عاشقان را بگذاريد بنا لنـــــد همی
مصلحت نيست که اين زمزمه خاموش کنيم
جناب آقای بابک داد
همانطور که بعد از درج نقد مؤلف جنابعالی از نامه آقای شعله سعدی در خبرنامه گويا طی ايميل شخصی که برايتان ارسال کردم به شما وعده دادم که خود را مهيای مواجهه با هجوم شيفتگان به يک نو قهرمان از راه رسيده برای جامعه مستحق قهرمان نمائيد.اکنون همانطور که پيش بينی کرده بودم جنابعالی را در معرض هجوم سينه چاکان يک «مظفر بقائی» ديگر می بينم که عده ای را مفتون شهامت خود کرده است. من برخلاف جنابعالی چندان معترض آقای شعله سعدی نيستم همانطور که به هيچ وجه هم اعتراضی بر شيدايان وی ندارم.
داستان شعله سعدی و آن نامه سر گشاده بی اختيار من را به ياد آن حکايت معروف موسی و شبان می اندازد که رسول خدا بی جهت معترض نوع گويش عاميانه شبان در عبادت با خدايش شد و به همين دليل نيز مورد مواخذه باريتعالی قرار گرفت که چرا خلوت صميمانه و بی تکلف آن بنده ما را اينچنين از هم پاشاندی و نگذاشتی وی با همان تکلم عاميانه اش خود را در خلسه حضور ما احساس نمايد؟ گلايه اينجانب هم به شما از همين جنس است.
چرا به فردی که محتاج توجه و مطرح شدن و قهرمانی است اجازه نمی دهيد بخت خود را آزمايش کند؟ همانطور که چرا اين فرصت را از سينه چاکانی که تشنه ظهور قهرمانشان هستند مضايقه می کنيد؟! گذشته از آنکه برای اثبات نيازهای جلوه گرانه و قهرمانانه مشاراليه ناشی گری فرموده ايد که به سراغ آن فيلم سينمائی کذائی پخش شده در صدا و سيما رفته ايد.
بجای آن کافی بود فقط نيم نگاهی به سايت شخصی ايشان می انداختيد تا بخوبی با ادبيات بکار گرفته شده در اين سايت با فاعليت سوم شخص مفرد که از 5 سالگی خود را مبعوث شده برای اهدافی بزرگ به مخاطبانش معرفی کرده، به نيازهای جلوه گرايانه ايشان وقوف حاصل می فرموديد. ادبياتی از نوع ادبيات بکار رفته شده توسط آيت الله خامنه ای در رثاء بنيان گزار جمهوری اسلامی ايران به اين مضمون که « او آن نخستين بود که دومين نداشت ... و امامی آنچنان را امتی اينچنين شايسته است» با اين تفاوت که خمينی به شهادت خود آقای شعله سعدی با برخورداری از شمائی کاريزماتيک به درستی در قواره های يک قهرمان می گنجيد.
البته من به خوبی شما با آ قای شعله سعدی آشنائی ندارم و تنها يکبار با مشاراليه در سفری اروپائی همسفر بودم که اين سفر نيز فرصت مناسبی برای شناخت دقيق شخصيت ايشان حداقل برای اينجانب را مهيا نکرد. اما در مجموع نمی توانم کراهت خود را از انسانهای متوسطی که برای خود رسالتی جهانی قائل شده و بدون لحاظ کردن قواره ها و ظرفيت های سياسی و شخصيتی شان چند صباحی خود و ديگران را سرگرم خود ارضائی های ذهنی شان می کنند، ابراز ننمايم.
باور کنيد مشمئز ترين صحنه ها برای اينجانب رؤيت چشم های شيفته جمعی ضعيف البنيه سياسی به رهبر فرزانه موج سوار و متوسط الجثه سياسی شان است که با ادبياتی حماسی موجبات تشفی خاطر مريدانش را بنحو احسن فراهم می آورد.
يادش بخير مرحوم شريعتی که به چه سلاستی می گفت: روحی که پيام دارد؛ نه عاشق می طلبد و نه مُريد!
يک نکته را هم فراموش نکنيد جامعه قهرمان زده برای هر چه اسطوره ای تر کردن قهرمان خود بشدت محتاج خلق ضد قهرمانی کريه الچهره است.
بر همين اساس در جميع خرده فرهنگ هائی از اين نوع کوشش می شود تا با هر چه کريه تر نشان دادن ضد قهرمان، سيمای قهرمان شکيل تر و حماسی تر جلوه نمايد.
درادبيات بکار گرفته شده در نامه آقای شعله سعدی و شيفتگان وی که بعد از نامه شما به دفاع از ايشان پرداختند ، بخوبی می توانيد اين نياز قسری و ناخودآگاه را مشاهده نمائيد.
اما درخواست من از شما اينست که چه اصراری داريد که خلسه روحی اين دو را بر هم بزنيد.
بگذاريد مراد و مريدانش از اين حظ ذهنی که برای خود فراهم کرده اند مستفيض شوند! وقتی نمی توانيد جايگزين يا مرهمی برای نارسائيهای روحی و نيازهای روانی ايشان مهيا کنيد چه اصراری داريد تا همين حداقل نشئه وآسايش هم از ايشان مضايقه شود. اجازه دهيد تا اگر نمی توانند فريضه عبوديت خود را موسويانه ادا نمايند لااقل عبادت شبانانه خود را از دست ندهند!
داريوش سجادی
3/دی/81
آمريکا
جناب آقای بابک داد
همانطور که بعد از درج نقد مؤلف جنابعالی از نامه آقای شعله سعدی در خبرنامه گويا طی ايميل شخصی که برايتان ارسال کردم به شما وعده دادم که خود را مهيای مواجهه با هجوم شيفتگان به يک نو قهرمان از راه رسيده برای جامعه مستحق قهرمان نمائيد.اکنون همانطور که پيش بينی کرده بودم جنابعالی را در معرض هجوم سينه چاکان يک «مظفر بقائی» ديگر می بينم که عده ای را مفتون شهامت خود کرده است. من برخلاف جنابعالی چندان معترض آقای شعله سعدی نيستم همانطور که به هيچ وجه هم اعتراضی بر شيدايان وی ندارم.
داستان شعله سعدی و آن نامه سر گشاده بی اختيار من را به ياد آن حکايت معروف موسی و شبان می اندازد که رسول خدا بی جهت معترض نوع گويش عاميانه شبان در عبادت با خدايش شد و به همين دليل نيز مورد مواخذه باريتعالی قرار گرفت که چرا خلوت صميمانه و بی تکلف آن بنده ما را اينچنين از هم پاشاندی و نگذاشتی وی با همان تکلم عاميانه اش خود را در خلسه حضور ما احساس نمايد؟ گلايه اينجانب هم به شما از همين جنس است.
چرا به فردی که محتاج توجه و مطرح شدن و قهرمانی است اجازه نمی دهيد بخت خود را آزمايش کند؟ همانطور که چرا اين فرصت را از سينه چاکانی که تشنه ظهور قهرمانشان هستند مضايقه می کنيد؟! گذشته از آنکه برای اثبات نيازهای جلوه گرانه و قهرمانانه مشاراليه ناشی گری فرموده ايد که به سراغ آن فيلم سينمائی کذائی پخش شده در صدا و سيما رفته ايد.
بجای آن کافی بود فقط نيم نگاهی به سايت شخصی ايشان می انداختيد تا بخوبی با ادبيات بکار گرفته شده در اين سايت با فاعليت سوم شخص مفرد که از 5 سالگی خود را مبعوث شده برای اهدافی بزرگ به مخاطبانش معرفی کرده، به نيازهای جلوه گرايانه ايشان وقوف حاصل می فرموديد. ادبياتی از نوع ادبيات بکار رفته شده توسط آيت الله خامنه ای در رثاء بنيان گزار جمهوری اسلامی ايران به اين مضمون که « او آن نخستين بود که دومين نداشت ... و امامی آنچنان را امتی اينچنين شايسته است» با اين تفاوت که خمينی به شهادت خود آقای شعله سعدی با برخورداری از شمائی کاريزماتيک به درستی در قواره های يک قهرمان می گنجيد.
البته من به خوبی شما با آ قای شعله سعدی آشنائی ندارم و تنها يکبار با مشاراليه در سفری اروپائی همسفر بودم که اين سفر نيز فرصت مناسبی برای شناخت دقيق شخصيت ايشان حداقل برای اينجانب را مهيا نکرد. اما در مجموع نمی توانم کراهت خود را از انسانهای متوسطی که برای خود رسالتی جهانی قائل شده و بدون لحاظ کردن قواره ها و ظرفيت های سياسی و شخصيتی شان چند صباحی خود و ديگران را سرگرم خود ارضائی های ذهنی شان می کنند، ابراز ننمايم.
باور کنيد مشمئز ترين صحنه ها برای اينجانب رؤيت چشم های شيفته جمعی ضعيف البنيه سياسی به رهبر فرزانه موج سوار و متوسط الجثه سياسی شان است که با ادبياتی حماسی موجبات تشفی خاطر مريدانش را بنحو احسن فراهم می آورد.
يادش بخير مرحوم شريعتی که به چه سلاستی می گفت: روحی که پيام دارد؛ نه عاشق می طلبد و نه مُريد!
يک نکته را هم فراموش نکنيد جامعه قهرمان زده برای هر چه اسطوره ای تر کردن قهرمان خود بشدت محتاج خلق ضد قهرمانی کريه الچهره است.
بر همين اساس در جميع خرده فرهنگ هائی از اين نوع کوشش می شود تا با هر چه کريه تر نشان دادن ضد قهرمان، سيمای قهرمان شکيل تر و حماسی تر جلوه نمايد.
درادبيات بکار گرفته شده در نامه آقای شعله سعدی و شيفتگان وی که بعد از نامه شما به دفاع از ايشان پرداختند ، بخوبی می توانيد اين نياز قسری و ناخودآگاه را مشاهده نمائيد.
اما درخواست من از شما اينست که چه اصراری داريد که خلسه روحی اين دو را بر هم بزنيد.
بگذاريد مراد و مريدانش از اين حظ ذهنی که برای خود فراهم کرده اند مستفيض شوند! وقتی نمی توانيد جايگزين يا مرهمی برای نارسائيهای روحی و نيازهای روانی ايشان مهيا کنيد چه اصراری داريد تا همين حداقل نشئه وآسايش هم از ايشان مضايقه شود. اجازه دهيد تا اگر نمی توانند فريضه عبوديت خود را موسويانه ادا نمايند لااقل عبادت شبانانه خود را از دست ندهند!
داريوش سجادی
3/دی/81
آمريکا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر