آيت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ايران طی ماه رمضان سال جاری در اقدامی کم سابقه برای دومين بار در مراسم نماز جمعه تهران شرکت کرد و به ايراد خطبه پرداخت.
تعمد آيت الله خامنه ای برای شرکت در دو نماز جمعه قبل و بعد از مصاحبه رئيس جمهور خاتمی با شبکه خبری CNN مُبين اهميت اين مصاحبه و تاثيرات آن بر افکار عمومی می باشد.
آيت الله خامنه ای در مقام ارزيابی مصاحبه خاتمی ضمن مطلوب توصيف کردن اين مصاحبه در بيان مواضع جمهوری اسلامی ايران به تبيين مواضع اصولی نظام در خصوص مناسباتش با دولت آمريکا پرداخت.
آيت الله خامنه ای مانند رئيس جمهور خاتمی با صحه گذاردن بر انفکاک دولت و ملت آمريکا به تکرار مواضع مطرح شده توسط خاتمی در مصاحبه با CNN پرداخت.
تنها تفاوت سخنان رهبر ايران با رئيس جمهور در نوع مخاطب اين دو بود که برخلاف خاتمی که مردم آمريکا را مخاطب قرار داده بود، آيت الله خامنه ای با لسانی مأنوس با فرهنگ محاوره انقلاب با مردم ايران سخن گفت و نفس برخورداری رابطه با آمريکا برای جمهوری اسلامی ايران را مُضر توصيف کرد.
رهبر ايران در توصيف مضرات رابطه با آمريکا آنرا مُتضمن آفات زير معرفی کرد:
ـ وحدت شکنی داخلی با بحث مذاکره با آمريکا.
ـ قبح شکنی نفس رابطه با آمريکا.
ـ لطمه به وجهه هيبت شکنانه ايران در برخورد با آمريکا.
ـ لطمه به وجهه اسلام خواهی ايران در نهضتهای اسلامگرايانه منطقه.
ـ تنبّه دولتهای وابسته به آمريکا با القای تسليم ايران در برابر آمريکا.
آيت الله خامنه ی در انتها با پولارايز کردن فضای سياسی خاورميانه ميان دو قطب اسلام و استکبار ضمن آنکه جبهه جديد «ژئوايدئولوژيک» را در خاورميانه بعد از اهميتهای ژئوپولتيک و ژئواکونوميک 50 سال اخير اين منطقه مطرح کرد، تفوّق در اين جبهه را بنفع قطب اسلام معرفی نموده و بمذاکره نشستن ايران بعنوان ليدر جهان اسلام با آمريکای استکباری را بعنوان شکست قطب اسلام تعبير نمود.
نکته حائز اهميت در بحث های چند هفته اخير ايران در خصوص مناسبات تهران با واشنگتن نتايج مکتسبه ای است که از فضای مستحدثه عارض از اين مباحث بوجود آمد که در دو مؤلفه داخلی و خارجی جلوه پيدا کرد.
در حوزه داخلی صرف نظر از مجادله ای که بدنبال مصاحبه خاتمی با CNN در کانونهای قدرت و مطبوعات ايران شکل گرفت، غايت اين فرآيند پس از نماز جمعه اخير تهران احراز مشروعيت در حوزه سياست خارجی برای خاتمی بود که توانست مُهر تأييد رهبر ايران را بر ماهيت تفکر سياست خارجی خود بزند.
پيش از اين خاتمی توانسته بود با کسب 20 ميليون رای و بازگرداندن سُفرای اروپائی و مديريت موفق اجلاس سران کشورهای اسلامی ، مشروعيت بين المللی خود را احراز نمايد و اکنون با اين دو سرمايه محتاج به يک هل من مبارزطلبی در عرصه سياست داخلی است تا بتواند در کانون محافل قدرت ايران نيز مشروعيت سياسی لازم را کسب نمايد.
اين چيزی است که هاشمی رفسنجانی از آن بی نياز بود و با تکيه بر پيشينه محکم مبارزاتی قبل از انقلاب و سابقه انقلابی و سياسی و مديريتی بعد از انقلاب از اين ناحيه احساس اطمينان خاطر می کرد.
اما خاتمی برخاسته از حلقه دوم نسل انقلاب است و پيشينه سياسی و انقلابی وی نسبت به هاشمی رقيق تر بوده و در دوم خرداد تنها موفق به پيروزی در انتخابات و کسب آراء اکثريت مردم ايران شد! اما اين بمعنای پيروزی وی در کانون قدرت ايران و ورود بلااشکال وی به اين کانون نيست، لذا خاتمی مجبور خواهد بود مشروعيت سياسی اش را شخصاً در کانون قدرت داخل و خارج ايران ابتياع نمايد.
موج اعلام حمايت افراد و گروهها و سازمانها و جريانهای سياسی داخلی ايران اعم از رؤسای قوای مقننه و قضائيه تا پائين ترين لايه های سياسی ايران از سخنرانی اخير آيت الله خامنه ای در نماز جمعه هزينه ايست که بنفع خاتمی واريز می شود.
اين حمايتها در حالی صورت می گيرد که تا قبل از سخنان رهبر ايران کليه محافل مؤثر قدرت اعم از افراد و تجمعات جناح راست، سياست سکوت را در قبال مواضع خاتمی در مصاحبه باCNN اتخاذ کرده بودند. اما اکنون رويکرد متفاوت اين افراد و مراکز موجبات تقويت بنيه سياسی خاتمی را فراهم می کند.
در اين ميان تنها سکوت هاشمی رفسنجانی است که قابل تأمل است!
هاشمی رفسنجانی که اشتهار به مرد بحرانها در طول انقلاب اسلامی داشته اکنون رغبت کمتری از خود جهت سخن گفتن نشان می دهد و ترجيحاً تمايل دارد آخرين کسی باشد که در خصوص مسائل کشور اتخاذ موضع می کند و برای سکوت خود معمولاً زيرکانه تا موضعگيری رهبر ايران زمان می خرد و پس از آنست که جمع بندی خود را بر اساس رضايت عمومی ارائه می دهد.
همان رويکردی که از هاشمی در قائله حمله به بيت آيت الله منتظری نيز مشاهده شد.
لذا حضور هاشمی پشت تريبون نماز جمعه اين هفته تهران امری بديهی بنظر می رسد تا وی بتواند بعنوان آخرين نفر مواضع خود را در قبال مصاحبه خاتمی و بيانات آيت الله خامنه ای و بر اساس معرفت عام انشاء کند.
بهرحال اينک خاتمی بايد خود را مُهيای چالش سوم و مهمترين چالش اش در داخل بمنظور تکميل وجوه سه گانه مشروعيتی خود کند.
با توجه به عزم خاتمی برای قانونمند کردن جامعه قانون گريز ايران، احتمالاً چالش سوم وی در برخورد با جبهه فرهنگی بروز خواهد کرد.
اين جبهه ای است که تاکنون نيز دچار مشکل بوده ليکن تا اين مقطع خاتمی با سياست خويشتنداری و مماشات سعی کرده بحران را کنترل و هدايت نمايد.
مواجهه های متساهلانه دولت با قائله منتظری، حمله به دفاتر مطبوعات و تجمعات و سينماها و اخيراً مراسم سالگرد درگذشت مهندس بازرگان، نمونه هائی از اين نوع سياست خاتمی بوده اما بديهی است اين سياست دارای نقطه عطفی است که عبور موفقيت آميز از آن تکميل کننده وجوه مشروعيت بخش سه گانه کاريزمایِ پديده خاتمی است.
در حوزه خارجی خاتمی توانست با فرآيند ايجاد شده از مجادلات اخير در خصوص مناسبات ايران و آمريکا، ديپلماسی تهران را وارد فاز نوينی از استراتژی سياست خارجی نمايد.
در يک نگرش تحليلی، جمهوری اسلامی ايران از آغاز پيروزی انقلاب اسلامی تاکنون مناسباتش با واشنگتن را از دو مرحله «ارزيابی» و «انقباض» گذرانده و اکنون وارد دوران جديد «اقتدار» می شود.
در مرحله ارزيابی که از آغاز پيروزی انقلاب ايران تا روز اشغال سفارت آمريکا در تهران طول کشيد، ديناميزم عمل انقلابيون ايران و دولتمردان واشنگتن صرف ارزيابی و برآورد مواضع يکديگر شد.
در اين مرحله طرفين به ارائه توقعات و خواسته های خود از يکديگر می پرداختند و عمده نيروی خود را صرف گمانه زنی بر روی مواضع يکديگر نموده و با خويشتنداری طرفين را از نظر توافق پذيری تست می کردند.
ليکن در مرحله انقباض ، بدنبال اشغال سفارت آمريکا و قطع رسمی روابط دو کشور، دولتمردان تهران پس از شکل گيری مرزبندی آشکار و خصمانه مناسباتشان با واشنگتن توانستند در درون با تکيه بر «دشمن خارجی» به انقباض مطلوب نيروها برسند.
تکيه بر سياست انقباضی، قدرت و استعداد ايجاد وفاق ملی در مقابله با کانونهای آسيب رسان را به حکومت نوپای جمهوری اسلامی اعطا کرد.
اين دوره که تقريباً بيشترين زمان انقلاب ايران را در بر گرفت با فروکش کردن آتش جنگ بين ايران و عراق و بدنبال افول نظام دو قطبی و جنگ سرد و ايجاد فرصت برای اروپا جهت رهائی از اقتدار آمريکا با رفع توجيه «حمايت در برابر خطر سرخ» تدريجاً رو به ضعف نهاد.
در اين دوره استقلال عمل سياسی اروپا از آمريکا ، فرصت آنرا به ايران داد تا فضای تنفس خود را در نظام بين الملل گسترش دهد.
خاتمی در همين دوره است که خود را وارد جهان سياست کرده و اين دوره ايست که ايران توانسته علی رغم ميل آمريکا با بازگرداندن سُفرای اروپائی به تهران پس از بحران دادگاه ميکونوس و برگزاری موفق اجلاس سران کشورهای اسلامی در تهران علی رغم سالها حاکميت سايه بی اعتمادی و وحشت ميان ايران و اعراب ، ضريب اعتمادبنفس خود را در نظام بين الملل افزايش دهد و خاتمی اکنون با برخورداری از اين اعتماد بنفس، جمهوری اسلامی ايران را وارد مرحله سوم مناسباتش با آمريکا می کند.
اين مرحله ايست که در آن عدم رابطه با آمريکا جنبه تشخصی برای ايران پيدا کرده و بعنوان «راه سوم» الگوی امکان حيات مقتدرانه و مستقلانه در خارج از سايه واشنگتن را به کشورهای تابعه آمريکا می دهد.
دوران اقتدار برای جمهوری اسلامی ايران در عرصه مناسبات سياسی اش با آمريکا با «تيک آپ» های مطلوبی آغاز شده، ليکن از سوی ديگراين مطلوبيت، واشنگتن را در برخورد با تهران جَری تَر می کند، اما از نظر تهران «اين ديگر مشکل آمريکا است»!
آمريکائيها در برخورد با ايران همواره از يک ناحيه احساس ضعف جدی داشته اند و آن فقر تاريخی نگری اين کشور در عرصه سياست خارجی اش با ايران می باشد.
واشنگتن بدليل فقدان حضور عنصر تاريخ در ساختار سياست خارجی اش همواره در مواجهه و مناسباتش با ايران از ضعف تحليل برخوردار بوده.
همين فقر تاريخی نگری امکان شناخت سياست خارجی ايران را از واشنگتن سلب کرده.
بهمين دليل واشنگتن هنوز نتوانسته بفهمد ريشه های سياست خارجی ايران ده سال عقب تر از ريشه های سياست داخلی اش است!
ريشه انقلاب اسلامی ايران در قَيام 15 خرداد 42 با انگيزه ضد استبدادی شکل گرفت ليکن ريشه سياست خارجی اين انقلاب ، ده سال پيش از اين تاريخ از تراژدی کودتای 28 مرداد 32 و با ديناميزم ضد استکباری تغذيه می شود.
داريوش سجادی
روزنامه انگليسی زبان ايران نيوز ـ چاپ تهران
دوم بهمن ماه 76
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر