از توهـّم به درآئيم (نقد مقاله ماهيان تشنه)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جناب آقای داریوش سجادی!
با سلام
تعطیلات نوروز فرصت مناسبی بود تا مقالات نویسندگانی چون شما که حرف های بسیار ساده را با زبانی پیچیده و گاه نا مفهوم میزنید بخوانم.
هم از این دست بود مقالهء"ماهيان تشنه! نقدی بی پروا از گنجی و شيدائيان گنجی" که می خواستید به وی بگویید از آنانی که او را چون نیم خدایان می پرستند بر حذر باشد.
مقصودتان از این مقاله مطول همین بود که عرض شد و مابقی گزارش کاری بود از تحقیقات جامعه شناسانه و آسیب شناسانه و معرفت شناسانه تان به آقای گنجی که بر خلاف تلاش تان برای پنهان کردن خودشیفته گی، در بیلان آنچه نگاشته اید به وضوح قابل تشخیص بود.
از این منظر قلم تان را ضعیف می دانم و یادآور می شوم که از هنر های والا در نگارش مقالات سیاسی یکی و شاید از همه مهم تر پنهان کردن و استتار نیت های شخصی است که در کنار نقد ، توصیه ام آن است که رفع این نقص از مقالات تان بر هر امری مقدم است.
از نقد شکلی و البته از آنچه که در باره دانسته های تان از وضعیت اجتماعی و روانی جامعه ایرانی در قالب گزارش عملکرد به گنجی به متن ضمیمه کرده اید می گذرم و پوزش می طلبم از تندی و تیزی آنچه که در ذیل خواهم آورد:
یکم، حضرتعالی در صدر و ذیل مقاله تان -دانسته یا نادانسته- دچار تناقض گویی فاحشی شده اید. در ابتدا با اشاره به رفتار سیاسی ایرانیان از مشروطه تا دوم خرداد آن را نشانه ای از عدم درک سیاسی مردمان ایران دانسته اید و گفته اید "نيروی محرکه جنبش های اجتماعی در ايران ميل به نخواستن ها دارد تا خواستن ها! بعبارت ديگر مردم ايران در خيزش های اجتماعی خود عموماً می دانند که چه نمی خواهند اما نمی دانند که چه می خواهند!" و این در حالی است که در پایان مقاله از اشتباه محاسبه گنجی ها و اصلاح طلبان سخن می گویید و رای به محمود احمدی نژاد را نشانه این خطا می دانید: "بيش از 17 ميليون نفراز ايشان [یعنی مردم ایران] صادقانه و صميمانه با رای خود به رئيس جمهور فعلی با صدائی بلند خود را از ارادت ورزان به رهبری کشور معرفی کردند".
جناب سجادی!
دو خطای عمده در همین دو جمله از مقاله نقد گونه حضرتعالی وجود دارد:
اول آنکه، اگر به پشتوانه تحقیقات جامعه شناختی و روان کاوانه جنابعالی بپذیریم که "مردم ایران، هرگز نمی دانند که چه می خواهند "پس چطور" صادقانه و صميمانه با رای خود به رئيس جمهور فعلی با صدائی بلند خود را از ارادت ورزان به رهبری کشور معرفی کردند "؟
دومین خطا را می توان به پای دوری شما و امثالتان از فضای سیاسی ایران گذاشت.سوای بحث های شکلی ای نظیر تقلب در نتایج انتخابات یا سازماندهی نیروهای نظامی و شبه نظامی برای رای به شخص نظر کرده ، -که از قضا گویی تنها خارج نشینان از درک تاثیر موئلفه های مذکور غافلند- پیش فرض های علمی و اکادمیک (بخوانید نقد های آسیب شناسانه و روانشناختی )شما از بیخ و بن اشتباه است.
آقای سجادی !
رای به محمود احمدی نژاد رای تایید مراد شما نبود.
این حقیر به واسطه حضورم در میادین تهران با هدف تبلیغ برای آقایان معین(در هفته اول) و هاشمی رفسنجانی (در هفته دوم)به وضوح در یافتم (در یافتی که تنها متعلق یه این حقیر نبود و آقایان تاج زاده ،امین زاده، حجاریان، عرب سرخی و... را در آن به شهادت می طلبم) که مردمان فرو دست در مناطق فقیر نشین تهران ، احمدی نژاد را نماد اپوزیسون جمهوری اسلامی در برابر هاشمی رفسنجانی (یعنی خود جمهوری اسلامی) می دیدند.
شب پایانی تبلیغات مردمان در میدان ارگ بر این باور بودند که "احمدی نژاد می آید تا بساط آخوندها را بر چیند و دست و پای مقامات ولخرج جمهوری اسلامی را از بیت المال کوتاه کند". آیا این دیدگاه از نظر جامعه شناس و روانکاوی چون شما به معنای تایید جمهوری اسلامی بوده است؟
در میان طبقات وسط شهری نیز رویکردی مشابه وجود داشت. چه بسیار بودند لمپن بورژواهایی که با نیت حذف جمهوری اسلامی به احمدی نژاد رای دادند.
این قشر بر این باور بود که با ورود احمدی نژاد به کاخ ریاست جمهوری پایه های نظام از آنچه که هست سست تر خواهد شد و رفتار افراطی و تند رو انه وی سقوط جمهوری اسلامی را نزدیک تر خواهد کرد.
آقای سجادی!
کاش می توانستید عبارت "بيش از 17 ميليون نفراز ايشان صادقانه و صميمانه با رای خود به رئيس جمهور فعلی با صدائی بلند خود را از ارادت ورزان به رهبری کشور معرفی کردند" را از مقاله تان پاک کنید که بودنش حجتی است بر نادانسته های انبوه تان بر آنچه که گمان می کنید نگاه علمی شماست.
دوم، پیشاپیش از جسارت لغات در این فراز عذر خواهی می کنم.
جنابعالی گفته اید که به اذن آقای گنجی جواز بر کشیدن دشنه عریان نقد بی رحمانه بر سیمای افکارش را گرفته اید. اما چنین به نظر نمی رسد. حتی عبارتی که نشان از نقد بی رحمانه مانیفست جمهوری خواهی باشد در مقاله شما وجود ندارد. جز مقدمه نیم صفحه ای اش که گفته است که چه کسی باید برود و تحریم انتخابات.
پوزش می خواهم که مجبورم بگویم که نگرانم از قلم شما نوعی شائبه رشک به گنجی استنشاق شود. مدام در مقام قیاس خود با او هستید و یکسر او را در قیاس با رهبران تحولات سیاسی ایران تخفیف می دهید.
نفس مقصودتان سوای نیات شخصی صحیح است.
گنجی تنها یک روزنامه نگار شجاع است و بس.
او نه رهبر جنبشی می تواند با شد و نه مدیر اداره دولت.
با تحریم و اعتصاب غذا و خامه تیز هم درد چندانی درمان نمی شود.
گنجی شجاع است و مقاوم ، اما به یقین توان اداره مملکتی با 70 میلیون جمعیت با این همه کاستی و عقب ماندگی ها یا رهبری جنبشی اجتماعی و عظیم را ندارد.
با شما هم نظرم که جمعیتی از شیفته گان ،او را حلال همه درد های تاریخی، سیاسی، اقتصادی، فنی، زیر بنایی و... ایران می دانند. و چه خام اند این جماعت که گمان می برند اگر کسی قلمی بران داشت یا معده ای محکم، لابد مدیری توانا هم هست و می تواند مثلا مشکل آب کشاورزی مردم برازجان یا دغدغه اشتغال جوانان ایلام یا بحران فرسوده گی تکنولوژی ناوگان هوایی کشور و... را یک شبه و به تنهایی آن هم تنها به صرف نگاشتن مقاله بر طرف کند.اما تزریق این جنس از توهمات به کسی چون گنجی نباید دستاویزی برای تحقیر فردیت او یا بلعکس تایید تمامی رفتار اش باشد.
آقای سجادی!
این تنها شما نیستید که به ایده تحریم انتخابات نقد دارید. اما شاید تنها کسی باشید که در نقد گنجی به عنوان یک نویسنده تحریم کننده انتخابات، به او رشک می ورزید و در استتار، هدف به رخ کشیدن توانایی های علمی و بی همتای خود به او را دارید.
جناب سجادی!
شما هم از توهم به در آیید.اگر برای گنجی دوران توهم زدایی فرا رسیده برای امثال من و شما هم چنین است.
دوران ادعاهای اینچنین که"اقدام به تبار شناسی جامعه ايران از حيث سنتی و مدرن کرده ام" یا ادعای "آسیب شناسی جامعه ایران از منظر روانی و تاریخی" و... گذشته است.
سوم، گنجی پرومته و سیاوش نیست اما شما هم "ماکس وبر ایران" نیستید.
آنجا که می گویید "دنيای روشنفکری ايران دنيای است بشدت رُمانتيک. ايران واقعی را نمی بينند يا نمی خواهند ببينند و يا نمی توانند ببينند و تنها آن بخشی از ايران را می بينند که دوست دارند ببينند!"، بار دیگر دستتان را رو کرده اید.
همان دکتر شایگانی که به تفقد تلفنی اش افتخار می کنید در تیر ماه گذشته، بی هیچ حسی رومانتیک، پا به میدان تبلیغ انتخابات گذاشت (اگر ندیده اید، نگاه کنید به روزنامه شرق، ویژه نامه انتخابات، دوم تیر ماه هشتاد و چهار).
یا مراد فرهاد پور (که همگان او را می شناسیم) در میدان تجریش در جمع بقال و چقال برای رقیب رئیس جمهور فعلی تبلیغ می کرد.
و از همین جنس روشنفکران همچون بابک احمدی، یوسف اباذری و ...(به همان قبلی نگاه کنیدو مقاله "روشنفکران و انتخابات" در سالنامه اخیر شرق به قلم علی معظمی).
آقای سجادی !
سخن کوتاه آنکه، خودم را و شما را و اکبر گنجی را توصیه می کنم به توهم زدایی و حذر از خود شیفته گی.
ایران امروز در شرایطی دشوار و حساس است.اذهان را به سراغ دلمشغولی های شخصی نفرستیم. جنگ ،تحریم و بدبختی در کمین مان نشسته است. شما را نمی دانم اما آنانی که در ایران زندگی می کنند ،دغدغه شان گنجی نیست، نجات ایران است.
موفق باشید
نادر فتوره چی ـ تهران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر