۱۳۹۲ خرداد ۳, جمعه

اسکار ، آغداشلو و سوته دلان!


شهره آغداشلو بازيگر ايرانی مقيم آمريکا همزمان با اعلام خبر نامزدی اش برای احراز نقش مکمل در فيلم « خانه ای از شن و مه» طی مصاحبه ای با بخش فارسی راديو بی بی سی (7/بهمن/82) با صدائی لرزان و هيجان زده در حالی که بشدت می گريست احساس خود را از شنيدن اين خبر اين گونه بيان کرد که:
« من آنقدر با اين آرزو آميخته شدم که نمی دانم دارم خواب می بينم يا بيدارم! مثل اينکه از بدن ام خارج شدم و از بيرون دارم به اين واقعه نگاه می کنم. من خيلی خوشحالم ... و اين اتفاق درب را باز می کند برای نسل بعد از من، نسلی که به حق بايد جايگاهی در سينمای آمريکا داشته باشد. اين برای من مهم ترين اتفاقی است که در زندگی ام افتاده و در اين 25 سال اُميدوار بودم و بالاخره اين اتفاق افتاد و من اين را تقديم می کنم به همه بانوان ايران!»
اظهارات آغداشلو تقارنی بشدت نزديک با سخنان خانم « هالی بری» برنده سال گذشته جايزه اسکار از ميان زنان سياه پوست هنرپيشه در هاليوود دارد.
«هالی بری» نيز بعنوان نخستين زن سياهپوستی که موفق به کسب جايزه اسکار بعنوان بهترين بازيگر نقش اول زن در هفتاد و چهارمين دوره اسکار شد در هنگام دريافت جايزه در حالی که بشدت می گريست! خطاب به حضار اظهار داشت:

«اين موقعيتی بسيار فراتر از تصور من است. اين دری است که به روی همه زنان بی نام و نشان سياهپوست گشوده می شود... امشب سقف شيشه ای شکست و اميدوارم که برای هميشه شکسته باشد» !

سال گذشته اين اظهارات هالی بری را مستمسکی برای ورود به بحث کارکرد اجتماعی سينما در ايالات متحده کرده و طی مقاله « آمريکا کشوری با قهرمانان مجازی» به بررسی جوانب نفوذ هاليوود در ذهنيت شهروندان آمريکائی پرداختم.
بازبينی مجدد آن مقاله مؤيد مانائی آفت هاليوود در ساختار ذهنی و شخصيتی شهروندان آمريکائی است:
« ابوالفضل جليلی فيلم ساز جوان سينمای ايران طی يادداشتی که در روز سه شنبه سوم ارديبهشت سال 81 در روزنامه بنيان درج شد با اشاره به سفر چند روزه خود به آمريکا کوشيده سيمائی از واقعيتهای جامعه آمريکا را ترسيم کند و به همين منظور در قسمتی از يادداشت خود آورد بود:

... وقتی با مردم آمريکا در سالن سينما و بيرون سالن به گفتگو نشستم، اتحاد بين مردم و دولت آمريکا را تا حد زيادی غير واقعی ديدم. درست است که بوق های تبليغاتی خصوصاً راديو تلويزيون در طول 24 ساعت مدام در حال شستشوی مغزها بودند و خيلی از مردم در آمريکا تحت تاثير تبليغات قرار دارند اما هستند روشنفکرانی که شايد بيش از ما کنجکاوند که دولت آنها با مردم خود و خصوصاً جهان چه می کنند ...

هر چند نگاه اهل سينما همواره نگاهی ژرف و جامعه کاوانه بوده است اما انصافاً برای شناخت جامعه ای مانند جامعه آمريکا سفری 3 روزه نمی تواند فرصت مناسبی جهت فهم دقيق مناسبات فرهنگی و شخصيت اجتماعی مردم آمريکا را برای آقای جليلی فراهم آورد.
پيش از اين نيز رئيس جمهور خاتمی طی سخنانشان در27 اسفند ماه سال هشتاد و در مقام پاسخ به تهديدات دولت آمريکا عليه ايران اظهار داشته بود:

اطمينان دارم خيلی زود ملت آمريکا سياستمداران خود را بخاطر بسوی جنگ کشاندن جهان، مواخذه خواهند کرد

اظهارات رئيس جمهور خاتمی در موقعيتی ابراز می شد که علی رغم بالا گرفتن بحران در خاورميانه و سرزمين های اشغالی فلسطين و تحولات ناشی از حمله نظامی ارتش آمريکا به افغانستان و هل من مبارز طلبی واشنگتن با برخی از کشورها از جمله ايران و متعاقب صدور بيانيه مشترک جمعی از روشنفکران آمريکا در دفاع از جنگ طلبی رئيس جمهور خود به بهانه مبارزه جهانی با تروريسم! در آمريکا بزرگترين دغدغه مردم و بخصوص نسل جوان لحظه شماری برای آغاز هفتاد و چهارمين دوره جشنواره سينمائی اسکار در لوس آنجلس و گمانه زنی بر روی بهترين البسه و آرايش و زيبائی ستارگان اناث سينمای هاليوود بود!
اين امر يک واقعيت کتمان ناپذير در سطح شعور و آگاهی سياسی و اجتماعی شهروندان آمريکائی است. اما اين واقعيتی است که در عين مذموم بودنش اين مردم را مستحق شماتت نمی کند!
علت بی حسی سنسورهای سياسی ـ اجتماعی معرفت عامه در ايالات متحده بازخورانی است که فرهنگ حاکم بر توليدات سينمائی و تلويزيونی هاليوود در ذهنيت جامعه آمريکائی پمپاژ کرده و می کند.
علی رغم کفايت علمی و تخصصی و تکنولوژيکی جامعه آمريکا ليکن با توجه به يکه سالاری هاليوود در توليدات صنعت سينما و تلويزيون و با توجه به فقر فرهنگی و بضاعت نحيفانه محتوای توليدات موجود دراين مرکز، نمی توان توقع عمق انديشی و بصيرت اجتماعی را از مصرف کنندگان توليدات اين سينما مطالبه کرد.
توليدات هاليوود به آن درجه از حضيض محتوا و سوژه رسيده که به وضوح می توان از آن داده های بظاهر هنری با لسان و بيانی پروضوح توهين به شعور و فهم انسانی را لمس واحساس کرد.
اما جامعه آمريکائی آنچنان از نظر روحی و شخصيتی وابسته به تغذيه روانی از توليدات هاليوود شده که بدون داده پردازی های آن، خود ناتوان از فهم و دريافت مفاهيم مبتلابه اجتماعی ـ فرهنگی و سياسی است.
اين رويه تا به آنجا پيش رفته که سينما و مناسبات حاکم بر آن در آمريکا تبديل به يک دنيای مجازی جهت ارضای تمايلات و کاميابی ها و کامروائی های ذهنی مردم آمريکا در زندگی واقعی شان شده.
سينمائی که کانون کاميابيها و ناکاميها، قهرمانيها و سلحشوريها ی مجازی برای متقاعد کردن خود در جهان واقعی است.
دنيائی که در آن مردم در يک هم ذات پنداری ذهنی با سوپر استارهای سينمای شان زندگی واقعی خود را به سر می آورند.
همانگونه که سينما در هند مرجع تسکين روحی و توجيه فقر اقتصادی جامعه شهروندی و محروم شبه قاره شده و محرومان هندی با تشفی خاطر سوپر استارهايشان در پرده سينما، به سکر روحی رسيده و حداقل تا فردا و ديدن فيلمی ديگر غم ها و محروميتهای خود را فراموش می کند! در ايالات متحده نيز ظفرمندی قهرمانان سينمای آمريکا مرجع خود ارضائی ذهنی جامعه فاقد الگوهای اخلاقی ـ رفتاری در دنيای واقعی است.
فقدان منظومه های اصيل اخلاقی و معرفت شناسانه در ساختار جامعه شهروندی آمريکا قهراً جامعه را در نابسامانی های اجتماعی بصورتی اجتناب ناپذير متوسل به دنيای مجازی سينمائی شان می کند، به همين دليل هم مشاهده شد که بعد از عمليات تروريستی يازده سپتامبر در نيويورک و واشنگتن، تلويزيون های آمريکا در واکنشی قابل انتظار متوسل به سوپر استارهای سينمائی خود بمنظور تسلی خاطر دادن به جامعه هيجان زده و دلنگران خود در اين کشور گرديد!
حضور سوپر استارهای حماسی هاليوود همچون چاک نوريس قهرمان فيلم دلتا فورث که توانسته بود در آن فيلم يک تنه با اعزام به لبنان ضمن قلع و قمع کامل چريک های حزب الله لبنان، گروگانهای آمريکائی در آن فيلم را نجات داده و سالم به کشورشان بازگرداند و يا سيلوستر استالونه مرد افسانه ائی که در پرده سينما با اعزام به ويتنام و افغانستان به تنهائی از عهده مقهور کردن ارتش دشمن برآمده بود و همچنين آرنولد قهرمان عضلانی هاليوود که او نيز به تنهائی از عهده نابودی هر دشمن تا دندان مسلحی در پرده سينما برمی آيد، در فردای عمليات تروريستی يازده سپتامبر در مقابل دوربين تلويزيونی شبکه های سراسری ABC و NBC و استمالت و قوت قلب دادن ايشان به مردم مصيبت زده و دلنگران آمريکا! وجه بارزی از نفوذ هاليوود و توقع و مطالبه روحی ـ روانی مردم از هاليوود در دنيای واقعی و در شرايط بحرانی از صنعت سينما در ايالات متحده است.
نفوذ اين سندرم اجتماعی تا جائی بود که حتی دولتمردان واشنگتن نيز بعد از عمليات يازده سپتامبر طی پيامی به هاليوود از کارگردانان و سناريست های آن درخواست کردند برای مبارزه با تروريسم در گمانه زنی برای کشف تمامی سناريوهای محتملی که تروريستها ممکن است از طريق آن درصدد تهاجم به آمريکا باشند، کاخ سفيد را ياری دهند!
کمااينکه در جريان اشغال سفارت آمريکا در ايران طی سال 58 و بحران گروگانگيری ديپلماتهای آمريکائی در تهران، واکنش مردم آمريکا نسبت به اين اقدام، تجمعات اعتراضی ايشان با بر سر دست گرفتن عکسهای «جان وين» سوپر استار سينمای وسترن هاليوود بود!!! و ظاهراً بدينوسيله متقاضی برخورد «جان وينی» دولت آمريکا با ايران جهت آزادی گروگانهايشان در تهران بودند!!!
طبعاً در اين صورت اقدام جيمی کارتر رئيس جمهور وقت ايالات متحده در اعزام نيروهای واکنش سريع ارتش آمريکا به صحرای طبس بمنظور عمليات نظامی در تهران جهت آزادی ديپلماتهای شان را نيز بايد در چارچوب لبيک وی به مطالبه برخورد جان وين گونه مردم آمريکا برای آزادی ديپلماتهايشان تلقی کرد!
چنين فرايند و جايگاهی در سينمای آمريکا، هاليوود را به مرکز آمال و آرزوها و توفيقات شهروندان آمريکائی کرده تا جائيکه هالی بری نخستين زن سياهپوستی که موفق به کسب جايزه اسکار بعنوان بهترين بازيگر نقش اول زن در هفتاد و چهارمين دوره اسکار شد در هنگام دريافت جايزه در حالی که بشدت می گريست! خطاب به حضار می گويد:

اين موقعيتی بسيار فراتر از تصور من است. اين دری است که به روی همه زنان بی نام و نشان سياهپوست گشوده می شود... امشب سقف شيشه ای شکست و اميدوارم که برای هميشه شکسته باشد !

حالات واظهارات هالی بری چنانچه به سمع و نظر يک ناظر بی خبر از مراسم مزبور می رسيد احتمالاً وی را زنی تصور می کرد که بعد از ساليانی دراز از کوران يک مبارزه طولانی و طاقت فرسا جهت احقاق حقوق اجتماعی ـ سياسی زنان سياهپوست آمريکا با ظفرمندی بيرون آمده و يا محصول سالها ممارست و رياضت علمی و مکاشفات درونی و تاملات و انديشه های وی منجر به خلق يا کشف يک اثر علمی يا فرهنگی و ادبی و هنری شده! در حالی که به اعتبار نظر کارشناسان سينمای هاليوود مميزه اصلی فيلمی که هالی بری در آن موفق به کسب جايزه اسکار شد وجود طولانی ترين صحنه های عشقبازی ! توسط وی در مقابل دوربين سينما بود!
همانطور که زنده ياد علی حاتمی در اثر ارزشمند هزار دستان رندانه و به طعنه بيان می کرد:
جماعت خـــواب!
اجتماع خـواب زده!
جامعه چرتــــی!
حکومت بر اين مردم افتخار نيست!
به تأسی از ايشان بايد ابراز نااميدی نسبت به توقع رئيس جمهور خاتمی و يا جناب آقای جليلی از مردم آمريکا کرد که روزی ايشان دولتمردان خود را بواسطه اتخاذ سوء سياستهای خارجی شان به مواخذه بکشند!
جامعه ای که تحت سيطره هاليوود و رسانه های گروهی اش در دنيائی مجازی و عاری از واقعيت زندگی واقعی خود را می گذراند! نه اميدی به ساطع شدن نور از ناصيه آن جهت واکنش به ناهنجاريها و بزه کاريهای سياسی دولتمردانشان می رود و نه می توان برای فقر فرهنگی حاکم بر آن جامعه دلسوزی کرد.» ( روزنامه بنيان چاپ تهران مورخ سه شنبه 10/2/81)

شيدائی و از خود بی خودگشتگی امروز آغداشلو در کسب نامزدی! جايزه اسکار را نيز می توان در قالب همان بافت تخيلی و مجازی ترسيم شده از جانب هاليوود برای ظفرمندی شهروندان آمريکائی ارزيابی کرد.
آغداشلو که همزمان با سفر خانم فائقه آتشين (گوگوش) خواننده سرشناس سابق ايران به آمريکا و گلايه گوگوش طی يک مصاحبه مطبوعاتی از ابتذال و سخافت حاکم بر هنر ايرانی موجود در لوس آنجلس با تندی و گزندگی گفته بود:

«همين مان کم بود که اين خانم خواننده از تهران بيآد و با تحقيره هنرمان ما را شماتت کنه»!

هر چند آغداشلو کوشيده بود در اين واکنش با استفاده از ادبيات خاکسارانه ضمن تحقير گوگوش، بعنوان چهره ای مبتذل خوان و کاباره ای در رژيم پهلوی ، به دفاع از منزلت و اعتبار هنر لوس آنجلسی ايرانيان اهتمام ورزد اما مشکل وی آن بود که خود نيز برخوردار از توشه قابل اعتنائی از سابقه هنری نبود و جز مقادير نه چندان ماندگاری از نقش های تئاتری ، يگانه اثر قابل ارجاع وی در محافل سينمائی، فيلم سوته دلان بود و نقشی که وی در آن فيلم به عنوان يک فاحشه عهده داری می کرد! که تصادفاً اين يک اثر نيز همچون سوابق گوگوش بازگشت به دوران رژيم پهلوی و حاکميت ابتذال در عرصه هنری ايران داشت و مشاراليه بعد از انقلاب و خروج از ايران تا کنون نتوانسته بود در عرصه هنر و سينما ابراز وجود اثرگذار و هنرمندانه ای نمايد.

علی رغم اين، احراز نامزدی آغداشلو برای کسب اسکار 75 اگر هيچ اثری نداشته باشد لااقل خواهد توانست بعد از 25 سال غربت نشينی جامعه ايرانی مقيم کاليفرنيا که توام با تحقير و تخفيف اين کُلنی عزلت گزيده در بافتار جامعه آمريکائی بود اينک به تقويت اعتماد بنفس ولو مجازی و کاذب اين بخش از جامعه ايرانيان خارج نشين بيانجامد.
شوريدگی و انعزال خانم آغداشلو و ديگر هنرمندان ايرانی سوته دل! مقيم خارج از کشور طی سالهای بعد از انقلاب اسلامی در حالی سپری شده که نسل جديد هنرمندان ايرانی داخل کشور با تعريف و خاستگاهی نوين از هنر، فاتحان عرصه های متعدد جشنواره های فرهنگی و هنری و سينمائی بوده و مشاراليها! با محروم ماندنشان از قافله هنر نوين شکل گرفته در ايران کماکان منتظر بازگشت عقربه های ساعت به ايام سرخوشی ايشان در رژيم پيشين است!

آغداشلو و هم نسلان آغداشلو بايد تاسی به همان سخن نغز بهروز وثوقی در سوته دلان نمايند که:

« ساعت زنگ زده، ديگه زنگ نمی زنه! چونکه زنگش رو زده!!!»

خصوصاً آنکه اين ساعت در خانه ای نصب شده باشد که بدرستی ساخته شده از شن و مه است!



داريوش سجادی
9/ بهمن/82
آمريکا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر