بيوگرافیگری سيک چهره سياسی شناخته شده ای در کريدورهای سياسی مرتبط با مسائل ايران است که طی سالهای اخير بارها نام وی در نشريات محافظه کار ايران بعنوان مجری براندازی خاموش جمهوری اسلامی ايران مطرح شده.
گری سيک در دوران رياست جمهوری جرالد فورد ، جيمی کارتر و رونالد ريگان عضو شورای امنيت ملی کاخ سفيد بود و در خلال انقلاب اسلامی ايران و بحران گروگانگيری سال 58 در سمت مشاور ارشد کاخ سفيد در زمينه ايران فعاليت می کرد.
اين افسر بازنشسته نيروی دريايی آمريکا که دوران خدمتش در ارتش را در خليج فارس و آفريقای شمالی و مديترانه گذرانده همچنان مسئول برنامه های مرتبط با سياست خارجی آمريکا نيز بوده است.
گری سيک دکترای علوم سياسی از دانشگاه کلمبيا داشته و در حال حاضر محقق ارشد و استاد روابط بين الملل و قائم مقام مؤسسه خاورميانه در دانشگاه کلمبيا است.
همچنين مديريت اجرائی گلف 2000 (پروژه تحقيقاتی بين المللی در خصوص تحولات سياسی ـ اقتصادی و امنيتی خاورميانه وابسته به دانشگاه کلمبيا) بعهده اوست و تاکنون دو کتاب در مورد روابط ايران و آمريکا تأليف نموده.
مصاحبه ذيل ماحصل فرصتی است که دست داد تا از نزديک نقطه نظرات وی در خصوص مناسبات دو کشور ايران و آمريکا به نقد و ارزيابی کشيده شود.
داريوش سجادی ـ آمريکا
13/بهمن/79
سوال ـ صرف نظر از ايراداتی که کاخ سفيد طی 22 سال گذشته از جمهوری اسلامی ايران ابراز داشته ، ايران چه جذابيتی برای دولت آمريکا دارد که اين جذابيت ها واشنگتن را ترغيب به ايجاد مناسبات با تهران کند؟
سيک ـ در خلال چند سال گذشته خصوصاً پس از انتخابات سال 76 ايران که رئيس جمهور خاتمی روی کارآمد ، آمريکا درک کرده بود که فرآيند سياسی جالبی در ايران بوجود آمده. فرآيندی که بنظر من اختلاف زيادی با انتقادهائی که آمريکا پيش از اين نسبت به ايران مطرح می کرد ، دارد.
بنظر من اين بدآن معنا نيست که دولت آمريکا فکر می کند که تمامی مشکلاتش با ايران حل شده اما مسلماً دولت کلينتون به اين نتيجه رسيده بود که تنها راه منطقی که آمريکا می تواند در رابطه با ايران پيش بگيرد دخيل ساختن ايران در يک گفتمان است و بدين منظور کاخ سفيد ادبيات خود در مورد ايران را تغيير داد و ديگر به ايران لقب کشور خودسَر نداد همچنانکه برخی از تحريم ها مانند تحريم پسته و قالی و خاويار را تقليل داد و اساساً پيشنهادی جهت مذاکره مستقيم با ايران مطرح کرد.
دولت کلينتون معتقد بود تنها راه حل تمامی مشکلات دو کشور برقراری مذاکره مستقيم است. از شواهدی که در دولت جديد آمريکا نيز مشاهده می کنيم بنظر می رسد که رئيس جمهور بوش نيز مايل است همان روش قبل را ادامه دهد.اين بدآن معنا نيست که ايراداتی که دولت آمريکا بر دولت ايران وارد می کرده تغيير يافته بلکه اين امر مُبين آنست که دولت آمريکا احساس کرده وضعيت جديدی در ايران بوجود آمده و اين گشايشی جهت گفتمانی جديد بين دو کشور محسوب می گردد.
سوال ـ من پاسخ خودم را نگرفتم . صريحاً مايلم بدانم از نظر واشنگتن ، ايران برخوردار از چه جذابيت و يا ويژگيهائی است که دولتمردان آمريکا را ترغيب به ايجاد مذاکره و يا رابطه با اين کشور می کند؟
سيک ـ برخلاف تصور موجود ايران برای آمريکا هيچ جذابيتی ندارد! بهمين دليل اُمهات سياست «مهار دو جانبه» بر اين فرضيه استوار بود که آمريکا می تواند ايران و فرصت های تجاری آن و موقعيت استراتژيک آن را ناديده بگيرد بدون آنکه بهای سنگينی برای اين امر بپردازد.
لازم است از منظری ديگر به اين مسئله بنگريم . توليد ناخالص داخلی ايران اعم از مجموع توليد کالا وخدمات معمولاً کمتر از کسری تجاری آمريکا در هر سال است و بندرت به بيش از 1% کل توليد ناخالص داخلی آمريکا می رسد.از لحاظ تجاری تعدادی از شرکت های آمريکائی به ايران علاقه مندند اما همچنانکه مشاهده کرده ايم اين جذابيت آنقدر مهم نيست که مُنجر به مقابله شرکت های مزبور با دولت آمريکا ، تحريم ها و ساير محدوديت ها در قبال ايران شود.
از يک ديدگاه کاملاً تجاری قدرت چانه زنی ايران با آمريکا بسيار کمتر از آن است که اکثر ايرانی ها تصور می کنند.
اما اين بدان معنا نيست که ايران فاقد اهميت است .آمريکا به اين نتيجه رسيده که دشمن تراشی در خليج فارس بی حاصل است. عراق تحت رهبری صدام حسين به اندازه کافی برای آمريکا دشمن هست و ديگر لزومی به دشمن تراشی جديدی در منطقه نيست . مُضافاً آنکه مقابله آمريکا با عراق در صورت بی طرفی ايران دارای مخاطرات کمتری برای آمريکا خواهد بود.
همکاری بين ايران و عربستان برای سياستگذاران آمريکا مفيد فايده است همچنانکه مخالفت ايران با طالبان حاکم در افغانستان با منافع سياسی آمريکا هم جهت است. تلاش ايران در جهت ارتقاء ثبات سياسی در آسيای ميانه با تأييد ما مواجه شده و دخالت ميانجی گرانه ايران در اختلاف فلسطينی ها و اسرائيل می تواند مفيد باشد.
روابط ايران و روسيه سياست آمريکا را در برخی از جهات متأثر می کند و همه اينها زمينه های علائق مشترک است که بصورت روزافزون در آمريکا مورد توجه قرار می گيرد خصوصاً آنکه اين زمينه ها توسط تبادل های آکادميک ، هنری ، ورزشی و فرهنگ عمومی ميان دو کشور طی 4 سال گذشته رشد کرده و تقويت شده اند.
اما هيچ چيز مهم تر از اين واقعيت نيست که «محمد خاتمی» در ايران بعنوان رئيس جمهور انتخاب شده و اينکه ايران تلاش گسترده ای را جهت گشايش با دنيای بيرون آغاز کرده و اين امر توجه سياستگذاران آمريکا را جلب کرده و وجهه ايران را از يک کشور متخاصم و حتی متعصب تغيير داده تا جائيکه امروز ايران بعنوان يک طرف گفتگو در تعداد زيادی از زمينه ها تلقی می شود.
تمايل رسمی آمريکا جهت گفتمان با ايران در سال 97 آغاز شد و واشنگتن با علاقه مندی هر چه تمام تر سرنوشت سياسی جنبش نوين اصلاح طلبی ايران را دنبال خواهد کرد. پس از سال 97 رئيس جمهور کلينتون علاقه ويژه ای به فرهنگ و تاريخ ايران پيدا کرد.
نشانه های اوليه حاکی از آنست که دولت جديد رئيس جمهوربوش نيز نسبت به نشانه های چنين واقعيت نوين سياسی در ايران آگاه است.بنيان های رابطه نوين سياسی ميان دو کشور پی ريزی شده اند و سير امور متکی خواهد بود بر اقدامات ايران و تصورات آمريکا!
جورج بوش پدر يک بار مطرح کرد«حُسن نيت ، حُسن نيت می آورد» امروز نيز شعار اصلی و بلند مدت جهت بهبود روابط دو جانبه ، اقدامات مثبت متقابل است.
سوال ـ حال همين سوال برای ايران مفروض است که جذابيت های آمريکا برای جمهوری اسلامی ايران چه می تواند باشد تا دولتمردان تهران را مُجاب به بهبود مناسبات با واشنگتن کند؟
سيک ـ نظر شخصی من آنست که دولت جديد آمريکا بايد بررسی و بازبينی همه جانبه ای از کل سياست خاورميانه ای خود انجام دهد و اين بازبينی بايد تمامی زمينه های مربوط به اين منطقه اعم از مسائل ايران و عراق و ساير کشورهای خليج فارس، حضور نظامی آمريکا در منطقه و مسئله افزايش سلاح های هسته ای ، رابطه با پاکستان ، تروريسم با تاکيد خاص بر اسامه بن لادن در افغانستان و همچنين مسائل آسيای ميانه و حوزه دريای خزر و مسئله نفت را شامل شود.
اين مسئله دارای جوانب مختلفی است منجمله روابط ميان کشورهای خليج فارس و اختلاف اعراب و اسرائيل و تمامی اين مشکلات بايد در يک مجموعه کلی توسط دولت جديد آمريکا بررسی مجدد شود.
سالهاست که چنين بازنگری جامعی توسط بسياری از دولت های آمريکا صورت نگرفته .من اميدوارم دولت بوش چنين تلاشی را بکند اما احتمالاً آسان ترين راهی که دولت جديد می تواند طی کند تا حُسن نيت خود را به ايران نشان دهد لغو برخی از تحريم های سنگين تر عليه ايران است.
نظر شخصی من تاکيد بر موضع آمريکا در قبال لوله های نفتی دريای خزر خصوصاً خط لوله نفتی باکو ـ جيحان و احتمال صدور نفت همسايه های شمالی ايران از طريق خاک ايران به خليج فارس است. معتقدم تغيير سياست آمريکا در قبال خط نفتی باکو ـ جيحان و همچنين صدور مجوز تبادل نفت با ايران توسط شرکت های آمريکائی می تواند بدون شک سيگنال مثبتی برای ايران باشد . زمينه های ديگری هم که رئيس جمهور بوش می تواند به آن بپردازد در خصوص تحريم هائی است که توسط دولت کلينتون عليه ايران اعمال شده است.
من معتقدم بوش اين اختيار و قدرت را دارد که به تغيير و يا حتی لغو بسياری از آن تحريم ها بپردازد خصوصاً اينکه اين امر نيازی به تصويب کنگره نداشته و رئيس جمهور شخصاً قدرت انجام آنرا دارد.
زمينه ديگری که می تواند در تجديد روابط ايران و آمريکا مُحرک ايران باشد مربوط به سرمايه های مسدود شده ايران در آمريکا است که در واقع پرونده آن در حال حاضر در ديوان لاهه مفتوح بوده و دولت کلينتون تمايل خود جهت حل ساير زمينه های اختلاف بين ايران و آمريکا در دادگاه لاهه را ابراز نموده بود اما اين امر تنها در حد الفاظ باقی ماند و اقدامی عملی در اين خصوص صورت نگرفت.
حال بايد ببينيم که آيا دولت جديد آمريکا گامی عملی در اين زمينه برمی دارد يا نه؟ و آيا در واقع اقدامی در جهت حل مابقی اختلافات که از روزهای نخست انقلاب و بحران گروگانگيری ميان دو کشور ايجاد شد ، انجام خواهد داد؟
من نمی توانم پيش بينی کنم که اين امور رُخ خواهد داد اما معتقدم اينها اموری اند که دولت جديد آمريکا می تواند توسط آنها حُسن نيت خود را به ايران نشان دهد تا تهران ترغيب به گفتمانی جدی تر با آمريکا شود.
سوال ـ گری سيک و جمعی از هم فکران گری سيک همواره از جانب برخی از نشريات و محافل محافظه کار ايران متهم شده اند که می کوشند با هدايت و کنترل از راه دور زمينه های استحاله و براندازی انقلاب ايران را از طريق سياست «براندازی خاموش» فراهم کنند.صرف نظر از درستی يا نادرستی ادعای مزبور ، شما چه اهدافی را در ايران دنبال می کنيد و بدنبال چه فرآيندی در ايران هستيد؟
سيک ـ من مانند ساير افراد روزنامه های ايران را مطالعه می کنم و بايد بگويم متعجبم که برخی از روزنامه های محافظه کار که هدف شان تنها جلوگيری از گشايش روابط دو کشور است اين نظرات را مطرح می کنند.من شخصاً و بسياری از متفکران آمريکائی که سالها مسائل ايران را دنبال کرده اند با دولت آمريکا بحث کرده ايم تا سياست بازتری نسبت به ايران اعمال کند تا تبادل های فرهنگی بين آمريکائی ها و ايرانی ها صورت بگيرد و نوعی گفتمان بين دو کشور تسهيل شود.
ظاهراً برخی از نشريات محافظه کار نظرشان اين است که هرگونه تلاش جهت آغاز گفتمان بين ايران و آمريکا نوعی توطئه جهت آسيب رساندن به ايران است.
من مخالف اين ديدگاهم . معتقدم که آغاز چنين گفتمانی چه بصورت مستقيم يا غير مستقيم برای دو کشور حياتی است تا از اين طريق دو طرف بتوانند اختلاف هائی که باعث شکافی 20 ساله بين آنها شده است را پُر نمايند.
من شخصاً در اين فرآيند دخالت زيادی داشته ام و همواره انتقاد زيادی از دولت آمريکا و نحوه برخوردش با ايران را مطرح کرده ام و اينک می بينم که نه تنها دولت آمريکا با برخی از مواضع من مخالف است بلکه محافظه کاران ايران هم با اين نظرات مخالفت می ورزند.
من معتقدم محافظه کاران ايران و آمريکا تقريباً در تمامی امور با هم اتفاق نظر دارند و مهم ترين اتفاق نظرشان آنست که هيچ گشايشی بين دو کشور رخ ندهد اما گشايش بين دو کشور رخ خواهد داد و بنظر من اين تنها راهی است که دو کشور می توانند مشکلاتشان را حل کنند.
سوال ـ آمريکا طی دو دهه گذشته يکی از شرايط بهبود مناسبات خود با ايران را پرهيز ايران در حمايت از اعمال تروريستی کرده. فکر نمی کنيد بعد از 20 سال وقت آن رسيده که آمريکائی ها خصومت های خود با ايران را واقعی کنند! و صراحتاً به نقاط واقعی اختلافاتشان با ايران انگشت بگذارند؟ اين نکته از آنجهت حائز اهميت است که افکار عمومی نمی تواند بفهمد چگونه آمريکا که براحتی می تواند چشم خود را بر روی اعمال تروريستی متحدين خود در منطقه خاورميانه مانند ترکيه و اسرائيل ببندد اما همزمان ايران را بخاطر حمايت از دفاع مشروع مردم لبنان از تماميت ارضی کشورشان نسبت به تجاوز رژيم تل آويو متهم به حامی تروريست بودن می کند؟
سيک ـ اين پرسش پُرمغزی است. اساساً مجموعه ای از مشکلات بين دو کشور وجود دارد که يکی از آنها اتهامات متقابل تروريسم است که دو طرف به يکديگر انتساب می دهند و دوم دخالت گسترده آمريکا در روند صلح اعراب و اسرائيل که اين امر باعث شده دولت آمريکا هرگونه مخالفت با اين روند صلح را خصوصاً اگر بصورت مبارزه مسلحانه يا ترور باشد يا چيزی مانند آنرا بعنوان تروريست تلقی کند.
واقعيت اين است که ايران در گذشته به انحاء مختلف در تروريست دخالت داشته منجمله ترورهائی که در اروپا بوده کشتارهائی در شمال عراق و در موارد ديگری که کمی مبهم تر هستند اما مسلماً بعنوان فعاليت تروريستی محسوب می شوند.
ايران در اوايل پيروزی انقلاب سعی در براندازی دولتهای خليج فارس نمود و اين کار را از طريق ايجاد شورش ، قيام ، مخالفت و حتی فعاليت های تروريستی در آن مراکز دنبال کرد. اين يکی از زمينه هائی است که با جديت بايد مورد بحث دو طرف قرار گيرد.
ايران هم شکايات خاص خودش را دارد و بهترين راه برای رسيدگی به اين شکايات آنست که دو طرف پشت ميز مذاکره بنشينند. بخشی از مشکلات بين ايران و آمريکا به علت آنست که دو کشور بجای آنکه بنشينند و در خصوص مسائل با يکديگر صحبت کنند تنها از طريق روزنامه های خود با يکديگر صحبت می کنند و بنوعی بيانيه های عمومی شان را فرياد می زنند!
بر اساس تجربه شخصی خودم طی 8 سال اخير در برخورد با مقامات و افراد عادی ايران معتقدم زمينه ای برای تفاهم فی مابين وجود دارد و برخی از اين اختلاف ها در واقع اختلافات بيانی Rhetoric است که می توانند از طريق بحث عُقلائی حل گردند.
فکر می کنم اين راهی است که بايد طی شود و همين راه نيز بايد در خصوص ساير اختلافات پيش گرفته شود.خصوصاً اتهامی که به ايران در مورد توليد سلاح های کشتار جمعی نسبت داده می شود که اين مسئله ايست که بايد دو طرف مستقيماً در خصوص آن به بحث بپردازند.
بنظر من اين مشکل نيز از طريق گفتمان قابل حل است . در ساير زمينه ها نيز مانند روند صلح خاورميانه که ممکن است دو طرف شديداً در مورد نتيجه آن با هم اختلاف داشته باشند باز هم زمينه ای برای گفتمان جدی جهت تقليل اختلافات وجود دارد.
من در خلال چند سال گذشته تحت تأثير اين تاکيد ايران قرار گرفته ام که مطرح کرده با وجود آنکه مخالف روند صلح است اما مستقيماً اقدامی در جهت تأثير گذاری در اين روند انجام نخواهد داد و اين امری است که شايسته بحث جدی و عميق می باشد. تنها راه دسترسی به اين هدف مذاکره بين دو طرف است و فکر می کنم نه تنها آمريکا بلکه ايران نيز بايد در جهت امکان پذير ساختن اين هدف تلاش کند.
سوال ـ آيا فکر نمی کنيد تيم جديد مستقر شده در کاخ سفيد با توجه به پيشينه نفتی شان و با توجه به جذابيت های بازار نفت ايران موفق شوند بهبودی در مناسبات فريز شده ايران و آمريکا بعمل آورند؟
سيک ـ بنظرم هنوز زود است که بخواهيم در خصوص سياست های دولت جديد آمريکا قضاوت کنيم اما بايد اضافه کنم «کالين پاول» وزير خارجه جديد در زمان تحليف خود در پُست جديدش سيگنال واضحی از تمايل دولت جديد جهت بهبود روابط با ايران را ارسال کرد. من فکر می کنم ايران بايد اين سيگنال را خيلی جدی بگيرد اما اين يک خيابان دو طرفه است که تلاش دو جانبه از سوی دو کشور را می طلبد. اين اشتباه خواهد بود که ايران تنها بنشيند و بگويد دولت جديد آمريکا به نفت و مسائل نفتی علاقه مند است و ما بازار نفتی جذابی داريم بنابراين همه مشکلات ما حل خواهد شد . من فکر نمی کنم اين رويکرد صحيحی باشد چرا که مشکلات جدی سياسی هم ميان دو کشور وجود دارد که بايد حل شوند همچنانکه مشکلات سياسی داخلی موجود در ايران و آمريکا که رابطه آن دو را عمدتاً تحت الشعاع خود قرار داده حائز اهميت است.
محافظه کارها در ايران مخالف هرگونه گشايش با آمريکا هستند همانطور که محافظه کارهای آمريکا نيز مخالف هرگونه گشايش با ايرانند و اين مخالفت را عمدتاً بر مبنای مسائل ايدئولوژيک استوار نموده اند.
اين مشکلاتی است که دو طرف بايد بصورتی جدی به حل و فصل آن بپردازند. من نمی توانم نتيجه اين فرآيند را پيش بينی کنم تنها می توانم بگويم که دولت بوش در اين بُرهه سيگنال های مثبتی را ارسال می کند و احتمالاً در چند ماه آينده شاهد سياست های رسمی دولت بوش خواهيم بود.
سوال ـ دولت کلينتون در راستای بهبود مناسبات با ايران چه کارهائی بايد انجام می داد و يا می توانست انجام دهد که نداد و متقابلاً جمهوری اسلامی ايران چه کارهائی می تواند انجام دهد تا حداقل از مناسبات دو کشور تنش زدائی شود؟
سيک ـ دولت کلينتون طی سه سال گذشته شروع به ارسال سيگنال های مثبت تری به ايران نمود و بسياری از الفاظ ناخوشايند(more pejorative) را که قبل از آن در خصوص ايران بکار می برد کنار گذاشت و همچنانکه قبلاً مطرح کردم آمريکا برخی از تحريم ها عليه ايران را تقليل داد و نيز آشکارا و مکرراً خواستار گفتمان باز با ايران شد.
من فکر می کنم ايران بايد دعوت برای مذاکره را جدی بگيرد. دعوت برای گفتگو موعظه آمريکا به ايران نيست بلکه لازم است دو طرف در خصوص اختلافات فی مابين مذاکره کنند.
بنظرم اختلاف را می توان تقليل داد اما اين امر محتاج نوعی مذاکره مستقيم است بنابراين از ديدگاه من گام مؤثری که ايران می تواند بردارد آنست که با جديت به امکان اين گفتگوی مستقيم با آمريکا بيانديشد و اميدوارم اين امر بصورت خصوصی و به دور از منظر عمومی(Public Attention) صورت بگيرد تا اساساً دو طرف فرصتی بيآبند تا نقطه نظرات خود را بيان نموده و از ديدگاه های يکديگر مطلع شوند.
مسلماً ايجاد چنين گفتمانی باعث می شود دو طرف در خصوص سياست های خود بر روی نقطه قوت شان و زمينه های لازم البهبود بيانديشند و سپس با چنين برنامه و دستور کاری که منحصراً دستور کار آمريکا نيست بلکه دستور کار هر دو طرف است پشت ميز مذاکره بنشينند و مسائلی که باعث شکاف بين دو کشور شده اند را بررسی نمايند.
فکر نمی کنم اين امر قبل از انتخابات آتی رياست جمهوری ايران مُيسر شود چرا که سياست داخلی ايران در زمان انتخابات آنچنان پيچيده می شود که عملاً هيچگونه ابتکار عمل جديدی در اين زمان امکان پذير نيست. من هم انتظار آنرا ندارم اما اگر تحريم ها عليه ايران آنچنانکه من پيش بينی کرده ام در ماه اوت که مدتشان به پايان می رسد تمديد نشوند و همزمانی آن با روی کار آمدن رئيس جمهور جديد در ايران حال چه خاتمی يا شخص ديگری باشد اين همزمانی فضای بهتری را فراهم می کند که بصورت بالقوه نوعی ابتکار عمل مثمرثمر چه از جانب آمريکا و يا ايران مهيا گردد و اين امری است که من از آن استقبال می کنم.
با تشکر از فرصتی که برای اين مصاحبه مهيا کرديد آيا مطلب ديگری را هم لازم به ذکر می دانيد؟
سيک ـ نه مطلب خاصی ندارم و فکر می کنم مواضع خود و چيزهای اساسی را که لازم می دانستم مطرح کنم بوضوح بيان کردم.
گری سيک در دوران رياست جمهوری جرالد فورد ، جيمی کارتر و رونالد ريگان عضو شورای امنيت ملی کاخ سفيد بود و در خلال انقلاب اسلامی ايران و بحران گروگانگيری سال 58 در سمت مشاور ارشد کاخ سفيد در زمينه ايران فعاليت می کرد.
اين افسر بازنشسته نيروی دريايی آمريکا که دوران خدمتش در ارتش را در خليج فارس و آفريقای شمالی و مديترانه گذرانده همچنان مسئول برنامه های مرتبط با سياست خارجی آمريکا نيز بوده است.
گری سيک دکترای علوم سياسی از دانشگاه کلمبيا داشته و در حال حاضر محقق ارشد و استاد روابط بين الملل و قائم مقام مؤسسه خاورميانه در دانشگاه کلمبيا است.
همچنين مديريت اجرائی گلف 2000 (پروژه تحقيقاتی بين المللی در خصوص تحولات سياسی ـ اقتصادی و امنيتی خاورميانه وابسته به دانشگاه کلمبيا) بعهده اوست و تاکنون دو کتاب در مورد روابط ايران و آمريکا تأليف نموده.
مصاحبه ذيل ماحصل فرصتی است که دست داد تا از نزديک نقطه نظرات وی در خصوص مناسبات دو کشور ايران و آمريکا به نقد و ارزيابی کشيده شود.
داريوش سجادی ـ آمريکا
13/بهمن/79
سوال ـ صرف نظر از ايراداتی که کاخ سفيد طی 22 سال گذشته از جمهوری اسلامی ايران ابراز داشته ، ايران چه جذابيتی برای دولت آمريکا دارد که اين جذابيت ها واشنگتن را ترغيب به ايجاد مناسبات با تهران کند؟
سيک ـ در خلال چند سال گذشته خصوصاً پس از انتخابات سال 76 ايران که رئيس جمهور خاتمی روی کارآمد ، آمريکا درک کرده بود که فرآيند سياسی جالبی در ايران بوجود آمده. فرآيندی که بنظر من اختلاف زيادی با انتقادهائی که آمريکا پيش از اين نسبت به ايران مطرح می کرد ، دارد.
بنظر من اين بدآن معنا نيست که دولت آمريکا فکر می کند که تمامی مشکلاتش با ايران حل شده اما مسلماً دولت کلينتون به اين نتيجه رسيده بود که تنها راه منطقی که آمريکا می تواند در رابطه با ايران پيش بگيرد دخيل ساختن ايران در يک گفتمان است و بدين منظور کاخ سفيد ادبيات خود در مورد ايران را تغيير داد و ديگر به ايران لقب کشور خودسَر نداد همچنانکه برخی از تحريم ها مانند تحريم پسته و قالی و خاويار را تقليل داد و اساساً پيشنهادی جهت مذاکره مستقيم با ايران مطرح کرد.
دولت کلينتون معتقد بود تنها راه حل تمامی مشکلات دو کشور برقراری مذاکره مستقيم است. از شواهدی که در دولت جديد آمريکا نيز مشاهده می کنيم بنظر می رسد که رئيس جمهور بوش نيز مايل است همان روش قبل را ادامه دهد.اين بدآن معنا نيست که ايراداتی که دولت آمريکا بر دولت ايران وارد می کرده تغيير يافته بلکه اين امر مُبين آنست که دولت آمريکا احساس کرده وضعيت جديدی در ايران بوجود آمده و اين گشايشی جهت گفتمانی جديد بين دو کشور محسوب می گردد.
سوال ـ من پاسخ خودم را نگرفتم . صريحاً مايلم بدانم از نظر واشنگتن ، ايران برخوردار از چه جذابيت و يا ويژگيهائی است که دولتمردان آمريکا را ترغيب به ايجاد مذاکره و يا رابطه با اين کشور می کند؟
سيک ـ برخلاف تصور موجود ايران برای آمريکا هيچ جذابيتی ندارد! بهمين دليل اُمهات سياست «مهار دو جانبه» بر اين فرضيه استوار بود که آمريکا می تواند ايران و فرصت های تجاری آن و موقعيت استراتژيک آن را ناديده بگيرد بدون آنکه بهای سنگينی برای اين امر بپردازد.
لازم است از منظری ديگر به اين مسئله بنگريم . توليد ناخالص داخلی ايران اعم از مجموع توليد کالا وخدمات معمولاً کمتر از کسری تجاری آمريکا در هر سال است و بندرت به بيش از 1% کل توليد ناخالص داخلی آمريکا می رسد.از لحاظ تجاری تعدادی از شرکت های آمريکائی به ايران علاقه مندند اما همچنانکه مشاهده کرده ايم اين جذابيت آنقدر مهم نيست که مُنجر به مقابله شرکت های مزبور با دولت آمريکا ، تحريم ها و ساير محدوديت ها در قبال ايران شود.
از يک ديدگاه کاملاً تجاری قدرت چانه زنی ايران با آمريکا بسيار کمتر از آن است که اکثر ايرانی ها تصور می کنند.
اما اين بدان معنا نيست که ايران فاقد اهميت است .آمريکا به اين نتيجه رسيده که دشمن تراشی در خليج فارس بی حاصل است. عراق تحت رهبری صدام حسين به اندازه کافی برای آمريکا دشمن هست و ديگر لزومی به دشمن تراشی جديدی در منطقه نيست . مُضافاً آنکه مقابله آمريکا با عراق در صورت بی طرفی ايران دارای مخاطرات کمتری برای آمريکا خواهد بود.
همکاری بين ايران و عربستان برای سياستگذاران آمريکا مفيد فايده است همچنانکه مخالفت ايران با طالبان حاکم در افغانستان با منافع سياسی آمريکا هم جهت است. تلاش ايران در جهت ارتقاء ثبات سياسی در آسيای ميانه با تأييد ما مواجه شده و دخالت ميانجی گرانه ايران در اختلاف فلسطينی ها و اسرائيل می تواند مفيد باشد.
روابط ايران و روسيه سياست آمريکا را در برخی از جهات متأثر می کند و همه اينها زمينه های علائق مشترک است که بصورت روزافزون در آمريکا مورد توجه قرار می گيرد خصوصاً آنکه اين زمينه ها توسط تبادل های آکادميک ، هنری ، ورزشی و فرهنگ عمومی ميان دو کشور طی 4 سال گذشته رشد کرده و تقويت شده اند.
اما هيچ چيز مهم تر از اين واقعيت نيست که «محمد خاتمی» در ايران بعنوان رئيس جمهور انتخاب شده و اينکه ايران تلاش گسترده ای را جهت گشايش با دنيای بيرون آغاز کرده و اين امر توجه سياستگذاران آمريکا را جلب کرده و وجهه ايران را از يک کشور متخاصم و حتی متعصب تغيير داده تا جائيکه امروز ايران بعنوان يک طرف گفتگو در تعداد زيادی از زمينه ها تلقی می شود.
تمايل رسمی آمريکا جهت گفتمان با ايران در سال 97 آغاز شد و واشنگتن با علاقه مندی هر چه تمام تر سرنوشت سياسی جنبش نوين اصلاح طلبی ايران را دنبال خواهد کرد. پس از سال 97 رئيس جمهور کلينتون علاقه ويژه ای به فرهنگ و تاريخ ايران پيدا کرد.
نشانه های اوليه حاکی از آنست که دولت جديد رئيس جمهوربوش نيز نسبت به نشانه های چنين واقعيت نوين سياسی در ايران آگاه است.بنيان های رابطه نوين سياسی ميان دو کشور پی ريزی شده اند و سير امور متکی خواهد بود بر اقدامات ايران و تصورات آمريکا!
جورج بوش پدر يک بار مطرح کرد«حُسن نيت ، حُسن نيت می آورد» امروز نيز شعار اصلی و بلند مدت جهت بهبود روابط دو جانبه ، اقدامات مثبت متقابل است.
سوال ـ حال همين سوال برای ايران مفروض است که جذابيت های آمريکا برای جمهوری اسلامی ايران چه می تواند باشد تا دولتمردان تهران را مُجاب به بهبود مناسبات با واشنگتن کند؟
سيک ـ نظر شخصی من آنست که دولت جديد آمريکا بايد بررسی و بازبينی همه جانبه ای از کل سياست خاورميانه ای خود انجام دهد و اين بازبينی بايد تمامی زمينه های مربوط به اين منطقه اعم از مسائل ايران و عراق و ساير کشورهای خليج فارس، حضور نظامی آمريکا در منطقه و مسئله افزايش سلاح های هسته ای ، رابطه با پاکستان ، تروريسم با تاکيد خاص بر اسامه بن لادن در افغانستان و همچنين مسائل آسيای ميانه و حوزه دريای خزر و مسئله نفت را شامل شود.
اين مسئله دارای جوانب مختلفی است منجمله روابط ميان کشورهای خليج فارس و اختلاف اعراب و اسرائيل و تمامی اين مشکلات بايد در يک مجموعه کلی توسط دولت جديد آمريکا بررسی مجدد شود.
سالهاست که چنين بازنگری جامعی توسط بسياری از دولت های آمريکا صورت نگرفته .من اميدوارم دولت بوش چنين تلاشی را بکند اما احتمالاً آسان ترين راهی که دولت جديد می تواند طی کند تا حُسن نيت خود را به ايران نشان دهد لغو برخی از تحريم های سنگين تر عليه ايران است.
نظر شخصی من تاکيد بر موضع آمريکا در قبال لوله های نفتی دريای خزر خصوصاً خط لوله نفتی باکو ـ جيحان و احتمال صدور نفت همسايه های شمالی ايران از طريق خاک ايران به خليج فارس است. معتقدم تغيير سياست آمريکا در قبال خط نفتی باکو ـ جيحان و همچنين صدور مجوز تبادل نفت با ايران توسط شرکت های آمريکائی می تواند بدون شک سيگنال مثبتی برای ايران باشد . زمينه های ديگری هم که رئيس جمهور بوش می تواند به آن بپردازد در خصوص تحريم هائی است که توسط دولت کلينتون عليه ايران اعمال شده است.
من معتقدم بوش اين اختيار و قدرت را دارد که به تغيير و يا حتی لغو بسياری از آن تحريم ها بپردازد خصوصاً اينکه اين امر نيازی به تصويب کنگره نداشته و رئيس جمهور شخصاً قدرت انجام آنرا دارد.
زمينه ديگری که می تواند در تجديد روابط ايران و آمريکا مُحرک ايران باشد مربوط به سرمايه های مسدود شده ايران در آمريکا است که در واقع پرونده آن در حال حاضر در ديوان لاهه مفتوح بوده و دولت کلينتون تمايل خود جهت حل ساير زمينه های اختلاف بين ايران و آمريکا در دادگاه لاهه را ابراز نموده بود اما اين امر تنها در حد الفاظ باقی ماند و اقدامی عملی در اين خصوص صورت نگرفت.
حال بايد ببينيم که آيا دولت جديد آمريکا گامی عملی در اين زمينه برمی دارد يا نه؟ و آيا در واقع اقدامی در جهت حل مابقی اختلافات که از روزهای نخست انقلاب و بحران گروگانگيری ميان دو کشور ايجاد شد ، انجام خواهد داد؟
من نمی توانم پيش بينی کنم که اين امور رُخ خواهد داد اما معتقدم اينها اموری اند که دولت جديد آمريکا می تواند توسط آنها حُسن نيت خود را به ايران نشان دهد تا تهران ترغيب به گفتمانی جدی تر با آمريکا شود.
سوال ـ گری سيک و جمعی از هم فکران گری سيک همواره از جانب برخی از نشريات و محافل محافظه کار ايران متهم شده اند که می کوشند با هدايت و کنترل از راه دور زمينه های استحاله و براندازی انقلاب ايران را از طريق سياست «براندازی خاموش» فراهم کنند.صرف نظر از درستی يا نادرستی ادعای مزبور ، شما چه اهدافی را در ايران دنبال می کنيد و بدنبال چه فرآيندی در ايران هستيد؟
سيک ـ من مانند ساير افراد روزنامه های ايران را مطالعه می کنم و بايد بگويم متعجبم که برخی از روزنامه های محافظه کار که هدف شان تنها جلوگيری از گشايش روابط دو کشور است اين نظرات را مطرح می کنند.من شخصاً و بسياری از متفکران آمريکائی که سالها مسائل ايران را دنبال کرده اند با دولت آمريکا بحث کرده ايم تا سياست بازتری نسبت به ايران اعمال کند تا تبادل های فرهنگی بين آمريکائی ها و ايرانی ها صورت بگيرد و نوعی گفتمان بين دو کشور تسهيل شود.
ظاهراً برخی از نشريات محافظه کار نظرشان اين است که هرگونه تلاش جهت آغاز گفتمان بين ايران و آمريکا نوعی توطئه جهت آسيب رساندن به ايران است.
من مخالف اين ديدگاهم . معتقدم که آغاز چنين گفتمانی چه بصورت مستقيم يا غير مستقيم برای دو کشور حياتی است تا از اين طريق دو طرف بتوانند اختلاف هائی که باعث شکافی 20 ساله بين آنها شده است را پُر نمايند.
من شخصاً در اين فرآيند دخالت زيادی داشته ام و همواره انتقاد زيادی از دولت آمريکا و نحوه برخوردش با ايران را مطرح کرده ام و اينک می بينم که نه تنها دولت آمريکا با برخی از مواضع من مخالف است بلکه محافظه کاران ايران هم با اين نظرات مخالفت می ورزند.
من معتقدم محافظه کاران ايران و آمريکا تقريباً در تمامی امور با هم اتفاق نظر دارند و مهم ترين اتفاق نظرشان آنست که هيچ گشايشی بين دو کشور رخ ندهد اما گشايش بين دو کشور رخ خواهد داد و بنظر من اين تنها راهی است که دو کشور می توانند مشکلاتشان را حل کنند.
سوال ـ آمريکا طی دو دهه گذشته يکی از شرايط بهبود مناسبات خود با ايران را پرهيز ايران در حمايت از اعمال تروريستی کرده. فکر نمی کنيد بعد از 20 سال وقت آن رسيده که آمريکائی ها خصومت های خود با ايران را واقعی کنند! و صراحتاً به نقاط واقعی اختلافاتشان با ايران انگشت بگذارند؟ اين نکته از آنجهت حائز اهميت است که افکار عمومی نمی تواند بفهمد چگونه آمريکا که براحتی می تواند چشم خود را بر روی اعمال تروريستی متحدين خود در منطقه خاورميانه مانند ترکيه و اسرائيل ببندد اما همزمان ايران را بخاطر حمايت از دفاع مشروع مردم لبنان از تماميت ارضی کشورشان نسبت به تجاوز رژيم تل آويو متهم به حامی تروريست بودن می کند؟
سيک ـ اين پرسش پُرمغزی است. اساساً مجموعه ای از مشکلات بين دو کشور وجود دارد که يکی از آنها اتهامات متقابل تروريسم است که دو طرف به يکديگر انتساب می دهند و دوم دخالت گسترده آمريکا در روند صلح اعراب و اسرائيل که اين امر باعث شده دولت آمريکا هرگونه مخالفت با اين روند صلح را خصوصاً اگر بصورت مبارزه مسلحانه يا ترور باشد يا چيزی مانند آنرا بعنوان تروريست تلقی کند.
واقعيت اين است که ايران در گذشته به انحاء مختلف در تروريست دخالت داشته منجمله ترورهائی که در اروپا بوده کشتارهائی در شمال عراق و در موارد ديگری که کمی مبهم تر هستند اما مسلماً بعنوان فعاليت تروريستی محسوب می شوند.
ايران در اوايل پيروزی انقلاب سعی در براندازی دولتهای خليج فارس نمود و اين کار را از طريق ايجاد شورش ، قيام ، مخالفت و حتی فعاليت های تروريستی در آن مراکز دنبال کرد. اين يکی از زمينه هائی است که با جديت بايد مورد بحث دو طرف قرار گيرد.
ايران هم شکايات خاص خودش را دارد و بهترين راه برای رسيدگی به اين شکايات آنست که دو طرف پشت ميز مذاکره بنشينند. بخشی از مشکلات بين ايران و آمريکا به علت آنست که دو کشور بجای آنکه بنشينند و در خصوص مسائل با يکديگر صحبت کنند تنها از طريق روزنامه های خود با يکديگر صحبت می کنند و بنوعی بيانيه های عمومی شان را فرياد می زنند!
بر اساس تجربه شخصی خودم طی 8 سال اخير در برخورد با مقامات و افراد عادی ايران معتقدم زمينه ای برای تفاهم فی مابين وجود دارد و برخی از اين اختلاف ها در واقع اختلافات بيانی Rhetoric است که می توانند از طريق بحث عُقلائی حل گردند.
فکر می کنم اين راهی است که بايد طی شود و همين راه نيز بايد در خصوص ساير اختلافات پيش گرفته شود.خصوصاً اتهامی که به ايران در مورد توليد سلاح های کشتار جمعی نسبت داده می شود که اين مسئله ايست که بايد دو طرف مستقيماً در خصوص آن به بحث بپردازند.
بنظر من اين مشکل نيز از طريق گفتمان قابل حل است . در ساير زمينه ها نيز مانند روند صلح خاورميانه که ممکن است دو طرف شديداً در مورد نتيجه آن با هم اختلاف داشته باشند باز هم زمينه ای برای گفتمان جدی جهت تقليل اختلافات وجود دارد.
من در خلال چند سال گذشته تحت تأثير اين تاکيد ايران قرار گرفته ام که مطرح کرده با وجود آنکه مخالف روند صلح است اما مستقيماً اقدامی در جهت تأثير گذاری در اين روند انجام نخواهد داد و اين امری است که شايسته بحث جدی و عميق می باشد. تنها راه دسترسی به اين هدف مذاکره بين دو طرف است و فکر می کنم نه تنها آمريکا بلکه ايران نيز بايد در جهت امکان پذير ساختن اين هدف تلاش کند.
سوال ـ آيا فکر نمی کنيد تيم جديد مستقر شده در کاخ سفيد با توجه به پيشينه نفتی شان و با توجه به جذابيت های بازار نفت ايران موفق شوند بهبودی در مناسبات فريز شده ايران و آمريکا بعمل آورند؟
سيک ـ بنظرم هنوز زود است که بخواهيم در خصوص سياست های دولت جديد آمريکا قضاوت کنيم اما بايد اضافه کنم «کالين پاول» وزير خارجه جديد در زمان تحليف خود در پُست جديدش سيگنال واضحی از تمايل دولت جديد جهت بهبود روابط با ايران را ارسال کرد. من فکر می کنم ايران بايد اين سيگنال را خيلی جدی بگيرد اما اين يک خيابان دو طرفه است که تلاش دو جانبه از سوی دو کشور را می طلبد. اين اشتباه خواهد بود که ايران تنها بنشيند و بگويد دولت جديد آمريکا به نفت و مسائل نفتی علاقه مند است و ما بازار نفتی جذابی داريم بنابراين همه مشکلات ما حل خواهد شد . من فکر نمی کنم اين رويکرد صحيحی باشد چرا که مشکلات جدی سياسی هم ميان دو کشور وجود دارد که بايد حل شوند همچنانکه مشکلات سياسی داخلی موجود در ايران و آمريکا که رابطه آن دو را عمدتاً تحت الشعاع خود قرار داده حائز اهميت است.
محافظه کارها در ايران مخالف هرگونه گشايش با آمريکا هستند همانطور که محافظه کارهای آمريکا نيز مخالف هرگونه گشايش با ايرانند و اين مخالفت را عمدتاً بر مبنای مسائل ايدئولوژيک استوار نموده اند.
اين مشکلاتی است که دو طرف بايد بصورتی جدی به حل و فصل آن بپردازند. من نمی توانم نتيجه اين فرآيند را پيش بينی کنم تنها می توانم بگويم که دولت بوش در اين بُرهه سيگنال های مثبتی را ارسال می کند و احتمالاً در چند ماه آينده شاهد سياست های رسمی دولت بوش خواهيم بود.
سوال ـ دولت کلينتون در راستای بهبود مناسبات با ايران چه کارهائی بايد انجام می داد و يا می توانست انجام دهد که نداد و متقابلاً جمهوری اسلامی ايران چه کارهائی می تواند انجام دهد تا حداقل از مناسبات دو کشور تنش زدائی شود؟
سيک ـ دولت کلينتون طی سه سال گذشته شروع به ارسال سيگنال های مثبت تری به ايران نمود و بسياری از الفاظ ناخوشايند(more pejorative) را که قبل از آن در خصوص ايران بکار می برد کنار گذاشت و همچنانکه قبلاً مطرح کردم آمريکا برخی از تحريم ها عليه ايران را تقليل داد و نيز آشکارا و مکرراً خواستار گفتمان باز با ايران شد.
من فکر می کنم ايران بايد دعوت برای مذاکره را جدی بگيرد. دعوت برای گفتگو موعظه آمريکا به ايران نيست بلکه لازم است دو طرف در خصوص اختلافات فی مابين مذاکره کنند.
بنظرم اختلاف را می توان تقليل داد اما اين امر محتاج نوعی مذاکره مستقيم است بنابراين از ديدگاه من گام مؤثری که ايران می تواند بردارد آنست که با جديت به امکان اين گفتگوی مستقيم با آمريکا بيانديشد و اميدوارم اين امر بصورت خصوصی و به دور از منظر عمومی(Public Attention) صورت بگيرد تا اساساً دو طرف فرصتی بيآبند تا نقطه نظرات خود را بيان نموده و از ديدگاه های يکديگر مطلع شوند.
مسلماً ايجاد چنين گفتمانی باعث می شود دو طرف در خصوص سياست های خود بر روی نقطه قوت شان و زمينه های لازم البهبود بيانديشند و سپس با چنين برنامه و دستور کاری که منحصراً دستور کار آمريکا نيست بلکه دستور کار هر دو طرف است پشت ميز مذاکره بنشينند و مسائلی که باعث شکاف بين دو کشور شده اند را بررسی نمايند.
فکر نمی کنم اين امر قبل از انتخابات آتی رياست جمهوری ايران مُيسر شود چرا که سياست داخلی ايران در زمان انتخابات آنچنان پيچيده می شود که عملاً هيچگونه ابتکار عمل جديدی در اين زمان امکان پذير نيست. من هم انتظار آنرا ندارم اما اگر تحريم ها عليه ايران آنچنانکه من پيش بينی کرده ام در ماه اوت که مدتشان به پايان می رسد تمديد نشوند و همزمانی آن با روی کار آمدن رئيس جمهور جديد در ايران حال چه خاتمی يا شخص ديگری باشد اين همزمانی فضای بهتری را فراهم می کند که بصورت بالقوه نوعی ابتکار عمل مثمرثمر چه از جانب آمريکا و يا ايران مهيا گردد و اين امری است که من از آن استقبال می کنم.
با تشکر از فرصتی که برای اين مصاحبه مهيا کرديد آيا مطلب ديگری را هم لازم به ذکر می دانيد؟
سيک ـ نه مطلب خاصی ندارم و فکر می کنم مواضع خود و چيزهای اساسی را که لازم می دانستم مطرح کنم بوضوح بيان کردم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر