بالغ بر 20 سال پيش در کوچه پس کوچه های شهر سئول پايتخت کره جنوبی به اتفاق ميزبانی صميمی شنبه بازاری را گذر می کرديم که قوه سامعه خود را ميزبان نوازش صدای محزون و دل نشين متکدئی که از بالای زانو هر دو پايش قطع شده بود، ديدم.
پيرمردی بود شکسته با صدائی خوش که اين شعر را با خود مزمزه می کرد:
روی تابلوی پارک ها نوشته اند: گلها را نچينيد
اما اين نوشته در مقابل باد که نمی تواند آن را بخواند بی فايده است.
IT IS WRITTEN ON THE PLANK “DON’T PLUCK THESE FLOWERS”
IT IS USELESS AGAINST THE WIND WHICH CANNOT READ IT!
پيرو مجادله تحميلی اخير، حجم سنگينی از ايميل اينجانب را مخاطب عتاب يا الطاف و اندرزهای خود قرار داد.
کسری از دوستان با وام گرفتن از سخيف ترين ادبيات در دفاع از مرادشان اينجانب را نواخته بودند و کسری ديگر با خفض جناح بزرگواری خود را به غلط نثار نويسنده کردند.
قليلی بزرگوار نيز بزرگوارانه از دريای بيکران حکمت و معرفت خود اينجانب را وعظ بغايت ارزشمند اخلاقی کردند. که همينجا از همه آن عزيزان که وقت گذاشته و اين فرزند کوچک جامعه قلم را مخاطب خود قرار داده اند، ستايش می کنم.
هر چند در آخرين جوابيه به جناب آقای ابراهيم نبوی پرونده آن مجادله را مختومه اعلام کردم اما اينک روی سخنم با همه آن عزيزانی است که امکان پاسخگوئی شخصی به ايشان را نداشته و در عين حال رسم ادب اينجانب را ملزم به پاسخگوئی می کند. با اميد به آنکه از اين آوردگاه ناميمون، حداقلی از بهره را نصيب بريم.
همانگونه که شاهد بوديد نقطه عزيمت آن مجادله انتقاد اينجانب از سلوک حرفه ای آقای نبوی در مصاحبه با سايت وزين انتخاب بود که ايشان را به واکنش کشاند و شد آنچه شد.
خدمت همه بزرگواران لازم به ذکر می دانم اينجانب متعلق به نسلی هستم که هويت اجتماعی و فردی خود را از بطن انديشه حاکم بر انقلاب اسلامی سال 57 ملت ايران اخذ کرده اند.
تلخ يا شيرين اين انقلاب اسلامی ايران و رهبری فرهمند آن بود که ما را آموخت تا نه در مقابل ترش روئی ها و ناسزاها و هتاکی ها مغموم شويم و نه در مواجهه با تشويق ها و تکريم ها کف زدن ها مغرور.
فرزندان جنگ بخوبی اين آموزه رهبرشان را بيآد دارند که ايشان را زنهار می داد:
نه بواسطه از دست دادن موضعی محزون شويد و نه تصاحب موضعی، مشعوف تان کند که ما مکلف به ادای تکليفيم و نتيجه فرع بر آن است.
کازانزاکيس در ابتدای کتاب «سفر به خاک يونان» جمله بغايت ارزشمندی را مسقط الراس ديوانش کرده که:
«ارزش زندگی به بُرد يا باخت آن نيست. بلکه ارزش زندگی به نفس جنگيدن برای زندگی است و من برای اين نبرد جز 29 سرباز سربی چيز ديگری ندارم.»
بر همين اساس کانون بحث اينجانب در مجادله اخير تنها و تنها متوجه يک مطلب بود و آن چيزی نيست جز رسالت قلم و قلمدار.
در بخشی از مجادله اخير بنقل از دکتر سروش و خطاب به جناب آقای نبوی گوشزد کرده بودم که:
گفتار نيک و کردار نيک و پندار نيک خاستگاهی مشترک دارند و نمی توان با پنداری پلشت، گفتار و کرداری نيکو داشت.
عزيزی برايم ايميل زده و با اشاره به اين سخن، پيغام خود را مزين به اين حديث ارزشمند پيامبر اسلام کرده که:
ايمان بنده به استقامت نيآيد تا قلب وی به استقامت گرايد و قلب وی به استقامت نگرايد تا زبان وی به استقامت آيد.
اينجانب قبل از آقای نبوی، خود را مخاطب اين آموزه می دانم اما همه سخن و تاکيدم متوجه آن بود که قلمداران خصوصاً مشاهيرشان نمی توانند و نبايد رسالت خود را که تنوير افکار عمومی و ارتقا معنويت و اخلاق است، به طاق نسيان کوبند.
مشاهير و قهرمانان هر جامعه ای، اشتهار و محبوبيت خود را مديون اقبال مردم شانند و زکات چنين سرمايه ای پاسداشت مرزهای اخلاقی است.
اين نمی شود که با نردبان اقبال مردم صدر نشين شهرت و محبوبيت شد و نارفيقانه از آن شهرت لقمه حرام چيد.
فرق است بين مشاهير جامعه اخلاقی با ديگر جوامع.
شهرت در جامعه اخلاقی بمانند جامعه اخلاق ستيز نيست که در آن آنجليلا ژولی فاحشه ای از هاليوود کثيف ترين نقش های سکشوال را در مقابل دوربين سينما بازی کند و در مقام شهرت در مقابل دوربين عکاسان کام در کام برادر تنی خود بگذارد و نهايتاً نيز از جانب يونيسف بعنوان نماينده حسن نيت جهت کمک به کودکان انتخاب شود! تو گوئی زمين از حجت خدا خالی است و تنها همين يک نفر برای عهده داری امور انسانی باقی مانده.
اين يعنی توهين به شعور بشريت و دريدن مرزهای اخلاق.
اين يعنی الگو ساختن از هرزگی برای جوانانی که در سنين غلبه احساس بر عقلانيت اند.
نمونه ناصر محمدخانی هنوز از حافظه مردم ايران پاک نشده که با اقبال مردم شد ناصر محمدخانی و مردم وقتی به خود آمدند که ناصرشان را در جائی ديدند که نمی خواستند ببينند.
جدال دوم در مجادله اخير اينجانبان اجتناب از اصول فروشی و دوگانگی رفتار در برخورد با پديده های مشابه بود.آنجا که خطاب به جناب نبوی گوشزد کردم نمی توان برای اهانت به جناب آقای خاتمی، شهرآشوبی کرد و هم زمان خود طلايه داری ايراد سخيف ترين اهانت ها به آقای احمدی نژاد را عهده داری کنيد.
همچنانکه نمی توان «کوچک زاده» را با گوشزد خلاف های شخصی اش کوچک کرد و وقتی نوبت به خودمان رسيد شعار جدائی احوال شخصيه از عرصه عمومی دهيم.
چگونه است وقتی فيلم خوش نشينی آن مداح بر روی اينترنت رفت هيچکس زبان به اعتراض نگشود که اين احوال شخصيه است اما نوبت به زهره اميرابراهيمی که رسيد، به طرفة العينی همه مدافع حريم خصوصی شدند.
آفت اخلاق تناقض است.
اين نمی شود که وقتی از فلاحيان متنفريم، راست و دروغ را درباره مناسبات غيراخلاقی وی با آن مهماندار هواپيما را با شوق و اشتياق بنويسيم و بخوانيم اما نوبت به قهرمانان خودی که می رسد، شعار حوزه خصوصی بدهيم.
همه حرف اينجانب آن بود که هتک خاتمی توسط آن بانوی محجبه که تا مرز خلع لباس خاتمی رفت همانقدر زشت است که احمدی نژاد توسط جناب آقای نبوی بعنوان «جانور هزاره سوم» در مقابل دوربين تلويزيون دولتی آمريکا معرفی شود.
نويسندگان خصوصاً نويسندگانی که خاستگاهی اخلاقی و مخاطبانی دين ورز دارند نمی توانند الفبای اخلاق را در دوات قلم خود بکار نگيرند.
در جريان جنجال اخلاقی رئيس جمهور سابق آمريکا با لوينسکی طی مقاله ای در روزنامه انگليسی زبان ايران نيوز نوشتم:
کلينتون هر چه کرده نمايندگی جمهور آمريکائيان را عهده داری می کند و بر مراجع قضائی ايشان فرض است حرمت اين نماينده را رعايت کنند که حفظ حرمت رئيس جمهور، حفظ حرمت مردم آن کشور است.
اين بمعنای عدم مجازات رئيس جمهور خاطی نيست بلکه همه حرف اينجانب در آن مقطع آن بود که به کدام دليل جرم شناسانه بازجويان رئيس جمهور وقت آمريکا جزئی ترين سوالات جنسی وی با معشوقه اش را در مقابل صفحه تلويزيون و در مقابل چشم مردم جهانيان اطلاع رسانی می کردند؟
سوالاتی که ذره ای برخوردار از جوانب کارشناسانه يا جرم شناسانه نبود و تنها به حضيض کشاندن حريف را به تصوير می کشيد.
هم چنانکه پس از در بستر احتضار افتادن شارون رئيس جمهور بدنام اسرائيل وقتی آقای احمدی نژاد آرزوی مرگ برای ايشان کرد، باز اينجانب طی مقاله ای خطاب به ايشان متذکر شدم شما حق نداريد با چنين گويشی معرف و مروج اسلام کينه و نفرت در جهان شويد.
نکته سنجان مچ گيری نکنند که تو خود نيز برای جناب نبوی طلب مرگ کردی که فرق است ميان دعا و نفرين.
عنصر جاری در دعا خيرخواهی است و اينجانب در آن مراوده با صداقت کامل و از سر خيرخواهی به اين نتيجه رسيده بودم که پيمانه رستگاری ايشان اشباع شده و بر همين اساس خواستار کمی بار معصيت معظم اله نزد خداوند بودم. باشد تا انشاالله برآورد اينجانب بغايت غلط بوده باشد.
نکته ديگر در مجادله با جناب نبوی گلايه ام از هزل ايشان در مقابل طنزشان بود.
تاسف بنده از آن بابت بود و هست که ايشان با سکانداری طنز پارسی عنصر هزل را جايگزين آن کرده و چنان جو سرخوشانه ای هم از اين فضای مسموم ساخته اند که مخالفت با آن به غايت هزينه زا شده.
بفرمايش گرانقدر علی ابن ابيطالب:
هيچ کس نيست که هزلی کند جز آنکه به همان اندازه از عقل خود کم کند.
مجموعاً نيت اينجانب در نقد جناب نبوی برخاسته از بستر اخلاق بود اما ظاهراً معظم اله از آن برداشت منيّت و جعل اعتبار اينجانب را داشتند.
مايلم در اينجا و برای رفع سوء تفاهم ايشان و ديگر عزيزانی که احياناً دچار چنين شائبه ای هستند(بلاتشبيه و صرفاً در مقام تقريب به ذهن) متشبث به اسرار التوحيد و بخشی از مجادله شیخ ابوسعید ابوالخیربا خواجه امام مظفر حمدان شوم که توسط عزيزی ارسال شد، به اين مضمون که:
« امام مظفر حمدان يك روز ميگفت: كار ما با شيخ بوسعيد همچنان است كه پيمانهای ارزن. يك دانه شيخ بوسعيد است و باقی من! مريدی از آن شيخ ما ابوسعيد، آنجا حاضر بود، پيش شيخ ما آمد و آنچه شنوده بود، با شيخ حكايت كرد. شيخ گفت: خواجه امام مظفر را بگوی كه: آن يك هم توئی؛ ما هيچ نيستيم »
در انتها فرصت را مغتنم شمرده و توضيحی نيز در مورد بخشی از مصاحبه سايت وزين انتخاب با خود که ظاهراً آن نيز دامن زننده به سوء تفاهماتی شد را متذکر می شوم.
مشاهده شد بعد از اظهار اعتقاد اينجانب در آن مصاحبه مبنی بر لزوم برخورداری ايران از سلاح اتمی بعنوان سلاحی بازدارنده، عده ای معترض اين اعتقاد شده و استدلال می کردند قرار گرفتن سلاح اتمی در دست جناح حاکم بمعنای تثبيت فاشيست و يکه سالاری است چرا که عملاً حکومت را نسبت به تهديدات خارجی گارانتی کرده و آنگاه بدون پروا از فشار خارجی می توانند اقدام به تضييقات بيشتر حقوق شهروندان نمايند.
نکته ای که مخالفان با برخورداری ايران از سلاح اتمی کمتر به آن التفات دارند آن است که اين بحث را نمی توان از دريچه تنگ جناحی داوری کرد.
قطعاً چنانچه در حال حاضر اصلاح طلبان بر مصدر کار بودند آيا باز هم چنان استدلالی محلی از اعراب داشت.
مهم آنست که برای ايالات متحده آمريکا چه جمهوريخواه و چه دمکرات ايران نبايد بعنوان يک کشور پيشرفته با الگوهای مستقل سياسی موضوعيت داشته باشد مگر آنکه تحت تيول و زعامت واشنگتن قرار بگيرد.
بر همين اساس است که 27 سال جو ناامنی توسط واشنگتن بر فضای ايران حاکم است.
قهراً تا زمان وجود چنين جوی نه از اصلاح طلبان و نه از محافظه کاران نمی توان و نبايست توقع پرداختن به اولويت هائی مانند حقوق و مطالبات مشروع شهروندی را داشت.
عنايت داشته باشيد ژاپن و آلمان بعد از جنگ جهانی دوم به آن دليل توفيق يافتند تا به سرعت پله های ترقی و پيشرفت را طی کنند که اولاً بالاجبار تحت تيول واشنگتن درآمده و همين امر منجر به بالارفتن امنيت ايشان شد. گذشته از آنکه فاتحين جنگ جهانی دوم با تحکم بر اين دو کشور مبنی بر محروميت ايشان از داشتن ارتش، کمک شايانی به تقويت زير ساخت های اقتصادی ايشان کردند. چرا که حجم بالائی از بودجه کشورها که عموماً صرف تقويت بنيه دفاعی می شود با تضمين های امنيتی غرب به توکيو و بن به نفع ديگر حوزه ها آزاد شد.
بر همين اساس نيز تا زمانی که واشنگتن از حربه ناامنی و تهديد نظامی عليه ايران برخوردار باشد، هر جناحی که در ايران بر سر کار باشد عملاً و قهراً ملزم به لحاظ و تقويت بنيه نظامی در استراتژی های کلان کشور و مضايقه مطالبات مشروع شهروندی به بهانه منطقی تهديد خارجی خواهد بود.
لذا و بر اين اساس می توان سلاح اتمی را در خدمت توسعه، پيشرفت، آزادی دمکراسی و حقوق بشر دانست چنانچه با برخورداری از آن بتوان موازنه قدرت در منقطه را بنفع ايران مهيا کرد.
قهراً در چنان حالتی بهانه تعويق مطالبات و آزادی های مشروع شهروندی توسط حکومت نيز فاقد وجاهت خواهد بود.
نمونه عمليات تروريستی يازده سپتامبر مؤيد محکم چنين ادعائی است که 19 تروريست عرب به راحتی توانستند پايان دهنده به بحث های طولانی و نفس گير اولويت توسعه سياسی يا اقتصادی در ترم های دانشگاهی شده و امپراطوری دمکراسی و آزادی، توسعه و پشرفت در آن سوی آتلانتيک را با مخدوش کردن عنصر امنيت مضمحل کنند تا جائی که در حال حاضر در ايالات متحده بديهی ترين حقوق مشروع شهروندی به بهانه خطر امنيتی با استفاده از قانون «پاتريوت اکت» از دسترس شهروندان بيرون مانده.
داريوش سجادی
21/آبان/58
آمريکا
ـــــــــــــــــــــــــــ
لينک های مرتبط:
هما» متعهد به میهن بود:
http://www.tik.ir/display/?ID=31161
توضیحات ابراهیم نبوی:
http://www.tik.ir/display/?ID=31189
بمب هسته ای حق مسلم ماست!
http://www.tik.ir/display/?ID=31266
طاووس عليّن
http://www.tik.ir/display/?ID=31328پ
دون ژوئن، دون ژوئیه
http://www.tik.ir/display/?ID=31334
پاسخی مجدد به جناب آقای ابراهيم نبوی
http://www.tik.ir/display/?ID=31365
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر