۱۳۹۲ خرداد ۱, چهارشنبه

« ميــــــداس تاچ»


گزارشی تحليلی از يکصد وهفتمين اجلاس انجمن ايران و آمريکا


انجمن ايران و آمريکا (American Iranian Council) طی ايام نوروز اقدام به برگزاری اجلاس يک روزه ای در شهر واشنگتن دی سی در تاريخ 22 مارچ 2001 تحت عنوان «يکصد و هفتمين کنگره ايران و آمريکا و اثرات آن بر روابط ايران و آمريکا» کرد.

سخنرانان اصلی اين اجلاس عبارت بودند از:

ـ رابرت پلترو (Robert H. Pelletreau) رئيس انجمن ايران و آمريکا.

ـ ژاپه يوسفی، مسئول بنياد تنش زدائی ايران و آمريکا (FAIRPAC) و رئيس کمپانی کامپيوتری ISmart

ـ ريچارد ماتزکه (Richard H. Matzke) نائب رئيس شرکت نفتی Chevron .

ـ تام لَنتوس (Tom Lantos) نماينده دمکرات کنگره آمريکا از ايالت کاليفرنيا.

ـ باب نِی (Bob Ney) نماينده جمهوريخواه کنگره آمريکا از ايالت اُهايو.

ـ آرلين اِسپکتِر(Arlen Specter) سناتور جمهوريخواه مجلس سنای آمريکا.

سخنرانان مزبور ديدگاه های خود را در دو پانل «نقطه نظرات موجود در روابط ايران و آمريکا» و «مواضع کنگره آمريکا» پس از سخنرانی افتاحييه دکتر هوشنگ امير احمدی ، عضو ارشد AIC ارائه کردند .

هادی نژاد حسينيان نماينده جمهوری اسلامی ايران در سازمان ملل متحد و عالی رُتبه ترين مقام سياسی ايران در ايالات متحده نيز از جمله سخنرانان دعوت شده در اين اجلاس بود که از يک ماه پيش از برگزاری اين اجلاس تلاش زيادی برای پذيرش ايراد سخنرانی وی در نشست AIC توسط مسئولين اين انجمن صورت گرفته بود و علی رغم آنکه نام وی بعنوان سخنران افتتاحيه در برنامه اجلاس قيد شده بود ليکن ظاهراً وی ترجيح داد يک روز پيش از اين ، نقطه نظرات خود را در سخنرانی ايراد شده اش در شورای روابط خارجی در دانشگاه مونتانا عرضه نمايد .

غيبت وی در اجلاس AIC تکدر خاطر کاملاً محسوسی را نزد مسئولين برگزار کننده اين نشست فراهم آورده بود. ظاهراً مسئولين AIC تلاش داشتند با حضور اين ديپلمات عالی رُتبه ايرانی بر مشروعيت اين نشست از سوی جمهوری اسلامی ايران صحه گذاشته شود.

جنجالی ترين سخنران اين نشست «تام لنتوس» بود که از موضعی کاملاً خصمانه ايران را مورد انتقاد شديد بخاطر عدم انجام اقدامات کافی بمنظور بهبود روابطش با آمريکا قرار داد!

«لنتوس» با استناد به اينکه علی رغم استقبال واشنگتن از بهبود مناسبات با ايران پاسخ مثبتی از جانب تهران دريافت نشده گفت:

«اگر جمهوری اسلامی ايران سياست های خود را تغيير ندهد ، وی از تجديد قانون جلوگيری از سرمايه گذاری خارجی در ايران حمايت خواهد کرد»

وی همچنين جمهوری اسلامی ايران را بخاطر سابقه نقض حقوق بشر مورد انتقاد و نکوهش قرار داد و گفت:

«ايران همچنان حامی تروريسم است و به توسعه سلاح های شيميايی می پردازد»

لازم بذکر است سخنان «لنتوس» مورد اعتراض ايرانيان حاضر در اجلاس قرار گرفت تا جائيکه برخی از ايشان به نشانه اعتراض جلسه مزبور را ترک کردند.

«باقر هرندی» يکی از معترضين به سخنان «لنتوس» که جلسه مزبور را ترک کرد در توضيح علت اين اقدام خود گفت:

«اظهارات لنتوس و تکرار مواضع سياسی باقی مانده از زمان کلينتون جهت بهبود مناسبات ايران وآمريکا سطح اجلاس را به پست ترين درجه تنزل داد و من چاره ای نداشتم جز اينکه بنشانه اعتراض به اباطيل لنتوس اين جلسه را با برآشفتگی ترک کنم»

همچنين «ژاپه يوسفی» از ديگر معترضين به اين اظهارات علی رغم آنکه «لنتوس» بلافاصله پس از پايان سخنانش با عجله جلسه مزبور را ترک کرد با مخاطب قرار دادن «باب نی» همکار لنتوس در کنگره ضمن اعتراض به سخنان مطرح شده گفت:

«لنتوس در حالی مدعی عدم پاسخ ايران به استقبال آمريکا از بهبود مناسباتش با تهران می شود که در نطق سال گذشته خانم مادلين آلبرايت خطاب به ايران تغييری داده شد که بر اساس اين تغيير غير منتظره صريحاً مشروعيت سياسی آيت الله خامنه ای عالی رُتبه ترين مقام سياسی ـ مذهبی جمهوری اسلامی ايران زير سوال رفته بود که تمامی ناظران سياسی اذعان دارند چنانچه اين پاراگراف در نطق وزير خارجه آمريکا اضافه نشده بود به احتمال زياد واشنگتن پاسخ مثبتی را از جانب جمهوری اسلامی ايران دريافت می کرد»

يوسفی همچنين افزود:

«دولت آمريکا چگونه توقع دارد با ايران گفتگو کند در عين حالی که مشروعيت رهبريت جمهوری اسلامی ايران را به زير سوال می برد ؛ اين بدين معناست که واشنگتن در عين قبول نداشتن رژيم ايران متقاضی مذاکره با اين کشور هم هست و اين نقض غرض است.خانم آلبرايت اظهار داشتند آمريکا با رعايت احترام متقابل ،آمادگی کامل برای مذاکره با ايران را دارد در حالی که از نظر دولتمردان تهران ، مصداق بی احترامی به ايران دخالت در امور داخلی اين کشور است.بعنوان نمونه اظهارات آمريکا در خصوص سياست تسليحاتی ايران مداخله ای آشکار در امور داخلی ايران است که جمهوری اسلامی ايران نيز منطقاً با تحفظ همين اصل اين حق را برای خود قائل بوده تا سياستهای تسليحاتی آمريکا را مورد سوال قرار دهد»

در ادامه اين جلسه «باب نی» در سخنرانی خود برخلاف «لنتوس» ضمن ادای احترام به فرهنگ و تمدن تاريخی ايران از بهبود مناسبات تهران و واشنگتن استقبال کرد .

وی با يادآوری اين موضوع که جمعی از نمايندگان هم عقيده با وی در کنگره آمريکا پيش از اين با ارسال نامه ای خطاب به نمايندگان مجلس ايران ضمن استقبال از بهبود مناسبات دو کشور خواستار سفری به همين منظور به ايران شده اند اعلام کرد:

«هر چند ما تاکنون پاسخی از جانب پارلمان ايران در خصوص اين نامه دريافت نکرده ايم اما هر زمانی که ايران پاسخی مثبت به اين پيشنهاد دهد ما آمادگی آنرا داريم تا بلافاصله سوار هواپيما شده و به تهران برويم»

اظهارات «باب نی» که زبان فارسی را نيز بخوبی صحبت می کند و سالها نيز در دانشگاه شيراز به تدريس مشغول بوده مورد استقبال ايرانيان حاضر در جلسه قرار گرفت.

«ژاپه يوسفی» سخنران ديگر اين اجلاس در سخنرانی خود تحت عنوان «بررسی تاثير تحريم های اقتصادی آمريکا عليه ايران» ضمن بی تاثير خواندن تحريم های اقتصادی آمريکا به ساختار اقتصادی ايران، خواستار لغو اين تحريم ها شد.

وی مشکلات اقتصاد ايران را سياست زدگی اقتصاد و چند نرخی بودن نرخ ارز خارجی، ناکارآمدی سيستم بانکی، نرخ بالا و مهار نشده تورم ، يارانه های ناکارآمد ، فساد گمرکی و بی توجهی به قانونمندی ذکر کرد که تحريم های آمريکا هيچ مدخليتی در آن نداشته است.

«يوسفی» با توجه به جمعيت جوان ايران و فقدان فرصت های شغلی مطلوب برای ايشان و با توجه به چنگ انداختن مافيای تجارت بر بازار تجاری ايران خواستار لغو تحريم های آمريکا حداقل در حوزه نرم افزار کامپيوتری شد.

به گفته «يوسفی» باز شدن پای جوانان ايران به عرصه تجارت نرم افزار ضمن اشتغال زائی مفيد (فارغ از کارشکنی های مافيای تجارت) برای ايشان اثبات کننده حُسن نيت واشنگتن نيز خواهد بود گذشته از آنکه اين مسئله می تواند آغازگر فرآيند اصلاحات اقتصادئی در ايران شود که آيت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی مدتهاست بدنبال آن می باشند.

آخرين سخنران اجلاس AIC «آرلين اسپِکتِر» بود که ضمن تاييد نقطه نظرات «باب نی» و تاکيدش بر اصل مذاکره جهت حل مشکلات دو کشور ايران و آمريکا آمادگی خود را جهت سفر به تهران در صورت پذيرش جمهوری اسلامی ايران اعلام کرد.

«اسپکتر» با يادآوری ملاقات خود با حجت الاسلام مهدی کروبی رياست پارلمان ايران در موزه متروپولتن در تابستان گذشته، ضمن مفيد و تفاهم آميز خواندن اين ملاقات گفت:

«در گفتگو با رئيس مجلس ايران نيز درخواست سفرمان به تهران را مطرح کردم و در مجموع اعتقاد راسخ دارم با پرهيز از عصبانيت و پرخاشگری بهتر می توانيم مشکلاتمان را حل کنيم»

در ادامه سخنانِ سناتور اسپکتر و بدنبال پيشنهاد ژاپه يوسفی جهت روشن کردن وضعيت چهار ديپلمات گروگان گرفته شده ايرانی در اسرائيل بعنوان اقدامی توام با حُسن نيت از جانب آمريکا ، اسپکتر آمادگی کامل خود را جهت انجام هرگونه اقدامی در اين خصوص و بمنظور تاثير مثبت گذاردن بر روند بهبود مناسبات دو کشور اعلام کرد .

اجلاس مزبور با ايراد سخنان اسپکتر بکار خود پايان داد و پس از آن طی مراسم ضيافت شامی که بمناسبت عيد نوروز و با حضور جمعی از ايرانيان مقيم واشنگتن در محل اجلاس AIC برگزار شد از

«دکتر جمشيد قاجار» پزشک سرشناس ايرانی ساکن در نيويورک تقدير بعمل آمد.

نکته حاشيه ای و حائز اهميت در اين اجلاس اقدام «جورج بوش» رئيس جمهور آمريکا بود که بمناسبت فرارسيدن عيد نوروز با ارسال پيام تبريکی به «انجمن ايران و آمريکا» اين عيد را به ايرانی های مقيم اين کشور شادباش گفت.

ارسال اين پيام تبريک برای ناظران سياسی تعقيب کننده مسائل دو کشور ايران و آمريکا قابل تأمل بود.

چنانچه اين اقدام از يک اراده سياسی معطوف به تأليف قلوب دولتمردان و مردم ايران برخاسته می شد، اين امر می توانست نشاندهنده عزم کاخ سفيد بمنظور تغيير رويکرد خصمانه اش با جمهوری اسلامی ايران تلقی شود.

اما اينکه جورج بوش علی رغم آنکه می توانست برای تحقق چنين هدفی مخاطب کارت تبريک نوروزی خود را همانند پيام تبريک نوروزی يک هفته قبل «کالين پاول» به ايرانيان، مستقيماً متوجه مردم و يا دولتمردان ايران کند، ترجيح داده اين سيگنال را از کريدور AIC و با محوريت دکتر هوشنگ اميراحمدی و در ارتباط با ايرانيان مقيم آمريکا ، ساطع نمايد، مُبين مبتدی بودن تيم جديد سياسی مستقر در کاخ سفيد جهت اخذ تصميم های سياسی در قبال تحولات ايران است.

اما چنانچه AIC بمنظور حفظ انحصار حلقه رابط بودنش ميان تهران و واشنگتن کوشيده آمريکائيها را با توجيه «نفوذ داشتن AIC در حلقه دولتمردان ايران» مُجاب به بازی کردن با کارت خود نمايد در اين صورت AIC بجای آنکه تسهيلی برای ديپلماسی آشتی جويانه آمريکا با ايران را فراهم کرده باشد، عملاً خود را مُبدل به مانعی در اين مسير تبديل کرده است.

علی الظاهر انگيزه سياسی واسطه گری AIC قبل از مساعدت به روند تنش زدائی از مناسبات ايران و آمريکا، تحميل خود به تهران و واشنگتن بعنوان «کريدور انحصاری» نزديکی دو کشور است.

در اين صورت AIC ناخواسته با سوزاندن کارت تبريک جورج بوش هزينه سنگينی را از خزانه تيم جديد مُستقر در کاخ سفيد مصرف کرده که حداقل تأثير آن معوق تر شدن تکليف مناسبات دو کشور است.

بديهی است چنانچه تهران هر زمانی که به آن درجه از عزم سياسی جهت بهبود مناسباتش با آمريکا برسد، قطعاً برای آغاز اين روند آنقدر مأخوذ به حيا نيست که نتواند راساً وارد اين ديپلماسی شود.

همانطور که علی رغم سالها تيرگی مناسباتش با شوروی سابق، وقتی دولتمردان ايران تصميم به بهبود مناسبات با مُسکو گرفتند، بدون کمترين پروا و رودربايستی مستقيماً وارد مذاکره با روس ها شدند.

اما در حال حاضر دولت جمهوری اسلامی از ناحيه مشکلات داخلی آنقدر سمن دارد که جائی برای ياسمنِ نزديکی با آمريکا نمی گذارد !

AIC چنانچه با واقعيات حاکم بر ايران بدرستی آشنا می بود بايد اين نکته را به کاخ سفيد تفهيم می کرد که حجم سنگين تنش ها و اختلافات داخلی ميان دو جبهه اصلاح طلب و محافظه کار خصوصاً در ايام نزديک به انتخابات رياست جمهوری ايران که فضای سياسی در اين کشور بشدت ملتهب می شود، زمان مناسبی برای مُغازله با تهران نيست!

از سوی ديگر حضور محوری دکتر هوشنگ اميراحمدی در AIC عملاً مانع از هر نوع تشبث و نزديکی به اين سازمان از جانب دولتمردان ايران است.

صرف نظر از انگيزه و نيت دکتر اميراحمدی، بی اعتمادی که در ايران نسبت به اميراحمدی و سازمان متبوعه وی وجود دارد در کنار انتساب مُکرر اتهام جاسوسی و دلالی برای آمريکائيها به وی در ادبيات رسانه ای بخشی از نشريات محافظه کار، عملاً هرگونه نزديکی به اميراحمدی و يا AIC از سوی هر شخص و جناحی در ايران مُنجر به بدنامی و انتحار سياسی برای آن می شود.

شمای مشوه ای که از اميراحمدی و AIC در فضای سياسی ايران موجود است از ايشان «ميداس تاچی» ساخته که به هرآنچه در مسير بهبود مناسبات دو کشور دست بزند بجای طلا، مُبدل به «الماس سياه» (1) می شود.

بلوغ سياسی به AIC و شخص اميراحمدی بايد اين نکته را تفهيم کند که اين سازمان علی رغم کوشش اش برای بهبود مناسبات ايران و آمريکا، بدليل آنکه ماهيت سياسی اش برای دولتمردان ايران ماهيتی نامشروع تلقی می شود، عملاً نفس وجود اين تشکل را در حدفاصل تهران و واشنگتن مُبدل به مانعی برای فهم طرفين از واقعيات حاکم بر دو کشور کرده است.

در حال حاضر با توجه به وجود چنين شاکله و تلقّی ای از AIC و اميراحمدی بهترين خدمتی که AIC می تواند در مسير بهبود مناسبات ايران و آمريکا بعمل آورد، خدمت نکردن آن است!

همانطور که در بازی پوکر بموقع برخاستن از پشت ميز بازی، خود نوعی درايت است در عرصه سياست نيز درايت سياسی حُکم می کند بازيگری که ناتوان از ادامه موفقيت آميز بازی است، بموقع از پشت ميز مبارزه سياسی برخيزد .

مشکل محوری AIC عدم تجانس ساختاری اش در جايگاه سياسی ايست که می کوشد در کانون آن به ايفای نقش بپردازد.

اين انجمن علی رغم آنکه می کوشد در مسير بهبود مناسبات ايران و آمريکا در قواره يک «لابی» خود را تعريف کند، اما در عمل به لوازم ايفای نقش يک لابی، کمتر پايبندی از خود نشان می دهد.

طبعاً از آنجا که نفس لابی گری در ادبيات علوم سياسی بر اساس تقيد کامل مجموعه لابی به مرجع مورد وثوقشان تعريف شده لذا مناسبات حاکم ميان اين دو مُبتنی بر سرسپردگی محضِ مجموعه لابی گر نسبت به مرجعی است که برای تامين منافع آن خود را هزينه می کند.

اينکه بر خلاف چنين توقع بديهی ای مشاهده می شود AIC علی رغم اصرارش بر تعريف خود بعنوان يک لابی ايرانی ، عاری از سرسپردگی محض به تهران عمل می کند و بعضاً در برخی از مواضع اش در کسوت يک اُپوزيسيون، معترض به برخی از شئون و مناسبات ساختاری جمهوری اسلامی ظاهر شده، مُبين رنج بردن اين نهاد از عدم تجانس ساختاری حاکم بر آن است.

صرف نظر از نارسائی AIC در جايگاه سياسی شکل گرفته اش، ماهيت عملکرد سياستگذاران کاخ سفيد نيز مؤيد حُسن نيت واشنگتن در مواجهه اش با ايرانِ پس از روی کار آمدن خاتمی اصلاح طلب نيست.

علی رغم مُباهات ايرانيان به دمکراسی شاداب و بالنده شان که بيشترين جلوه را در انتخابات رياست جمهوری سال 76 از خود بروز داد، سياست خاورميانه ای واشنگتن نشان داده اين کشور همواره حاکميت اقتداری آهنين و يکپارچه در حکومتهای خاورميانه ای را مُرَجح بر دمکراسی های بومی می داند.

ماهيت مناسبت سياسی ـ اقتصادی مورد وثوق آمريکا در خاورميانه بدليل طبع امنيت طلبانه اين کشور جهت تضمين سرمايه گذاريهای اقتصاديش ، مُتعارض با خيزش های دمکراسی طلبانه است.

دمکراسی در منطقه خاورميانه و خصوصاً خليج فارس که تامين کننده بخش عمده ای از منافع مالی آمريکاست، حُکم آفت را دارد، بهمين دليل از بعد از انتخابات رياست جمهوری سال 76 ايران، سِنسورهای سياسی آمريکا در خاورميانه سيگنالهای هشداردهنده ای را برای واشتگتن ارسال کرد.

واشنگتن تاکنون با تکيه بر ساختارهای سنتی و غيردمکراتيک دولتهای بومی خليج فارس توانسته از حاکميت يکدست، مُقتدرانه و استبدادی اين کشورها بخوبی جهت تضمين سرمايه گذاريهای خود سود ببرد.

قطعاً اِپيدمی شدن دمکراسی از نوع دمکراسی ايران در منطقه که مُتضمن ورود و صاحب رای شدن بخشهائی ديگر از وجوه قدرت در ساختار حکومتهای استبدادی خاورميانه که بمثابه حيات خلوت های اقتصادی آمريکا می باشند، بمعنای بخطر اُفتادن و افزايش هزينه های سياسی حضور مسلط واشنگتن در اين بخش از جهان است.

لذا برای کاخ سفيد فرآيند مورد وثوق در تحولات ايران ، يکپارچگی و انسجام قدرت در شاکله حکومت است که نيل به اين مقصود را آمريکائيها بفراست در تضعيف جناح دمکراسی خواه و تقويت جناح محافظه کار ايران يافته که بالقوه از استعداد و توان بالائی در اعمال حاکميت يکپارچه و مستبدانه برخوردارند.

خاتمی و جناح اصلاح طلب ايران هرچقدر برای ايرانی ها جذاب باشد برای دولتمردان واشنگتن برخلاف ادعای ظاهريشان ، خطرناک و دردسر آفرين است.

اينکه کاخ سفيد طی سالهای روی کار آمدن خاتمی و متحدين آن علی رغم آگاهی از تاثير منفی اعلام ظاهری حمايتش از روند اصلاحات در ايران ، زيرکانه و بتناوب اقدام به ابراز استقبال از روند اصلاحات در ايران می نمايد، مُبين تمهيد رسانی در خفای واشنگتن به جناحی در ايران است که رويکردشان در سياست قبل از احصاء آزادی ، اعمال امنيت است. امنيت آهنينی که ماحصل آن می تواند مُتضمن منافع مالی و تجاری مافيائی ايشان در کنار چشمداشت های اقتصادی کاخ سفيد باشد.

گذشته از آن محروم ماندن ايران از وجوه جذاب دمکراتيک و مردم سالارانه و برخورداريش از چهره ای عبوس و ياغی در منطقه خاورميانه اين فرصت را برای آمريکا فراهم می آورد تا با استناد به آن توجه افکار بين الملل را همواره متوجه تهران کرده و از قبال اين عطف توجه ضمن ايجاد غفلت در افکار عمومی نسبت به سياستها و اقدامات جنايتکارانه اسرائيل، فرصت و فضای لازم را در اختيار تل آويو جهت تمشيت و تداوم بزهکاری سياسی اش قرار دهد.

جُرم بزرگ خاتمی از نظر کاخ سفيد خدشه افکندن وی در يکپارچگی حاکميت سياسی ايران است. برای واشنگتن پای ميز مذاکره نشستن با يک حکومت يکدست و آهنين در خاورميانه بمراتب پسنديده تر از مذاکره با حکومت دمکراتيک و آزاديخواهی است که می تواند نبض حيات اقتصادی اين کشور در خليج فارس را در خطرِ «دومينوی دمکراسی» قرار دهد.

نفت و دلارهای نفتیِ خليج فارس چيزی نيست که آمريکا اجازه دهد کسی با آن شوخی کند. يکبار عراق نابخردانه پای در اين باتلاق گذاشت و خود را مواجه با حضور تمام قد نظامی آمريکا کرد .

اپيدمی شدن دمکراسی شورآفرين ايران، در ساختار سياسی دولتهای استبدادی خليج فارس بمعنای از دست رفتن سلطه انحصاری و نفوذ کلام واشنگتن در دولتهای بومی منطقه است.

واشنگتن بمراتب ترجيح می دهد تا زمانی که می تواند با يک طرف در کشورهای خاورميانه و خصوصاً خليج فارس وارد مذاکره شود، از بروز شئون جديد قدرت ولو آنکه اين شئون از خاستگاهی دمکراتيک هم برخوردار باشند، ممانعت بعمل آورد.

طبعاً تا زمانيکه اين کشور می تواند تنها با امضاء يا فرمان يک شيخ عرب به تمامی اهداف سياسی ـ اقتصادی خود در منطقه برسد، تمايلی به طولانی کردن و افزايش هزينه های توافقاتش با اين کشورها در پروسه های پارلمانتاريستی و دمکراتيکِ مُنبعث از نمونه ايرانی نخواهد داشت.

بتعبير «ريچارد نيکسون» رئيس جمهور فقيد آمريکا :

«در آمريکا پول همه چيز نيست ، بلکه تنها چيز است»!

و واشنگتن بمنظور حفظ «تنها چيزش» از قربانی کردن دمکراسی و پارلمانتاريسم و آزاديخواهی ملتهائی که می توانند با تکيه بر آن در حيات خلوت اقتصادی کاخ سفيد ناامنی فراهم آورند، پروائی ندارد. (2)





داريوش سجادی ـ 9/آوريل/2001

نشريه گلف 2000 وابسته به دانشگاه کلمبيا ـ نيويورک

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) ـ الماس سياه در ادبيات کلاسيک نمادی از شومی و نحوست است.

(2) ـ آدرس وب سايت اين مقاله عبارت است از:

www.geocities.com/dariushsajjadi/farsimaterial/Aic.html

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر