تبار شناسی روزنامه کيهان با کالبد شکافی تأويلی
روزنامه دست راستی کـــــــــــيهان چاپ تهران در سرمقاله روز دوشنبه مورخ هجدهم آذر ماه سال 81 خود تحت عنوان « بازيگران نقش نعش» کوشيده است با استناد به اعوجاجی نامرتبت از وقايع کهن و معاصر در تاريخ اسلام به تحليل ابتلائات موجود در جبهه اصلاح طلبان فعلی ايران بپردازد.
تحليلگران علاقه مند به تبارشناسی خط فکری حاکم بر اين روزنامه، صرف نظر از بنيانهای معرفت شناسانه سياسی بکار گرفته شده در اين سرمقاله، می توانند با يک کالبد شکافی تأويلی (هرمنيوتيکی hermeneutic) افقهای نوينی از مختصات شخصيتی و روانی متوليان فکری اين نشريه را استحصال نمايند.
از آنجا که اين روزنامه به زعم خود در جايگاه آسيب شناسی و آفت ستيزی انقلاب اسلامی ايران قرار دارد و خود را طلايه دار نهضت رسانه ای مبارزه با کژی و پليدی مهاجم به بنيانهای معنوی جامعه انقلابی ايران می داند، امعان نظر در داده پردازيهای سرمقاله مزبور با شيوه «نقد مؤلف» انديکاتورهای حائز اهميتی از روحيات و مختصات شخصيتی سياستگزاران اين رسانه را در اختيار روانکاوان اجتماعی قرار می دهد.
پاراگراف پايانی سرمقاله روزنامه مزبور که تلخيصی از کل مطلب نيز می باشد، را به درستی می توان گونه شناسی ارزشمندی از عارضه روان نژندانه اجتماعی مبتلابه مسئولين آن تلقی کرد.
در اين پاراگراف با ادبياتی حماسی به جمع بندی و فرجام آرايش سياسی کشور پرداخته شده و آمده است:
روزگار، باز هم روزگار علی(ع) است اما نه اينكه مولا تنها باشد. سپاه بزرگی كه از عام و خاص روز عيد فطر در آن سرمای استخوان سوز پشت سر مولا و مقتدای خود عاشقانه صف بستند و الله اكبر گفتند نمی خروشند مگر كه سيل جاری سازند آنها هيچ ندارند برای از دست دادن جز ايمان علوی كه با جان گرامی از آن پاسداری می كنند. آنها كه بر لاشه فساد چنبره زده اند بعيد است كاخ های شيشه ای خود را امن بدانند طوفان درراه است و سيل آمدنی؛ و كدام كوه بلند تواند طغيان زدگان مفسد را نجات بخشد؟
نکته برجسته در پاراگراف مزبور تعمد نويسنده در تخيل فضائی زمان پريشانه (آناکرونيک Anachronic) برای به نتيجه رساندن مفروضات به کار گرفته شده در نوشته مزبور است.
نويسنده به اصرار و تعمدی غريضی کوشيده با تکيه بر نظريه بازگشت تاريخ و در مقام تمثيل، ضمن فضا سازی زمان پريشانه برای مخاطبانش، با منتسب کردن جبهه متحدين خود به اردوی نخستين پيشوای شيعيان، فضای سياسی کشور را در يک دو قطبی خير و شر و سياه و سفيد فرو برده که در اين فضا نيز قهراً مخالفين آن روزنامه در جبهه مخالف قرار می گيرند.
سطرهای ديگر اين پاراگراف نيز شاخصه های مهمی از روحيات حاکم بر متوليان فکری کيهان را در معرض داوری قرار داده است:
روزگار، باز هم روزگار علی(ع) است {فضا سازی آناکرونيکی
اما نه اينكه مولا تنها باشد. سپاه بزرگی كه از عام و خاص روز عيد فطر در آن سرمای استخوان سوز پشت سر مولا و مقتدای خود عاشقانه صف بستند و الله اكبر گفتند} روان نژندی ايگومانيائی (خودبزرگ بينی)
نمی خروشند مگر كه سيل جاری سازند} ونداليزم اجتماعی (تخريبگری)
آنها هيچ ندارند برای از دست دادن جز ايمان علوی كه با جان گرامی از آن پاسداری مي كنند} مازوخيزم (خودآزاری)
آنها كه بر لاشه فساد چنبره زده اند بعيد است كاخ های شيشه ای خود را امن بدانند} ميسوفوبيا (پروای آلودگی)
طوفان درراه است و سيل آمدنی؛ و كدام كوه بلند تواند طغيان زدگان مفسد را نجات بخشد؟} ساديزم (دگرآزاری)
پيش از اين دراسفند ماه سال 79 طی مقاله « کيهان و عاشقانش» * وجوهی از شخصيت ناراحت و ناسازگار حاملان و حاميان اين روزنامه مورد ارزيابی قرار گرفته شده بود و اکنون با استناد به سرمقاله مزبور بهتر می توان نقبی به شخصيت نامتعارف ايشان زد.
کارل ريموند پوپر قائل به آن بود که وحشت و واهمه هيستريک فيلسوفانی نظير هراکليت و يا کارل مارکس از تغيير و حرکت در طبيعت ، تاريخ و جامعه و دلبستگی عميق ايشان به حفظ وضع موجود انگيزه اصلی ايشان در تدوين قوانين غير قابل تغيير از روند حرکت در تاريخ بود!
علی الظاهر روزنامه کيهان و دلبستگان به اين روزنامه نيز می کوشند با شبيه سازی تاريخی از مسائل مبتلابه فعلی جامعه قرينه سازی تاريخی کرده و در پناه آن ضمن ايجاد يک خلسه روحی ـ فکری برای خود، بر وحشت شان از تغيير غير قابل پيش بينی وضع موجود بوسيله تزريق تهور روحی به خود و همدلان خود از طريق همذات پنداری آناکرونيکی خود با سپاهيان صدر اسلام ، فائق آيند.
مبتلايان به اين نارسائی شخصيتی برای نيل به سکر روحی ـ روانی و بمنظور پوشاندن فقدان بضاعتهای لازم خود گريزی ندارند تا با توسل به يک سرمايه مشترک و خرده فرهنگ همسان، خالق مشروعيت و تفاخر برای خود و هم کيشان خود شوند.
عموماً در خلق اين سرمايه مشترک از بضاعتهای موجود در مقابل بضاعتهای مطلوب اما غير قابل دسترس بهره برده شده و برخورداری از اين داشته های ولو اندک را تا مرز تفاخر و خود بزرگ بينی افراطی (ايگومانيای فرويدی) در مقابل ناداشته های مذموم فرض شده موجود در جبهه مقابل، برجسته می نمايند.
بی جهت نيست که در سرمقاله کيهان با يک ادبيات مشابه با ادبيات کارل مارکــــس مواجه هستيم. ادبياتی که توامان از بستر مشترک « وحشت» تغذيه می شوند.
مارکس کارگران و زحمتکشان خود را مخاطب قرار می داد که:
« متحد شويد، شما چيزی نداريد که از دست بدهيد جز زنجيرهايتان»
کيهان نيز با همان گويش مخاطبان خود را اينگونه معرفی می کند که:
« آنها هيچ ندارند برای از دست دادن جز ايمان علوی كه با جان گرامی از آن پاسداری می كنند»
وحشت مستتر در ادبيات مارکسيستی، برخاسته از سنت محافظه کاری فلسفه مدرسی يونان باستان و منطق ارسطوئی در فوبيای مالکيت گريزی قرن 19 جلوه گر شده بود.
طرفه آنکه مشابه همين وحشت در ادبيات دست راستی های افراطی جامعه فعلی ايران نيز با طلايه داری رسانه ای کيهان و ملهم از منطق صوری و منزه باوری جبهه خودی، خالق فوبيای آلودگی گريزی (ميسو فوبيا) شده است.
خود آزاری (مازوخيزم) در کنار ديگر آزاری (ساديزم) و تخريبگری اجتماعی (ونداليزم) تبعات اجتناب ناپذير چنين نابهنجاری شخصيتی است.
بکش يا کشته شو ، بمير يا بميران فهم مشترک مبتلايان به اين فوبيای اجتماعی است که در تحليل نهائی رسالت ويرانگری (ونداليزم) برای خود قائل می باشند.
ويرانگری که رسالت تاريخی خود را در به اضمحلال کشاندن زير ساختها و بنيانهای جامعه ای می داند که نمی تواند موجبات تشفی خاطر روح ناآرام ايشان را فراهم کند و تاوان ناتوانی و بی کفايتی خود در احراز منزلت و جايگاه و تشخص مشروع اجتماعی خود را در صورت توان با ديگرآزاری و در صورت عدم توان با خودآزاری اخذ می نمايد.
خشونت برای مبتلايان به اين سندرم اجتماعی حکماً کاربردی دو جانبه دارد.
بروز خشونت برای اينان بمثابه کشف جام شوکرانی است که چنانچه نتوانند آنرا بخورانند، فروتنانه خود آنرا خواهند خورد!
داريوش سجادی ـ بيست آذر81 ـ آمريکا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* ـ لازم به ذکر است تيتر اين مقاله با اشاره سخنان « بهمن اخوان» نماينده دست راستی مجلس ششم ايران از حوزه انتخابيه شهرستان تفرش انتخاب شده که طی يک مصاحبه با روزنامه کيهان اظهار داشته بود:
« من عاشق کيهان هستم و اگر يک روز آنرا نخوانم احساس کمبود می کنم»!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر