۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۹, یکشنبه

مرد خيزراني


مقدمه
ورود هاشمي رفسنجانــي به رقابت هاي انتخابات مجلس ششم و تلاش گسترده اي كه حزب كارگزاران سازندگي براي اثبات شايستگي هاي پدر فكري شان به عمل مي آورند ، تدريجا وارد مرحله اي شده كه طي آن كارگزاران با اخذ گاردي جان نثارانه براي ليدر خود ، عدم اقبال بخشي از جبهه دوم خرداد به هاشمــــي را «از سر كدورت» ناشُكري و ناسپاسي به ولي نعمت خود تلقي كرده و اينك كه جبهه دوم خرداد از قرار دادن نام هاشمي در ليست كانديداهاي منتخب خود براي پارلمان استنكاف ورزيده ، محمد هاشمي در بياني عاطفي و معصومانه خطاب به «چپ ها» مي گويد:
« اصلا لازم نكرده نام برادرم را در ليست هاي انتخاباتي تان بگذاريد»!
مقاله «مرد خيزراني» كاوشي است در شخصيت هاشمي رفسنجاني و حزب كارگــزاران سازندگــــي كه 9 ماه پيش اجمالي از آن تحت عنوان « بررسي يك الگوي قدرت» در شماره خرداد ماه نشريه هفتگي «نامه» چاپ شد . اما اكنون به دنبال گاردگيري هاي جديد حزب كارگزاران با ديگر جناح هاي سياسي ، مرور مجدد آن خالي از لطف نيست.
در اين مقاله، هاشمي رفسنجاني برخوردار از شخصيتي توصيف شده كه علاقه مند به درخشش انحصاري در صحنه سياسي ايران است.
مصاحبه هاي اخير هاشمي بعد از اعلام ورودش به صحنه انتخابات مجلس ششم ، گونه شناسي ارزشمندي از اين ويژگيِ منحصربفرد هاشمي را در اختيار علاقه مندان به مسائل سياسي ايران قرار داده است . خصوصا آنجائي كه هاشمي در بيان روند سياست هاي متخذه دولت رئيس جمهور خاتمي ، تمامي عملكرد و اقدامات و برنامه هاي خاتمي را دنباله روي از برنامه هاي دولت سابق و برداشت از كاشتِ هشت ساله « دولت سازندگي» اعلام مي نمايد!
براي هاشمي ، جهان بيروني زماني به رسميت شناخته مي شود كه در اولويت «هاشمي» در آن جهان به رسميت شناخته شده باشد!
هاشمي اخيرا دچار يك تناقض نيز شده است . آنجا كه در مصاحبه مطبوعاتي اش حماسه دوم خرداد را محصول سياست هاي خود عنوان نموده اما در كمتر از يك ماه طي مصاحبه با روزنامه همشهري ، پيروزي خاتمي در دوم خرداد 76 را ناشي از سياست هاي افراطي جناح راست عنوان كرده است.
ظاهرا براي هاشمي بودن در « صف» جذابيت بيشتري از « ستاد» دارد . وي خود را تمام شده نمي داند كه اينك در حيات نوين سياسي ايران نقش بازنشسته ها را پيدا كند!
به تعبير شاملو ، براي هاشمي «بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار» است !ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مصري ها معتقدند زوال يك ملت زماني آغاز مي شود كه اساطير خود را نابود مي كنند!
دي ماه سال 74 پس از آنكه رايزني هاي هاشمي رفسنجاني براي متقاعد كردن جامعه روحانيت مبارز به منظور قرار دادن پنج مرد منتخب وي در ليست كانديداهاي جناح محافظه كار در مجلس پنجم با شكست مواجه شد ، حزب كارگزاران سازندگي با اعلام موجوديت خود وارد عرصه مبارزه سياسي ايران گرديد . حضوري كه از آن مقطع به بعد مُنجر به افول ستاره اقبال محافظه كارها در عرصه سياسي ايران شد.
يك سال قبل از اين تاريـــخ بود كه عطاالله مهاجرانـــــــي معاونت حقوقي ـ پارلماني وقت رياست جمهوري براي نخستين بار در مصاحبه با روزنامه ايران نيوز پيشنهاد تغيير قانون اساسي به منظور امكان مجدد كانديداتوري هاشمي رفسنجاني جهت تصاحب دوره سوم رياست جمهوريش را مطرح كرد و از آن مقطع اين پيشنهاد وارد عرصه چانه زني هاي سياسي محافل قدرت در ايران شد.
نكته حائز اهميت در عرصه مجادلات كلامي و نوشتاري طرحِ ابقاي هاشمي ، سكوت توأم با رضايت شخص هاشمي در خصوص اين پيشنهاد تا قبل از اظهار نظر مستقيم رهبر انقلاب بود و بلافاصله پس از مخالفت صريح رهبري انقلاب ، هاشمي نيز سكوت خود را شكست و علي الظاهر با اين پيشنهاد به مخالفت پرداخت!
هاشمــــي از نظر روان شناسي از شخصيتي مصلحت انديش و در عين حال جاه طلب برخوردار است كه در فرآيند شكل گيري اين شخصيت به شدت علاقه مند به درخشش انحصاري در عرصه سياسي ايران مي باشد . شايد بتوان در اين خصيصه لايه هايي از نارسيزم را در رفتار هاشمي استحصال كرد.
هاشمي صراحتا يك بار در نماز جمعه تهران جاه طلبي را ارزشي فطري در نهاد بشر توصيف كرد . هر چند استدلال وي در اثبات فطري بودن اين خصيصه قابل درك است و اصولا مبارزه سياسي در فقدان عنصر جاه طلبي ، مبارزه را دچار عدم تجانس مي كند ليكن حجم بيش از حد اين عنصر نيز منجر به تحت الشعاع قرار گرفتن اصل مبارزه سياسي شده تا جائيكه براي يك عنصر سياسي اصل مبارزه مبدل به هدف اصلي مي شود و عنصر جاه طلب در آخرين تحليل ميان خود و هدف مبارزه به وحدت مي رسد!
زماني كه هاشمي طي سخنراني خود بعد از راه پيمائي ميليوني مردم ايران به مناسبت سالگرد پيروزي انقلاب در سال 73 در توصيف اين حضور و حمايت ميليوني اعلام كرد:
«مردم انقلابشان را دوست دارند و اين اشتباه است كه در تبليغات ، حمايت و علاقه مردم از انقلاب و عمل مسئولين را تفكيك مي كنند» ! صراحتا حصول خود به وحدت وسيله و هدفِ مبارزه و به تعبير «جورج اُرول» ناپلئونيزه شدن انقلابيون را اعلام كرد(1) كه ناظران سياسي از آن به عنوان مصادره شخصي انقلاب ياد مي كنند.
در چنين حالتي جهان مورد وثوق چنين عنصر سياسي اي ، جهاني است كه در آن همه راه ها و تأييدها و تشويق ها و تكريم ها بايد به او ختم شود.
ساكن سياره يازدهم رُمان «شازده كوچولوي» آنتوان دوسنت اگزوپري بهترين مثال از اين نوع است كه در آن تك ساكن اين سياره ، دنيا را تنها براي استقبال و تشويق خود مي خواهد و تنها تكليفي كه از جهان پيرامون مي طلبد ، كف زدن براي اوست!
هاشمي در فرآيند تكوين اين شخصيت طي دوران ماه عسل خود با جناح راست در دوران رياست جمهوري اش از چنان وجاهت ملي ـ مذهبي اي برخوردار شد كه علي الظاهر به ادعاي جناح راستِ آن موقع مخالفت با او مخالفت با رهبري و پيغمبر و ... تعبير مي شد!
وجاهتي كه هاشمي ميان حفظ آن با ديگر گزينه ها كمتر حاضر به قرباني كردن آن بوده است.
تراژدي كرباسچي ، مرد موفق هاشمي كه وي و مهاجراني از او به عنوان «سِنمار معمار»(2) ياد كردند نشاني گويا از ميل مفرط هاشمي بود جهت حفظ وجاهت ملــي خود در مقابل ورود به عرصه مبارزه با طرف هائي كه در پرده دَري از او كمترين مضايقه اي نداشتند.
هاشمي به خوبي درك كرد كه چگونه هم شأني اش با رهبري و پيغمبر در سالهاي رياست جمهوريش در صورت دفاع از كرباسچي مي تواند توسط گمنام ترين عناصر جناح راست مورد تعرض قرار گيرد.
پرخاش گستاخانه و توأم با هشدار نماينده اي گمنام از فيروز كوه نسبت به هاشمي پس از دفاع لطيف و غير مستقيم وي از كرباسچي در نماز جمعه سال گذشته تهران به خوبي به هاشمي ثابت كرد كه در صورت ورود مستقيم به جنگ قدرت با محافظه كارها ، با رقبائي نامتعارف و جسور مواجه خواهد بود كه به راحتي مي توانند چشم هايشان را بر روي تمامي سالهاي شيرين و خوشِ گذشته شان با يكديگر ببندند و با هاشمي همان كنند كه پرواي آنرا دارد.
هاشمي هر چند با ستايشِ ارزشمند رهبر انقلاب از شخصيت اش مبني بر آنكه هيچكس نمي تواند جايگاه هاشمي را نزد وي كسب كند ، از صندلي رياست جمهوري جدا شد . اما كسب اين افتخار نيز مانع از جسارت به هاشمي توسط رقباي فعلي اش نمي شود و هاشمي نيز اصلا مايل نيست اين افتخار عظيم را به راحتي از دست بدهد.
وي به خوبي مي دانست در صورت ورود علني براي نجات مرد موفقش در شهرداري تهران بايد هزينه هاي سنگيني بپردازد كه پرخاش رسولي نژاد كمترين آن بود . لذا ميان حفظ وجاهت ملي خود و نجات كرباسچي ، اولي را انتخاب كرد .هاشمي در تراژدي كرباسچي مواجه با دو گرينه پر ضرر و كم ضرر بود و منطق وي حكم مي كرد كه ضرر كمتر را برگزيند.
از سوي ديگر جناح راست نيز در پي گيري پرونده كرباسچي دست بر روي كسي گذاشته بود كه عملا مينياتوري از خود هاشمي بود . در واقع نيت اصلي محافظه كارها در داستان كرباسچي محاكمه سمبليك هاشمي رفسنجاني بود تا به اين وسيله حداقلِ انتقام شان بخاطر كم لطفي هاشمي در انتخابات مجلس پنجم و خاصه خرجي وي در محافظت از سلامت انتخابات رياست جمهوري هفتم را بگيرند!
محافظه كارها حريصانه مترصد ورود هاشمي به قائله كرباسچي بودند تا نبرد اصلي خود را با شخص هاشمي آغاز و حساب هايشان را با وي تسويه كنند . هاشمي نيز به خوبي از اين كمينگاه مطلع بود و زيركانه اين فرصت را از محافظه كارها مضايقه كرد.
هر چند در جريان انتخابات مجلس خبرگان «علي رغم تحريم غير رسمي اين انتخابات توسط جبهه دوم خرداد بدليل حذف اكثر كانديداهاي غير همسو با دست راستيها توسط شوراي نگهبان» حزب كارگزاران كوشيد با «چشمك زدن» به جناح راست و مشاركت فعال در اين انتخابات (بلافاصله بعد از فراخوان هاشمي رفسنجاني جهت حضور در اين انتخابات) براي آنها فريبائي كند . ليكن محافظه كارها بدون كمترين توجه به اين دلربائي ، عزم جزم خود براي پي گيري تا انتهايِ پرونده كرباسچي را نشان دادند و اين مُغازله نه تنها كمكي به كرباسچي نكرد بلكه دامن زننده به شائبه معامله كارگزاران با راست ها در افكار عمومي شد و همين شائبه لطمه سنگيني را به پايگاه مردمي و بادآورده كارگزاران در جريان بازداشت 12 روزه و محاكمه و دفاعيه شورانگيز كرباسچي وارد آورد.
مشكل كارگزاران ماهيت قائم به فرد بودن آنست . همين ماهيت باعث شده كه اين حزب نتواند در لايه هاي اجتماعي ايران ، پايگاهي مستحكم و فراگير كسب كند.
همانگونه كه وقتي از «علي دشتي» دبير كل حزب «عدالت» در دهه 20 علت نامگذاري اين اسم را بر حزبش پرسيدند در پاسخ گفت:
عین و دال از نام حزبش مخفف «عـــــلي دشتـــــي» است و الباقي آن نيز «آلت» وي اند!!!
ماكزيمم تلاش كارگزاران جهت گسترش پايگاه مردمي حزبشان ، اقدام تصنعيِ چاپ آگهي هاي جذب نيروهاي جوان براي شركت در انتخابات شوراها در برخي از نشريات كشور بود كه از دلِ اين فراخوان عمومي تنها نامي غريب و ناآشنا بنام «روشنك سياسي» ! در ميان پانزده كانديداي منتخب كارگزاران در انتخابات شوراي شهر تهران بيرون آمد كه كم فروغ درخشيد و در هياهــوي تبليغات ديگر چهره هاي سرشناس اين انتخابات مفقود شد!
وجود ويژگي قائم به هاشمي بودنِ حزب كارگزاران ، جناح راست را نيز ترغيب كرد تا با انگشت گذاردن بر اين حزب و قلع و قمع افراد شاخص آن در نهايت و خفا هاشمي را در تنگنا قرار دهند . لذا كرباسچي را محاكمه و محكوم كردند ، روزنامه دختر هاشمي را به محاق بردند ، و عطاالله مهاجراني را به قصد اسقاط به عرصه استيضــــاح كشاندند تا بتوانند هاشمي را به زانو در آورند.
اما آيا هاشمي واقعا به زانو درآمد؟
شايد پاسخ به اين پرسش هنوز به وضوح روشن نباشد تا جائيكه برخي از ناظران سياسي معتقدند كه اينك نوبت حركت هاشمي است.
بر خلاف تصور عامه ، علي رغم اهميت انتخابات مجلس ششم و تركيب آتي اين مجلس كه تعيين كننده شكل آتي مبارزات سياسي در ايران است ، شايد براي هاشمي از آن انتخابات مهم تر انتخاب رياست قوه قضائيه باشد . لذا بعيد به نظر نمي رسد حركت بعدي هاشمي با توجه به ناخرسندي وي از عملكرد قوه قضائيه نسبت به حاميانش ، براه انداختن ماشين ديپلماسي پنهان جهت انتخاب عنصري معتدل در رأس قوه قضائيه و تغيير تركيب رؤساي اين قوه باشد.
ليكن در مجموع آنچه كه مشخص است در تراژدي كرباسچي ، اسطوره هاشمي شكسته شد . اما آيا با شكستن اسطوره هاشمي «حزبِ» هاشمي نيز مضمحل شده است؟
در كُتب تحصيل دبستاني دهه 40 داستاني تحت عنوان «چناران» بود كه طي آن كلاغي سرگشته در بياباني لم يزرع ، تك درخت چنارِ فرتوت و تشنه لبي را مي يابد و با راهنمائي درخت ، رودي را از دور دست ترغيب به آمدن به پاي درخت مي كند كه محصول اين مباشرت و همراهي گلستاني آباد در دل كوير شد كه بعدها درخت و كلاغ و رود بر سر نامگذاري بر آن بوستان ، مُتفقا بر روي نام «چناران» به عنوان سمبل آباداني آن بوستان به توافق رسيدند . اكنون نيز بايد ديد به زعم مردم ايران بر تارك عمران و آباداني تهرانِ فرتوتِ ناشي از جنگ هشت ساله با عراق ، نام چه كسي مي درخشد . كرباسچي يا هاشمي؟
هر چند در همان كتب قديمي ، داستان ديگري تحت عنوان «گندم سياه» نيز به نثر كشيده شده بود كه حكايت رويش گندمي سياه در دل گندم زاري سيم گون بود كه همين تمايز سبب تكبّر و فخر فروشي گندم سياه به ديگر هم نوعان خود شد . تاجائيكه وي نتوانست از اندرز خيرخواهانه دوستان زرد روي خود مبني بر كُرنش در جهت باد ! بهنگام طوفان براي جان سالم به در بُردن پيروي كند و با قدي افراشته به مصاف طوفان رفت و در نهايت نيز از كَمَر شكست!

داريوش سجادي
13/بهمن/78
روزنامه پيام آزادي

پانوشت:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) ـ اشاره به ناپلئون شخصيت سمبليك رُمان «قلعـــــــه حيوانات» اثر جورج اُرول.
(2) ـ معماري افسانه اي در ادبيات فولكولوريك عراقی ها كه پس از آنكه موفق شد كاخي زيبا و افسانه اي براي پادشاه كشورش بسازد براي آنكه نتواند شيوه ساختن چنان كاخي زيبا را به ديگران آموزش دهد به دستور پادشاه به قتل رسيد!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر