ارزيابی موقعيت حساس ايران در بحران ناشی از عمليات تروريستی در آمريکا
عمليات تروريستی يازده سپتامبر 2001 در آمريکا يادآور غرق شدن کشتی مشهور «تايتانيک» در اوج اطمينان خاطر سازندگانش از آسيب ناپذيری آن بود.
تهاجم تروريستی اخير در آمريکا نيز در حالی صورت گرفت که ايالات متحده در اوج اطمينان خاطر از ضريب بالای امنيت در داخل اين کشور خود را مواجه با عملياتی ناباورانه و حجيم در نيويورک و واشنگتن ديد.
صرف نظر از انگيزه عامل يا عاملين اين تهاجم تروريستی گسترده، آنچه حائز اهميت است فرصتی است که بانيان اين عمليات در اختيار کاخ سفيد قرار داده اند تا با تکيه بر همدلی بين المللی بوجود آمده برخاسته از اين جنايت، واشنگتن مبارزه جهانی با تروريسم را در دستور کار فوری خود قرار دهد.
فرآيند اجماع رای بين المللی بوجود آمده با آمريکا بمنظور مبارزه با تروريسم با وجود آنکه در اولويت منجر به آن شده که انگشت اتهام کاخ سفيد متوجه افغانستان و شخص اسامه بن لادن باشد، ليکن فعل و انفعالات در حال انجام در عرصه بين الملل پيش از افغانستان ارسال کننده هشدارهای نگران کننده ای بسوی ايران است!(1)
علی رغم تلقی و استنباطات خوش باورانه جمعی از تحليلگران و سياستمداران در ايران و خارج از ايران مبنی بر طلائی بودن فرصت برای بهبود مناسبات ميان تهران و واشنگتن بعد از ابراز هم دردی و محکوم کردن عمليات يازده سپتامبر توسط رهبران ايران، اما واقع بينی سياسی نشان می دهد ايالات متحده در کنار لابی سنگين اسرائيل در آمريکا به يک وحدت آرمانی جهت تعيين تکليف نهائی با جمهوری اسلامی،ايی! در ايران رسيده اند که 22 سال است سرکشانه در مقابل جنايتهای اسرائيل هل من مبارز طلبی کرده و حاضر هم نيست تن به تبعيت از واشنگتن دهد.
تحليلگرانی که فضای بوجود آمده ناشی از استمالت ايران از آمريکا (بعد از عمليات تروريستی يازده نوامبر) را فضائی آرمانی برای بهبود مناسبات ميان تهران و واشنگتن توصيف می کنند، کمتر به اين نکته عنايت دارند که از نقطه نظر واشنگتن همدلی امروز ايرانی که خود سالها از جانب کاخ سفيد متهم به کشور حامی تروريست بوده، به حساب رُعب ايران از گارد تهاجمی و جنگ طلبانه آمريکا جهت انتقام گيری از پديده تروريسم جهانی گذاشته می شود.
هر اندازه که محکوميت عمليات تروريستی 11 سپتامبر توسط رئيس جمهور خاتمی منبعث از طبع انسانی و اخلاق گرايانه وی باشد اما واشنگتن اين موضع را در چارچوب مرعوب واقع شدن ايران تلقی کرده و بر همين سياق در صورت استقبال آمريکا از اين فرصت جهت مذاکره با تهران، کاخ سفيد ترجيح می دهد از مرعوب مفروض دانستن ايران نسبت به خود در اين مقطع امتيازگيری نامتوازن بعمل آورد.
از جانب ديگر ابتنای نگران کننده بودن موقعيت سياسی برای ايران بعد از تهاجم تروريستی اخير در واشنگتن و نيويورک، از آنجا نشأت می گيرد که کاخ سفيد مصمم است تا بمنظور تسکين افکار عمومی جريحه دار شده مردم آمريکا و شکسته شدن اُبهت و پرستيز ابرقدرتی اش در جهان، دست به يک عمليات نظامی گسترده در خاورميانه بزند.
طبعاً از آنجا که واشنگتن در فهرست اش از کشورهای حامی تروريست در خاورميانه، ايران را در کنار عراق و سوريه و ليبی و گروه طالبان قرار داده، بی تمايل نيست در سناريوی در حال انجام مبارزه با تروريست تکليف خود را با اين فهرست سياه يکسره کند.
اما در اين ميان سهم ايران متفاوت از ديگر کشورهای متهم به تروريست در ليست سياه آمريکا است.
واشنگتن در مصاف محتمل با پديده بزعم خود تروريسم دولتی در عراق و ايران و سوريه و ليبی و گروه طالبان، حساب ويژه ای را برای ايران باز کرده.
اين گشايش حساب ويژه برای ايران از آنجا ناشی می گردد که کاخ سفيد پيش از اين تکليف خود را با ديگر کشورهای موجود در ليست سياه حامی تروريسم تقريباً مشخص کرده.
عراق بعد از تهاجم نابخردانه اش به کويت، به اندازه کافی از جانب آمريکا گوشمالی داده شده و واشنگتن با تخريب سنگين زيرساختهای نظامی و اقتصادی اين کشور و فلج کردن ماشين جنگی صدام، تقريباً دل نگرانی خود را از بغداد تا حد بالائی مرتفع کرده.
همچنانکه ليبی تأديب شده بعد از تهاجم ارتش آمريکا به مقر قذافی نشان داده که ديگر ماست هايش را کيسه کرده! تا جائيکه در جريان دادگاه عاملين انفجار هواپيمای TWA قذافی حاضر شد اهليت و تبعيت خود نسبت به آمريکا را بدون پروا با تن دادن به محاکمه متهمين ليبيائی در خارج از ليبی به اثبات برساند!
سوريه مخنثِ بعد از حافظ اسد نيز محلی از اعراب برای دلنگرانی کاخ سفيد از اقدامات تروريستی را ندارند!
اين تنها جمهوری اسلامی ايران است که با مصون نگاه داشتن زير ساختهای اقتصادی و نظامی خود و تقويت آنها طی دهه پر آشوب و بحرانی گذشته در خاورميانه می تواند طعمه لذيذی برای هل من مبارز طلبی ارتش تهييج شده آمريکا باشد.
کسب سپرده ارزی 17 ميليارد دلاری ايران طی سال جاری در حالی که تهران هنوز هم از بهبود مناسباتش با واشنگتن استنکاف می ورزد و کماکان بر سر اصول و مواضع سلطه ستيزانه اش با آمريکا اصرار دارد، محرک اشتها برانگيزاننده ای برای آمريکا می تواند باشد که واشنگتن را ترغيب به تضعيف آخرين دولت سرکش در خاورميانه کند!
از سوی ديگر با توجه به آنکه جنگ در خاورميانه برای ارتش فوق مدرن آمريکا زمانی مقرون بصرفه است که در برآورد هزينه ـ فايده آن بتواند توجيه اقتصادی يا سياسی و يا نظامی را احصاء نمايد، لذا حمله به افغانستانی که کمترين جذابيتی از نظر اقتصادی و سياسی و ژئوپلتيکی در نظام بين الملل نداشته و بعد از دو دهه درگيری در جنگ داخلی مبدل به يک مخروبه ملی! شده فاقد ارزش عمليات نظامی از جانب واشنگتن تلقی می شود.
تنها نقشی که افغانستان می تواند در بحران پيش آمده بازی کند قرار گرفتن در سيبل تهاجم اوليه آمريکا بعنوان يک هدف مجازی است.
ايالات متحده بخوبی بر اين نکته واقف است که حمله به افغانستان و کشته شدن محتمل شهروندان بی گناه و مسلمان افغانستان، با واکنش معترضانه رهبری جمهوری اسلامی و به تبع آن اعتراض هيئت حاکمه ايران مواجه خواهد شد. در چنين صورتی واشنگتن با کسب بهانه لازم خود را مهيای انتقال مناقشه از افغانستان به ايران کرده و در آنصورت براحتی می تواند با متهم کردن ايران به اخلال در روند برخورد با تروريسم فرمان ماشين جنگی خود را بسوی ايران بچرخاند!
مجموعه اين عوامل آنقدر استعداد دارد که دولتمردان ايران را بتواند نگران ماجراجوئی جديد واشنگتن در خليج فارس کند.
اما علی رغم بحرانی بودن وضعيت فعلی برای ايران در عمل مشاهده می شود در داخل کشور به حساسيتهای موقعيت بحرانی پيش آمده برای ايران توجه چندانی نمی شود.
هر چند مجموعه هيأت حاکمه ايران همگرايانه اقدام به محکوميت فاجعه در نيويورک و واشنگتن کردند، اما ظاهراً درک استراتژيک و برنامه عمل مشخصی از سوی دولتمردان ايران جهت مواجهه با ابعاد غير قابل پيش بينی اين بحران در نظر گرفته نشده.
ظاهراً هيئت حاکمه ايران با اتخاذ سياست «واکُنش در برابر کُنش» ترجيح می دهد منتظر مانده و بدون لحاظ اقدامات پيش گيرانه مواضع خود را بر اساس وقايق روز اتخاذ کند.
دولتمردان تهران با تکيه بر خاطره خود از جنگ سابق آمريکا با عراق و بهره وری شيرين ايران از آن جنگ با اتخاذ سياست بی طرفی، امروز نيز در تحليل نهائی شان بر روی سياست بی طرفی در نبرد احتمالی آمريکا با طالبان حساب باز کرده اند! اين در حاليست که بعيد بنظر می رسد واشنگتن اينبار چنين فرصت شيرينی را در اختيار ايران بگذارد تا زيرکانه با مصون نگاه داشتن خود از آتش جنگ، فاتح خاموش مناقشه در منطفه شود!
از سوی ديگر مطبوعات ايران نيز در حادثه يازده سپتامبر نشان دادند فاقد توان تحليلی و خبر رسانی حرفه ای منطقه ای و بين المللی جهت ابراز وجود در نظام رسانه ای جهان هستند.
مُضحک ترين نوع واکنش در مطبوعات ايران رويکرد روزنامه دست راستی کيهان بوده که ظاهراً می کوشد با تشبث به رويه افشاگرانه روزنامه معتبر واشنگتن پست در جريان رسوائی «واترگيت» نقش لژيونر را در جامعه رسانه ای ايران و منطقه عهده داری کند!
نقشی که هيچکس آنرا جدی نگرفته است!
درج تيترهای جنجالی در صفحه نخست اين روزنامه از قبيل:
«نقش ناراضيان آمريکائی در حملات انتحاری به واشنگتن و نيويورک»
«اخبار اختصاصی کيهان از پشت پرده صحنه انفجارهای آمريکا»
«خلبانی که به پنتاگون زد اخراجی ارتش آمريکا بود»
«سهم اسرائيل در ماجرای انفجارهای آمريکا آشکار شد»
جملگی مُبين اشتياق فراوان اين روزنامه جهت اثبات پيش رو بودنش در پی گيری و کسب آخرين اخبار واقعی از عمليات يازده سپتامبر است.
اخباری که با استفاده از رسانه های آمريکائی، اروپائی و عربی و با اضافه کردن تخيلات و علائق شخصی مسئولين اين روزنامه تهيه و در اختيار مخاطبان قرار گرفته است.
اما گذشته از اخبار بظاهر اختصاصی و افشاگرانه کيهان از حوادث پشت پرده آمريکا! محتوای تفاسير و تحليلهای کارشناسانه! اين رورنامه از عمليات 11 سپتامبر که در بعضی از مواقع به طنز نزديکتر بوده تا نقد! موجبات استعجاب خوانندگان را فراهم می کرد و می کند.
نکته مشکوک در موضعگيريهای اين روزنامه نسبت به بحران بين المللی پيش آمده از قبال تهاجم 11 سپتامبر، عدم لحاظ حداقل منافع و مصلحتهای ملی ايران در تحليل های آن است که ظاهراً نويسندگان و تحليلگران آن تعمد دارند با لهجه «دلم خنک شد»! به مخاطب خود القاء کنند که مردم ايران باطناً از کشتار شهروندان آمريکائی شادمانند!
عملکرد رسانه ای اين روزنامه بزعم تحليلگران سياسی مُنجر به اين تلقی شده که ظاهراً مسئولين کيهان با اتخاذ مشی نامتعارفی در نشريه شان در حال سابيدن ناخن های خود به يکديگرند! و اين در موقعيتی است که کاخ سفيد مانند ماری زخمی حريصانه مُترصد کسب اولين بهانه برای يافتن نخستين قربانی خود جهت تخليه خشم انباشته شده اش می باشد.
بهانه ای که تکرار چند نمونه از حماقت ورزی های رسانه ای مشابه روزنامه کيهان توسط ديگر کانون های سياسی در ايران براحتی می تواند فضای آرمانی در مظان اتهام قرار دادن ايران توسط آمريکا را فراهم آورد.
هر چند واشنگتن برای اجرای عمليات خود کمتر نيازی به شامورتی بازيهای ناشيانه رسانه ای از نوع کيهان را دارد، اما شيطنت های رسانه ای کيهان نيز در اين موقعيت می تواند گشايشگر سطح تحليل از رفتار مخالفان تندرو اصلاح طلبان در ايران باشد.
از آنجا که انتخابات رياست جمهوری اخير ايران اين واقعيت تلخ را با عريان ترين شکل به مخالفان خشونت ورز اصلاحات با مديريت رسانه ای کيهان حُقنه! کرد که: ايشان ديگر در هيچ انتخابات دموکراتيکی در ايران ولو با تکيه بر شعارهای اولترا اصلاح طلبی هم شانس اقبال مردمی پيدا کردن را نخواهند داشت و از آنجا که اين جناح تمايلی نيز به ترک مصادر قدرت ندارد، لذا يک درگيری نظامی محدود بين ايران و آمريکا حکم نوشداروی بموقعی را خواهد داشت تا اين جناح بتواند با توسل به سياستهای انقباضی اجتناب ناپذير زمان جنگ، ضمن آنکه روند اصلاح طلبی در ايران را متوقف کنند، زمينه بازتوليد دوران اقتدار آهنين حاکميت خود در هرم قدرت سياسی ايران را نيز فراهم آورند.
اين در حالی است که دولتمردان آمريکا نيز جهت تضمين منافع اقتصادی و سياسی خود در منطقه، حکومتی مسلط و آهنين در ايران را ترجيح بر دمکراسی ولو مشروع اما شکننده می دهند.(2) مشروط بر آنکه مخالفان اصلاحات در ايران نيز بتوانند اين تضمين را به آمريکا بدهند تا در صورت بقدرت رسيدن مجدد دست از کارشکنی در مسير سياستهای خاورميانه ای واشنگتن برداشته و اهتمام خود را صرف تقويت حاکميت آهنين خود در داخل کشور خواهند کرد.
اينکه چنين سناريوئی بتواند در عرصه عمل موفق از آب درآيد ارتباط وثيقی به تفاهمات و تضمين های دوجانبه ميان جنگ طلبان آمريکائی و خشونت ورزان داخلی در ايران دارد.
تنها نکته ای که در اين سناريو از ديد سياستمداران نه چندان زيرک آمريکائی پنهان مانده، آنست که هر گونه عمليات نظامی سنگين در افغانستان با محوريت قرار دادن نابودی بن لادن و گروه تحت امر او توسط آمريکا چنانچه نتواند در کوتاه مدت به فرجام برسد منجر به آن می شود تا بن لادن در قواره های يک قهرمان برای جهان اسلام در آيد! و در آنصورت آمريکا مواجه با ايجاد يک گسل در صفوف متحدينش در جهان اسلام خواهد شد.
از سوی ديگر برخورد کوبنده با طالبان و بن لادن توسط آمريکا بمثابه مشت کوبيدن بر جيوه است که نه تنها منجر به نابودی آن نشده بلکه باعث بسط و گسترش پديده طالبانيزم در سطح جهان خواهد شد.
در چنين حالتی هر مسلمان برخوردار از گرايشات راديکال و خشونت ورزانه که تعدادشان در جهان اسلام کم هم نيست! شخصاً و بالقوه مُبدل به بمبی متحرک عليه منافع غرب خواهد شد.
فرآيندی که در صورت تداوم سياست حماقت آميز آمريکا می تواند زمينه جنگی فراگير ميان جهان غرب با دشمنانی نامرئی! در جهان اسلام را فراهم آورد.
داريوش سجادی ـ روزنامه نگار مقيم آمريکا
30/شهريور/80
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) ـ رجوع شود به مقاله فرجام محتمل عمليات تروريستی در آمريکا به آدرس:
www.geocities.com/dariushsajjadi/farsimaterial/Farjam.html
(2) ـ تفصيل اين مطلب را در مقاله «ميداس تاچ» آورده ام:
www.geocities.com/dariushsajjadi/farsimaterial/Aic.html
www.geocities.com/dariushsajjadi/englishmaterial/AIC.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر