های گروهی محروم نمی کرد شايد هرگز از وزارت خفيه به وزارت خوفيه تبديل نمی شد.



داريوش سجادی

هفته نامه پيام هاجر ـ ششم بهمن ماه سال 77



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر