۱۳۹۲ خرداد ۱, چهارشنبه

تروريسم خوب، بد، زشت!


بررسی جايگاه نوين سياسی ايران در ديپلماسی خاورميانه ای واشنگتن


واکنش ايالات متحده آمريکا به تهاجم تروريستی يازده سپتامبر فاقد تدبير استراتژيک بود.

خطای فاحش واشنگتن در قبال تهاجم يازده سپتامبر قرار دادن انگشت اشاره خود بر روی «اسامه بن لادن» و اسلام نامتعارف طالبان بعنوان مظنونين اصلی متهم در عمليات مزبور و تهاجم سنگين آمريکا به مرکز تجمع ايشان در افغانستان بود.

نتيجه طبيعی انتساب عمليات يازده سپتامبـــر به بن لادن، مُنجر به معرفی رسمی شاخه ای نوين و نامتعارف از اسلام راديکال توسط کاخ سفيد به افکار عمومی مسلمانان در خاورميانه شد.

معرفی اسلامی که به راحتی می تواند با جنون آميزترين اقدامات، به طُرفة العينی 6000 نفر از شهروندان آمريکائی را معدوم کند.

کدورت خاطر افکار عمومی مسلمانان از عملکرد غير قابل درک و ناعادلانه آمريکا در خاورميانه نيز تاکنون و به سرعت مُنجر به آغوش گشائی توده های مسلمانِ مُتنفر از سياستهای کاخ سفيد، از اسلام نامتعارف و هل من مبارز طلب بن لادنی با آمريکائيها شده است.

تا قبل از اين، رکورد ضديت و مخالفت با سياستهای خاورميانه ای واشنگتن بعضاً در انحصار اسلام انقلابی نوع ايران بود که از انقلاب سال 57 حضور خود را در خاورميانه به آمريکا تحميل می کرد.

واشنگتن بدون توجه به آنکه حمله مستقيم به اسلام بن لادنی در کنار استقبال خشن و مبارزه طلبانه بن لادن از نبرد با آمريکا، مُنجر به اپيدمی شدن مُدل اسلام بن لادنی نزد توده های به ذله درآمده از ديپلماسی آمريکا در خاورميانه خواهد شد و در مدت کوتاهی بن لادن را به قهرمان نوين بخش وسيعی از توده های محروم جهان اسلام مُبدل خواهد کرد، وارد مبارزه نظامی در افغانستان شد.

همچنين موضعگيری هيستريک و بدوی آمريکا در نبرد اعلام شده اش با تروريسم جهانی مبنی بر آنکه «هر که با ما نيست، با تروريستها است» ابتداً از آن درجه استعداد برخوردار بود تا جميع کشورهای متهم به حمايت از تروريسم توسط آمريکا را دلنگران اقدامات تلافی جويانه واشنگتن کند.

طبعاً در آن مقطع، جمهوری اسلامی ايران با برخورداری از دو دهه مناسبات تيره و عداوت آميز با آمريکا می توانست به عنوان يکی از اهداف اصلی برخورد آمريکا، خود را در وضعيت اضطراری ببيند.

ابراز هم دردی اوليه دولتمردان ايران در قبال عمليات يازده سپتامبر و محکوم کردن آن در موقعيتی که واشنگتن با سيمائی برافروخته و خشمگين به مظنونين اين عمليات چشم غُره می رفت، مؤيد هزم انديشی و دل نگرانی قابل انتظار ايرانيها از وخامت اوضاع بر عليه شان در صورت واکنش غير معقول در قبال عمليات مزبور بود.

موضعگيری ايران در اين مقطع که خود را در مقابل يک دشمن تحريک شده و آماده کسب فرصت برای جبران تهاجم يازده سپتامبر می ديد، به نوعی می توان الهام گرفته از اين توصيه حکيمانه ابو علی سينا تلقی کرد که:

«از گاو(خصوصاً گاو خشمگين) بايد ترسيد، چون هم شاخ دارد و هم مُخ ندارد»!

واشنگتن در اين مرحله «با تلقی مرعوب واقع شدن ايران از گارد تهاجمی آمريکا» بدون لحاظ مصلحت های سياسی فرصت تفکيک قائل شدن ميان راديکاليزم اسلامی نوع ايران با اسلام راديکال نوع طالبان را از دست داد.

متعاقب چنين جبهه گيری، جمهوری اسلامی ايران توانست بعد از عبور از فاز هيجان زدگی دولتمردان کاخ سفيد و پس از اطمينان از عدم امکان اخذ امتياز از آمريکا جهت همراهی با مبارزه جهانی با تروريسم، موضع مستقلانه و منطقی: نفی تؤامان تروريسم و آمريکا را اتخاذ نمايد.

در اين مقطع سخنرانی رهبر جمهوری اسلامی ايران و اظهار اين مطلب که:«ايران نه با آمريکائيها هست و نه با تروريستها» واشنگتن را بر سر انتخاب يکی از اين دو گزينه مُخير کرد.

1ـ مبارزه تؤامان با هر دو نوع اسلام راديکال ايران و طالبان که مُنجر به افزايش هزينه مبارزه اعلام شده آمريکا با تروريسم جهانی خواهد شد.

2ـ پذيرش رسمی اسلام قابل تحمل، اصول گرا و کم ضررتر ايران در مقابل اسلام ماجراجو و نامتعارف بن لادن.

واشنگتن برای اين انتخاب تحت تاثير دو گرايش متضاد در ساختار تصميم گيری حاکم بر کاخ سفيد است.

يک جناح کاخ سفيد که بشدت متأثر از لابی اسرائيل است بدنبال ترغيب هيأت حاکمه کاخ سفيد به انتخاب گزينه نخست بوده و هست.

گرايش مزبور اين هدف را دنبال می کند که با حمله به ايران در کنار طالبان، مانع از قوام گرفتن دمکراسی نوپای ايران شده و به جناح مخالف اصلاحات امداد رسانی کرده تا با توسل به فضای جنگی در ايران اين جناح بتواند ضمن اخذ سياستهای انقباضی در کشور مانع از تعميق جنبش اصلاحات در ايران شده و با بازتوليد انحصارطلبی و تماميت خواهی پيش از روی کار آمدن رئيس جمهور خاتمی، سيمای ايران را مُبدل به سيمای زشت، عبوس و خشن سابق خود بمنظور تحت الشعاع قرار دادن سياستهای بزه کارانه و تروريستی اسرائيل و ايجاد حاشيه امن برای اين کشور کند.

گرايش دوم، بزعم خود معتقد است جمهوری اسلامی ايران بعد از دو دهه خصومت ورزی با آمريکا اکنون با روی کار آمدن رئيس جمهور خاتمی بر سر عقل آمده! و پذيرفته در چارچوب قواعد برسميت شناخته شده بين المللی در ديپلماسی جهانی حضور يابد و در اين موقعيت هر گونه برخورد خشن آمريکا با ايران مُنجر به بازتوليد رفتارها و واکنشهای نامتعارف ايران نسبت به آمريـکا و سياستهای خاورميانه ای آن خواهد شد.

اين جناح در مقام مقايسه و انتخاب، اسلام راديکال و ضدآمريکائيه ايران را که حداکثر خسارتش به آمريکا گروگانگيری 444 روزه ديپلماتهايش بود بر اسلام بن لادنی که کوچکترين خلافش استقبال از کشتار 6000 شهروند آمريکائی بوده، ترجيح می دهد.

اين جناح بی تمايل نيست تا بمنظور ممانعت بعمل آوردن از اپيدمی شدن اسلام خشونت طلب بن لادنی در جهان اسلام، رکورد مبارزه طلبی اصولی ايران با آمريکا را برسميت بشناسد! مشروط بر آنکه ايران نيز بتواند خود را در مقام مرجع و دائرمدار کليه جنبشهای راديکال اسلامی در خاورميانه قرار دهد.

از جانب ديگر اين جناح با کلافگی از بزه کاريهای سياسی اسرائيل و واريز هزينه رفتارهای نسنجيده آن به حساب آمريکا که مُنجر به افزايش انزجار عمومی از ايالات متحده در خاورميانه شده، بی تمايل نيست با کم کردن فاصله واشنگتن با تهران ضمن ايجاد توازن ميان تروريسم خوب اسرائيل! با تروريسم زشت ايران! از کارت تهران جهت مجاب کردن و اعمال فشار بر تل آويو بمنظور تن دادن به مذاکرات صلح بهره بُرده و همزمان تکليف تروريسم بد بن لادنی! را نيز از طريق لوله تفنگ روشن کند.

از آنجا که مبارزه طلبی اسلام انقلابی مدل ايران فاقد بنيه نظامی و اقتصادی متوازن با آمريکا جهت همآوردی با اين کشور است و اتکای اصلی و مزيت نسبی آن مُبتنی بر مواضع اصولی و قابل دفاع سياسی اش در قبال عملکردها و سياستهای متخده آمريکا در خاورميانه است، دولتمردان تهران از اين فرصت برخوردارمی باشند تا با تکيه بر مزيت نسبی خود در عرصه سياسی ضمن حفظ و تحميل و برسميت شناساندن اسلام مدل ايرانی به کاخ سفيد بعنوان بهداشتی ترين و مقرون بصرفه ترين الگوی مبارزه طلبی با واشنگتن، از ايجاد رابطه با آمريکا استقبال کنند!

در چنين حالتی هيأت حاکمه ايران از اين امکان برخوردار خواهد شد تا با ايجاد رابطه رسمی با کاخ سفيد زمينه های حفظ و بسط و تعميق اختلافات اصولی خود با آمريکا را در کريدورهای رسمی و سياسی فراهم آورد!

ايجاد چنين رابطه ای به دو طرف اين امکان را می دهد تا پتانسيلهای ضديت با يکديگر را در حصار مناسبات قانونی و ديپلماتيک قرار داده و ضمن محدود کردن قدرت مانور دو جانبه شان در عرصه های غير رسمی، نسبت به مواضع و اقدامات و سياستهای دو جانبه شان ملزم به پاسخگوئی شوند.



داريوش سجادی

28/مهر/80

آمريکا

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

متن انگليسی اين مقاله در تاريخ 23 اُکتبر 2001 در نشريه گلف 2000 وابسته به دانشگاه کلمبيا در نيويورک درج شده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر