زندان اوين تهران در پانزدهم فروردين ماه سال 77 برای دومين بار در طول تاريخ حيات خود شهردار تهران را بعنوان متهم در درون خود جای داد.
بيست سال قبل از اين تاريخ نيز اوين «نيک پی» شهردار وقت در رژيم پهلوی را ميهماندار بود. هرچند فرجام تلخ نيک پی برای کرباسچی شهردار فعلی تهران قابل تصور نيست.
از سوی ديگر اوين نيز برای کرباسچی چندان مکان ناآشنائی نيست. سالها قبل کرباسچی در همين زندان بعنوان يک انقلابی، زندانی رژيم پهلوی بود. ليکن زمانی که کرباسچی استانداری اصفهان را در سال 68 بدعوت هاشمی رفسنجانی بمقصد شهرداری تهران ترک می کرد هرگز تصور آنرا هم نمی کرد که پس از هشت سال فعاليت بی وقفه در اين مسند، عاقبت بعنوان متهم مجبور به عزيمت دوباره به اوين می گردد! با اين تفاوت که بازگشت کرباسچی به اوين نه در مقام يک انقلابی مُعترض عليه رژيم، بلکه اينبار بعنوان فرزندی از فرزندان انقلاب 57 که تمامی کوشش خود را در مقام يک مدير عالی رُتبه وقف سامان دادن به بخشی از نظام متولد شده از اين انقلاب هزينه کرده بود، راهی زندان اوين شد!
همانطور که بعد از فارغ التحصيلی دکتر علی شريعتی بعنوان دانشجوی ممتاز دکترا در رشته جامعه شناسی تاريخ اديان از دانشگاه سوربون فرانسه و بازگشتش به ايران در بدّو ورود به خاک ايران توسط ساواک بازداشت و به زندان قصر تهران منتقل شد و بلافاصله رياست دانشگاه سوربون ضمن اعتراض به اين اقدام با ارسال پيامی رندانه به محمد رضا پهلوی به وی پيشنهاد کرد تا چنانچه دکتر شريعتی به درد او نمی خورد وی را به فرانسه عودت دهند! اکنون نيز همين ادعا را مردم اصفهان می توانند در خصوص کرباسچی و قدر ناشناسی مردم تهران در قبال خدمات مديريتی وی داشته باشند!
مرد صورت سنگی شهرداری تهران، علی رغم ترشروئی هميشگی اش، در جريان بررسی پرونده تخلفات شهرداری تهران هربار که مجبور به حضور در دادگاه جهت ادای توضيحات می شد، تعمد آشکاری بر لبخند زدنی مُقتدرانه در مقابل فلاش دوربين عکاسان جرايد از خود نشان می داد.
همين تبسم گزنده بود که مخالفين کرباسچی را بيش از پيش عصبی می کرد. لبخندی که حتی در زمان انتقال کرباسچی به اوين از پشت شيشه های مرسدس بنز حامل وی کماکان بر چهره عبوس اش نقش داشت.
کرباسچی جوان مُستعدی بود که بعد از ورود به پايتخت سريعاً توانست جايگاه خود را در ميان سياستمداران قديمی تثبيت نمايد و در فاصله کوتاهی شانه بشانه کهنه کاران سياست در تهران بايستد.
وی از آغاز فعاليتش در تهران کوشيد جهت رهائی از رخوت سنتی قوانين ديوان سالارانه حاکم بر مناسبات اداری ايران، حرکت عُمرانی خود را در فرای قوانين مُصوب قرار دهد.
در واقع کرباسچی چوب ناتوانی و زنگارگرفتگی قوانين حاکم نسبت به شتاب فزاينده شيوه مديريتی نوين خود را خورد و برای حصول به موفقيت هايش چاره ای جز بی اعتنائی به قوانين و مقرراتی که عملاً دستهای وی جهت اتخاذ راهکارهايش را می بست، نداشت. بی اعتنائی که قهراً او را مجبور می کرد تا در آينده ای محتوم تاوان حرکت شتابنده خود نسبت به قوانين فرسوده حاکم را بپردازد.
بواقع قبل از عقوبت کرباسچی، تصلب قوانين و مقررات جاری در ايران که باطناً فاقد قابليت جهت پاسخگوئی به نيازهای واقعی جامعه می باشد، مُستحق بازبينی و دگرديسی محتوائی بوده است.
غلامحسين کرباسچی در کنار محسن رفيق دوست رياست بنياد مستضعفان و جانبازان و دکتر عبدالله جاسبی رياست دانشگاه آزاد اسلامی سه مردی هستند که گفته می شود توانسته اند بدون آنکه کمترين هزينه ای را بر دوش دولت تحميل کنند، سه اُرگان مهم تحت امر خود را بنحو چشمگير و موفقيت آميزی مستقل از بودجه دولت مديريت نمايند.
هرچند که در خصوص رفيق دوست و مديريت وی نيز پرونده ای از سوی مجلس مفتوح است که حاميان کرباسچی نيزهمواره متقاضی پيگيری اين پرونده مشابه رويه پی گيری پرونده شهردار تهران بوده اند که تاکنون بدلايل نامعلومی پيگرد آن به تعويق اُفتاده.
از سوی ديگر کرباسچی از زمانی که موفق شد با راه اندازی فروشگاههای زنجيره ای رفاه همانند فروشگاههای زنجيره ای کوروش در رژيم پهلوی در مقابل سيستم سنتی توزيع کالا توسط بازار تهران مانع ايجاد نمايد و نقش مونوپولی بازار سنتی تهران را در شبکه توزيع کالاهای مصرفی کشور بشکند، کينه خود را در دل بازاريان تهران ايجاد کرده بود.
جسارت ديگر کرباسچی ورود وی به عرصه سياست و موفقيتهای چشمگير وی در اين عرصه بوده است.
پائيز سال 74 که عطاالله مهاجرانی در مقام معاونت حقوقی ـ پارلمانی رياست جمهوری هاشمی رفسنجانی پيشنهاد تغيير قانون اساسی جهت امکان ابقای مجدد رياست جمهوری هاشمی را مطرح کرد، زمينه های شکل گيری تشکلی فراهم شد که در انتخابات مجلس پنجم تحت عنوان گروه شش نفره کارگزاران سازندگی در عرصه سياست ايران به منصه ظهور رسيد.
پيشنهاد مهاجرانی مُبين تمايل جناحی در عرصه سياست ايران جهت تداوم خط مشی سياست سازندگی هاشمی رفسنجانی بود و سکوت هاشمی در خصوص اين پيشنهاد تا قبل از مخالفت صريح آيت الله خامنه ای تمايل هاشمی به اين تغيير در قانون اساسی را نشان داد. ليکن بعد از رد صريح اين پيشنهاد توسط رهبر انقلاب بود که گروه کارگزاران سازندگی در آستانه انتخابات مجلس پنجم بمنظور تعقيب سياست های هاشمی اعلام موجوديت کرد و ليست کانديداهای مُنتخبش در مجلس را پس از رد پنج نفر از منتخبين پيشنهادی هاشمی به جناح راست جهت قرار گرفتن در ليست 30 نفره اين جناح ارائه کرد.
هدف کارگزاران پيدا کردن فراکسيونی در مجلس به منظور هدفی جدی تر در آينده بود و آن صندلی رياست جمهوری در انتخابات هفتم رياست جمهوری ايران بود.
کرباسچی که يکی از مُتنفذترين اعضاء حزب کارگزاران سازندگی بشمار می رود، موفق شد با حُسن مديريتش، هم در انتخابات مجلس پنجم پيروزی چشمگيری در اشغال کُرسی های مجلس توسط کانديداهای حزبش کسب کند و هم در انتخابات رياست جمهوری سال بعد با فعاليت چشمگيری که به نفع خاتمی از خود نشان داد کمک شايان توجه ای جهت موفقيت وی در انتخابات ارائه نمايد.
جلوه گری کرباسچی در اردوی ستاد تبليغات انتخاباتی محمد خاتمی در سال 76 به حدی چشمگير بود که آگاهان سياسی در ايران سفر ناطق نوری رقيب اصلی خاتمی در اين انتخابات به اصفهان(در اوج ايام رقابت های انتخاباتی) و حضور سمبليک وی بر سر مزار حجت الاسلام شمس آبادی در بدوّ ورود به اين شهر را اولين چشم غُره و هشدار جدی جناح راست به کرباسچی تلقی می نمودند!؟
بی دليل نيست که آيت الله يزدی رياست قوه قضائيه که در ايام انتخابات رياست جمهوری سال76 فعاليت چشمگيری را به نفع ناطق نوری انجام می داد تا جائيکه شخصاً در جلسه معروف جامعه مدرسين حوزه علميه قم حاضر شد و با تشبث به «خطر مير حسين موسوی» که در آن ايام شايعه کانديداتوری وی مطرح بود اعضاء اين جامعه را مُجاب به حمايت صِرف از ناطق نوری کرد، در جريان محاکمه کرباسچی نيز با قاطعيت و اشتياق زائدالوصفی پرونده شهرداری تهران را پيگيری می کرد.
جناح راست بعد از شکست در هفتمين انتخابات رياست جمهوری مُترصد فرصت مناسب جهت ترميم وجهه خود در افکار عمومی بود و می کوشيد به هر نحو ممکن اصلحيت کانديدای شکست خورده خود را به جامعه القاء نمايد. بهمين منظور مشاهده شد که بعد از مصاحبه رئيس جمهور خاتمی با CNN هجوم سنگينی عليه خاتمی توسط اين جناح آغاز شد.
احتجاج جناح راست از انتقادش به خاتمی در اين مصاحبه، عدول از مواضع انقلاب بود. ليکن وقتی خاتمی موفق شد تأييد آيت الله خامنه ای را از محتوای مصاحبه اش با CNN کسب کند، جناح راست تقريباً در اين زمينه خلع سلاح شد و پس از آن آتش تهيه خود را معطوف به وزرای خاتمی کرد.
حجم گسترده سوالات متعدد توسط نمايندگان راستگرای مجلس پنجم از وزرای کابينه خاتمی و حتی طرح شايعه استيضاح برخی از وزرا طی هشت ماه نخست فعاليت کابينه جديد حرکتی در همين راستا محسوب می شود.
پاسخ تند عبدالله نوری وزير کشور در پايان سال 76 به سوال نمايندگان مجلس در خصوص علت صدور مجوز برای برگزاری تجمع اعتراض آميز نسبت به رد صلاحيت برخی از کانديداهای جناح چپ در انتخابات مياندوره ای مجلس توسط شورای نگهبان که مُنجر به درگيری شديد فيزيکی نمايندگان در مجلس شد، نمونه ای آشکار از افزايش ناشکيبائی محافظه کارها در مواجهه با اصلاح طلبان محسوب می شد.
بی دليل هم نيست که جناح راست بعداز سخنان تند وزير کشور، درست در زمانی که وی در خارج از کشور بسر می برد، در غياب وی با بازداشت شهردار تهران که قانوناً نيروی تحت امر وزير کشور محسوب می شود، دهان کجی جسورانه ای به وزارت کشور می کند!
همچنين جناح راست طی اين مدت کوشيد با قرينه سازی، مواضع خود در مقابل طرفهای پيروز در انتخابات دوم خرداد 76 را توازن بخشد ليکن مصداق هائی که برای برقراری اين توازن مورد استفاده قرار داده، بشدت نحيف بوده اند.
قرار دادن نتيجه قليل انتخابات ميان دوره ای مجلس شورای اسلامی در 22 اسفند سال 76 در مقابل انتخابات 30 ميليونی دوم خرداد 76 و يا مقايسه حضور شخصيت های علمی آمريکائی در سمينار خليج فارس که توسط وزارت خارجه ايران برگزار شد با رسوائی افشای مذاکرات محرمانه دکتر محمد جواد لاريجانی با نيک براون مدير کل خاورميانه ای وزارت خارجه انگليس در فوريه سال 97 دو نمونه از سياست قرينه سازی مُبتديانه جناح راست در قبال ابتلائاتشان با مسائل سياسی بعد از شکست در انتخابات رياست جمهوری هفتم است.
بحران کرباسچی نيز که به تعبير هاشمی رفسنجانی سرنوشتی شبيه به «سِنِمار» معمار معروف مصری پيدا کرده، چالشی جدی ميان جناح راست با هيأت حاکمه جديد الورود به کاخ رياست جمهوری ايران است که ماحصل آن می تواند يکسره کننده تکليف و نوع برخورد آتی جناح راست با خاتمی و کابينه اش باشد.
در مجموع کرباسچی بعنوان عضو ثابتی در دو کابينه هاشمی و خاتمی و مدير مسئول پُرتيراژترين روزنامه کشور تاکنون موفق شده در جريان محاکمه اش خود را مُبدل به يک چهره سرشناس بين المللی کند.
حجم عظيم اخبار بر روی خروجی رسانه های گروهی بين المللی از قضيه بازداشت و محاکمه شهردار تهران در مدت زمان کوتاهی کرباسچی را در صحنه سياست ايران از عنصری درجه دو مُبدل به چهره ای ممتاز و سرشناس کرده و چنانچه کرباسچی بتواند از اين غائله پيروز خارج شود، به يک چهره سرشناس ملی مُبدل خواهد شد که وزن سياسی اش بمراتب سنگين تر از سابق شده است.
خروج از زندان اوين برای تمام سياسيونی که از آغاز تأسيس آن تا کنون بعنوان متهم وارد آن شده اند از دو حالت خارج نبوده:
قهرمان يا خائن!
بايد منتظر ماند و ديد که کرباسچی تحت چه عنوانی از آنجا خارج خواهد شد.
داريوش سجادی
هفته نامه مُبين ـ 29/ فروردين/77
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر