۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۹, یکشنبه

فراموش شدگان!


از تاريخ دوم خرداد 76 که طی آن محمد خاتمی توانست با اکتساب بيش از بيست ميليون رای در انتخابات رياست جمهوری ايران مُقتدرانه بر کُرسی رياست جمهوری تکيه بزند قريب به هشت ماه است که مردان کابينه قبلی که هاشمی رفسنجانی آنان را کابينه عملگرايان می ناميد بدست فراموشی سپرده شده اند.

بجز هاشمی که توانست بصورت دائمی بر کُرسی رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام تکيه بزند و خاتمی و رؤسای جمهور بعدی را که پيش از اين قانوناً اين کرسی متعلق به ايشان بود از اين سمت محروم کند و حسين کمالی وزير کار و موسی کلانتری وزير کشاورزی که توانستند در سمت های خود ابقاء شوند، مابقی وزرای هاشمی که بعضاً از 16 تا 8 سال سابقه وزارت در کشور داشتند تدريجاً در افکار عمومی به فراموشی سپرده شده اند.

مردانی همچون علی محمد بشارتی وزير کشور، مصطفی مير سليم وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی، و يا حجت الاسلام علی فلاحيان وزير اطلاعات، علی رغم آنکه وزارتخانه های پُراهميتی را طی دوران مسئوليتشان را راهبری می کردند، ليکن قدرت و جاذبه خاتمی و کابينه اش در کسب وثوق و حمايت ملی باعث شد تا اقدامات و سوابق ايشان ولو آنکه پُراهميت نيز باشد تحت الشعاع محبوبيت روبه تزايد خاتمی و مردانش قرار بگيرد.

ديگر وزرای هاشمی نيز بی نصيب از اين نسيان اجتماعی نماندند و ديگر اذهان عمومی کمتر سُراغی از ايشان می گيرند.

مراسم افطار هاشمی رفسنجانی با کابينه اش که در اواخر ماه رمضان برگزار شد بيشتر يادآور مجلس تفقدی از سوی هاشمی با ايشان بود.

«سيدنی هوگ» در کتاب «قهرمان در تاريخ» در توصيف شخصيت لنين می گويد:

«لنين در استفاده کردن برای هدف هايش از کسانی که در صفوف حزب بودند ولی با نظراتش موافق نبودند استعداد بزرگی داشت. او می توانست با کسانی کار کند که بدون او نمی توانستند با يکديگر کار کنند»

هاشمی نيز طی دوران رياست جمهوری اش اين قابليت را بنحو احسن از خود نشان داد. در مجموع هرچند مردم ايران مردمی قدرشناس نسبت به خادمين خود هستند ليکن علت اين عدم توجه را می توان در توقعات فرهنگی فزاينده و برآورده نشده مردم از مسئولين پيشينشان تلقی کرد.

کابينه قبل هرچند در عرصه سازندگی در حد توان خود خوش درخشيد اما عدم توجه به روانشناسی اجتماعی و توقعات فرهنگی جامعه ايران که بشدت عاطفی و احساسی است، زمينه کم توجهی افکار عمومی به مردانی که سالها مديريت جامعه را در عرصه جنگ و سازندگی بعهده داشتند را فراهم کرد.

حُرمت به احساس و عاطفه مردم قبل از نيازهای مادی، رمز روئين تنی خاتمی و کابينه اش شده و با تکيه بر اين عامل است که بطور فزاينده ای کابينه جديد به سمت افزايش مشروعيت پيش می رود.

اما در ميان دولتمردان دوران رياست جمهوری هاشمی دو نفر از جايگاه ويژه ای برخوردارند که علی رغم کنار گذاشته شدن اصرار زيادی بر تداوم جلوه گری خود دارند.

دکتر محمدجواد لاريجانی نماينده مجلس و دکتر علی اکبر ولايتی وزير خارجه سابق دو نفر از دولتمردان سرشناس در دوران زمامداری هاشمی بودند که علی رغم سابقه بالای کاری در دستگاه ديپلماسی ايران، اکنون دچار فترت شده، ليکن هردو نيز اصرار دارند با ابزارهای قابل دسترس خود، حيات سياسی شان را زنده نگاه دارند.

لاريجانی و ولايتی هر دو علی الظاهر از وابستگان به جناح راست بوده و هردو تحصيلکرده آمريکا می باشند و هر دو صحنه فعاليت خود را در عرصه سياست خارجی قرار داده اند. اما اين مشترکات مانع از آن نشد تا اين دو در دوران رياست جمهوری هاشمی به رقابت با يکديگر نپردازند.هرچند وابستگی اين دو به جناح راست نيز در جای خود، قابل تأمل است.

لاريجانی که در مذاکرات جنجالی اش با نيک براون خود را به طنز ليبرال معرفی کرده بود بعضاً در عمل نيز لايه هائی از تسامحگرائی در مواضع اش مشهود است و قبل از آنکه در وادی انديشه، راستگرا باشد بيشتر ترجيح می دهد سياستمداری مستقل شناخته شود.

ولايتی نيز که تاکنون در قالب انديشه، موضع مکتوبی در خصوص مواضع جناح راست از خود ارائه نکرده اما کوشيده با عملگرائی مطيعانه، از گارد جناح راست بعنوان پوشش برای خود استفاده نمايد.

بهرحال هم جناحی ولو صوری اين دو، مانع از رقابتشان با يکديگر نشد و در عمل اين دو نتوانستند وجود يکديگر را در يک مکان تحمل کنند.

لاريجانی که زمانی در حد قائم مقامی ولايتی در وزارت امور خارجه بود، بدليل عدم تطابق شخصيت سياسی مستقلش با ساختار قائم بشخص وزارت خارجه نتوانست در اين مرکز دوام بيآورد و در سال 68 پس از استعفای از وزارت خارجه، وارد پارلمان شد و با عضويت در کميسيون سياست خارجی مجلس، مجدداً فعاليت سياسی خود را در عرصه سياست خارجی قرار داد.

لازم بذکر است لاريجانی از کسانی بود که پس از پذيرش قطعنامه 598 شورای امنيت سازمان ملل متحد از سوی ايران، با اعتقاد به لزوم کسب تفوق عددی در شورای امنيت جهت برخورداری از رای اعتماد اعضاء اين شورا بمنظور تحقق مُفاد قطعنامه 598 که وی از آن بعنوان يک مکانيزم ياد می کرد، بهبود مناسبات با پنج عضو شورای امنيت را بعنوان هدفی استراتژيک و لازم الاحصاء برای دستگاه ديپلماسی ايران کرد و متعاقب تلاش های ديپلماتيک وی بود که در آن مقطع مناسبات ايران با انگلستان پس از سالها کدورت در سطح سفير برقرار شد.

ليکن بدنبال فتوای رهبر فقيد انقلاب اسلامی در خصوص سلمان رشدی و اقدام شتابزده مجلس سوم بمنظور قطع مناسبات سياسی با دولت انگلستان، لاريجانی از سمت خود در وزارتخارجه استعفا کرد.

لاريجانی را بتعبيری می توان دومين قُربانی جناح محافظه کار در انتخابات رياست جمهوری سال 76 توسط انگليسيها محسوب کرد! در واقع جناح راست در انتخابات سال 76 دوبار و بطور غير مستقيم از انگلستان لطمه جدی خورد.

مرتبه نخست در مصاحبه صادق صبا خبرنگار اعزامی راديو دولتی انگلستان (BBC) با حجت الاسلام ناطق نوری کانديدای رياست جمهوری بود.

زيرکی صادق صبا در مصاحبه با ناطق نوری عملاً لطمه سنگينی را به ناطق وارد ساخت.

صبا ناخواسته با اين مصاحبه بيشترين کمک را به رقيب ناطق کرد. وی که در اين مصاحبه عدم اقبال ناطق در کسب آراء چشمگير در انتخابات مجلس پنجم را ضعفی برای ناطق جهت شرکت در انتخابات رياست جمهوری مطرح می کند در پاسخ، استدلال ضعيف البنيانی را از ناطق دريافت می کند.

ناطق در اين مصاحبه کم اقبالی خود در انتخابات مجلس پنجم را به شيوه معرفی کانديداهای مجلس مربوط می کند و مدعی شد که چون تعداد کانديداهای تهران برای حضور در مجلس پنجم بالغ بر چهار صد نفر بوده و براساس حروف الفباء اين افراد در حوزه های رای گيری معرفی شده اند و با توجه به اينکه حرف اول فاميل وی از آخرين حروف الفبای فارسی است، جمعيت رای دهنده در پای صندوق آراء تنها 30 نفر اول حروف الفباء را در برگه های رای قيد کرده اند و تأمل بر روی ديگر کانديداها نشده است!

اين احتجاج در حالی صورت گرفت که اسدالله بادامچيان و حبيب الله عسگراولادی متحدان ديگر وی نيز که در اين انتخابات شرکت کرده بودند و در ابتدای ليست نيز قرار داشتند موفق به کسب حداقل آراء جهت ورود به مجلس نشدند.

همچنين ناطق با استدلال خود ناخواسته شعور سياسی جامعه رای دهنده در ايران را نيز زير سوال بُرد و انتخابات کانديداها توسط مردم را نه براساس شناخت دقيق بلکه صرفاً براساس رفع تکليف تلقی و معرفی کرد.

هراندازه که هاشمی رفسنجانی طی مدت رياست جمهوری و رياست مجلسی اش نشان داده بود که از توانائی بالائی در پاسخگوئی به خبرنگاران بين المللی برخوردار است اما اين مصاحبه که شايد نخستين مصاحبه ناطق با يک خبرنگار خارجی از موضع مُدعی رياست جمهوری ايران بود، ناپُختگی وی در انجام مصاحبه با اربابان زيرک جرايد را نشان داد.

در مجموع بازتاب اين مصاحبه در افکار عمومی جامعه ايران پوئن مثبتی را برای ناطق فراهم نکرد و متعاقب آن، اقدام بديع شورای نگهبان در معرفی کانديداهای رياست جمهوری که اين بار برخلاف سنت و عُرف قبلی تمامی انتخابات ادوار گذشته اعم از انتخابات پارلمان و رياست جمهوری در ايران، بمنظور تأمين نظر جناح محافظه کار اصلحيت! جايگزين حروف الفباء در معرفی کانديداها شد و طبعاً ناطق در ميان چهار کانديدای تأييد صلاحيت شده در ابتدای ليست در حوزه های رای گيری قرار گرفت!

اين اقدام نسنجيده سياسی ضمن آنکه عدم بيطرفی شورای نگهبان را نزد افکار عمومی ايران دامن زد عملاً جبهه خاتمی را با تلقی اجحاف در حق وی نزد افکار عمومی قويتر ساخت.

لزوماً رفتارهای اجتماعی در ايران از قانونمندی خاص خود پيروی می کند. از بُعد روانشناختی اجتماعی در ايران واکنش جامعه در قبال کنش های سياسی مراکز قدرت از قانون «ظن نگری» پيروی می کند. لذا اين گونه اعمال، جامعه رای دهنده را دچار نوعی دلزدگی سياسی نسبت به جناح راست کرد.

دومين ضربه انگلستان! به جناح راست در مذاکرات محرمانه لاريجانی با مدير کل امور خاورميانه وزارت خارجه انگلستان شکل گرفت.

بدنبال افشای «مشکوک» مذاکرات محرمانه لاريجانی با نيک براون مدير کل خاورميانه وزارت خارجه انگليس و اطلاع افکار عمومی از مطالب مطرح شده در اين مذاکره مبنی بر تقبيح تلويحی لاريجانی از اشغال سفارت آمريکا در سال 58 توسط دانشجويان پيرو خط امام و تاکيد بر توانائی ناطق در حل فتوای اعدام سلمان رُشدی، جناح رقيب ناطق توانست با آگرانديسمان کردن اين مذاکره لطمه سنگينی را به لاريجانی که از مُنتسبين بنام جناح محافظه کاران است وارد نمايد.

اين رسوائی به آن انجاميد تا لاريجانی که در آنزمان از وی بعنوان کانديدای اصلی تصدی پست وزارت خارجه در کابينه ناطق ياد می شد عملاً مجبور به سايه نشينی در ايامی می شود که می توانست بيشترين کارآئی را برای ناطق داشته باشد.

لاريجانی از معدود رجال سياسی ايران است که از توانائی بالائی در فن سخنوری و مذاکرات سياسی برخوردار است. وی که فارغ التحصيل دکترای منطق رياضی از دانشگاه برکلی بوده و دروس حوزوی را نيز تا سطح اجتهاد گذرانده و طی 18 سال گذشته با حضور مؤثرش در اکثر مذاکرات مهم سياسی ايران نشان داده بود ازIQ بالائی برخوردار است به تئوريسين سياسی جناح راست اشتهار دارد.

مهم ترين اثری که از لاريجانی در روند 18 سال گذشته انقلاب اسلامی ايران می توان رديابی کرد، تئوری «اُم القُرای» اوست که نخستين بار در سال 89 با طرح آن جنجال بزرگی را در محافل سياسی ايران ايجاد کرد.

تئوری اُم القرا پژواکی از تئوری «استالين» جهت متروپوليزه کردن مسکو برای جهان کمونيسم در مقابل انديشه انقلاب پی گير «تروتسکی» در انقلاب 1907 شوروی بود.

مطابق اين تئوری جمهوری اسلامی ايران موظف است ميان اهداف و اصول خود تَرَتّب قائل شود و در اين رُتبه بندی حفظ موجوديت جمهوری اسلامی در مقابل آرمان های فراملی آن از اولويت برخوردار است.

تئوری اُم القرا که اهتمام اصلی آن «اشانتيونيزه کردن» انقلاب ايران جهت الگوبرداری ديگر کشورهای اسلامی است در مقابل انديشه آن دسته از انقلابيون بعضاً چپگرای ايران مطرح شد که مُتقاضی «آگرانديسمانيزه کردن» انقلاب بمنظور تداوم بقای انقلاب بودند.

لاريجانی با طرح اين تئوری در سال 89 توانست توجيه معقولانه ای را در اختيار هاشمی رفسنجانی در آغاز دوران رياست جمهوريش قرار دهد تا با تمسک به آن ضمن مُجاب کردن جناح چپ ايران، سياست های مورد نظر خود را اعمال و پی گيری نمايد.

در همين راستا بود که هاشمی در سال 90 اظهار می داشت:

«اميدوارم بتوانيم در ده سال آينده با بکارگيری منابع طبيعی و تجهيزات لازم شاهد بهبود وضع اقتصادی و تعادل اجتماعی باشيم و بتوانيم اين کشور را بصورت يک «نمونه» اسلامی و انقلابی به دنيا معرفی کنيم»(1)

«اميدوارم بتوانيم انقلاب را بجائی هدايت کنيم که اگر ديگر کشورها خواستند راهی انتخاب کنند از ملت ما «الگوئی» در اختيار داشته باشند» (2)

علی رغم تمامی سوابق بالای سياسی لاريجانی، افشای مذاکراتش با نيک براون منجر به آن شد که در حساس ترين مقطع که جناح وی نياز مُبرمی به ايشان جهت همآوردی با رقيب داشت، عملاً از وجود وی محروم شود.

اين بدآن معنا نيست که حضور لاريجانی در ايام انتخابات می توانست تغيير چشمگيری در نتيجه آراء بنفع ناطق داشته باشد و يکسال بعد از افشای اين مذاکره بود که لاريجانی طی مصاحبه ای با روزنامه جامعه در تشريح انگيزه اين افشاگری به لسان ايهام می گويد:

«بيرون درز کردن مذاکرات من بخشی از رقابت انتخابات بود که از داخل وزارت خارجه شکل گرفت چرا که احساس شده بود اگر ناطق رئيس جمهور شود انتخاب او برای تصدی پست وزارت خارجه ممکن است من باشم»

فهم منظور لاريجانی از جملات فوق برای آشنايان با فضای سياسی ايران چندان دشوار نبود!

اکنون با فرونشستن طوفان انتخابات در ايران لاريجانی بيشتر وقت خود را در مسند مرکز تحقيقات فيزيک نظری و رياضيات اختصاص به نوشتن پراکنده مقالات برای برخی از مطبوعات هم جناحی اش داده است و می کوشد اين آخرين تريبون باقيمانده برای خود را محفوظ نگاه دارد. ليکن سراسيمگی و شهوت در نوشتن فرصت واقع بينی در ارائه تحليل را از وی سلب کرده و بعضاً او را دچار تناقض گوئی می کند.

تحليل وی از بحران اخلاقی کلينتون رئيس جمهور آمريکا مبنی بر استعفای قريب الوقوع وی و جايگزينی معاونش الگور، نمادی از اصرار لاريجانی بر ابراز وجود به هر بهائی است!

ليکن علی رغم افول ستاره بخت سياسی لاريجانی، وی از اعتماد بنفس بالائی برخوردار است که تکيه بر اين مؤلفه پشتوانه اصلی لاريجانی در بازگشت مجددش به صحنه سياسی ايران است. اين اعتماد بنفس تا حدی بود که وی را ترغيب کرد تا از دکتر عبدالکريم سروش فيلسوف سرشناس و منتقد ايران در سال 77 دعوت به مناظره علمی کند.

ولايتی نيز يکبار نسنجيده وارد مجادله با سروش شد، ليکن پاسخ تند سروش به ولايتی مبنی بر آنکه بهتر آنست آقای ولايتی همچون هميشه وقت خود را صرفاً صرف سفرهای وزارتی خود کنند و اهل علم را به خود واگذارند(قريب بمضمون) مُنجر به مخدوش شدن وجهه ولايتی نزد اقشار دانشگاهی که پايگاه اصلی سروش است، گرديد.

برخلاف لاريجانی، ولايتی برخوردار از قابليتی است که وی را در ساختار سنتی قدرت در ايران بشدت دوست داشتنی می کند و آن قدرت املاء نويسی بالای وی در مقابل خصلت انشاء نويسی لاريجانی است!

ولايتی که 16 سال سُکاندار دستگاه ديپلماسی ايران بود توانست با حرف شنوی مطلق خود در برابر تدوين گران اصلی سياست خارجی ايران، مقام وزارت خارجه در ايران را در چارچوب صرفاً اجرائی تعريف کند.

از اين منظر يک وزير خوب، يک مُجری خوب است.

هر چقدر آندره گروميکو وزير خارجه اسبق شوروی سابق معروف به Mr No بود ولايتی را می توان آقای He Said تلقی کرد.

«همانطور که مقام معظم رهبری فرمودند» بيت الغزل تمامی اظهار نظرها و مواضع او طی همه دوران وزارت و مشاورتش در جمهوری اسلامی بوده است.

بهرحال ولايتی که تاکنون پُرسابقه ترين وزير در صحنه سياسی ايران بوده است بعد از آنکه علی رغم توقع اش مجبور به خروج از ساختمان وزارت خارجه گرديد، هرچند بشدت دچار پسيکوز عاطفی شد ليکن هنوز خود را تمام شده تلقی نمی کند و از نوشتن خاطرات پرهيز می کند!

ولايتی خاطره نويسی را معادل بازنشستگی خود می داند.

او که در کابينه اول هاشمی رفسنجانی بعد از استعفای خاتمی از وزارت ارشاد در مقام دلجوئی و استمالت خاتمی را به دفتر مطالعات سياسی و بين المللی وزارت خارجه دعوت کرد و در آنجا پيشنهاد قبول هر سفارتی را بنا به انتخاب شخص خاتمی به وی داد ((هر چند که خاتمی اين پيشنهاد را نپذيرفت)) متقابلاً توقع داشت اکنون رئيس جمهور جديد حداقل بعنوان قدردانی هم که شده، التفاتی به وی می کرد. اما زمان بر وفق مراد ولايتی نچرخيد و او اينک با استقرار در سمت مشاورت بين المللی آيت الله خامنه ای تلاش می کند با يک دورخيز سه ساله خود را مُهيای شرکت در انتخابات رياست جمهوری سال 80 ايران کند.

ولايتی برای اين سه سال در خانه زيبای مصادره شده اردشير زاهدی سفير اسبق رژيم پهلوی در واشنگتن واقع در ارتفاعات خوش آب و هوای البرز بعنوان دفتر مشاوره خود مستقر شده و تلاش می کند با تداوم بقای سياسی خود يکبار ديگر شانسش جهت بازگشت به صحنه سياست را بيازمايد.

هرچند تلاش ولايتی برای بازگشت به عرصه علنی سياست تلاشی مشروع وبلااشکال است ليکن با شايسته سالاری که بواسطه حضور خاتمی در سپهر سياسی کشور اپيدمی شد، سقف توقع مردم از دولتمردان آينده ايران در فرازی بالاتر از ويژگی های شخصيتی ولايتی و امثال ولايتی قرار گرفته است.

بتعبير رندانه مرحوم حسن مدرس نماينده جسور و صريح الهجه پارلمان وقت ايران در دهه بيست ميلادی در توصيف شخصٌيت مستوفی الممالک کانديدای تصدی پست رياست الوزرائی دربار احمد شاه قاجار، ولايتی اينک بمثابه شمشير مُرصّعی است که بيشتر مناسب مراسم بزم و سلام است!

در مجموع بايد منتظر بود و بنظاره نشست که لاريجانی و ولايتی در جدال برای ماندن در عرصه پُرجاذبه سياست چقدر موفق خواهند شد.



داريوش سجادی

هفته نامه راه نو ـ شماره 4

چهارم اسفند ماه هفتاد و شش



ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) ـ سخنرانی هاشمی مورخه 29 ارديبهشت 69

(2) ـ سخنرانی هاشمی مورخه 26 خرداد 69

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر