ارزيابی اجمالی از کشته شدن ديپلماتهای ايران در افغانستان توسط گروه طالبان
بعد از قيام بوکسورها در چين، کشته شدن ديپلماتهای ايران توسط قوای طالبان حاکم بر افغانستان بی نظيرترين اقدام از اين نوع در تاريخ مناسبات ديپلماتيک جهان در قرن معاصر است.
علی رغم گستاخی طالبان در انجام جنايت مزبور، تهران با سيگنالهای خود به نظام بين الملل فهماند قصد دارد در مواجهه با اين جنايت، ضمن پرهيز از ماجراجوئی نظامی، اهتمام خود را صرف مبارزه ديپلماتيک جهت حل بحران افغانستان نمايد.
«کارل مارکس» زمانی مدعی بود در جنگ «پرولتاريا» با «بورژوازی» کارگران تنها چيزی که برای از دست دادن دارند، زنجير پاهايشان است! ليکن با برسر عقل آمدن نظام سرمايه داری و اتخاذ سياست برخورداری کارگران از مواهب مادی زندگی، کاپيتاليستها زيرکانه آنقدر ارتش پرولتاريا را متمکن کردند که حال برای جنگيدن کارگران با دشمنانشان در اردوی امپرياليست دغدغه حفظ مايملک خود را داشته باشند!
ايران دهه هفتاد نيز پس از گذراندن سالهای جنگ و بازسازی ، اکنون برخوردار از تهرانی زيبا و رقم بالائی از پالايشگاهها و کارخانه ها و سدها و مراکز متعدد صنعتی و تکنولوژيکی و فرهنگی است و مهمتر از آن پس از انتخابات رياست جمهوری سال 76 و رويکرد جديد جمهوری اسلامی ايران به توسعه سياسی و اعاده آزاديهای اجتماعی و فرهنگی شهروندان، طراوت سياسی بالنده ای در ايران بوجود آمده که قطعاً در جنگ فرضی با طالبانی که در حال حاضر وارث افغانستانی مخروبه است که برای جنگيدن با ايران چيزی برای از دست دادن ندارد، مُتضرر اصلی قطعاً طالبان نمی تواند باشد.
سالها پيش از اين، مهندس مهدی بازرگان با تاکيد بر خصلت صلح طلبی تاريخی ايرانيان، ماهيت تمدن ايرانی را برخوردار از نوعی سازگاری اجتماعی در مواجهه با فرهنگها و قومهای مهاجم به ايران تلقی کرده بود.
اين سازگاری يا صلح طلبی تاريخی فی نفسه نه مذموم است و نه ممدوح بلکه استفاده از اين ماهيت در فرازهای تاريخی يک کشور تعيين کننده جهتگيری ارزشی آن می باشد.
در بحران کشته شدن ديپلماتهای ايران در افغانستان، نواختن طبل های جنگ در تهران می تواند بارديگر آزاديها و مواهب مادی ولو اندک منتجه از زمامداری رئيس جمهور خاتمی را از شهروندان ايرانی مضايقه کند.
تمکن و تنعم مادی و معنوی ايران در نيمه دوم دهه هفتاد آستانه شکيبائی ايران پس از سالهای جنگ و سازندگی را بشدت افزايش مصلحت انديشانه ای داده.
ليکن اين شکيبائی منطقی نبايد بمعنای پروای ايران از جنگ تلقی گردد.
دولتمردان تهران اکنون خويشتندارانه می کوشند دوستان و دشمنان و جنگ و صلح خود را در چارچوب منافع ملی شان ارزيابی کنند.
هرچند کشته شدن ديپلماتهای يک کشور می تواند مستمسک منطقی جنگ برای نيل به منافع ملی آن کشور باشد، همانگونه که ترور وليعهد اتريش در سارايوو توانست جرقه های جنگ جهانی خانمانسوز سالهای 1918 ـ 1914 را فراهم کند، اما منافع ملی بر اساس اولويت در عرصه تحولات بيرونی و درونی يک نظام سياسی احصاء می گردد.
در موقعيت فعلی برای تهران حفظ صلح بدليل فقدان توجيه اقتصادی و مصلحت سياسی مهمتر از ورود به جنگ با گروهی ماجراجو و فاقد سرمايه ملی است که چيزی برای از دست دادن ندارند.
مشکل ساختاری دولتمردان جمهوری اسلامی ايران ، ضعف ديپلماسی خارجی آنست.
دولت پاکستان در بحران افغانستان مکارانه موفق شد ضمن بدست آوردن جای پائی محکم در افغانستان با تحريک طالبان جهت سوء قصد به ديپلماتهای ايران، زمينه های بروز و تداوم خصومتی عميق و طولانی مدت را بين طالبان و تهران را فراهم کند.
اقدام تروريستی طالبان در صورتيکه با توفيق اين گروه در بسط حاکميتشان بر کل قلمرو افغانستان مواجه گردد ، دورنمائی تيره از مناسبات تهران و کابل را حداقل در دو دهه آينده فراهم می کند و متقابلاً غيبت ايران از اين عرصه فراغ بالی نيز برای پاکستان بمنظور تمشيت ديپلماسی خود در افغانستان و به تبع آن در آسيای ميانه بدون دغدغه حضور رقابت آميز جمهوری اسلامی ايران در اين منطقه را فراهم می آورد.
سکانداران ديپلماسی تهران زمانی که اسلام آباد مخفيانه طرح اشغال طالبانی افغانستان را پی ريزی می کرد، غافلانه و از سرشوق در جشن آزمايش موفقيت آميز سلاحهای هسته ای اسلام آباد هلهله کرده و برای پلوتونيوم های غنی شده پاکستان با عنوان «موشکهای اسلامی»! کارت تبريک می فرستادند و اينک که ماحصل چالش افغانستان، الحاق دو دشمن بزرگ و جديد در حاشيه مرزهای ايران را فراهم کرده، دولتمردان تهران در رودربايستی اخلاقی با «دهلی نو» قرار گرفته اند!
فقدان ديپلماسی آگاهانه در وزارت خارجه ايران با بحران افغانستان جلوه بيشتری يافت ليکن اين نمود هر چقدر برای تهران سخت باشد اما چنانچه ماحصل آن منجر به بروز يک عزم ملی بمنظور ساماندهی به ساختار و شالوده نامتعارف دستگاه ديپلماسی ايران شود، اين فرآيند بالقوه می تواند رويکردی مستحسن در ديپلماسی خارجی جمهوری اسلامی ايران تلقی گردد.
داريوش سجادی
هفته نامه مُبين
4/مرداد/77
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر