۱۳۹۲ خرداد ۳, جمعه

تبعات نوبل!


اعطای جايزه صلح نوبل به خانم شيرين عبادی چنانچه در رژيم پهلوی صورت می گرفت قطعاً با پيام تبريک بالاترين مقام مملکتی مواجه می شد و چه بسا حکومت يک هفته را نيز جشن ملی در کشور اعلام می کرد.
اما در عالم بديهيات قدر مسلم آنست که در رژيم پهلوی بواسطه همسوئی جهتگيری سياسی اين رژيم با منويات دولتهای غربی، هرگز نوبلی دال بر اعتراض به نقض حقوق بشر از هر نوعی (زنان و مردان و کودکان) به کوشندگان اعاده اين حقوق تعلق نمی گرفت.
اين در حالی بود که در آن رژيم نيز مردان و زنان بزرگی وجود داشتند که سالها برای اعاده حقوق مشروع شهروندی و تامين آزاديهای بديهی سياسی مبارزه می کردند و بعضاً در زندانهای ساواک محصور بودند.
دکتر علی شريعتی نمونه بارزی از مبارزان راه آزادی در رژيم پهلوی بود که صرف نظر از خدمات عميق و تاثير گذار مبارزات وی در جنبش آزاديخواهی مردم ايران هنوز هم بعد از گذشت 26 سال از زمان درگذشت اش کتب وی در صدر کتب اسلام شناسانه پر فروش در جهان اسلام است.
اما شريعتی هرگز نتوانست مرکز توجه هيچ محفل بشر دوستانه ای در غرب شود.
دکتر در جشن فارغ التحصيلی خود در دانشگاه سوربون که از قضا هم زمان شده بود با حضور محمد رضا پهلوی در پاريس و دعوت وی به آن ميهمانی توسط رياست دانشگاه سوربون به عنوان دانشجوی نمونه به پادشاه ايران معرفی شد.
فردای آن روز و به دستور اعلی حضرت، ماموران ساواک به محل اقامت دکتر مراجعه کرده و مبلغ 15 هزار تومان بعنوان تشويق و تقدير از زحمات علمی شريعتی به وی ارائه کردند اما شريعتی ضمن استنکاف از پذيرش وجه مزبور به ايشان گفت:
به اعلی حضرت سلام من را برسانيد و بگوئيد من نيازی به اين وجوه ندارم و شايسته است ايشان چنين وجوهی را خرج نيازهای مردم استانهای محروم سيستان و بلوچستان کنند.
پاسخ تند و جسورانه شريعتی بدون پاسخ نماند و ايشان بعد از بازگشت به ايران در مرز بازرگان توسط ساواک دستگير و به زندان قصر منتقل شد.
هر چند بلافاصله بعد از دستگيری شريعتی، رياست دانشگاه سوربون طی پيامی به محمد رضا شاه خواستار آزادی وی شد و با کلامی طعنه آميز گفت:
اگر شريعتی به درد شما نمی خورد او را به ما بازگردانيد!
اما قدر مسلم آنست که شريعتی هيچگاه نتوانست توجه هيچ نهاد بين المللی بشر دوستانه و آزاديخواهانه را در غرب متوجه خود کند.
اما 26 سال بعد از درگذشت شريعتی وقتی آكادمی سلطنتی سوئد نام دکتر هاشم آقاجری يکی از پويندگان سرشناس سلوک و منش فکری ـ عقيدتی دکتر شريعتی را در ذيل نامزدان دريافت جايزه نوبل قرار داد، اين اميدواری را برای علاقه مندان به دکتر ايجاد کرد که بالاخره تمدن غرب نيز به استواری و اثرگذاری آموزه های شريعتی و پيروانش در جهان اسلام صحه گذارده است.
اما در حالی كه تا يک هفته قبل از اعلام برندگان جايزه صلح نوبل نام دكتر «سيدهاشم آقاجری» به عنوان مهمترين نامزد ايرانی جايزه صلح نوبل مطرح بود، روز جمعه ناگهان، خانم«شيرين عبادی» از سوی آكادمی سلطنتی سوئد برنده اين جايزه اعلام شد. اين در حالی بود كه در آخرين اخبار، آقاجری از ليست نهايی خارج شده بود اما هيچ كانديدای ايرانی نيز در اين ميان جايگزين وی نشده بود. بدين شكل بود كه پيروزی عبادی به يك خبر «غافلگيركننده» تبديل شد.
تبعات تصاحب جايزه صلح نوبل توسط خانم شيرين عبادی صرف نظر از امواج احساساتی و شورانگيزانه اش برای ايرانيان از دو منظر: روانی و سياسی قابل ارزيابی است.
از منظر روانی واکنش بخش قابل توجهی از ايرانيان خارج و داخل کشور نسبت به اين واقعه برخوردار از وجوه برجسته جامعه ای نابسامان و خويشتن کامانه NARCISSIM بود.
شوق زدگی خارج از قاعده و نامتعارف عموم ايرانيان در داخل و خارج از کشور از کسب اين جايزه توسط خانم عبادی مؤيد ته نشينی عميق لِرد های سندروم خود شيفتگی در فرهنگ رفتاری جامعه ايست که در ضمير ناخودآگاه اش احساس تحقير از جهان پيرامونی داشته و بشدت به استقبال مورد تائيد و تشويق قرار گرفتن می رود.
اينکه در عموم اظهار نظرهای فردی و سازمانی، ايرانيان جايزه نوبل خانم عبادی را متعلق به کل ملت ايران معرفی می کردند(جز اظهار نظر خود خانم عبادی که مؤيد تواضع ايشان بود) واکنش روانپريشانه جامعه ای را ترسيم می کند که از يک دوگانگی شخصيتی خود کم بينی و خود برتر بينی رنج می برد.
در چنين حالتی جامعه خود شيفته می کوشد با تقويت احساس خود برتر بينی پوششی برای احساس حقارت خود فراهم کند.
اين بمعنای کم اهميت بودن کسب جايزه نوبل توسط يک شهروند ايرانی نيست اما اينکه با کسب چنين موفقيتی ناگهان بخش بزرگی از جامعه ايران تب کرده و از خود واکنش های روان نژندانه بروز می دهند شايسته تحليل و ارزيابی است.
آثار و تبعات روانی اين موفقيت نزد ايرانيان خصوصاً و با کمال تعجب نزد خواص و نخبگان جامعه ايرانی که در اقصی نقاط جهان دچار احساس و روحيه تشخص ملی در ازای مورد توجه واقع شدن نزد يک مرجع فرهنگی غربی شده بودند، اثبات کننده ميل وافر جامعه مزبور به مورد تائيد و ستايش واقع شدن از جانب جهان پيرامونی است.
از منظر سياسی نيز نفس اعطای جايزه نوبل به خانم عبادی که در جهتگيريهای سياسی از وابستگان به جناح سکولار جامعه ايران محسوب می شود دارای تبعات حائز اهميتی است.
طبعاً چنانچه هيئت انتخاب کننده شايستگان دريافت نوبل صلح جهانی بجای خانم عبادی اين جايزه را به دکتر آقاجری که وابسته به جناح روشنفکران مذهبی ايران است واگذار می کرد با توجه به اعتبار بين المللی اين جايزه اين امر می توانست منجر به تقويت دور از انتظار و چشمگير اصلاح طلبان حکومتی شود که پروسه اصلاحات را از درون متون دينی دنبال می کنند.
بديهی است انتخاب غربيها از ميان دو گزينه اصلاح طلبان دينی که در تحليل نهائی دلبستگان به انقلاب اسلامی و آموزه ها و رفتارهای استقلال طلبانه آنند با سکولارها که دارای گرايشات رقيق تر بوده و صرفاً در چارچوب منافع ملی عمل می کنند، نمی تواند روشنفکران دينی باشد.
در مجموع اينک اين جناح سکولار ايران است که می تواند با قرار گرفتن در ذيل حرکت سياسی خانم عبادی با تکيه بر اعتبار بين المللی مکتسبه از جايزه نوبل که يک شبه ايشان را از سطح نيمه سنگين به وزن فوق سنگين سياسی ارتقا داد موجوديت موثرتر خود را در بازيهای سياسی درون کشور به جناح های حکومتی تحميل کنند.
طبعاً از اينجا به بعد اين بعهده شخص خانم عبادی است که سطح و شيوه بازی سياسی خود را مبتنی بر کداميک از گزينه های سياسی موجود در ايران قرار دهد.
چنانچه عبادی وزانت سياسی ارتقاء يافته خود را کماکان در اردوی سکولارها به بازی بگيرد اين امر می تواند موجبات زحمت اصلاح طلبان حکومتی پايبند به آموزه های دينی را فراهم آورد.
اولين آوردگاه چنين مبارزه ای در انتخابات مجلس هفتم در اسفند ماه آتی است.
اکنون جناح سکولار ايران به پشتوانه حضور عبادی در خط نخست مبارزه شان می توانند حضور يا عدم حضوری تاثير گذار در اين انتخابات داشته باشند اما تاکنون خانم عبادی با فراست سعی کرده از ورود به اين صف بندی پرهيز کند.
اظهار نظر نخستين وی بعد از کسب جايزه صلح نوبل مبنی بر آنکه «اسلام با حقوق بشر مغايرت ندارد و اگر قرآن را مطالعه کنيد، خواهيد ديد که هيچ بخشی از آن مخالف با حقوق بشر نيست ... و متاسفانه آن چيزى که نگراني ايجاد مي کند، انسانهايي هستند که خشونتهاى خود را به نام اسلام توجيه مي کنند» مويد هوشمندی و اجتناب وی از بر هم زدن قاعده بازی تعريف شده اصلاح طلبان حکومتی در مصاف با محافظه کاران است.
آخرين نکته قابل توجه در جريان اعطای جايزه نوبل به خانم عبادی سکوت قابل فهم و انتظار رئيس جمهور خاتمی است.
خاتمی در حالی تاکنون در ازای اين واقعه سکوت اختيار کرده که بشدت از ناحيه برخی از نخبه گان و سازمانهای سياسی ايران تحت فشار جهت ارسال پيام تبريک برای خانم عبادی است.
سکوت خاتمی از آنجا قابل فهم است که مجموعه رفتارهای ايشان در چارچوب و شان و کسوت رياست جمهوری تعريف شده است.
طبعاً ارسال پيام تبريک به يک شهروند ايرانی بخاطر اثبات نقض حقوق بشر در ايران توسط رئيس جمهور قبل از آنکه مؤيد فرهيختگی وی باشد به طنز سياسی بيشتر شبيه است.
قطعاً نمی توان از هيچ رئيس جمهور کشوری توقع داشت که علی رغم برخورداری از بالاترين وجوه فرهيختگی نقش اپوزيسيون را عهده داری کند و بخاطر کسب جايزه صلح نوبل توسط شهروند کشورش در اثبات عدم رعايت حقوق بشر در آن کشور به استقبال آغوش گشايانه از ايشان برود.
از جانب ديگر با توجه به نامعلوم بودن برنامه های سياسی جناح سکولار ايران که اکنون با اعتماد بنفسی بالا حول مرکزيت خانم عبادی تجمع کرده اند، منطق سياسی حکم می کند رئيس جمهور از خود خويشتنداری نشان داده و صرفاً به صدور پيام تبريک وزير ارشادش اکتفا کند.



داريوش سجادی
20/مهر/82
آمريکا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر