نگـــاهی جامعه شناسانه به کارکرد اجتماعی سينما در ايالات متحده آمريـــکا
ابوالفضل جليلی فيلم ساز جوان سينمای ايران طی يادداشتی که در روز سه شنبه سوم ارديبهشت سال جاری در روزنامه بنيان درج شد با اشاره به سفر چند روزه خود به آمريکا کوشيده سيمائی از واقعيتهای جامعه آمريکا را ترسيم کند و به همين منظور در قسمتی از يادداشت خود آورده:
« ... وقتی با مردم آمريکا در سالن سينما و بيرون سالن به گفتگو نشستم، اتحاد بين مردم و دولت آمريکا را تا حد زيادی غير واقعی ديدم. درست است که بوق های تبليغاتی خصوصاً راديو تلويزيون در طول 24 ساعت مدام در حال شستشوی مغزها بودند و خيلی از مردم در آمريکا تحت تاثير تبليغات قرار دارند اما هستند روشنفکرانی که شايد بيش از ما کنجکاوند که دولت آنها با مردم خود و خصوصاً جهان چه می کنند ... »
هر چند نگاه اهل سينما همواره نگاهی ژرف و جامعه کاوانه بوده است اما انصافاً برای شناخت جامعه ای مانند جامعه آمريکا سفری 3 روزه نمی تواند فرصت مناسبی جهت فهم دقيق مناسبات فرهنگی و شخصيت اجتماعی مردم آمريکا را برای آقای جليلی فراهم آورد.
پيش از اين نيز رئيس جمهور خاتمی طی سخنانشان در27 اسفند ماه سال گذشته و در مقام پاسخ به تهديدات دولت آمريکا عليه ايران اظهار داشته بود:
« اطمينان دارم خيلی زود ملت آمريکا سياستمداران خود را بخاطر بسوی جنگ کشاندن جهان، مواخذه خواهند کرد»
اظهارات رئيس جمهور خاتمی در موقعيتی ابراز می شد که علی رغم بالا گرفتن بحران در خاورميانه و سرزمين های اشغالی فلسطين و تحولات ناشی از حمله نظامی ارتش آمريکا به افغانستان و هل من مبارز طلبی واشنگتن با برخی از کشورها از جمله ايران و متعاقب صدور بيانيه مشترک جمعی از روشنفکران آمريکا در دفاع از جنگ طلبی رئيس جمهور خود به بهانه مبارزه جهانی با تروريسم! در آمريکا بزرگترين دغدغه مردم و بخصوص نسل جوان لحظه شماری برای آغاز هفتاد و چهارمين دوره جشنواره سينمائی اسکار در لوس آنجلس و گمانه زنی بر روی بهترين البسه و آرايش و زيبائی ستارگان اناث سينمای هاليوود بود!
اين امر يک واقعيت کتمان ناپذير در سطح شعور و آگاهی سياسی و اجتماعی شهروندان آمريکائی است. اما اين واقعيتی است که در عين مذموم بودنش اين مردم را مستحق شماتت نمی کند!
علت بی حسی سنسورهای سياسی ـ اجتماعی معرفت عامه در ايالات متحده بازخورانی است که فرهنگ حاکم بر توليدات سينمائی و تلويزيونی هاليوود در ذهنيت جامعه آمريکائی پمپاژ کرده و می کند.
علی رغم کفايت علمی و تخصصی و تکنولوژيکی جامعه آمريکا ليکن با توجه به يکه سالاری هاليوود در توليدات صنعت سينما و تلويزيون و با توجه به فقر فرهنگی و بضاعت نحيفانه محتوای توليدات موجود دراين مرکز،نمی توان توقع عمق انديشی و بصيرت اجتماعی را از مصرف کنندگان توليدات اين سينما مطالبه کرد.
توليدات هاليوود به آن درجه از حضيض محتوا و سوژه رسيده که به وضوح می توان از آن داده های بظاهر هنری با لسان و بيانی پروضوح توهين به شعور و فهم انسانی را لمس واحساس کرد.
اما جامعه آمريکائی آنچنان از نظر روحی و شخصيتی وابسته به تغذيه روانی از توليدات هاليوود شده که بدون داده پردازی های آن خود ناتوان از فهم و دريافت مفاهيم مبتلابه اجتماعی ـ فرهنگی و سياسی است.
اين رويه تا به آنجا پيش رفته که سينما و مناسبات حاکم بر آن در آمريکا تبديل به يک دنيای مجازی جهت ارضای تمايلات و کاميابی ها و کامروائی های ذهنی مردم آمريکا در زندگی واقعی شان شده.
سينمائی که کانون کاميابيها و ناکاميها، قهرمانيها و سلحشوريها ی مجازی برای متقاعد کردن خود در جهان واقعی است.
دنيائی که در آن مردم در يک هم ذات پنداری ذهنی با سوپر استارهای سينمای شان زندگی واقعی خود را به سر می آورند.
همانگونه که سينما در هند مرجع تسکين روحی و توجيه فقر اقتصادی جامعه شهروندی و محروم شبه قاره شده و محرومان هندی با تشفی خاطر سوپر استارهايشان در پرده سينما، به سکر روحی رسيده و حداقل تا فردا و ديدن فيلمی ديگر غم ها و محروميتهای خود را فراموش می کند! در ايالات متحده نيز ظفرمندی قهرمانان سينمای آمريکا مرجع خود ارضائی ذهنی جامعه فاقد الگوهای اخلاقی ـ رفتاری در دنيای واقعی شده است.
فقدان منظومه های اصيل اخلاقی و معرفت شناسانه در ساختار جامعه شهروندی آمريکا قهراً جامعه را در نابسامانی های اجتماعی بصورتی اجتناب ناپذير متوسل به دنيای مجازی سينمائی شان می کند، به همين دليل هم مشاهده شد که بعد از عمليات تروريستی يازده سپتامبر در نيويورک و واشنگتن، تلويزيون آمريکا در واکنشی قابل انتظار متوسل به سوپر استارهای سينمائی خود بمنظور تسلی خاطر دادن به جامعه هيجان زده و دلنگران خود در اين کشور گرديد!
حضور سوپر استارهای حماسی هاليوود همچون «چاک نوريس» قهرمان فيلم دلتا فورث که توانسته بود در آن فيلم يک تنه با اعزام به لبنان ضمن قلع و قمع کامل چريک های حزب الله لبنان، گروگانهای آمريکائی در آن فيلم را نجات داده و سالم به کشورشان بازگرداند و يا سيلوستر استالونه مرد افسانه ائی که در پرده سينما با اعزام به ويتنام و افغانستان به تنهائی از عهده مقهور کردن ارتش دشمن برآمده بود و همچنين آرنولد قهرمان عضلانی هاليوود که او نيز به تنهائی از عهده نابودی هر دشمن تا دندان مسلحی در پرده سينما برمی آيد، در فردای عمليات تروريستی يازده سپتامبر در مقابل دوربين تلويزيونی شبکه های سراسری ABC و NBC و استمالت و قوت قلب دادن ايشان به مردم مصيبت زده و دلنگران آمريکا! وجه بارزی از نفوذ هاليوود و توقع و مطالبه روحی ـ روانی مردم از هاليوود در دنيای واقعی و در شرايط بحرانی از صنعت سينما در ايالات متحده است.
نفوذ اين سندرم اجتماعی تا جائی بود که حتی دولتمردان واشنگتن نيز بعد از عمليات يازده سپتامبر طی پيامی به هاليوود از کارگردانان و سناريست های آن درخواست کردند برای مبارزه با تروريسم در گمانه زنی برای کشف تمامی سناريوهای محتملی که تروريستها ممکن است از طريق آن درصدد تهاجم به آمريکا باشند، کاخ سفيد را ياری دهند!
کمااينکه در جريان اشغال سفارت آمريکا در ايران طی سال 58 و بحران گروگانگيری ديپلماتهای آمريکائی در تهران، واکنش مردم آمريکا نسبت به اين اقدام، تجمعات اعتراضی ايشان با بر سر دست گرفتن عکسهای «جان وين» سوپر استار سينمای وسترن هاليوود بود!!! و ظاهراً بدينوسيله متقاضی برخورد «جان وينی» دولت آمريکا با ايران جهت آزادی گروگانهايشان در تهران بودند!!!
طبعاً در اين صورت اقدام جيمی کارتر رئيس جمهور وقت ايالات متحده در اعزام نيروهای واکنش سريع ارتش آمريکا به صحرای طبس بمنظور عمليات نظامی در تهران جهت آزادی ديپلماتهايشان را نيز بايد در چارچوب لبيک وی به مطالبه برخورد «جان وين» گونه مردم آمريکا برای آزادی ديپلماتهايشان تلقی کرد!
چنين فرايند و جايگاهی در سينمای آمريکا، هاليوود را به مرکز آمال و آرزوها و توفيقات شهروندان آمريکائی کرده تا جائيکه «هالی بری» نخستين زن سياهپوستی که موفق به کسب جايزه اسکار بعنوان بهترين بازيگر نقش اول زن در هفتاد و چهارمين دوره اسکار شد در هنگام دريافت جايزه در حالی که بشدت می گريست! خطاب به حضار می گويد:
«اين موقعيتی بسيار فراتر از تصور من است. اين دری است که به روی همه زنان بی نام و نشان سياهپوست گشوده می شود... امشب سقف شيشه ای شکست و اميدوارم که برای هميشه شکسته باشد» !
حالات واظهارات هالی بری چنانچه به سمع و نظر يک ناظر بی خبر از مراسم مزبور می رسيد احتمالاً وی را زنی تصور می کرد که بعد از ساليانی دراز از کوران يک مبارزه طولانی و طاقت فرسا جهت احقاق حقوق اجتماعی ـ سياسی زنان سياهپوست آمريکا با ظفرمندی بيرون آمده و يا محصول سالها ممارست و رياضت علمی و مکاشفات درونی و تاملات و انديشه های وی منجر به خلق يا کشف يک اثر علمی يا فرهنگی و ادبی و هنری شده! در حالی که به اعتبار نظر کارشناسان سينمای هاليوود مميزه اصلی فيلمی که هالی بری در آن موفق به کسب جايزه اسکار شد وجود طولانی ترين صحنه های عشقبازی ! توسط وی در مقابل دوربين سينما بود!
همانطور که زنده ياد علی حاتمی در اثر ارزشمند «هزار دستان» رندانه و به طعنه بيان می کرد:
جماعت خـــواب!
اجتماع خـواب زده!
جامعه چرتــــی!
حکومت بر اين مردم افتخار نيست!
به تأسی از ايشان بايد ابراز نااميدی نسبت به توقع رئيس جمهور خاتمی و يا جناب آقای جليلی از مردم آمريکا کرد که روزی ايشان دولتمردان خود را بواسطه اتخاذ سوء سياستهای خارجی شان به مواخذه بکشند!
جامعه ای که تحت سيطره هاليوود و رسانه های گروهی اش در دنيائی مجازی و عاری از واقعيت زندگی واقعی خود را می گذراند! نه اميدی به ساطع شدن نور از ناصيه آن جهت واکنش به ناهنجاريها و بزه کاريهای سياسی دولتمردانشان می رود و نه می توان برای فقر فرهنگی حاکم بر آن جامعه دلسوزی کرد.
داريوش سجادی
3/ارديبهشت/81
آمريکا
چاپ شده در روزنامه بنيان چاپ تهران مورخ سه شنبه دهم ارديبهشت ماه سال 81
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر