۱۳۹۲ خرداد ۳, جمعه

طاووس عليّن


مديريت محترم سايت وزين انتخاب

با اهدا سلام

احتراماً از آنجا که پس از پاره ای از اظهارات اينجانب در خصوص آقای ابراهيم نبوی، طی مصاحبه اخير همکار گرانقدرتان جناب آقای رضا سليمانی، مشاهده شد مشاراليه (ابراهيم نبوی) اقدام به ارائه توضيحاتی در مورد اينجانب کرد که در آن سايت نيز منتشر شد به همين منظور جوابيه زير بمنظور تنوير افکار عمومی خوانندگان آن سايت گرانقدر تقديم می گردد.

ابتدا بايد بصورت خلاصه خدمت خوانندگان محترم برسانم که امهات اظهارات يا توضيحات آقای نبوی در مورد اينجاب حول چهار محور زير می باشد:

اولاً داريوش سجادی به دروغ مدعی روزنامه نگار بودن لااقل در ايران است.

ثانياً به دروغ می کوشد با ادعای همکار بودن با روزنامه نگاران داخل کشور برای خوداعتبار کسب کند.

ثالثاً سابقه مطبوعاتی سجادی در داخل کشور خلاصه می شده در چند مقاله عليه منتقدين حکومت در نشريات دست راستی حکومت.

رابعاً سابقه مطبوعاتی سجادی در خارج از کشور هم صرفاً در حد مخالفت با جريان اصلاحات و روزنامه نگاران دوم خردادی و اصلاح طلبان بوده.

لازم به ذکر است در خلال اثبات چهار ادعای مزبور ايشان به نکات حاشيه ای ديگری نيز اشاره کرده اند که در ادامه به تک تک آنها پاسخ خواهم گفت.

اولين و عمده ترين ادعای طنز نويس مزبور آنست که سجادی به دروغ در خارج از کشور ادعای روزنامه نگار بودن در داخل کرده و اثبات آن هم بنا به تشخيص و تجربه مشاراليه از رؤيت کثيری از ايرانيان حاصل شده که بمنظور کسب شغل در خارج خود را به دروغ روزنامه نگار شاغل به خدمت در روزنامه جامعه معرفی می کنند!

البته اين ادعای درستی است و تصادفاً اينجانب نيز تعداد زيادی از اين دست را می شناسم که راست و دروغ چنين ادعاهائی را در خارج بمنظور کسب درآمد و شغل کردند و در حال حاضر هم در راديو صدای آمريکا و تلويزيون VOA و راديو فردا و موسسه اينترپرايز و موسسه هوور و راديو زمانه و سايت روز و سايت گذار مشغول به کارند و از کيسه اجنبی ارتزاق می فرمايند. حتی کسانی را می شناسم که با خيانت در امانت پول های حجت الاسلام زم را بالا کشيده و به خارج آمده و برخلاف واقعيت، روزنامه نگار بودن را دليل فرار از کشور اعلام کرده و می کند!!!

خوشبختانه تا اين تاريخ جهاز هاضمه اينجانب ارزنی ملوث به نجاست مالی چنين نقدينه هائی نشده.

حال چه با جعل حرفه روزنامه نگاری يا هر حرفه ائی ديگر.



آقای نبوی در ادامه افزوده اند:



داریوش سجادی، قبل از سفر به آمریکا جز چند مقاله که علیه روشنفکران و نیروهای منتقد حکومت در نشریات راست دولتی نوشته بود، حتی ده دقیقه هم سابقه مطبوعاتی حرفه ای و نویسندگی نداشت ... سجادی پس از سفر به آمریکا نویسندگی را شروع کرد و مقالاتی علیه اصلاح طلبان، روزنامه نگاران دوم خردادی و سایر نیروهای فعال سیاسی داخل کشور نوشت.

نبوی در قسمتی ديگر از توضيحات خود با اشاره به آن بخش از مصاحبه اينجانب با انتخاب مبنی بر آنکه:

«در مورد جناب آقای گنجی دوست و همکار معزز که با ایشان توفیق همکاری در هفته نامه وزین راه نو را نیز داشتم»

اظهار داشته:

این ادعا نیز نادرست است، اصلا اکبر گنجی هیچ سابقه همکاری با سجادی ندارد و اصلا سجادی در داخل ایران در نشریات اصلاح طلب یا نشریات حرفه ای کار نکرده است ... از ایشان درخواست می کنم که فقط یک بار بگویند که وقتی در ایران زندگی می کردند چه سابقه روزنامه نگاری حرفه ای داشته و کارشان چه بود؟ ... از آقای سجادی درخواست می کنم نام پنج همکارروزنامه نگار را که با ایشان همکار بودند، ببرند.



در مقام پاسخ به ادعاهای فوق ابتدا مايلم به اطلاع برسانم هم زمان با ادعاهای مزبور نيک آهنگ کوثر همکار و انشاالله دوست آقای نبوی نيز در وبلاگ شخصی شان مشابه چنين ادعاهائی را مطرح کردند لذا فرصت را مغتنم شمرده و پاسخ اين دو را بالاتفاق می دهم.

نخست آنکه انصافاً بعد از مطالعه توضيحات طنز نويس مزبور توفيق آن را يافتم با داريوش سجادی نوينی آشنا شوم که تاکنون هرگز آن را نمی شناختم.

سجادی ای که در نشريات دست راستی می نوشته. مخالف اصلاحات و اصلاح طلبان بوده. ده دقيقه هم سابقه مطبوعاتی و نويسندگی در داخل کشور نداشته، نويسندگی را در آمريکا شروع کرده و پنج نفر مطبوعاتی هم وی را نمی شناسند!!!

ظاهراً طنز نويس مزبور در کنار کاريکاتوريست مزبورتر! تصور فرموده اند با دسته کورها طرفند!

آقايان. بهتر بود برای يک لحظه هم که شده حلقه منيت خود را می شکستيد و به شعور مخاطبانتان احترام می گذاشتيد.

بالاخره يک درصد هم می شد احتمال داد شايد ديگرانی هستند که بيشتر از ايشان با مطبوعات و خانواده مطبوعات ايران آشنايند.

اما گذشته از آن خوبست مشاراليها (نبوی و کوثر) بفرمايند از چه زمانی شمايان مافيای رسانه تشکيل داده ايد که ديگران برای اثبات روزنامه نگار بودنشان موظف به آستان بوسی نزد شمايانند؟

چه کسی گفته شمايان مرجع صدور مجوز و تشخيص روزنامه نگار بودن برای ديگرانيد که از اينجانب مطالبه معرف می فرمائيد؟

از چه زمانی برگه تشخيص هويت شغلی روزنامه نگاران بايد به سواد شمايان برسد؟

اينطور که پيش می رود استبعادی ندارد بزودی الگوی شورای نگهبان مبنی بر دادن امتحان مجتهد بودن برای حضور در انتخابات خبرگان، معياری برای روزنامه نگاران شود تا همه کسانی که مدعی روزنامه نگاری اند ابتدا ملزم به دادن امتحان نزد آقايان نبوی و کوثر شوند.

اساساً چه کسی گفته شرط روزنامه نگاری حضور در حلقه شما چند نفر بوده و هست؟

تصادفاً اينجانب از ابتدا کمترين رغبتی به خط و مشی و سلوک قلمی شمايان نداشتم و سهم عمده ای از شکست های اصلاحات را به تراوشات قلمی عصبی و نامتعارف شما هيجان زدگان داده و می دهم.

تمام شد قربان آن دوره ای که هر کس به ساز شما نرقصد را ايزوله کنيد.

هر چند اينجانب از ابتدای آغاز جنبش دوم خرداد هم تن به آن احساس گرائی ها و هيجان زدگی های شمايان ندادم.

اگر شما بخاطر نداريد ديگران بخاطر دارند همان موقعی که گنجی برای حبس ناجوانمردانه برادر بزرگوارم محسن کديور فراخوان داد که ما را نيز در کنار کديور به بند بکشيد اين تنها سجادی بود که در صبح امروز ضمن عدم اجابت از اين فراخوان احساساتی نوشت:

شخصاً لحظه ای حاضر نيستم عمر خود را در زندان بگذرانم ولو در کنار آن بزرگوار بلکه پيشنهاد دادم بيآئيد بجای فراخ کردن ديوارهای اوين به قامت حضور مشترک مان در آن زندان، ديوار های ذهنی زندانبانان کديور را بشکنيم.



البته اين جای کمال خوشوقتی است که امروز با چنين اظهاراتی تدريجاً مردم متوجه می شوند چه کسانی جنبش دوم خرداد را در عرصه مطبوعات با ابتلايشان به عنصر تفرعن و خود شيفتگی و خود محوربينی و هيجان زدگی به چنين فرجامی رساندند.



چشمهايتان را باز کنيد، کسر بزرگی از دوستان اصلاح طلب که اسير چنان جوی بودند، اينک از اين فضا خارج شده اند اما ظاهراً يخ شمايان در خارج از کشور آب شدنی نيست و در همان فضاهای دوم خرداد فريز شده ايد.



اما اينکه آن طنزنويس، مدعی قلمزنی اينجانب در مطبوعات دست راست حکومت آن هم عليه روشنفکران و نیروهای منتقد طی زمان حضورم در ايران شده، چنانچه ايشان فقط يک مدرک در اثبات اين ادعا به اطلاع خوانندگان برسانند شخصاً متعهد می شوم قلم را بوسيده و کنار گذاشته باقی عمر را صرف شاگردی نزد ايشان نمايم.



همچنين اينکه آقای نبوی مدعی دروغگوئی اينجانب در همکاری با کسانی همچون اکبر گنجی و ديگران شده و از نويسنده مطالبه سابقه روزنامه نگاری کرده خواسته اند نام پنج همکار مطبوعاتی ام را به اطلاع ايشان برسانم در پاسخ خدمت ايشان معروض می دارد: همکار بودن بمعنای هم اطاق بودن يا زيستن مشترک در يک تحريريه نيست.

صرف عضويت درخانواده مطبوعات بمعنای همکار بودن اعضا اين خانواده است به همين دليل است که مقالات فارسی اينجانب در حالی که کادر رسمی و تمام وقت نشريه انگليسی زبان متبوعه خود بودم در هفته نامه وزين راه نوی اکبر گنجی و ديگر نشريات اصلاح طلب منتشر می شد.

همچنانکه قبل از آن نيز توفيق خدمت در روزنامه های دست چپی قبل از دوم خرداد را داشته و جميع مقالات اينجانب با ذکر کامل نام نويسنده ذيل مقالات منتشر می شد و اين زمانی بود که اغلب شما قلمداران پشت نام مستعارهايتان در مقالاتتان پنهان شده بوديد.

خوب بود طنز نويس مزبور قبل از آنکه از اينجانب نام پنج همکار روزنامه نگار را مطالبه کند، لااقل به نام همان سه نفری که در مصاحبه با انتخاب متذکر شده بودم

(اکبر گنجی،ومحمد آقازاده و محمود شمس) بسنده کرده و ضمن تماس تلفنی با ايشان استعلام لازم جهت تعيين ضريب روزنامه نگار بودن اينجانب را استحصال می فرمودند. هنوز هم دير نشده و مشاراليه و مشاراليها می توانند درمقام داروغه يا مفتش و يا مستشار ارشد جامعه مطبوعات ايران تنها با يک تماس تلفنی با جناب مزروعی تکليف سابقه مطبوعاتی اينجانب با خانواده مطبوعات کشور را روشن نمايند.

لااقل از آن سردبير روزتان استعلام می کرديد تا شما را در جريان سابقه جدل قلمی اينجانب با خود در سال 70 می گذاشت.

اما اينکه طناز مزبور مدعی آن شده اند اينجانب ده دقيقه هم سابقه مطبوعاتی حرفه ای و نویسندگی در داخل کشور ندارم می تواند تا حدود زيادی درست باشد مبنی بر آنکه ابتدا تعريفی جامع و کامل از اين حرفه داشته باشيم

بنده به ضرس قاطع اعلام می کنم در موقعيتی که ابراهيم نبوی با اين پرسش بدون پاسخ مانده مرجان عالمی (همسرمطلقه حسين درخشان) در خصوص سابقه نسوان نوازی ايشان مواجه است که:

چرا هيچکس هيچ جا نمی نويسه که اين آقای نبوی که همه کشته و مرده شن، چه دسته گل هائی به آب نداده و چه زندگی هائی رو به هم نزده و با چه دخترهای جوان و زير سن قانونی که روی هم نريخته ... کسی اصلاً حرفی از آقای داور نمی زنه که زمين و زمان رو آباد کرده! چرا همه گير اين هستن که خدائی نکرده داور از سايت روز بندازتشون بيرون يا باهاشون بد بشه.




(آدرس متن کامل در وبلاگ مرجان عالمی: http://marjanalemi.blogspot.com/2005/09/blog-post.html )



تا زمان بدون پاسخ ماندن اين پرسش خانم عالمی، اينجانب اعلام می کنم چنانچه روزنامه نگار حرفه ای بودن يعنی ابراهيم نبوی، داريوش سجادی نه تنها ده دقيقه بلکه يک ثانيه هم روزنامه نگار نبوده و نيست و نخواهد بود.




مرجان عالمی:

سالهاست که می خوام بنويسم راجع به اينکه چرا نوشته های نبوی رو نمی خونم ... حقيقتش اينه که به خاطر حسين چيزی ننوشتم ولی ديگه مدتهاست که نبايد به خاطر حسِن کاری بکنم! هميشه حرف از اينه که فلان دختر مشکل داره و همه بحث ها هم آخرش به ... بيچاره ختم می شه. نمی دونم چرا هيچ کس هيچ جا نمی نويسه که اين آقای نبوی که همه کشته مردشن چه دسته گل هايی به آب نداده و چه زندگی هایی رو به هم نزده و با چه دختر های جوان و زير سن قانونی که روی هم نريخته. اين چيزهارو من می دونم به خاطر اين که طی شش سال زندگی با حسين با کلی ازاين روزنامه نگارها و اهالی مطبوعات آشنا شدم و تو اون مدتی که تو حيات نو کار کردم. همه کاسه کوزه ها سر ... ميشکنه که الان که فکرشو می کنم می گم نوش جانش. خوب کرد. همه اونو دختر خراب می دونن ولی کسی اصلا حرفی از آقای داور خان نمی زنه که زمين و زمون رو آباد کرده. چرا چون همه يه جوری گير هستن که خدايی نکرده از روز بندازتشون بيرون يا باهاشون بد بشه. اگه می گين همشو بگين



چه زيبا گفت حسين ابن علی که:

خداوندا! چه چيزگم کرد آنکه تو را يافت و چه پيدا کرد آنکه تو را گم کرد.

افسوس که تقيدات اخلاقی مانع از آن می شود تا اينجانب تعفن اخلاقی موجود در اين پرونده را بيشتر باز کنم.

کاش طناز معروف ما خود شهامت داشت و ذره ای از آن گذشته پر افتخار حرفه ای را به سمع و نظر شيدائيان شان می رساند.

از فاشيست بازی های سال های 57 تا 64 آن طاووس علين!!! در شناسائی و معرفی گروهکی ها، به طمع حضور در معاونت سياسی وزارت کشور تا دون ژوآن بازی های مسبوق به سابقه با جماعت نسوان.

اميدوارم نفرمائيد احوال شخصيه منفک از سلوک حرفه ای است.

رنگ رخسار خبر می دهد از سّر درون.

به تعبير بغايت صحيح دکتر سروش:

کردار نيک و گفتار نيک و پندار نيک رابطه طولی با يکديگر دارند.

نمی توان با پنداری پلشت کردار و گفتاری منزه داشت.

کردار نيک از گفتار نيک برمی خيزد همچنانکه خاستگاه اين دو پندار نيک است.

اين بنائی ماست که مبيّن دانائی هايمان می شود.

جناب آقای نبوی در فراز ديگری از توضيحات خود به درست مرقوم فرموده اند:

دو سال قبل که از ایران بیرون آمدم و به قول آقای سجادی « تلخند» این حقیر سراپا تقصیر به « لودگی» تبدیل شد، در مقاله ای اعلام کردم که ما باید یک تلویزیون حرفه ای راه بیندازیم، در همان زمان آقای سجادی از این نویسنده « لوده» بوسیله یک نامه اینترنتی دعوت کرد که با تلویزیونی که ایشان می خواهد راه بیندازد، همکاری کنم و این دعوت درست در زمانی بود که بنا به گفته ایشان من نویسنده لوده ای شده بودم.

شايد بتوان گفت تنها نکته مقرون به صحت در توضيحات مشاراليه همين يک مطلب باشد با يک تبصره که اين نيز هر چند حقيقت است اما همه حقيقت نيست. علت آن هم اين است که مشاراليه همه حقيقت را نمی دانسته.

واقع آنست در تاريخ مذکور که طناز مزبور تازه به خارج از کشور آمده بود، طی مکالمه تلفنی که با دوست گرامی جناب آقای عيسی سحرخيز داشتم (البته اگر مشاراليه برای اثبات مودت اينجانب با سحرخيز سند مطالبه نفرمايند) ايشان ضمن توصيه نبوی به بنده متقاضی آن شدند تا دست ايشان را هم در راه اندازی تلويزيون هما بگيرم ... هر چند بنده شخصاً استنکاف داشتم و به عيسی نيز گفتم که نبوی چندان قابل اعتماد نيست و مانند ماهی ليز است اما علی رغم اين اقدام به ارسال ايميل مزبور کردم هر چند آينده نشان داد ادعای اينجانب درست بود و عدم پی گيری جدی اشتغال بکار نامبرده در تلويزيون هما مؤيد کراهت از همکاری با وی بود.

نامبرده در بخش ديگری از توضيحات شان فرموده اند:

یک ماه قبل هم یکی از دوستان در کانادا به من پیشنهاد کرد که چون تلویزیون هما در دوره آقای سجادی نتوانست تلویزیون موفقی شود، من بروم و در این تلویزیون کار کنم. من هم به ایشان گفتم که چون نمی خواهم کار غیر حرفه ای کنم و از طرفی تلویزیون هما چنان ضایع شده است که حتی از من هم کاری برای موفق شدن آن ساخته نیست، عذرخواهی کردم.



عجب!

تلويزيون هما غير حرفه ای بود؟

داوری در اين خصوص را به عهده بينندگان آن می گذارم که طی دوره فعاليت آن بيشترين حمايت را به پای هما ريختند که همينجا از جميع اين بزرگواران مراتب تشکر و قدردانی جميع دست اندرکاران تلويزيون هما را اعلام می دارم.

اما يک سوال هم دارم:

اين چگونه تلويزيون غير حرفه ای بود که جميع بزرگواران صاحب نام و شخصيت در ايران از دکتر سروش گرفته تا حجت الاسلام موسوی خوئينی ها که حتی يک بار هم طی 28 سال گذشته به يک رسانه خارج از کشوری مصاحبه نداده از حجت الاسلام کروبی تا بزرگواران در سازمان مجاهدين انقلاب اسلامی اعم از بهزاد نبوی و محسن آرمين و عرب سرخی و دبير کل حزب مشارکت. از سردار عالی قدر سپاه حسين اعلائی تا برادران بزرگوار عباس سليمی نمين و امير محبيان و مسعود ده نمکی و صادق زيبا کلام به آن مصاحبه دادند؟

اين چگونه رسانه غير حرفه ای بود که دوستان در نهضت آزادی همزمان با برادران در جمعيت مؤتلفه توفيق ميزبانی شان در هما را نصيب بنده می کردند؟

چگونه است که از کرباسچی و مرعشی در حزب کارگزاران تا حجت الاسلام غرويان شاگرد مورد وثوق آيت الله مصباح يزدی تن به حضور در اين رسانه غيرحرفه ای را می دادند در حالی که جميع ماهواره های فارسی زبان مورد وثوق اين طنزنويس حرفه ای، طی 28 سال گذشته تنها مستظهر به حضور چند فسيل خارج نشين و فريز شده در سالهای قبل از 57 بوده و هستند که بيت الغزل همه ايشان در اظهار نظراتشان سقوط دو ماهه يا شش ماهه يا انشاالله سال ديگر جمهوری اسلامی بوده؟!!!

خوب است مشاراليه اگر با سجادی مشکل دارد خاک در چشم واقعيت نپاشند. بپذيرند بالاخره حداقلی از شعور هم برای ديگرانی که تلويزيون هما را ديده و داوری کرده اند، وجود دارد.

اما حرفه ای ترين قسمت توضيحات طناز مزبور آنجا بود که در جمله ای بدون ضمير اشاره و با ايهام خطاب به اينجانب فرموده بودند:

«ضمنا من مشکل مالی هم ندارم، به اسرائیل هم سفر نکردم، تلویزیونم هم تعطیل نشده است، به همین دلیل مجبور نیستم برخلاف حقیقت چیزی را در مورد احمدی نژاد بگویم.»



جناب نبوی

انصافاً از اين کار حرفه ای شما لذت بردم و دست مريزاد گفتم.

مزيد اطلاع خوانندگان محترم معروض می دارد نويسنده در فراز مزبور با عنايت به سفر اخير دوست سابقشان (حسين درخشان) به اسرائيل بدون ذکر نامی از ايشان اين طور به خواننده القا کرده که سجادی از سفر کردگان به اسرائيل است و قطعاً با توجه به حجم و عمق نجاست آن رژيم جعلی و آپارتايدی کوشيده نمی از دريای آن نجاست را متوجه نويسنده کند.

صراحتاً بايد اعتراف کنم که بنده آنقدر شهامت دارم تا توانائی و زيرکی حتی دشمنان خود را نيز بستايم و انصافاً اين حيله ابراهيم نبوی برايم قابل تقدير و ستايش بود!



طنز نويس مزبور در بخش ديگری از توضيحات خود ضمن اشاره به آن قسمت از مصاحبه اينجانب با انتخاب که از ايشان با نام داور ياد کرده ام که ظاهراً اسم خودمانی وی نزد دوستانشان است ضمن ابراز اينکه:

«اسم کوچک و خودمانی و خانوادگی من داور است و بازی آقای سجادی با کلمه داور نشان می دهد که من و ایشان اینقدر با هم روابط خوب و همکاری های دیرینه ای داریم که ایشان حتی می داند که اسم من داور است»

ظاهراً مشاراليه تصور فرموده داريوش سجادی با چنين بازی کلماتی تعمداً خواسته به خوانندگان اين گونه القا کند که از نزديکان و دوستان ابراهيم نبوی است!

طناز معروف ما چنين تصور فرموده که بنده دچار ضعف هويت و کمبود شخصيتم که اينک با ادعای مجالست با بزرگانی همچون ابراهيم نبوی!!! از ايشان اعتبار اخذ کرده و در ضمير ناخودآگاه يا خودآگاه خود در حال حظ ذهنی و روانی بردن از چنين هم نشينی های تخيلی ام.

آقای نبوی اجازه دهيد به زبان شاملو پاسخ تان را بدهم که:

ابلها مردا! من خصم تو نيست. انکار توأم.

ظاهراً همه تلاش شمايان آنست تا به لطائف الحيّل و ارائه ادله از زمين و آسمان اثبات فرمائيد سجادی روزنامه نگار نيست اين در حالی است که اينجانب همواره با تأسی به اين غزل مرحوم خمينی که:



نيستم . نيست که هستی همه در نيستی است

هيچ ام و هيچ که در هيچ نظر فرمائی



کوشيده ام لااقل به خود تفهيم کنم هيچی نيستم حال شمايان می کوشيد ثابت کنيد سجادی روزنامه نگار نيست؟!!!

نخير آقا. مجالست با جنابعالی نه تنها به اينجانب اعتبار نمی دهد بلکه چنانچه ذره ای هم اعتبار داشته باشم، آن را از بين می برد.

گذشته از آن:

اين سجادی که بقول شما آنقدر بی ارزش و گمنام و بلکه بدنام است و از قضا جنابعالی هم فرصت زيادی نداريد تا به چنين سفلگانی حتی لگدی هم بزنيد حال چرا آنقدر عصبانی تان کرده؟

بگذاريد اين سجادی بی ارزش و به دروغ روزنامه نگار در گوشه ای از اينترنت ناله خود را بکند. قطعاً عرصه گسترده اينترنت به اندازه کافی بزرگ هست تا جای شما بزرگ قلمدار جهان مطبوعات را تنگ نکند.

اجازه ندهيد زنجه ـ مويه های اين بی مقداره، کم ارزش، طبع بلند و روح لطيف آن قدّر قدرت و عالی منصب، آن يگانه اختر تابناک آسمان قلم و کتابت. آن دُر يکتا. يگانه دوران. آن قطب عالم امکان. حضرت مستطاب سيد ابراهيم نبوی را مکدر کند. بزرگوارآ، با اين لگد زدن تان به سجادی تصادفاً موجبات شهرتش را فراهم می کنيد!!!

اعلی حضرتا! چه اصراری داريد نقش چاه زمزم را برای اين متظاهر به برادری حاتم طائی ايفا فرمائيد؟

از سوی ديگر اگر نويسنده و روزنامه نگار داخل کشور بودن تا اين اندازه برای شمايان مهم است که برای احراز شرايط صدور آن از اينجانب مدرک و سند و معرف و کپی شناسنامه و احياناً دفترچه بسيج می طلبيد چرا خود که مستظهر به چنان پيشينه ای بوديد اينچنين پلها را پشت خود شکستيد که اينک حتی يک هفته نامه محلی در زرد کوه بختياری نيز از انتشار مطالب تان کراهت دارد؟

افتخار بنده آن بوده و هست که هنوز توفيق نوشتن در مطبوعات داخل را برای مردم خوب آن کشور دارم و اين را مُرجح بر حضور در تمامی رسانه های ديداری و شنيداری و مکتوب وابسته به اجنبی می دانم.



جناب آقای نبوی از آنجا که پايان توضيحات خود را با دعائی در حق اينجانب تمام کرده ايد مبنی بر آنکه:

«برای آقای سجادی آرزوی توفیق دارم و امیدوارم روزی ایشان نیز به عنوان یک روزنامه نگار حرفه ای شناخته شده و بتواند در آینده زندگی شرافتمندانه ای را آغاز کند»

اجازه فرمائيد بنده نيز با دعائی در حق شما اين مطلب را به انتها ببرم.

البته پيشتر در حق مدير مسئول کيهان و در پاسخ به ادعاهای مشابه ايشان عليه اينجانب اين دعا را کرده بودم و ظاهراً اينک جنابعالی نيز مشمول آن می شويد و آن اينکه بدليل شدت علاقه به جنابعالی به صفت انسان بودن و بنده ای از بندگان خداوند بودن تان (صرف نظر از همه اختلافات سياسی يا قلمی) از خداوند می خواهم تا هر چه زودتر شما را ببرد.

باور کنيد اين را نه از روی بغض يا کينه می گويم. همه حرف اينجانب آن است که متاسفانه ديگر در ناصيه جنابعالی نور رستگاری مشاهده نمی شود . به همين دليل هر چه بيشتر بمانيد بر بار معصيت تان نزد خداوند می افزائيد.

انشاالله با رفتن زودتر، خود و خانواده و جامعه تان را از آلودگی بيشتر مصون می داريد.



داريوش سجادی

16/آبان/85

آمريکا

dariushsajjadi@yahoo.com

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ضمائم:

پاسخ به کيهان:از رنجی که می بريم: http://www.sokhan.info/Farsi/Ranj.htm



محمد آقازاده: داريوش سجادی چقدر شبيه خودش مانده:

http://aghazadeh.blogfa.com/post-37.aspx

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر