۱۳۹۲ خرداد ۱, چهارشنبه

بلدرچين و برزگر!


بررسی علل لغو مذاکرات ايران و آمريکا در ژنو

لشگرکشی آمريکا به عراق و سرنگونی رژيم صدام حسين از آنجا که فاقد يک برنامه ريزی استراتژيک بود قبل از آنکه موجبات تامين منافع ملی ايالات متحده آمريکا را فراهم آورد عملاً به ميزان قابل توجهی جايگاه استراتژيک جمهوری اسلامی ايران در منطقه را ارتقاء بخشيد!

صرف نظر از انگيزه واشنگتن در سرکوب رژيم بعث حاکم بر عراق، سقوط صدام حسين منجر به برهم خوردن تعادل منطقه به سود جمهوری اسلامی ايران شد.

از ابتدای حاکميت جمهوری اسلامی ، صدام توانسته با تکيه بر حمايتهای گسترده سياسی و نظامی و اقتصادی خارجی بخوبی ايفاگر عامل انسداد امواج انقلاب اسلامی در پشت مرزهای ملی ايران را عهده داری کند و موازنه قوا در منطقه را با قرار گرفتن در خط مقدم روياروئی با دولت انقلابی ايران فراهم آورد.

سقوط رژيم صدام اين فرصت تاريخی را به تهران داد تا پتانسيلهای انباشته خود در کنار نفوذ و اعتبارش در جهان تشييع را بدون کمترين مانعی در منطقه رها سازد.

رژيم صدام حسين هر اندازه هم که برخوردار از ماهيتی سفاک و نامتعارف بود اما توانسته بود اولاً سيستمی را در عراق حاکم کند که در مجموع به تمشيت امور جامعه عراق بپردازد و ثانياً حائلی ميان دولت انقلابی ايران با جهان اسلام و بخصوص جامعه شيعی باشد.

واشنگتن با ساقط کردن اين سيستم بدون آنکه از قبل خود را مجهز به سيستمی جايگزين برای فردای عراقه بدون صدام کند ناخواسته هديه و فرصتی تاريخی را به ايران داد تا بعد از 24 سال تقبل رنج و ايذا همسايه شرورش اينک بدون کمترين هزينه از شر آن همسايه راحت شود.

همجواری ايران با عراق، در اکثريت بودن جامعه شيعه در اين کشور و وجود حوزه علميه نجف در کنار حضور مجلس اعلای شيعيان عراق که قدرتمندترين و با نفوذ ترين سازمان شيعی موجود در عراق بوده که از مناسبات بسيار ممتازی هم با ايران برخوردار است به ايران اين امکان را داد تا با به رخ کشيدن نفوذ و اعتبارش در عراق، جناح واقعگرای کاخ سفيد را مجاب کند که تنها راه بسامان رساندن وضعيت بحرانی در عراق همکاری و کنار آمدن با ايران است.

واشنگتن در ابتدا کوشيد با تقويت گرايش سنتی و محافظه کارانه حوزه علميه نجف که قائل به اجتناب از ورود به مسائل سياسی است، گسل بهداشتی و امنيتی قابل اعتمادی را ميان علمای شيعه عراق با روحانيت ايران ايجاد نمايد.

اين در حاليست که صرف نظر از اختلافات حوزوی روحانيت شيعه مستقر در عراق با علمای ايران، اما در تحليل نهائی روحانيت شيعه مستقر در عراق صرفنظر از نوع حکومت و حاکمان ايران در طول تاريخ همواره نگاه شان به ايران بعنوان يگانه کشور جهان تشييع بوده که حراست از آن را بعنوان تکليفی دينی بر ذمه خود می فرض می دانسته اند.

حتی در اوج سياستهای دين ستيزانه حکومت محمد رضا پهلوی، روحانيت دپولتيزه شيعه در نجف و قم در توجيه مخالفتشان با جهتگيری سياسی و ضد حکومتی آيت الله خمينی عليه پادشاه وقت ايران بر شيعه بودن وی و ضرورت حمايت از وی جهت حفظ يگانه کشور شيعيان تاکيد می ورزيدند.

گذشته از اعتبار سنتی ايران نزد علمای شيعه نجف و نفوذ ايران نزد شيعيان عراق از کانال مجلس اعلای انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی ايران توانسته بود در طول تمامی سالهای حاکميت رژيم صدام حسين از مظالم حکومت وی نسبت به ديگر اقوام و مذاهب عراقی نيز بهره برداری کرده و مناسبات حسنه ای را نيز با جامعه سنی و اقوام و گروه های کرد مخالف صدام نيز فراهم آورد.

جمهوری اسلامی ايران در فردای سقوط رژيم بعث موفق شد با تکيه بر مزيت های نسبی خود در عراق حضور و اعتبار مسلط خود در عراق را مقتدرانه به فاتحين بغداد تحميل نمايد.

جناح واقعبين وزارت خارجه آمريکا پس از درک اين اعتبار بخصوص بعد مشاهده حضور چشمگير شيعيان عراق در مراسم اربعين از مذاکره با ايران جهت حل بحران عراق استقبال کرد و توانست کاخ سفيد و وزارت دفاع آمريکا را متقاعد به لزوم ايجاد مذاکره با ايران برای حل بحران عراق کرده و به استقبال مذاکره با نمايندگان جمهوری اسلامی در ژنو برود.

نشانه های توافقات و تفاهمات ميان ايران و آمريکا طی يک ماه بعد از سقوط رژيم بعثی را می توان در کنار گذاشته شدن ژنرال گارنر از فرمانداری عراق که بدليل اشتهار اسرائيلوفيلی اش چهره ای نامطلوب برای دولتمردان جمهوری اسلامی بشمار می رفت در کنار خلع سلاح و تخت قاپو کردن سازمان تروريستی تحت امر مسعود رجوی در خاک عراق همزمان با کسب مجوز ورود آيت الله حکيم رئيس مجلس اعلای انقلاب اسلامی به عراق و اجتناب وی از اخذ مواضع پرخاشگرانه نسبت به آمريکا و شرکت برادرش در مذاکرات تشکيل دولت آينده با مشارکت آمريکائيها رد گيری کرد.

اما اين روند نمی توانست تامين کننده نظر آن بخش از سياستگذاران کاخ سفيد باشد که تحت نفوذ لابی تل آويو بشدت مخالف هر گونه نرمش و مذاکره با ايران بوده و همواره مشوق برخورد با مشت آهنين با ايران بوده اند.

اين جناح که طی دو دهه گذشته نيز تيزبينانه مترصد خدشه وارد کردن به هر گونه تعامل مثبت ميان ايران و آمريکا بودند در خلال بحران عراق و با آغاز مذاکرات تهران و واشنگتن نابردبارانه در جستجوی به هم زدن روند تفاهمات ميان دو کشور بودند.

سابقه تاريخی کارشکنی لابی اسرائيل در روند تعاملات تنش کاهنده ميان تهران و واشنگتن پيشتر در مقاله پيچک انحراف ذکر شده است

مهمترين عاملی که سبب شد جناح جنگ طلب آمريکا ضمن متوقف کردن روند مذاکرات ميان تهران و واشنگتن در ژنو، جمهوری اسلامی ايران را مجدداً در مظان اتهام همکاری با تروريسم قرار دهد، سفر رئيس جمهور ايران به لبنان بود!

دولتمردان اسرائيل که همواره مترصد کارشکنی در مسير بهبود و يا تنش زدائی در مسير مناسبات تهران و واشنگتن بوده اند بعد از لشگرکشی موفقيت آميز واشنگتن به عراق بی صبرانه بدنبال قرار گرفتن انگشت اشاره آمريکا به جانب ايران بعنوان هدف بعدی در مبارزه با تروريسم بين المللی بودند.

علی رغم مستعد تلقی شدن فضا برای حمله به ايران از جانب تل آويو خصوصاً با شهرآشوبی که جناح نامتعارف کاخ سفيد با تاکيد و پافشاری بر فوبيای سبز و خطر اسلام راديکال براه انداخته بود، سفر خاتمی به لبنان معادلات قدرت را در منطق جناح جنگ طلب کاخ سفيد دچار هزيمت کرد.

جمهوری اسلامی ايران با اتکای به اين سفر و استقبال باشکوه و غير قابل تصوری که مردم لبنان از رئيس جمهور خاتمی به عمل آوردند توانست مانور قدرت محير العقولی را در جوار مرزهای اسرائيل و در مقابل چشم فاتحين بغداد به نمايش بگذارد.

اسرائيل در حاليکه در سکوت گونه های خود را می خراشيد ناظر نزديک اين مانور قدرت شده بود.

اين در حالی بود که هم زمان با سفر خاتمی به لبنان کالين پاول وزير خارجه آمريکا نيز در کسوت نماينده عالی رتبه کشور فاتح در جنگ عراق عازم رياض شد اما بجای استقبالی از نوع استقبال مردم لبنان از خاتمی چهار عمليات انتحاری در پيشگاه قدوم پاول در عربستان سعودی بوقوع پيوست.

نوع مواجهه مردم لبنان با رئيس جمهور کشوری که دو دهه از جانب واشنگتن متهم به محوريت در عمليات تروريستی بود و متقابلاً نوع استقبال تروريستی در سفر وزير خارجه کشوری که در خط اول مبارزه با تروريسم بين المللی خود را قرار داده ، ذاتاً آنقدر استعداد داشت که ذائقه شيرين فاتحين بغداد را تلخ کند.

طبعاً برای دولتمردان اسرائيل نيز تحمل چنين حضور مقتدرانه ای از جانب ايران در منطقه غير قابل تحمل بود.

بر همين اساس خواب نما شدن يکباره سياستمداران جنگ طلب کاخ سفيد مبنی بر مشارکت داشتن تهران با اعضاء القاعده در عملياتهای تروريستی عربستان را بايد در چارچوب تمايل تل آويو جهت متوقف کردن مذاکرات دو جانبه ايران و آمريکا در ژنو و مجاب کردن و به توّفق رساندن جناح جنگ طلب کاخ سفيد برای حل قضيه ايران با شيوه مشت آهنين ارزيابی شود. در عين حالی که می توان پذيرش طرح راه صلح خاورميانه از جانب آريل شارون را در همين چارچوب ارزيابی کرد که تل آويو در مقابل زياده خواهی خود از واشنگتن در قبال ايران، تن به موافقت مشروط با طرح صلح واشنگتن داده است.

قرينه های تاريخی مؤيد آنست که چنين روندی مشابهت بسياز نزديکی با رقابتهای و اختلافهای سياسی موجود در دستگاه تصميم گيری آمريکا در مواجهه با نهضت دکتر محمد مصدق در دهه 30 دارد.

در آن مقطع نيز دولت انگلستان موفق شد تا با ترغيب جناح تندروی کاخ سفيد و دامن زدن به نفوذ فوبيای سرخ در ايران آمريکا را متقاعد به کودتا در ايران نمايد.

اکنون نيز بخوبی مشاهده می شود که اينبار با تبادل نقش اسرائيل بجای انگلستان، تل آويو می کوشد تا با دامن زدن به فوبيای سبز ضمن مسدود کردن مجاری هر نوع مذاکره و نزديکی ميان تهران و واشنگتن، کاخ سفيد را متقاعد به برخورد براندازاننده با جمهوری اسلامی ايران کند.

مشکل اصلی در عملياتی کردن اين پروژه آنست که در کودتا عليه مصدق واشنگتن لااقل در داخل ايران پشتگرم به عوامل دربار پادشاهی بود اما اينبار بدليل محروم ماندن از تشکلی منسجم و قدرتمند در ايران می کوشد ضمن دامن زدن رسانه ای به نابسامانيهای اجتماعی در ايران از طريق آخرين بقايای سلطنت طلبان در آمريکا تمامی تخم مرغهای خود را در سبد رضا پهلوی بگذارد.

متقابلاً فرزند پادشاه سابق ايران نيز بدليل وجود سابقه تاريخی تبعيت و حرف شنوی از آمريکا در خانواده پهلوی توانسته مراتب رضايت دولتمردان واشنگتن و تل آويو را بنحو احسن برای عهداری نقش در نظر گرفته شده اش کسب نمايد.

اين نکته را نيز نبايد از نظر دور داشت که پهلوی سوم بدليل فقدان پرنسيب های سياسی و شخصيتی پشتوانه قابل اتکائی در بلند مدت برای متابعت آرمانی از آمريکائی ها نيست علی رغم اين بنا به يک ضرب المثل افغانی که از تفنگ خالی دو طرف می ترسند! رضا پهلوی در اين مقطع حکماً توانسته بمثابه همان تفنگ خالی نقش آفرينی کرده و اين قابليت را از خود برای ترساندن هر دو طرف نشان دهد.

هم بکار گيرنده آنرا که دلنگران فهم طرف مقابل از خالی بودن آن است و هم تهديد شونده را که مرعوب مسلح بودن آن است.

هر چند جمهوری اسلامی ايران توانست با اتکای بر مواضع آرمانگرايانه اش در قبال ابتلائات خاورميانه بعد از گذشت دو دهه اکنون شاهد به بهره رسيدن کاشته های ديپلماسی خود در خاور ميانه باشد اما نابسامانی های اجتماعی موجود در ايران اکنون آنقدر توان پيدا کرده که بتواند شيرينی اقتدار معنوی جمهوری اسلامی در خاورميانه را با تلخی نابسامانی های اجتماعی منبعث از سوء سياستهای متخذه داخلی کم دوام نمايد.

علی رغم آنکه سفر پر استقبال رئيس جمهور خاتمی به لبنان سفری افتخار آميز برای دولتمردان جمهوری اسلامی ايران بود، اما چنانچه محور توطئه تل آويو ـ واشنگتن بتواند با محوريت قرار دادن نابسامانيهای اجتماعی در ايران ارکان يک انقلاب را با توسل به يک جوانک تحت امره رانده شده از کشور به هراس اندازد! ديگر برای تهران چندان جائی جهت افتخارورزيدن به اقتدارات و محبوبيتهای برون مرزی باقی نخواهد ماند.

قهراً يگانه گزينه دولتمردان تهران بمنظور اجتناب از قرار گرفتن در مرکز حمله حلقه تل آويو ـ واشنگتن استحصال وفاق ملی از طريق کنار آمدن با مطالبات معوق مانده شهروندانش متعاقب تکيه بر مزيت های نسبی خود در منطقه بمنظور تفهيم مجدد اين نکته به واقعگرايان کاخ سفيد است که:

راه تامين ثبات در منطقه از تهران می گذرد.

در غير اينصورت صاحبان کرسی های قدرت در تهران منطقاً بايد دلنگرانی قابل انتظاری را احساس نمايد. ظاهراً اينبار برزگر و فرزندانش شخصاً تصميم به برداشت محصول گرفته اند و بلدرچين اينبار به درستی خطر از دست رفتن آشيانه اش را بايد به جوجه های خود اعلام کند!!!




اشاره به داستان بلدرچين و برزگر که حکايت بلدرچينی است که در ميان گندم زاری برای خود و جوجه هايش سکنی کرده بود و با نزديک شدن فصل درو هر روز جوجه ها خبر از آن می دادند که برزگر سراغ بخشی از اقوامش برای برداشت محصول را گرفته و بلدرچين با اطمينان جوجه ها را آرام می کرد که جای نگرانی نيست تا آنکه روزی جوجه ها خبر آوردند برزگر به فرزندانش خبر داده که فردا خود محصول را درو می کنيم و ديگر منتظر کسی نخواهيم ماند. بلدرچين اينبار خطر را احساس کرد و خطاب به جوجه ها گفت حال که زارع به خود و فرزندانش اتکا کرده بايد بفکر آشيانی ديگر باشيم!



تل آويو و واشنگتن زمانيکه بتوانند گسلهای اجتماعی ـ سياسی در ايران را با تکيه بر فرزندان سلطنت طلب خود فعال کنند در آن حالت به درستی موجبات دل نگرانی دولتمردان جمهوری اسلامی ايران را فراهم آورده اند.



داريوش سجادی

5/خرداد/82

آمريکا


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر