۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۹, یکشنبه

Made In England


بدنبال كشف شبكه محفلي قتلهاي زنجيره اي پائيز سال 77 در وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي ايران كه طي آن داريوش فروهر و همسرش پروانه اسكندري دو چهره سياسي وابسته به جناح اپوزيسيون ايران و محمد پوينده و محمد مختاري دو نويسنده مستقل و منتقد كشته شدند ، جناحهاي سياسي داخل حكومت در ايران طي گمانه زنيهاي خود تلويحاً و در مواقعي تصريحاً يكديگر را به دست داشتن در اين جنايات متهم مي كردند .

اصلاح طلبها با تكيه بر پيشينه مواضع تائيدآميز جناح محافظه كار از اقدامات خشونت آميز در جامعه طي سالهاي گذشته تمايل خود به انتساب قتلهاي مزبور به محافظه كارها را پنهان نمي كردند و متقابلاً جناح محافظه كار نيز مي كوشيد با انتساب اين قتلها به رقيب ، انگيزه شان را (با توجه به آنكه وزير اطلاعات وقت از اعضاء جامعه دست راستي روحانيت مبارز و يكي از چهره هاي شاخص جناح محافظه كار بود) فتح وزارت اطلاعات و قرار دادن فردي از جناح اصلاح طلب بر هرم مديريتي اين وزارتخانه توسط ايشان تلقي نمايند .

ليكن گذشت زمان و اصرار توأم با حسن نيت طرفين بر پي گيري ريشه هاي اين جنايت نشان داد جريان قتلها از پيچيدگي هاي اسرار آميزي برخوردار است و نمي تواند ريشه در اختلافات جناحي داشته باشد . اين در حالي است كه جناحهاي سياسي در ايران علي رغم برخورداري از اختلاف نظرهاي جدي ، ماهيتاً از استعداد آدم كشي جهت كسب مناصب قدرت بي بهره اند.

چنانچه احتجاج رقباي جناح محافظه كار كه مدعي اند محافظه كارها بمنظور ناامن جلوه دادن جامعه و اثبات عدم كفايت رئيس جمهور خاتمي جهت اعاده امنيت دست به اين جنايت زده اند مورد

توجه قرار گيرد ، نفس اين استدلال از يك نقص ساختاري برخوردار است . زيرا طبعاً جناح محافظه كار ولو بر فرض آنكه بدنبال رسيدن به چنين هدفي بوده ، آنقدر ذكاوت سياسي داشته اند كه براي نيل به اين هدف طعمه هاي مطرح تري را براي ترور انتخاب كنند !

از سوي ديگر جناح اصلاح طلب نيز از نظر ساختار عقيدتي قاصر از دست زدن به اقدامات جنايت كارانه است . نطفه انعقاد اين جبهه در بستري آزاديخواهانه و قانونمند منعقد شده و در انتخابات رياست جمهوري سال 76 توانست با تكيه بر مشي دمكراتيك بيست ميليون راي را نصيب كانديداي منتخب خود كند .

لذا رد پاي قاتلين را بايد در جاي ديگري جستجو كرد .

آيت الله خامنه اي رهبر ايران در يكي از سخنراني هايش بعد از كشف شبكه قتلهاي محفلي گفت:

«نمي توان باور كرد كه اين قتلها بدون سناريوي خارجي باشد و با توجه به ضرر اين جنايات عليه ملت و دولت و حكومت ايران ممكن نيست اين قتلها بدون سناريوي خارجي باشد»

كمي بعد از سخنان رهبر انقلاب ، در جنجال سياسي بپاخواسته از اين قتلها خبر نشريه «الحيات» مبني بر آنكه يكي از متهمان در قتلهاي اخير جاسوس انگليس بوده و ماهيانه 5 هزار پوند از لندن حقوق دريافت مي كرده ، سيگنال مهمي در تحليل قتلهاي مزبور بود .

عملكرد دولتمردان آمريكائي طي مدت روي كار آمدن محمد خاتمي نشان دهنده آنست كه واشنگتن گزينه مردم ايران در انتخابات رياست جمهوري خرداد 76 را برسميت شناخته . لذا كاخ سفيد مي كوشد تا حد مقدور خاتمي را در تثبيت قدرت خود ياري داده و يا حداقل در مسير ديپلماسي وي كمتر كارشكني

كند . به همين منظور واشنگتن طي مدت روي كار آمدن خاتمي تا آنجا كه توانست از دادن چراغ سبزهاي تحريك كننده به ايران مضايقه نكرد.

سخنرانيهاي آشتي جويانه مقامات دولتي آمريكا خطاب به تهران بعد از روي كار آمدن خاتمي جملگي مُبيّن عزم جدي آمريكا براي نزديكي به ايران است .

از سوي ديگر با تأمل بر محتواي مذاكرات محرمانه نيك براون مدير كل وقت خاورميانه اي وزارت خارجه انگليس با محمد جواد لاريجاني نماينده دست راستي مجلس پنجم در فوريه سال 97 (چهار ماه قبل از انتخابات رياست جمهوري ايران) بخوبي مي توان دريافت كه خاتمي براي لندن حداقل در آن مقطع چهره مطلوبي بشمار نمي رفته و ايشان از ابتدا سرمايه گذاري خود را بر روي خاتمي سودآور تلقي

نمي كردند .(لازم به ذكر است محور كلي مذاكرات مزبور مبتني بر بي كفايتي خاتمي و متحدان سياسي وي براي تصدي مديريت دولت ايران بود)

قرينه هاي تاريخي از عملكرد انگليس نيز مؤيد آن است كه دولتمردان لندن همواره در رقابت پنهان خود با آمريكا بخصوص در خاورميانه از ابزار جنايت بخوبي بهره برداري كرده اند .

74 سال پيش بدنبال اتخاذ سياست «نيروي سوم» قوام السلطنه نخست وزير وقت ايران كه طي آن وي كوشيد در فضاي رقابت آميز ميان روس و انگليس بر سر نفت ايران ، پاي آمريكائيها را نيز به صحنه سياسي ـ اقتصادي ايران باز كند و فضاي مانور و قدرت انتخاب ايران را توسعه بخشد ، براي نخستين بار پاي كمپاني نفتي «استاندارد اويل» آمريكا به ايران باز شد . هر چند انگلستان با زيركي توانست در كوتاهترين زمان ممكن پاي استاندارد اويل و پس از آن كمپاني آمريكائي «سينكلر» را از منافع نفتي ايران كوتاه نمايد .

نكته حائز اهميت در اين مقطع قتل مشكوك «سرهنگ ايمبري» نايب كنسول آمريكا در ايران در جريان واقعه سقاخانه آشيخ هادي در تهران است .

انگليسها كه فهميده بودند قوام بدنبال باز كردن پاي آمريكا به ايران است در تير ماه 1303 از شايعه وقوع معجزه در سقاخانه آشيخ هادي (مكاني مذهبي در تهران) سود برده و با اعزام «بالوين سيمور» كارمند سفارت انگليس در تهران نزد «ايمبري» وي را ترغيب به تهيه عكس از سقاخانه مزبور كردند .

عكسي كه «ايمبري» مجبور شد جان خود را بر سر آن بگذارد !

«ايمبري» پس از حضور در محل مواجه با افراد مشكوكي شد كه توانستند با تحريك احساسات مذهبي مردم وي را بعنوان عنصري كافر و اجنبي و نجس ! در آن محل مقدس ! به قتل برسانند كه نتيجه آن حداقل مي توانست تيرگي مناسبات ايران و آمريكا و قبولاندن اين نكته به آمريكائيها باشد كه ايران محل امن و مناسبي براي فعاليت آنها نيست .

نكته قابل توجه در اين واقعه آنست كه «سرهنگ ايمبري» نماينده نشريــــه «نشنال ژئوگرافي» نيز بود و هدف اصلي اش تهيه عكس از سقاخانه مزبور جهت درج در نشريه متبوعه خود بود . اين در حاليست كه نمايندگان اين نشريه طي سال 77 و مقارن با قتلهاي زنجيره اي تهران ، جهت تهيه عكس و گزارش در ايران بسر مي بردند و متقابلاً توسط چند نشريه دست راستي در تهران مورد اتهام جاسوسي آمريكا قرار گرفته ! و مجبور به ترك فوري ايران شدند .

72 سال بعد از كشته شدن «ايمبري» در اول آذر سال 77 در نخستين ساعات نيمه شب ، زمانيكه هيأت سيزده نفره بازرگانان آمريكائي در حال بازگشت به هتل محل اقامت خود در تهران بودند ، مورد تهاجم عده اي ناشناس قرار گرفتند .

صورت قضيه آن بود كه مهاجمين از نيروهاي مذهبي مخالف آمريكا بوده اند .

هيأت مزبور متشكل از بازرگاناني بود كه براي كشف فرصت هاي تجاري تازه در ايران به تهران سفر كرده بودند . اين گروه از بازرگانان در واقع اعضاي سازماني بودند كه از 500 شركت آمريكائي تشكيل شده و بر ضد تحريم اقتصادي آمريكا عليه ايران فعاليت مي كرد . هر چند خاتمي بارها تصريح كرده بود كه هيچ قصدي براي ازسرگيري روابط ديپلماتيك با آمريكا را ندارد ، ليكن تمام تلاش خود را بر از ميان برداشتن تحريم هاي تجاري آمريكا قرار داده بود .

تهاجم مشكوك شب 21 نوامبر به بازرگانهاي آمريكائي هر چند در روزهاي بعد به نام گروه مجهول الهويه «فدائيان اسلام ناب» ثبت شد ليكن با توجه به واقعه قتـل «ايمبري» رد پاي شيطنت سياست انگليس را

مي توان در خلال آن واقعه رؤيت كرد .

نكته قابل تأمل در واقعه قتل ايمبري و حمله به بازرگانان آمريكائــي آنست كه در هر دوي اين رويداد ، آمريكائيها دست انگليسيها را خواندند و علي رغم توقع افكار عمومي ، واشنگتن از اتخاذ موضع خصمانه و منفي نسبت به ايران در اين دو مورد پرهيز كرد .

آمريكا در قضيه «ايمبري» نه تنها از برخورد تند با ايران پرهيز كرد بلكه معادل هزينه انتقال جسد «ايمبري» با ناو اختصاصي شان به آمريكا را تخصيص به اعطاي بورسيه براي دانشجويان ايراني علاقه مند به تحصيل در آمريكا كرد . همچنين در جريان حمله به توريست هاي آمريكائي در پائيز سال 77 نيز علي رغم انتظار موضعي تند از سوي آمريكا ، وزارت خارجه اين كشور در يك موضعگيري بديع اعلام كرد :

«علي رغم اين واقعه ، واشنگتن علاقه مند به ارتقاء روابط ميان دو ملت ايران و آمريكا مي باشد» و همزمان بر خلاف سالهاي قبل نام ايران را از ليست سياه كشورهاي توليد كننده مواد مخدر پاك كرد!

سه روز پس از حمله اول آذر به هيأت بازرگاني آمريكا ، داريوش فروهر و همسرش به طرز مشكوكي كشته مي شوند و متعاقباً به فاصله چند روز «محمد پوينده» و «محمد مختاري» دو تن از نويسندگان نه چندان مشهور ايران نيز بقتل مي رسند .

همانطور كه گفته شد چنانچه جناحهاي مخالف خاتمي قصد داشتند با انجام اين قتلها ناتواني خاتمي از اعمال نظم و امنيت در كشور را اثبات نمايند منطقاً بايد بسراغ طعمه هاي مطرحتري مي رفتند . طعمه هائي كه كشته شدنشان مي توانست زمينه تهييج جدي تر افكار عمومي را فراهم كند .

خبر روزنامه «الحيات» مبني بر عامل انگليس بودن يكي از قاتلان ، در صورت صحت نشان مي دهد لندن اصرار زيادي داشته كه زمينه هاي آشوب عليه جنبش اصلاح طلبي نوين ايران را حفظ و تقويت كند .

ليكن ظاهراً آمريكائيها اين بار مصمم بودند ، تَك لندن را با پاتَك خود خنثي كنند.شايد بتوان رد پاي مساعدت آمريكائيها را در جريان كشف «غيرمترقبه» شبكه قاتلين جنايات زنجيــره اي تهران ملاحظه كرد و آنرا پاسخي به شيطنت انگليسيها تلقي نمود .

اينكه به گفته «الشرق الاوسط» نوار مكالمه قاتلين فروهر و همسرش با مسئولين خود پس از ارتكاب جنايت بشكلي اتفاقي كشف و به مسئولين مربوطه ارجاع داده شده سيگنال مشكوكي از احتمال پاسخ آمريكائيها به شيطنت انگليس و اثبات حُسن نيت خود به ايران مي باشد .

حافظه تاريخ نيز مُبيّن وجود چنين رقابتهاي پنهاني در مناسبات سياسي واشنگتن و لندن در تهران بوده است .

در سال 47 نيز كه «اسماعيل رائين» با چاپ كتاب «اسناد فراموشخانه» اقدام به معرفي دولتمردان «انگلوفيل» در ساختار حاكميت ايران كرد ، بلافاصله و در مقام پاسخ كتاب «ميراث خوار استعمار» به قلم «دكتر مهدي بهار» وارد بازار كتاب ايران شد و در آن اقدام به معرفي چهره هاي «آمريكوفيل» ايراني و افشاگري عليه سياستهاي استعماري آمريكا در منطقه خاورميانه شد .

هدف از اين روياروئي قلمي سوزاندن مهره هاي تحت امر واشنگتن و لندن در ايران بود .

لازم بذكر است «اسماعيل رائين» يازده سال بعد از آن تاريخ در سال 58 بطرز مشكوكي در تهران فوت كرد در حالي كه شب قبل از درگذشتش با مراجعه به «ميرحسين موسوي» سردبير وقت روزنامه جمهوري اسلامي ارگان وقت حزب قدرتمند جمهوري اسلامي ايران خبر تهديد به قتلش را به موسوي داده و متقاضي كمك از وي شده بود .

در ماجراي كودتاي آمريكائي 28 مرداد 32 نيز نبايد اين نكته را از نظر دور داشت كه در كانون خصومت انگلستان با «دكتر محمد مصدق» باز اين لندن بود كه توانست با زيركي آمريكائيها را فريب داده و با ترسيم چهره اي «كمونيست» از مصدق براي واشنگتن ، كاخ سفيد را ترغيب به كودتا در ايران عليه نفوذ كمونيستها! نمايد.

فريبي كه 25 سال بعد از آن آمريكائيها مجبور شدند تاوان سنگيني براي آن بپردازند و ضمن از دست دادن استراتژيك ترين متحد منطقه اي خود ، مواجه با رژيمي بشدت ضد آمريكائي شوند كه تمامي اركان سياسي شان را بمبارزه بطلبد .

نكته مغفول در كودتاي 28 مرداد آن بود كه اين كودتا قبل از آنكه موفق به سركوب نهضت ملي ايران شود ، موفق به خلع يد گسترده انگلستان از منافع اش در ايران شد و پس از آن لندن پذيرفت به عنوان شريك كوچكتر بر سر سفره منافع نفتي و اقتصادي ايران در كنار واشنگتن بنشيند.

سفره اي كه تا قبل از آن لندن مالك انحصاري و سنتي آن بشمار مي رفت و اين انتخابي ميان «بد» و «بدتر» براي انگلستان بود .

انگلستان ترجيح مي داد با ترغيب آمريكائيها جهت كودتا عليه مصدق ، در ازاي از دست دادن كامل و اجتناب ناپذير ايران «در صورت تداوم بقاي سياسي دولت مصدق» با وارد كردن شريكي جديد و قدرتمند ضمن آنكه «حداقل ها» را براي خود حفظ كند ، دامان خود را نيز از نجاست مباشرت كودتا در ايران نزد افكار عمومي مبرا نگاه داشته باشد . هر چند 15 سال بعد از آن نيز باز لندن با زيركي موفق شد ضمن انعكاس گسترده امواج انقلاب ضد آمريكائي ايران از طريق راديو دولتي BBC برآيند انقلاب ايران را علي رغم آنكه نمي توانست آنرا بنفع خود مصادره نمايد اما لااقل آن امواج را بر عليه شريك و رقيب قديمي اش هدايت كند .

بي جهت نبود كه موج گسترده انقلاب اسلامي ايران در طول يكساله 57 ـ 56 در ساعت 8 شب خاموش مي شد و قاطبه ايرانيان هر شب خستگي يك روز مبارزه خود را در كنار راديو BBCبرطرف مي كردند. چرا كه BBC در آن ايام عملاً مبدل به رسانه انقلاب شده بود !

سفر مخفيانه «رابرت مك فارلين» در سال 63 به تهران را نيز مي توان در همين چارچوب مورد ارزيابي مجدد قرار داد . نكته حائز اهميت در اين رويداد آن بود كه هم ايران و هم آمريكا تا دو ماه رغبتي از خود جهت پخش خبر اين سفر نشان ندادند و تنها زماني كه بشكلي مرموز خبر اين سفر در مجله «الشراع» چاپ لبنان درج شد ، هاشمي رفسنجاني رياست وقت مجلس ايران مجبور شد طي يك سخنراني خبر اين سفر را رسماً اعلام نمايد .

باز در همين چارچوب مي توان ترور «شاهپور بختيار» آخرين نخست وزير رژيم پهلوي كه در سال 68 در فرانسه به قتل رسيد را مورد بازنگري قرار داد .

شاهپور بختيار در آستانه سفر «فرانسوا ميتران» رئيس جمهور فقيد فرانسه به تهران ترور شد و اولين اثر اين ترور لغو سفر ميتران به تهران بود كه در آن مقطع نفس انجام اين سفر برخوردار از اهميت بالائي براي دولتمردان ايران بود .

همچنين ترور مشكوك «دكتر كاظم سامي» وزير بهداشت كابينه مهندس بازرگان همزمان با ورود «هانس ديتريش گنشر» وزير خارجه وقت دولت آلمان در سال 66 به تهران كه منجر به آن شد تا گنشر پس از بازگشت به «بُن» اعلام كند«هنوز امنيت كافي در ايران جهت سرمايه گذاري وجود ندارد» را مي توان در اين چارچوب ارزيابي كرد .

اگر بتوان پذيرفت انگلستان بهبود مناسبات ايران و آمريكا را برنمي تابد به تبع آن بهبود مناسبات ايران با آلمان و فرانسه نيز براي لندن مذموم است !

لازم بذكر است وجود رَد پاي لندن در تشنجات ايران نمي تواند منافاتي با رد پاي عوامل خود سَرِ وزارت اطلاعات ايران در قتلهاي پائيز سال 77 تهران داشته باشد ، زيرا اثبات مشاركت لندن در قتلهاي مزبور بمعناي حضور مستقيم عواملMI6 در تهران نيست . بلكه اين مسأله را بايد در ساختار اداري وزارت اطلاعات ايران جستجو كرد كه بدليل لايه هاي مديريتي منفصل و عايق بندي ضخيم ميان كادرهاي عملياتي آن ، امكان هرگونه خيره سَري براي كادرهاي مستعد فراهم بوده است .

اينكه در جريان پناهنده شدن «ولادمير كوزيتكچين» ديپلمات سفارت شوروي در تهران در سال 61 به لندن ، باز اين MI6 بود كه اسامي همكاران «حزب كمونيستي توده ايران» با KGB را پس از اعترافات «كوزيتكچين» در لندن از طريق دولت وقت پاكستان در اختيار «حبيب الله عسگراولادي» يكي از منسوبين معروف جناح كحافظه كار كه در آنزمان «وزير آموزش و پرورش» بود ، قرار داد!(كه ماحَصّل اين همكاري بازداشت گسترده سران حزب توده و غير قانوني اعلام شدن فعاليت اين حزب در ايران گرديد) مُبيّن ارتباط اُرگانيك لندن با برخي محافل محافظه كار در ايران مي باشد .

گذشته از آنكه نبايد اين نكته را از نظر دور داشت ، عوامل بيرونــــي هيچگاه نمي توانند در خلاء فعاليت كنند و همواره اتكاي ايشان به عوامل دروني بوده كه زمينه تحقق اعمال ايشان را در داخل فراهم مي نمايد . بخصوص آنكه ساختار محافظه كاري در تمامي دنيا از وجوه مشتركي تغذيه مي شود .

لذا دور از ذهن نيست چنانچه انگلستان توانسته باشد بواسطه چند لايه ، برخي از محافل جاهل و مستعد محافظه كار را در ايران بصورت «ريموت كنترلي» تحت امر خود در آورند.



داريوش سجادي

هفته نامه توانا ـ چاپ تهران

17/اسفند/1377

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر