نردبان اين جهـــان ما و مني است
عاقبت اين نردبان افتادنـــي است
لاجرم آنكس كه بالاتــــــر نشست
استخوانش سخت تر خواهد شكست
انتخابات مجلس ششم ايران و فعل و انفعالات فعالان در آن ، لابراتوار ارزشمندي از رفتارهاي جناحها و سياستمداران ايران را در معرض سنجش و قضاوت افكار عمومي قرار داد .
پر اهميت ترين محصول اين انتخابـــــات ، بعد از پيروزي مقتـــدرانه اصلاح طلب ها ، فرجام قابل انتظار هاشمي رفسنجاني در ماراتن 29 بهمن بود.
مرد محبوب دهه 60 ، حاكم يك چشم شهر كورهائي بود كه با ديده گشائي شهروندان دهه 70 و واريته سوپر استارهاي تازه نفس ، اكنون فروغ جاويدان خود را از دست رفته مي بيند و در رتبه سي ام از آراء مردم چشم انتظار التفات و تفقد شهروندان تهراني براي ورود به مجلس نشسته است .
اينكه هاشمي در اوج تبليغات انتخاباتي ناگهان شمس الواعظين را به حضور پذيرفت و با وي به رايزني نشست ، تداعي «مع الفارق» از خاطــــــرات دكتر احسان نراقي جامعه شناس سرشناس ايراني است آنجا كه در كتـــاب «از كاخ شاه تا زندان اوين» خبر مي داد كه محمد رضا پهلوي در روزهاي پاياني حكومت خود ، توفيق شرفيابي به نراقي داده ! و وي را به حضور طلبيده و در حين بازي شطرنج پس از شنيدن صداي شعارهاي خصمانه مردم از سطح شهر از پنجره كاخ نيـــــــــاوران ، متحيرانه از بي وفائي مردم شكوه مي كندكه :
« من كه همه چيز به اين مردم دادم » !
در هر دوي اين نمونه هاي تاريخي عنصر مفقوده ، عدم تمايز ميان نرم افزار و سخت افزار توسعه سياسي و بي توجهي به تشخص شهروندي در قبال مطالبات مادي وي بود . هر چند نراقي در آن نشست ، واقعگرايانه از شاه گله مي كند كه اشتباه او از زماني آغاز شد كه بعد از كودتاي 28 مرداد خود را از مشاوره با وي و امثال وي محروم كرد و حال كه كار از كار گذشته آنها را به حضور طلبيده .اين گوشزد يادآور نياز مستمر دولتمردان به همنشيني با نخبگان فرهنگي است .
اينكه شمس الواعظين سردبير روزنامه عصر آزادگان در ميزگرد تلويزيوني شبكه خبري الجزيره در مقام توصيف توانائي و ناتوانيهاي هاشمي در ديپلماسي پنهان و آشكار ، وي را پوكر بازي قهار و شطرنج بازي ناشي معرفي مي كند ، يادآور طنز گزنده تاريخ است آنجا كه نراقي نيز در همان ملاقات با شاه بمنظور تفهيم شيوه مطلوب حكومت به شاه ، متشبث به بازي شطرنج شده و زيركانه به «اعلي حضرت»! مي فرمايند :
«در بازي شطرنج همه مهره ها در خدمت شاه و براي دفاع از وي صف آرائي مي كنند و اين در حاليست كه شاه علي رغم شأن اجلش ، كم قدرت ترين مهره در بازي شطرنج در كنار ديگر مهره هاست و با تفويــــض اختياراتش ، مسئوليت حكومت و دفاع از خود را به ديگر مهره ها محول كرده است»
نراقي مي كوشيد به «اعلي حضرت» تفهيم كند كه بهترين حكومت آنست كه كمتر حكومت كند. هر چند اين توصيه اي دير هنگام براي شاه بود.
شايد چنانچه هاشمي نيز طي 8 سال مديريتش در مسند رياست جمهوري ايران ، بجاي كم مهري به اهل انديشه ، خود را از مجالست با ايشان بي نصيب نمي كرد . اكنون پايگاه مردمي اش استحكام شايسته تري داشت .
اكنون پسنديده ترين برخورد هاشمي با نتيجه آراء مكتسبه اش آنست كه هرگز در مقام تفسير اين عدم اقبال بر نيآيد و همچون انتخابات رياست جمهوري سال 72 افت سنگين آرائش نسبت به انتخابات سال 68 را به قهر كودكانه نوه اش با وي بدليل توجيه نبودن مردم تشبيه نكند !
صورت قضيه بسيار ساده است ، هاشمي در خواستگاري از عروس شهر ، نتوانسته جواب مثبت بگيرد :
«عروس خانم وكيلم ؟ ... نـــــــــــــــــــخير ! همين !»
هاشمي نبايد با برخورد هيستريك ، مانند عشاق مجنون اسيد بر چهره محبوبشان بپاشد و تنها واقعبينانه سروده قائم مقام در آخرين دم حيات را زمزمه كند كه :
روزگار است ، آنكه گه عزت دهد گه خوار دارد
چرخ بازيــــــــگر از اين بازيچه ها بسيار دارد!
معروف است بعد از كودتاي رضـــــــاخان و به قدرت رسيدن وي ، سرهنگ فولادي رفيق گرمابه و گلستان سردار سپه در بريگاد قزاق نيز هوس كودتا عليه وي را كرد .اما موفق نشد و پس از دستگيري محكوم به اعدام شد .
سردار سپه نيز به پاس سالهاي رفاقتش با فولادي پيغام فرستاد كه ابراز ندامت كن تا اعدام نشوي . فولادي نيز واقعبينانه پيغام داد :
«ندامت لازم نيست .تو كودتا كردي و گرفت . من كردم و نگرفت .همين»!
دومين عبرت انتخابات ، خنياگري دور از انتظار روزنامه عصر آزادگان به نفع تبليغات انتخاباتي هاشمي رفسنجاني بود .
هر چند شمس طي سرمقاله بلند 25 بهمن خود ، ناشيانه كوشيد روزنامه تحت امرش را از اين اتهام مبرا كند و تنها افزايش منابع مالي با درج آگهيهاي تبليغاتي هاشمي را انگيزه عمل روزنامه اش اعلام كرد . اما ميان ادعاي شمس و سلوك تبليغاتي نشريه اش تفاوت چشمگيري قابل مشاهده بود .
حكايت شمس و هاشمي در انتخابات ، يادآور آن زن و شوهري است كه در بيابان مورد تعرض اشرار قرار گرفتند و حراميان ناجوانمردانه با گروگان گرفتن مرد ، همسرش را مجبور به خوش رقصي براي خود كردند .
زن بيچاره براي نجات شوي خود تن به ذلت داد و خوش خراميد و شوي را از بند رهانيد . اما هرگز نتوانست پاسخ قانع كننده اي به شوي دهد آنجا كه از وي پرسيد :
«هر چند خوش رقصي فداكارانه ات براي نجات جان شوي ارزشمند بود . اما ديگر چرا در آن ميان «چشمك» هم مي زدي» !؟
آغوش گشائي تبليغاتي عصر آزادگان براي هاشمي يادآور تبليغات گسترده روزنامه اخبار در انتخابات رياست جمهوري سال 76 به نفع ناطق نوري بود كه وقتي مورد اعتراض قرار مي گرفت ، همچون شمس مدعي مي شد تنها بدنبال چاپ آگهي تبليغاتي جهت كسب منافع مالي است . اما آن روزنامه هيچگاه نتوانست چاپ آمار موسسه بزرگ ، معتبر ، جهاني و ناشناخته! «كلك» را كه نتيجه تمام برآوردها را بنفع ناطق اعلام كرده بود را توجيه نمايد !
سومين عبرت انتخابات ، برخورد متفرعنانه «عطاالله مهاجراني» با طرح انتخاب «محمد رضا خاتمي» در مقام رياست پارلمان بود كه تلاش كرد ضمن ابراز وفاداري مشفقانه به مراد و مقتدايش ، هرگونه چشمداشت به اين كرسي را طنز هزاره سوم جوانان تازه وارد به سياست قلمداد كند !
مهاجراني علي رغم خاستگاه پرولتاريائيش كمتر گرايشات عدالت خواهانه ، مردم سالار و دمكراتيك دارد و عمده گرايش سياسي وي همچون حزب كارگزاران گرايش به بازي در لايه هاي اليگارشيك حكومت است .
وي هيچگاه شيفتگي خود نسبت به هاشمي را پنهان نكرد و اصراري هم بر استتار اين جان نثاري ندارد . اما آنچه كه در تعارض با سلوك سياسي مهاجراني قرار دارد ، سنگيني شخصيت سياسي وي در قبـــال شخصيت فرهنگي اش در مسند وزارت ارشاد است . همين عدم توازن باعث شده كه وي بعضاً در چالشهاي سيـــاسي با كمترين تعلل و تأملي ميان مصلحت و حقيقت ، مانورهاي مصلحت انديشانه بدهد. اين در حاليست كه مخاطبان وزارت تحت امر وي ، مطالبه شخصيتي فرهنگي و به تبع آن عملكردي شفاف و فرهنگي را از وي مي نمايند.
مهاجراني هرگز نتوانست از زير نگاه سنگين جامعه فرهنگي كشور در قبال موضع نارفيقانه اش بعد از توقيف غير قانوني روزنامه توس رهائي يابد .
همانگونه كه مهاجراني اولين كسي بود كه در مصاحبه اختصاصي نگارنده و (...) با وي از سوي روزنامه ايران نيوز در مقام معاون پارلماني كابينه هاشمي در سال 73 متقاضي تغيير قانون اساسي جهت استمرار رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني شده بود !
نفس اين پيشنهاد مبين منطق غير دمكراتيك و پدر سالارانه و اصرار بر مناسبات مريد و مرادي در ساختار حكومت از جانب مهاجراني بود . اين اتهام سنگيني است كه مهاجراني براي خود در تاريخ تحولات سياسي ايران به يادگار گذاشته است .
چهارمين عبرت انتخابات ، خروج غير منتظره «غلامحسين كرباسچي» دبير كل حزب كارگزاران سازندگي از زندان در اوج تبليغات انتخابات پارلماني بعد از ارسال عفونامه اش به رهبر انقلاب بود كه تحليل گران ، اين امر را پروسه اي جهت اخذ و بهره وري از توانائيهاي كرباسچي به نفع هاشمي در انتخابات تلقي كردند .
اين در حالي بود كه كرباسچي از ابتدا منكر هر گونه تخلفي در عملكردش بود و ضمن ناعادلانه خواندن محاكمه و مجازاتش هر گونه مطالبه عفوي را رد مي كرد. هر چند آقاي «مرتضي مرديها» طي مقاله «مرگ قهرمان» يازدهم بهمن ماه در عصر آزادگان در دفاع از عملكرد كرباسچي كوشيد تحرير عفونامه وي را با ادعاي پايان عصر قهرمانان توجيه كند . اما استدلالهاي مرديها قبل از آنكه تحليلي از انگيزه عمل كرباسچي باشد . مبين تطابق و هم پوشي شخصيت مرديها با كرباسچي و همه كساني بود كه گرايش به اين شيوه از زندگي دارند .
مرديها براي توجيه اين رفتار ، مدعي نسلي بودن ادوار تاريخ شده كه طي آن عمر نسل قهرمانان را پايان يافته اعلام مي كند . اما مرديها اين نكته را آگاهانه و يا ناآگاهانه از نظر دور داشت كه ويژگي هاي شخصيتي ، قائم به مؤلفه هاي مكاني ـ ژنتيكي ـ تاريخي و اجتماعي اند . لذا براي ترسيدن و نترسيدن در هميشه تاريخ وقت هست !
متاسفانه كرباسچي با مطالبه عفوش تاييدي جدي بر عفونامه اي از وي كه سال گذشته در سطح كشور توزيع شد كه در آن نيز ، وي در زمان اسارتش طلب عفو از مسئولين وقت در رژيم پهلوي كرده بود ، گذاشت !
قطعاً اگر منطق مرديها مبني بر آنكه نوري مي خواهد قهرمان تاريخ باشد اما كرباسچي نمي خواهد و مي خواهد زندگي كند ، آن هم بيرون زندان را بپذيريم بايد اذعان كرد كه كرباسچي مي توانسته همانطور كه در دهه 50 از رژيم نامشروع وقت مطالبه عفو كرده ، منطقاً در مواجهه با رژيم مشروع جمهوري اسلامي سريعتر مي توانسته طلب عفو كند.
پنجمين عبرت انتخابات ، شكست پيش از موعد جناح محافظه كار در انتخابات بود . اين جناح عملاً قبل از آغاز انتخابات 29 بهمن ، تحقيقاً به عدم موفقيت خود ايقّان پيدا كرده بود و تنها از سر رفع تكليف وارد مبارزات انتخابــــــــــاتي شده تا جائيكه آيت الله «مهدوي كني» دبير كل جامعــــه روحانيت مبارز سه روز قبل از انتخابات رسماً اعلام كرد :
«جامعه روحانيت مبارز در انتخابات مجلس صرفاً به دنبال اداي تكليف است و به پيروزي و شكست نمي انديشد»
اين اظهارات يادآور پاسخ زيركانه ناپلئون به رجز خواني حكام لندن در جنگ ميان فرانسه و انگلستان بود . آنجا كه لندن در مقام تحقير خطاب به فرانسويها گفت :
«سربازان انگليسي براي شرف مي جنگند اما جنگ فرانسويها براي پول است»
و ناپلئون نيز زيركانه پاسخ داد كه :
«طبيعي است كه هر كس براي چيزهائي كه ندارد ، مي جنگد»!!!
در انتخابات مجلس ايران نيز طبيعي بود كه محافظه كارها اميدي به كسب اقبال مردم را نداشتند . لذا تنها يك انگيزه براي ايشان باقي مي ماند و آن نيز اداي تكليف بود . اما در جبهه مقابل آنقدر اعتماد بنفس براي كسب آراي مردم بالا بود كه اصلاح طلبان جز پيروزي به چيز ديگري نمي انديشيدند .
آخرين نكته در انتخابات پارلمان ششم ايران ، تكرار مكانيزم تاريخي قهرمان خواهانه جامعه ايراني در رويكردهاي اجتماعي همچون دوم خرداد 76 بود .
اينكه در تهران چهره هاي جوان و ناآشنائي همچون محمد رضا خاتمي ، عليرضا نوري و جميله كديور (علي رغم برخورداري از همه شايستگيهاي لازم) توانستند در مصاف با سياستمداران قديمي و حرفه اي در صدر ليست منتخبين مردم قرار بگيرند ، صرفاً بواسطه قرابت ايشان به قهرمانان منسوب به ايشان (محمد خاتمي ، عبدالله نوري ، محسن كديور) نزد افكار عمومي ايرانيان بود.
اين حسن تصادف كه برآيند اقبال قهرمان خواهانه مردم ، هم پوشي با صالح ترين فرزندان جامعه پيدا كرد ، شايسته احترام است ، اما در نفس عمل اين نوع مشاركت با مشاركت مدني و آگاهانه شهروندي هنوز فاصله چشمگيري دارد .
داريوش سجادي
روزنامه پيام آزادي
3/اسفند/78
انتخابات مجلس ششم ايران و فعل و انفعالات فعالان در آن ، لابراتوار ارزشمندي از رفتارهاي جناحها و سياستمداران ايران را در معرض سنجش و قضاوت افكار عمومي قرار داد .
پر اهميت ترين محصول اين انتخابـــــات ، بعد از پيروزي مقتـــدرانه اصلاح طلب ها ، فرجام قابل انتظار هاشمي رفسنجاني در ماراتن 29 بهمن بود.
مرد محبوب دهه 60 ، حاكم يك چشم شهر كورهائي بود كه با ديده گشائي شهروندان دهه 70 و واريته سوپر استارهاي تازه نفس ، اكنون فروغ جاويدان خود را از دست رفته مي بيند و در رتبه سي ام از آراء مردم چشم انتظار التفات و تفقد شهروندان تهراني براي ورود به مجلس نشسته است .
اينكه هاشمي در اوج تبليغات انتخاباتي ناگهان شمس الواعظين را به حضور پذيرفت و با وي به رايزني نشست ، تداعي «مع الفارق» از خاطــــــرات دكتر احسان نراقي جامعه شناس سرشناس ايراني است آنجا كه در كتـــاب «از كاخ شاه تا زندان اوين» خبر مي داد كه محمد رضا پهلوي در روزهاي پاياني حكومت خود ، توفيق شرفيابي به نراقي داده ! و وي را به حضور طلبيده و در حين بازي شطرنج پس از شنيدن صداي شعارهاي خصمانه مردم از سطح شهر از پنجره كاخ نيـــــــــاوران ، متحيرانه از بي وفائي مردم شكوه مي كندكه :
« من كه همه چيز به اين مردم دادم » !
در هر دوي اين نمونه هاي تاريخي عنصر مفقوده ، عدم تمايز ميان نرم افزار و سخت افزار توسعه سياسي و بي توجهي به تشخص شهروندي در قبال مطالبات مادي وي بود . هر چند نراقي در آن نشست ، واقعگرايانه از شاه گله مي كند كه اشتباه او از زماني آغاز شد كه بعد از كودتاي 28 مرداد خود را از مشاوره با وي و امثال وي محروم كرد و حال كه كار از كار گذشته آنها را به حضور طلبيده .اين گوشزد يادآور نياز مستمر دولتمردان به همنشيني با نخبگان فرهنگي است .
اينكه شمس الواعظين سردبير روزنامه عصر آزادگان در ميزگرد تلويزيوني شبكه خبري الجزيره در مقام توصيف توانائي و ناتوانيهاي هاشمي در ديپلماسي پنهان و آشكار ، وي را پوكر بازي قهار و شطرنج بازي ناشي معرفي مي كند ، يادآور طنز گزنده تاريخ است آنجا كه نراقي نيز در همان ملاقات با شاه بمنظور تفهيم شيوه مطلوب حكومت به شاه ، متشبث به بازي شطرنج شده و زيركانه به «اعلي حضرت»! مي فرمايند :
«در بازي شطرنج همه مهره ها در خدمت شاه و براي دفاع از وي صف آرائي مي كنند و اين در حاليست كه شاه علي رغم شأن اجلش ، كم قدرت ترين مهره در بازي شطرنج در كنار ديگر مهره هاست و با تفويــــض اختياراتش ، مسئوليت حكومت و دفاع از خود را به ديگر مهره ها محول كرده است»
نراقي مي كوشيد به «اعلي حضرت» تفهيم كند كه بهترين حكومت آنست كه كمتر حكومت كند. هر چند اين توصيه اي دير هنگام براي شاه بود.
شايد چنانچه هاشمي نيز طي 8 سال مديريتش در مسند رياست جمهوري ايران ، بجاي كم مهري به اهل انديشه ، خود را از مجالست با ايشان بي نصيب نمي كرد . اكنون پايگاه مردمي اش استحكام شايسته تري داشت .
اكنون پسنديده ترين برخورد هاشمي با نتيجه آراء مكتسبه اش آنست كه هرگز در مقام تفسير اين عدم اقبال بر نيآيد و همچون انتخابات رياست جمهوري سال 72 افت سنگين آرائش نسبت به انتخابات سال 68 را به قهر كودكانه نوه اش با وي بدليل توجيه نبودن مردم تشبيه نكند !
صورت قضيه بسيار ساده است ، هاشمي در خواستگاري از عروس شهر ، نتوانسته جواب مثبت بگيرد :
«عروس خانم وكيلم ؟ ... نـــــــــــــــــــخير ! همين !»
هاشمي نبايد با برخورد هيستريك ، مانند عشاق مجنون اسيد بر چهره محبوبشان بپاشد و تنها واقعبينانه سروده قائم مقام در آخرين دم حيات را زمزمه كند كه :
روزگار است ، آنكه گه عزت دهد گه خوار دارد
چرخ بازيــــــــگر از اين بازيچه ها بسيار دارد!
معروف است بعد از كودتاي رضـــــــاخان و به قدرت رسيدن وي ، سرهنگ فولادي رفيق گرمابه و گلستان سردار سپه در بريگاد قزاق نيز هوس كودتا عليه وي را كرد .اما موفق نشد و پس از دستگيري محكوم به اعدام شد .
سردار سپه نيز به پاس سالهاي رفاقتش با فولادي پيغام فرستاد كه ابراز ندامت كن تا اعدام نشوي . فولادي نيز واقعبينانه پيغام داد :
«ندامت لازم نيست .تو كودتا كردي و گرفت . من كردم و نگرفت .همين»!
دومين عبرت انتخابات ، خنياگري دور از انتظار روزنامه عصر آزادگان به نفع تبليغات انتخاباتي هاشمي رفسنجاني بود .
هر چند شمس طي سرمقاله بلند 25 بهمن خود ، ناشيانه كوشيد روزنامه تحت امرش را از اين اتهام مبرا كند و تنها افزايش منابع مالي با درج آگهيهاي تبليغاتي هاشمي را انگيزه عمل روزنامه اش اعلام كرد . اما ميان ادعاي شمس و سلوك تبليغاتي نشريه اش تفاوت چشمگيري قابل مشاهده بود .
حكايت شمس و هاشمي در انتخابات ، يادآور آن زن و شوهري است كه در بيابان مورد تعرض اشرار قرار گرفتند و حراميان ناجوانمردانه با گروگان گرفتن مرد ، همسرش را مجبور به خوش رقصي براي خود كردند .
زن بيچاره براي نجات شوي خود تن به ذلت داد و خوش خراميد و شوي را از بند رهانيد . اما هرگز نتوانست پاسخ قانع كننده اي به شوي دهد آنجا كه از وي پرسيد :
«هر چند خوش رقصي فداكارانه ات براي نجات جان شوي ارزشمند بود . اما ديگر چرا در آن ميان «چشمك» هم مي زدي» !؟
آغوش گشائي تبليغاتي عصر آزادگان براي هاشمي يادآور تبليغات گسترده روزنامه اخبار در انتخابات رياست جمهوري سال 76 به نفع ناطق نوري بود كه وقتي مورد اعتراض قرار مي گرفت ، همچون شمس مدعي مي شد تنها بدنبال چاپ آگهي تبليغاتي جهت كسب منافع مالي است . اما آن روزنامه هيچگاه نتوانست چاپ آمار موسسه بزرگ ، معتبر ، جهاني و ناشناخته! «كلك» را كه نتيجه تمام برآوردها را بنفع ناطق اعلام كرده بود را توجيه نمايد !
سومين عبرت انتخابات ، برخورد متفرعنانه «عطاالله مهاجراني» با طرح انتخاب «محمد رضا خاتمي» در مقام رياست پارلمان بود كه تلاش كرد ضمن ابراز وفاداري مشفقانه به مراد و مقتدايش ، هرگونه چشمداشت به اين كرسي را طنز هزاره سوم جوانان تازه وارد به سياست قلمداد كند !
مهاجراني علي رغم خاستگاه پرولتاريائيش كمتر گرايشات عدالت خواهانه ، مردم سالار و دمكراتيك دارد و عمده گرايش سياسي وي همچون حزب كارگزاران گرايش به بازي در لايه هاي اليگارشيك حكومت است .
وي هيچگاه شيفتگي خود نسبت به هاشمي را پنهان نكرد و اصراري هم بر استتار اين جان نثاري ندارد . اما آنچه كه در تعارض با سلوك سياسي مهاجراني قرار دارد ، سنگيني شخصيت سياسي وي در قبـــال شخصيت فرهنگي اش در مسند وزارت ارشاد است . همين عدم توازن باعث شده كه وي بعضاً در چالشهاي سيـــاسي با كمترين تعلل و تأملي ميان مصلحت و حقيقت ، مانورهاي مصلحت انديشانه بدهد. اين در حاليست كه مخاطبان وزارت تحت امر وي ، مطالبه شخصيتي فرهنگي و به تبع آن عملكردي شفاف و فرهنگي را از وي مي نمايند.
مهاجراني هرگز نتوانست از زير نگاه سنگين جامعه فرهنگي كشور در قبال موضع نارفيقانه اش بعد از توقيف غير قانوني روزنامه توس رهائي يابد .
همانگونه كه مهاجراني اولين كسي بود كه در مصاحبه اختصاصي نگارنده و (...) با وي از سوي روزنامه ايران نيوز در مقام معاون پارلماني كابينه هاشمي در سال 73 متقاضي تغيير قانون اساسي جهت استمرار رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني شده بود !
نفس اين پيشنهاد مبين منطق غير دمكراتيك و پدر سالارانه و اصرار بر مناسبات مريد و مرادي در ساختار حكومت از جانب مهاجراني بود . اين اتهام سنگيني است كه مهاجراني براي خود در تاريخ تحولات سياسي ايران به يادگار گذاشته است .
چهارمين عبرت انتخابات ، خروج غير منتظره «غلامحسين كرباسچي» دبير كل حزب كارگزاران سازندگي از زندان در اوج تبليغات انتخابات پارلماني بعد از ارسال عفونامه اش به رهبر انقلاب بود كه تحليل گران ، اين امر را پروسه اي جهت اخذ و بهره وري از توانائيهاي كرباسچي به نفع هاشمي در انتخابات تلقي كردند .
اين در حالي بود كه كرباسچي از ابتدا منكر هر گونه تخلفي در عملكردش بود و ضمن ناعادلانه خواندن محاكمه و مجازاتش هر گونه مطالبه عفوي را رد مي كرد. هر چند آقاي «مرتضي مرديها» طي مقاله «مرگ قهرمان» يازدهم بهمن ماه در عصر آزادگان در دفاع از عملكرد كرباسچي كوشيد تحرير عفونامه وي را با ادعاي پايان عصر قهرمانان توجيه كند . اما استدلالهاي مرديها قبل از آنكه تحليلي از انگيزه عمل كرباسچي باشد . مبين تطابق و هم پوشي شخصيت مرديها با كرباسچي و همه كساني بود كه گرايش به اين شيوه از زندگي دارند .
مرديها براي توجيه اين رفتار ، مدعي نسلي بودن ادوار تاريخ شده كه طي آن عمر نسل قهرمانان را پايان يافته اعلام مي كند . اما مرديها اين نكته را آگاهانه و يا ناآگاهانه از نظر دور داشت كه ويژگي هاي شخصيتي ، قائم به مؤلفه هاي مكاني ـ ژنتيكي ـ تاريخي و اجتماعي اند . لذا براي ترسيدن و نترسيدن در هميشه تاريخ وقت هست !
متاسفانه كرباسچي با مطالبه عفوش تاييدي جدي بر عفونامه اي از وي كه سال گذشته در سطح كشور توزيع شد كه در آن نيز ، وي در زمان اسارتش طلب عفو از مسئولين وقت در رژيم پهلوي كرده بود ، گذاشت !
قطعاً اگر منطق مرديها مبني بر آنكه نوري مي خواهد قهرمان تاريخ باشد اما كرباسچي نمي خواهد و مي خواهد زندگي كند ، آن هم بيرون زندان را بپذيريم بايد اذعان كرد كه كرباسچي مي توانسته همانطور كه در دهه 50 از رژيم نامشروع وقت مطالبه عفو كرده ، منطقاً در مواجهه با رژيم مشروع جمهوري اسلامي سريعتر مي توانسته طلب عفو كند.
پنجمين عبرت انتخابات ، شكست پيش از موعد جناح محافظه كار در انتخابات بود . اين جناح عملاً قبل از آغاز انتخابات 29 بهمن ، تحقيقاً به عدم موفقيت خود ايقّان پيدا كرده بود و تنها از سر رفع تكليف وارد مبارزات انتخابــــــــــاتي شده تا جائيكه آيت الله «مهدوي كني» دبير كل جامعــــه روحانيت مبارز سه روز قبل از انتخابات رسماً اعلام كرد :
«جامعه روحانيت مبارز در انتخابات مجلس صرفاً به دنبال اداي تكليف است و به پيروزي و شكست نمي انديشد»
اين اظهارات يادآور پاسخ زيركانه ناپلئون به رجز خواني حكام لندن در جنگ ميان فرانسه و انگلستان بود . آنجا كه لندن در مقام تحقير خطاب به فرانسويها گفت :
«سربازان انگليسي براي شرف مي جنگند اما جنگ فرانسويها براي پول است»
و ناپلئون نيز زيركانه پاسخ داد كه :
«طبيعي است كه هر كس براي چيزهائي كه ندارد ، مي جنگد»!!!
در انتخابات مجلس ايران نيز طبيعي بود كه محافظه كارها اميدي به كسب اقبال مردم را نداشتند . لذا تنها يك انگيزه براي ايشان باقي مي ماند و آن نيز اداي تكليف بود . اما در جبهه مقابل آنقدر اعتماد بنفس براي كسب آراي مردم بالا بود كه اصلاح طلبان جز پيروزي به چيز ديگري نمي انديشيدند .
آخرين نكته در انتخابات پارلمان ششم ايران ، تكرار مكانيزم تاريخي قهرمان خواهانه جامعه ايراني در رويكردهاي اجتماعي همچون دوم خرداد 76 بود .
اينكه در تهران چهره هاي جوان و ناآشنائي همچون محمد رضا خاتمي ، عليرضا نوري و جميله كديور (علي رغم برخورداري از همه شايستگيهاي لازم) توانستند در مصاف با سياستمداران قديمي و حرفه اي در صدر ليست منتخبين مردم قرار بگيرند ، صرفاً بواسطه قرابت ايشان به قهرمانان منسوب به ايشان (محمد خاتمي ، عبدالله نوري ، محسن كديور) نزد افكار عمومي ايرانيان بود.
اين حسن تصادف كه برآيند اقبال قهرمان خواهانه مردم ، هم پوشي با صالح ترين فرزندان جامعه پيدا كرد ، شايسته احترام است ، اما در نفس عمل اين نوع مشاركت با مشاركت مدني و آگاهانه شهروندي هنوز فاصله چشمگيري دارد .
داريوش سجادي
روزنامه پيام آزادي
3/اسفند/78
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر