۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۹, یکشنبه

آسيب شناسي جنبش اصلاح طلبي ايران


متن سخنراني ارائه شده در هجدهمين كنفرانس مركز پژوهش و تحقيق مسائل ايران (سيرا)


تاريخ تحولات سياسي يكصد سال اخير ايران كه مقارن با خروج ايران از پوسته حاكميت سنتي 3000 ساله پادشاهي و آشنائي با مفاهيم نوين عرصه سياست و شالوده هاي مدرن حكومت بوده ، برخوردار از يك ويژگي و خصيصه مشترك است .

از صدر نهضت مشروطه كه نخستين خيزش سياسي ـ اجتماعي ايران در عصر جديد بود تا انتخابات رياست جمهوري دوم خرداد 76 ، جامعه سياسي ايــــران در مواجهه با تحولات سياسي ـ اجتماعي همواره فاقد استراتژي مطالبه بوده است . بدين معنا كه در جميـــــــــــع جنبشهاي اجتماعي ايران ، توده شهروندان ايراني قبل از آنكه بداننـد «چه مي خواهند» مي دانستند كه «چه نمي خواهند» !

اين خصيصه عمدتاً ناشي از فقدان احزاب سياسي بعنوان نهادهاي واسطه ميان حكومت و شهروندان جهت هارمونيك كردن مطالبات شهروندان بوده است .

منبعث از اين خصيصه ، محرك ايرانيان در نهضت مشروطه قبل از آنكه آگاهي از نظام پارلمانتاريستي و محاسن آن و ساختار حكومت مبتني بر تفكيك قوا باشد ، متكي بر عدم رغبت و نفي سيستم استبداد محمد علي شاهي و سلسله مستبد پادشاهان قاجار بود . لذا نهضت مشروطه قبل از خصلت ايجابي برخوردار از ماهيتي سلبي بود .

همانطور كه در انقلاب اسلامي سال 57 ايران نيز ، واريز 98 درصد آراء در رفراندوم 12 فروردين سال 58 به حساب جمهوري اسلامي ايران فاقد گزينه عالمانه اي از ساختار سياسي جمهوري اسلامي بود . بلكه در اين انقلاب ، توده مردم قبل از آنكه بدانند چه مي خواهند تنها مي دانستند كه ديگر حاكميت پهلوي را نمي خواهند و سازوكارهاي اين حكومت مطالبات ايشان را برنمي تابد و به همين دليل قبل از آنكه آگاهانه به جمهوري اسلامي راي داده باشند ، تنها به آن پناه آوردند .

همين ويژگي در انتخابات رياست جمهوري سال 76 ايران نيز حاكم بود .

بيست ميليون آراء مكتسبه محمد خاتمي در دوم خرداد 76 به معناي آگاهي كافه شهروندان ايراني از مختصات «جامعه مدني» وعده داده شده خاتمي نبود .

مردم در دوم خرداد تنها مي دانستند كه سازوكارهاي 20 سال گذشته حكومت را نمي خواهند و اين ساز وكار ناتوان از ارضاء ذائقه سياسي ـ اجتماعي ايشان بوده است . لذا اينبار نيز قبل از انتخاب آگاهانه خاتمي ، به وي و جامعه مدني وي پناه آوردند .

از جانب ديگر فقدان سازمان سياسي قوام يافته حزبي در ايران ، سياستمداران را در معرض دسترسي مستقيم شهروندان قرار مي دهد .لذا سياستمداران در راهبــــرد برنامه هاي خود مجبور مي شوند همه وزن سياسي خود را مستقيماً در سبد مطالبات مردم قرار دهند . اين امر باعث بالا رفتن ضريب ريسك و هزينه فعاليتهاي سياسي در ايران شده و سياستمدار را همواره در معرض پيروزي و شكست مطلق قرار مي دهد و متعاقباً فرآيند اين امر دامن زننده به ايجاد و حفظ و بقاي جامعه توده وار شده كه همزمان از دو ويژگي برخوردار است :

«عوامزدگي سياست» و «حاكميت كيش شخصيت»

به همين دليل ركوردهاي بالائي از مشاركت افزون بر 80 درصدي مردم در انتخابات ايران قبل از افتخارآميز بودن ، هشدار دهنده است .

هشداردهندگي اين ركوردها بواسطه گزينه هاي ماكزيممي و همگن آراء مردم در مقياس ملي است كه مبين رويكرد تاريخي «همه يا هيچ» شهروندان ايراني است . اين نوع مشاركت عموماً فاقد گزينه ميانگين بوده و خواست سياسي شهروندان را همواره ميان دو قطب نفي و جذب مطلق نگاه مي دارد .

ويژگي ديگر جامعه سياسي ـ اجتماعي ايران برخورداري از نظام فكري ـ فرهنگي «قهرمان خواهانه» است . نظام فكري ـ فرهنگي ايرانيان در پويش تاريخي خود همواره گرايش به ظهور «قهرمان» داشته . قهرماني افسانه اي كه به مصاف دشمنان مردم برود . ويژگي برجسته قهرمان مطلوب ايراني «مظلوميت» اوست.

رستم ، سياوش و آرش قهرمانان اسطوره اي فرهنگ ايراني اند كه جملگي سلحشوراني بوده كه در دفاع از كيان مردم شان ، نه در نبردي جوانمردانه بلكه با مكر و حيله دشمن و در موضعي مظلومانه از پاي درآمده اند .

همانطور كه «حسين ابن علي» سومين امام شيعيان ، محبوبترين و در عين حال مظلومترين قهرمان تاريخ ديني ايرانيان است كه در اوج مظلوميت در نبرد با دشمنان كشته مي شود . همچنانكه فلسفه «مهدويت تشيع» نيز در بطن خود چشم انتظاري يك جامعه ديني به ظهور ناجي و قهرماني در آخرالزمان است كه ويژگي برجسته او نيز مظلوميت اوست .

در دهه نخست انقلاب اسلامي ايران ، آيت الله خميني نمود برجسته قهرمان مظلوم و مطلوب نظام فكري ـ فرهنگي ايرانيان بود كه برخاسته از انقلابش تماميت دشمنان بيروني انقلاب اسلامي را مظلومانه بمبارزه طلبيد .

امپرياليسم جهاني ، آمريكاي جنايتكار ، شيطان بزرگ ، ارتجاع منطقه اي جملگي دشمنان قهرمان دهه اول انقلاب ايران بودند . اشغال سفارت آمريكا در سال 58 اوج ارضاء ذهني قهرمان خواهي ايرانيان بود .

آيت الله خميني با مديريت ذهني اشغال سفارت آمريكا موفق شد تا در حاكميت وقت نظام پولارايز جهاني ، ابتكار عمل را از دست جنبشهاي كمونيستي خارج كرده و خود و انقلاب اسلامي را پيشگام تر از كمونيستهائي كه سالها طلايه دار نبرد با امپرياليستها در صف نخست مبارزه بودند ، قرار دهد .

اهميت اين جايگزيني از آن جهت بود كه كمونيستها كه پيش از اين ، سالها در مسير مبارزه شان با جهان كاپيتاليست مدعي بودند كه در اين مبارزه «دين» افيون توده هاست ! اكنون با قهرماني مذهبي مواجه شده بودند كه بسيار جسورانه تر از آنها به مبارزه با امپرياليستها برخاسته است .

آيت الله خميني تا آخرين لحظه حيات خود هرگز اجازه نداد به اين پوزيشن ضد آمريكائي خود و انقلابش خدشه اي وارد شود . اما با وفات ايشان و بدنبال پايان جنگ ايران و عراق و برجسته شدن مشكلات معيشتي و مطالبات سياسي ـ اجتماعي داخلي در ايران كه تأديه آنها به دليل جنگ هشت ساله معوّق مانده بود ، روح قهرمان خواهانه ايرانيان چشم انتظار قهرماني در داخل شد تا به مصاف با ديوهاي داخلي برود .

خاتمي انتخاب قهرمان خواهانه و نوين ايرانيان در دوم خرداد 76 بود كه از سوي ملت به رسالت تاريخي مبارزه با دشمنان جديدي از قبيل ارتجاع ، تحجر ، و جزم انديشي مامور شده بود. با اين تفاوت كه در تكوين كاراكتر اين قهرمان نوين ، خاتمي خود كمتر رغبتي به احصاء اين پوزيشن و جايگاه داشته است .

ورود خاتمي به صحنه مبارزات انتخابات رياست جمهوري ، ورودي كراهت آميز بود . وي از نظر شخصيتـــي فاقد عنصر جاه طلبي است كه اصل بديهي و لازم براي مبارزات سياسي سياستمداران است . فقدان اين خصيصه ، رويكرد خاتمي به مقوله سياست و چالش سياسي را رويكردي «ديوژني» كرده كه منجر به بي انگيزگي وي در مبارزه بر سر قدرت شده است .

خاتمي از نظر شخصيتي برخوردار از شاكله اي فرهنگي و فرهيخته مي باشد كه بودن در كتابخانه ملي و دنياي كتاب و معرفت و حظ ذهني بردن از فضاي فرهنگي آن بسيار شورانگيزتر از جذابيت هاي جهان سياست براي اوست .

ويژگي ديگر جنبش اصلاح طلبي ايران عوامزدگي در عرصه سياست است .

محصول انتخابات دوم خرداد 76 ماحصل حُسن تصادفِ عدم رغبت ملي از يك گزينه مسبوق به يك گزينه محبوب بود . بدنه ماكزيممي آراء مكتسبه خاتمي در دوم خرداد 76 برخاسته از توده هاي عوامي بود كه دغدغه هائي سطحي و عوامانه داشتند . ويژگي عوام محدود بودن دغدغه ها و مطالباتشان در تعلقات معيشتي و فراغتي منحصر در دايره حوزه خصوصي شان است . عوام نه مي توانند و نه تمايلي دارند از اين دايره فراتر بروند . براي عوام شيوه حكومت اعم از ديكتاتوري يا ليبرال دمكراسي علي السويه است .

آرمانهاي بلند اصلاح طلبان نظير آزادي بيان و آزادي انديشه و حقوق سياسي براي عوام موضوعيت و جذابيتي ندارد .

عوام بيان و انديشه اي در حوزه سياست ندارد كه بدنبال احصاء آزادي آنها در عرصه سياست باشد . دغدغه هاي عوام از جنس تأمين حداقل رفاه نسبي و برخورداري از معيشت و فراغت مطلوب است و آزاديهاي اجتماعي بمراتب فريباتر از آزاديهاي سياسي براي ايشان مي باشد . هر حكومتي كه توان تأمين اين مطالبات را براي ايشان داشته باشد از نظر عوام آن حكومت مطلوبتر است .

برخورداري خاتمي از حجم بالائي از آراء توده هاي عوام ، رهبران جنبش اصلاح طلبي را به نوعي فريب داده و تلقي ايشان از كليت آراء خاتمي به غلط بلوغ فكري و آگاهي اجتماعي قاطبه شهروندان ايراني تلقي مي شود . دوم خرداد 76 در كالبد خود برخوردار از حجم چشمگيري از مطالبات مضايقه شده توده عوام جامعه شهروندي ايران بود .

«اسپينوزا» نفي كردن را نوعي «تَعّيُن» بخشيدن توصيف كرده كه طي آن مابه ازاي هر نوع نفئي ابراز «تَعّيُن» براي عنصر نافي است . در دوم خرداد 76 نيز جامعه شهروندي ايران با نفي گزينه جناح حاكم به موجوديت تحقير شده خود «تَعّيُن» بخشيده و مطالبات شهروندي مضايقه شده شان را در خواست كردند .

بواقع حجم غالبي از تحول اجتماعي دوم خرداد 76 پاسخ «رفلكسيو» جامعه شهروندي به بحران منزلت در ايران بود . تحولات اجتماعي «آبستن» معاني اند و نه «گرسنه» آنها ! لذا در تحليل تحولات اجتماعي معنا را بايد از رحم آن «زائاند» ، نه آنكه معنا را به آن «خوراند» !

رهبران جنبش اصلاح طلبي در ايران بدليل آنكه نتوانسته اند ماهيت آراء دوم خرداد را بصورت واقعي بازيافت كنند و با يك تحليل غلط از مجموع اين آراء ، حكم بر بلاغت توده هاي ايراني داده اند دچار عوامزدگي شده و قبل از آنكه به هدايت توده ها بپردازند به پيروي از عامه كشانده شده و خود اسير موج عوامزدگي شده اند .

آخرين ويژگي جنبش اصلاح طلبي ايران ، عهده داري رهبري جنبش توسط مطبوعات است .

ژورناليزم بدليل ماهيت كم عمق و هيجان زده اش رهبر مناسبي براي هدايت جنبشهاي اصلاح طلبانه نيست . اما در ايران بدليل فقدان عزم سياسي در بدنه مديريتي دولت و فقدان حضور جدي احزاب قوام يافته ، در كنار سكوت و بي تحركي محافل دانشگاهي و حوزوي ، ژورناليزم بصورت اجتناب ناپذيري خود را در مقام هدايت و رهبري جنبش قرار داده و به همين دليل جنبش اصلاح طلبي ايران دچار هيجان زدگي ، روزمره گي و فقدان استراتژي شده است .

از سوي ديگر گفتماني كه ژورناليزم اصلاح طلب در ايران اتخاذ كرده از يك سو گفتمان تحقير نسبت به محافظه كارهاست كه در بطن خود استعداد بالائي جهت ايجاد نفرت غيرضروري در محافظه كارها را فراهم كرده كه كمك شاياني به ترويج خشونت اجتماعي ـ سياسي مي كند و از سوي ديگر ادبيات بكار گرفته شده در ژورناليزم اصلاح طلب نسبت به رهبران جنبش مبتني بر ادبيات شيفتگي تا مرز تقديس است .

ادبيات احساساتي بخش قابل توجهي از مطبوعات اصلاح طلب با ابراز ارادت خدايگان گونه نسبت به رهبران اصلاحات در بطن خود اين استعداد را دارد تا ضمن برجسته كردن نامتعارف رهبران جنبش ، ايشان را با بزرگ نمائي در معرض توجه و تهاجم محافظه كارها قرار دهند و خود سهواً نقش و عاملي تحريك كننده براي محافظه كارها بمنظور حذف خشونت آميز رقيب را ايفا نمايند .

جنبش اصلاح طلبي ايران براي حفظ صيانت نفس خود چاره اي ندارد كه بجاي تحليلهاي ذائقه شيرين كن ، روي به حلاجي هاي واقع بينانه آورد . هر چند محصول اين حلاجي ها تلخ باشد اما بقول سعدي شاعر معروف ايرانيها :

«چه خوش گفت آن مرد داروفروش ـ شفا بايدت ، داروي تلخ نوش»



داريوش سجادي

29 آوريل 2000

مريلند ـ آمريكـا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر