۱۳۹۲ خرداد ۳, جمعه

گفت و گوی «انتخاب» با داریوش سجادی


آبان ماه ۱۳۸۵

خبرگزاري انتخاب : داریوش سجادی روزنامه نگار و تحلیلگر مسائل سیاسی که دبیر سیاسی تلویزیون هما نیز بود، در گفت و گویی مشروح با «رضا سلیمانی» خبرنگار خبرگزاری «انتخاب» در غرب اروپا می گوید: در مدت روی کار آمدن آقای احمدی نژاد مواجه شدیم با ادبیات بدیع و جدیدی که ایشان وارد گفتمان دیپلماتیک ایران کردند که بعضا هزینه زا بود.بطور مثال ماجرای هلوکاست یا محو اسرائیل از روی نقشه ی زمین، به هیچ وجه در چهارچوب ادبیات سیاسی و دولتمردانه نیست. قطعا من نمی خواهم مشروعیتی به رژیم اسرائیل بدهم ، قهرا حرف های جناب احمدی نژاد از نظر اصولی حرف های درستی است، اما اینجا شأن دولتمرد است که مهم به نظر می آید. اصولا آیا دولتمرد حق دارد که هرگونه حرفی را بزند؟

متن کامل این مصاحبه در پی می آید:

● ● ● انتخاب: جناب سجادی مختصری از احوال خویش بفرمایید بقولی فعالیت های حرفه ای و هر آنچه مورد لزوم می بینید

● سجادی: ابتدا تشکر می کنم از مجموعه «انتخاب»، بابت فرصتی که در اختیار من گذارديد . در پاسخ به پرسش شما نيز بايد بگويم از آنجا که به صفت شغلی روزنامه نگارم و کاری همغیر از آن را بلد نیستم، لذا اکنون نيز تنها روزنامه نگاری می کنم.
خوشبختانه یا متأسفانه چه آن مدت که در ایران بودم و چه طی 7 سال گذشته که بنا به دلایلی خارج از کشورم ،کماکان متعهد به همان حرفه ی روزنامه نگاری مانده ام.
اساساً فعالیت نوشتاری من در حوزه ی ژورنالیسم سیاسی با گرایش بر روی مسائل داخلی ایران بوده و هست... در این 7 سال گذشته که خارج از کشور بوده ام نیز همين گونه عمل کرده ام ...صرف نظر از اینکه از 18ماه پیش وارد ژورنالیسم تصویری نیز شدم (اشاره به ارائه برنامه ميزگرد سياسی تلويزنونی هما) ولی عمده عمر فعالیت حرفه ای بنده در ژورنالیسم مکتوب سپری شده .اما پس از آنکه تلویزیون هما با تشریک مساعی بزرگوارانی چون ژاپه یوسفی و دیگر دوستان راه اندازی شد، توفیق پیدا کرم تا وارد عرصه ژورنالیسم تصویری نیزشوم.
البته قضاوت در مورد کیفیت برنامه ها و عملکرد رسانه ای هما را بر عهده ی مردم می گذاریم، به هر روی هنوز نیز به عنوان یکی از اصحاب مطبوعات در حال فعالیت و خدمتگذاری هستم.

● ● ● انتخاب: جناب سجادی از تلویزیون هما گفتید، چه شد که رسانه ی های هما تأسیس شد و اصولا چه نیازی را احساس می کردید و در نهایت چه تضییق هایی مسبب به محاق رفتن این رسانه متعهد شد؟

● سجادی: اجازه دهید پاسخ شما را بصورت تفصیلی بدهم. حدود 7 سال پیش بنده به اتفاق همسر و فرزندم بواسطه بورسیه تحصیلی که از دانشگاه هاروارد اخذ کرده بوديم، عازم آمریکاشده، و در این دوره ی 9 ماهه توفیق شد تا یک دوره ژورنالیست سیاسی در دانشگاه هاروارد را تجربه کنيم.همين سفر مجالی شد برای آشنایی من با جناب ژاپه یوسفی[یکی از ایرانیان خوشفکر و موفق در عرصه ی اقتصادی آمریکا که نزدیک به 30 نیز بود که در ايالات متحده اقامت داشت و بقولی از دوران جوانی ، تحصیلات و روزگار خود را در ايالات متحده می گذراند] پس از آشنایی با ایشان و وقوفی که نسبت به مواضع سیاسی میهن دوستانه ايشان حاصل شد، ایشان بنده را در معرض تقاضای همکاری بابت راه اندازی یک رسانه تصویری قرار داد.

اما اینکه چرا ايشان به اين تصميم رسيده بود از اين بابت بود که مجموعه اطلاعات متبادله بین ایران و امریکا پس از انقلاب اسلامی و قطع ارتباط بین دو کشور، اطلاعاتی غلط و بعضا مغرضانه بوده است.

آن هم بدین دلیل که متأسفانه مرجع تغذیه خبری نهادهای سیاسی و تصمیم گیرنده در آمریکا در انحصار اشخاص و گروه ها و رسانه هائی قرار داشت و دارد که بعضاً مواضع مغرضانه ومعاندانه با حاکمیت سیاسی ایران داشتند.همین بغض و غرضی ورزی باعث می شد تا اطلاعات و خروجی اطلاعات آنها تحت تأثیر قرار گیرد.

از جانب ديگر به دلیل نبودن یک رسانه متعهد و حرفه ای در اين حوزه، نهادهای تصمیم گیرنده در آمریکا نیز بالاجبار از آنان استفاده می کردند.مجموعا به اتفاق به این نتیجه رسیدیم تا بمنظور پر کردن اين خلاء اطلاعاتی، رسانه ای را در چهارچوب تلویزیون ماهواره ای تعریف و راه اندازی کنیم.

مبنای کار خود را نیز بر این قرار دادیم تا شمـّا و تصوير واقعی و موجود در آمریکا را برای ایرانیان داخل کشور منعکس کرده و متقابلا بتوانیم همان شمای واقع بینانه از ایران بعد از انقلاب را به نهاد ها و تصمیم گیرندگان آمریکا منتقل کنیم.
هدف دیگرمان اعتقاد به این امر بود که تا زمانی که مناسبات بین دو کشور ایران و آمریکا تنش آلود است، دود این خصومت منافع ملی هر دو کشور را متضرر خواهد کرد و اعتقاد راسخ داشته و داریم کسانی این آتش و بقولی تیرگی مناسبات را دامن می زنند، که منافع خودشان را در تیرگی اين مناسبات می بینند. بخصوص لابی قدرتمند اسرائیل در ایالات متحده ی آمریکا.

همچنين با تأسیس این رسانه تصمیم داشتیم فتح بابی کنيم برای ایجاد گفتمان و مفاهمه ملی بین جمیع جناح ها و احزاب و شخصيت های سیاسی مشروع داخل کشور.

ما همواره قائل به این بوده ایم که کشور ایران بصورت مشاع قابل اداره شدن است و همه ایرانیان داخل کشور صرفنظر از جهت گیری های سیاسی شان فرزندان این کشورند که با اندکی تساهل، تسامح و روا داری می توان آن مفاهمه را بین جناح بندی های سیاسی ایران ایجاد کرد تا علی رغم حفظ مواضع سیاسی شان با يکديگر همنشينی و مفاهمه کنند.
این عمل به زعم ما قابل حصول بود. کما اینکه پس از آنکه توفیق یافتیم تلویزیون هما را در عرصه رسانه های تصویری راه اندازی کنيم طی همان عمر کوتاه توانستیم دوستان عزیز از جناح های مختلف در تلویزیون هما ميزبانی کنيم.
بينندگان تلويزيون هما شاهد بودند که در برنامه های ميزگرد سياسی تلويزيون هما ميهمانانی با مواضع بعضا مخالف بصورت دوستانه کنار هم نشستند و ضمن حفظ مواضع خویش نشان دادند می شود با ادبیاتی بهداشتی مواضع یکدیگر را به چالش کشيد و تفکرات خود را مطرح کرد.مجموعا با این انگیزه ها تلویزیون هما به اتفاق جمعی از ایرانیان مقیم آمریکا راه اندازی شد، که متاسفانه عمر آن یکسال و نیم بيشتر دوام نيآورد و چراغ آن خاموش شد.

● ● ● انتخاب: جناب سجادی سؤالم را بار دیگر مطرح می کنم چه شد که رسانه ی هما به محاق تعطیلی رفت؟

● سجادی: بگذارید با یک خاطره پاسخ شما را بدهم.بيآد دارم وقتی دوست و همکار گرامی جناب ماشالله شمس الواعظین سردبیر ماه نامه کیان و روزنامه های جامعه توس و نشاط در بهار اصلاحات بنا به دلایلی به دادگاه فرا خوانده شده بود من در آن موقع در بوستون آمریکا بودم که طی تماسی تلفنی با ايشان پیگیر پرونده مزبور شدم.

شمس به نکته جالبی در دادگاه خود اشاره کرد مبنی بر آنکه خطاب به قاضی پرونده اش گفته بود:
«منطق حکم می کند تا قوه قضائيه رسانه هائی مثل جامعه، نشاط، توس و ... را تحمل نماید. چرا که در تحلیل نهایی بچه های شاغل به کار در این مطبوعات بچه هائی متعلق و متعهد به ایننظام هستند که ترجيحاً در داوت قلم خود منافع ملی را قطعا لحاظ خواهند کرد ... اگر این ظرفیت را قوه قضائیه در تحمل چنین جراید و افرادی از خود نشان ندهد، قهرا مرجعیت خبر رسانی پس از به محاق رفتن رسانه های داخلی به خارج از کشور منتقل شده و در آن صورت شما مواجه با رسانه هائی در خارج از کشور خواهيد شد که کمترین تقــّید و تعهدی نسبته به منافع ملی ندارند...»

من شخصا با این نظر موافقم ، دقیقا پس از برخورد فله ای که با مطبوعات در آن ايام صورت گرفت، مشاهده کردیم که رسانه های خارج از کشوری دائرمدار مسائل داخل کشور شدند. تا حدی که در مقاطعی نيز توانستند شیطنت ها و شهرآشوبی هایی را نیز در داخل ايجاد کنند.بر اساس همین تجربه بود که تلویزیون هما خود را ذیل قوانین ایران تعریف کرد.
ما به عنوان دست اندرکاران این رسانه معتقد بودیم با تقــّید به قوانین موجود رسانه ای در ايران و مقداری سعه صدر مسؤلین می توانیم اعتماد مردم و دولتمردان را جلب کنیم که متقاعد شوند جمیع رسانه های خارج از کشور، رسانه هائی مغرض نیستند.

متأسفانه فعالیت بخشی از ايرانيان در خارج از کشور در عرصه رسانه حال چه در تلويزيون های لوس آنجلسی و چه در مزدوری برای رسانه های دولتی مانند VOA آنچنان آغشته به عنادورزی و ناامانتداری در عرصه خبر بوده و هست که القا کننده تصویری از ایرانیان خارج از کشور شده که ظاهراً همه ایرانیان مهاجر که به هر دلیلی در خارج از کشور سکنی پذیرفته اند برخوردار از کمترين ميزان عرق میهنی و تعهد دينی و بی علاقگی به حفظ وتامين منافع ملی کشورشانند.
بر همين مبنا تلویزیون هما خود را ذیل قوانین جمهوری اسلامی تعریف کرد، و چنانچه داوری منصفانه ای برروی عملکرد تلویزیون هما شود، من به ضرس قاطع معتقدم به این نتیجه خواهند رسید که این تلویزیون طی مدت عمر کوتاهش، نشان داد منافع ملی ايران را به نحو احسن و در حد وسع و توان خود پاسداری کرده.

اما متأسفانه بعد از 18ماه فعالیت صادقانه مشاهده کریدم بخش رسانه های خارجی وزارت ارشاد طی ابلاغیه ای کلیه سازمانها، اشخاص حقیقی و حقوقی را از دادن مصاحبه به تلویزیون هما و توليد برنامه های فرهنگی و هنری و غيره منع قانونی کرد. از آنجا که ما نیز نمی خواستیم خود را به سیستم تحمیل کنیم بلکه توقع مان این بود تا بر اساس عملکرد مان، ماهیت این رسانه داوری شود و چنانچه در داوری خود ماهیت ما را موجه دیدند در روند فعاليت این رسانه کارشکنی نکند...

همانطور که می دانید و بارها هم در هما اعلام کرده بوديم، ما چشمداشتی به کمک های داخلی يا حکومتی نداشتیم. تنها می خواستيم در مسير فعاليت مان کارشکنی نکنند.گذشته از این اینکه مابه اعتبار مستقر بودن در آمریکا چندین منع سنگین را بر دوش خود احساس می کردیم. منجمله تحریم های اقتصادی آمریکا عملا جلوی فعالیت اقتصادی تلویزیون هما را می گرفت، این نکته آنجا حائز اهمیت می شود که باید دانست عموم رسانه های مستقل، هزینه های خود را از طریق تبلیغات و آگهی های بازرگانی تأمین می کنند.

ضمن آنکه بايد توجه داشته باشيد که هزینه رسانه تصویری به هیچ وجه قابل قیاس با رسانه های نوشتاری هم نیست.
اما عملاً بدليل وجود تحريم های اقتصادی عليه ايران، تلويزيون هما عملا از بازار ایران برای جذب آگهی محروم بود.
اما به هر روی این فشار را نیز تحمل کردیم با اين اميد که بتوانیم با کسب اعتماد در داخل حداقل خدمتگذاری در عرصه اطلاع رسانی را کرده باشيم.

اما زمانی که با ابلاغیه وزارت ارشاد مواجه شدیم نهایتا مدیريت تلویزیون بدین نتیجه رسید که به کسی که نخواهد به خودش کمک کند ، دیگران نیز نمی توانند کمک کنند، بنابراین تلویزیون تعطیل شد.

مايلم فرصت را مغتنم شمرده و به همه کسانی که طی مدت کوتاه فعاليت تلويزيون هما ما را برخوردار از حمايت و لطف خود کرده بودند اين وعده را بدهم که هر چند دوست و برادر گرامی امآقای ژاپه يوسفی (بنيان گذار تلويزيون هما) با همه خلوص نيتی که در راه اندازی تلويزيون هما مبذول داشت نهايتاً با رنجش و تکدر خاطر از بابت کارشکنی های به عمل آمده در مسير فعاليت رسانه تحت امر خود از صرافت تداوم فعاليت اين رسانه افتاد. اما در صورت تمايل و وجود انگيزه لازم بين هم وطنان علاقه مند شخصاً اين آمادگی را اعلام می دارم تا اين وعده را به ايشان بدهم در صورت سرمايه گذاری مجدد، به سهم خود تمام ظرفيت لازم به کار گرفته شده در تلويزيون هما را با همان محتوا و شکل بلکه عميق تر و غنی تر راه اندازی کنيم.

من هر چند دلائل رنجش خاطر آقای يوسفی را می فهمم اما شخصاً قائل به آن بوده و هستم که در دفاع از منافع ملی کشور نبايد و نمی توان خود را معطل ساز و کارهای قانون کرد. ما برای دفاع از منافع ملی کشورمان خود را معطل مجوز حکومت نمی دانيم.اگر نمايندگان مجلس فعلی ايران هزار بار هم قوانين منع استفاده از ماهواره را شديدتر کنند اين ذره ای از تکليف ايرانيان وطن دوست خارج از کشور برای دفاع از مرزهای ملی و مذهبی و فرهنگی و امنيتی کشورشان در قالب رسانه تصويری را نمی کاهد.

● ● ● انتخاب: اینطور که مشاهده می شود تلویزیون هما به اجاره تلویزیونی افغانی در آمده، آیا چنین است؟

● سجادی: خیر، پس از توقف فعالیت تلویزیون هما صاحب کمپانی ماهواره هاتبرد منطقا فرکانس تلویزیون هما را به یک تلویزیون دیگر اجاره داد، قطعا هیچگونه ارتباط اعم از مادی ومعنوی بین این تلویزیون افغانی و تلویزیون هما وجود ندارد.
یعنی این بدان معناست که ما تلویزیون و استودیو های هما را اجاره داده ایم، بلکه کمپانی ماهواره ی هاتبرد فرکانس های خودش را به آنها اجاره داده.

● ● ● انتخاب: بحث مغرض بودن تلویزیون ها و رسانه های خارج از کشور را مطرح کردید و بر این نکته صراحتا اصرار ورزیدید که نهاد های سیاسی و بعضا تصمیم گیرنده آمریکا از این خوراک مسموم تغذیه می کنند...این خود حقیقتی روشن برای ما ایرانیان است ، اما ما اینجا با یک گروه نیز که از داخل کشور به آنها دست یاری می دهند و یا پس از خروج شان با آنها به همکاری می پردازند مواجه ایم. به این معنی که عده ای پس از خروج از کشور می شوند مانند سجادی و به تعهد خود به کشورشان پایبندند و عده ای دیگر که مثالشان نیز فراوانند به راحتی در گرداب رسانه های مغرض غرق می شوند، این مهم را چگونه ارزیابی می کنید بدین معنا که حضور بزرگان ادب و سخن و سیاست کشور را در این رسانه ها عامل مؤثری بر نقش شان نمی دانید هرچند به خطا... و از سویی دیگر تحلیل های نا صحیح آنان بر این آتش نیز دامن گسترده تری نزده است؟ یا اینکه اصولا این درختانی که بنا به دلایلی ریشه ی شان از خاک در موطن شان در آمده اما سعی می کنند خود را در همان خاک اما در گلدانی کوچک قرار دهند، می توانند تحلیلی واقع گرایانه به سمع مردم برسانند؟ اما در کنار تمامی این سؤالات کنکاشی نیز داشته باشید بر علل خروج قلم بدستان و ...

● سجادی: خدا رحمت کند مرحوم شاملو را ايشان جمله ی ماندگاری دارد که در تاریخ ادبیات کشور برای همیشه ثبت گردید بدین مضمون که « چراغ ما در آن خانه می سوزد» واقعیت اینست که ما روزنامه نگار ایرانی حیات سیاسی ، اجتماعی خود را به شکل بسیار گسترده ای مدیون به آن آب و خاکم هستيم.

این که شما لطف کرده و بنده را در ذيل روزنامه نگاران متعهد به مردم و کشور معرفی کرديد را به حساب تعارف می گذارم، اما واقعيت آن است که به هر حال بدليل آنکه بنده و امثال بنده از بافت اجتماعی جامعه بومی مان دوريم، قهراً یک سری از واقعیات موجود در ايران را نمی توانيم لمس کنم، اما علی رغم آن تمام تلاش خود را به کار میگیرم تا خود را به نحوی در مرکزجریانات قرار داده و بقول معروف آپ ديت نگاه داريم.

اما اخيراً و متأسفانه رویه ائی ناصواب توسط بخش هائی از حکومت در برخورد با ناراضيان عرصه سياست و مطبوعات لحاظ می شود، بدین صورت که بعضاً روزنامه نگارانی که به هر دلیلی برخوردار از زاويه با حکومتند، ابتدا توسط قوه قضائيه پرونده دار شده و هم زمان میدان لازم جهت خروج ايشان از کشور مهيا می شود.منطق اين سبک ناصواب خلاص شدن از شر نق زدن های گاه بگاه ايشان در داخل و مهره سوخته کردن ايشان در خارج از کشور است.مواردی از این دست فراوانند، یعنی روزنامه نگارانی که دارای پرونده هستند ، به همان میزان نیز به آنها موقعیت داده می شود که از کشور خارج شوند.

متأسفانه مشاهده می شود ايشان پس از خروج از کشور حال يا در غم معاش و يا نامجوئی و شهرت به دام رسانه های مغرض گرفتار می شوند.بگذارید صریح تر بگویم، بطور کلی در خارج از کشور به دلیل مواضع بعضاً تیره ای که دولت جمهوری اسلامی با مجموعه ی تمدنی غرب تا کنون داشته است، (( چه در اروپا و چه در آمریکا)) هر شخص سیاسی ، روزنامه نگار و یا فعال سیاسی که در خارج از کشور بر علیه حاکمیت ایران نامتعارف تر حرف بزند، مورد اقبال بیشتری قرار می گیرد. همین فضا باعث شده پاره ای از دوستان روزنامه نگار و همکار پس ازخروج از ایران اسیر این اتمسفر مسموم شده و برای آنکه بتوانند خود را بر تارک اقبال مخاطبین خارج از کشوری قرار دهند، سعی می کنند با هرچه نامتعارف گویی بیشتر کماکان آن سوابق روزنامه نگاری خود را تحفظ و بلکه ارتقاء دهند. غافل از اینکه چنین خوشرقصی چندان خوش یمن نيست. تجربه نيز نشان داده استفاده از چنین رویه ای محدود است. یعنی این دوستان وقتی به خارج پای می گذارند تا مقطعی ستاره ی اقبالشان می درخشد و مورد توجه کانونها و محافل سیاسی مخالف جمهوری اسلامی قرار می گیرند و وقتی خوب آلوده شده و بقولی تاریخ مصرف آنان به سر آمد خیلی راحت و کم هزینه نيز حذف و فراموش می شوند.

در طول 28 سال گذشته چهره های بسیاری داشتیم که این اتفاق و سرنوشت شوم برایشان تکرار شده و کماکان نیز تعدادی از دوستان و فعالین سیاسی را می بینید که مشغول تن دادن به همین روندند، غافل از آنکه فرجام ، فرجام شومی است.

این سؤال را قبل از اینکه من پاسخ دهم دوستانی باید جواب دهند که چنین فرایندی را دامن می زنند، یعنی از یک طرف با پرونده سازی فضا را برای خارج کردن این دوستان فراهم می آورند و از طرف دیگر و در نتیجه همین امر، این نیروها خود را با کمترین هزینه در دامان دشمن می گذارند، تا بصورت سنگ استنجا از آنها استفاده ابزاری شود.
به نظرم بهتر بود که با خویشتنداری حکومت این اتفاقات نمی افتاد و اساسا یکی از رسالت های تلویزیون هما این بود تا بتواند جلوی ریزش این نیروها را در دامن دشمن بگیرد که متأسفانه با مشکلات بوجود آمده این امکان نيز با تعطیلی هما نیز از بین رفت.

● ● ● انتخاب: بگذارید کمی وارد جزئیات شویم، شخصا آقای اکبر گنجی سالیان گذشته را تا گنجی امروزی یا مثلا جناب آقای نبوی که در نیم ستون روزنامه ی جامعه چنان می گفت که تمام روزنامه را تحت تأثیر قرار می داد بیشتر به دلم می نشست تا نبوی امروز...بیشتر به نظر می رسد که با خود قبلی شان فاصله گرفته اند. شما چگونه فکر می کنید؟

● سجادی: من معتقدم که هرکسی کو دور ماند از اصل خویش در واقع مرده است، بقولی گرم است و خودش نیز متوجه نیست. اين دیگر احتیاجی به توجیه ندارد.

اما در مورد این دوستان که شما مثال زدید متأسفانه من نیز حرف شما را قبول دارم و با آن موافقم، بگذارید ابتدا خاطره ای را برای شما بگویم.حدود 5-6 ماه پیش، آقای محمد آقازاده یکی از دوستان و همکاران من که صاحب سبک و سابقه ای طولانی در مطبوعات داخلی هستند که سالها نیز در روزنامه ی ایران مطلب می نوشتند((ستون آئینه)) در وبگاه شان لطف کرده و مطلبی را در مورد بنده به این مضمون نوشتند که « سجادی چقدر در خارج از کشور شبیه خودش مانده» من برای عرض ادب و تشکر با ایشان تماس گرفتم در ضمن صحبت از ایشان پرسيدم:
می دانید چرا سجادی در خارج از کشور شبیه خودش مانده؟ بدین دلیل که سجادی داخل کشور، همان سجادی خارج از کشور است، اگر گلایه ای از دوستان است که در خارج از کشور شبیه خویش نیستند، بواقع باید بپذیرید که این دوستان در داخل کشور نیز خودشان نبودند و آنجا نیز تصویر واقعی شان را گریم کرده بودند و به محض ورود به فضای جدید چهره جدیدی از خود نشان دادند.

البته این به آن معنا نیست که چهره ای که آنها اکنون نشان می دهند چهره ی واقعی شان باشد، من اطمینان دارم اگر ایشان در فضای دیگری قرار بگیرند مجددا استعداد تغيیر اين چهره را نیز دارند. البته این افتخاری نیست ولی مع الاسف در حال ثبت خود در حافظه ی تاریخی ایرانند.

اينکه سجادی شبيه خودش مانده امتيازی نيست بلکه آن را بايد يک روال معمولی و بايسته فرض کرد آنچه که نامتوقع است رياکاری آن موقع و دگرباشی نامتعارف امروزين آن دسته از دوستانی است که هر لحظه به سيما و شمائی در می آيند.

اما در مورد جناب آقای گنجی دوست و همکار معزز من که با ایشان توفیق همکاری در هفته نامه وزین راه نو را نیز داشتم، پس از آنکه دادگاهی شدند و به زندان رفتند شخصاً بسیار متأسف و متأثر شدم و بارها آن را نیز به انحاء گوناگون ابراز کردم.

اما شاید بتوان به جرات گفت که بنده تنها کسی بودم که در اوج مسائل اکبر گنجی((در ماجرای اعتصاب غذا در خارج از کشور)) این جسارت را به خود دادم تا در آن فضای عاطفی، اکبر گنجی را به تعبیر خودش بی رحمانه نقد کنم و معترض مواضع و عملکردهای سیاسی اش اعم از اعتصاب غذا و امثالهم شوم.(اشاره به دو مقاله اکبر تو می ترسی و ماهيان تشنه)

گرچه هزینه اش را نیز دادم و بسیاری از دوستان مرا مورد شماتت قرار دادند که در این فضا نباید وارد چنین بحثی می شدم ولی به هر روی من خود را در این داستان محق می دانستم ... به دليل همان احساس محق بودن بود که پس از خروج گنجی از ایران (( در مسکو)) با ایشان تماسی تلفنی داشتم وطی آن مکالمه ايشان را از سفر به آمريکا پرهيز دادم به آن دليل که فضا در آمريکا برای فعاليت هائی از نوع فعاليت های گنجی به شدت آلوده است و به ايشان صراحتاً گوشزد کردم که مطمئن باش در صورت آمدن به آمريکا به سرعت ایزوله ات خواهند کرد.

البته من انتظار نداشتم گنجی حرف مرا تبعيت کند ولی به هر جهت توقع هم نداشتم گنجی وارد چنین بازی شود که متأسفانه در تماس هایی که با دوستان همکار داخلی دارم نیز می بینم اغلب بخاطر مواضع بعضا نسنجیده ایشان از گنجی فاصله گرفته اند...

به عنوان مثال در همان سفر مسکو وقتی جناب گنجی جایزه ی بین المللی قلم طلائی را در مسکو می گیرد آن هم در نشستی که شخص آقای پوتین ميزبان ايشان است، سؤال من از آقای گنجی آن بود که آیا آقای پوتین خیلی چهره سرشناس و موجهی در رعایت حقوق بشرند که شخصی مثل گنجی که سابقه مطبوعاتی خود را هزینه مسائل حقوق بشری کرده حالا در محفلی بنشیند که ولادمیر پوتین بخواهد صحه گذار بر عملکرد او باشد... اين چيزی بود که به خود ايشان هم گفتم و البته ايشان نيز توجيهات خود را داشت.

یا در همین آمریکا خاطرم هست زمانی که آقای گنجی در اعتصاب غذا بود، شخص جرج بوش از ایشان حمایت کرد و بنده همان زمان فرخوانی به دو زبان انگلیسی و فارسی در آمریکا مبنی بر اینکه «آقای گنجی هر موضعی که دارد آقای بوش یک ارزن صلاحیت دفاع از ایشان را ندارد» را منتشر کردم آن هم به این دلیل که شخص جرج بوش خود یکی از بزرگترین ناقضان حقوق بشر است اما در اولويت توقع داشتم پيش از بنده خود آقای گنجی اين تو دهنی را به جورج بوش می زد.
باری، به هر روی این مسیری بود که آقای گنجی پیمود، البته من امیدوارم داوری بنده در مورد ايشان ابتر باشد گرچه ظواهر اين گونه نشان نمی دهد.

در مورد جناب آقای نبوی نيز باید بر همين مواضع تاکيد کنم. حدود 4-5 سال پیش نیز این موضوع را گفته بودم و بار دیگر نیز از این فرصت بهره می برم و می گویم: من برای قلم آقای ابراهیم نبوی تا مقطعی ارزش قائل بودم، اما متأسفانه ایشان هم پس از خروج از کشور در واقع تن زده و آلوده چنین فضائی شد و آن طنز وزین گل آقائی که عنصر تلخند را در تاريخ مطبوعات فکاهی کشور ثبت کرده بود توسط آقای نبوی تبدیل به لودگی شد.

پیش از انقلاب مواجه بودیم با پدیده ای به نام سید کریم.انسانی لوده که برای خنداندن و جلب نظر مخاطبین اش بر روی سن شکوفه نو تن به هر گونه لودگی زبانی در سخيف ترين شکل ممکن می داد. حالا متأسفانه باید عرض کنم که ابراهیم نبوی ای که زمانی قلمش تحت تأثیر عنصر تلخند تأثیر بسزائی در جامعه داشت اکنون برای بقاء در این ساختار سياسی ـ رسانه ای خارج از کشور تن به هر لودگی داده و اخيراً و متاسفانه چيزی نمانده بود تا در مقابل دوربين تلويزيون دولتی آمريکا VOA چند پشتک هم برای خوشايند ميزبانانش بزند.

6 سال پيش طی مقاله ای (شرمندگان بی شرم) کسر بزرگی از فراريان سياسی ـ مطبوعاتی ايرانی خارج از کشور را حجامت اجتناب ناپذير خون ملت ايران تلقی کردم. قلباً مايل به غلط بودن اين داوری بودم اما متاسفانه تجربه نشان داد آن داوری، داوری ناصوابی نبود و پديده هائی امثال داور! خود تائيدی مجدد بر صحت آن ادعای پيشين است.

● ● ● انتخاب: حالا که سخن تا بدانجا پراکنده شد به خاطر دارم که بین شما و آقای نبوی درگیری نوشتاری پیش آمد، موضوع از چه قرار بود؟

● سجادی: اتفاقا این موضوع به گونه ای نیز با شما مربوط می شود، باید بگویم که آقای نبوی حدود 2سال پیش در وبلاگ شخصی شان مطلبی را به این مضمون نوشتند که بعد از آنی که از زندان آزاد شدند شخصی به نام ((د.س)) علیه ایشان مقاله ای نوشت که ظاهراً باعث دلشکستگی و آزرده گی خاطر ایشان گشته بود.

تصادفاً بدليل همزمانی مقاله مورد ادعای آقای نبوی با مقاله استغاثه دوم خرداد که در همان ايام و توسط بنده و در ارتباط با نبوی نوشته شده و در يکی از هفته نامه های چاپ تهران منتشر شده بود (هفته نامه جامعه مدنی) همين هم زمانی این توهم را به ذهن بنده و ديگران متبادر کرد که منظور آقای نبوی از (د.س) شخص داریوش سجادی است، صرف نظر از جزئیات، این موضوع تا آنجا بالا گرفت که خود نبوی مجبور به توضيح شد که منظورشان از (( د.س)) ظاهرا یک روزنامه نگار دیگری به نام داوود سلیمانی بوده ... از این جهت گفتم که موضوع مقداری به شما نیز مربوط می شود چون شما نيز با ايشان هم فامیل هستيد((خنده ی طرفین)).

در نهایت کل حرف ایشان به گونه ای متلک وار مبنی بر اين بود که داريوش سجادی عددی نيست که ارزش پاسخگوئی داشته باشد.

البته بنده نیز چندان ادعائی نداشته و ندارم. اما از آنجا که پرسيديد مجبور شدم کل داستان را که ارزش چندانی هم نداشت بازگوئی کنم. اما بگذارید اینجا توضیحی مضاعف بدهم.بنده به عنوان یک روزنامه نگار بعد از سالها فعالیت ژورنالیستی به هر حال خود را تعریف کرده و به هرحال برای برو بچه های روزنامه نگار داریوش سجادی از حیث جهت گیری و موضع سیاسی اش ناشناخته نيست.

بنده درست يا غلط خود را ذیل روزنامه نگاران اصلاح طلب تعریف کرده و می کنم، اما این بدان معنا نیست که چشم بر واقعیت بسته و مسائل سیاسی را از زاویه تنگ جناحی تعريف و تحليل کنم. بنده به صفت روزنامه نگار در مواقعی که قلم خود را به دست می گیرم سعی می کنم کمترین لحاظ را از حیث مواضع سیاسی در تبیین و تحلیل مسائل سیاسی داشته باشم.

این نکته را به این دلیل گفتم که آن را به پاسخ سؤال شما مربوط کنم ... ما به قول خودمان مدعیان اصلاح طلب یکی از گلایه هائی که در دوران آقای خاتمی داشتیم این بود که شخص آقای خاتمی توسط جناح محافظه کار تخریب می شدند و اهانت می شنیدند. ادعائی که غلط هم نبود و طی 8 سال رياست جمهوری آقای خاتمی توهين و ناسزاهای بسياری از جانب مطبوعات محافظه کار بر عليه ايشان صورت گرفت که هنوز هم ادامه دارد.

بنده در اینجا به عنوان روزنامه نگاری که انصافا این مسائل را از نزدیک دنبال می کنم، می خواهم خرد عمومی را به قضاوت بگیرم.من با آقای احمدی نژاد اختلاف اصولی دارم کما اینکه شايد جزو اولین کسانی بودم که در موضع گیری علیه ایشان مطلبی را با عنوان « آقای رئیس جمهور شما حق ندارید» را منتشر کردم.

این را بدین دلیل گفتم که تفهيم کنم با هیچ سریشی بنده و امثال بنده را نمی توان به محافظه کاران منتسب کرد.
اما انصاف و اعتدال به بنده این نکته را یاد آور می شود حجم اهانت هائی که توسط روزنامه نگاران مذکور از جمله همين ابراهيم نبوی البته از نوع خارج از کشوری اش به آقای احمدی نژاد شده و می شود، بشدت بيشتر و سخيف تر از اهانت هائی است که به آقای خاتمی می شد و می شود.

شما نگاه کنید مرز توهین و افترا را به جاهائی برده اند که باعث شرم آدمی می شود، همچنانکه آن کاریکاتوریست نامتعارف با 30 سال سن و البته ادبيات کماکان تينيجری بخاطر بغض وعنادی که با جناح حاکم فعلی دارند مسائلی را در طراحی های خود پردازش می کند که کمترین لحاظ کردگی منافع ملی در آن ديده نمی شود.توهین و افتراهای بسیار سنگینی که یک/دهم آن متوجه آقای خاتمی نشد.

البته منظور آن نیست که باید طرفداران آقای خاتمی هم متوسل به آن شيوه ها می شدند بلکه همه حرف من آنست که همين آقايان که حنجره خود را برای رعايت شان آقای خاتمی پاره می کردند حال با سخيف ترين ادبيات احمدی نژاد را مخاطب خود قرار داده اند. و اين اصول فروشی است.می خواهم این بحث را با این جمله به پایان برسانم : که اعتدال و انصاف را در قضاوت های خویش رعایت کنیم.


● ● ● انتخاب : از 3تیر 84 شروع کنیم اصولا چه شد که جریان اصلاح طلب و حتی بخشی از جریان اصولگرا میدان را به حریف واگذار کرد و یا به زعم عده ای شکست خوردیم؟ هر چند عده ای استفاده از کلمه شکست را قبول ندارند.

● سجادی: البته من استنکافی از کلمه ی شکست ندارم، واقعا شکست خوردند و شکست خوردیم.
برای اینکه بتوانم این موضوع را کمی باز کنم باید کمی به عقب برگردم، یعنی به دوم خرداد 76. اگر زمینه های پیروزی در آن انتخابات بصورت علمی و دقیق کنکاش شود شاید بتوان پاسخ دلائل شکست امروز را بهتر داد.

در آن زمان در همان نشریه راه نو که ذکرش رفت مطلبی را منتشر کرده بودم که طی آن به اين نکته اصرار داشتم:
پویش های اجتماعی و سیاسی تاریخ معاصر ایران چه در انقلاب مشروطه ، چه بعد از شهریور 20 و چه در انقلاب اسلامی و چه در دوم خرداد بر اصل نخواستن مردم استوار بود. یعنی مردم در اين تحولات قبل از آنکه بدانند چه می خواهند، می دانستند که چه نمی خواهند.

در دوم خرداد 76 ما مواجه شدیم با چنین سیل حرکتی، در همان موقع من ایران بودم و با آقای خاتمی نیز گفتگوئی داشتم و همچنانکه با دوستان ایشان از نزدیک ارتباط داشتم. نه آقای خاتمی و نه دوستان ایشان کمترین توقعی برای پیروزی در انتخابات را نداشتند، یعنی با برآوردهای اولیه بر اساس شناخت هرم قدرت سیاسی ایران ، اینطور القاء می شد که آقای خاتمی در آن فضا برنده نیست. لذا آرمانی ترین نتیجه ای که ما آن موقع توقع داشتیم، این بود که ایشان بتوانند با آراء قابل اعتنایی میدان را به رقیب واگذار کنند، که همان آراء قابل اعتناء بتواند پایگاهی برای فعالیت های بعدی جناح چپ باشد .

اما همان مکانیزم و آن انگیزه ها باعث این شد تا با علم به آنچه که می دانستيم نمی خواهيم، قدرت را در دست جناحی بگذاريم که عملا فاقد تئوری مشخصی برای مبارزه و ادامه ی کار بود.

● ● ● انتخاب:جناب سجادی بگذارید موضوع را کمی باز تر کنیم، به این معنا که شما قائل به این مهم هستید که اصلاح طلبان فاقد استراتژی بودند و در نتیجه ی نخواستن مردم مصدر کار قرار گرفتند، اتفاقا من با شما در این موضوع توافق کامل دارم اما مایلم این بحث را بصورت تاریخی و کمی تحقیقی تر برای خوانندگان انتخاب باز کنید...

● سجادی: بگذارید با این توضيح شروع کنم، وقتی می گوئیم ما در انقلاب اسلامی نمی دانستیم چه می خواهیم، این به معنای مذموم تلقی شدن آن پویش نیست.

در انقلاب مشروطه قاطبه ملت کوچکترین آشنائی با مشروطیت نداشت.اما آنچه با پوست و گوشت و خون خویش احساس می کردند، آن بود که علاء الدوله در تهران به آنها ظلم می کند یا مثلا عسکر گاریچی آزار رسان مردم در مسیر تهران- قم است.

در مشروطه برای فرار از این ظلم. برای نخواستن این مظالم اجتماعی مردم پناه آوردند به مشروطه ای که کوچکترین شناختی هم نسبت به آن نداشتند.

یعنی از مشروطه، پارلمانتاریسم مطالبه نمی کردند. از آن جلوگیری از ظلم محمدعلی شاهی را طلب می کردند.
در انقلاب بهمن 57 هم که 98% مردم با قاطعیت آمدند و به ساختار رژیم حقوقی جمهوری اسلامی رأی دادند، قبل از آنکه کمترین شناختی نسبت به ساختار رژیم حقوقی جمهوری اسلامی داشته باشند، می دانستند که دیگر نمی خواهند رژیم سلطنتی بر مقدرات آنها حاکم باشد. به همین جهت پناه آوردند به راه حل معرفی شده ...

بحثم صواب و یا ناصوابی رژیم ها نیست، بلکه مکانیزم این پویش در تغير رژیم ها را مد نظر دارم.

با همین مکانیزم نیز باید 2خرداد 76 را فهم کرد. نه آقای خاتمی ، نه طرفداران ایشان و نه قاطبه ی مردمی که به ایشان رأی دادند بدان معنا به فهم و تعريفی واحد از جامعه مدنی آقای خاتمینرسیده بودند. حتی شناختی از جامعه مدنی مورد ادعای آقای خاتمی نیز وجود نداشت. این به آن معنا است که آنها بدون آگاهی و شناخت کامل تن به این خواسته دادند يعنی عنصر نخواستن ملاک حرکت در دوم خرداد بود. یعنی مردم در 2خرداد76 با اقبال به خاتمی رای به نفی و نخواستن سیاست های تنزه طلبانه و آمرانه ای که طی 20سال قبل از جانب بخش هائی از حاکميت به ايشان پمپ می شد، دادند.

به همین دلیل پس از فتح کرسی ریاست جمهوری توسط آقای خاتمی، عملا چون طرحی برای پیروزی وجود نداشت جميع نيروهای اصلاح طلب فشل عمل کردند.
اصلاح طلبان بدليل اين پيروزی ناخواسته و غيره منتظره فاقد استراتژی مدون و برنامه عملی بودند.يعنی عملاً پلانی برای چگونگی رسيدن از نقطه ی ((آ)) به نقطه ((بی)) نداشتند.

بدليل همين فقدان برنامه مشاهده کردیم طی این مدت(( صرفنظر از کارشکنی های جناح محافظه کار که نمی توان آن را کتمان کرد)) دولت خاتمی فرصت های بسیاری را از دست داد و همین فرصت سوزی ها منجر به آن شد که 8 سال پس از آن همان مردمی که با به آقای خاتمی رأی داده بودند دچار ریزش شده و رویکردی دگرگون داشته باشند و می بينيم همان قطب بندی که در دوم خرداد 76 بین آقایان ناطق نوری و خاتمی ایجاد شد، در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری بین آقای هاشمی به عنوان نماد اشرافیت نظام و آقای احمدی نژاد به عنوان نماد عدالت جوییجامعه بازتوليد می شود(( بحثم ارزش گذاری نیست، بلکه توجه به اين نکته دارم که بدنه جامعه چنین قطب بندی را شکل داد و بر اساس آن عمل کرد) و در نهایت پیروز میدان آقای احمدی نژاد شد.

البته همينجا لازم به ذکر می دانم که نبايد منکر آن بخش از زحمات قابل تقدير جناب آقای خاتمی شد که با هر مرارتی که بود مانع از بروز بحران و آشوب اجتماعی در کشور شدند.

● ● ● انتخاب: فصل انتخابات دوباره در حال فرا رسیدن است، اما این بار متفاوت تر از گذشته. اول به اجرا گذاردن 3 انتخاب همزمان و دیگری به گمان نویسنده بازگشت آراء خاموش به صنوق هاست. گواه این مدعا تب و تابی است که میان مردم به راه افتاده است. حال که دولت اصولگرا بیش از یکسال از پیروزی اش می گذرد، عموم مردم با دیدی روشن تر و دقت بیشتری به سوی انتخابات گام بر میدارند و از سویی دیگر عده ی بسیاری از دلسوزان کشور مانند همیشه نگران سلامت انتخابات هستند... و بطوری که مطمئنن شنیدید

از همینک صداهایی مبنی بر رد صلاحیت عده ای از کاندیدهای اصلاح طلب به گوش می رسد ... به نظر شما عملکرد دولت 9 در اتنخابات آتی مثبت خواهد بود؟ ارزیابی شما از انتخابات آتیچیست؟

● سجادی: من سؤال شما را در دو قسمت پاسخ می دهم، ابتدا مثالی می زنم.
در دور دوم انتخابات شورای شهر که از دل آن آقای احمدی نژاد بر کرسی شهرداری تهران تکیه زد. خاطرم هست در یکی از اتاق های گفتگوی اینترنتی بودم و درباره مسائل روز ایران با چند تن از جوانان صحبت می کردم.

در همان مقطع شایعه شده بود که آقای احمدی نژاد تصمیمی مبتنی بر دفن پيکر شهدای گمنام در پاره ای از ميداين شهر را دارد، که باعث اختلافات و اعتراضات بسیاری نیز شد.

من در همان گفتگوی اینترنتی در پاسخ به اعتراض جوانان حاضر به آن تصميم آقای احمدی نژاد با قاطعیت اعلام کردم که احدی از شهروندان تهرانی حق اعتراض به این اقدام را چنانچه واقعیت داشته باشد، ندارد. چرا؟

به خاطر اینکه انتخابات دور دوم شورای شهر تهران یکی از آزاد ترین انتخابات ایران بود و ما عملا آنجا با مسئله ای به نام فیلتر شدن نامزدها مواجه نبودیم تا جائی که ديديم دوستان نهضت آزادی که عملاً در جميع انتخابات رد صلاحيت می شدند، در این انتخابات کاندید بودند.

اما علی رغم آن دیدیم که بدنه شهروندی در ایران کمترین اقبال را در اين انتخابات به اصل شرکت در انتخابات از خود نشان دادند و در غيبت ايشان بدنه سنتی و ثابت جناح راست با حضور موثرشان در آن انتخابات اکثر کرسی های شورا های شهری را در تصاحب خود گرفتند.

قهرا منطق دموکراسی می گوید هر جریانی که اکثريت آرا را بدست آورد قطعا از آن بهره برداری نیز می کند.
خطاب من به بدنه شهروندی دوم خرداد آن بود که شما به هر دلیلی که انتخابات شورای شهر را تحریم کردید. قهرا نتیجه را نیز به رقیبی که در انتخابات شرکت کرده واگذار کرده ايد و آنها نیز بر اساس همان پيروزی دمکراتيک، شهردار مورد وثوق خود را مصدر امور قرار داده اند. لذا دیگر شما و امثال شما یا بقولی بدنه شهروندی جامعه حق اعتراض ندارد.

آن روزی که انتخابات را تحریم کردید باید می دانستید دموکراسی لوازمی دارد که باید به آن تن داد و به همين دليل هم امروز محکوميد تا چهار سال شهرداری را تحمل کنید که در غیبت شما با آراء طرفداران اش رأس کار نشسته.

به همین دلیل نيز امروز تکرار می کنم بدنه شهروندی اصلاح طلبان اگر می بينند دولت جديد در انتخابات فیلتر می کند يا با سعه صدر با نامزدها بر خورد نمی کند، این هزینه ای است که شهروندانی که در انتخابات شرکت نکرده اند و مسبب واگذاری میدان به رقیب شدند، حالا باید آن را متقبل شوند و آن را پرداخت کنند.

اتفاقا اين از یک جهت درسی برای مردم می شود و از جهت دیگر تأثیر بسزایی بر نهادینه شدن دموکراسی در ایران دارد. چرا؟ به این دلیل که پيروزی آقای احمدی نژاد در انتخابات اخير رياست جمهوری، ارزش رأی مردم را به ایشان تفهیم کرد، که در غیبت شما دیگران خود را معطل شما نکرده و از حق قانونی خود استفاده می کنند.

پيشتر در جای ديگری گفته بودم اينک مجدد تکرار می کنم که در دمکراسی کامروائی سهم سحرخيزان است و هر کس سحرخيزتر است قطعاً کامرواتر، ولو آنکه سحرخيزان حراميان بشاند و ناکامروايان بزرگمهر حکيم!
دموکراسی ناز کردن بر نمی تابد.

باید پذیرفت برگه رأی شهروندان به مثابه پول است، شما وقتی رأی خود را به صندوق می ریزید در واقع پولتان را در صندوق ریخته اید و با آن بخشی از حاکمیت را خریده اید و در مقابل حاکمیت مسؤل پاسخگوئی به شماست.
وقتی در انتخابات مشارکت نمی کنید عملا خود را خلع ید کرده اید و در غیب شما هر کسی که از دل آن صندوق بیرون بیآید می شود زمامدار مقدرات کشور. بنابراین اگر گله ای هم بخواهد از عدم تساهل حکومت یا فیلتر کردن نامزدها مطرح شود ،اینجا باز مردم هستند که باید مسئولیت بپذیرند، یعنی وقتی شما در انتخابات مشارکت نمی کنی نتیجه را به جناحی واگذار می کنید که بر اساس منویات خود عمل می کند.

لذا مايلم در اينجا تکرار کنم حضور آقای احمدی نژاد و همفکرانشان در مصدر کار برکتی بود برای نهادینه شدن بيشتر دموکراسی در ايران. چرا؟ به اين دليل که حداقل اثر روانی این اتفاق به آن بخش هائی از جامعه که به هر دلیلی آقای احمدی نژاد و جناح منتسب به ایشان را بر نمی تابند، تفهیم کرد که اگر از این به بعد مایل نیستند چنین رئیس جمهوری داشته باشند اين امر مستلزم آنست تا در انتخابات شرکت فعال کنيد.

کما اینکه جناحی هم که در انتخابات پیروز شد نیز عملا به دنبال تصحیح خود و اعتبار بخشیدن به آراء مردم رفت.
توجه داشته باشيد که جناح محافظه کار طی 28 سال گذشته به دلائل مختلفی کار شکنی هائی در مسیر نهادینه شدن دموکراسی می کرد، بعضا هم يکی از دلائل شان شأن قدسی قائل شدن برای حکومت بود و هست.
اما وقتی همین جناح توانست در یک انتخابات و با آراء مردم [فارغ از صحت و سقم بحث تقلبات] زمام حاکمیت را به دست بگیرد طعم شیرین کسب آراء مردم را چشیده.

لذا اين اميد را پيدا کرده تا در بازی دمکراسی توفيق يابد.. بنابراین مايلم در بخش پايانی اين پاسخ توصیه ای به دولت نومحافظه کاران بکنم و آن اينکه:

اگر شما توانستید در انتخابات اخیر ریاست جمهوری با آراء دموکراتیک مردم انتخاب شوید تن به بازی دموکراسی دهید و آن را تداوم بخشید، ما هم امیدواریم که در انتخابات آینده با لحاظ کردن حداقل های اصول دموکراسی انشالله بتوانیم انتخابات خوبی را شاهد باشیم...

ضمناً این توصيه را همزمان خطاب به دولت و دست اندرکاران برگزاری انتخابات و همچنين شورای محترم نگهبان می کنم که بنوعی مجريان و ناظران انتخابات پيش رويند.

● ● ● انتخاب: به نظر می رسد اصلاح طلبان این بار بر خلاف دوره های گذشته با یک طرح مشخص وارد میدان انتخابات شدند، مثلا حوزه ی شعارهای آنان دیگر تنها در محدوده ی آزادی های سیاسی یا حقوق شهروندی نیست به اجتماع و بخش متوسط جامعه نیز اهمیت داده شده است، یا در مثالی دیگر اینبار این نکته را متوجه شدند که تشتت و انشقاق باعث شکست رأی مردم و بعضا شکست جناح اصلاح طلب در انتخابات می شود، بنابراین سعی واثقی دارند برای رسیدن به اجماع و وحدت نظر[ فارغ از عده ای همچون شیخوخیت اصلاح طلب حاج آقا کروبی که عملا ساز مخالفی را کوک کرده اند اما در مابقی موارد ، تشکلها همگی به یک سو و یک جهت گام بر میدارند)) این خود نویدی است برای پیروزی دوباره ی آنها و بازگشت آراء خاموش به صنوقهای رأی، نظر شما چیست آیا اصلاح طلبان در این انتخابات پیروز میدان خواهند بود؟

● سجادی: حقیقت ماجرا اینست که مقداری پاسخ دادن این سؤال سخت است، به دلیل اینکه آنقدر مؤلفه های سیاسی در ایران گسترده و زیاد است که تا روز آخر هم نمی توانیم از روی اطمینان حرف بزنیم! اما من هم با شما موافقم. می بینیم که بر خلاف انتخابات گذشته آنها به اجماع رسیده اند تا با وحدت رویه و طرحی مشخص پای به میدان بگذارند. هرکدام در شعارهایشان طرح های عملیاتی مطرح کرده و تنها به شعارهای کلی بسنده نمی کنند. اگر بتوانند با همین اجماع آراء و وحدت رویه به یک مخرج مشترکی برسند برای آنها منطقا پیروزی در انتخابات امری محتمل و قابل پیش بینی است.

اما همه اینها که گفتیم گمانه زنی های من و شماست. باز قسمت بزرگی از موضوع بر می گردد به سعه ی صدر دولتمردان حاکم که یک انتخابات سالم را بنابر توصیه مقام رهبری مبتنی بر سربلند درآمدن دولت از انتخابات برگزار کنند، اگر این شرط برقرار باشد پیروزی اصلاح طلبان دور از افق ذهن به نظر نمی رسد. ما نیز امیدواریم با همین سعه صدر بتوانیم این نتیجه را محقق ببينيم.

● ● ● انتخاب: اگر موافق هستید مبحث مسائل داخلی ایران را ببندیم و به حوزه ی بین الملل بالاخص سیاست خارجی ایران بپردازیم. به ظن من هرچند مقایسه ی نابجا و ناصوابی به نظر برسد تیم سیاسی مذاکره کننده از نظر کیفیت هم عرض همان تیمی است که در جامعه ی بین المللی بحث ملی شدن نفت را پیگیری می کرد(( البته این مثال مقایسه ای در باب مسئله ی نفت و غنی سازی نیست، چنانکه شما نیز واقفید اهمیت موضوع نفت در مقابل داستان هسته ای به هیچ وجه قابل مقایسه نیست)) اما ما در حوزه ی سیاست مذاکرات و بحث هسته ای چه در دوره یآقای روحانی و چه در دوره ی دکتر لاریجانی بسیار خوب عمل کرده ایم.ارزیابی شما چیست آیا بر نظر فوق صحه می گذارید؟

● سجادی: من بر خلاف شما چندان نمره ی قبولی به تیم مذاکره کننده نمی دهم، اما با یک توضیح: در مدت روی کار آمدن آقای احمدی نژاد مواجه شدیم با ادبیات بدیع و جدیدی که ایشان وارد گفتمان دیپلماتیک ایران کردند که بعضا هزینه زا بود.

بطور مثال ماجرای هلوکاست یا محو اسرائیل از روی نقشه ی زمین، به هیچ وجه در چهارچوب ادبیات سیاسی و دولتمردانه نیست. قطعا من نمی خواهم مشروعیتی به رژیم اسرائیل بدهم ، قهرا حرف های جناب احمدی نژاد از نظر اصولی حرف های درستی است، اما اینجا شأن دولتمرد است که مهم به نظر می آید. اصولا آیا دولتمرد حق دارد که هرگونه حرفی را بزند؟

بنده به صفت روزنامه نگاریم این آزادی عمل را دارم، اما یک دولتمرد و یک دیپلمات حرف هایش هزینه زاست.
به همین جهت هم می بینید که در ماجرای محو اسرائیل و یا نفی هلوکاست عملا امتیاز دیگری را به طرف مقابل دادیم که آنها نیز در بحث مذاکرات هسته ای علیه ما از آن بهره بردند.

اما اینجا باید تفکیک قائل شویم بین آقای احمدی نژاد و تیم مذاکره کننده به سرپرستی دکتر لاریجانی، از آن جهت من نیز با شما موافقم که آقای لاریجانی مختصات دولتمردی را در مذاکرات و در صحنه ی خارجی بهتر از آقای احمدی نژاد رعایت می کند. یعنی حداقل به ادبیات سیاسی آشنا تر و بقولی مسلط تر هستند و ادبياتشان ادبياتی دولتمردانه است و این درست است که تاکنون شکستی متوجه آنان در مذاکرات نبوده، اما در نهایت که نگاه می کنم این عدم شکست را مدیون ملاحظات سیاسی موجود در خاورمیانه می بینم تا درایت ذاتی مذاکره کنندگان ایران.

بخش عمده ای از تعلل آمریکائی ها خصوصا در مذاکرات هسته ای قبل از آنکه بر پایمردی تیم مذاکره کننده ايران بازگشتی داشته باشد، به وضعیت سیاسی و نظامی بغرنج آمریکا در خاور میانه مرتبط است.

به ضرس قاطع آمریکا در عراق زمین گیر شده و همینطور در منطقه هم مشکلات بسیاری از ناحیه ی شیطنت ها و اعمال خودسرانه حکومت اسرائیل دارد.

از سوی دیگر در انتخابات آتی کنگره، جمهوری خواهان زیر فشارسنگينی از ناحيه افکار عمومی مردم شان به دلیل وضعیت نابسامان ارتش آمریکا در عراقند.

به نظرم مجموعه دلایل فوق بوده که تا این لحظه آمریکا و مجموعه غرب را نتوانسته به یک نتیجه ی واحد برساند، یعنی می خواهم بگويم شخصاً امتیاز روند بی شکست مذاکرات را به تیمسیاست خارجی ایران نمی دهم.
تیم مذاکره کننده ایران حداکثر کارش پایمردی بر مواضع به حق و اصولی ایران بوده.

البته این قابل تقدیر است اما بحث اینجاست که رسالت يک مذاکره کننده با رسالت یک قاضی فرق بسیاری دارد.
اینجا شما موظفيد با حداقل های فن مذاکراه سياسی آشنا باشید و نکات مؤثر را لحاظ کنید. در مذاکره ظرایفی وجود دارد که تردید دارم تیم مذاکره کننده ایران از آن بهره لازم را برده باشد، شما اگر در مذاکره نیاز باشد باید بلوف بزنید اگر لازم باشد باید امتیاز دهید و به موقع امتیاز بگیرید.

به عنوان مثال: بعد از اینکه بسته پیشنهادی غرب به ایران مطرح شد، اکثر کارشناسان قائل به این بودند که تمامی مفاد این بسته به شکلی تدوین شده که ایران قطعا به آن پاسخ منفی می دهد. یعنی غرب بر اساس روان شناسی مذاکره کنندگان ایرانی بسته ای را به ما عرضه کرد که می دانستند جواب ایران خیر است.
حداقل تیم مذاکره کننده باید در این مورد دقت می کرد.

توجه داشته باشيد در مذاکره سياسی شما در دو عرصه زمينه مانور داريد يکی دیپلماسی خصوصی يا پنهان و دوم دیپلماسی عمومی.

بسته پیشنهادی غرب عملا برای عرضه در عرصه دیپلماسی عمومی مطرح شد.
توجه شما را به يک مثال جلب می کنم.

آقای تونی بلر پس از فتح بغداد در مصاحبه ای با روزنامه ی هآرتص به صراحت گفت:ما بعد از فتح عراق برای حمله به ایران در آمادگی کامل بودیم اما افکار عمومی مان آمادگی اين امر را نداشت، یعنی در غرب افکار عمومی حرف اول را حوزه تصميم گيری سياستمداران می زند.

در همین بسته پیشنهادی که در سپهرعلنی هم مطرح شد اصولا مخاطب ایران نبود، مخاطب افکار عمومی غرب بود که با اخذ جواب نه از ایران افکار عمومی شان را توجیه کنند که ایران عنصر خاطی و چموشی در عرصه ی دیپلماسی است و بر همان اساس مجوز برخورد با ایران را بگیرند.

حال اینکه آنها نتوانستند برخورد کنند بیشتر باز می گردد به مشکلات داخلی خودشان، اما این چیزی از مسئولیت مذاکره کنندگان ایرانی نمی کاهد. بر همين اساس بهترین پاسخ در آن مقطع می توانست پاسخ مثبت ایران به بسته پیشنهادی باشد با این شرط که: ابتدا آنها یک قدم بر دارند سپس ما یک قدم بر می داریم. چه اشکالی وجود داشت اگر هيئت مذاکره کننده ايرانی می گفت ما این بسته را قبول می کنیم مشروط بر اینکه شما نيز تک تک تعهدات خود را بصورت هم زمان بدهيد و در مقابل تعهدات ما را نيز اخذ کنيد.

مثلا در بحث تضمین های امنیتی غرب به ايران مشروط بر تعلیق غنی سازی ((یکی از مفاد بسته ی پیشنهادی)) اگر قرار است تضمین امنیتی دهید، خیلی صریح و ساده بیآئید بر سر یک تعهدنامه امنیتی بتوافق برسيم و در قبالش از ما امتیاز تعليق غنی سازی را بگیرید.

طبيعی بود که آنها هرگز اين مسئله را نمی پذيرفتند و اساساً آن بسته به نيت رای منفی ايران عرضه شده بود اما در قبال چنين پاسخی غربی ها را در مقابل افکار عمومی شان خلع سلاح می کرديم مبنی بر آنکه ايران نيز کشور معقولی است که درخواست های منطقی نيز دارد.

اینکه آنها می آیند و در انظار عمومی مفاد این بسته را اعلام می کنند در حالی که از قبل آماده اخذ پاسخ منفی ما هستند و قهراً با پاسخ منفی ايران نيز مواجه می شوند اين نشان دهنده آنست که تيم مذارکره کننده ايرانی فریب این بازی را خورده است.

اين نشان از آن دارد که دولتمردان ما مذاکرات موفقی نداشته اند. اساساً ديپلمات ها و دولتمردان ايران طی 28 سال گذشته نشان داده اند عناصر متبحری در فن مذاکره نیستند. هرچند مواضع شان به حق و اصولی بوده اما ظاهراً با فن گفتگوی دیپلماتیک آن طور که حکایت دارد چندان آشنایی ندارند.

● ● ● انتخاب:به نظر می رسد این پرونده دیگر به بحثی برای زورآزمایی قدرت ها با ایران تبدیل شده، اگر نکته سنج باشیم می بینیم که اصولا این پرونده دیگر ماهیتی حقوقی ندارد و ساختاری کینه توزانه دارد. ارزیابی شما از این موضوع چیست؟

● سجادی: اساسا من قائل به این هستم که پرونده ی انرژی اتمی ایران از مبنا فاقد اصالت است.
بگذارید اینگونه مطرح کنم: مشکل اساسی آمریکا و غرب با ایران چیست؟ آیا واقعا بحث انرژی هسته ای است! آیا بحث خاورمیانه و حمایت از تروریسم است! من با قاطعیت می گویم پاسخ تمامی این سؤالات منفی است.

آمریکا در تحلیل نهایی نه مشکلی با انرژی هسته ای ما دارید نه مشکلی با تروریسمی که به ایران منتسب می کند و نه حتی مشکل اش خاورمیانه است. مشکل خاورمیانه مشکل آمریکا نیست ، معضل اسرائیل است. پس اساساً با این سؤال برخورد می کنیم که مشکل اصلی غرب و رأس آن امریکا با ما چیست؟ پاسخ به این سؤال جواب شما را نیز در بر می گیرد.

من بارها گفته ام و این بار نیز تکرار می کنم در تحلیل نهایی برای فهم مشکل آمريکا با ايران بايد اين مسئله را در بستری قرار دهیم که از بهمن 57 آغاز شد.

شما در بهمن 57 با رژیم انقلابی مواجه می شوید که موفق می شود متحد نزدیک و قابل وثوق آمریکا را در منطقه مضمحل کند(( خاندان پهلوی)).

گذشته از آن در نظام دو قطبی وقت که یک طرف آن شوروی با ادعای سوسیالیسم و در سوی دیگر آمریکا با خودمحوری جهان آزاد عملاً دنيا را بین خود تقسیم کرده و تفهیم هم کرده بودند راه سومی وجود ندارد. ناگهان یک پیرمرد روحانی با تکیه بر مذهب و مردمی مذهبی انقلابی می کند بر علیه این نظام دو قطبی و از آن مهم تر می آیند و سفارت آمریکا را در یک عمل انقلابی اشغال می کنند.

آن هم سفارت خانه کشوری را اشغال می کنند که تا پیش از آن کمونیست ها در شعار هایشان آن را مظهر کاپیتالیسم می دانستند و اتفاقا در کالبد شکافی ماترياليسم تاريخی شان مذهب را درتحليل نهائی افيون توده ها تلقی کرده که در نهايت در خدمت جهان کاپيتاليسم قرار داد.

حال می بینید یک عده مذهبی به زعامت یک روحانی می آیند و خیلی انقلابی تر از کمونيست ها که همواره خود را در خط اول مبارزه با جهان سرمايه داری تعريف می کردند اقدام به اشغال سفارت آمريکا می کنند.

خوب این از نظر آمریکا جرم بسیار سنگینی است، اگر این نمونه ی حکومتی بتواند موفق عمل کند و به عنوان یک حکومت موفق در منطقه ثبات پیدا کرده و الگو برای ديگر جوامع شود اين خطری بسیار بزرگ برای آمریکا خواهد بود. چرا که به مجموعه کشورهای منظقه که به شدت از آمریکا به خاطر سوء سیاست هایش در گذشته(( در ماجرای فلسطین و اسرائیل)) دل آزرده اند الگوی جديدی از حيات سياسی را ارائه می دهد.

اگر این الگوی حکومتی که همزمان نظام سلطه دو قطبی را نفی می کند به عنوان نمونه موفقی مستقر شود، قابلیت آن را دارد تا در منطقه اپیدمی شود.

اپیدمی چنین الگوئی در منطقه (( گرچه خواهی، نخواهی نیز تسری یافته کمااينکه نبرد اخیر حزب الله لبنان با اسرائیل را به هیچ وجه نمی توان منفصل از اثرات جمهوری اسلامی دانست)) برای موجودیت آمریکا بسیار خطرناک است.
به همین دلیل من معتقدم پرونده هسته ای و امثالهم همگی مسائل جانبی هستند تا بتوانند این نظام حکومتی بوجود آمده از دل انقلاب اسلامی را ابتر کرده و آنرا در مقابل افکار عمومی مسلمانان منطقه خصوصاً اعرابی که در مناقشه فلسطين بعد از پيمان کمپ ديويد، ناسيوناليست عربی شان را به شکست درآورده بودند يک بار ديگر اين نکته را تفهيم کنند که هيچ راه حل سومی از جمله انديشه اسلامی تاب مقاومت در مقابل انديشه ليبرال دمکراسی آمريکائی را ندارد و در غير اين صورت با هر راه حل ديگری ولو جنگ يا بقول خودشان رژيم چنج آن را از بین ببرند.
به این دلیل است که می گویم بحث مذاکرات هسته ای به ذات اصالت ندارد.

● ● ● انتخاب:به نظر می رسد ما بصورت پله کانی و تحت مقیاس زمان تحریم خواهیم شد، نوعا این تحریم ها نمی تواند کارا باشد اما ایران را منزوی می کند، با این مفروضات هم مردم ایران تحت تأثیر قرار می گیرند و هم افکار عمومی خارجیان آماده برای تهاجم نظامی علیه ایران می شود، ارزیابی شما برای آتیه پس از تحریم چیست؟

● سجادی: منطقاً حرف شما درست است اگر آنها به سمت تحریم بروند قطعا به مردم فشار وارد خواهد شد و البته شاید به مرحله ی نظامی هم برسد، اما من شخصا قائل به این هستم که در حال حاضر چنين پتانسلی در آمریکا وجود ندارد، یعنی واشنگتن در اين مقطع ناتوان تر از آن است که بخواهد جنگ دومی در منطقه ایجاد کند آنهم با ایرانی که اهرم های بازی گسترده ای در اختيار دارد.

مجموعا استعداد نظامی آمریکا در جنگ متکی بر 150هزار نيروی نظامی شان است که در حال حاضر در عراق زمین گیرند.
تاریخ هم نشان داده که آمريکا نمی تواند دو جنگ همزمان را مديريت کند و برای جنگی جديد ابتدا باید 150 هزار نیروی خود در عراق را آزاد کند. به همین دلیل است که در مصاحبه اخير جيمز جفری مسئول تيم سياستگذاری ايران در وزارت خارجه آمريکا با بی بی سی در پاسخ به سوال خبرنگار اين راديو مبنی بر آنکه آمريکا به چه دلیلی از ایران توقع دارد در عراق به شما کمک کند تا 150 هزار نیروی آمریکایی آزاد شوند تا سپس همین نیروی آمریکائی با فراغ بال به سراغ ايران بروند، شاهد نضج رگه ای از واقع بينی در پاسخگوئی مقامات آمريکائی میشويم.

ظاهراً اين واقعگرائی نتيجه زمين گير شدن آمريکائی ها در عراق است که اکنون رفتار يا مواضع ايشان را بخردانه کرده تا جائيکه وی در مقام پاسخ می گويد:

اگر سربازان آمریکایی آزاد شوند به خانه هایشان باز می گردند، کما اینکه ما دیگر به دنبال تغئیر رژیم در ایران نیستیم ، بلکه به دنبال تغير رفتار در ایران هستیم.

● ● ● انتخاب:جناب سجادی برای بخش آخر گفتگو از شما تقاضا می کنم در مورد هر موضوعی که مطلوبتان است به صحبت بپردازید اصطلاحا اسم این بخش را می گذاریم تریبون آزاد تا از این پس در پایان هر مصاحبه بخشی نیز به دیدگاه آزاد تحلیلگران و بقولی اصحاب مطبوعات اختصاص دهیم در نتیجه اختیار این قسمت را در دست شما می گذارم.

● سجادی: بگذارید من در این بخش نظر شخصی خویش را در مورد مسائل هسته ای خدمت خوانندگان انتخاب خیلی صریح و بی پرده بگویم.

من در ایالات متحده آمریکا زندگی می کنم و از نزدیک با وجوه و جوانب این امپراطوری گسترده آشنایی دارم به این معنا که آن را لمس کرده و با آن زندگی می کنم.

این امپراطوری عظیم ابعادش غیر قابل تصور است و نیز برای شناخت آن باید در این کشور زندگی کرد تا دانسته شود تداوم حرکت چرخ های چنين امپراطوری چه هزینه های سنگینی دارد.

به ضرس قاطع عرض می کنم اگر فقط برای یک لحظه منافع این امپراطوری با بحرانی جدی مواجه شود بعنوان مثال چنانچه ناوگان ترابری درون آمریکا بخاطر فقدان نفت و مشتقات آن تنها یک روز بخوابد، به شما قاطعانه عرض می کنم دولتمردان آمریکایی چه جمهوری خواه ، چه دموکرات برای حل این بحران و برای گرداندن چرخ این امپراطوری بدون کمنرين تقــّيد و رودبايستی تن به هر جنایتی می دهند.

این امپراطوری برای تداوم حيات خود با کسی شوخی ندارد و در صورت وارد آمدن لطمه ای برای جبران آن و تامين منويات شان کمترین تعهد اخلاقی در خارج از کشور ندارند. ذره ای نبايد فريب ظاهر متشخص و مبادی آداب ايشان را خورد. این تنها پوششی است برای استتار مطامع و منويات نامشروع ايشان. دولتمردان آمريکائی نشان داده اند در روز واقعه اگر لازم باشد می کشند و خوب هم می کشند.

اگر لازم باشد جنايت کنند، می کنند اگر کودتا لازم باشد، می کنند. اگرجنگ لازم باشد، می جنگند.
به همین علت من به شدت می ترسم از روزی که این امپراطوری با بحران مواجه شود.

از موارد فوق می خواهم به این نتیجه و یا بقولی به این توصیه چه به ایران و چه دیگر کشورها برسم که:
نظام دو قطبی هر چه بود به نفع کشورهای جهان سوم تمام می شد، یعنی پتانسیل های نظام سلطه عمدتاً صرف چالش دو قطب با يکديگر می شد و حداقلی از فضا در ذيل اين رقابت برای ديگر کشورهای جهان فراهم بود.
لیکن در حال حاضر با یک نظام تک قطبی مواجه شده ایم و کشورهای جهان سوم خصوصا ایران با مدل حکومتی منحصربفردش هیچ چاره ای ندارند و تاکيد می کنم:

هیچ چاره ای ندارند جز آنکه برای تداوم بقای مستقلانه خود در چنين فضائی تا بن دندان قوی شوند.

به همین دلیل من از کسانی هستم که بارها گفته ام در اينجا نيز تکرار می کنم که نه تنها انرژی اتمی بلکه سلاح اتمی نيز حق مشروع و مسلم ايران است.

اين حق مسلم دولت ایران است تا برای تضمین امنيت خود و جامعه اش بمب اتم نیز داشته باشد.
مثالی انگلیسی ها دارند به این مضمون که از تفنگ خالی دو نفر می ترسند، یکی آنکه در مقابل تفنگ قرار گرفته و نمی داند تفنگ خالی است و پروای شليک آنرا دارد و دیگری کسی است که تفنگ را در اختيار دارد و با وقوف از خالی بودن تفنگ پروای آگاهی طرف مقابل را دارد.

سلاح اتمی نيز به مثابه همین مثال است منتها با این تفاوت که تقنگ فوق را با داشتن سلاح اتمی باید پر فرض کنیم. اما تفنگی که بدليل حجم فوق العاده گسترده تخریب اش، دو طرف يعنی چه صاحب بمب و چه کسی که ممکن است در معرض حمله قرار گیرد از عملیاتی شدن این بمب هراسانند.

اما با اين توضيح که به دلیل حجم تخریب گسترده و اثرات مانای این سلاح دهشتناک، بمب اتمی تعريف کاربردی و عملیاتی نشده بلکه در ترمينولوژی های نظامی از آن بعنوان سلاح تدافعی ياد می کنند.

کشوری که بمب اتمی دارد ضمانت های امنیتی خود را بالا می برد تا دیگران طمع نکنند به او حمله ور شوند. به همین دلیل با توجه به شناختی که به پتانسیل های موجود در هرم قدرت کاپیتالیسم در آمریکا وجود دارد، منطقا و قهرا ایران و هر کشور دیگری که می خواهد در این ساختار، مستقل زندگی کند به اين نتيجه بايد برسند که تا آنجا که می توانند خویش را از لحاظ دفاعی قدرتمند کنند.

تهیه و تنظیم: رضا سلیمانی
خبرنگار، خبرگزاری انتخاب
غرب اروپا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر