بعد از گذشت دو سال از زمانيكه ماشاالله شمس الواعظين از سوي نماينده دزفول در مجلس شوراي اسلامي متهم به تغذيه مالي از محل بودجه بيست ميليون دلاري كنگره آمريكا براي مبارزه عليه جمهوري اسلامي ايران شد ، اكنون وي در نوبت ورود به زندان اوين بسر مي برد. اما شمس هرگز نتوانست با اين اتهام سنگين ساكن اوين شود و نهايتاً تن به اتهام سبك جعل امضاء جهت سكونت سه ساله در اوين داد!
فرهنگ زندان، رُتبه بندي خاص خود را دارد و زندانيان بر حسب حجم و سنگيني جُرمشان ، در ميان خود برخوردار از منزلت و تشخص اند !
شايد براي شمس حبس يك ماهه اش به اتهام اخلال در امنيت ملي در زمان سردبيری اش در روزنامه توس دلپذيرتر از اتهام فعلي اش باشد!
او اينك بايد در رُتبه هاي پائين تر از كرباسچــي و كديور و نوري « تبهكارانِ! پيشكسوتِ اصلاح طلبي» در بند دوم خردادی هاي اوين بنشيند.
جعل، اتهام جلفي براي شمس است .او توانائي خود را بيش از اينها مي دانست!
شمسِ بيست ميليون دلاري هر چند به قلم « بابك داد» يكي از نوقلمانِ خوش قلمي كه در كنار محمد قوچاني و حسين باستاني و ... با فرصتي كه شمس در اختيار آنها گذلشت مُبدل به يك «پديده» شد ، اما لباس احرامي كه براي ورودش به دنياي روزنامه نگاري پوشيد ، آنقدر فراخ بود كه هر چند توانست كسان ديگري را نيز مستوره خود كند اما جا براي خودش تنگ شد و در كمتر از دو سال مجبور به كندن آن شده است!
بديهي است روزنامه هاي اربعه تحت امر شمس توانست چالشي جدي با جناح محافظه كار ايجاد كند كه حداقل تأثير آن بازنشستگي زودرس رئيس پيشين قوه قضائيـــــــه و برخورد علي الظاهر قانوني قوه قضائيه با مطبوعات بود (1) ليكن از منظري آسيب شناسانه ، مديريت وي عاري از مناقشه نيست.
مديريت سماحت گونه شمس ويژگيهاي خاص خود را داشت.
وي از سوئي با دادن فضا به نوقلمان مُستعدي « كه برخاسته از نسل جوان و سرخورده اي بودند كه طي بيست سال گذشته مطالبات مشــروع شهرونديشان از ايشان مضايقه شده بود» فرصت جلوه گري را به ايشان داد و از سوي ديگر با باز كردن پاي روزنامه نگاران حرفه ايي مانند «مسعود بهنود» كه بيشتر دغدغه تدريس تاريخ دارد تا تحليل آن ، فضاي روزنامه نگاري بعد از دوم خرداد را دچار هيجان كرد.
هيجاني كه در عين جذابيت مي توانست خطرناك نيز باشد!
نوقلمان شمس ، فطرتاً جوانان جسور و جوياي نامي اند كه با توان بالاي انشاء نويسي ، بعد از سالها محروميت اكنون بدنبال وصول يكجاي طلب معوق بيست ساله خود از انقلابند.
اين تند روي مانع از آن شده كه خاتمي و يارانش بتوانند با منطقي كردن ذائقه تحريك شده بيست ميليوني آراء اش ، مطالبات ايشان را در بستري معقول قرار دهد.
در قلم اين طيف از تيم مطبوعاتي شمس سه ويژگي احساسي به تندي بچشم مي خورد .
ـ نخست شيفتگي تا مرز تقديس و مديحه سرائي در قبال خاتمي و يارانش ، تا جائيكه قلم ايشان در اين عرصه تا سطح رپرتاژ آگهي نويسي براي سوژه هايشان تنزل مي كند.
اين همان آفت «قهرمان» پروري تاريخــي ايراني است كه در حوزه مطبوعات نيز ريشه دوانده.(2)
ـ ويژگي دوم ، غيض و نفرت عميق اين قلمداران جوان است كه در جوهر قلم ايشان لخته شده و نسبت به دشمنان دلدادگانشان تراوش مي كند. اين ويژگي نيز در نقطه مقابل قهرمان پروري تاريخي ايراني از آبشخور «ضد قهرمان» نشأت گرفته است.
ضرورت وجوديِ ضد قهرمان جهت توجيه لزوم قهرمان.
ـ ويژگي سوم اين طيف فقدان موضع سياسي و صرفاً دغدغه ابراز هويت و اعلام موجوديت با شيوه هاي جسورانه و جوانانه است كه در جاي خود چنانچه در قواره هاي طبيعي اعمال شود ، قابل اعتنا است.
اما بر خلاف نوقلمان شمس ، امثال «مسعود بهنود» كه از كهنه كاران مطبوعات ايرانند ، نه دل در گروي «نام» داشتند و نه دغدغه «معاش» .
گذشت ايام نيز به ايشان آنقدر درس داده بود كه عشق و نفرت را از دواّت قلمشان دور كنند.
حضور بهنود بعنوان يك شخصيت «تيپيك» در تيم شمس، سمبل شكست سياستهاي حذفي انقلاب عليه غير خودي ها بود.
بهنود كه بعد از تعطيلي روزنامه آيندگان بيست سال زاويه نشين فصلنامه ها و ماهنامه هاي كم فروغ بود بالاخره موفق شد در نبردي براي بودن با عنايت شمس فاتحانه به عرصه روزنامه نگاري كشور بازگردد.
لذا اينك براي بهنود نفس نوشتن مهمتر از چه نوشتن است!
مرداد سال 70 طي يك مجادله قلمي كه با بهنود بر سر مقاله حكومت آســــــانِ وي داشتم(3) ضمن توصيه به عدم دخالت ايشان در چالشهاي انقلاب با اطمينان به وي و همفكرانش نوشتم :
«خانمها و آقايان، دير رسيديد، تمام شد»
اما تلخ يا شيرين اين بهنود بود كه در بلند مدت موفق شد ديوار ماژينوي انقلاب را بدون شليك حتي يك گلوله از كانال شمس فتح كند.
ماحصل نهائي مديريت و يارگيري مطبوعاتي منحصربفرد شمس « صرفنظر از تاثيرات مثبت آن بر جبهه مخالفين توسعه سياسي» رواج ژورناليستي ماجراجويانه در عرصه مطبوعات ايران شد و اين همان چيزي بود كه شمس پرواي آنرا داشت!
داريوش سجادي
روزنامه پيام آزادي
5/آذر/78
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانوشت:
(1) ـ مشروح اين بحث را در سخنراني 14 اُكتبر درFree Dom Forum نيويورك چاپ شده در روزنامه پيام آزادي مورخ 11/آبان/78 آورده ام.
(2) ـ مشروح اين بحث در مقاله «كفش سيندرلاي خاتمي» چاپ شده در روزنامه زن مورخ 28/اسفند/77 آمده است.
(3) ـ مقاله«آقاي بهنود ديررسيديد، تمام شد» ـ روزنامه ابرار مورخ 5/مرداد/79 در پاسخ به مقاله «حكومت آسان بي آينده است» نوشته مسعود بهنود در ماهنامه آدينه شماره خرداد70
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر