۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۹, یکشنبه

تــــــوهّم (1)


«کريستين امانپور» روزنامه نگار و گزارشگر سرشناس ايرانی در آمريکا يکشنبه شب گذشته طی يک برنامه ويژه يک ساعته اقدام به ارائه گزارش خبری ـ تحليلی از وضعيت سياسی ـ اجتماعی ايران در شبکه خبری CNN کرد و متأسفانه بدليل عدم شناخت صحيح ازتحرکات زير پوستی جامعه ايران ، نهضت اصلاح طلبی موجود در ايران را صرفاً در چارچوب مطالبات سطحی و تفرّج طلبانه جوانان ايران معرفی کرد!

گزارش امانپور در بطن خود متضمن اهانت صريح و آشکاری به ماهيت نهضت اصلاح طلبی در ايران بود.

وی ناآگاهانه تمامی مجاهدت و تلاش های جبهه اصلاح طلبان در ايران را منحصراً نيل به رقاصی های مشترک جوانان و آزادی معاشرتهای مختلط و باز دختران و پسران ايرانی و دغدغه زلف افشانی بانوان القاء کرد و اين توهين آشکاری به تماميت تاريخ و تمدن و فرهنگ ايران بود.

هر چند گزارش امانپور متضمن بخشی از واقعيت موجود در ايران کنونی هست اما اشتباه امانپور در آنست که اين بخش از واقعيت را بمعنای تمامی واقعيت نهضت اصلاح طلبی در ايران به افکار عمومی عرضه کرد. اين در حاليست که جبهه اصلاح طلب در خط مقدم مبارزه با محافظه کاران ايران در نبردی توان فرسا بدنبال آرمانهای بلند مدنيت ، حقوق شهروندی ، آزادی بيان و انديشه ، تعقل ، واقعگرائی و قرائت رحمانی از دين است.

گزارش امانپور در جوهر خود توهين مسلمی به مردان مبارزی چون عبدالله نوری و محسن کديور بود که در مصاف با محافظه کارها بدليل مطالبه همان آرمان های بلند اکنون در گوشه زندان بسر می برند.

آيا امانپور تصور می کند عبدالله نوری و محسن کديور و ديگر رهبران جنبش اصلاح طلبی در نبرد خود با محافظه کارها دغدغه آزادی شُرب خمر و هم آغوشی جوانان و صدور مجوز برپائی نايت کلوپ ها و ديسکوتک های شبانه را داشته اند؟

آيا نهضت اصلاح طلبی ايران در تعقيب اهداف بلند خود طی دو سال گذشته ده ها روزنامه را قربانی کرد ، يک وزير کشور را از دست داد ، دانشجويانش وحشيانه کتک خوردند تا امروز خانم امانپور در يک واريته تلويزيونی همه مجاهدت های دو سال گذشته را بنفع پارتی های شبانه بخشی از جوانان ايران مصادره کند؟

خانم امانپور!

آن «حميد رضا جلائی پوری» که در گزارش يک ساعته تان صرفاً بواسطه يکسانی سن و صنفش با خودتان احساس قرابت با وی کرده ايد کسی است که در همان سالهای جنگ و نابسامانی حاکم بر ايران که جنابعالی در معيت خانواده به غرب گريختيد ، او در معيت سه برادرش به خطوط مقدم جنگ هجوم بردند و از کيان کشورشان دفاع کردند ، و حميد تنها برگشت ...!

بعد از جنگ هم منزل مسکونی اش را مُبدل به دارالتبليغ انديشه های مصلحانه دکتر سروش نمود و بعد از آن همه رشادتها و مجاهدتها برای دين و کشور و انقلابش اکنون به جفا از جانب آن «مدير مسئول بازجو»! بواسطه حمايت ها و تلاش های مادر گرامی اش از يگانه دُردانه باقی مانده در بندش در سال گذشته ، مُتصف به صفت «بچه ننه»! شده است.

شيرزنی که انتساب هر اولادی به چنين مادری مايه فخر و مباهات و سربلندی اوست ، اکنون در لسان آن مدير مسئول ، ناجوانمردانه و در مقام تحقير «ننه» توصيف می شود!

خانم امانپور!

قطعاً بواسطه گزارش های جسورانه و به ياد ماندی تان از خط مقدم نبرد در بوسنی ، فرار شما از کشور در سالهای جنگ را نبايد «بيم از جنگ» تلقی کرد. اما اصرارتان بر انعکاس بزم ها و شب نشينی های جوانان گزارش يک ساعته تان و معرفی ايشان بعنوان نسل آزاديخواه ايران را نمی توان چيز ديگری جز «ميل به بزم» تلقی کرد!

خانم امانپور!

اگر تلاشتان در تهيه آن گزارش آن بوده که با حُسن نيت تصويری «مُدرن»! از ايرانِ دوران خاتمی به همسرتان(2) و همکاران همسرتان بمنظور مساعدت به روند بهبود مناسبات تهران و واشنگتن ارائه نمائيد ، شايسته است بجای تصويری گريم شده از ايران ، واقعيت حاکم بر ايران را بتصوير بکشيد.

مطمئن باشيد همه تلاش خاتمی نيز آنست که ايران را با مُختصات و ويژگی های موجود و واقعی از انقلاب و اصول و آرمان هايش به افکار عمومی بين الملل عرضه نمايد.

پسنديده ترين رويکرد برای حصول به نقطه تفاهم ميان ايران و آمريکا ، برسميت شناختن موجوديت و واقعيت انقلاب اسلامی ايران برای دولتمردان واشنگتن است .

واقعيتی عُريان و قابل دفاع برای دولتمردان تهران.

اشتياق زائدالوصف جوانان در ايران به تفرّج های رُمانتيک و ابتهاج های هيجان انگيز واقعيتی است مُسلم که تحت تاثير عدم امکان و فرصت جلوه گری مشروع جوانان طی دو دهه گذشته اکنون بشدت بدخيم و هيستريک شده . اما اينکه کل نهضت اصلاح طلبی ايران ، اقتراح بيولوژيکی جوانان معرفی شود، اگر شيطنت نباشد قياسی مع الفارق است.

همانگونه که جهل ناشی از واقعيت های حاکم بر تحولات ايران در کنار نفرت ذهنی و مشروع مجموعه تمدّنی غرب از کابوس عصر اسکولاستيک و حاکميت انکيزاسيونی کليسا منجر به آن شده پيروزی اصلاح طلبها در پارلمان نوين ايران برای مجموعه تمدنی غرب ، افاده معنای پايان حيات انقلاب اسلامی را کند!

غرب در برخورد و تحليل تحولات ايران ، آرزوهای خود را در مقام تحليل نشانده و از آن حظّ ذهنی می برد! به همين دليل نتوانسته واقعيت بافت مذهبی جامعه ايران را درک کند که در اين کشور تمامی تحولات در ظرف و پارادايم انديشه دينی رسميت و اقبال پيدا می کند.



داريوش سجادی

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1)ـ متن انگليسی اين مقاله در نشريه گلف 2000 دانشگاه کلمبيای نيويورک مورخ دوم مارچ 2000 و متن فارسی نيز در روزنامه پيام آزادی چاپ تهران مورخ نهم اسفند 78 درج گرديده است.

(2) ـ جيمز روبين سخنگوی وقت وزارت خارجه آمريکا در کابينه بيل کلينتون .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر